امام على (ع ) فرهنگ عمومى و همبستگى اجتماعى

مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى زهد

- ۹ -


سياست گذارى ارتباطى
در باب سياست گزارى ارتباطى در جنگ مى گويد. (خطبه 11)
(( تزول الجبال و لا تزل عض على ناجذك اعرالله جمجمتك تد فى الارض قدمك . ارم يبصرك اقصى القوم و غض بصرك و اعلم ان النصر من عندالله سبحانه .))
1. بايستى همه سياستگزارى ارتباطى در زمان جنگ براى صبر و استقامت باشد.
2. بايستى در سياستگزارى ارتباطى جنگ جديت و اعتماد به نفس به وجود آورد.
3. نبايستى در زمان جنگ انسان مداوم مرگ را جلوى چشم خودش ترسيم كند چون سبب تزلزل او مى شود پس سياستگزارى ارتباطى نيز بايستى همينطور باشد.
4. در سياستگزارى ارتباطى زمان جنگ بايستى سعى كرد كه كل جنبه هاى دشمن را در نظر مردم ترسيم كرد تا يك هوشيارى جمعى نسبت به وضعيت دشمن به وجود آيد.
5. بايستى زرق و برق لشكر دشمن و قدرت او را در چشم افراد جامعه پايين آورد.
6. در زمان جنگ بايستى توسط وسائل ارتباطى اميد را تا آنجا كه مى توان بالا برد در پناه توكل به خدا.
سياستگزارى ارتباطى در حكومتها بايستى بر اشاعه عدل باشد نه آزادى مطلق كه منتهى به ظلم شود چون زمانى كه عدل باشد براى همه يك نوع سعه و گشايش مى باشد و وقتى ظلم حاكم باشد برهمه يك تنگى به وجود خواهد آمد.
(( فان فى العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق )) (خطبه 15).
رهبر بايستى پاى حرفهاى خودش بايستد و گرنه پيروان او متزلزل خواهند شد پس سياست ارتباطى در قبال رهبر بايستى اينگونه باشد.
(( ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم (خطبه 16)))
از طرف ديگر بايستى وسايل ارتباط جمعى تجربه هاى همه افراد جامعه از رهبران ، افرادى بالا ببرند تا يك نوع ايمن سازى در سطح جامعه نسبت به حوادث آينده به وجود آيد.
(( ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات (خطبه 16).))
وسايل ارتباط جمعى بايستى حق شما باشند نه باطل شما چون باطل در طى تاريخ بشرى هميشه بوده است چون باطل كثير است و حق قليل و قليل به سادگى كثير نخواهد شد (حق كه ضعيف شد مشكل است قوت يابد) پس بايستى حق را بيان كند.
(( حق و باطل و لكل اهل فلئن تمر الباطل لقديما فعل و لئن قل الحق فلربما و لعل و لقلما ادبرشى ء فاقبل (خطبه 16).))
بايستى هر چه موجب تزلزل مخاطبين وسايل ارتباط جمعى مى شود پخش نشود و در قبال آن سكوت كرد.
(( بل اندمجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الارشية فى الطوى البعيدة . (خطبه 5).))
بلكه سكوت من براى آنست كه فرو رفته ام در علمى كه پنهان است و اگر ظاهر و هويدا نمايم آنچه را كه مى دانم هر آينه شما مضطرب و لرزان مى شويد مانند لرزيدن ريسمان در چاه ژرف .
وسايل ارتباط جمعى اگر مى خواهند الگوهاى فكر را در يك جامعه معرفى كنند نبايستى اشخاص را معرفى كنند كه داراى يكى از دو صفت باشند:
1. به دنبال نوآورى شديد و بى پايه
2. جاهل و نادان و دانا شما
چون اولى به تحريفات مكرر مى انجامد و دومى به كورى و زمين خوردن جامعه .
(( ان ابغض الخلائق الى الله رجلان : رجل و كله الله الى نفسه فهو جائر عن قصد السبيل ... (خطبه 17).))
دشمن ترين خلائق نزد خدا دو انسانند اول انسانى كه خداوند او را به حال خود گذاشته است پس از راه راست منحرف گشته است و به سخن بدعت آور و دعوت مردم به ضلالت و گمراهى دل داده است . پس اين مرد سبب فتنه و فساد است براى كسى كه به واسطه او در فتنه واقع شده است و گمراه است از راه كسى كه پيش از او به راه راست رفته و گمراه كننده است كسانى را كه زنده بودن و بعد از مردنش از او پيروى مى كنند بار گناهان غير خود را حمل كرده و در گرو گناه خويش هم مى باشد و دوم انسانى كه نادانيها را در خود جمع كرده مردم نادان را گمراه مى كند در تاريكيهاى فتنه و فساد بى خبر است در موقع اصلاح كردن كور است عوام او را دانا مى نامند و حال آنكه نادان است و هر روز در پى زياد كردن چيزى كه كم آن بهتر از بسيار است . تا اينكه به آن رسيد و سيراب گرديد از آب متعفن گنديده و پر شده از مطالب بيهوده و... اگر درست گفت مى ترسد كه غلط گفته باشد. و اگر غلط گفته باشد انتظار تاءكيد از جانب مردم دارد. و اگر چيزى براى او واضح نيست سعى در كتمان آن دارد. اينها سبب حكمهايى مى شوند كه خون ناحق ريخته شود.
و نزديك گروه اول بى مقدارتر از كتاب خدا نيست موقعى كه به درستى خوانده شود و تاءويل شود و گرانبهاتر از آن نيست زمانى كه تاءويل شود.
در خطبه بعدى مى گويد كه هر دو گروه در عمل و قضاوت سبب مى شوند كه يك نوع نسبى گرايى در عامل قضا و قضاوت به وجود آيد كه سبب فاجعه در دين مى شود .
(( ترد على احدهم القضيه فى حكم من الاحكام فيحكم فيها براءيه ثم ترد تلك القضيه بعينها...(خطبه 18).))
مسئله اى از احكام دين از يكى از علماء پرسيده مى شود او به راءى خود را جمع به آن فتوا مى دهد همان مسئله از قاضى ديگرى سؤ ال مى شود فتوى او بر خلاف قاضى اول است آنگاه ايشان با حكمهاى خلاف يكديگر نزد پيشوايى كه آنها را قاضى قرار داده گرد مى آيند، قاضى القضاة راءى همه آنان را درست مى داند در صورتى كه خداى ايشان يكى و پيامبر يكى و كتابشان يكى است آيا خداوند تعالى امر به اختلاف فرموده كه اطاعت او را مى كنيد و يا نهى از آن كرده است پس عصيان او را مى كنيد يا اينكه دين ناقصى را نازل و براى اتمام آن از ايشان كمك و يارى خواسته است يا اينكه خود را شريك خداوند مى دانند و حكم مى دهند او هم راضى است يا اينكه خداوند دين تامى فرستاده رسول خدا(ص ) در تبليغ آن و رساندن آن كوتاهى نموده و حال آنكه خداوند متعال مى فرمايد هيچ چيز را در قرآن فروگذار نكرده ايم و ذكر فرموده است كه بعضى از قرآن تصديق مى كند بعض ديگرش ‍ را و اختلافى در آن نيست پس فرموده اين قرآن اگر از جانب غير خداوند بود هر آئينه در آن اختلاف بسيارى مى يافتند و ظاهر قرآن كريم شگفت آور و نيكو و باطن آن ژرف و بى پايان است و عجايب و غرائب آن پايانى ندارد. و تاريكيها رفع نمى گردد مگر به وسيله آن .
و علت آنكه چنين انسانهايى پيدا مى شوند اين است كه قرآن داراى سطوح مختلف معنى و بنابراين سطوح مختلف ارتباطى است برخى سطوح ظاهرى آن را مى گيرند و آنرا نسبت به سطوح عميق آن مى دهند بنابراين ظاهرنگرى در قرآن سبب مى شود كه به دنبال نوآورى و يا پوشاننده حبل خود برآيند پس چند حكم داده مى شود و هر حكم هم ظاهرا و به نظر خودشان درست باشد پس نقصان نگرش خودشان را به نقصان در دين و اتمام آن به وسيله خودشان بدهند و چنين اشخاص به وجود مى آورند كه وسايل ارتباطى بايستى كمك به اين نوع فرآيند تكوين چنين شخصيتهايى نكنند چنانكه امروزه در سطح دنيا مى كنند مثل مطرح كردن امثال الوين تافلر، بلكه بايستى وسايل ارتباط جمعى افراد عميق و متين و متواضع علمى را مطرح كند.
وسايل ارتباطى نبايستى فقط دنياگرايى را ترويج كنند بلكه بايستى دنياگرايى را طورى ترويج بدهند كه آخر و عاقبتى نيز وجود دارد كه انسان دچار عاقبت اعمال خودش خواهد شد حال چه دنيوى و چه اخروى .
و اين نوع سياستگزارى ارتباطى نسبت به دنيا سبب مى شود كه انسان نه از دنيا غافل بماند و نه از آخرت و به لهو و لهب نپردازد و اخلاق جاى بسيار عظيمى در زندگى دنيوى داشته باشد.
(( فان فان الغايه امامكم و ان وراءكم الساعة تحدوكم تخففوا تلحقوا فانما ينتظر باولكم آخركم (خطبه 21).))
((عاقبت و پايان جلوى روى شما است و قيامت يا مرگ در عقب است كه شما را سوق مى دهد و مى راند، سبك شويد، ملحق گرديد كه اولى شما را بازداشت و اسير نموده و آخرى شما را منتظر)) پس سبك شدن در دنياگرايى صرف نكردن بلكه دنياگرايى براى آخرت ، كار كردن در دنيا براى آخرت نه دنيا.
يعنى براى سبك شمردن در دنيا و انجام دادن كارهاى بزرگ غايت گرايى مى خواهد و گرنه امور روزمره انسانها را تلف خواهد كرد. و حتى غربيها براى اينكه اين سبكى و سبكبالى به وجود بياورند سعى كرده اند كه غايت گرايى را ترويج بدهند ولو اينكه غايت مادى باشد و نتايج عمل تا مسائل معنوى دنياگرايى صررف بدون غايت سبب تجمل گرايى خواهد شد و ترك دنيا و فرار از دنيا يك نوع ركود به وجود مى آورد و رياكارى و دغل بازى كه نتايج آن اندوختن دنيا از راه دين و ضديت با دنيا است كارى كه در طول تاريخ توسط كليسا و تصوف در ايران انجام شده است .
به همين دليل فوق از فقرنمايى و زهدنمايى در وسايل ارتباطى منع شده است چون فقرفروشى و زهدفروشى يكى از آفات شديد جامعه دينى است .
همچنين نبايستى رقابت بين انسانها از نظر مالى سبب فساد شود چون كسى كه دارد نبايستى ندارهها به خاطر ندارى فاسد شوند و بايستى اول از هر چيز اقوام تاءمين كننده اقوام باشند پس وسايل ارتباط جمعى بايستى تشويق كننده به يارى يكديگر از اقوام باشند. بايستى شبكه خويشاوندى را قوى كرد تا اين شبكه بتواند يك نوع خود كفايى و خوديارى را به وجود آورد. در خطبه 23 اميرالمؤ منين (ع ) مى فرمايد:
(( اما بعد فان الامر ينزل من السماء الى الارض ...))
روزى مثل دانه هاى باران است كه به هر كسى كم و زياد مى رسد بنابراين زيادتى مال يكى از خويشاوندان سبب فساد ديگرى شود چون انسان مؤ من فقر خودش را اظهار نمى كند و در واقع فرصت آنرا درست مى كند و فقر را برطرف مى كند و از خيانت دورى مى كند و انتظار مرگ و روز آخرت و يا رزق دنيا مى باشد. و خويشاوندان بايستى از نظر مالى يكديگر را تقويت كنند و اين و اين سبب زيادتى مال در خويشاوندان مى شود (مثل توسعه خانوادگى در ژاپن ).پس سياستگزارى ارتباطى در باب فرهنگ اقتصادى و فرهنگ خويشاوندى از ديدگاه امام على (ع ) به خوبى روشن مى شود. سياست ارتباطى بايستى بر تبليغ هميشگى جهاد و دفاع باشد بايستى در جامعه كارى كرد كه هميشه نگران امنيت ملى خودش باشد تا عزت و قدرت او حفظ شود و اين سياست ارتباطى فقط مختص به زمان جنگ نيست بلكه در زمان صلح نيز همينطور است جهاد در اسلام امام على (ع ) اينطور توصيف شده است :
(( اما بعد الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه و هو لباس التقوى ...(خطبه 27).))
جهاد درى است از درهاى بهشت كه خداوند آنرا به روى خواص دوستان خود گشوده است و لباس تقوى و پرهيزكارى است و زره محكم حق تعالى و سپرر قوى اوست پس هر كه ار آن دورى كرد آنرا ترك كند خداوند جامه ذلت و خوارى و رداى لا و گرفتارى به او مى پوشاند و بر اين اثر اين حقارت و پستى زبون و بيچاره مى شود و چون خداوند رحمت خود را از دل او برداشته و به بى خردى مبتلى گردد و به سبب نرفتن جهاد و اهميت ندادن به اين امر مهم از راه حق دور شده و در راه باطل قدم مى گذارد و به نكبت و بيچارگى گرفتار گرديده و از عدل و انصاف محروم خواهد شد.
پس جهاد و روحيه و قصد و انگيزش آن داشتن و در يك حد حفظ آمادگى سبب نشاط يك جامعه خواهد شد و بر عكس آن سبب ركود و بدبختى جامعه خواهد شد.
كشورهاى بزرگ و مطرح در يك تمدن هيچوقت از امنيت ملى خودش غافل نخواهد بود و امنيت ملى را به عنوان يك اصل مقدس در اذهان عمومى ترسيم مى كند. و اين به وسيله ارتباطات مى باشد امنيت عمومى است كه مى تواند آسايش فكرى به وجود آورد و سبب رشد فكرى و اقتصادى و سياسى و فرهنگى خواهد شد و بر عكس آن سبب بدبختى و بى فكرى و بلاها و مشكلات روز به روز و بلكه تصاعدى خواهد شد. و در صورت امنيت ملى و عمومى سبب عدالت رشد خواهد كرد و بر عكس آن ظلم . پس روحيه جهاد بايستى حفظ شود.
از طرف ديگر بايستى با نزديك سازى فكرى و انگيزش وحدت عمومى و تفاهم ميل به وجود آورد وگر نه جامعه داراى وحدت عمومى نخواهد بود و تمامى وحدت عمومى و تفاهم هنگامى به وجود مى آيد كه حول و حوش يك رهبر و سر نهادن به فرمانهاى او باشد اگر در حول و حوش رهبرى شك به وجود آيد و ترديدها در حول و حوش رهبرى به وجود آيد آنگاه است كه جامعه دچار انحطاط عمومى خواهد شد و دشمنان دچار طمع خواهند شد كه جامعه را مورد تعرض قرار دهند.
(( ايها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهواؤ هم ... (خطبه 29)))
اى مردمى كه بدنهايشان جمع و انديشه ها و آرزوهايشان مختلف است سخنان سنگهاى سخت را نرم مى گرداند و كار شما دشمنان را به طمع مى اندازد در مجالس چنين و چنان مى گوييد و چون وقت جنگيدن با دشمن پيش آيد مى گويند ما و جنگ ... ذليل و ترسنده نمى تواند از ظلم و ستم مانع گردد و حق بدست نمى آيد مگر به تلاش و كوشش ، كدام خانه را بعد از خانه باز مى داريد و با كدام امام و اميرى بعد از من جهاد مى رويد. (خطبه 29).
به همين دليل فوق است كه اميرالمؤ منين در خطبه ديگرى سعى مى كند رابطه حاكم و تابع و يا رابطه امام و مردم را بيان كند كه خود سياستگزارى ارتباطى را در باب حكومت نيز مى رساند:
اى مردم مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است اما حقى كه شما بر من داريد نصيحت كردن به شما و رساندن غنيمت و تمامى حقوق به شما و ياد دادن به شما است تا نادان نمانيد و تربيت شما است تا بياموزيد. اما حقى كه من بر شما دارم باقى ماندن به بيعت است و اخلاص و دوستى در پنهان و آشكار و جواب دادن به من وقتى شما را مى خوانم و اطاعت و پيروى به آنچه به شما امر كنم .(خطبه 34)
پس وسايل ارتباط جمعى بايستى وظايف هشت گانه را در ارتباط بين مردم و رهبر مى شود. شبهه ها بايستى روشن شوند تا اينكه شبهه زايل شود.
(( انما سميت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق فاما اولياء الله فضياوهم فيها اليقين (خطبه 37).))
نمونه ديگرى كه ممكن است به رهبرى ضربه بزند كلمات حقى است كه اراده باطل سياسى از آن مى كنند و اين تحت لواى آزادى و آنارشيسم است خوارج گفتند: (لاحكم الا الله ) براى اينكه نفى حكومت كنند و يك نوع آزادى سياسى يا آنارشيسم مى خواستند.
(( كلمة حق يراد بها باطل نعم انه لا حكم الا لله . و لكن هولاء يقولون لا امرة الا لله . و انه لابد للناس من امير بر اوفاجر يعمل فى امرته المؤ من و يستمتع فيها الكافر و يبلغ الله فيها الاجل و يجمع به الفى ء و يقاتل به العدو و تاءمن به السبل و يؤ خذ به للضعيف من القوى حتى يستريح به بر و يستراح من فاجر (خطبه 40)))
پس رهبر لازم است و قوام جامعه بستگى به رهبر و قوام او دارد رهبرى كه مورد شبهه واقع شود با همين شعارهاى سياسى آزادطلبى سبب مى شود كه او قوام پيدا نكند هر چند اين نوع شعار آنارشيستى است ولى اوج تفكر سياسى آزادى طلبى همين است . و درجات پائين تر آن از همين تفكر سرچشمه مى گيرند چون بالاخره قدرت رهبر را كم مى كند و امروزه رسانه ها همين نقش شبهه پراكنى در مورد مسؤ ولين ممراجعه ها دارند و سعى در تضعيف رهبران دارند. و مسؤ ولين و رهبران سعى در فرار از رسانه ها دارند.
و باز همين طور مى تواند همين مسائل را ديد و اميرالمؤ منين (ع ) تذكر مى دهد و پست ترين شبهه از شبهه معرفتى دينى مى داند كه از هوى هاى نفسانى بلند شده است :
(( انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع و... (خطبه 50).))
منشاء فتنه و فساد پيروى از هواى نفس است و نوع آورى كه در احكام مى شود همه با كتاب خدا سر سازگارى ندارد گروهى از مردم ديگران را بر اين فتنه ها نوآورى در احكام يارى و پيروى مى كنند پس اگر باطل و حق در هم نمى شد راه حق بر خواهان آن پوشيده نمى گرديد و اگر حق در ميان باطل پنهان نمى شد دشمنان نمى توانستند از آن پوشيده نمى گرديد و اگر حق در ميان باطل پنهان نمى شد دشمنان نمى توانستند از آن بدگويى كنند وليكن چون قسمتى از حق و قسمتى از باطل فرا گرفته و در هم مى گردد پس آنگاه شيطان بر دوستان خود غلبه پيدا مى كند و كسانى كه لطف خداوند شامل حال آنها گرديده نجات مى يابند. پس وظيفه روشنگرى رسانه در يك سياستگزلرى اسلامى به خوبى روشن مى شود همين تميز حق از باطل .
باز همين آزادى گرايى معرفتى دينى را به طور مطلق قبول ندارد و آنرا سبب فتنه و مشكلات مى داند و سبب مى شود كه امت اسلامى از درون سست شود و امام آن ديگر قدرتى در تعيين راه نداشته باشد. (( و ما كل ذى قلب بلبيب و لا كل ذى سمع بسميع و... (خطبه 87) )) هر صاحب قلبى خردمند نيست و هر گوش دارى شنوا نيست و هر چشم دارى بينا نيست پس شگفتا و چگونه تعجب نكنم از خطا و اشتباه كاريهاى اين فرقه هاى گوناگون كه دليلهاى ايشان در دين شان با يكديگر اختلاف دارد از سنت پيامبرى پيروى نكرده بكردار وصيى اقتداء نمى نمايد و ايمان به غيب نمى آورند و از زشتى خوددارى نمى كنند و در شبهات و محل شبهه عمل مى كنند در شهوات سير مى كنند معروف و پسنديده نزد ايشان چيزى است كه خودشان نيكو شناخته اند و منكر و ناشايسته پيش آنها چيزى است كه خودشان بد دانسته اند در مشكلات پناهگاهشان خودشان هستند در امور مبهم اعتمادشان به رايهاى خودشان است گويا هر موردى از ايشان در آنچه مى بيند پيشواى خود است كه بنده هاى استوار و دلائل محكمه از خويش گرفته است و...
سستى و آزادى در معرفت دينى و فردگرايى معرفتى در دين سبب سستى در ولايت و امامت مى گرديد يعنى :
آزادى در معرفت دينى - آزادى در ساختار حكومت دينى - سست شدن ولايت دينى
به همين دليل است كه اميرالمؤ منين (ع ) در خطبه 91 مى گويد كه اگر بجاى من كسى ديگرى انتخاب كنيد من اطاعت او را از شما بهتر خواهم كرد چون بايستى قوام حكومت حفظ شود و (( و ان تركتمونى فانا كاحدكم و لعلى اسمعكم و اطوعكم لمن و ليتموه امركم .))
اگر از خلافت من برگرديد من مثل يكى از شما خواهم بود و شايد از شما فرمانبردارتر و مطيع تر نسبت به خليفه انتخابى شما باشم .
كه همه به دنبال استقرار حكومت اسلامى به عنوان يك ساختار با اين نوع معرفت مى باشد.
در سياستگزارى ارتباطى بايستى سعى بر سلامت دين و دنيا و يا جسم انسان كه بستر و زمينه بقاى انسان در اين دنيا مى باشد، شود تا يك نوع سياستگزارى كامل باشد. ولى با اصالت دين در مقابل دنيا است چون دين نسبت به دنيا ترجيح دارد چنتنكه امام على (ع ) مى گويد:
(( نستعينه من امرنا على ما يكون و نساله المعافاة فى الاديان كما نساله المعافاة فى الابدان (خطبه 98).))
ولى بعد از اين كلمات است كه مى گويد كه ترك دنيا و حب او كنيد.
ولى او ثبات و استقرار تا آخر الزمان را در پناه وجود انسان كامل مى داند كه از آل محمد(ص ) مى باشد:
(( الا ان مثل آل محمد(ص ) كمثل نجوم السماء اذا خوى نجم طلع نجم فكانكم قد تكاملت من الله فيكم الصنائع و اراكم ما كنتم تاملون (خطبه 99).))
از طرف ديگر بايستى در پناه انسان كامل كه الگو مى باشد به انسان شناسى پرداخت و تمام سياستگزارى رسانه اى به اين جهت باشد كه انسان جايگاه خودش را در جهان بشناسد و بداند كه معرفت جايگاه و قدر و اهميت خودش را نخواهد شناخت مگر كه خداوند را بشناسد پس اگر كسى خدا را فراموش كرد انسانيت خودش را نيز فراموش خواهد كرد معرفت انسان بدون معرفت خداوند ميسر نمى شود و معرفت خداوند بدون معرفت انسان امكان پذير نيست خصوصا معرفت انسان كامل كه مظهر تمام اسماء الهى است .
(( العالم من عرف قدره و كفى بالمرء جهلا الا يعرف قدره و ان من ابغض الرجال الى الله لعبدا و كله الله الى نفسه جائرا عن قصد السبيل سائرا بغير دليل ان دعى الى حرث الدنيا عمل و ان دعى الى حرث الاخرة كسل كان ما عمل له واجب عليه و كان ما ونى فيه ساقط عنه (خطبه 102).))
پس غفلت از خودش و جايگاه خودش و معرفت خودش در سياستگزارى رسانه اى اسلامى مذموم است ولو اينكه در جهان امروز در رسانه ها و سياستگزارى مربوط به آن سعى در محو هويت انسانى اوست و غافل كردن انسان از مسائل او.
در خطبه ديگر مى كويد:
(( الا و ان ابصر الابصار ما نفذ فى طرفه الا ان اسمع ما وعى التذكير و قبله . ايها الناس استصبحوا من شعلة مصباح واعظ متعظ و امتاحوا من صفو عين قد روقت من الكدر (خطبه 104).))
كه باز بر همين مطلب سعه مى گذارد كه بايستى از غفلت برون شد و با چشم و گوش بسوى بصيرت حركت كرد. و سياست رسانه اى اسلامى نيز بايستى بر اين نوع بصيرت استوار باشد نه آنكه بصيرتى داده شود تا از اين بصيرتها غافل شود باز براى اينكه انسان شناسى بر اساس الگوى كامل را يادآور شود تا از غفلت روز مرگى انسانى كاسته شود و سعى در يافتن هويت خودش بكند. به انسان كامل بودن خودش اذعان مى كند و رفتن به سوى او نيز مطرح مى فرمايد:
(( نحن شجرة النبوه و محط الرسالة و مختلف الملائكة معادن العلم و ينابيع الحكم ناصرنا و محبنا ينظر الرحمه و عدونا و مبغضنا ينتظر اسطوة (خطبه 108).))
در سياستگزارى ارتباطى اسلامى بايستى حكمت احكام را بيان كرد يعنى بايستى اساس بر اين باشد كه براى انسانها اعمالشان توجيه پذير باشد تا آنها بتوانند كاملا با طيب خاطر به آن عمل كنند چون اگر حكمت هر بايد و نبايدى را در يابد راحت تر عمل خواهد كرد و يكى از علل عمل نكردن به قانون و غيره ندانستن حكمت آن است . پس بايد در سياستگزارى ارتباطى ، حكمتهاى هر بايد و نبايد تضاد وجود نداشته باشد تا انسان بتواند بدون تعارض به اين بايدها و نبايد عمل كند. يعنى هر بايد و نبايد جاى خودش را دريابد.
(( ان افضل ما توسل به المتوسلون الى الله سبحانه الايمان به و برسوله و الجهاد فى سبيله فانه ذروة الاسلام و كلمة الاخلاص فانها الفطرة و اقام الصلوة فانها الملة ... (خطبه 109).))
پس دقيقا روش بيان اينگونه مسائل نيز بايستى در يك برنامه ريزى دقيق بدست آورد. ولى تمامى اين مسائل از عهده انسانى بر مى آيد كه به تمامى جوانب امر مسلط است و مى تواند آنرا ترسيم كند و آن شخص كسى جز انسان كامل نيست :
(( تا لله لقد علمت تبليغ الرسالات و اتمام العدات و تمام الكلمات . و عندنا اهل البيت ابواب الحكم و ضياء الامر. الا و ان شرائع الدين واحدة و سبله قاصدة . من اخذ بها لحق و غنم و من وقف عنها ضل و ندم (خطبه 119).))
در جاى ديگر نيز همين كلمات را به زبان ديگرى فرموده اند:
(( فاذا حكم بالصدق فى كتاب الله فنحن احق الناس به و ان حكم بسنة رسول الله (ص ) فنحن اولاهم به (خطبه 125).))
و اين را متفرع بر يك اساس ارتباطى قرار مى دهد و آن اينكه كتاب بدون ترجمان نمى شود يعنى نفس كتاب و نوشتار بدون يك انسان كه سخنگو باشد نمى توان از كتاب چيزى فهميد:
(( هذا القران انما هو خط مستور بين الدفتين لا ينطق بلسان و لابد له من ترجمان . و انما ينطق عنه الرجال (خطبه 125).))
و اين ترجمان بايستى انسان كامل باشد. پس مظهر ارتباطات اسلامى بايستى انسان كامل باشد.
در وسايل ارتباط جمعى نبايستى همت بر نوآورى و توسعه باشد و اگر فقط اين طور باشد سبب خواهد شد كه بى ريشه گى اجتماعى به وجود آيد پس توآورى اوج بگيرد و وسايل ارتباطى اگر در اين نوآورى حركت كنند بحران سازى اوج خواهد گرفت و براى كنترل بحران ما در فرآيند نوآورى و توسعه فقط تكيه بر حافظه تاريخى و سنت است :
(( ما احدثت بدعة الا ترك بها سنة فاتقوا البدع و الزموا المهيع ان عوازم الامور افضلها و ان محدثاتها شرارها (خطبه 145).))
بدعتى آشكار نگشت مگر آنكه به سبب آن سنتى از بين برود پس از بدعتها پرهيز نموده در راه روشن قدم نهيد زيرا امور قديمه بهترين كارها است و بدعتها نو بدترين چيزهاست .
در باب سياستگزارى ارتباطى در زمان جنگ نيز مى فرمايد: بايستى اولا معناهايى ايجاد كرد كه خود به خود اين معناها سبب مى شود كه جنگجويان و رزمندگان با روحيه بالا جنگ را ببرند و اين معناها مى تواند دين باشد.
ثانيا بايستى ابهت نظام اسلامى حفظ شود با حفظ سلسله مراتب در مرحله جنگ .
ثالثا از هر كارى كه سبب تشجيع دشمن مى شود بايستى پرهيز كرد.
رابعا اينكه نبايستى از كثرت دشمن و كثرت سلاح او ترسيد بلكه بايستى به روحيه فرد و جنگهاى روانى دشمن اهميت داد اگر سربازى داراى روحيه قوى باشد جنگ را خواهد برد اگر چه دشمن داراى نيرو و سلاح قوى تر و بيشتر خواهد بود پس نقش ارتباطات از ديدگاه امام على (ع ) در جنگ بسيار مهم است و نقش خدا و اعتقادات مذهبى افراد بسيار مهم است .
يارى نمودن و خوار كردن اين امر به انبوهى و كمى نبوده و آن دين خداست كه آنرا پيروزى دارد و لشكر خداست كه آنها را مهيا ساخته و كمك نموده ... اگر چه عرب امروز اندك است ولى به سبب دين اسلام بسيار هستند. و به جهت اجتماع و يگانگى غلبه دارند پس تو مانند ميخ واسطه آسيا باش و آسيا را به وسيله عرب بچرخان (خطبه 146).
پس نقش رهبرى در جنگ نقش بسيار مهمى است كه بايستى در سلسله مراتب جنگ حفظ شود و امنيت داخلى در پشت جبهه به وسيله همين رهبرى حفظ مى شود چون در حال جنگ بحرانهاى داخلى و پشت جبهه را تهديد مى كند كه با رهبرى و حفظ اقتدار رهبرى حل مى شود.
در فراز ديگرى مى گويد كه : ما پيش از اين به بسيارى لشكر جنگ نمى كرديم بلكه با كمك و يارى خداوند متعال مى جنگيديم . (خطبه 146).
ترويج حقوق عمومى و احترام به يكديگر در سطح جامعه يكى از وظائف وسايل ارتباطى است چرا كه اين بالاترين مسئله دين است .
(( فضل حرمة المسلم على الحرم كلها و شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين فى معاقدها فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق و لا يحل اذى المسلم الا بما يجب (خطبه 166).))
صداقت در پيام رسانى بسيار مهم است و اگر رسانه ها جز در مواردى كه امنيت ملى در خطر مى افتد و يا اخلاقيات به خطر مى افتد بايستى با مردم صداقت داشته و صادقانه سخن بگويند و يا بنويسند
(( كل غدره فجرة و كل فجرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة (خطبه 191).))
در خطبه ديگر به موانع ارتباطى در ارتباط با زمان مى پردازد يعنى نفس زمان مى تواند سبب قطع ارتباطى بين گوينده و گيرنده شود.
همان احاديث در دسترس مردم حق و باطل است راست و دروغ و نسخ كننده و نسخ شده و عام و خاص و محكم و متشابه و محفوظ و موهوم است .
بطور خلاصه ايشان مى فرمايد:
1. برخى از احاديث توسط مسلمانهاى دروغين و منافق به رسول الله (ص ) نسبت داده شده است .
2. مردى كه از رسول خدا(ص ) حديثى را شنيده ولى خوب آنرا حفظ نكرده و آنرا اشتباه نقل مى كند.
3. برخى از راويها امرى را شنيده ولى بعدا از نهى از آن خبر دار نشده و يا برعكس .
4. و برخى از تمامى مسائل فوق مبرى بوده و حديث را كاملا حفظ كرده است با تمامى مشخصات آن .
5. گاهى شخص حديثى مى شنيد ولى معناى آن را تشخيص نمى داد پس بر معنايى آنرا حمل مى كرد كه معناى اصلى نبود.
6. گاهى آنها شاهد گفتن حديثى به يك شخص باديه نشين از جانب رسول الله (ص ) بودند ولى ديگر سؤ الى براى دقت در آن نمى كردند. (خطبه 201)
پس پس نشان از اين دارد كه يك پيام ارتباطى در يك ساختار و بستر معنا دار مى شود و اثر زمان دچار مسائل مختلف و تحريف مى شود پس بايستى شرايط ارتباطى آن درست و صحيح شناسايى شود.
وسايل ارتباطى بايستى در رابطه حاكم و مردم يك حالت تعديل ايجاد كنند نه حاكم بر مردم تسلط مطلق پيدا كند و برعكس آن .
(( و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه و حق الرعيه على الوالى ...(خطبه 207).))
پس بايستى هم والى و هم رعيت حقوق يكديگر را رعايت كنند و اين رعايت حقوق يكديگر سبب مى شود كه قانون احترام پيدا كنند و اگر غير از اين شد اينجاست كه نظام امور از هم پاشيده مى شود و يا ظلم و جور غلبه پيدا مى كند. و مهمترين در اين راه نصيحت كردن به يكديگر براى اقامه حق نسبت به والى و رعيت و مردم مى باشد.
پس وسائل ارتباطى بايستى وظيفه تناصح و يا نصيحت يكديگر را داشته باشند. آنها نبايستى چاپلوسى كنند و نه ظلم بلكه بايستى عدل را پيشه كنند. از ديدگاه اميرالمؤ منين (ع ) معنا اصل ارتباطات است و اگر معنا نباشد ارتباطات شكل نمى گيرد ولى فقط معنا مهم نيست بلكه قالب آن يعنى زبان نيز مهم است پس ارتباطات منوط به معنى در درجه اول و زبان و قالب در درجه دوم مى باشد:
(( الا ان اللسان بضعة من الانسان فلا يسعده القول اذا امتنع و لايمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الكلام و فينا تنشبت عروقه و علينا تهدلت غصونه (خطبه 224).))
آگاه باشيد زبان پاره اى از انسان است كه گفتار با آن همراهى نكند هرگاه شخص ناتوان باشد و گفتار زبان را مهلت ندهد هرگاه شخص توانا باشد و ما اميران سخن هستيم و ريشه هاى آن در ما فرو رفته و شاخه هايش بر ما گسترده شده پس انسان كامل در ارتباطات و معنا بخشى در رده يك است . پس اصل در ارتباطات اسلامى انسان كامل است يكى از وظيفه هاى شديد و مسائل ارتباط جمعى نشان دادن تاريخ و عبرتهاى مربوط به آن است .
(( فاعتبروا بما اصاب الامم المستكبر...(خطبه 234)))
پس از كيفر خدا و حمله و سختيها و عذابهاى او كه به گردنكشان پيش از شما رسيده عبرت گيريد و بجاهايى كه چهره شان بخاك افكنده شد و پهلويشان افتاده پند پذيرند و از آنچه توليد كبر و سربلندى مى نمايد. بخدا پناه ببريد چنانكه از حوادث و پيشآمدهاى سخت روزگار به او پناه مى بريد. (خطبه 234)
در وسايل ارتباط جمعى نبايستى سخنان مضحك و لوده بازى رواج گيرد چون سبب سست شدن اخلاقيات جامعه مى شود.
(( اياك ان تذكر من الكلام ما يكون مضحكا و ان حكيت ذلك عن غيرك (نامه 31).))
البته لودگى با طنز فرق دارد لودگى سبب سست شدن مسائل اخلاقى مى شود ولى طنز سبب ثبات اخلاقى مى شود وسايل ارتباط جمعى بايستى واسطه قدرت باشند و مردم دارى كنند بعضى سعى كنند زبان مردم باشند كه از مسؤ ولين سؤ ال كنند و دل مردم را بدست آورند چون قدرت هر نظام به وفادارى مردم نسبت به آن حكومت است و وسايل ارتباط جمعى بايستى در راستاى همين مسئله مشروعيت زدايى براى نظام كنند.
(( و ليكن احب الامور اليك اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل و اجمعها لرضى الرعية ... (نامه 53).))
كارى كه بايد بيش از هر كار دوست داشته باشى ميانه روى در حق است و همگانى كردن رضا و خشنودى چند تن را پايمال مى سازد و خشم چند تن در برابر خشنودى همگان اهميت ندارد. و از رعيت هيچكس بر حكمران در هنگام رفاه و آسانى گران بارتر و در گرفتارى كم يارى كننده تر و در انصاف و برابرى ناراضى تر و در خواهش پراصرارتر و موقع بخشش كم سپاس تر و هنگام رد دير عذر پذيرنده تر و در پيشامد سختيهاى روزگار در شكيبايى سست تر از خواص نيست و ستون دين و انبوهى مسلمانها و آماده براى دشمنان همگام از مردم هستند پس بايد با آنان همراه بوده و ميل و رغبت نظر با آنها باشد. وسايل ارتباط جمعى بايستى ايجاد كننده بحثهاى كارشناسى باشد تا حكومت در پناه آن بتواند درست عمل كند.
(( و اكثر مدارسة العلماء و منافثه الحكماء فى تثبيت ما صلح عليه امر بلادك و اقامة ما استقام به الناس قبلك (همان ).))
از طرف ديگر وسايل ارتباط جمعى بايستى كليه طبقات اجتماعى را برجسته كند تا بتواند يك نظام منسجم اجتماعى به وجود آورد چون همه اقشار جامعه احتياج به هم دارند و وجودشان در جامعه لازم است .
(( و اعلم ان الرعية طبقات لا يصلح يعضها الا ببعض و لاغنى ببعضها عن بعض ... (همان ).))
حتى بايستى اقليتهاى جامعه در وسايل ارتباط جمعى جايى داشته باشند.
ولى بايستى طبقه پايين اجتماعى در اولويت باشند. (( ثم الله الله فى الطبقة السفلى من الذين لاحيلة لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البوسى و الزمنى ... (همان ).))
وسايل ارتباط جمعى در عين حاليكه جامعه را در آمادگى براى مقابله با تهديدهاى خارجى نگه داشته باشد ولى بايستى در زمان صلح يك حالت راحتى ايجاد شود.
از صلح و آشتى را كه رضا و خشنودى خدا در آن است و دشمنت ترا به آن بخواند سرپيچى مكن زيرا در آشتى راحت لشكريان و آسايش اندوزان و آسودگى براى شهرهايت است ولى از دشمنت پس از آشتى برحذر باشد و بترس زيرا دشمن چه بسيار خود را نزديك گرداند تا غافل گير كند پس احتياط و استوارى كارى را پيشه كن و زير بار حسن ظن و نيكو گمانى بزودى نرو (همان ).
وسايل ارتباط جمعى نبايستى شخصيت سازى كنند:
و بپرهيز از خود پسندى و تكيه بر چيزى كه ترا به خود پسندى وا دارد و از اينكه دوست بدارى مردم ترا بسيار بستايند زيرا اين حالت از مهم ترين فرصتهاى شيطان است (همان ). وسايل ارتباط جمعى نبايستى زياد غلو و زياده روى از افرادى و يا عملى بكنند كه سبب نارضايتى و يا بى اعتنايى مردم مى شود. و بپرهيز از اينكه بر مردم به نيكى كه مى كنى منت گزارى يا كارى كه انجام مى دهى بيش از آنچه هست در نظر آرى يا به وعده اى كه به آنان مى دهى وفا نكنى زيررا منت نهادن احساس را بى نتيجه مى گرداند و كار را پيش از آنچه هست پنداشتن نور حق را مى زدايد و وفا نكردن به وعده سبب خشم خدا و مردم مى گردد. (همان ).
نبايستى وسايل ارتباط جمعى آنچه همه در آن مساوى هستند آنرا به شخصيتها اختصاص بدهند. چون باعث تنفر مى شود.
بترس از بخود اختصاص دادن آنچه مردم در آن يكسانند و بپرهيز از خود را به نادانى زدن در آنچه توجه به آن بر تو لازم است از اموريكه همه مى دانند زيرا آن از تو براى ديگرى گرفته خواهد شد و بزودى پرده ها از روى كار ما برداشته شود و داد مظلوم و ستم كشيده از تو بستانند. (همان )
معنا اساس ارتباطات است ولى اين معنا گاهى از هواهاى نفسانى توليد شده و در قالب دين حسى ريخته مى شود و به معرض ارتباطات مى آيد.
(( فعدوت على طلب الدنيا بتاويل القرآن (نامه 55)))
خطاب به معاويه نوشته كه : پس براى دنيا به تاءويل قرآن شتافتى . و سپس اين تاءويل را بر عليه امام على (ع ) در يك فرآيند ارتباطى بكار مى برد.
بايستى وسايل ارتباط جمعى شبهه زدايى كنند و ابهامات را روشن كنند و گرنه فتنه ها به پيش خواهد آمد خصوصا كه شبهه و ابهام به وجود آورند.
(( فاحذر الشبهة و اشتمالها على لبستها فان الفتنة طالما اغدفت جلابيبها و اغشت الابصار ظلمتها (نامه 65).))
براى ابهام زدايى بايستى آنچه را گفت كه دارراى وجوه زيادى نباشد چون ابهام زايى مى شود تا ابهام زدايى .
(( لا تخاصمهم بالقرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون ولككن حاججهم بالسنه فانهم لن يجدوا محيصا.))
يعنى مصداق بايستى بكار برده شود تا مفهوم .
مردم گرايى وسايل ارتباط جمعى يعنى يك نوع رراه آمدن با مردم و مدارا كردن با مردم مى باشد چون دل بدست آوردن مردم كارى بس سخت مى باشد.
(( قلوب الرجال و حشية فمن تالفها اقبلت عليه (حكمت 47).))
وسايل ارتباط جمعى اگر به طرف مال پرستى و اصالت ثروت برود عملا وارد تمامى شهوات شده است يعنى كافى است كه سياستگزارى وسايل ارتباط جمعى به طرف فرهنگ ثروت طلبى باشد خود به خود تمامى مسائل ديگر مادى و دنياپرستى وارد خواهد شد چون مال پرستى زمينه كليه شهوات است .
(( المال مادة الشهوات (حكمت 55).))
در بعد تبليغات دينى بايستى طورى باشد كه مردم از رحمت و آمرزش خدا و آسايش و خوشى از جانب خدا ماءيوس نسازد ولى نبايستى اين ماءيوس نكردن و اميدوار ساختن سبب يك نوع نترسى و امنيت يافتن از مكر خداوند و عذاب او باشد.
(( الفقيه كل الفقيه من لم ينقط الناس من رحمة الله و لم يؤ يسهم من روح الله و لم يومنهم من مكر الله (حكمت 87).))
وسايل ارتباط جمعى در خبر سازى و خبر رسانى و اطلاع رسانى بايستى تفكر را در مردم زنده كنند تا اينكه با اطلاع رسانى تفكر را در مردم كور كنند و يا صرف خبر رسانى نبايستى جاى تفكر بگيرد و مردم چشم و گوش بسته به رسانه ها توجه كنند مثل رسانه هاى كشورهاى صنعتى .
(( اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعاية لا عقل رواية فان رواة العلم گثير و رعاته قليل (حكمت 94).))
وسايل ارتباطى بايستى در مسائل روزمره مردم و حل مشكلات مردم بر سه روش جلو رود.
اول : اينكه مردم مشكلات خودشان را كوچك بشمارند و آنرا بزرگ نپندارند.
دوم : مشكل خودشان را ظاهر نكنند تا راحت تر بتوانند آنرا حل كنند يعنى فغان و ناله راه نيندازند.
سوم : براى حل آن سريع حركت كنند.
(( لا يستقيم قضاء الحوائج الابثلاث باستصغارها لتعظم و باستكتامها لتظهر و بتعجيلها لتهنو (حكمت 97).))
وسايل ارتباطى بايستى كارى كنند كه زمان در زندگى مردم وارد شود و هر كارى در زمان خودش جلوتر و نه عقب تر انجام شود تا سبب غصه ها نشود.
(( اضاعة الفرصة غصة (حكمت 114).))
در وسايل اررتباط جمعى نبايستى دنيا كوبيده شود چون سبب يك نوع ركود در زندگى و يك نوع رياكارى اجنماعى خواهد شد.
(( قد سمع رجلا يذم الدنيا: ايها الذام للدنيا المغتر بغرورها المخدوع باءباطيلها... ان الدنيا دار صدق لمن صدقها ودار عافية لمن فهم عنها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلى ملائكه الله و مهبط وحى الله و متجر اولياء الله اكتسبوا فيها الرحمه و ربحوا فيها الجنه (حكمت 126).))
يعنى كسى كه دنيا را مى كوبد خودش مشمول دنياگرايى و غرور دنيايى شده است چون دنيا يك وسيله ارتقاء به سوى خدا و بهشت و رستگارى است پس دنياگرايى با جهت آخرتى و معنوى اشكالى ندارد.
وسايل ارتباطى نبايستى (در ديدگاه اسلام ) توده سازى كند و يك نوع حالت توده اى در جامعه به وجود آورد.
(( الناس ثلاثه فعالم ربانى و متعلم على سبيل نجاة و همج رعاع اتباع كل ناعق يميلون مع كل ريح لم يستضيئوا بنور العلم و لم يلجاوا الى ركن وثيق (حكمت 147).))
توده يعنى جمعى كه با وسايل ارتباط جمعى جهت داده مى شوند و غير از آنچه وسايل ارتباط جمعى مى گويند نه فكر مى كنند و نه تصميم بگيرند. وسايل ارتباط جمعى بايستى زبان انسانها بشوند تا انسانها بتوانند شخصيت خودشان را بارور بسازند و جامعه را غنى بسازند.
(( المرء مخبوء تحت لسانه (حكمت 140).))
تهاجم فرهنگى يعنى راضى كردن انسانهاى يك جامعه به اعمال باطل جوامع ديگر كه اين با خود كناه كردن فرقى ندارد.
(( الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم و على كل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به واثم الرضى به (حكمت 146).))
وسايل ارتباطى بايستى مظهر مشاركت مردم در امور باشد، رشد اجتماعى در تمامى سطوح به وجود آورند و از نابودى جامعه جلوگيرى كنند چون جامعه بدون مشاركت مردمى پوك خواهد شد.
(( من ملك استاءثر و من استبد برايه هلك و من شاور الرجال شاركها فى عقولها (حكمت 152).))
برراى اينكه ما بتوانيم يك تفاهم ملى و اجتماعى به وجود آوريم بايستى يك نوع آگاهى عمومى به وجود آوريم چرا كه :
(( الناس اعداء ماجهلوا (حكمت 163).))
وسايل ارتباطى بايستى سعى كنند كه در نهايت تنوع يك پيام را ابلاغ كنند نه تنوع پيامها چون سبب گمراهى مى شوند:
(( ما اختلفت دعوتان الا كانت احداهما ضلالة (حكمت 174).))
سليقه ورزى در وسايل ارتباط جمعى يك ركن و اساس است وارد شدن از راه سليقه هاى مردم يكى از راههاى نفوذ در قلب مردم توسط وسايل ارتباطى است .
(( ان للقلوب شهوة و اقبالا و ادبارا فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اكره عمى (حكمت 184).))
وسايل ارتباط جمعى نبايستى اوباش پرورى كنند يعنى سبب شوند افرادى را كه قانون شكن هستند جمع كنند چون آنها زمانى كه جمع مى شوند سبب ضرر مشكل زا مى شوند. آنها كسانى هستند كه هنگامى جمع مى شوند پيشرفت مى كنند و چون پراكنده گردند شناخته نشوند آنها كسانى هستند كه چون گرد آيند زيان دارند و چون پراكنده شوند سود دارند چون پيشه و كار خودشان مى گردند و مردم به وسيله آنها سود مى برند مانند بازگشتن بنا به ساختمان و بافنده به كارگاه و نانوا به نانوايى خود (حكمت 190).
وسايل ارتباطى بايستى سعى كنند كه مردم داراى يقينها و ثابتهايى در زتدگى شوند تا زندگى راحتى داشته باشند.
(( لاتجعلوا علمكم جهلا و يقينكم شكا اذا علمتم فاعملوا و اذا تيقنتم فاقدموا (حكمت 266).))
چون در شك و دودلى و نداانم كارى زندگى بسيار مشكل خواهد شد پس وسايل ارتباطى تزلزل زا نبايستى باشد. خصوصا در مسائل اخلاقى و ارزش . يكى از جاهايى كه بايستى حفظ شود حريم دشمن و دوست است كه سبب مى شود در جامعه يك نوع انسجام به وجود آيد تعيين مرز دوست و دشمن و تعيين دوست و دشمن بسيار مهم است .
(( اصدقاوك ثلاثة و اعداوك ثلاثة ... (خطبه 287).))
دوستانت سه تا مى باشند و دشمنانت سه تا، دوستان تو دوست و دوست دوست تو دشمن دشمن تو و دشمنانت ، دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن تو مى باشد.
در باب فرهنگ جنسى نمى توان جلوگيرى از مظاهر جنسى يك جامعه بطور كلى كرد پس بايستى راهى پيدا كرد كه ارضاء مشروع جنسى شود.
امام در بين اصحاب خود نشسته بود زنى زيبا بر ايشان گذشت اصحاب چشمهايشان را به انداختند آن حضرت فرمود: ديده هاى اين نرها بر هوا افكنده است و اينگونه نگاه كردن سبب هيجان و برانگيخته شدن شهوت و خوشى است در ايشان پس هرگاه يكى از شما به زنى كه او را خوش آيد نگاه كند بايد با اهل خود هم بستر شود كه او زنى مانند هر زن ديگر است . (حكمت 412).
و براى اميد بخشيدن و داشتن يك ايده در آينده و تحرك و جنبش و جوش دو راه وجود دارد يكى ثروت جويى ، دوم علم جويى اين دو مى تواند اميدهاى زياذى بيافزايند و در رسانه ها بايستى يكى از اين دو يا هر دو اميد بخشيدن بكار بروند.
(( منهوبان لا يشبعان طالب علم و طالب دنيا (حكمت 449).))
و چون در اسلام علم ترجيح بر ثروت دارد پس بايستى علم بر ثروت در رسانه ها ترجيح پيدا كند.
احساسى بودن سبب افراط و تفريطها خواهد شد نبايستى رسانه ها به دنبال احساسى كردن مردم باشند و بايستى تا حدى عقلانيت مردم را پرورش دهند تا احساس و عقل سبب تعديل احساس شود.
(( هلك فى رجلان محب غال و مبغض قال محب مفرط و باهت مفتر (حكمت 461).))
احساس گرايى امت كه سبب افراط در محبت و يا افراط در غضب است و اگر همانطور كه در اسلام گفته شده است عقل همراه با آن شود سبب تعديل احساس خواهد شد.
(( ما استودع الله امرا عقلا الا استنقذه به يوما ما (حكمت 339).))

next page

fehrest page

back page