امام علی (ع) خورشیدی در افق بشریت

سید محمد حسینی شیرازی

- ۱ -


پيشگفتار

با طلوع خورشيد در پهنه افق، هرنورى بى‏فروغ شده، و حتى ستارگان درخشان ناپديد مى‏گردد، و خورشيد همه جا را نورانى مى‏كند، و گسترش اشعه آن تمام صحنه گيتى را دربر مى‏گيرد ...

بشر در طول تاريخ رهبران شايسته‏اى بخود ديده، ولى شايستگى دو رهبر بزرگ، همه را تحت‏الشعاع قرار داد و سراسر زندگانى پرافتخار آن دو، براى فرمانروايان، خدا پرستان و تمام انسانها.. الگو و سرمشق است...

اولين رهبر كه معلم تمام انسانها و اشرف موجودات است، پيامبر بزرگ اسلام (ص) بوده، كه براى عالميان رحمت، و براى حكام و فرمانروايان بهترين معيار و نمونه است، و دومين رهبر بزرگ و شايسته حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) است كه قرآن ناطق، و تبلور مكتب اسلام بود، آن رهبرى كه ريزه‏كاريهاى زندگى و كارهاى روزمره‏اش براى هميشه به بشر درس درستكارى مى‏آموزد، و در طول تاريخ انسان از آغاز اسلام تا به قيامت همچون خورشيدى پرنور مى‏درخشد، پيوسته نور ميفشاند و هيچگاه خاموش نمى‏شود.

متأسفانه جامعه انسانى، و حتى خود مسلمين هنوز اين امام بزرگ را نشناخته، و از چگونگى رفتار و كردارش آگاهى نيافته‏اند، و مى‏توان گفت روزى كه مسلمين پيامبر بزرگ و جانشين بحق او حضرت على (ع) را الگو و نمونه‏اى براى خود قرار داده، و طبق روش كار و رفتار آنان، عمل كنند، همان روز استقلال، پيشرفت، و عزت آنهاست متأسفانه اين دو رهبر بزرگ مظلوم واقع شده، و جز جمله‏اى از سيره، معجزه و منقبت از آن دو چيزى شناخته نيست. و لذا يكى از نويسندگان غير مسلمان راجع به امير مؤمنان (ع) مى‏نويسد : (اى كاش على (ع) يك هزار سال ديرتر متولد مى‏شد، تا جهان را به نور دانش خود، منور سازد).

و به نظر مى‏رسد كه اگر اين امام و رهبريهاى شايسته او به جامعه جهانى عرضه شود، بدون شك اكثريت انسانها با صلح و سازش به اسلام مى‏گروند، و به گفته يكى از بزرگان : اگر مى‏خواهى اسلام را بشناسى. به على (ع) نگاه كن آرى... چون على بن ابى‏طالب (ع) آينه? تمام‏نماى اسلام كامل بوده. بلكه در مواقعى چند حق حيات بر اسلام داشته است بجهت اينكه روز اتحاد كفار بر كشتن پيامبر اسلام (ص)، با كمال اخلاص به جاى پيامبر خوابيده و با فداكارى خود پيامبر را زنده، و اسلام را پاينده ساخت، و در روز جنگ احزاب كه به جنگ (عمرو بن عبدود) آن پهلوان معروف عرب شتافت، پيامبر اسلام فرمودند : تمام ايمان ـ تبلور اسلام ـ در برابر تمام كفر ـ مجسمه كفر ـ به مبارزه برخواست، و پس از پيروزى حضرت على (ع) نيز فرمودند : ضربه? على (ع) در روز خندق افضل از عبادت جن و انس است، چون ضربه? آن حضرت باعث حيات اسلام شد...

و بالاخره به بركت وجود مقدس آن حضرت بود كه در روز غدير خم اسلام كامل شده و نعمت خداوندى بر بشر اتمام يافت، كه اگر آن امام منصوب نمى‏شد، طبق فرموده قرآن رسالت الهى ناقص مانده و تبليغ آن به پايان نمى‏رسيد...

به هر حال... در كتابهاى متعددى كه پيرامون امير مؤمنان (ع) نگارش يافته، پرداختن به ريزه‏كاريها و جنبهاى مختلف زندگانى و رفتار آن حضرت كمتر ذكر شده است، و امتياز اين كتابى كه در دست داريد در اين است كه بيشتر به جنبه‏هاى عبرت‏انگيز حيات آن حضرت اشاره شده و على رغم اختصار آن، عمق انديشه‏هاى اسلامى، و شايستگى حاكميت اسلام را به جامعه انسانى با سبكى شيرين و روان عرضه مى‏دارد.

و نويسنده آن مرجع عاليقدر حضرت آيةالله العظمى سيد محمد حسينى شيرازى است، كه تا كنون صدها كتاب فقهى، اصولى و اسلامى مفيد، در سطح همه اقشار اجتماعى نوشته، و هميشه سعى داشته و دارد كه تمام توده‏هاى جامعه اسلامى در همه جا، رشد اسلامى يافته، و از تعاليم عاليه اسلام و رهبران شايسته آن آگاهى كامل يابند، تا انشاءالله به زودى اتحاد مسلمين در پرتو يك اتحاد امت اسلامى شكل يافته، و دست كفار از سراسر بلاد اسلامى كوتاه گردد... در خاتمه مطالعه اين اثر نفيس و سودمند را به تمام اقشار و بويژه به روشنفكران جامعه توصيه مى‏كنيم، باشد كه اين خدمت ناچيز مورد رضاى حضرت امام عصر (ارواحنا فداه) قرار بگيرد، انشاءالله والله ولى ‏التوفيق

مقدمه مولف

كتاب (امير مؤمنان على (ع) خورشيدى در افق بشريت) در جمله‏اى از فضائل اخلاقى و كمالات و احوال حضرت امير مؤمنان على (ع) و روش ايشان در زندگانى تدوين يافته، تا بدانيم كه چگونه امير مؤمنان، براى كسانى كه خواهان زندگى شرافتمندانه‏اى در دنيا، و سعادت آخرت هستند اسوه بوده، و تا روز قيامت براى تمام انسانها همواره اسوه باقى مى‏ماند؟ و چرا به طور كلى اولياى خدا، و بويژه چهارده معصوم يعنى : پيامبر اسلام، حضرت فاطمه زهرا و دوازده امام بعد از پيامبر، داراى پايگاهى مردمى بوده و مردم پيرامون آن بزرگان گرد آمده و پيوسته پيروانشان افزوده مى‏شوند؟ به هر حال در اين كتاب روش زندگانى اين بزرگان و بويژه مولاى متقيان حضرت على (ع) را، ضمن چند فصل مورد بررسى قرار مى‏دهيم، تا انشاءالله امت اسلامى با شناخت روش كار و ريزه‏كاريهاى زندگانى آنان، بتوانند از خواب غفلت بيدار شده، و مجدداً مجد و عظمت خويش را باز يابند. و ما توفيقى الا بالله ..

آزادي در اسلام

حضرت على (ع) دومين حاكم اسلامى است كه توانست آزاديهاى اسلامى را به همگان حتى كفار ارزانى دارد چه آنكه آزادى در اسلام بيشمار است. قرآن مجيد راجع به پيامبر بزرگ، و هدف بعثت او را چنين بيان مى‏كند :

بار گران و غل و زنجيرهائى را كه بر مردم بوده، از پشت آنان بر مى‏دارد (يضع عنهم اصرهم و الا غلال التى كانت عليهم) (1) دو عبارت را در اين آيه شريفه ملاحظه مى‏كنيد : (اصر : بار گران) و (اغلال : زنجيرها) و اين به دو معنى است :

1 ـ گاهى بر پشت انسان بار سنگينى مى‏گذارند كه با وجود باز بودن دست و پايش، قادر به حركت از جاى خود نبوده، و در نتيجه زمين‏گير مى‏شود، اين را (اصر) يعنى بارگران گويند.

2 ـ و گاهى هم بار سنگينى بر پشت انسان نيست اما دست و پايش در قيد و بند است كه در نتيجه نمى‏تواند حركتى انجام بدهد.

اين دو مثال را در جامعه اگر پياده كنيم، خواهيم يافت كه برخى از جوامع خود راگرفتار تشريفاتى نموده، كه به مرور زمان بر كاهل آنها سنگينى مى‏كند، مثل : تشريفات ازدواج، دادگسترى، خانه‏دارى، خانه‏سازى و ديگر شئونات زندگى امروز.

و برخى جوامع هم گرفتار قوانين و مقرراتى شده‏اند كه دست و پاى آنها بسته، و آزاديهايشان را محدود ساخته است..

يكى از مهمترين اهداف پيامبر گرامى اسلام (ص) اين بود كه بار سنگين تشريفات را از پشت جامعه انسانى برداشته و قيد و بندهاى اختناق را از بين ببرد، و لذا دين مبين اسلام تمام آزاديها را براى انسان محترم شمرده، مگر در موارد بسيار معدود كه براى حفظ آزادى اكثريت جامعه، آزادى چند نفر را محدود نموده است، قرآن مجيد خطاب به پيامبر گرامى اسلام مى‏فرمايد : به مردم بگو كه من از شما پاداشى نمى‏خواهم و شما را به زحمت و مشقت نمى‏اندازم (قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من‏المتكلفين) (2) و در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد : پس به مردم تذكر بده، كه تو ياد آورنده‏اى و بر مردم مسلط نيستى (فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمسيطر) (3)، و همچنين نداى قرآن براى هميشه بلند است كه : در انتخاب دين هيچگونه اكراه و اجبارى نيست (لا اكراه فى‏الدين) (4) و لذا پيامبر عاليقدر اسلام (ص) هيچكس را اجبار بر پذيرش دين اسلام نفرمود، نه در جنگ بدر، نه در جنگ خيبر، نه در فتح مكه، نه در جنگ حنين و نه در دهها جنگى كه دشمنان اسلام بر عليه اسلام روا داشتند...

همچنين امير مؤمنان على (ع) به پيروى از رسول خدا (ص)، آزادى تمام اقشار و حتى اقليتهاى مذهبى تحت پرچم اسلام را محترم شمرد، و در حالى كه آن امام بسيار مقتدر، و قلمرو حاكميتش از نيمه‏هاى شوروى تا غرب آفريقا بوده است، هيچكس را اجبار به ترك دين خود، و پذيرش دين اسلام نكرد، بلكه بعكس در روايات مكررى از ائمه اطهار (ع) راجع به اقليتهاى مذهبى آمده كه : (الزموهم بما التزموا به) با آنان به همان ايده‏اى كه دارند رفتار كنيد...

حضرت امير مؤمنان على (ع) در روايت مشهورى كه از آن بزرگوار نقل شده مى‏فرمايد : (بنده ديگران مباش حال آنكه خداوند تو را آزاد آفريده است) و همچنين در قسمتى از يك روايت مفصل مى‏فرمايد : (... تمام مردم آزاد هستند...) همچنين حضرت امام حسين (ع) در روز عاشورا به هنگام شدت آتش جنگ با لشكريان بنى اميه به آنان خطابى فرمود كه براى هميشه در فضاى تاريخ بشريت طنين‏افكن است، و هر انسان آزاده‏اى آن را بگوش دل مى‏نوازد : (ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا فى دنياكم).

گر شما را به جهان دين و آئينى نيست لااقــل مـردم آزاده بدنيـا باشـد

و بالاخره روايات وارده از معصومين (ع) راجع به آزاديهاى مردم بسيار است، تا جائى كه فقهاى اسلام، با استفاده از قرآن مجيد و روايات، قاعده‏اى را بطور اختصار و سر بسته بيان فرموده‏اند كه : (مردم برجان و مال خويش مسلط هستند) از اينرو هر انسانى مى‏تواند با جان و مال خويش هر كارى را انجام دهد مشروط بر اينكه مخالف اوامر الهى نباشد، پس آزادى در هر موردى از قبيل : تجارت، صنعت، كشاورزى، ساختمان‏سازى، سفر، اقامه، اظهار نظر، مطبوعات ـ اعم از روزنامه، مجله و كتاب ـ تأسيس ايستگاههاى فرستنده راديوئى و تلويزيونى، آموزش، ازدواج و ديگر نيازمنديهاى مشروع انسانى، از ديدگاه اسلام محترم است.

حضرت امير مؤمنان على (ع) به پيروى از پيامبر عالى مقام اسلام (ص)، مردم را در هرگونه تصرفى در زمينهاى موات آزاد گذاشته بود و لذا جمعيت شهر نوبنياد كوفه در زمان آن امام در حدود چهار ميليون نفر، و بنا به نقل مورّخين وسعت اين شهر ده فرسخ (60 كيلو متر) بوده است، زيرا پيامبر اسلام فرموده بود : (كسى كه زمين مواتى را آباد كند از آن اوست)، (زمينهاى موات ملك خدا و پيامبر است، و هر كس كه بخشى از آن را آباد كند، از مال او خواهد بود)، (كسى كه در اطراف زمين موات ديوار بكشد از آن اوست)، (كسى كه زمين موات را آباد كند از آن بهره‏اى داشته، و اگر چهارپايان از علف زمين او چيزى بخورند، برايش صدقه محسوب مى‏شود) و بالاخره در روايتى ديگر نيز مى‏فرمايد : (كسى كه سبقت بگيرد به چيز مباحى كه ديگران بر او سبقت نگرفته‏اند، حق او در آن شى‏ء، بر ديگران مقدم است).

و با استناد به دهها روايت صحيح وارده از ائمه اطهار عليهم ‏السلام، همانند روايات فوق است كه فقهاى اسلامى فتوى داده‏اند : هركس حق استفاده از تمام منابع ثروتهاى مباح عمومى را دارد مثل : چوب، ميوه و يا برگ جنگل، نمك و يا ماهى درياها و رودخانه‏ها، جانوران صحراها... و جز اينها از موارد حلالى است كه اسلام مقرر فرموده، چرا كه خداوند ثروتهاى زمين را براى عمومى بشر آفريده، و در آيه‏اى چنين تصريح مى‏كند : (خداوند است كه آسمانها و زمين را آفريده و از آسمان آب را فرود آورد، پس توسط آن براى شما از ميوه‏جات روزى فراهم آورد، و كشتى را براى شما مسخر فرمود تا به خواست او در دريا حركت كند، و رود خانه‏ها و آفتاب و ماه به طور پيوسته، و شب و روز را براى شما آفريده، و از هرچه كه سئوالش كرديد، به شما ارزانى داشته، و اگر نعمتهاى خدا را بشماريد، نخواهيد توانست آنها را به حساب آورد، به درستى كه انسان ستمگر و كفركيش است (الله الذى خلق السماوات والارض و انزل من السماء ماءاً فأخرج به من الثمرات رزقاً لكم و سخر لكم الفلك لتجرى فى‏ البحر بأمره و سخر لكم الأنهار وسخر لكم الشمس والقمر دائبين و سخر لكم الليل والنهار و آتاكم من كل ما سألتموه و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار) (5).

و در واقع همين آزاديهاى مطلق و گسترده بود، كه در آغاز اسلام مردم را گروه گروه بسوى اسلام جلب كرد، و اگر انشاءالله مجدداً قدرت جهانى به دست مكتب اسلام و نمايندگان واقعى پيامبر خدا بيفتد، اميد است كه تمام انسانها، حتى مردم آمريكا، شوروى، چين و نظاير آنها به دين اسلام بگروند، چرا كه بشر بطور فطرى هميشه نظام بهتر را پذيرفته، و نظامهاى غير آن را ترك مى‏كند.

شبى در صفين

شبى در جنگ صفين، آب فرات به دست لشكريان معاويه افتاد، معاويه دستور داد كه آب بر سپاه على (ع) بسته شود، هنگامى كه خبر به امير مؤمنان رسيد، به لشكريان خود دستور آماده باش فورى داد، و ضمن خطبه‏اى به آنان فرمود : (الموت فى‏حياتكم مقهورين، والحياة فى‏موتكم قاهرين...) يعنى : اگر زير بار ذلت دشمن باشيد مرده‏ايد حتى اگر به ظاهر زنده باشيد، و اگر در برابر دشمن پايمردى كنيد براى هميشه زنده‏ايد حتى اگر به ظاهر شهيد شويد... و سپس دستور حمله جهت آزادسازى فرات از دست دشمن را صادر فرمود، سپاه امام با يك حمله حساب شده توانستند نيروهاى بنى اميه را از نهر فرات دور ساخته، و خود بر آنجا مسلط گردند، پس از پايان موفقيت‏آميز اين حمله سپاهيان حضرت امير (ع) خواستند مقابله به مثل كرده و آب را بر لشكر معاويه ببندند، حضرت اين كار را اجازه نداد و فرمود : كه استفاده از آب براى همگان آزاد است، چنين عملى در كدام تاريخ بشر جز اسلام وجود دارد؟! اسلام تا اين اندازه شخصيت انسانها را محترم شمرده كه حتى آب را بر دشمن محارب نمىبندد.

شاهكار در خيبر

در اينجا بى‏مناسبت نيست كه به شاهكارى نظير اين از پيامبر بزرگ اسلام اشاره كنيم :

به هنگام محاصره دژهاى محكم خيبر توسط سپاهيان رسول خدا، و مقاومت يهوديان ساكن در آن، شخصى از يهوديان به خدمت پيامبر اسلام شرفياب شده و عرضه داشت :

يا محمد من به شما راهى نشان مى‏دهم، كه اگر آن را پيش‏گيرى، يهوديان خيبر به راحتى تسليم مى‏شوند و آن راه اين است كه جوى آبى از خارج قلعه خيبر به سوى داخل آن روان است، و اين راه آبى بسان شريان زندگى آنهاست، اگر راه آب را مسدود كنيد آنان در اثر فشار تشنگى ناگزير به تسليم خواهند شد... اما پيامبر بزرگ و معلم انسانيت با عاطفه‏اى توصيف‏ناپذير به آن يهودى فرمود :

نه.. من چنين كارى نمى‏كنم، زيرا در اين دژها پيرمردان، پيرزنان، كودكان بى‏گناه، زنان شيرده و افرادى ضعيف هستند خوش ندارم پيروزى من به قيمت تشنگى آنان تمام بشود..!

و با وجودى كه قرآن مجيد مى‏فرمايد : به درستى دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنين، يهوديان و مشركان خواهى يافت (لتجدن اشدالناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا) (6) پيامبر اسلام با وجود دشمنى و كينه‏توزى آنان، پس از فتح دژهاى خيبر با كمال عطوفت و مهربانى با اسيران يهود رفتار كرد...

و اين طرز رفتار زندگانى پيامبر بزرگ بود كه مردم را به سوى اسلام جلب مى‏كرد، نه جنگ جوئى و جنگ افروزى و لذا تمام كشته‏هاى جنگهاى پيامبر، در بيش از هشتاد جنگ از طرفين (مسلمين و كفار) يك هزار و چهارصد نفر بوده كه عده‏اى آن را يك هزار و هشت نفر نيز شمرده‏اند، و حال آنكه ما مى‏بينيم كه قبل از اسلام كشتارهاى عجيبى صورت مى‏گرفته، مثلاً فارسها به قلمرو روميان حمله مى‏كرده، و از مدائن تا مصر مردم را قتل عام مى‏كردند، و بعكس گاهى روميها به فارسها حمله مى‏كرده، و از مصر تا مدائن آدمكشى مى‏كردند و شعار عربها در جنگ با يكديگر اين بود : براى اين خاندان نه زن، نه مرد و نه كودكى را باقى گذاريد اين راجع به قبل از اسلام.

اما بعد از اسلام اگر تاريخ جنگهاى جهان را ورق بزنيد، خواهيد يافت كه چه جنگهائى رخ داده و چه كشتارهاى عجيبى روى داده است، و ميليونها انسان به خاك و خون كشيده شده‏اند.

رفتار با اسيران فارس

پس از استيلاى سپاهيان اسلام بر كشور ايران، تعداد بسيارى به اسارت نيروهاى اسلام در آمده و بسوى شهر مدينه گسيل داده شدند، هنگامى كه آنها را در مجلس خليفه وقت آوردند، خليفه تصميم بر بردگى و فروش آنان گرفت، اما حضرت على (ع) از اين كار ممانعت كرده و فرمود : پيامبر اسلام فرموده : عزيزان يك قوم را عزيز بشماريد و به آنان نيكى كنيد، و اينان در قوم خود عزيز بوده‏اند، سپس آن حضرت در همان مجلس سهم اسيران خود را آزاد فرمود، و بنى هاشم به پيروى از آنحضرت، سهم خود را آزاد كردند، و طبق يكى از قوانين اسلامى اگر قسمتى از بردگان آزاد شوند، بقيه را نيز دربر مى‏گيرد و بخش آزاد نشده آن بردگان و اسيران نيز آزاد شدند، و در نتيجه خليفه نتوانست آنها را به بردگى در آورد.

ملاحظه كنيد كه اسلام تا چه حدى بر عطوفت و شفقت و مهربانى بنوع انسان تأكيد كرده تا جائى كه پيامبر عاليقدر اسلام (ص) مى‏فرمايد : (ارحموا ثلاثاً و حقاً لهم ان يرحموا، عزيز قوم ذل و غنياً افتقر و عالماً ضاع ما بين جهال) يعنى : سه شخص را مورد مرحمت و لطف خود قرار بدهيد : اولا كسى كه روزگارى عزيز بوده و حال ذليل شده، ثانيا كسى كه روزگارى ثروتمند بوده و حال فقير و تهيدست شده، و ثالثا دانشمندى كه در ميان عده‏اى نادان ضايع شده است.

همچنين پيامبر بزرگ اسلام (ص) مى‏فرمايد : (ارحموا من فى‏ الارض يرحمكم من فى‏ السماء) يعنى : اهل زمين را رحم كنيد، تا خداوند متعال شما را مورد مرحمت قرار بدهد.

و بطورى كلى پيامبر اسلام (ص) مظهر رحمت و شفقت بوده تا جائى كه قرآن او را بعنوان رحمتى براى تمامى عالميان ذكر كرده است (و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين) (7).

رحمت براى همه

و امير مؤمنان حضرت على (ع) نيز همين حالت را داشته، و براى همگان رحمت بوده است، تا جائى كه او را پدر يتيمان لقب داده‏اند، و در متون تاريخى آمده كه هنگام بسترى شدن آن حضرت در اثر ضربت زهر آگين ابن ملجم ـ قاتل آن حضرت ـ طبيبان معالج براى امام شير گاو تجويز كردند، هنگامى كه اين خبر در شهر كوفه شايع شد، دهها مرد و زن و كودك هركدام با ظرفى شير در خانه امام گرد آمدند تا شير مورد نياز پدر و حامى خود را تهيه كنند... و حضرت كمى تناول مى‏كردند و بقيه آن را براى ابن ملجم مى‏فرستادند.

تفقد از نابيناى زمين‏گير

هنگامى كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام از بخاك سپردن امير مؤمنان به سوى خانه باز مى‏گشتند، صداى دلخراش ناله ضعيفى از داخل يك خرابه به گوش آندو بزرگوار رسيد، آن دو امام كه تربيت شده در مكتب وحى بوده وخود را مسئول بر ضعيفان و بينوايان مى‏دانستند، با شنيدن صداى ضعيف وارد خرابه شدند، پير مرد نابينا و زمين‏گيرى را ديدند كه خود را آلوده كرده و ناله ضعيفى داشت، احوال او را پرسيدند؟ در پاسخ گفت :

مى‏بينيد كه من نابينا و زمين‏گير هستم، يكى از مردان خدا هر روز بطور مداوم مرا مورد تفقد قرار مى‏داد، خشگم مى‏كرد، بدن و لباسم را تميز مى‏نمود و حتى غذا را لقمه كرده و در دهانم مى‏گذاشت... اينجا پير مرد عقده گريه گلويش را فشرد و آهى جانسوز كشيد و ادامه داد :

اكنون سه روز است كه او نيامده، بسيار گرسنه‏ام و خودم را كثيف كرده‏ام و نمى‏دانم چرا او نيامده؟!.

امام حسن و امام حسين با شنيدن سخنان آن پيرمرد پرسيدند : آيا از او نشانه‏اى در نظر دارى؟

پيرمرد پاسخ داد : من كه نابينا هستم، فقط اين نشانه در نظرم هست كه به هنگام ورودش همه چيز و حتى سنگ ريزه‏هاى آن خرابه بصدا در آمده و پيوسته صداى ذكر خدا از آنها بگوشم مى‏رسيد.

اينجا بود كه آن دو بزرگوار اشك در چشمانشان حلقه زد و گفتند، اى مرد او پدر ما على بن ابى‏طالب (ع) بود، كه ما هم اكنون از خاكسپاريش باز مى‏گرديم.

پيرمرد با شنيدن خبر ناگوار شهادت امير مؤمنان آهى كشيد و روى خاك افتاد و جان داد.

اگر كمى در اطراف اين داستان مطالعه كنيم، خواهيم يافت كه اين يكى از بزرگترين شاهكارهاى امير مؤمنان بود، زيرا رهبر يك مملكت بسيار بزرگ و شايد بزرگترين قدرت دنياى آن روز، با صدها مشكلات و مسئوليتهاى اجتماعى، آنقدر خود را مسئول مى‏داند تا جائى كه رسيدگى به يك نابيناى فلج جزء برنامه كار روزانه او قرار مىگيرد و بدون استنكاف و تكبر او را تمييز و خشك كرده و غذايش مى‏دهد اين شيوه رفتار رهبر، با ضعيف‏ترين فرد جامعه در تاريخ انسان بى‏نظير است مگر در مورد رهبران الهى.

خوراك آن حضرت

حضرت على (ع) نان جوين خشك همراه با نمك ميل مى‏نمود، و شكم مبارك خود را هيچگاه سير نمى‏كرد، و هر گاه شخصى علت اين كار را مىپرسيد، مىفرمود : شايد در دورترين نقاط قلمرو حاكميت من ضعيفى باشد كه غذاى سير نخورده، و من بايد همانند او زندگى كنم!

گذشت از تبهكاران

حضرت امير مؤمنان به پيروى از پيامبر اسلام تا آنجائى كه ممكن بود، از مجازات تبهكاران صرف نظر مى‏كرد، زيرا اولاً : ثبوت جرم در قوانين مجازاتهاى اسلامى، موازين بسيار دقيق و مشكلى دارد. و ثانياً : در صورت ثبوت جرم نيز تا حدود امكان بر مجرم تخفيف و يا اينكه او را مورد عفو و بخشش قرار مى‏دهند، اسلام براى انسان و عموم موجودات رحمت است و در حدود براى مجرمين و تبهكاران خشونت دارد، و بطور كلى موارد حرام در اسلام در برابر موارد حلال قابل قياس نيست، زيرا عده‏اى از فقهاى اسلام حد اكثر محرمات در اسلام را در حدود هفتصد مورد ذكر كرده اما در برابر، ميليونها مورد حلال براى مسلمانان مقرر شده، و در واقع آن محرمات هم براى حفظ جامعه و آسيب نرسيدن به آن است و اسلام در عين حالى كه مردم را آزاد گذاشته، از بروز آشوب و هرج و مرج در جامعه اسلامى جلوگيرى مى‏كند، و اين عمل جز با كنترل جامعه توسط تحريم علل زيانهاى عمومى و خصوصى، امكان‏پذير نيست.

تأمل در قضاوت

حضرت امير مؤمنان على (ع) هيچگاه بدون تحقيق قضاوت نمى‏كردند، و حتى پس از تحقيق فوراً رأى خود را اظهار نمى‏داشتند، بلكه تا حدود امكان اظهار نظر را به تأخير مى‏انداختند و به سبب تأخير در اظهارنظر، يا متهم از مجازات نجات مى‏يافت، و يا اينكه بيگناهيش به اثبات مى‏رسيد، اينجا بد نيست به دو داستان از صدها قضاوت عادلانه اميرالمؤمنين (ع) اشاره كنيم :

داستان اول

زنى به خدمت آن حضرت شرفياب شد، و از شوهر خود شكايت كرد و گفت :

شوهرم بدون اجازه من با كنيزم زنا كرده، و حال داد مرا از او بخواهيد، حضرت به آن زن فرمود :

ما در اين باره تحقيق مى‏كنيم، اگر تو راست گفته‏اى بر شوهرت حد جارى مى‏كنيم، و اگر ثابت شد كه تو دروغ گفته و به شوهرت تهمت زده‏اى، تو را تأديب خواهيم كرد، سپس امام از جاى خود برخواسته و مشغول اداى نماز شد و زن را آزاد گذاشت، آن زن نه ريختن آبروى شوهر خود در ملأ عام، و نه اجراى حد برخود را مى‏خواست، از كار خود پشيمان شده فرصت را غنيمت شمرد و از محضر آن حضرت فرار كرد، با وجودى كه حضرت على (ع) مىتوانست او را فوراً بازداشت، و و شوهرش را احضار كند و يكى از آن دو را تازيانه بزند، ولى امام از مجازات مردم متنفر بود، عقده زجر و شكنجه انسانها را نداشت و تا آنجائى كه ممكن بود افراد را مورد عفو و مرحمت قرار مى‏داد :

داستان دوم

عده‏اى از افراد، كنار خرابه‏اى متروكه جسد مرده و آغشته به خون انسانى را يافتند، و در گوشه آن خرابه مرد قصابى بود، و كاردى خون‏آلود به دست داشت، آن افراد فوراً قصاب را به اتهام قتل دستگير كرده و به خدمت امام على (ع) آوردند، مرد قصاب با نگرانى زياد در برابر امام اعتراف به قتل كرد، حضرت او را به جرم قتل محكوم به قصاص كرد، اما اجراى حكم را به تأخير انداخت و تأمل نمود، ناگهان شخصى آمد و عرضه داشت : يا اميرالمؤمنين من قاتلم، وجدانم آزارم مى‏دهد، اين قصاب بى‏گناه است و مرا بجاى او گردن بزنيد.

در اين هنگام امام به مرد قصاب فرمودند : پس چرا تو اعتراف كردى؟! در پاسخ گفت : چون شواهد در قتل اين شخص را بنحوى ديدم، كه اگر انكار مى‏كردم شايد پذيرفته نمى‏شد، آرى من قاتل نيستم اما در آن لحظه گوسفندى را سر بريده بودم و كاردم خون‏آلود بود، ضمناً جهت قضاى حاجت به آن خرابه رفتم، كه ناگهان با جنازه غرق به خون آن مقتول روبرو شدم و چند لحظه بعد مردم به خرابه آمدند و دستگيرم كردند، من ديدم كه انكار قتل بى‏نتيجه است و به هر تقدير محكوم به مرگ خواهم شد، به همين جهت راهى جز اقرار به قتل در برابر خود نديدم.

حضرت اميرالمؤمنين (ع) قاتل اصلى را كه با اعتراف خود، قصاب را نجات داده بود مورد عفو و بخشش قرار داده و فرمود : اين قاتل گرچه انسانى را كشته ولى با اقرار خود انسان ديگرى را زنده كرده است و قرآن مجيد مى‏فرمايد : هر كس جان شخصى را زنده كند، همانند كسى است كه جان تمامى مردم را احيا نموده است (و من احياها فكأنما احيى الناس جميعاً) (8).

آنچه كه در اين داستان قابل توجه است، اينكه امام به مجرد اعتراف مرد قصاب، او را نكشته و در اجراى حكم تأمل نمود.

فرجام دادن به مجرم

امروزه در دادگاههاى دنيا به مجرد ثبوت جرم و يا اقرار مجرم، دادگاه پس از شوراهاى مقدماتى راى خود را مبنى بر مجازات مجرم صادر مى‏كند، و در برخى از كشورها مجرم مى‏تواند از رأى صادره فرجام خواهد، و در صورتى كه دادگاه اين حق را به مجرم بدهد، هيئتهاى منصفه، و دادگاه تشخيص پس از تشريفاتى به فرجام‏خواهى مجرم رسيدگى مى‏كنند...

اما در دادگاه اسلامى حكومت امام على (ع) بدون اينكه مجرم فرجام بخواهد و حتى گاهى با وجود كيفرخواست از سوى خود مجرم، براى چندبار به او فرجام داده مى‏شود و در صورتى كه جرم او تعدى به حقوق مردم نباشد، به وى فرصت داده مى‏شود تا اگر بخواهد فرار كند، و اين به لطف و مرحمت اسلام باز مى‏گردد كه دادگاه اسلامى تا حدود ممكن از خونريزى جلوگير كرده و در صدور حكم تأمل مى‏نمايد، بعنوان نمونه به قضاوت بى‏نظيرى از حضرت على (ع) كه در كتاب (كافى) نقل شده، اشاره مى‏بريم :

داستان جالب

مرحوم كلينى در كتاب شريف (كافى) از جناب ميثم داستانى را اينچنين نقل مى‏كند : روزى يك زن به حضور امير مؤمنان (ع) شرفياب شد، و عرضه داشت : يا اميرالمؤمنين من زناكارم پس پاكم كن، خدا تو را پاك كند، چون عذاب دنيا از عذاب هميشگى آخرت آسانتر است.

امام به او فرمودند : از چه تو را پاك كنم؟

ـ آقا من زناكار هستم.

ـ آيا هنگامى كه زنا دادى، شوهردار بودى يا خير؟

ـ آرى در آن موقع شوهر داشتم.

ـ آيا به هنگام زنا، شوهرت حاضر بود يا غايب؟

ـ شوهرم حاضر بود.

پس از اين گفتگوى كوتاه حضرت به او فرمودند : فعلاً برو، و آنچه در شكم دارى وضع حمل كن، و پس از زايمان بيا تا پاكت كنم، آن زن از محضر دادگاه مرخص شد و هنگامى كه دور شد بطورى كه ديگر سخن امام را نمى‏شنيد، حضرت سر بطرف آسمان كرد و عرضه داشت : بار خدايا اين يك شهادت بود، پس از مدتى مجدداً زن بحضور امام شرفياب شده و عرض كرد :

ـ يا اميرالمؤمنين من وضع حمل كردم، حال پاكم كن. امام بظاهرى ناشناخته به او فرمودند :

ـ براى چه پاكت كنم؟

ـ آقا من زنا داده‏ام، پاكم كن.

ـ آيا به هنگام زنا شوهر داشته‏اى؟

ـ آرى.

ـ آيا شوهرت به هنگام زناى تو حاضر بود يا غايب؟

ـ شوهرم حاضر بود.

در اين هنگام امام براى بار دوم، او را از دادگاه مرخص كرده و فرمودند : حال برو فرزندت را دو سال شير بده، چنانكه خداوند امر فرموده است، آن زن از خدمت امام مرخص شد، آنگاه حضرت روى به آسمان كرد، و عرضه داشت : خداوندا، اين دو شهادت شد پس از گذشت دو سال مجدداً آن زن شرفياب شده و عرض كرد : حال دو سال است كه فرزندم را شير دادم، يا اميرالمؤمنين پاكم كن، حضرت با چهره‏اى ناشناخته از او پرسيدند : از چه پاكت كنم؟ عرض كرد : من زنا داده‏ام، پاكم كن.

ـ آيا به هنگام زنا شوهردار بودى؟

ـ آرى شوهر داشتم.

ـ آيا شوهرت حاضر بود يا غايب؟

ـ شوهرم حاضر بود.

حضرت براى بار سوم فرمودند : حال برو فرزندت را تكفل كن تا رشد كند و بتواند بخورد و بياشامد، و از پشت بامى نيفتد، و در چاهى فرو نرود، جناب ميثم مى‏گويد : آن زن از خدمت امام با چشم گريان مرخص و دور شد، آنگاه امير مؤمنان روى به آسمان كرد، و عرضه داشت : خدايا اين سه شهادت شد.

هنگامى كه آن زن براى بار سوم از دادگاه عدل اسلامى مرخص شد، شخصى بنام عمرو ابن حريث مخزومى با وى روبرو شده و گفت : اى بنده خدا از چه گريه ميكنى؟ من ديدم كه به خدمت حضرت على (ع) مى‏روى و از ايشان مى‏خواهى كه تو را پاك كند؟ آن زن گفت : آرى من از امام خواستم كه پاكم كند، امام به من فرمود : فرزندت را تكفل كن تا رشد كند، بتواند بخورد، بياشامد، از بامى نيفتد و در چاهى فرو نرود، حال مى‏ترسم كه مرگ به سراغم آيد در حالى كه آن حضرت مرا پاك نكرده است، عمرو بن حريث گفت : اى زن حال كه چنين است فرزندت را من تكفل مى‏كنم، آن زن پيروزمندانه براى بار چهارم به خدمت امام شرفياب شده، و گفته عمرو بن حريث را بسمع امام رساند، حضرت با چهره‏اى ناشناخته پرسيدند : براى چه فرزندت را مى‏خواهى تكفل كند؟

ـ يا اميرالمؤمنين چون من زنا داده‏ام و حال مى‏خواهم شما پاكم كنيد.

ـ آيا به هنگام زنا شوهر داشته‏اى يا خير؟

ـ آرى شوهر داشته‏ام.

ـ آيا شوهرت حاضر بود، يا غايب؟

ـ شوهرم حاضر بود.

آنگاه امام سر به آسمان كرده و عرضه داشت : خدايا تو مى‏دانى كه چهار شهادت بر عليه اين زن به اثبات رسيد، و نگاهى غضبناك به عمرو بن حريث انداخت، آن مرد عرض كرد : يا اميرالمؤمنين من فكر كردم كه شما دوست داريد فرزند اين زن را تكفل كنم، و حال اگر شما دوست نداريد من چنين كارى نمى‏كنم، امام به او فرمودند : آيا پس از اثبات شهادت چهارم؟! بخدا سوگند كه بايد او را تحت تكفل خود قرار بدهى.. آنگاه حضرت حكم خدا را در باره اين زن به اجرا در آوردند.

در حاشيه دادگاه

از اين داستان شگفت‏آور مى‏توان نكات ارزنده‏اى آموخت كه در حاشيه دادگاه اميرالمؤمنين (ع) براى تمامى انسانها عبرت‏انگيز، و بويژه براى قضات بهترين درس است :

1 ـ اينكه اميرالمؤمنين تمام جوانب قضيه را در نظر گرفته، و بطور كامل تحقيق فرمود، تا حجت تمام شود.

2 ـ زن باردار را مجازات نكرد، تا زمانى كه وضع حمل كند.

3 ـ مجرم را بازداشت نفرمود، بلكه آزادش گذاشت تا فرصت فرار داشته باشد.

4 ـ بار اول و دوم و سوم اقرار براى آنحضرت ملاك نبود.

5 ـ هربارى كه مجرم به دادگاه مراجعه مى‏كرد، حضرت با چهره‏اى ناشناخته با وى روبرو مى‏گشت، و پرسشهاى خود را تكرار مى‏فرمود تا شايد اگر مجرم در دفعات قبل اشتباهى كرده، الان جبران شود.

6 ـ حضرت زن شيرده را اعدام نمى‏كرد.

7 ـ كودك دوساله را از مادرش جدا نمى‏كرد، گرچه آن مادر مستحق قتل باشد.

8 ـ بر عمرو غضب كرد كه چرا تكفل طفل را بعهده گرفته است.

9 ـ و بالاخره پس از تحقيقات دامنه‏دار و چهار بار شهادت مجرم، حد الهى را بر او به مرحله اجراء در آورد.

روش كار امام

حضرت اميرالمؤمنين على (ع) با وجودى كه به خواست خدا مسائل پشت پرده را مى‏دانست، هميشه بر حسب ظاهر رفتار مى‏كرد تا براى مردم نمونه باشد و نگويند : على از غيب آگاه بود، و لذا درست رفتار مى‏كرد، از اين رو آن حضرت به قاضى خود در شهر اهواز كه نامش (رفاعه) بود نامه‏اى نوشته و متذكر شدند كه ما مأمور به ظواهر امور هستيم، و واقع را بايد به خدا موكل كرد، يعنى اينكه تحقيق در امور مردم و كشف اسرار آنان جايز نيست و بهمين جهت است كه شكنجه متهمين در اسلام حرام، و هيچكس را جهت گرفتن اعتراف و اقرار نبايد زير شكنجه انداخت، بلكه هر انسانى مختار است، اگر به اختيار خود اقرار كند حكم بر او ثابت، و الا رهايش مى‏سازند بلكه اگر شاهد و يا متهمى در پيشگاه امير مؤمنان ساكت مى‏شد امام رهايش ساخته و او را مجبور به سخن گفتن نمى‏كردند.