دانشنامه اميرالمؤمنين عليه السلام
بر پايه قرآن، حديث و تاريخ
(جلد اول)

آيت الله محمد محمدى رى شهرى
ترجمه: عبدالهادى مسعودى

- ۳ -


فصل دوم: پرورش

على‏عليه السلام از آغازين سال‏هاى زندگى، همراه پيامبر خدا بود. روزگارى زندگى بر ابوطالب دشوار گشت و او در تنگناى معيشت قرار گرفت. پيامبر خدا پيشنهاد كرد كه برادران ابوطالب براى سبك كردن بار زندگى‏اش برخى از فرزندان او را به خانه‏هاى خود ببرند.
تقدير الهى چنين رقم خورد كه على‏عليه السلام به خانه پيامبر خدا بيايد و از آغازين سال‏هاى زندگى، پيامبر خدا تربيت او را به عهده گيرد.
پيامبرصلى الله عليه وآله به اين كودك خردسال عشق مى‏ورزيد، او را به سينه مى‏چسباند، غذا بر دهانش مى‏نهاد، لحظه لحظه زندگى‏اش را مى‏پاييد و انوار تابناك الهى را بر جان او مى‏تابانيد.
بدين‏سان، على‏عليه السلام در كنار پيامبر خدا رشد كرد و از چشمه سار زلال فضايل و والايى‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله سيراب گشت و همگام و همراه با او روزگار گذرانيد، و چون نخستين پرتو وحى تابيد، او -كه جانش پيوند ناگسستنى با جان پيامبر خدا يافته بود بدون هيچ ترديدى به رسالتش ايمان آورد و بدين سان، او اوّلين مرد مؤمن شد.
زيباترين تصوير از اين همگامى و همراهى و نقش پيامبرصلى الله عليه وآله در رشد و تربيت على‏عليه السلام و مهر و شفقت پيامبر خدا به على‏عليه السلام و چگونگى بهره‏ورى على عليه السلام از اين همراهى را، آن بزرگوار، خود در خطبه بلند و شكوهمند «قاصعه» رقم زده است كه در ضمن متونِ گزارش شده در اين فصل مى‏خوانيد.

60.كشف اليقين - به نقل از يزيد بن قعنب - : فاطمه بنت اسد، على‏عليه السلام را به دنيا آورد، در حالى كه پيامبر خدا سى سال داشت. پيامبر خدا به او محبّت شديدى پيدا كرد و به فاطمه فرمود: «گهواره او را نزديك بستر من قرار بده».
تربيت على‏عليه السلام را بيشتر پيامبر خدا به عهده داشت. او را هنگام شستنش مى‏شست و به وى شير مى‏نوشاند. در خواب، گهواره‏اش را مى‏جنباند و در بيدارى، او را مى خندانْد و بر سينه‏اش مى‏نهاد. (1)

61.شرح نهج البلاغة - به نقل از حسين بن زيد بن على بن حسين‏عليه السلام - : از پدرم زيد شنيدم كه مى‏گفت: پيامبرخدا گوشت و خرما را مى‏جويد تا نرم شود و در دهان على‏عليه السلام مى‏نهاد، در حالى كه او خردسال و در دامنش بود. (2)

62.أنساب الأشراف: گفتند ابوطالب، نادار و تنگ‏دست شده است. پس پيامبرخدا ، على‏عليه السلام را گرفت تا از هزينه اوبكاهد . از اين رو ، على‏عليه السلام نزد او پرورش يافت. (3)

63.مجالس ثعلب - به نقل از ابن سلّام - : چون ابوطالبْ نادار شد، بنى‏هاشم گفتند: بگذار هريك از مردان ما يكى از پسرانت را بگيرد. ابوطالب گفت: عقيل را برايم بگذاريد و هرچه دوست داريد، بكنيد.
پس پيامبرصلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را گرفت و او نخستين نفر در ميان اطرافيان پيامبرصلى الله عليه وآله بود كه اسلام آورد. (4)

64.مقاتل الطالبيّين - به نقل از زيد بن على - : در سالى كه قريش دچار خشك‏سالى و قحطى شدند، پيامبر خدا، على‏عليه السلام را كه خردسال بود از پدرش گرفت و حمزه، جعفر را و عبّاس، طالب را تا هزينه زندگى پدرشان را كفايت كنند و بارش را سَبُك گردانند و ابوطالب، خود، عقيل را به سبب علاقه‏اى كه به او داشت، نگه داشت. پس پيامبر خدا فرمود: «من كسى را برگزيدم كه خدا برايم برگزيد: على را». (5)

65.المستدرك على الصحيحين - به نقل از مجاهد بن جبر ابوحجّاج - : از نعمت‏هاى خداوند بر على بن ابى طالب‏عليه السلام، چيزى بود كه خدا برايش پيش آورد و حالت نيكويى بود كه او برايش اراده كرد.
قريش به قحطى شديدى دچار شدند و ابوطالب، نانخورهاى فراوانى داشت. پس پيامبر خدا به عمويش عباس كه از توانگرترين افراد بنى‏هاشم بود، فرمود: «اى ابوالفضل! برادرت ابوطالب، عيالوار است و مى‏بينى كه از اين قحطى چه به مردم رسيده است. پس بيا تا عائله ابوطالب را سبُك كنيم. من يكى از پسرانش را مى‏گيرم و تو نيز يكى را و سرپرستى‏شان را به عهده مى‏گيريم».
عباس، موافقت كرد. برخاستند و به نزد ابوطالب آمدند و گفتند: ما مى‏خواهيم عائله‏ات را سبك كنيم تا آن‏گاه كه مردم از اين سختى به درآيند.
ابوطالب به آنها گفت: اگر عقيل را براى من مى‏نهيد، هرچه مى‏خواهيد، بكنيد.
پس پيامبر خدا على‏عليه السلام را گرفت و با خود برد و عباس، جعفر را. پس على‏عليه السلام همواره با پيامبر خدا بود تا خداوند، وى را به پيامبرى برانگيخت و على‏عليه السلام، وى را پيروى و تصديق كرد؛ و عبّاس، جعفر را گرفت و جعفر، همواره با عبّاس بود تا آن‏كه مسلمان و از او بى‏نياز شد. (6)

66.امام على‏عليه السلام - در خطبه‏اى به نام «قاصعه» - : من در كودكى، سران عرب را به خاك افكنده‏ام و سركردگان تيره‏هاى ربيعه و مُضَر را در هم شكسته‏ام.
شما موقعيت مرا نزد پيامبر خدا به سبب خويشاوندى نزديك و منزلت ويژه‏ام مى‏دانيد. به گاه كودكى‏ام مرا در دامنش مى‏نهاد و به سينه‏اش مى‏چسبانْد، و در بستر خويش جايم مى‏داد، و مرا به تن خويش مى‏سود، و بوى خوشش را به من مى‏رسانْد، و غذا را مى‏جويد و لقمه لقمه در دهانم مى‏نهاد. از من نه سخن دروغى شنيد و نه كار خطايى ديد.
بى‏ترديد، خداوند از همان اَوانِ از شير گرفته شدنِ پيامبرصلى الله عليه وآله، بزرگ‏ترين فرشته را از ميان فرشتگانش شب و روز، همراه او ساخت تا راه بزرگوارى و محاسن اخلاقى جهان را بپيمايد و من هماره در پى او بودم، همچون بچه از شير گرفته شده شتر در پىِ مادرش. هر روز از اخلاق خود، نشانه‏اى برايم برپا مى‏داشت و مرا به پيروى‏اش وا مى‏داشت.
او هر سال در غار حرا به خلوت مى‏نشست كه من او را مى‏ديدم و كس ديگرى او را نمى‏ديد. در آن روزگار، اسلام به خانه‏اى راه نيافته بود، جز خانه‏اى كه پيامبر خدا و خديجه در آن بودند و من، سومين آنان بودم. نور وحى و رسالت را مى‏ديدم و بوى نبوّت را مى‏شنيدم. (7)

67.السيرة النبويّة - به نقل از ابن اسحاق - : از جمله نعمت‏هايى كه خداوند به على بن ابى‏طالب‏عليه السلام داد، آن بود كه پيش از اسلام، تحت سرپرستى پيامبر خدا بود. (8)

68.شرح نهج البلاغة - به نقل از فضل بن عبّاس - : از پدرم پرسيدم: كدام يك از پسران پيامبر خدا نزدش عزيزتر بودند؟ گفت: على بن ابى طالب.
گفتم: از تو درباره پسرانش پرسيدم! گفت: او برايش محبوب‏تر و عزيزتر از همه پسرانش بود. ما از همان كودكى نديديم كه روزى از وى جدا شود، مگر در سفر براى خديجه، و ما در احسان پدر به پسر، همچون او به على‏عليه السلام، و در فرمانبردارى پسر از پدر، همچون على‏عليه السلام از پيامبر خدا نديديم.
و جبير بن مطعم روايت كرده است: پدرم مطعم بن عدى به ما بچّه‏هاى مكّه گفت: شما نمى‏بينيد محبّت اين پسر (يعنى على‏عليه السلام) را به محمّد و فرمانبردارى‏اش را از او كه حتى بيشتر از پدرش است؟! به لات و عزّى سوگند، دوست داشتم به جاى همه جوانان بنى نوفل، او پسرم باشد. (9)

ر. ك: ج 8، ص 102 (برگزيده خدا).

پى‏نوشتها:‌


1. شرح نهج‏البلاغة: 13/201، بحارالأنوار: 38/324. شرح نهج‏البلاغة: 13/201، بحارالأنوار: 38/324. كشف اليقين: 32/12.
2. شرح نهج‏البلاغة: 13/200، بحارالأنوار: 38/323.
3. أنساب الأشراف: 2/346.
4. مجالس ثعلب: 1/29.
5. مقاتل الطالبيّين: 41، شرح نهج‏البلاغة: 1/15 .
6. المستدرك على الصحيحين: 3/666/6463، السيرة النبويّة ، ابن هشام: 1/262.
7. نهج‏البلاغة: خطبه 192.
8. السيرة النبويّة ، ابن هشام: 1/262، تاريخ الطبرى: 2/312 .
9. شرح نهج‏البلاغة: 13/201، بحارالأنوار: 38/324.