فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۷ -


دو فضيلت بزرگ

اگر در هر مسئله اى از مسائل اجتماعى ترديد كنيم و يا براى اثبات آن به آزمايش و برهان و گواه نيازمند باشيم ,دربارهء لزوم اتحاد و همبستگى اجتماعى و منافع سرشار آن ترديد به خود راه نمى دهيم و هرگز كسى را پيدا نمى كنيم كه بگويد پراكندگى و دو دستگى خوب و مفيد است و اتحاد و اتفاق بد وزيانمند. زيرا كمترين سودى كه از اتفاق عايد جامعه مى شود پيوستن نيروهاى كوچك و پراكنده به يكديگر است كه در سايهء آن نيروى عظيمى پديد مى آيد كه مى تواند مبدأ تحولاتى بزرگ در شئون مختلف جامعه شود.
آبهايى كه در پشت سدهاى بزرگ به صورت درياچه جلوه مى كند از پيوستن رودهاى كوچكى به وجود آمده است كه به تنهايى نه قدرت توليد برق دارند و نه چندان به درد كشاورزى مى خورند اما از اجتماع اين رودها كوچك در يك محل درياچه اى حاصل مى شود كه قدرت توليد هزاران كيلو وات برق را دارد و با آب آن هزاران هكتار زمين را مى توان زير كشت برد.
غرض زانجمن و اجتماع جمع قواست چرا كه قطره چو شد متصل به هم درياست
ز قطره هيچ نيايد ولى چون دريا گشت هر آنچه نفع تصور كنى در آن آنجا است
ز قطره , ماهى پيدا نمى شود هرگزمحيط گشت , از آن نهنگ خواهد خاست
ز گندمى مى نتوان پخت نان وقوت نمودچو گشت خرمن و خروار وقت برگ و نواست
ز فرد فرد محال است كارهاى بزرگ ولى ز جمع توان خواست هر چه خواهى خواست
بلى چون مورچگان را وفاق دست دهدبه قول شيخ , هژبر ژيان اسير و فناست
نه تنها بايد از نيروهاى مادى در پيشبرد اهداف كمك خواست بلكه بايد از قدرت فكر و معنوى افراد در رفع مشكلات اجتماعى و برنامه ريزيهاى صحيح استمداد جست و از طريق مشاوره و تبادل نظر راه و چاه را روشن ساخت و بر كوههايى از مشكلات فايث آمد. از اين جهت , در برنامه هاى اصيل و ارزندهء آيين اسلام , اهيميت موضوع مذاكره ومشاوره در امور اجتماعى به خوبى به چشم مى خورد و قرآن كريم كسانى را حقجو و واقع بين معرفى مى كند كه اساس كارهاى آنان را مشاوره و تبادل نظر تشكيل دهد:
<و الذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلاة و امرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون >(شورى : 38)
كسانى كه به نداى پروردگار خود پاسخ گفتند و نماز را بر پا مى دارند و امور خود را با مشورت در ميان خويش انجام مى دهند و از آنچه كه روزى آنان كرده ايم انفاق مى كنند.

اتحاد و پيوند برادرى

اخوت اسلامى از اصول اجتماعى آيين اسلام است . پيامبر اسلام (ص ) به صورتهاى مختلف در جهت استوارساختن اين پيوند كوشيده است .
پس از ورود مهاجران به مدينه , براى نخستين بار, پيوند برادرى ميان دو تيره از انصار, يعنى اوس و خزرج , به دست پيامبر (ص ) گره خورد. اين دو قبيله , كه بوميان مدينه بودند و ساليان درازى با يكديگر نبرد داشتند, در پرتوكوششهاى رسول اكرم با يكديگر برادر شدند و تصميم گرفتند كه گذشته ها را فراموش كنند. هدف از عقد اين پيوند آن بود كه اوس و خزرج , كه دو ستون عمدهء ارتش اسلام را در برابر مشركان تشكيل مى دادند, كشت و كشتار و ظلم وتعدى به يكديگر را به فراموشى بسپارند و صلح و صفا را جايگزين عداوتهاى ديرينه كنند.
براى بار دوم , پيامبر گرامى (ص ) دستور داد كه ياران او, اعم از مهاجر و انصار, با يكديگر برادر شوند و هر كدام براى خود برادرى بگيرد. چه بسا دو مهاجر با يكديگر و يا يكى از مهاجران با يكى از انصار عقد اخوت بستند و دست يكديگر را به عنوان برادرى فشردند و از اين طريق يك نوع قدرت سياسى معنوى بر سرآنان سايه افكند.

مورخان و محدثان اسلامى مى نويسند:

روزى پيامبر اكرم (ص ) برخاست و خطاب به ياران خود فرمود: <تا خوا فى الله اخوين اخوين >يعنى در راه خدا دوتا دو تا با هم برادر شويد.
تاريخ در اين مورد از افرادى نام مى برد كه به فرمان پيامبر (ص ) در آن روز با يكديگر پيوند اخوت برقرار كردند. مثلاًابوبكر با عمر, عثمان با عبدالرحمان بن عوف , طلحه با زبير, ابى بن كعب با ابن مسعود, عمار با ابو حذيفه , سلمان باابو الدرداء و... پيوند برادرى بستند و اخوت اين افراد به تصويب پيامبر رسيد.
اين پيوند برادرى كه در ميان افراد معدودى صورت گرفت , غير آن اخوت همگانى و برادرى اسلامى است كه قرآن مجيد آن را در مقياس جهان اسلام اعلام كرده است و همهء مؤمنان را برادر يكديگر خوانده است .

حضرت على (ع ) برادر پيامبر (ص ) است

رسول اكرم (ص ) براى هر يك از افرادى كه در مسجد النبى حاضر بودند برادرى معين كرد. على (ع ) در آن ميان تنهاماند و براى او برادرى تعيين نشد. در اين هنگام على (ع ) با ديدگان اشك آلود به حضور پيامبر(ص ) رسيد و گفت :
براى هر يك از ياران خويش برادرى تعيين كردى ولى ميان من و كسى پيوند اخوت برقرار نفرمودى !
در اين لحظه پيامبر اكرم كلام تاريخى خود كه را كه مبين مقام و موقعيت على (ع ) از حيث قرب و منزلت او نسبت به پيامبر است خطاب به او فرمود:
<انت اخى فى الدنيا و الاخرة و الذى بعثنى بالحق ما اخزتك الا لنفسى . انت اخى فى الدنيا و الاخرة>(1)
تو برادر من در اين جهان و سراى ديگر هستى . به خدايى كه مرا به حق برانگيخته است من كار برادرى تو را به عقب انداختم كه تو را برادر خود انتخاب كنم , اخوتى كه دامنهء آن هر دو جهان را فرا گيرد.
اين كلام موقعيت حضرت على (ع ) را نسبت به پيامبر اكرم (ص ), از نظر معنويت و پاكى و از نظر اخلاص دراهداف دينى , به خوبى روشن مى سازد و از ميان دانشمندان اهل تسنن مؤلف <الرياض النضرة>به اين حقيقت اعتراف كرده است .(2)
از اينجا مبناى تفسير آيهء مباهله (2) به دست مى آيد. علماى تفسير به اتفاق كلمه مى گويند مقصود از عبارت - سورهء آل عمران , آيهء 61
على بن ابى طالب (ع ) است كه قرآن مجيد او را <نفس پيامبر>و خو او شمرده است . زيرا تجاذب فكرى و روحى نه تنها دو هفكر را به سوى هم مى كشد بلكه گاهى دو فرد را شخص واحد نشان مى دهد.
اينكه هر موجودى همجنس خود را جذب و مخالف خود را دفع مى كند اختصاص به عالم اجسام و اجرام زمين وآسمان ندارد بلكه شخصيتهاى بزرگ جهان مظاهر جذب و دفعند; گروهى را جذب و گروه ديگرى را دفع مى كنند. اين نوع كشش و گريز براساس سنخيت يا تضاد روحى پى ريزى شده است و سنخيت و تضاد است كه گروهى را دور هم گرد مى آورد و ديگرى را عقب مى راند.
از اين مسئله در فلسفهء اسلامى چنين تعبير شده است <السنخية علمة الانضمام >يعنى سنخيت و مشابهت , مايه ءاجتماع و انضمام اشياء است .

فضيلت ديگرى براى امام (ع )

پى از بناى مسجد النبى , ياران پيامبر (ص ) در اطراف مسجد براى خود خانه هايى ساخته بودند كه يكى از درهاى آنها رو به مسجد باز مى شد. پيامبر گرامى به فرمان خدا دستور داد كه تمام درهايى را كه به مسجد باز مى شد ببندند,جزدر خانهء على بن ابى طالب را. اين مطلب بر بسيارى از ياران رسول خدا گران آمد, از اين رو پيامبر (ص 9بر منبر رفت وچنين فرمود:
خداوند بزرگ به من دستور داده است كه تمام درهايى را كه به مسجد باز مى شود ببندم , جز درخانهء على را ; و من هرگز از پيش خود به بسته شدن درى و يا بازماندن آن دستور نمى دهم ; من در اين مسايل پيرو فرمان خدا هستم (3)
آن روز تمام ياران رسول خدا اين موضوع را فضيلت بزرگى براى حضرت على (ع ) تلقى كردند تا آنجا كه خليفهء دوم بعدها مى گفت : اى كاش سه فضيلتى كه نصيب على شد نصيب من شده بود, و آن سه فضيلت عبارتنداز:
1- پيامبر دختر خود را در عقد على درآورد.
2- تمام درهايى را كه به مسجد باز مى شد بست , جز در خانهء على را.
3- در جنگ خبير پيامبر پرچم را به دست على داد (4)
تفاوتى كه ميان حضرت على (ع ) و ديگران وجود داشت اين بود كه ارتباط او با مسجد هيچ وقت قطع نشده بود, اوخانه زاد خدا بود و در كعبه ديده به جهان گشوده بود, بنابراين مسجد از روز نخست خانهء او بود و اين موقعيت , ديگرهرگز براى هيچ كس دست نداد. گذشته از اين , حضرت على (ع ) به طور قطع و در هر حال رعايت شئون مسجد رامى كرد ولى ديگران كمتر مى توانستند شئون مسجد را آن طور كه بايد رعايت كنند.

پى‏نوشتها:‌


1 . مستدرك حاكم , ج 3 ص 14 استيعاب , ج 3 ص 35
2 . ج 2 ص 16 نگارش محب الدين طبرى .
3 . مسند احمد, ج 3 ص 369 مستدرك حاكم , ج 3 ص 125 الرياض النضرة, ج 3 ص 192و... .
4 . مسند احمد, ج 2 ص 26