امام علی (ع) عقلانیت و حکومت

علی اصغر عین القضاة

- ۹ -


ه . حکومت از منظر علی (ع) در نهج البلاغه

در نهج البلاغه از زمامداری و شیوه حکومت و رهبری به تفصیلْ سخن به میان آمده است و از آنجا که علی علیه السلام در دوران حدود پنجساله حکومت خود، علاوه بر اینکه درگیر تفهیم حقّ و باطل برای مردم، رفع فتنه ها و ترتیب دادن امور بود، به عزل و نصب فرمانداران و کارگزاران حکومتی و سر و سامان دادن امور آنان نیز همّت گماشته است، بیان ویژگیهای حکومت اسلامی و کارگزاران آن از دیدگاه وی - که می باید با دستوراتِ قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم نیز انطباق می داشت - ضروری می نماید.

بحث حکومت در نهج البلاغه از ویژگی خاصّی برخوردار است که در اینجا با استفاده از کتاب ارزشمند فرهنگ آفتاب، در فصول سیزده گانه شامل: 1. کلّیات حکومت، 2. مسائل حکومتی در نگرش اخلاقی و فرهنگی، 3. رابطه سیاست و فرهنگ، 4. حکومت حق در نگاه فرهنگی، 5. سمت گیریها و سیاستهای کلّی، 6. سیاستهای اجرایی و مدیریت، 7. سیاستهای مالی، 8. سیاستهای مالیاتی، 9. سیاستهای مکاتباتی، 10. سیاستهای اداری و استخدامی، 11. سیاستهای امدادی، 12. سیاستهای تبلیغاتی، 13. مردم و حکومتها، بدان می پردازیم. (128)

1. کلّیات حکومت

1-1. ضرورت حکومت و فلسفه کلّی آن

«.. مردم [نیکوکار یا بدکار]، نیازمند فرماندهی هستند تا در پناه فرماندهی او، مؤمن بکوشد کافر نیز از زندگی بهره بَرد. خداوند، هر کاری را به سرانجام مقدّرش برساند و با تلاش فرمانده، اموال عمومی گردآوری و دشمن، سرکوب شود، راهها امنیت یابد و حقّ ناتوان از زورمند گرفته شود، تا نیکان آسایش داشته باشند و بَدان، فرصت آزردن دیگران را نیابند». (70)

2-1. نقش تعیین کننده حکومت

«صلاح و سامان ملّت، در گرو شایستگی زمامداران است». (368)

3-1. فرمانروایی، ودیعه ای الهی

«خداوند برای پاکسازی از شرک، ایمان را رقم زد... و در نهایت، برای بزرگداشت مقام امامت، فرمانبری را» . (813)

4-1. اطاعت مشروط از مسئولان حکومت

«هیچ آفریده ای را چنان حقّ فرمانبری نباشد که با نافرمانی آفریدگار، در ملازمه باشد». (725)

«.. پس به او گوش سپارید و فرمانش را در صورت انطباق با حق، اطاعت کنید». (495)

5-1. خطر رژیمهای فاسد و ضرورت مبارزه با آن

«پیداش فتنه ها را، جز از هوسهای حاکمان و بدعتهایی که در رابطه تنگاتنگ با آن پدید می آید، سرچشمه دیگری نیست؛ بدعتهایی که بهانه ستیز با کتاب خدا می شوند و بدین سان، مردانی برخلاف مبانی دین خدا بر دیگر مردان، ولایت می یابند. پس اگر حق از باطل جدا می شد، باطل از حقجویان پوشیده نمی مانَد، همچنان که اگر حق از آلایش باطل پالوده می شد، بدخواهان را زبان بدگویی نمی ماند. امّا بخشی از حق و بخشی از باطل گرفته می شود و در هم می آمیزد و شیطان را فرصتی فراهم می آورد تا بر دوستداران و شیفتگان خویش، استیلا یابد». (80)

6-1. سقوط اجتناب ناپذیر رژیمهای فاسد

«به خدا سوگند که حاکمیت اینان (اُمَویان) چندان می پاید که تمامی محرّمات الهی را حلال بشمارند و تمامی پیمانها را بشکنند، و خیمه و کوخی نماند که ستمشان در آنها نفوذ نکرده باشد و تباهکاری شان یار و دیاری را بی نصیب گذاشته باشد. سیاست بد و غیر انسانی شان چنان وسیع و گسترده است که جامعه، با چشمی بر دین خویش می گِرید و با چشم دیگر، بر دنیایش؛ و خدمت شما بر هر یکی شان، به یاری برده به ارباب می مانَد و در نهایت، کار بدان جا می کشد که در آن وضع و حال، هر که خدا دوست و خداترس تر باشد، درد سنگین تری را باید تحمّل کند. پس اگر از سوی خدا، عافیتی ارزانی تان شد، آن را به جان بپذیرید و اگر به گرفتاری دچار آمدید، هر چند سخت و توان شکن، مقاومت کنید که فرجام نیک، از آنِ خویشتن بانان است». (157)

7-1. ارزش مبارزه با حاکمان ستمگر:

«از تمام ارزشها برتر، فریاد شعار عدالت است رویاروی رهبری ستمگر». (944)

8-1. امدادهای غیبی در حمایت ازمبارزات ضد استکباری

«زنهار از آهنگ دوشادوشی با خدا در بزرگی ویژه اش و همانندی او در شکوه خداوندی اش، که بی گمان خداوند، هر سلطه گری را به زبونی، و هر خودخواهی را به پستی می کشاند!». (517)

9-1. عینیت یافتن اهریمن در رژیمهای استکباری

«آنان، شیطان را ملاک کار خویش گرفتند و در برابر، شیطان نیز آنها را به انبازی خویش برگزید در جانشان لانه کرد و تخم گذاشت و جوجه پرورد و آرام آرام، به نشو و نما ادامه داد [تا تمام هستی شان را فراگرفت]. چنین است که شیطان با چشمانشان می بیند، و با زبانهاشان سخن می گوید، و بر امواج لغزشهایشان می نشاند و لغزشها را در نگاهشان می آراید؛ گویی که خود در سلطه اهریمنی شریک اند و زبانشان ابزار یاوه های شیطان است». (28)

10-1. امانت بودن بار حکومت و پاسخگو بودن

«بی گمان، کاری که به تو سپرده شده است، نه لقمه ای چرب، بلکه بار امانتی بر گردن توست که در پاسداری از آن باید مافوق خویش را پاسخگو باشی». (43)

1-1. حکومتها در دادگاه تاریخ

«و بعد، ای مالک! این نکته را بدان که تو را راهی شهرهایی کرده ام که پیش از تو نیز ستمگران یا دادگسترانی بر آنها فرمان می رانده اند و بی گمان، مردم کارهای تو را می نگرند، همچنان که تو در کار زمامداران پیش از خود می نگریستی، و درباره تو همانهایی را می گویند که تو درباره دیگران می گفتی؛ و آنچه شناخت شایستگان را رهنمون است، تنها نام نیکی است که خدا به سود آنان بر زبان بندگانش می رانَد. پس می باید عمل صالح، پسندیده ترین اندوخته ات باشد و در این راستا، بر هوس خویشتن خویش مالک باش، از آنچه بر تو حلال نیست، خود بر خویش سخت بگیر که چنین خود ستیزی ای [در ارتباط با آنچه نفس خوش یا ناخوش دارد]، عین انصاف است». (517)

2. مسائل حکومتی در نگرش اخلاقی و فرهنگی

1-2. رازهایی در کیش شخصیت

«هرگز مباد که با خود بگویی که مرا فرمانروایی داده اند، فرمان می دهم و باید بی درنگ، اجرا شود که این، سیاه کننده دل، ویرانگر دین، و عامل نزدیکی به دگرگونیهاست. هرگاه شکوه ویژه فرمانروایی، به نخوت و خود بزرگ بینی دچارت ساخت، با دقّت در بزرگی ملک خدا و نیرویش بنگر که چگونه با تو، بر تو سلطه دارد و بند بندِ وجودت[بیش از آنچه خود در اختیار داری] در اختیار اوست، که این بی تردید نافرمانی ات را رام می کند و بر تندرویهایت مهار می زند و آنچه را که از خِردت گریخته است، به سویت باز می گرداند». (517)

2-2. خود شگفتی، آفت حکومت

«بی گمان، ناچیز دیدن همه چیز در برابر بزرگی و شکوه خداوند، بخشی از حقوق اوست بر هر آن که بزرگی شکوه خدای را در ژرفای جان پذیرا باشد و او را در قلب، جایگاهی شکوهمند دهد؛ و بی شک، سزاوارترین کس به این ویژگی، خود اوست که نعمت خداوند بر دوشش بیشتر سنگینی می کند و از نیکیهای سراسر لطف حق، بهره ای افزون تر دارد؛ چرا که بی تردید، نعمت خداوند بر احدی عظمت نیابد، مگر آنکه حقّ الهی نیز به همان نسبت بر وی بزرگی گیرد.

این نکته نیز مسلّم است که از پست ترین حالتهای زمامداران جامعه در نظرگاه مردم شایسته این است که بدین گمان متّهم شوند که دوستدار ستایش اند و سیاست کشورداری شان بر کبرورزی بنا یافته است. و به راستی من خوش ندارم که این پندار در ذهنتان راه یابد که به تملّق و چاپلوسی گراییده ام و شنیدن ثنای خویش را دوست دارم. من، با سپاس از خداوند، چنین نیستم؛ امّا اگر به فرض چنین نیز بودم، آن را به عنوان خاکساری در برابر خداوند سبحان - که به بزرگی سزاوارتر است - وا می نهادم.

آری! بسا باشد که مردمان، پس از درگیری پیروزمندانه، خویش را به ستایش بیارایند؛ ولی من از شما می خواهم که برای آنکه احیاناً توانسته ام در پیشگاه خداوند شما بخشی از باقیمانده حقوقی را که هنوز از ادای تمام آن فارغ نشده ام، بپردازم و از عهده وظایف واجبی که ناگزیر از انجام دادن آنم، برآیم، مرا با مدح و ثنای نیکو نستایید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جبّاران تاریخ است، با من سخن مگویید و آنچنان که از زورمندان دژخوی پروا می کنند، از من فاصله مگیرید و با تصنّع با من نیامیزید». (369)

3-2. تلاش سخت و به دور از سستی و کاهلی

«بدان که دنیا سرای آزمونی است که هر لحظه بیکاری در آن، در قیامت به افسوس مبدّل خواهد شد؛ و این را نیز بدان که هیچ چیز [به هیچ وجه]، از حق بی نیازت نتواند کرد، و بخشی از حقّی که بر توست، خویشتن بانی و تلاش در نظارت سازنده بر مردم است، که آنچه از آن به تو می رسد، برتر از آنی است که از نیروی تو در این راه، سرمایه گذاری می شود». (538)

4-2. خویشتنداری در هنگامه خشم و شهوت

«باد غرورت، فوران خشمت، یورش دست و تندی زبانت را با قدرت، مالک باش و با دوری از شتاب و پس افکندن خشم تا آرامش یافتن روحی و تسلّط کامل بر نفس، از آسیب این همه بپرهیز؛ و در سراشیب نفسْ به چنین استواری ای نتوانی دست یافت، جز اینکه به بازگشت به سوی پروردگارت فراوان بیندیشی». (537)

«پس می باید عمل صالح، پسندیده ترین اندوخته ات باشد. در این راستا، بر هوس خویش مالک باش، و از آنچه بر تو حلال نیست، بر خویش سخت بگیر...». (517)

5-2. خودسازی در میدان عبادت

«در وظایف عبادی خویش، که در رابطه با خدا و توست، بهترین وقتها و نیکوترین سهمها را قرار بده، هر چند که اگر انگیزه ای شایسته در کار باشد و ملّت از آن انگیزه در سلامت باشند، تمام وقتها و سهمها از آنِ خداست.

در میان نیایشهایی که تو بدان دین خویش را محضر خدا، پالایش می کنی، برای به جا آوردن فرایضی که ویژه اوست، باید حساب ویژه بگشایی. پس در هر شب و روز، بخشی از نیروهای بدنی خود را به خدا تقدیم کن و بکوش که هدیه ای را که بهانه تقرّب به خدا قرار می دهی، پُر و سرشار، از نظر چند و چون، کامل و بی هیچ کم و کاست باشد، هر چند که تنت را آزرده و فرسوده کند». (532)

6-2. فروتنی با مردم

«وانگهی، بکوش که ناآگاهیها و برخوردهای تند و ناتوانی شان در سخن گفتن را تاب آری و از هر سختگیری و خشونتی نسبت به آنها، مانع شو تا در برابر آن، خداوند آغوش رحمت به رویت بگشاید و مستوجب ثواب طاعت خویشت سازد. آنچه عطا می کنی، با روی باز، و آنچه دریغ می ورزی، با نیکخویی و پوزش خواهی باشد». (513)

7-2. خطر خصلتهای منفی

«شما نیک می دانید که هرگز سزاوار نیست که نوامیس، خونها، دستاوردها، قوانین و رهبری مسلمانان، در اختیار گرسنه چشمی باشد که اموال مسلمانان را میدان تاخت و تاز آزمندی اش سازد، یا نادانی که با جهالت خویش، مردم را به گمراهی بکشاند، یا ستمکاره ای که با ستم خود، از خلق فاصله گیرد، یا قدرت طلبی که از دگرگونیهای سیاسی و دست به دست شدن دولت بهراسد و گروهی را در برابر گروهی قرار دهد، یا رشوه خواری که حقوق را پایمال کند و سیر پرونده را در هر مرحله متوقّف سازد، و یا تعطیل کننده سنّت که امّت را به هلاکت و سقوط بکشاند». (223)

8-2. ژرف اندیشی

«تو را تکلیف واجب است که همواره، حکومتهای دادگستر پیشین، سنّتهای پُر فضیلت گذشتگان، روشهای پسندیده، آثار پیامبران و واجباتی را که در کتاب خداست، به یاد داشته باش. پس عمل ما را الگو بگیر...». (538)

9-2. همگونی با مردم در زندگی

(مخاطب این سخن، عاصم بن زیاد است که در برداشت سطحی خود، زهد را به گونه ای خود محروم سازی ابلهانه تفسیر کرده بود و در دفاع از روش مرتاضانه خود، به روش زندگی آن حضرت استناد می جست؛ و مولایش بر او نهیب زد که:)

«وای بر تو! من همانند تو نیستم؛ چرا که خداوند بر رهبران حق واجب کرده است که خود را با مردم تهیدست، برابر نهند، مبادا که اندوه و فقر برای تهیدست، توانفرسا شود». (359)

10-2. عبرت گرفتن از تاریخ

«ای دنیا! از من دور شو که مهارت را بر کوهان داری. من از زیر چنگالهایت جای تهی کرده ام، از فراز دامهایت جَسته ام و از گام نهادن بر لغزشگاهایت در پرهیزم. کجایند اقوامی که تو با بازیگریهایت آنان را فریفتی؟ کجاست جامعه هایی که با زیورهایت به فتنه شان دچار کردی؟

آری! آنان گروگانِ گورها و فروخفته در زیر لحدهایند. به خدا سوگند که اگر به هیئت شخصی، درنگاهم می نشستی و قالبی ملموس می یافتی، بی هیچ تردیدی حدود الهی را بر تو جاری می کردم، در کیفر جنایاتت نسبت به بندگانی که با آرزوها آنان را فریفتی و امّتهایی که به پرتگاههای سقوطشان افکندی و پادشاهانی که به دست نابودی شان سپردی و در جایگاه ریزش انواع گرفتاریها واردشان کردی؛ که هر که بر لغزشهایت پا نهاد، لغزید و هر که خود را به موجهای تو سپرد، غرق شد. تنها کسی که دامهایت را شناخت و از آنها برجهید، رهایی یافت». (507)

11-2. مسئولیت پذیری

«.. با این همه، جز نیکوکار، هرگز کسی به خیر و نیکی دست نیابد و جز بدکار، کسی کیفر نبیند. پس با آنچه در دست توست [چونان مسئولی پابرجا و استوار و خیرخواه و خردمند که پیرو قدرت مافوق و فرمانبردار امام خویش است [پایداری کن؛ و زینهار! از انجام گرفتن آنچه در پی آن پوزش خواهند، بپرهیز و در نهایت، به هنگام کامروایی و نعمت، مغرور مشو و در هنگامه رنج و سختی، به سستی و وارفتگی تن مسپار». (490)

12-2. دوری از خودکامگی

«در آنچه تمام مردم حقّی برابر دارند، خودکامگی مکن و از پوشیدن آنچه برای مردم آشکار است، بپرهیز که سرانجام، حقّ مردم را از تو باز می ستانند و به زودی پرده ها بالا می رود و به سود ستمدیدگان، محکوم خواهی شد». (537)

3. رابطه سیاست و فرهنگ

1-3. تأثیر منفی ضعف فرهنگی جامعه در روحیه رهبران صالح

«خداوندا! من و یارانم یکدیگر را سخت رنجانده و خسته کرده ایم. خداوندا! به جای اینان، مرا یارانی بهتر ارزانی دار و به جای من، بر آنان رهبری بدتر بگمار. بار خدایا! به گونه ای که نمک در آب حل می شود، دلهای اینان را در غصّه آب کن». (50)

2-3. ضعفهای فرهنگی، زمینه ساز سلطه بدان

«و شما - که رحمت خدا ارزانی تان باد - این نکته را بدانید که اینک در زمانه و محیطی هستید که گویندگان حق در آن اندک اند و زبان در صداقت به کندی می گراید و حق جویان را هیچ اجری نباشد.

مردم این دوران، بر گناهْ معتکف و در سازشکاری، همداستان اند. جوانانشان بدخو و پیرانشان جنایتکارند. نه کوچک ترها حرمت بزرگانشان را نگاه می دارند، و نه توانگران به دستگیری از تهیدستانشان می شتابند». (390)

3-3. همگونی مردم با حاکمان در هر زمان

«در چنان زمانی، مردم به هیئت گرگان درآیند و سلاطین، به صورت درندگان...». (182)

4-3. سیاستمداران و عالمان فاسد، در رابطه تنگاتنگ

«گروهی از ناقلان حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین اند: یکی منافقی است که تظاهر به ایمان می کند و تصنّع به اسلام. به ظاهر نه گناه می کند نه هرزگی؛ امّا به عمد، بر رسول خدا دروغ می بندد. پس اگر مردم می دانستند که او منافقی است دروغگو، از او نمی پذیرفتند و گفتارش را تصدیق نمی کردند.

این محدّثان منافق، پس از پیامبر صلی الله علیه و آله باقی ماندند و به رهبران گمراهی تقرّب جستند و به دعوتگران به آتش، با تبلیغات آکنده از یاوه و تهمت، نزدیک شدند. پس آنان را بر کارها ولایت بخشیدند و به فرمانروایی، برگردن مردم سوارشان کردند و خود با تکیه زدن بر آنان، به خوردن دنیا نشستند». (360)

4. حکومت حق در نگاه فرهنگی

1-4. دوری از راه و رسم مستکبران و پیرایه های زور و زر

«کجایند فرعونها و فرعونیان؟ کجایند دار و دسته شهرهای رَس؛ همانان که پیامبران راکشتند، سنّتهای رسولان را خاموش کردند و به جایشان سنّتهای جبّاران و خود کامگانِ تاریخ را زندگی بخشیدند؟». (327)

2-4. مبارزه با سالوسی و تملّق

«از خودپسندی و تکیه زدن بر توانمندیهای خویش که تو را به شگفتی وا می دارد و گرایش به گوش سپردن به چاپلوسیها را در تو زنده می کند، سخت دوری کن که این، مطمئن ترین فرصتی است برای شیطان، جهت پایمال کردن نیکی نیکوکاران». (537)

3-4. مبارزه بر ضدّ کیش شخصیت

«ای بندگان خدا! همواره از دشمن خدا بهراسید که مبادا به بیماری خویش مبتلایان سازد و با ندای شیطانی خود، سبُک، از جایتان برکند و سپس نیروهای پیاده و سواره خود را بر شما فرو ریزد، که به جان خودم سوگند که او تیرهای تهدیدش را بر کمان نهاده، چلّه کمان را تا پسِ گوش کشیده، از فاصله ای نزدیک به سویتان نشانه رفته است؛ و هم او گفته است که: "پروردگار من! از آنجا که مرا اغوا کردی، من نیز دنیا را در چشمشان خواهم آراست و تمامی را گمراه خواهم کرد" (سوره حجر، آیه 39) . پرتاب تیری به تاریکیهای دور و زدن سنگی در پی اندیشه ای ناراست». (409)

4-4. نفی روابط رسمی

«امّا بعد؛ بی تردید، حق این است که اگر زمامدار امتیازی فرا چنگ آرد یا با امکانهایی خاص امتیازی بیابد، این همه، نه تنها بایسته نیست که او را بر ضد ملّت و نیروهای تحت سرپرستی اش دگرگون کند؛ بلکه نعمتهای خدا داده باید نزدیک تر و مهربان تر شدنش را به بندگان خدا و برادرانش [بدون تشریفات رسمی] سبب شود». (513)

5-4. سادگی و صمیمیت

«مرا با مدح و ثنای نیکو (القاب رسمی که هر چقدر شایسته شخصی باشد، تکلّف آور است»، نستایید و بدان سان که رسم سخن گفتن با جبّاران تاریخ است، با من سخن مگویید و آنچنان که از زورمندان بد خُلق پروا می کنند، از من فاصله نگیرید و با تصنّع با من نیامیزید...». (369)

6-4. پاسداری از کرامت انسان

«دورترین و زننده ترین کسان در نزدت باید کسی باشد که کاستیهای مردم را بیشتر می جوید؛ زیرا در تمامی مردم، کاستیهایی هست که زمامداران، سزاوارترین افراد برای پوشاندنش هستند. پس هرگز مبادا بر عیبی که بر تو پنهان است، پرده برگیری که مسئولیت تو، تنها پاکسازی زشتیهای نمایان است؛ و این تنها خداست که در مورد آنچه تو را در پرده است، حکم می راند». (519)

7-4. نرمش و انعطاف

«قلب خویش را پوششی از مهر مردم و دوستی و لطف به آنان فراهم آور. هرگز مبادا که مردم را درنده ای خون آشام باشی که خوردنشان را غنیمت بشماری؛ چرا که مردم دو گروه اند: یا در دین برادران تواَند، یا در آفرینش، همنوعانت». (517)

8-4. آرمانهای بلند

«و من از خدا می خواهم که با رحمت گسترده و قدرت عظیمش در برآوردن هر آرزویی مرا و تو را توفیق دهد به آنچه خشنودی تو در آن است؛ حرکتی که ما را درنزد او و بندگانش، عذری روشن باشد. همراه با آوازه نیک در میان بندگان، یادگار نیک در شهرهای کشور، و کمال نعمت و کرامت فزاینده؛ و اینکه زندگی من و تو را به نیکبختی و شهادت پایان بخشد، که همه از اوییم و به سوی او باز خواهیم گشت». (539)

5. سمت گیریها و سیاستهای کلّی

1-5. الهام گرفتن از قرآن و سنّت

علی علیه السلام بیش از هر چیز، مالک را به این امور فرمان می دهد:

«تقوای الهی، برگزیدن فرمانبری از او، پیروی از آنچه در کتابش فرمان داده است، اعم از فرایض و سنّتها، که راز بهروزی و سیه روزی هر کس در پیروی یا سر باز زدن از آن و تباه کردنش نهفته است، و اینکه خدای سبحان را با دل و دست و زبان یاری دهد...». (516)

2-5. پرهیز از خونریزی و خشونت

«از خون و خونریزی ناروا سخت بپرهیز، که آن به خشم خدا نزدیک ترین است و کیفر بزرگ تری را در پی دارد، و هم زوال نعمت و سرنگونی را زمینه سازترین است. و خداوند سبحان در روز قیامت، خود، [بدون درخواست [بر خونهای به ناحق ریخته بندگانش حکم می کند. پس به هیچ وجه با ریختن خون حرام، پایه های فرمانروایی خویش را استوار مکن، که این از عوامل ناتوانی و سستی و حتی نابودی و از دست رفتن فرمانروایی است و در مورد قتل عمد، هیچ عذری در نزد خدا و من پذیرفته نیست؛ چرا که در این باره، قانون قصاص هست». (536)

3-5. احترام به افکار عمومی

«در این میان، تنها چیزی که نگرانم کرد، هجوم توده مردم بود که از هر جانب به سویم روی آورده بودند، چنان که حسن و حسین زیر دست و پاها ماندند و ردایم از دو سوی شانه ها پاره شد». (22)

4-5. سرکوبی توطئه

«اینک این گروه ستمکار، سرکشی آغاز کرده است. پس ثواب جویان کجایند که سنّتها برای ایشان تشریح شده است و از پیش، برای این فتنه خبر یافته اند؛ گرچه هر گمراهی ای را توجیهی است، و هر پیمان شکنی، گرفتار شبهه است. به خدا سوگند که من چون او نیستم که به ضرباهنگ توطئه چندان گوش بسپارند تا فاجعه ای رخ دهد و در صحنه گریه و ماتم حضور یابد». (253)

5-5. مدارا با مردم و دوری از تحمیل

«و هرگاه که با مردم به نماز جماعت ایستادی، نه با طولانی کردنش مردم را به ستوه آور، و نه با شتاب پیش از حد، نماز را ناچیز شمار که به گمان، بیمارانی در میان مردم اند و گرفتاریهای ویژه ای دارند و من از رسول خدا در هنگامی که به یمن اعزامم کرد، پرسیدم: نماز را با آنان چگونه بخوانم؟ رسول خدا پاسخ داد: «چون ناتوان ترین فردشان با آنان نماز گزار و نسبت به مؤمنان، مهربان باش». (532)

6-5. احترام به حقوق انسان، ضمن تأکید بر ارزشهای توحیدی

«امّا بعد؛ کشاورزان منطقه ات از خشونت و سختی و بی اعتنایی و بی مهری ات شکایت کرده اند. در رسیدگی به این ناروایی، نه اینان را شایسته نزدیکی می بینم که مشرک اند، و نه سزاوار راندن و بی مهری، که به هر حال با ما همپیمان اند. پس به خواست خدا، نرمش و سختی را تار و پود سیاست خویش با آنان ساز، و در روابط خود با آنها میانگینی از خشونت و مهر را برگزین، و نزدیکی و فراخوانی و فاصله گرفتن و دوری را در هم بیامیز». (449)

7-5. موضع مردمی و ضد اشرافی

«امّا بعد؛ ای پسر حنیف! به من گزارش رسیده است که مردی از ثروتمندان بصره، تو را به بزم خویش فراخوانده است و تو دعوتش را به گرمی پذیرفته ای و به میهمانی اش شتافته ای، در آنجا غذاهای رنگارنگ و لذیذ تدارک دیده بودند و در ظروف شاهانه برایت می آوردند. مرا هرگز چنین گمانی نبود که تو پذیرای طعام قومی باشی که تهیدستان را می رانند و توانگرانشان را به میهمانی می خوانند». (502)

8-5. تبعیض ستیزی

«... به خدا سوگند که اگر حسن و حسین کاری همانند تو می کردند، با آنان کمترین سازشی نمی کردم و هیچ تصمیمی بر من چیره نمی شدند تا اینکه حق را از آنان باز می ستاندم و باطلی را که از ستم آنان پدید آمده بود، ناپدید می کردم». (498)

«... مساوات را حتّی در گردش چشم و سلام و تعارف نیز رعایت کن، تا بزرگان و صاحبْ نفوذان برای تجاوز بر تو طمع نکنند و ناتوانان نیز از عدالتت نومید نشوند». (508)

9-5. حمایت از محرومان و ستمدیدگان

«خدا را، خدا را درباره یتیمان! مبادا که گاه به گاه دهانشان را بی قوت بگذارید یا در حضورتان به تباهی کشیده شوند!». (509)

«... پس فرماندهی نیروهای مسلّحت را به کسی بسپار که خدا و رسول خدا و امامت را از همه خیرخواه تر و دلسوزتر باشد. پاکدامن ترین و در متانت، برجسته ترینِ کسان باشد که دیر به خشم آید و با شنیدن پوزشی آرام گیرد، با ناتوانانْ مهربان و با توانمندانْ درشت خو باشد». (523)

10-5. تأمین رفاه عمومی، دور از طبقه گرایی

«در نظام خدایی، همگان در راحت و گشایش اند و هر یک را بر زمامدار، حقّی است برای آنچه وضع او را سامان دهد، و زمامدار مسلمانان نمی تواند از زیر بار وظیفه ای که در این خصوص خداوند بر دوش او نهاده است، به شایستگی بیرون آید، جز با تلاش و کمک گرفتن از خدا و آماده کردن خود بر پایبندی به حق، و صبر در تمام موارد، چه سبُک باشد و چه سنگین». (522)

11-5. تنظیم عادلانه روابط اقتصادی

«اینک سفارش مرا در مورد بازرگانان و صنعتگران در هر رشته، بپذیر و خود نیز در موردشان به نیکی سفارش کن؛ چه آنها که محلّشان ثابت است، و چه آنها که محلّ کارشان ثابت نیست، و چه آنها که با سرمایه شان در گردش اند، و چه کسانی که نیروی جسمی شان را به کار گرفته اند، که اینان سرچشمه هر سودند و تأمین کننده ابزار زیست؛ و فراهم آورنده این همه از نقاط پرت و دور افتاده، در کوه و دشت، خشکی و دریا که دیگران را نه با جاذبه های جای جای آن آشنایی است، و نه پُردلی سرمایه گذاری.

آری! اینان سازگارانی ناب اند که بیم شورششان نمی رود، و صلح مطلق اند که از آشوبشان جای نگرانی نیست. تو خود در مرکز فرمانروایی و شهرهای پیرامون به امورشان رسیدگی کن.

با این همه، بدان که در بسیاری از آنان، تنگْ چشمی آشکار، بخل زننده، احتکار کالاهای سودآور و زورگویی در داد و ستد، دیده می شود که این به زیان توده مردم است و لکه ننگی بر دامان زمامداران. پس راه احتکار را ببند که رسول خدا از آن جلوگیری می کرد. باید خرید و فروش با سادگی و با موازین دادگری انجام گیرد، با نرخهایی که به فروشنده و خریدار، فشاری وارد نیاید. پس هر که پس از اخطار و نهی تو، باز هم احتکار کرد، با دوری گزیدن از تندروی، چنان کیفرش ده که عبرت دیگران شود». (529)

12-5. توجّه خاص به رفاه نیروهای مسلّح

«.. پس آن گاه، چونان والدین که به کار فرزندان می رسند، تو نیز به امور اینان رسیدگی کن؛ و هرچه را که برای تقویتشان انجام می دهی، بزرگ مشمار و هیچ بهانه ای را که برای مهرپروری و دلجویی شان به دست می آوری، ناچیز مپندار که این همه بر وفاداری و اعتمادشان به تو و فداکاری شان می افزاید. نیازهای خُرد و ناچیزشان را با تکیه بر نیازمندی های سنگین، بی پاسخ مگذار که از مهربانیهای اندک، سود می برند و لطفهای چشمگیر و بزرگت را نیز جایگاهی ویژه است که از آن بی نیاز نیستند.

بایسته است که گزیده ترین سران لشکریانت در نزد تو، کسی باشد که کمک و یاری خویش ارزانی شان دارد و از بودجه خود، بی دریغ به آنها ببخشد، به گونه ای که خانواده هایشان در آسایش کامل باشند تا در نبرد با دشمن، تنها به یک هدف بیندیشند. آری! با گرایش معنوی تو به آنان، قلبهایشان به سوی تو می گراید و بی گمان، آنچه پیش از همه شادی و خشنودی فرمانروایان را سبب می شود، بر پایی عدل و داد در کشور و گسترش دوستی ملّت است». (523)

13-5. نظارت مستقیم بر عملکرد نیروهای مسلّح

«... پس هر آن سپاهی که ستمگرانه به چیزی دست یازید، فراخور ستمی که کرده است، کیفرش دهید. در عین حال، از درگیری نابجا، دست نابخردان و سبُک مغزانتان را [در مواردی که اشاره کردم] کوتاه کنید و من خود، در پی، مراقب رفتار سپاهیان هستم. و شما از ستمهای احتمالی و فشارهای محتمل، که شاید به وسوسه توانمندی و نیروی قاهرشان اعمال کنند و شما خود، جز با یاری خداوند و همکاری من توان دفعش را نداشته باشید، دادخواستهایتان را به من ارجاع دهید تا به خواست خداوند و به یاری او، دگرگونیهای لازم را انجام دهم». (546)

14-5. تأکید بر استقلال دستگاه قضایی

«وانگهی، به وضع داوری شان زیاده رسیدگی کن و دست بخشش خویش را چنان بگشا که نیازی نداشته باشند و به مردم، کمتر نیازمند باشند؛ و در کنار خویش چنان جایگاهشان ببخش که هر یک از خواصّ تو در آن به چشم طمع ننگرند، تا از سخن چینی دیگران در امان باشند. در آنچه گفته شد، ژرف بیندیش که این دین، مدّتها اسیر اشرار بود که از آن چارچوبی برای هوسرانی ساخته، با آن به دنیاپرستی می پرداختند». (525)

15-5. صلح طلبی هوشمندانه در سیاست خارجی

«پیشنهاد هیچ صلحی را که خشنودی خدا در آن باشد - هر چند که دشمنت مطرح کند - رد مکن که آسایش رزمندگان، آرامش خود و امنیت کشورت در صلح، تأمین می شود. امّا از پس صلح، از دشمن، سخت برحذر باش که گاهی برای غافلگیر کردنت خود را به تو نزدیک می کند. پس جانب احتیاط، فرومگذار و خوشبینی را از خود بران». (535)

(یعنی در برابر صلح طلبی هوشمندانه، سازشکاری، ساده اندیشانه است که به مرز این دو اشاره شده است) .

16-5. پایبندی به تعهّدات خارجی

«... و اگر با دشمن پیمانی بستی تا او را در پوشش پناه خویش بگیری، به پیمان خود وفادار بمان و ذمّه ات را با امانت کامل پاس بدار، و جان خود را سپر عهد و پیمان خویش قرار بده که در میان واجبات خداوندی، بزرگ شمردن وفای به عهد، بزرگ ترین است و ملّتها، به رغم جدایی گرایشها و پراکندگی آرا، در این مورد، سخت همداستان اند، تا آنجا که مشرکان نیز بیش از مسلمانان در روابطشان بدان پایبند بودند و از پیامدهای خیانت، تجربه های تلخی داشتند.

پس به آنچه بر عهده توست، خیانت مکن و به هیچ روی، شکستن پیمانت را غنیمت مشمار، که جز نادان نگونبخت، کسی بر خدا چنین گستاخ نمی شود. خداوند، عهد خود را فضای امنی قرار داده، با مهر خویش، پرتواش را میان بندگانش گسترده است و برای آن، حریمی ساخته است که در آن پناه گیرند و در سایه اش بیارامند. پس در آنجا جایی برای دغلکاری، فریب و نیرنگ نیست. مبادا که قراردادی را امضا کنی که برای بهانه تراشی جایی داشته باشد و پس از محکم کاری در تنظیم قرارداد، دیگر به قرائن خارجی به هیچ روی تکیه مکن، و هیچ تنگنایی که از ناحیه التزام به فرمان خدا برایت پیش آمده است، بر آنت وا ندارد که به ناحق در پی گسستنش برآیی که ایستادگی در جریان تنگنایی که امید گشایش در آن هست، بهتر از خیانتی است که نگران کیفرش باشی و از جانب خدا چنان مورد تعقیب قرارگیری که در دنیا و روز بازپسینْ، پوزش خواهی، امّا نتوانی». (535)