حیدرانه ها
(داستان های شیرین و مستند از شجاعت حضرت علی (ع))

محمد صحتی سردرودی

- ۱ -


پیش درآمد

تعریف شجاعت

شجاعت حدّ وسط در میان افراط و تفریط قرار می گیرد که افراط در شجاعت را تهوّر؛ و تفریط در آن را جُبن و ترس گویند. در تعریف شجاعت گفته می شود که قوّت دل و قدرت روحی است و از نظر اخلاقی شجاعت ملکه اطاعتِ قوّت خشم و غضب از قوّت عقل است و انسان شجاع کسی است که در عین داشتن قدرت روحی و قوّت دل، خشم و غضب خود را همیشه با نیروی عقل مهار می سازد. به عبارت ساده تر شجاع کسی است که بیش از هر چیز همیشه به خویشتن خویش و خواسته های گوناگون خود تسلّط دارد و هرگز بی گدار به آب نمی زند و همه نیروها و توانایی های خود را به صورت کامل و حساب شده در اختیار دارد و هرگز عنان از کف نمی دهد.

به این ترتیب شجاع حقیقی کسی است که به وقتش صبر و بردباری پیشه می کند و دندان روی جگر می گذارد و به وقتش نیز فرصت ها را صید می کند و دست به اقدام های خطیر و خطرناک می زند. و شجاعت انواع و اقسامی دارد که مراد ما در این دفتر بیشتر «شجاعت جنگی و دفاعی» است.

شجاعت شیر خدا

شجاعت حضرت علی علیه السلام نیاز به بحث و بررسی زیادی ندارد که دوست و دشمن همیشه به آن اقرار و اعتراف کرده اند و قولی است که جملگی بر آنند. کسی را در این جا تردیدی نیست. تا نیاز به شرح و بسط سخن باشد تنها به نقل قولی از ابن ابی الحدید معتزلی بسنده می شود:

«در شجاعت چنان است که نام همه شجاعان پیش از خود را از یاد برده است و نام و یاد همه شجاعانی را که پس از او آمده اند از صفحه تاریخ زدوده است. پایگاه و پایداری های او در جنگ چنان شهرتی دارد که تا روز قیامت به آن مَثَل ها زده خواهد شد. او دلاوری است که هرگز از حریفی نگریخت و از هیچ سپاهی نترسید؛ با هیچ هماوردی هم نبرد نشد مگر این که او را کشت و هرگز ضربتی نزد که نیاز به ضربت دوّم داشته باشد؛ هرکس را که کشت با یک ضربت کارش را تمام کرد. در حدیث هست که: - ضربه های او همیشه تک ضرب و یکی بود. - هنگامی که علی علیه السلام معاویه را به جنگ تن به تن فرا خواند تا مردم با کشته شدن یکی از آن دو از جنگ و کشت و کشتار نجات یابند، عمرو عاص به معاویه گفت: علی از سر انصاف سخن می گوید. معاویه گفت: از آن هنگام که خیرخواه من بوده ای هرگز به من خیانت نکردی مگر امروز. آیا مرا به جنگ تن به تن با ابوالحسن می خوانی حال آن که خود بهتر از هرکس دیگر می دانی او شجاع و دلاوری است که سر از تن جدا می کند، چنان می نمایی که به امیری شام پس از من طمع بسته ای.

عرب بر خود می بالید که بتواند در جنگ با او رو به رو شود و تاب ایستادگی بیاورد، حتّی بازماندگان کسانی که به دست او کشته می شدند، بر خود می بالیدند که علی علیه السلام او را کشته است و این گروه بسیارند. خواهر عمرو بن عبدود یکی از آنان بود که در مرثیه برادرش چنین سرود:

- اگر کشنده عمرو کسی دیگر جز این کشنده اش بود، همواره و تا هرگاه زنده بودم بر او می گریستم، امّا کشنده او - یعنی علی علیه السلام - کسی است که او را مانندی نیست و پدرش - ابوطالب - مایه شرف مکه بود.

روزی معاویه از خواب بیدار شد و دید که عبداللّه بن زبیر کنار پاهای او بر روی تختش نشسته است. معاویه نشست و در حالی که عبداللّه با او شوخی می کرد، به وی گفت: ای امیر مؤمنان! اگر می خواستم، می توانستم تو را غافلگیر کنم. معاویه گفت:

شگفتا! از کی چنین شجاع شده ای؟ پاسخ داد: از آن روزی که در صف جنگ برابر علی بن ابی طالب ایستادم. با این وجود چگونه تو می توانی شجاعت مرا انکار کنی؟

معاویه با تمسخر و تحقیر او گفت: آری و نتیجه آن ایستادن این می شد که علی با دست چپش می توانست تو و پدرت را بکشد بدون این که دست راستش را به کار گیرد. بلکه دست راستش چنان آسوده باشد که بتواند با آن نیز کسی دیگر را بکشد.

فشرده سخن این که شجاعت هر شجاعی در این جهان بالاخره روزی به سر می رسد که هرکسی پنج روزه نوبت اوست، امّا شجاعت علی چنان است که اگر از هر نوع شجاعتی در دنیا سخن گفته شود، در نهایت سخن به علی علیه السلام خواهد رسید. شجاعت در شرق و غرب زمین با نام علی علیه السلام شناخته می شود.

امّا قوّت بازو و نیروی دست اش چنان بود که در هر دو مورد به او مثل زده می شود. ابن قتیبه در کتابش المعارف می نویسد: با هیچ کس کشتی نگرفت مگر این که او را به زمین زد و از پای درآورد. و علی علیه السلام بود که درِ خیبر را از بن درآورد و سپس گروهی از مردم دست به دست هم دادند تا آن در را به پشت برگردانند که نتوانستند. باز او بود که بُت هبل را با همه بزرگی و سنگینی از فراز بام کعبه از ریشه اش کند و بر زمین کوفت. و به روزگار خلافت خویش سنگ بزرگی را که تمام سپاهیانش از کندن آن ناتوان مانده بودند، به تنهایی و با دست خویش از جای برآورد تا از زیر آن آب جوشید و بیرون زد.» (1)

دفع توهّم

سخنی است که مشهور شده و مردم می گویند: «اسلام را دو چیز نگه داشت: 1. ثروت خدیجه؛ 2. شمشیر علی علیه السلام .» و این سخن یک صورت درست و یک صورت نادرست دارد که توهّمی بیش نیست.

صورت درست همین است که گفته می شود: ثروت خدیجه و شجاعت علی علیه السلام هر دو در دفاع از اسلام و حراست از پیامبر نقش چشم گیری داشته اند که قابل انکار نیست.

و صورت نادرست سخن وقتی است که گفته شود: اگر ثروت خدیجه و شمشیر علی علیه السلام نبود، اسلام و مسلمانان پا نمی گرفتند و امروز هرگز از اسلام و قرآن در دنیا خبری نبود.

در توضیح باید گفت که عوامل بقا و رشد اسلام و مسلمانان فقط این دو عامل نبود، که عوامل بسیار دیگری نیز بودند که برخی از آنها بسیار بیشتر از این دو، تأثیر داشته اند؛ از این میان و از باب نمونه این عوامل را می توان نام برد: 1. فطری بودن اصول و مبانی اسلام؛ 2. منطقی و عقلانی بودن اسلام و قرآن؛ 3. قرآن مجید؛ 4. اخلاق و صداقت پیامبر اسلام؛ 5. و صد البته پیروان صدیق و صادق اسلام که پیش از همه و در رأس آنها حضرت خدیجه و امام علی علیه السلام قرار داشتند.

و صورت نادرست سخن زمانی خود را بیشتر می نمایاند که برخی با غرض ورزی این نتیجه را از آن می گیرند که ناجوانمردانه می گویند: «اسلام دینی است که با زر و زور پا گرفته و مانده است، یعنی اگر زر خدیجه و زور شمشیر علی نبود، اسلامی هم نبود!»

تردیدی نیست که به این تحریفات و تهمت ها از روزگار جنگ های صلیبی، مدام دامن زده می شود. چرا که ارباب کلیسا و مُبلّغانِ ارامنه و از سویی دیگر خاخام های یهود و توجیه گران صهیونیسم خود می دانند که اگر مردم دنیا اسلام و قرآن را آن چنان که بود و هست به درستی بشناسند دسته دسته از مسیحیت و یهودیتِ تحریف شده، روی گردان شده و از صمیم قلب قرآن و اسلام را به عنوان کتاب آسمانی و دین کامل خدا خواهند پذیرفت. آنان نیک می دانند که اصول آموزه های حضرت مسیح علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام به صورت صحیح و کامل در اسلام و قرآن وجود دارد:

نام احمد، نام جمله انبیاست

چون که صد آمد، نود هم پیش ماست

و به قول علاّمه اقبال لاهوری:

نقش قرآن چون که در عالم نشست

نقشه های پاپ و کاهن را شکست

فاش گویم آن که در دل مضمر است

این کتابی نیست چیز دیگر است

چون که در جان رفت جان دیگر شود

جان که دیگر شد جهان دیگر شود

میراث خواران جنگ های صلیبی و مزدوران صهیونیست هنوز هم که هنوز است همه ساله بودجه های کلانی خرج می کنند تا اسلام را دین جنگ و خشونت و مسلمانان را جنگجو و تروریست معرّفی کنند. در حقیقت آنها با نگاه به تاریخ گذشته و عملکرد خود می خواهند با پیش دستی کردن، مسلمانان را به این تهمت ها متهّم بکنند که مبادا خود و دینشان به این اوصاف متّهم شوند.

اگر دقّت کنیم در بسیاری از سخن های ساختگی و شعارهای دروغین و شهرت یافته ردّ پای اسرائیلیات و نصرانیات را خواهیم دید که ما در اینجا به برخی از آنها فهرست وار اشارتی می کنیم:

1. «قتّال العرب» خواندنِ حضرت علی علیه السلام و تصوّر این که همیشه از ذوالفقار علی خون می چکید تا آنجا که گویی علی علیه السلام جز کشتن و سر بریدن و خون ریختن کار دیگری نداشته است!

غافل از این که علی علیه السلام تا مجبور نمی شد، هرگز دست به شمشیر نمی برد و تنها از بابِ «آخرالدواء الکی / آخرین دارو، داغ نهادن است» مجبور به خون ریزی و جنگ می شد.

مولا علی علیه السلام برای این که از کشت و کشتار جلوگیری کند، پا به میدان رزم می گذاشت که اگر او سرداران و خون آشامانِ عصر جاهلی یا اموی را نمی کشت، هر کدام از آنها نه ده ها که صدها بلکه هزارها انسان بی گناه را می کشتند و از کشته ها پشته ها می ساختند. برخی کار علی علیه السلام را در جنگ ها به کار باغبان مهربانی تشبیه کرده اند که علف های هرز و زهردار را از ریشه می کند تا گل ها و میوه ها فرصت رشد و نمو پیدا کنند و بعضی دیگر به پزشک جرّاح و ماهری تشبیه کرده اند که با چاقوی تیزش قدّه های بدخیم سرطانی را با مهارت و شجاعت می بُرَد و دور می اندازد تا اعضای سالم بدن امکان رشد و زندگی بیابند.

2. تصویر و تمثال علی علیه السلام را تنها با شمشیر و ذوالفقار تصوّر کردن نیز انحرافی بیش نیست.

تا حال از خود پرسیده اید که چرا همه جا نقش و تمثال علی علیه السلام با شمشیر و غدّاره همراه است؛ آیا علی علیه السلام جز شمشیر و ذوالفقار هیچ وقت چیز دیگری همراه نداشت؟؟!

در پاسخ باید گفت: تنها چیز مقدّسی که حضرت علی علیه السلام همیشه همراه خود داشت، نسخه ای از کتاب خدا؛ قرآن مجید بود که آن را در پوستی چرمین و محکم نوشته و به بازوی خود بسته بود و به نامِ «مصحف علی» شهرت داشت. و رسول خدا صلی الله علیه و آله همیشه می گفت: «علی مع القرآن و القرآن مع علی / علی همیشه با قرآن و قرآن پیوسته با علی است.»

3. شعار ساختگی «کلّ یوم عاشورا و کلّ ارض کربلا»؛

4. و شعر یا شعار ساختگی دیگری که می گوید: «انّما الحیاة عقیدة و جهاد.» و برخی از سر ناآگاهی این دو شعار را حدیث یا روایت می پندارند، غافل از این که جعلی و دروغین بودن هر دو شعار در جای خود نقد و بررسی و حقّ مطلب به صورت کامل و واضح بیان شده است. (2)

5. الگو و اسوه قرار دادن مختار ثقفی.

مختار ثقفی نه معصوم بود، نه ولی و نه امام خوانده می شود. و در مورد وی دو دسته روایات داریم که دسته ای در قدح و مذمّت او و دسته ای دیگر در مدح و ستایش اوست و معلوم نیست که کدام دسته به دسته دیگر می چربد و برای همین امثال علاّمه مجلسی نمی توانند درباره او به حکم قطعی و صریح برسند و می گویند که ما درباره مختار از توقّف کنندگانیم. (3) و آیة اللّه محمّد آصف محسنی - ادام اللّه ظلّه العالی - پس از نقد و بررسی اخباری که درباره مختار نقل شده است در نهایت نتیجه ای که می گیرد، همین است:

«روایت ها در حق وی گوناگون است و در این باب تنها یک روایت است که سندش اشکالی ندارد و آن هم روایتی است که امام صادق علیه السلام در مورد وی می گوید: کان المختار یکذّب علی علی بن الحسین علیه السلام / مختار [امامتِ] امام سجّاد علیه السلام را انکار می کرد.» (4)

مختار مردم را به امامت محمّد حنفیه فرا می خواند و بنیانگذار مذهبی به نام کیسانیه است و کیسانیه در اصل نام خود را از لقب مختار که کیسان خوانده می شود، گرفته اند. و آن کارها و رفتارهای وحشیانه و شکنجه های قرون وسطایی که در مختارنامه ها به آنها پرداخته اند، هیچ تناسبی با اسلام ندارد و مورد تأیید هیچ امام از امامان معصوم شیعه هرگز نبوده است. و توفیقی هم اگر در کشتن جانیان عاشورا باشد، بیشتر در سایه شجاعت ها و رشادت های پسر مالک اشتر - یعنی ابراهیم بن مالک اشتر - بوده است که او نیز در نهایت از مختار قهر کرد و راهش را جدا ساخت.

6. اصولاً ترویج انتقام جویی چه به بهانه مختارنامه خوانی و چه به بهانه تبلیغِ فرهنگ مهدویت در تعارض با روح اسلام و مکارم اخلاق است که گفته اند: «الانتقام مِنْ صِفَةِ اللّئام / انتقام از اوصاف انسان های پست و حقیر است.» و در عوض «اَلْعَفْوُ مِنْ شِیمِ الْکرامِ / کریمان اهل عفوند و گذشتند.» (5)

در اینجا به همین شش مورد بسنده می شود. با توجّه به این که این همه در کنار هم و دیگر تحریفات و اسرائیلیات و نصارنیات دست به دست هم می دهد و گاه فضای فرهنگ اسلام و مسلمانان را چنان تاریک و خشونت آمیز نشان می دهند که هر عاقل را به تأمّل و تأسّف وادار می کند.

در حالی که اگر دقّت کرده باشیم، خواهیم دید که اسلام در ریشه از واژه «سلم» یعنی صلح گرفته شده است و اسلام بیش از هر دین دیگری دینِ صلح و آشتی است که به تصریح قرآن: «وَاللَّهُ یدْعُوا إِلَی دَارِ السَّلاَمِ» و در آیه دیگر: «ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً».

و امروز پس از پژوهش های ممتد و طولانی معلوم شده است که همه غزوه های پیامبر اسلام و هر سه جنگ تحمیلی به امام علی علیه السلام و روز عاشورا همه و همه از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام فقط و فقط دفاع بوده است و به «جهاد ابتدایی» از طرف معصومان هرگز عمل نشده است. (6)

این مقدّمه به این علّت و دلیل در اینجا به نظر ضروری آمد که مبادا کسی هنگام مطالعه این کتاب که همه اش از جنگ ها و مبارزات امام علی علیه السلام سخن می گوید به این توهّم دچار شود که حضرت علی علیه السلام هم همه اش شمشیر زده و جنگیده و کشته است!

نه هرگز چنین پنداری را جایی نیست که امام علی علیه السلام در همه عرصه های زندگی درخشیده است. او تنها قهرمان میدان جنگ نبود که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله دوّمین انسان کاملی است که در همه میدان ها مثل میدان علم و عرفان؛ اخلاق و انسانیت؛ عقل و اندیشه؛ بحث و سخن؛ تعمیم صلح و آشتی و هدایت مردم سربلند و پیروز بود.

برای پایان این سخن، شعری از ابوالمعالی بیدل دهلوی نقل می شود که با فصاحت و بلاغت می گوید:

امید، اینجا به غارتگاه حسرت رفته سامانش

به هر دستی که دیدم، پاره یی دارد ز دامانش

در این مرتَع، شکار مکرِ روباهان شد آن غافل

که آگاهی ندادند از کنام (7) شیر یزدانش

کدامین شیر یزدان؟! مرتضی آن صفدر غالب

که می خوانند مردان حقیقت، شاه مردانش

شهنشاه یقین، تختِ جهان عزّت و قدرت

که اعجاز کلام اللّه دارد کوس برهانش

نگه، دریوزه (8) کن تا بینی آن آیات قدرت را

به دلها گوش نِه، تا بشنوی آواز قرآنش

قضا، ترتیبی از خوان نوالش داشت در فطرت

دم صبح ازل جوشید از گرد نمکدانش

ز اِنعام «سَلُونی» بر خط امکان، صلا گستر

ز حکم «لو کشَف» بر عالم تحقیق، فرمانش

تأمُّل تا عیار دستگاه قدر او گیرد

دهد دوش نبی اللّه ، نشان از پایه شانش

بیاضِ (9) حُسنِ «شقُّ الصّدر»، زیب مَطلَع صبحش

سواد (10) مُلک «تَمَّ الفَقْر»، تزیین شبستانش

دو طاقِ منظر رحمت: خَم محراب ابرویش

دو مصراعِ درِ علمِ نبی: لبهای خندانش

ترحُّمْ آفرین: ذاتش، شفاعت پرور: اخلاقش

کرم: تصویر الطافش، نجات: ایجاد احسانش

اگر عفوِ گرانْسَنگش، بیاراید ترازویی

جهان بر عرش یابد پلّه اقبال عصیانش!

زبانِ گبر اگر در دیر، نام شرم او گیرد

کند آتش عرَق چندان، که گرداند مسلمانش!

لبِ بت، گر به تصدیق کمالش یا علی گوید

به نوری آشنا گردد که آرد کعبه، ایمانش!

به کعبه پیش از آن کاین ذات اقدس در وجود آید

عقیقه جز ذبیحُ اللّه نپسندند، قربانش

در این میخانه تا صبح قیامت کم نمی گردد

عرقْ پیمایی دریا، ز شرم جرعه نوشانش

مشیت، منحصر فهمید در ابداع امکانش

فروغ جوهر آل نبی بر مهر تابانش

چمنْ پیرای گلزار نبّوت، ریشه نخلش

گهرْ تعمیر انوار رسالت، جوش عمّانش

سیه روزی که از خاک درِ او دامن افشاند

لباس کعبه گر پوشد، نبیند غیر قطرانش (11)

همه گر آفتاب از آستانش بگذرد غافل

سحر خندد بر اِدبارش (12)، فلک گرید به حرمانش

به گاهِ حمله این شیر، اگر خواهد سپر داری

جگر در خاک جوید رستم، از سام نریمانش

شُکوه رعد غیرت، صورْ خیز از نعره شیرش

جلال برقِ قهر حق، نگاه چشمِ غضبانش

به دریایی که آن دستِ حمایت، سایه اندازد

صدای کشتی نوح آید از هوی نهنگانش!

خمیر طینتش را چاشنی، از جوهر نوری

که می ریزند رنگ عالم ارواح، ز ابدانش

در آن حضرت اگر دریای امکان یک گهر بندد

نمی ارزد به تشویق نگاه باریابانش

بضاعت کو که باشد تحفه بزم قبول آنجا؟

جهان گر شرم دارد، زیره نفروشد به کرمانش

طریق عجز می پویم، نمی دانم چه می گویم؟!

به توصیف خداوندی که دانشهاست حیرانش (13)

و استاد بهاءالدین خرّمشاهی در ضمن قصیده ای به این معنایی که گفته شد، به صورت رساتری پرداخته است. آنجا که می گوید:

شمشیر او اشاره ای از «نون و القلم»

خاشاک می زدود ز راه خدا، علی

او در پی عمارت دل های خسته بود

با عشق پا نهاد به روی هوی، علی

او با همه صحابه به جز همرهی نکرد

ناحق نداشت سوی کسی اعتنا، علی (14)

ترتیب و تنظیم کار

این کتاب در سه فصل و به این ترتیب، تنظیم و تألیف شده است:

فصل نخست از کلیات و مقدّمات سخن می گوید و حرف و حدیث هایی را که از نظر تاریخی زمان خاصّی را نشان نمی دادند و در دو فصل بعدی نمی گنجیدند، در این فصل آورده شده اند که به صورت کلّی و مجمل از شجاعت امام علی علیه السلام روایت ها در سینه دارد که برخی در عین کوتاهی بسیار رسا و گویا هستند.

فصل دوّم که مفصّل ترین فصل کتاب هم است، شجاعت ها و رشادت های آن حضرت را در عصر بعثت و در حضور حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله روایت می کند.

و فصل سوّم دوران خلافت امیر مؤمنان علی علیه السلام را در بر می گیرد و بیشتر از جنگ صفّین سخن می گوید که حضرتش با این که در آن زمان عمر مبارکش از شصت سال هم گذشته بود، باز در دفاع از حقّ و عدالت مثل یک مرد جوان و برومند در میدان رزم یکه تاز بود که به راستی جای شگفتی است.

سپاس و تشکر

در پایان جا دارد که از همه کسانی که در تکمیل این اثر به ما یاری رساندند، تشکر کنیم و از خوانندگان محترم بخواهیم که هرگونه نقد و انتقاد خود را به آدرس ناشر محترم ارسال کنند تا در تهذیب و تتمیم کتاب به کار گرفته شود.

«والحمدللّه ربّ العالمین و الصلاة و السلام

علی محمّد و آله الطاهرین»

محمّد صحّتی سردرودی

20/5/87 / قم

فصل اوّل : کلیات و مقدّمات

سالشمار زندگانی امام علی علیه السلام

1. تاریخ تولّد: سیزدهم ماه رجب، روز جمعه، سی سال پس از تولّد رسول خدا صلی الله علیه و آله و عام الفیل، در حدود سال 600 میلادی، بیست سال قبل از هجرت.

2. محلّ تولد: شهر مکه، در اندرون خانه خدا، یعنی کعبه.

3. پدر: ابوطالب، عمو و بزرگ ترین حامی رسول اللّه صلی الله علیه و آله که از سر کیاست و فراست ایمان و اسلام خود را همیشه از کافران و مشرکان پوشیده داشت تا در سال معروف به «عام الحزن / سال اندوه و غم» به جهان باقی شتافت.

4. مادر: فاطمه بنت اسد، دخترِ عموی پدرِ رسول اللّه صلی الله علیه و آله .

5. نام ها: علی، حیدر.

6. کنیه ها: ابوالحسن، ابوتراب، ابوالائمّه، ابوالایتام.

7. لقب ها و شهرت ها: اسداللّه ، یداللّه ، سیف اللّه ، باب اللّه ، ولی الله ، وصی رسول اللّه ، عین اللّه ، انسان کامل، عادل، حجّة اللّه ، اوّل المسلمین، یعسوب الدّین، امام المتّقین، اخ الرسول، حیدر کرّار، صاحبِ ذوالفقار، امام الابرار، مولی، مولی المتّقین، امام العادلین، المخلصُ للّه ، امیرالمؤمنین و ده ها لقب و شهرت دیگر.

8. شش سال داشت که سرپرستی وی را حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به عهده گرفت. پس از آن همیشه با آن حضرت بود، با او می خورد و با او می خوابید و با او بیدار می شد و سایه به سایه او؛ و پا به پای او راه می رفت و بزرگ می شد.

9. ده سال از عمرش گذشته بود که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله به پیامبری برانگیخته شد و او اوّلین کسی بود که به رسول خدا ایمان آورد و اسلام را به عنوان آخرین دین خدا پذیرفت.

10. شانزده سال از زمان را پشت سر گذاشته بود که محاصره اقتصادی آل هاشم شروع شد که به همراه پدرش و رسول خدا صلی الله علیه و آله سه سال در شعب ابی طالب، محصور و به نوعی زندانی شدند. در این سه سال از ترس این که کافران رسول خدا را بکشند، بیشتر شب ها را ابوطالب بستر خود را به پیامبر می سپرد و به یکی از پسرانش دستور می داد که در جای رسول خدا بخوابد و در این میان سهم حضرت علی علیه السلام از همه برادران کمتر بود که او از رسول خدا به سختی دور می شد، بیشتر از نزدیک مراقب اوضاع بود تا آسیبی به حضرت حبیب اللّه صلی الله علیه و آله نرسد.

11. جوانی نوزده ساله بود که پدرش در ماه رمضان سال دهم بعثت وفات یافت.

12. بیست و سه سال داشت که در شب هجرت (لیلة المبیت) در جای رسول اللّه خوابید تا آن حضرت از خطر رهید و به مدینه هجرت کرد.

13. ازدواج با فاطمه زهرا علیهاالسلام : پنج ماه پس از هجرت به مدینه در حالی که جوان مردی بیست و چهار ساله بود، با حضرت صدّیقه کبری دختر رسول اللّه صلی الله علیه و آله ازدواج کرد.

14. بیست و پنج سال از عمرش سپری شده بود که در جنگ بدر (بدر کبری) مانند ماهی تمام و کامل درخشید تا شب کفر و ستم را با نور ایمان و شجاعتش از هم درید.

15. بیست و شش سال داشت که در جنگ اُحُد پیروزی را نصیب مسلمانان ساخت و مدال «لافتی الاّ علی؛ لاسیف الاّ ذوالفقار» را به گردن آویخت.

16. بیست و هفت سالش بود که مادرش فاطمه بنت اسد در مدینه وفات یافت.

17. بیست و هشت سال زمین دور سرش چرخیده بود که در جنگ خندق، زمین و زمان را به مشرکان و کافران تنگ ساخت و آنها را که از حزب های مختلف گرد هم آمده و جنگ احزاب را راه انداخته بودند، قلع و قمع کرد تا «قاتل الابطال / کشنده پهلوانان» و «قامع الاحزاب / در هم کوبنده حزب ها» شهرت یافت.

18. سی سال داشت که در جنگ خیبر، چون خورشید درخشید تا دمار از روزگار یهودیان خیبری درآورد و قلعه های آنها را گشود و با نامِ «فاتحِ خیبر» شناخته شد.

19. سی و یک سال از عمر شریفش گذشته بود که خبر شهادت برادرش جعفر طیار که در جنگ موته همراه چند سردار بزرگ به شهادت رسیده بود، جهانی از حزن و اندوه را برای مسلمانان به ارمغان آورد که بیش از همه دل علی علیه السلام را آزرد، و در همین سال بود که به سریه ذات السلاسل شتافت و با پیروزی بزرگی که نصیب مسلمانان ساخت، تا حدودی از غم و غصّه رسول اللّه کاست.

20. سی و دو سال داشت که فتح مکه را در سال هشتم هجرت، ماه رمضان، خدا نصیب اسلام و مسلمین ساخت.

21. و در ماه شوّال همین سال بود که جنگ حُنین پیش آمد.

22. سی و دو سال را سپری کرده بود که به ابلاغ سوره برائت از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله مأمور شد.

23. سی و سه سال از عمر مبارکش گذشته بود که در هجدهم ذی حجّه سال دهم هجرت، در غدیر خم هنگام بازگشت رسول اللّه صلی الله علیه و آله از آخرین حجّ خود (حجّة الوداع) از سوی خدا و پیامبرش به امامت اُمّت و خلافت رسول اللّه صلی الله علیه و آله نصب شد که با فاصله دو ماه و 16 روز خاتم پیامبران رحلت کرد.

24. هنگام وفات رسول اللّه صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام سی و سه سال داشت. پس از وفات پیامبر، با فاصله 75 یا 95 روز، همسر خود فاطمه زهرا علیهاالسلام را نیز از دست داد.

25. روزگار صبر و بردباری 25 سال طول کشید؛ از سال 11 تا 35 هجری که عثمان در این سال کشته شد. و مسلمانان پس از 25 سال خانه نشینی این بار حکومت را در بدترین شرایط بحرانی به امیرالمؤمنین علیه السلام تحمیل کردند.

26. پنجاه و هشت سال از عمر شریفش سپری شده بود که به ناچار در سال 35 هجری زمام حکومت را به دست گرفت.

27. مدت امامتِ آن حضرت سی سال بود، یعنی از سال 11 تا 40 هجرت، امام و مرجع و ملجاء مسلمانان بود که مثل پیامبرِ خدا مردم را به راه راست و انصاف هدایت می کرد. با تفسیر قرآن و تبیین معارف و احکام اسلام همیشه حلاّل مشکلاتِ مسلمانان بود.

28. ایام خلافت و حکومتِ آن حضرت چهار سال و نُه ماه بود، از بیست و پنجم ذی حجّه سال 35 تا بیست و یکم رمضان سال 40 هجرت.

29. پنجاه و نُه سال داشت که در سال 36 هجری، روز پنجشنبه دهم جمادی الاولی جنگ جمل اتفاق افتاد.

30. شصت سال از عمر شریفش سپری شده بود که جنگ صفّین درسال 37 هجری رخ داد.

31. شصت و یک سال داشت که جنگ خوارج در کرانه رود نهروان در سال 38 هجری پیش آمد و حضرت علی علیه السلام پس از ماه ها مذاکره و صلح جویی در نهایت مجبور شد که دست به شمشیر برد و دمار از روزگارانِ خشکه مقدّسانِ نادان در بیآورد.

32. شصت و سه سالِ پرمخاطره و بسیار پربار از عمرِ عدالتِ مجسّم می گذشت که در سال چهلم هجری، سحرگاه شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، در محراب عبادت با شمشیر عبدالرحمان بن ملجم مرادی مجروح و پس از دو روز (21 رمضان) به شهادت رسید.