امام علی (ع) عقلانیت و حکومت

علی اصغر عین القضاة

- ۳ -


فردای سقیفه تا خلافت علی

الف. علی علیه السلام و خلافت ابوبکر

ب. علی علیه السلام و خلافت عمر

ج. علی علیه السلام و خلافت عثمان

الف. علی (ع) و خلافت ابوبکر

مرا واگذارید که علی در میان شماست.

ماجرای سقیفه خاتمه یافت و ابوبکر به قدرت رسید. علی علیه السلام برای رسیدن به حقّ خویش، حتی مردم را به بیعت فراخواند و به همراه حضرت فاطمه علیهاالسلام برای اتمام حجّت، به مجالس انصار رفتند و از آنها طلب یاری کردند؛ امّا انصار به جای جواب مثبت به درخواست علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، عذر آوردند که بیعتشان با ابوبکر به اتمام رسیده است و اگر علی علیه السلام زودتر از ابوبکر آمده بود، هرگز با ابوبکر بیعت نمی کردند. علی علیه السلام در جواب آنها فرمود: «آیا می باید رسول خدا را در خانه رها می کردم و به نزاع با مردم در حاکمیت می پرداختم». (25)

امام علی علیه السلام تا حدود شش ماه پس از رحلت رسول خدا با ابوبکر بیعت نکرد و در پاسخ ابوعبیده که از حضرت می خواست خلافت را به ابوبکر وا گذارد و بعد از او خلافت را به دست گیرد، فرمود: «ای مهاجران! خدا را در نظر داشته باشید و حقّ حاکمیت محمّد صلی الله علیه و آله را از بیت او به بیت خود منتقل نکنید و خاندان او را از حقّ و مقامشان در بین مردم، دور نسازید. به خدا سوگند، ای گروه مهاجران! ما خاندان، برای خلافت از شما شایسته تریم. آیا قاری کتاب خدا و فقیه در دین خدا و آگاه به سنّت رسول خدا و کسی که بتواند این بار را به سرمنزل مقصود برساند، در بین ما نیست؟ به خدا سوگند، هست! از هوای نفس پیروی نکنید که از حق دور خواهید شد».

بشیر بن سعد گفت: اگر انصار این سخنان را قبل از بیعت با ابوبکر از تو شنیده بودند، هیچ کس با تو مخالفت نمی کرد؛ ولی چه می شود کرد که اینها بیعت کرده اند. علی علیه السلام که چنان دید، به خانه بازگشت و همچنان در خانه ماند تا اینکه پس از رحلت زهرا علیهاالسلام با ابوبکر بیعت کرد. (26)

امّا آنچه که در نهایت علی علیه السلام را به ترک موضعگیری در برابر حاکمیت جدید وا داشت، احتمال ارتداد و طغیان در میان قبایل جزیرة العرب بود و حضرت نمی توانست با مسامحه کاری از کنار خطر بزرگی که اسلام را تهدید می کرد، بگذرد و برای رفع آن، چاره ای جز گذشتن از حقّ خود و همکاری با نظام حاکم نداشت؛ چرا که مایل نبود از ناحیه او خدشه ای به اصل اسلام و رسالت نبوی وارد آید.

بیعت آن حضرت با خلیفه از روی مصلحت انجام شد، چنان که خود می فرماید:

«به هنگامی که دیگران وا مانده بودند، من برخاستم، و آن روز که آنان سر در گریبان فرو برده بودند، گام در صحنه نهادم، و زمانی که همگان به لکنت افتاده بودند و قدرت گفتارشان نبود، لب به سخن گشودم، و در رکودی که همه بر دست و پای مرده بودند، در پرتو هدایت نور الهی، پیشرو بودم.

آری! در مقام حرف و شعار، صدای من از همه فروتر بود؛ امّا در عمل، برتر از همه و پیشتاز بودم. پس بر بال شاهین بعثت، به پرواز درآمدم و به اوجها پر گشودم و از دیگران گوی سبقت ربودم و چونان کوهی استوار و عظیم در برابر توفانهای سهمگین و تندبادهای نیرومند، تاب آوردم و ایستادم.

در تمام کارنامه ام، نقطه سیاهی نیست تا عیبجویی به چشم و ابرو، امکان اشاره ای [به سخره] بیاید، یا هرزه گویی سخن به کنایت بگوید. خوارترین افراد جامعه در چشم من عزیزند تا حقّشان را بستانم، و نیرومندترین آنها، ناتوان اند تا حق را از آنان بازگیرم. باری! با تمام وجود به قضای الهی خشنودم و در برابر فرمانش تسلیم محض.

من به هنگامی تن به بیعت دادم که چون پیرامون خویش را نگریستم، دیدم که اطاعت از دیگران بر من تحمیل شده است و طوق میثاق دیگران را بر گردن دارم». (27)

بدین ترتیب، بعد از بیعت، امام علی علیه السلام هیچ گونه دخالتی در امور سیاسی و حکومتی نداشت و خانه نشینی را پیش گرفت و به پروردن اندیشه های والای خود پرداخت و خانه اش کعبه آمال کسانی بود که دلداده او بودند و در برابر ابوبکر، سرفرود نیاورده بودند. لذا افرادی چون سلمان، ابوذر، مقداد و همفکرانشان هیچ گاه خانه علی علیه السلام را خالی نمی گذاشتند و هر قدر که گرد او جمع می شدند، نه اجتماعشان او را قدمی به جلو می بُرد و نه پراکنده شدنشان او را به عقب نشینی وا می داشت. علی علیه السلام وقتی دید که کار به دست ابوبکر افتاده و مردم عجولانه با ابوبکر بیعت کرده اند، بر تصمیم خود به گوشه گیری پابرجا ماند. پی درپی خبرهایی می رسید که انصار از یاری نکردنش پشیمان اند و در دل، رنج می برند؛ ولی آن خبرها هیچ تأثیری در او نداشت، چه رسد به اینکه آنها را بررسی کند یا پشیمانی درونی مردم را دامن بزند تا به صورت فتنه و انقلاب درآید.

به قول دانشمند معاصر مصری، در این دوران، همدم او کتاب خدا بود و مصمّم بود که اجزای پراکنده آن را جمع کند، مبادا از دست برود. قرآن، بهترین وسیله آرامش خاطر علی علیه السلام بود و همّت خود را یکجا صرف قرآن کریم ساخت (28)و در سالهای گوشه نشینی، به گردآوری آن پرداخت و آن را چنان که بر پیامبر اسلام نازل شده بود، فراهم آورد.

امام علی علیه السلام ، از آن جهت که از آغاز بعثت پیامبر اکرم تا پایان عمر پر برکت آن حضرت با ایشان همراه بوده، از شأن نزول آیات و تفسیر و تأویل آنها دقیقاً اطّلاع داشت لذا بعد از پیامبر اکرم با شرایطی که مهیا شده بود، بهترین فرصت برای مولا پیش آمد تا این مفسّر بزرگ قرآن - که خود قرآن ناطق بود - به تبیین ابعاد آن بپردازد. در این مورد، حضرت علی علیه السلام می فرماید: «به خدا قسم، هیچ آیه ای نازل نشد، مگر آنکه دانستم در چه موضوعی بوده و در کجا نازل شده و در مورد چه کسی بوده است». (29)

باری! امام علی علیه السلام ، طبق سفارش و وصیت پیامبر خدا، دست به چنین کار مهمّی زد، چنان که ابوبکری حَضَرمی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که رسول گرامی اسلام به علی علیه السلام فرمود: «قرآن، در پشت سر خوابگاه من، در صحیفه ها و کاغذها و حریر قرار دارد. آن را بگیرید و فراهم آورید و نگذارید که قرآن، ضایع گردد، چنان که یهودیان، تورات را ضایع ساختند». علی علیه السلام نیز آنها را در پارچه زردی پیچید و بر آن مُهر نهاد و در خانه خود گذاشت و فرمود: «سوگند خورده ام که ردای خودم را بر دوشم نیفکنم تا آنچه را در میان دو لوح است (قرآن را) جمع آوری نمایم». (30)

امیرمؤمنان علی علیه السلام قرآن را به ترتیب نزول آیات آن نوشت و از آن، نه حرفی کاست و نه بر آن چیزی افزود و آیات قرآن را مطابق ردیف نزول آنها به پیامبر صلی الله علیه و آله ، تدوین کرد؛ چرا که علی علیه السلام در میان یاران رسول اکرم، بی گمان در شناخت قرآن و گشودن مشکلهای آن یگانه بود. به همین منظور، قرآن را آن طور که از پیامبر خدا آموخته بود، گردآوری نمود. امّا پس از اینکه قرآن، در زمان خلافت عثمان جمع آوری گردید و به شکلی که امروز در دست است، تدوین شد، علی علیه السلام اصرار نکرد تا قرآنی که او نوشته، از طرف مسلمانان پذیرفته شود که مبادا بین آنان اختلافی به وجود آید و ترجیح داد تا قرآنی که به طور رسمی جمع آوری شده است، در اختیار مسلمانان باشد.

امام علی علیه السلام ، تمسّک به قرآن را رمز موفّقیت و سعادت در دو جهان می داند و آن را درمان همه دردها و آلام معرّفی می کند و می فرماید:

«بدانید که شما چراغی چونان قرآن فرا راه دارید که تنها ناصحی است که نصیحت خویش را به خیانت نمی آلاید. تنها هدایتگری است که هرگز به گمراهی نمی کشاند، و تنها سخنگویی است که هیچ گاه سخن به دروغ نمی گوید. در کنار مائده قرآنْ کسی ننشست، مگر اینکه با فزونی و کاستی برخاست؛ فزونی هدایت و کاستی کوری و کوربینی.

این حقیقت را نیز بدانید که از پس قرآن، هیچ کسی نباید نیازمند بماند، همچنان که پیش از قرآن، هیچ کس را بی نیازی نبوده است. پس بیایید و درمان دردهایتان را از قرآن بخواهید و با یاری قرآن، بر مشکلات سخت خویش پیروز آیید که درمان بزرگ ترین دردهای شما کفر و نفاق (بیراهه روی و گمراهی) همه در قرآن است.

برای درخواست از حضرت حق، به قرآن چنگ یازید و با دوستی قرآن، به سوی خداوند رو کنید؛ امّا مبادا که آن را وسیله تکدّی از خلق قرار دهید، که آن وسیله ای است بی مانند در توجّه بندگان به جانب حق. بدانید که قرآن، تنها شفاعتگری است که شفاعتش، به کمال، پذیرفته می شود و تنها سعادتگری است که هر چه بگوید، مورد تصدیق است، و نیز به روز قیامت هر آنکه قرآن شفاعتش کند، پذیرفته می شود؛ همچنان که اگر از کسی شِکوه سر دهد، [بی چون و چرا] پذیرفته است.

آری! در هنگامه قیامت، منادی خاص ندا در می دهد که «بهوش باشید که امروز، جز برزیگران قرآن، تمام برزیگران درگیر کشت و فرجام کار خویش اند. پس بیایید و از برزیگران قرآن و پیروانش باشید و آن را به سوی پروردگارتان رهنمون گیرید؛ قرآن را نصیحتگر خویش بشناسید و به آرای شخصی خود در برابر آن بدبین باشید و با هوشیاری هوسهایتان را در این زمینه رخصت خیانت ندهید». (31)

پس از جمع آوری قرآن، علی علیه السلام علی رغم تمام محظورات، بر اساس وظیفه الهی خود، از ارشاد و هدایت مردم و همچنین خلیفه منتخب، باز نایستاد و تا آنجا که رهنمودهایش را می پذیرفتند، راهنمایی می کرد. بنا بر اعتقاد علمای اهل سنّت، ابوبکر در کارهای مهم با علی علیه السلام مشورت می کرد، (32)به صلاحدید او عمل می کرد و برای اینکه از مشورت او بهره مند باشد، به او اجازه نمی داد با سایر مسلمانان از مدینه خارج شود. (33)

امام علی علیه السلام هر چند از پذیرفتن هر نوع منصبی که به تحکیم و تثبیت و تأیید حاکمیت انحرافی بینجامد، احتراز می کرد؛ امّا با وجود این، در مواردی که طرف مشورت قرار می گرفت و مصلحت اسلام و مسلمانان اقتضا می کرد، از همکاری با خلیفه ابا نداشت. یعقوبی در این باره می نویسد:

«از جمله کسانی که در زمان ابوبکر، فقه از او اخذ شد، علی بن ابی طالب بود».(34)

اینک با ذکر دو نمونه، به علم و هوش و دانش گسترده و استثنایی امام علی علیه السلام اشاره می کنیم:

1. دو مرد نصرانی نزد ابوبکر آمدند و از او پرسیدند: فرق میان حب و بغض چیست، با آنکه منشأ هر دو یکی است؟ و فرق میان خوابهای راست و دروغ چیست، با اینکه مرکز آنها یکی است؟

ابوبکر به عمر اشاره کرد و آن دو را به سوی عمر فرستاد. عمر نیز از پاسخ عاجز ماند و آن دو را به نزد علی علیه السلام فرستاد. آن دو به نزد علی علیه السلام آمدند و سؤالات خود را مطرح کردند. حضرت فرمود: «خدای تعالی، ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد آفرید (35)و در هوا جای داد. پس هر کدام از این ارواح در آنجا با یکدیگر آشنا شدند و در دنیا نیز آشنا هستند و هر کدام در آنجا ناآشنا باشند، در اینجا نیز ناآشنا و مبغوض اند».

آن گاه از حفظ و فراموشی پرسیدند. حضرت فرمود: «خدای تعالی، فرزند آدم را آفرید و برای دل او دریچه ای قرار داد. پس هر چه بر دل می گذرد، اگر آن دریچه دل، باز باشد (توجّه و تمرکز داشته باشد) ، آن را حفظ می کند و اگر بسته باشد، آن را حفظ نمی کند».

سپس از خوابهای راست و خوابهای دروغ پرسیدند. آن حضرت فرمود: «خدای تعالی، روح انسان را آفرید و برای آن، حاکمی قرار داد که نفس است و چون بنده خدا می خوابد، روح بیرون رفته، حاکم آن - که نفس باشد - در بدن می ماند و در این وقت، گروهی از فرشتگان و گروهی از جنّیان بر او می گذرند. پس آنچه از خوابها که راست است، از فرشتگان است و آنچه دروغ است، از جنّیان است».

آن دو مرد نصرانی که این پاسخ را شنیدند، به دست آن بزرگوار، مسلمان شدند و با آن حضرت بودند تا در جنگ صفّین به شهادت رسیدند. (36)

2. برخی از پیشوایان روحانی یهود به نزد ابوبکر آمدند و به او گفتند: تو جانشین پیامبر این امّتی؟

ابوبکر گفت: آری.

گفتند: ما در تورات دیده ایم که جانشین پیامبران، دانشمندترینِ مردان از امّت آنان هستند. پس ما را آگاه کن که خدای تعالی کجاست؟ آیا در آسمان است یا در زمین؟

ابوبکر گفت: او در آسمان و در عرش است.

گفتند: پس بنابراین، زمین از وجود خداوند، خالی است و بنا بر گفته تو در جایی هست و در جایی نیست.

ابوبکر گفت: این، سخنِ کافران و زندیقیان است. از پیش من دور شوید؛ وگرنه شما را می کشم!

آن مردان یهودی، شگفت زده از سخن ابوبکر، دور شدند و دین اسلام را به باد سخره گرفتند. علی علیه السلام از پیش روی آنان در آمد و فرمود: «ای یهودیان! آنچه را پرسیده اید و آنچه را در پاسخ شنیده اید، دانستم». سپس در پاسخ سؤال آنان فرمود: «ما می گوییم خداوند - عزّوجلّ - آفریننده جا و مکان است. پس جایی برای او نیست و بالاتر از این است که جایی او را در برگیرد، و او در همه جاست، نه به این سان که تماس و نزدیکی یا مکان داشته باشد، بلکه علم و دانشش هر آنچه را در مکان است، فراگرفته و هیچ چیزی نیست که از تدبیرش بیرون باشد و من، اکنون شما را به آنچه در کتابی از کتابهای خود شما آمده، آگاه می کنم که به صحّت آنچه گفتم، گواهی دهید. اگر آن را درست دانستید، بدان ایمان می آورید؟».

گفتند: آری.

فرمود: «آیا در برخی از کتابهای شما نیست که روزی موسی بن عمران علیه السلام نشسته بود. ناگاه، فرشته ای از سمت مشرق نزد او آمد و موسی علیه السلام بدو فرمود: "از کجا آمده ای؟" گفت: از نزد خداوند - عزّو جلّ - سپس فرشته دیگری از سمت مغرب آمد، موسی علیه السلام به او فرمود: "از کجا آمدی"؟. گفت: از نزد خداوند - عزّ و جلّ - سپس فرشته دیگری به نزدش آمد و گفت: از آسمان هفتم، از نزد خداوند - عزّ و جلّ - آمده ام، موسی علیه السلام فرمود: «منزّه است آن خدایی که جایی از او خالی نیست و به هیچ جا نزدیک تر از جای دیگر نیست؟».

یهودیان گفتند: گواهی می دهیم که این گفتار، حق است و گواهی می دهیم که تو به جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله از آن کس که بر آن چیره شده، سزاوارتری.

علی علیه السلام و ماجرای فدک

امام علی علیه السلام ، بزرگمردی بود که هیچ کس نمی توانست نقش مؤثّر او را در مبارزات دشوار اسلام از یک طرف، و احاطه بی نظیر او را بر اصول و فروع دین از طرف دیگر، انکار کند و از ماجرای افتخارآمیز غدیر خم نیز آن قدری نگذشته بود تا موجب حذف علی علیه السلام از صحنه سیاسی و اجتماعی شود. به همین علّت بود که عدّه ای حاضر نشدند مالیات و وجوهات خود را به خلیفه منتخب سقیفه بدهند. لذا تشدید محدودیت و کوتاه کردن دست او و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از حقوق سیاسی و اقتصادی خویش، از ویژگیهای مشترک ابوبکر و خلفای بعد از اوست. به همین منظور، دستگاه حکومت تصمیم گرفت که فدک را نیز مصادره کند. بهانه این اقدام، با استنکاف مردم از پرداخت مالیات و وجوهات و کسری بودجه بیت المال به دست آمد.(37)

و امّا فدک؛ فدک، سرزمین آباد و حاصلخیزی در نزدیکی خیبر است که در یکصد و چهل کیلومتری مدینه واقع است که دارای آبهای جاری و نخلهای خرمای بسیار بود و درآمد آن را سالیانه تا دوازده هزار درهم، ذکر کرده اند.

پس از شکست یهودیان خیبر، فدک تنها جایی بود که محلّ اجتماع یهودیان به حساب می آمد. رسول خدا برای برطرف کردن این کانون خطر، مردی به نام «محیط» را به سوی یوشع بن نون، بزرگِ فدک فرستاد و او نیز تسلیم شد و مصالحه را بر نبرد، ترجیح داد و متعهّد شد که نیمی از محصولات خود را به خزانه اسلامی بپردازد و از توطئه و ناامنی پرهیز کند. رسول خدا، پیشنهاد آنها را پذیرفت و آنان در سایه امنیت اسلام به زندگی پرداختند.

بر اساس قوانین اسلام، هر گاه سرزمینی با نبرد به تصرّف مسلمانان درآید، متعلّق به عموم است و اختیار آن به دست حاکم است؛ امّا اگر سرزمینی بدون قوّه قهری در اختیار مسلمانان قراگیرد، متعلّق به شخص پیامبر و امام امّت است و به تشخیص او به کار گرفته می شود. از جمله موارد مصرف برطرف کردن نیازهای مشروع، نزدیکان خود اوست.

خداوند، به پیامبر خدا چنین وحی کرد: «هر چه خدا از مردم این دهکده ها (جاهایی که با جنگ تصرّف نشده باشد) عاید پیامبر خویش کرده، مخصوص خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و خویشاوندان او، یتیمان، مساکین و در راه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد...». (38)با نزول این آیه، رسول اکرم سراغ فاطمه علیهاالسلام را گرفت و فدک را به او واگذار نمود. (39)

در این مورد، هیچ گونه اختلافی بین محدّثان شیعه و سنّی وجود ندارد. بدیهی است که رسول خدا از این بخشش، اهدافی را در نظر داشته باشد. درآمد فدک می توانست بخشی از هزینه های دستگاه حکومت علی علیه السلام را تأمین کند و شاید برنامه ریزان دستگاه حکومت سقیفه نیز در تحلیلهای خود، با این فرض فدک فاطمه علیهاالسلام را نشانه گرفتند.

از طرف دیگر، شمشیر علی علیه السلام تیغ عدالت بود و بسیاری از سران عرب و طمع ورزان و مزاحمان پیامبر صلی الله علیه و آله طعم ضربت علی علیه السلام را چشیده بودند و کینه وی را به دل داشتند و یکی از راههای دلجویی از بازماندگان آنها، کمکهای مالی و اقتصادی به آنان بود. بنابراین، مسدود کردن این محلّ درآمد می توانست در کاهش محبوبیت علی علیه السلام نقش مؤثّری داشته باشد و دستگاه خلافت، نیک می دانست که هر وجدانی در برخورد با علی علیه السلام ، مظلومیت او و ظلم دیگران را درک خواهد کرد. بنابراین، فدک را مصادره کرد.

هنگامی که ابوبکر با توصیه و تأکید عمر، به مصادره فدک مبادرت نمود و خبر به دختر پیامبر رحمت، حضرت فاطمه علیهاالسلام رسید، برای احقاق حقّ خود، با گروهی از زنان بنی هاشم به مسجد آمد و در حالی که برای دور ماندن از چشم نامحرم در پسِ پرده ای قرار گرفت، بعد از حمد و ثنای پروردگار و شهادت به رسالت و برشمردن تلاشها و مجاهدتهای پدر گرانقدر خود، خطبه ای جامع ایراد کرد و فرمود:

«شما بندگان خدا، نگهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، امانتداران خدا بر خویش و پیام آوران او به سوی امّتهایید. حقّی از سوی خدا بر عهده دارید و پیمانی را که با او بسته اید، پذیرفته اید و آنچه را که پیامبر خدا پس از خود در میان شما باقی گذارده، کتاب گویای خدا (ما خاندان) و قرآن صادق است که نور فروزان و شعاع درخشان اوست.

قرآن، کتابی است که دلایلش روشن، لطایف و دقایقش آشکار، ظواهرش نورانی و پیروانش پر افتخار و مورد حسد جهانیان اند. کتابی که پیروی اش راهگشای روضه رحمت الهی و شنونده اش رستگار در دو سراست. در پرتو آن، دلیلهای روشن الهی را می توان دید و تفسیر احکام و واجبات او را می توان دریافت... خداوند، ایمان را سبب زدودن زنگار شرک از دلهاتان قرار داد، و نماز را موجبی برای دوری شما از خودپرستی، و زکات را دستمایه بی آلایشی نفْس و افزایش روزی بی دریغ، و روزه را عامل تثبیت دوستی و اخلاص، و حج را وسیله تقویت دین، و عدالت را مایه پیوند قلوب، و پیروی ما را سبب وفاق، و پیشوایی ما را مانع افتراق، و جهاد را عزّت مسلمانی، و شکیبایی را موجبی برای جلب پاداش، و فرمان دادن به حلال را برای خیر اندیشی مردم، و نیکی به پدر و مادر را موجب پیشگیری از خشم الهی قرار داد. صله رَحِم را باعث افزایش جمعیت، قصاص را سبب بقای زندگانی، وفای به نذر را موجب آمرزش، و تمام پرداختن پیمانه را مانع از کم فروشی قرار داد.

و برکنار بودن از میخوارگی را سبب پاکی از پلیدیها، و پرهیز از تهمتها و نسبتهای ناروا را مستوره ای در برابر خشم الهی، و منع از دزدی را موجبی برای پوییدن راه عفّت ساخت. شرک را حرام کرد تا از سرِ اخلاص، ره رستگاری پویند: "پس چنان که شایسته ترس از خداست، از او بترسید و جز در مسلمانی نمیرید" (40)از خدا در آنچه شما را بدان فرموده و یا از آنچه که از آن باز داشته، فرمان برید که "از میان بندگان، تنها دانایان از خدا می ترسند". (41)

کوثر الهی با نهیب زدن به اهالی مسجد، ضمن بازگو کردن زحمات طاقتفرسای پدر بزرگوارش به جایگاه بلند و رفیع خود اشاره می کند و می فرماید:

«چون خداوند، سرای پیامبرانش را برای پیامبر خود برگزید و جایگاه برگزیدگانش را منزلگاه او ساخت، کینه ها و دوروییها، آشکار شد و پرده دین، دریده شد؛ هر گمراهی دعوی دار، و هر گمنامی سالار، و هر یاوه گویی در کوی و برزن، در پی گرمی بازار شد. شیطان، سر از کمینگاه خود به درآورد و شما را به سوی خود فراخواند؛ زیرا شما را آماده پذیرش دعوتش و منتظر فریبش یافت. شما هم سبُکبار، در پی او دویدید و به آسانی در دام فریبش خزیدید.

آتش انتقام را در دلهاتان برافروخت، آثار خشم در چهره شما نمایان گردید و سبب شد که بر غیر شتر خود، داغ نهید و در غیر آبشخور خود، وارد شوید. این در حالی بود که هنوز دو روز از مرگ پیامبرتان نگذشته بود و سوز سینه ما خاموش نشده و جراحت قلب ما التیام نیافته بود... شما کجا و فتنه خواباندن کجا؟ ناراست می گویید، و راهی جز راه حق می پویید؛ وگرنه، کتاب خدا در میان شماست، نشانه هایش نورانی و آشکار، نواهی اش عیان، و اوامرش گویاست. امّا شما آن را به پشت سر افکندید. آیا داوری جز قرآن می گیرید؟ یا به غیر آن حکم می کنید؟ "ستمکاران، بد جانشینی را برای قرآن برگزیده اند" (42)و "هرکس دینی غیر اسلام را پذیرا گردد، از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت، در زمره زیانکاران خواهد بود"». (43)

ای مسلمانان! آیا رواست که میراث پدرم به زور از من ستانده شود؟ ای فرزند ابوقحافه! خدا گفته که تو از پدر ارث ببری و میراث زمن ببُری؟ چه سخن ناروایی! آیا از سرِ عناد و لجاج، کتاب خدا را ترک کرده ای و به پشت سرافکنده ای، در حالی که می فرماید: "سلیمان از پدرش داوود ارث بُرد؟" (44)و یا خداوند در جای دیگر، آنجا که داستان یحیی فرزند زکریا - که درود خداوند بر آنان باد - را بازگو می کند، می فرماید: "مرا از جانب خود، فرزندی عطا کن که میراثبرَ من و خاندان یعقوب باشد" (45)و نیز می فرماید: "به حکم کتاب خدا، خویشاوندان به یکدیگر سزاوارترند"... (46)

شما به خیال باطل خود، چنین پنداشته اید که من هیچ بهره و ارثی از پدر ندارم؟ و هیچ خویشاوندی و قرابتی میان ما وجود ندارد؟ آیا خداوند، آیه ای در خصوص شما فرو فرستاده که پدرم از آن خارج است؟ یا بر آن رأی و نظرید که پیروان دو کیش، ارثبر یکدیگر نیستند و من و پدرم هر کدام به آیینی جدا سر نهاده ایم؟!...

حال که چنین است، بگیر آن (خلافت) را که شتری است آماده و مهار زده، و بر آن سوار شو؛ لیکن بدان در روز برپایی رستاخیز، تو را دیدار می کند و بازخواستت می نماید، و آن روز چه روزی است؟!...».

دختر یگانه پیامبر صلی الله علیه و آله ، سپس با خطاب قرار دادن گروه انصار افزود:

«ای جوانان! و ای بازوان توانمند ملّت! و ای یاران اسلام! این سهل انگاری شما در ستاندن داد من از چیست؟... آیا پدرم رسول خدا نمی فرمود: "بزرگداشت مرد را درباره فرزندان هم باید پاس داشت"؟ چه زود اوضاع را واژگون کردید و به بیراهه گام نهادید...

ای شجاعْ مردان! پیش چشمان شما میراث پدرم را ببرند و حرمتم را بشکنند، در حالی که شما آشکارا می بینید و می شنوید؟ و این واقعه، نقل محفل شماست و اخبارش به شما می رسد؛ امّا شما بیهوشان خاموش نشسته اید؟... فریاد من در میان شما طنین افکن است، امّا چه سود که به فریاد نمی رسید...

من آنچه شرط بلاغ است، با شما گفتم؛ امّا می دانم خوارید و در چنگال زبونی گرفتار. چه کنم؟ دلی پُر خون دارم. از این رو، بازداشتن زبان شکایت، از طاقتم بیرون است. اندوهی که در سینه ام موج می زند، بیرون ریختم تا با شما اتمام حجّت کنم و عذری برای کسی باقی نماند...

این کردار زشت شماست که بر صفحه دلهایتان تیرگی کشیده و گوشها و چشمهایتان را فراگرفته است. شما مآل اندیشی کردید و آیات قرآن را تأویل نمودید و به بد راهی رهنمون شدید و بد معاوضه کردید...».

فاطمه علیهاالسلام آن گاه به روضه پدر گرامی اش پیامبر خدا نگریست و افزود:

«رفتی و پس از تو فتنه ها برخاست، که اگر تو می بودی، آن چنان بزرگ رُخ نمی نمود. همچون زمینی از باران گرفته شده، تو را از کف دادیم، تا ارزشها در قومت به هم ریخت. بیا و ببین که چگونه از راه به در شده اند.

هر خانه ای که در نزد خدا قرب و منزلتی داشت، نزد بیگانگان هم محترم بود، جز ما خاندان. تا از این سرا به دیگر سرا رخت بربستی و خاک، میان ما و تو جدایی افکند، مردانی از قومت راز دل خود را بر ملا ساختند. (47)

چون فقدان تو را مشاهده کردند، بر ما یورش آوردند و خفیفمان نمودند و هر چه از تو ارث برده بودیم، غصب شد.

پدر! تو ماه شب چهارده و چراغ افروز زندگی ما بودی، که از جانب آن صاحب شوکت، بر تو کتابهایی چند فرود می آمد. جبرئیل با آیاتی از قرآن، همدم و مونس ما بود؛ امّا تو رفتی و خیرها از ما پوشیده شد. ای کاش پیش از آنکه تو از میان ما رخت بربندی و خاک، تو را زیر خود پنهان کند، ما مرده بودیم!».

آری! سرانجام فدک غصب شد و فاطمه علیهاالسلام با قلبی پُر از خشم و نفرت، چشم از جهان فرو بست.