دانشنامه اميرالمؤمنين عليه السلام
بر پايه قرآن، حديث و تاريخ
(جلد اول)

آيت الله محمد محمدى رى شهرى
ترجمه: عبدالهادى مسعودى

- ۱ -


سخنى با خواننده

موسوعة الإمام على بن أبى طالب‏عليه السلام فى الكتاب والسنّة والتاريخ، تلاشى بايسته بود كه در سال 1379 براى بهره‏گيرى انديشه وران عرب زبان و پژوهشگران عربى‏دانِ حوزه و دانشگاه به زيور طبع، آراسته گرديد و در مدّت زمانى كوتاه، توجّه خِردورزان حوزه دين را به خود جلب نمود و از نخستين بركات آن، مى‏توان به مرجع قرار گرفتن اين كتاب در تدوين دانش‏نامه امام على‏عليه السلام (1) اشاره كرد. همچنين جايزه دومين دوره انتخاب «كتاب سال ولايت» (2) و برخى جوايز و نشان‏هاى علمى - فرهنگى ديگر به آن تعلق گرفت.
دريغ بود كه بهره ورى از اين دستاورد ارجمند، در انحصار بهره مندان از زبان و ادبيات عرب بماند. از اين رو، گروه ترجمه اين مركز، بر آن شد تا در كم‏ترين زمان ممكن، راه را براى بهره‏گيرى فارسى زبانان - اين طلايه دارانِ فرهنگ ناب تشيّع - از اين اثر، بگشايد.
ايرانيان كه همواره بيرق بلندِ آزادگى و دادگرى شيعى را بر دوش كشيده و آن را در طول قرون، از ميان خون و شمشير و آتش و دود و درد و شكنجه و آوارگى و بى‏خانمانى گذرانده و سرافرازانه به دست نسل كنونى سپرده‏اند، رادى و بزرگى را از آغاز، در سيماى خَلَفِ به حق و شايسته پيامبر خدا، بزرگ مردِ تاريخ، على بن ابى طالب‏عليه السلام ديده‏اند و همواره به آن بزرگوار عشق ورزيده‏اند.
عشق به على‏عليه السلام عشق به فرد نيست، عشق به انسانيّت است؛ پاسداشت رادمردى است؛ تنفّس در فضاى كرامت است؛ مفهومِ زيستن و معناىِ بودن است؛ تفسير زندگى و چرايى وجود است. بى شناخت على‏عليه السلام، پيامبرصلى الله عليه وآله ناشناخته مى‏مانَد، وبى شناخت پيامبرصلى الله عليه وآله، اسلامْ ناشناخته مى‏مانَد، وبى شناخت اسلام، فلسفه آفرينش انسان بر زمين مى‏مانَد.
مجموعه حاضر، دستاوردى از اين عشق و علاقه و برگِ سبزى است هديه درويش، تا كه قبول افتد و چه در نظر آيد.
در اين جا ياد كردِ چند نكته را درباره اين ترجمه ضرورى مى‏دانيم:
1. از آن جا كه علاقه‏مند بوديم در سال‏هايى كه به نام مولا على‏عليه السلام مزيّن است، متن عربى و ترجمه آن، هم زمان نشر يابد، از مترجمان متعدّد، يارى گرفتيم كه اين كار، با همه سودمندى‏اش در بهره‏گيرى از زمان، تنوّع سبك را تا اندازه‏اى بر متن فارسى تحميل كرد و البته تلاش شد با بهره‏گيرى از كنترل واحد در ويراستارى، از آن كاسته شود؛ امّا كاملاً آگاهيم كه ترجمه، يك دست نيست.
2. براى اطمينان بيشتر، ترجمه‏ها توسط افراد ديگرى با متن اصلى مقابله شده است، تا در صورتى كه كاستى‏اى هست و يا اشتباهى براى مترجم رخ داده، رفع شود. بنابر اين، كار را بايد محصول تلاش مترجم و مقابله‏گر شمرد. گفتنى است كه در پايان كار، متن آماده شده، به مؤلّف محترم، جناب حجة الاسلام والمسلمين محمّدى رى شهرى نيز عرضه شد واصلاحات وتذكّرات ايشان در ترجمه و گاه نيز در متن اصلى كتاب (نسخه عربى) مدّ نظر قرار گرفت.
3. پاره‏اى مترجمان، در ترجمه آيات قرآنى از ترجمه جناب آقاى محمّد مهدى فولادوند و در ترجمه نهج البلاغه از ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدى استفاده كرده‏اند و از اين حيث، خود را وامدار ايشان مى‏دانند و البته پاره‏اى از مترجمان نيز روش خاصّ خود را به كار گرفته‏اند .
4. در متن عربى، شمار منابع روايات، گسترده‏تر از متن فارسى است. اين كار، بدان جهت است كه متن عربى براى پژوهشگرانى در نظر گرفته شده كه قصد مراجعه به منابع را دارند و براى اهل تحقيق، طبعاً چنين كارى لازم بود؛ ولى در ترجمه فارسى، منابع محدودترى ياد شده‏اند .
5. از آن جا كه مقالات و توضيحات مندرج در آغاز برخى جلدها، بخش‏ها و فصل‏ها متن فارسى‏اى نيز داشتند، مترجمان، تنها به بازبينى كلّى و در پاره‏اى موارد به هماهنگ سازى آنها بسنده كردند.
6. در جلد نهم متن عربى، اشعارى از شاعران معروف عرب در وصف اميرمؤمنان آمده است كه در برگردان فارسى تنها شعر شاعران سه قرن نخست هجرى ترجمه شد و اشعارى از شاعران فارسى زبان، جايگزين ساير اشعار گرديد.
7. دست اندركاران ترجمه و مقابله اين مجموعه، به شرح زيرند كه از همه اين بزرگواران، تشكّر مى‏شود:

الف مترجمان
1. عبد الهادى مسعودى (جلدهاى يكم، دوم، سوم و دوازدهم)
2. مهدى مهريزى (جلدهاى چهارم و پنجم)
3. سيّد ابو القاسم حسينى (ژرفا) (جلد ششم)
4. جواد محدّثى (جلد هفتم)
5. محمّد على سلطانى (جلدهاى هشتم، نهم، دهم و يازدهم)

ب مقابله‏گران ترجمه‏ها با متن اصلى

1. سيّد محمّد كاظم طباطبايى (جلدهاى يكم، سوم و دوازدهم)
2. سيّد محمود طباطبايى نژاد (جلدهاى دوم، هشتم و نهم)
3. محمّد حسن شيبانى (جلد چهارم)
4. سعيد رضا على عسكرى (جلدهاى پنجم، ششم و دهم)
5. محمّد على سلطانى (جلد هفتم)
6. صادق حائرى جم (جلد يازدهم)
8. بايسته است از مدير محترم ويرايش و نشر مركز، جناب آقاى حميد رسايى و ويراستاران مجموعه: آقايان سيّد محمّد دلّال موسوى (جلدهاى يكم، چهارم، پنجم، هشتم، نهم، دهم و دوازدهم) و محمّد باقرى زاده اشعرى (جلدهاى دوم، سوم ويازدهم) و بويژه سرويراستار محترم، جناب آقاى محمّد هادى خالقى - كه افزون بر كنترل نهايى تمامى مجلّدات ، به اتقان مقابله هم توجّه ويژه داشتند - و نيز از تنظيم كنندگان پاورقى‏ها و ارجاعات: آقايان غلامحسين مجيدى و حميد فرّخيان و همكاران بخش نمونه خوانى: آقايان محمود سپاسى، مصطفى اوجى، مهدى جوهرچى و همكاران بخش حروفچينى و صفحه آرايى: آقايان محمّد باقر نجفى، محمّد ضياء سلطانى، سيّد على موسوى كيا، فخرالدين جليلوند و حسين افخميان، كه بى‏تلاش آنان، كار به اين سرعتْ پايان نمى‏گرفت، تشكّر به عمل آيد.

گروه ترجمه
مركز تحقيقات دار الحديث

سخنان مقام معظم رهبرى درباره دانش‏نامه امير المؤمنين

در سالى كه به نام امام على بن ابى طالب‏عليه السلام مزيّن بود (3) و در آستانه ولادت آن حضرت (12 رجب 1421 / 19 مهرماه 1379)، نخستين دوره متن عربى دانش‏نامه امير المؤمنين‏عليه السلام با حضور محقّقان و كارگزاران مركز تحقيقات دارالحديث، طىّ مراسمى باشكوه، به مقام معظّم رهبرى، حضرت آية اللَّه خامنه‏اى اهدا گرديد. رهبر انقلاب، در اين ديدار، پس از ارائه گزارشى كوتاه توسّط حجة الاسلام و المسلمين رى‏شهرى از تلاش‏هاى صورت گرفته براى تهيّه اين مجموعه در دارالحديث، رهبر انقلاب مطالبى بدين شرح، بيان فرمودند:
عيد ميلاد اين بزرگوار را هم به جناب آقاى رى شهرى و هم به بقيه برادران عزيز و حضّارى كه تشريف دارند، تبريك عرض مى‏كنم و به عنوان يك مُحبّ كوچك اميرالمؤمنين‏عليه السلام و يك مسئول در دولت و كشور آن حضرت، از اين كار بزرگى كه به همت جناب آقاى رى شهرى و بقيه دوستانْ صورت گرفته است، يعنى تهيه «موسوعه اميرالمؤمنين‏عليه السلام»، صميمانه تشكر مى‏كنم و از اين كه اين نسخه‏هاى اوّل را به بنده لطف كرديد هم جداگانه متشكّرم.
همه چيزْ نشان مى‏دهد كه اين كار، تحت اشراف روح مطهّر و بركات وجود خود آن بزرگوار، پيش رفته است. اميدوارم - إن شاء اللَّه - خداى متعال به شما اجر بدهد (كه اين كار بزرگ را انجام داده‏ايد) و اين كار، گامى باشد - إن شاء اللَّه - براى رفتن در اين اقيانوس و پيش رفتن در اين درياى ژرف و عميق و بالا بردن سطح معرفت مردمْ نسبت به اين بزرگوار. ما در اين امر، خيلى عقب هستيم. ما مى‏خواهيم از اين ته دره كه قرار داريم، به سمت آن قلّه عظيم، حركت كنيم.
شما ببينيد كه ما نياز به تلاش داريم و تا وقتى كه اين نظام اسلامى راه نيفتد و تا در سر بالايى‏هاى اين قلّه حركت نكند، به مقاصد خودش نخواهد رسيد. قدم اوّل هم همين هاست. واقعاً كار برجسته و جالبى كرده‏ايد. حالا من صورت كار را مى‏بينم و از محتواى كار و اين كتاب - إن شاء اللَّه - بيشتر استفاده خواهيم كرد.
درباره امير المؤمنين، كتاب‏هاى زيادى نوشته شده است. هم ماها (شيعيان) نوشته‏ايم، هم غير شيعيان و هم غير مسلمين نوشته‏اند. هر كدام هم از ابعادى وارد اين درياى عظيم شده‏اند و هر كدام هم چند قدمى بيشتر پيش نرفته‏اند. انسان، اين را حس مى‏كند. به نظر من بايد جورى از اين كتابْ خلاصه گيرى بشود و استفاده بشود كه اين كتاب، به عنوان يك كتاب مرجع بتواند منبع و سرچشمه چندين جريان قرار بگيرد و كسانى بتوانند از اين كتاب، كتاب‏هايى به وجود بياورند. البته ترجمه هم براى اين كه فارسى زبان‏ها بتوانند استفاده كنند، بسيار خوب است؛ ليكن شايد اهميّت اين كار، كم‏تر از ترجمه نباشد كه از اين منبعْ استفاده بشود و كتاب‏هاى موضوعى، تخصّصى و مشخّصاً ناظر به يك مسئله خاص و روشنگر، با استدلال قوى و مستحكم درباره اميرالمؤمنين - إن شاء اللَّه - نوشته بشود. (4)

اهدا

يا بقية اللَّه!
اى سلاله پاك رسول خدا!
اى عزيز فاطمه اطهر و على مرتضى!
اى كه ياد و نامت دل را از عشق به زيبايى، والايى، عدالت و نيكى مى‏آكَنَد!
اى «خورشيد مغرب» كه انديشيدن به آرمان‏هاىِ والايت، چشم انداز سراسرْ نور و هيجان و ايمان را در پيشِ‏ديد مى‏گشايد!
اى «داد گستر جهان» كه آمدنت، فرجام آرمان رهايى بخش پيامبران، و حضورت، بنيادگذار «روز رهايى» خواهد بود!
اى «آخرين اميد» كه نامت جان‏ها را لبريز از اميد مى‏كند و يادت عاشقان را «در فجر ساحل» به ديدار خورشيد مى‏خوانَد!
اكنون كه از پسِ سال‏ها تلاش فروتنانه و كشش و كوشش خاضعانه، صفحات زرّين اين كتاب - كه جاى جايش با نام عدالتِ مجسّم و ايمان متبلور و نماد حق (على بن ابى طالب‏عليه السلام) مزيّن است - به فرجام مى‏رسد، تمامتِ اين كوشش ناچيز را، چونان «ران ملخى»، با دستانى سرشار از تمنّا، به پيشگاه تو تقديم مى‏كنم.
اى پرچم افراشته!
اى دانش انباشته!
اى مظهر رحمت بى كران!
اى فريادرَس درماندگان!
اى انفجار نور در شب ديجور!
و اى خورشيد روشنى بخش!
اين هديه خُرد را بپذير، و بِدان به ديده عنايت بنگر، و ما را مشمول نيايش‏هايت بدار، و تمنّاى وصالت را برآور، و شيرينى لقايت را بچشان.
آمين!

درآمد

الحمد للَّه الذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لَوْلا أن هدانا اللَّه، وصلّى اللَّه على سيّد المرسلين وخاتم الأنبياء محمّد وأهل بيته الطيّبين الطاهرين، الذين أذهب اللَّه عنهم الرجس وطهّرهم تطهيراً.
رسول خدا فرمود:
علىّ آية الحقّ و راية الهدى.
على آيت حق و پرچم هدايت است .
سخن گفتن از على‏عليه السلام، دشوار است و سخنِ درخور آن چهره تابناك گفتن، دشوارتر. درنگريستن به شخصيت على‏عليه السلام، انديشه سوز است و نيوشيدن ابعاد شخصيت او، طاقتى كوهوار مى‏طلبد، و بازگويى اندكى از والايى‏ها و زيبايى‏هاى آن چهره تابناكِ تاريخ بشر، كلامى ديگر مى‏خواهد و زبانى ديگر.
به واقع، زبانى به پهناى فلك مى‏خواهد تا مگر اندكى از والايى‏ها، زيبايى‏ها و بى همتايى‏هاىِ آن «مَلَك» زمينى گفته آيد و سخنى درخور شأن آن انسان آسمانى شكل گيرد.
آنان كه درباره او ژرف انديشى كردند و ابعاد وجودى او را تا حدّى دريافتند، در درد ناتوانى سوختند و خاموشى گزيدند و فرياد برآوردند كه: اين خاموشى، نه از براى تن زدن از برنمودن والايى‏هاى اوست كه بى‏گمان، «مادح خورشيد، مدّاحِ خود است»؛ بلكه از سر ناتوانى و فروماندگى در چگونه سپردن آن همه والايى‏ها به واژه‏هاست. به راستى كم نيستند كسانى كه اين كلام والاىِ متنبّى از اعماق جانشان بر مى‏آيد كه:
وتركت مدحى للوصىّ تعمّداً
إذ كان فضلاً مستطيلاً شاملا
وإذا استطال الشى‏ء قام بِنَفْسِهِ
وصفاتُ ضوء الشمس تَذهبُ باطلا
و از سر عمد، مدح وصى را وانهادم /
چون فضيلتى بركشيده و گسترده بود.
و چون چيزى بالا كشد، بر پاى خود مى‏ايستد /
و توصيف نور خورشيد، بيهوده است.
آن كه درباره مولا و والايى‏هاى او آهنگ سخن دارد، درمى‏ماند كه چه بگويد. به راستى سخن استوار و شايسته و درخور، درباره اين «پديده شگفت هستى»، براى هر كسى و با هر امكان و استعداد و زمينه‏اى، فروماندگى و گرفتارىِ شگفتى است. بى گمان، ابو اسحاق نظّام، از پسِ تأمل‏ها و درنگريستن‏هاى بسيار، درباره مولا و ابعاد شخصيتى او گفته است:
علىّ بن أبى طالب‏عليه السلام محنة على المتكلّم: إن وفّاه حقّه غَلا، و إن بَخَسَه حقّه أساء...
على‏عليه السلام آزمون سخنور است : اگر حقّش را ادا كند، گويى كه غلو كرده، و اگر كم گذارَد، بد كرده است .
على‏عليه السلام رزم آورترين نستوهِ آوردگاه‏هاى رزم، نرم خوى‏ترين چهره صحنه زندگى، دلداده‏ترين پرستنده دل شب، مهربان‏ترين انسان در برابر مردمان در گستره زمين، انعطاف ناپذيرترين حقگذارِ صحنه‏هاى حقگذارى و حق مدارى، و سخنورترين و چيره‏ترين بليغان در وادى آفرينشِ شكوهزادترين سخن‏ها، خطابه‏ها و... است. به گفته سراينده علوى انديشى:
كم له شمس حكمة تتمنّى
غرّة الشمس أن تكون سماها
او را بسى خورشيد حكمت است كه آرزو دارد/
پرتو خورشيد، آسمانِ آن باشد.
آيا مى‏توان بر معبر تاريخ ايستاد و اين فرازمندترين و شكوهمندترين قلّه وادى كرامت، آزادى، انسانيت و شرف را نديد؟
آيا مى‏توان بر دشتستان زندگى نگريست و اين والاترين نماد عشق و عبادت، جهاد و شهامت، ايثار و صداقت، ايمان و جلالت را نديد؟
آيا مى‏شود كه قلمزنى، صفحاتى را در موضوعى رقم زند و با همه وجود، تمنّاىِ عطرآگين ساختن خامه را با نام و ياد مولا و گزارش والايى‏ها و ارجمندى‏هاى زندگى سراسر اقدام، شور و جهاد و ايثار و... او نداشته باشد؟
به پندارم همه، همه آنان كه انديشيده‏اند و واقعِ صادق اين پديده شگفتِ هستى را دريافته‏اند، بر اين باورند كه چگونه قطره را شايد كه در ثناى اقيانوسْ سخن گويد، و ذرّه را آيد كه در فضلِ خورشيد، حماسه بسرايد و...
و اين قلم...
و اين قلم، هرگز بر اين باور نبود كه سخنى درخور، در وصف آن آفتاب جهانتاب خواهد گفت و بخشى از شعاع ناپيدا كرانه وجود آن خورشيد حق را انعكاس خواهد داد و نَمى از يَمِ موج خيز فضايل و مناقب و عظمت‏هايش را عرضه خواهد كرد؛ امّا به روزگارى كه به تدوين ميزان الحكمة همّت ورزيده بود، در مدخَل «الإمامة»، به الزامِ ساختار كتاب، به اين درياى موج خيز، از دور، نگاهى افكند. بارى، «نگاهى بود از دور به دريا»؛ و چهره نازنين آن امام انسان‏ها را در آينه كلام الهى و نبوى نگريست و جلوه‏هايى از شخصيت و سيره آن بزرگوار را بر اساس روايات معصومان رقم زد، و چون تقدير الهى چنان رقم خورد كه ميزان‏الحكمة - كه سپاسْ خداى را كه بارهاى بارْ نشر يافت، مرزها را درنورديد و تا دور دست‏ترين نقاط، جستجوگران معارف دينى را در حدّ خود، بهره رسانْد - گسترده شود ومحتواى فصل‏ها دامن گشايد و افزون گردد، نگارنده، پس از تأمّل بسيار، دامن همّت بر كمر ارادت زد و عزم را جزم كرد تا اين بخش را نيز بگسترانَد.
راهِ مقصد، دراز بود و اين رهرو، نُوسفر. همّت والاى فاضلانى بدرقه راه شد و عنايت ويژه آن امامِ كرامت و نوازنده راهيانِ حق، شامل حال؛ و اكنون آنچه پيش روى شماست، ثمره كشش و كوششى است كه از پسِ سال‏ها به بار نشسته و عنوان «دانش‏نامه امير المؤمنين‏عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ» به خود گرفته است و اينك در سالى كه به نام زيباى امام على‏عليه السلام نامبردار شده (5) و هزاران هزار همّت و كشش و كوشش را به خود معطوف داشته است، نشر مى‏يابد.
خداوند را از بُنِ جان سپاس مى‏گويم كه براى قلم زدن در موضوعى چنين فخيم، توفيق را رفيقِ راه كرد، گره‏ها را گشود، دشوارى‏ها را هموار ساخت و سختى‏ها را آسان.
اين دانش‏نامه، شيرين‏ترين، گواراترين وافتخارآميزترين حاصل عمر اين شيداى ناچيزِ نام و ياد مولاست كه به فضل الهى و به يارى پيراسته تنى چند از فاضلان، سامان يافته است.
دانش‏نامه، براى من، تحقّق بلندترين، ارجمندترين و دست نايافتنى‏ترين آرزوست. از اين روى، خداى را با همه وجود، سپاس مى‏گويم ومولا را نيز و توجه بنده نوازانه‏اش را پاس مى‏دارم، كه اگر نبود آن همه دستگيرى‏ها، نواختن‏ها، زدودن دشوارى‏ها، باز كردن بن بست‏ها و ...، اين همه، شكل نمى‏گرفت؛ و آنچه اكنون بر اين خامه مى‏رود، عذرْ نامه كوتاهى‏هاست، و فراز آوردن سپاس‏ها؛ سپاس‏هايى سرشار از شيفتگى، اعجاب و اخلاص در برابر دستگيرى‏ها و رسيدن به مقصد و مقصود.
دانش‏نامه امير المؤمنين‏عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ، نگاهى است به زندگانى امير مؤمنان، سيره علوى و تاريخ حيات كامل‏ترين انسان، برجسته‏ترينِ مؤمنان و بزرگ‏ترين چهره تاريخ اسلام پس از رسول خدا.
دانش‏نامه، به آهنگ برنمودنِ برجسته‏ترين، آموزنده‏ترين و تنبّه آفرين‏ترين آموزه‏ها از زندگى على‏عليه السلام و سيره سپيدى آفرين او به قلم جارى شده است.
دانش‏نامه مى‏كوشد تا با ترسيم چهره ملكوتى امامِ انسان‏ها و گزارش ويژگى‏هاى علمى، اخلاقى و عملى زندگانى سرشار از ايمان و اقدام پيشواىِ حقيقت، و تبيين تلاش‏هاى شگرف «صداى عدالت انسانى» در راه عدالت گسترى و حق مدارى، عملاً به اين سؤال پاسخ گويد كه چرا كتاب الهى، «على» را در كنار خداوند، شاهد «رسالت» قرار داده است. (6)
دانش‏نامه، با طرحى نو، پردازش ابتكارى و نظمى جديد و كارآمد، سيره علوى را در شانزده بخش در پيش‏ديد پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و شيفتگان مولا و تشنگان حق و حقيقتْ فرا مى‏نهد كه معرّفى اين بخش‏ها در زير مى‏آيد.

دانش نامه امير المؤمنين در يك نگاه

بخش نخست: تبار امام على
در بخش اوّل، از نياكان آن حضرت و محيط رشد و زندگانى امير مؤمنان، پدر و مادر، نام‏ها، كنيه‏ها، لقب‏ها، سيرت و صورت ايشان بحث به ميان آمده و از ازدواج‏هاى حضرت، زنان و فرزندان او سخن رفته است.
در اين بخش، روشن شده است كه مولا در خانواده‏اى بزرگ و محيطى پاك، باليده است. نياكان آن بزرگوار، يك سر، موحّدانِ پاك انديش و استوارْ گام در راه خدا بودند و در تبار آن موحّد بى بديل تاريخ اسلام، هرگز شائبه شرك و آلودگى فكرى و اعتقادى نبوده است. او در دامن پدرى مؤمن، نستوه، حق مدار، و مادرى نيكْ نهاد و معادْ باور باليده است. زندگى را با همسرى كه پاك‏ترينِ روزگار و سرآمد زنان جهان بوده، در هاله‏اى از قداست و با امر الهى آغاز كرده است و فرزندانى بزرگ و تاريخ آفرين، كه مصداق والاىِ «كوثر» بوده‏اند، به يادگار نهاده است.
كنيه‏ها و القاب او - كه بيشتر آنها را رسول الهى رقم زده است -، همه و همه، نشان دهنده شخصيت والا و جايگاه بى بديل او در اسلام و تاريخ است.

بخش دوم: امام على با پيامبر
پيامبر خدا در روزگارى فرمان رسالت يافت و بعثت شگفت و تاريخ‏سازش را اعلام كرد كه جزيرة العرب در تاريكى و سياهى و جهل مى‏سوخت. بعثت آن پيامبر آزادى و كرامت، با ناباورى مردمان و نيز با توطئه جبّاران روبه‏رو شد. از آغازين روزهاىِ اين قيام الهى، امير مؤمنان، همراه جدايى‏ناپذير و مدافع خستگى‏ناپذير او بود. در اين بخش، جايگاه والاىِ امام در تحقّق نهضت اسلام و نقش دوران ساز آن بزرگوار در تداوم آن قيام الهى در عصر پيامبر خدا، باز گفته شده است.
اين بخش نشان مى‏دهد كه مولا، دوش به دوش پيامبر خدا از آغازين روزهاى بعثت تا هنگام رحلت، براى حاكميت اسلام در جامعه با تمام توان كوشيد و در تمام صحنه‏ها و گردونه‏ها با پيامبر خدا همبَر شد و در تمام دشوارى‏ها براى رفع بن بست از پيش روى حركت اسلام، پيشتاز بود. اين بخش نشان مى‏دهد كه على‏عليه السلام، در دفاع از دين، گسترش اسلام، حراست از پيامبر خدا و نگهبانى از آيين نوپاى الهى، استوارْ گامى نستوه بود كه از هيچ كوششى در رساندن اين آيين الهى به مقصد و مقصود، دريغ نورزيد.

بخش سوم: كوشش‏هاى پيامبر براى رهبرى على پس از ايشان
اسلام، خاتم اديان و پيامبر ما، خاتم پيامبران و قرآن، فرجام بخش كتاب‏هاى آسمانى است .
پيامبر صلى الله عليه وآله، ابلاغ كننده دينى است كه رنگ ابديت دارد و زمان، طومار حيات آن را در هم نمى‏پيچد. پيامبر خدا براى تضمين آينده آيين و امّتش چه كرده است؟ تدبير الهى در اين زمينه چيست؟ در اين بخش، آينده نگرى آيين الهى و جايگاه مولا در اين تدبير الهى نشان داده شده است.
به ديگر سخن، در اين بخش، ولايت علوى و امامت على بن ابى طالب عليه السلام در قالب تلاش پيامبر خدا براى سعادت آينده امّت، بازخوانى شده ودلايل عقلى و نقلى اثبات اين مدّعا كه پيامبر خدا، امّت را بى سرپرست ننهاده و آينده امّت را بدون طرحى مشخّص رها نكرده، بلكه در درازناى بيست و سه سال و با زمينه سازى‏هاى گسترده، رهنمودهاى بسيار، اشاره‏ها و صراحت‏هاى فراوان، آينده را به دقّت و روشنى رقم زده، به تفصيلْ گزارش شده است.
در اين بخش، نشان داده شده كه «غدير»، اوج اين كوشش مستمر بوده است و بر اين نكته تأكيد كرده‏ايم كه پس از آن نيز پيامبرصلى الله عليه وآله از اين مهم، غفلت نورزيد و تا آخرين لحظات عمر، بر آن تأكيد ورزيد، گو اين كه تدبيرهاى نهايى آن رسول انسان‏ها، و آهنگ آن بزرگوار براى كتابت وصيّت (و استوار سازى آنچه بارها در طول سال‏هاى سال بر آن تأكيد كرده بود به گونه وصيّتى مكتوب)، در فضاى غوغاآلود اطرافيان به ثمر نرسيد، و نيز اعزام سپاه اسامه كه تدبيرى ديگر بود در اين زمينه. امّا با اين همه، در همين دو جريان نيز پيامبر خدا با گفته‏ها و اشاره‏ها و مواضعى روشنگر راز و رمزها، حقيقت را بر نمود. در اين بخش، از اينها سخن رفته و نكات مهمّى بر اساس اسناد و مدارك استوار فريقين، گزارش شده است.

بخش چهارم: امام على پس از پيامبر
شگفتا و اسفا كه آنچه رسول خدا براى آينده امّتْ رقم زده بود، تحقّق نيافت و جامه خلافت را كس ديگرى، جز آن كه فرمان الهى بدان صادر شده بود، به تن كشيد! آن گاه، مولا بود و واقعيّت تلخِ استخوان‏سوزِ وارونگى حقيقت و ملازمات ومصالح آيينى نوپا و مردمانى كه نوآيين و به تعبير آن بزرگوار، «حديث الإسلام» بودند. امام‏عليه السلام چه بايد مى‏كرد؟ وظيفه الهى او چه بود؟ واقعِ آن روزگار با شرايط ويژه داخلى وخارجى چه اقتضا مى‏كرد؟
در اين بخش، به اين سؤال‏ها و جز اينها در سيره علوى پس از رحلت پيامبر خدا تا زمان حكومت وى پاسخ داده شده است. زمينه‏ها و علل ناديده انگاشتن رهنمودهاى پيامبر در باره آينده امّت و رهبرى مولا، در اين بخش، بازشناسى شده است و ضمن گزارش سير حوادث پس از پيامبرصلى الله عليه وآله و روزگار خلافت عثمان و خيزش مردم عليه او، چگونگى و چرايى مواضع حكيمانه امام حكيمان، تشريح و تبيين شده است.

بخش پنجم: سياست امام على
مردم از پسِ بيست و پنج سال خلافتِ خلفا و گسترده گشتن كج نگرى‏ها وكجروى‏هايى كه پس از پيامبر خدا آغاز شده و تا بدان جا پيش رفته بود كه على‏عليه السلام در خطابه پرشور و تكان دهنده خود در آغاز خلافت، از آن به «بليّه‏اى» چونان روزگار قبل از اسلام ياد كرد، (7)عليه خليفه و نوع رفتار و حكومتدارى او به پاخاستند و پس از قتل او، در تجمّعى شگفت، خواستار زمامدارى مولاعليه السلام شدند.
امام‏عليه السلام كه مى‏دانست «آب رفته را به جوىْ باز گرداندن» در آن شرايط، بسى دشوار است، ابتدا از پذيرش آن تن زد و پس از اصرار و تأكيد مسلمانان پذيرفت و در اوّلين خطبه، از ديگرسانى گسترده در تمام اجتماع، مبانى وروش‏ها سخن گفت.
در اين بخش، چگونگى رسيدن امام‏عليه السلام به زمامدارى، آغاز اصلاحات، مبانى امام‏عليه السلام در ديگرسانى‏ها و اصلاحات و بازتاب‏هاى آن در جامعه، به تفصيل، سخن رفته است. بازشناسى محورى‏ترين مبانى امام‏عليه السلام در اصلاحات در زمينه‏هاى مختلفِ فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى، قضايى و امنيتى، از جمله بحث‏هاى مهم اين بخش است.
نيز ديدگاه‏هاى امام‏عليه السلام در پيوند با سياست، عوامل استوار سازى حكومت‏ها، علل و عوامل تزلزل و دگرگونى حكومت‏ها، چگونگى همكارى دولت‏ها با هم و... از جمله بحث‏هاى اين بخش از كتاب است.

بخش ششم: جنگ‏هاى امام على
امام على‏عليه السلام، زمام حكومت را به دست گرفت و به اجراى آنچه از آن سخن گفته بود، پرداخت. آنچه او پيش بينى كرده بود، يعنى بر تابيده نشدن عدالت، اصلاح، مساوات، زدودنِ امتيازهاى موهوم و... اندك اندك رخ نمود، فتنه‏ها سر بر آورد و بحران‏هاى حكومت آغاز شد و شگفتا كه ابتدا كسانى بحران را رقم زدند كه خود، بيشتر از هر كسى در ساقط كردن حكومت پيشين نقش داشتند!
در اين بخش، چرايى و چگونگى بر آمدن اين فتنه‏ها و نيز ريشه‏ها، روندها و پيامدهاى آنها بررسى و همچنين فتنه‏هاى «ناكثين»، «قاسطين» و «مارقين» كه به واقع، بازتاب حركت‏اصلاحى امام‏عليه السلام وموضع اصولى وانعطاف‏ناپذير آن بزرگوار در برابر حقوق الهى و حقوق مردم و ارزش‏ها بود، تبيين و تشريح و گزارش شده‏است.
گزارش برخى از زواياى فكرى، روحى و مواضع سياسى فتنه انگيزان در اين بخش، از نكات بديع و ناگفته‏اى برخوردار است، از جمله، بحث از «تعمّق» و تبيين دقيق آن در جريان معرّفى خوارج نهروان. اين بحث، بدان گونه كه در اين پژوهش آمده است و در پرتو اسناد تاريخى و رهنمودهاى روايىِ محتوىِ اين ويژگى‏ها بازشناسى شده است، سخنى است نو و تحليلى بكر و بديع. اين بخش، از جمله آموزنده‏ترين بخش‏هاى كتاب است.

بخش هفتم: روزگار محنت
سال‏هاى ابتدايى حكومت امير مؤمنان، يكسر درگيرى بود و رويارويى آن بزرگوار با فتنه انگيزان. مردمان از ادامه اين همه فتنه‏گرى و درگيرى و ناهنجارى خسته شده بودند و از سوى ديگر، فتنه انگيزان، بويژه كانون بنيادى آن: «شام»، يكسر بحران مى‏آفريد، فتنه درست مى‏كرد و براى حكومت مركزى مشكل فراهم مى‏آورد.
در بخش هفتم، از اين روزگار سخن رفته است. سخنان امام در اين روزگار، آكنده است از سوز و گداز تنهايى، و رنج و شكنجه روزگار. در اين زمان، مصر سقوط كرد و پاك‏ترين و كارآمدترين و دليرترين يار وفادارش مالك اشتر، شهد شهادت نوشيد كه قلب امام را فشرد و جانش را فسُرد.
اين بخش، گزارش تنهايى امام، مرثيه مظلوميت او، و انعكاس فريادهاى تنهايى آن بزرگوار است. اين بخش نشان مى‏دهد كه در اين روزگار، ديگر از آن رويكرد گسترده آغازين، خبرى نبود، مردم از حضور در جبهه‏ها تن مى‏زدند و فراخوانى‏هاىِ امام را پاسخ نمى‏گفتند. گلايه‏هاى مكرّر امام از مردمان، نشان‏دهنده گرانْ جانى، دنيازدگى و سستى مردمان آن روزگار است.
در چنين شرايطى سپاه معاويه با شبيخون‏هاى مكرّر نظامى به شهرها و قتل و غارت مردم بى دفاع، عواطف و احساسات امام را سخت جريحه دار مى‏كرد. امام بود و گزارش‏هاى ستمگرى‏ها، غارتگرى‏ها و پرده درى‏هاىِ سپاه معاويه و قهقهه‏هاى مستانه او، و فريادهايى كه امام از سرِ سوز و درد، از بن جان بر مى‏كشيد و پاسخ نمى‏يافت؛ بدان سان كه امام‏عليه السلام بارها و بارها آرزوى مرگ كرد و با اين‏همه، تا آخرين لحظه‏ها از تلاش و مقاومت، دست نكشيد و تسليم حوادث نشد.
بارى، در آخرين روزهاى زندگى، على‏عليه السلام پس از خطابه‏اى آتشين، سپاه گرانى سامان داد و فرمان بازگشت به صفّين را صادر كرد. در اين سپاه عظيم، حسين بن على‏عليهما السلام، قيس بن سعد و ابو ايوب انصارى، هر يك بر ده هزار رزم آور، فرماندهى مى‏كردند؛ امّا اندوها كه ترور ناجوانمردانه امام‏عليه السلام به دست جنايتكار «متنسّك»، همه برنامه‏ها را به هم زد و تدبيرهاى ارجمند امام براى از بُن درآوردن ريشه فتنه در شام، نقش بر آب شد، نيروها باز گشتند و...!
در اين بخش، از آنچه به اختصار آمد، به تفصيل، گزارش شده است و ريشه‏ها و زمينه‏ها و چرايى و چگونگى اين حوادث غمبار، تحليل و تبيين شده است.

بخش هشتم: شهادت‏طلبى امام على
رسول خدا از شهادت امير مؤمنان على عليه السلام خبر داده بود. امام‏عليه السلام - كه بيش از آن‏كه صبغه‏اى زمينى داشته باشد، آهنگى آسمانى و درون‏مايه‏اى ملكوتى داشت -، در انتظار پرواز بود؛ آن هم پروازى سرخ. چنين بود كه در هنگامه‏اى كه شمشير بر فرقش نشست و آن را شكافت و امام در آستانه عروج قرار گرفت، فرمود:
واللَّه ما فجأنى من الموت وارد كرهته، ولا طالع أنكرته، وما كنت إلّا كقاربٍ وَرَد، وطالبٍ وَجَد. (8)
به خدا سوگند، با مردن، چيزى بر من درنيامد كه آن را نپسندم، و چيزى پديدار نگرديد كه آن را زشت شمارم؛ بلكه مانند جوياى شبانه آب بودم كه ناگهان بدان رسد يا خواهانى بودم كه مطلوبش را بيابد.
بخش هشتم، ويژه گزارش تفصيلى پيشگويى رسول خدا از شهادت مولاعليه السلام، و گفتار مولا درباره شهادتش و مسائل مرتبط با آن است. گزارش چگونگى جريان ترور، سخنان آموزنده و عظيم امام‏عليه السلام از هنگام ترور تا لحظه شهادت، موضع سرسخت‏ترين دشمن امام‏عليه السلام و سخنان او به هنگام شنيدن خبر شهادت امام‏عليه السلام، جريان تجهيز و تدفين امام عليه السلام، اختفاى قبر امام‏عليه السلام و سرانجام اشاره‏اى به زيارت حضرت و بركات زيارت آن مرقد مطهّر و مضجع منوّر، از جمله محتواى اين بخش است.

بخش نهم: ديدگاه‏هايى درباره شخصيت امام على
انعكاس شخصيت مولاعليه السلام در بيان و بنان چهره‏هاى صاحب نام تاريخ (و حتى مخالفان يا دشمنانش)، يكى از فصول برجسته شناخت ابعاد شخصيت امام‏عليه السلام است. اگر بگوييم كه حجم داورى‏ها، حقگذارى‏ها، بزرگدارى‏ها، شگفت‏زدگى‏ها، تحيّرها، سكوت‏ها، فريادها، خطابه‏ها، سروده‏ها و... درباره مولا با هيچ شخصيتى در تاريخ اسلامْ قابل سنجش نيست، سخنى به گزاف نگفته‏ايم.
در اين بخش، خواننده، شخصيت مولا را از منظر قرآن، پيامبرصلى الله عليه وآله، خودِ امام، زهراى اطهرعليها السلام، اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله، اهل بيت‏عليهم السلام، همسران پيامبرصلى الله عليه وآله، شمارى از برجسته‏ترين چهره‏هاى علمى، فرهنگى و سياسى، شاعران، اديبان و سخنوران و حتى مخالفان و دشمنانش مى‏نگرد.
در اين بخش، خواننده مى‏نگرد كسانى كه از سرِ عشق و سوز درباره مولا سخن گفته‏اند، گاه تصريح كرده‏اند كه بازگويى مناقب و فضايل وى، در شمارش نيايد و صفحات آثار مكتوب، بركشيدن تمامت آنها را برنتابد. گفته‏اند كه سكوت، گوياترين سخن درباره مولاست. گفته‏اند كه على‏عليه السلام در ميان امّت، آگاه‏ترين و ژرفنگرترين كسان به كتاب اللَّه است. على‏عليه السلام شجاع‏ترين، پاك‏ترين، مطيع‏ترين، مخلص‏ترين، دلداده‏ترين، نرم‏خوى‏ترين، سخنورترين، خستگى ناپذيرترين، شكست ناپذيرترين، نستوه‏ترين، آگاه‏ترين، حق‏مدارترين و... بوده است.
على‏عليه السلام، «همه آنچه را كه نيكان روزگار دارند، به تنهايى داشت».
على‏عليه السلام در جامعيتِ همه زيبايى‏ها و والايى‏ها و بزرگى‏ها و رادى‏ها، تنهاىِ تنهاست و اين حقيقت را در اين بخش و در ضمن گفتار ده‏ها تن از متفكّران با گرايش‏هاى مختلف و ديدگاه‏هاى گوناگون و گاه متضاد مى‏نگريم. خواندن اين داورى‏ها، اظهار نظرها و ارجگزارى‏ها و بزرگدارى‏ها بسيار خواندنى و دلپذير است.

بخش دهم: ويژگى‏هاى امام على
على‏عليه السلام، نسخه منحصر به فرد «انسان كامل» پس از پيامبرصلى الله عليه وآله است . اين واقعيت ارجمند را در فصل پيشين در داورى‏هاى معصومان‏عليهم السلام، صحابيان، عالمان، فيلسوفان، متكلّمان و پژوهشگران ديديم. بخش دهم كتاب، ويژگى‏هاى امام را در پيش‏ديد مى‏نهد و شخصيت او و چگونگى ابعاد شخصيت آن بزرگوار را از منظرهاى گونه گون گزارش مى‏كند، ويژگى‏هاى اعتقادى، اخلاقى، عملى، سياسى، اجتماعى و فكرى آن ابرمرد تاريخ را كه بى‏گمان، در تمام زمينه‏ها نسخه‏اى است منحصر به فرد.
او هرگز و حتى يك لحظه كفر نورزيد. ايمان او استوارترين و ژرف‏ترين باورها بود. حُسن خُلق، اخلاص، ايثار و تمام مكرمت‏هاى اخلاقى، سراسر زندگى او را فراگرفته بود.
او برترين و والاترين و دلداده‏ترين عابد و نمازگزار روزگار بود. در صحنه سياست، استوارگام‏ترين، هوشمندترين ، زمان شناس‏ترين بود و يار خستگى‏ناپذير مظلوم و خصم آشتى‏ناپذيرِ ظالم. دانش او گسترده‏ترين، و بينش او ژرف‏ترين و سالم‏ترين، ونگرشش به خدا و هستى و خلق، ناب‏ترين و زلال‏ترين بود.
بارى! على، على بود. بنده پيراسته جانِ خداوند، شاهد رسالت و عينيت بخش آرمان‏ها و ايده‏ها و باورهاى والا .
اين بخش، اين‏همه را در آينه آيات قرآن و گزارش‏هاى تاريخى ، در پيش‏ديد شيفتگان شناخت مولا و تشنگان حقّ و حقيقت، قرار مى‏دهد.

بخش يازدهم: علوم امام على
على‏عليه السلام، برترين و ارجمندترين شاگرد مكتب محمّدصلى الله عليه وآله است؛ كامل‏ترين كسى كه پيامبر خدا به لحاظ شايستگى، استعداد و زمينه‏هاى فراگيرى كه داشت، جانش را از دانش آكند و گستره حقايق را بدو نماياند و به تعبير متون روايى و تاريخى: «هزار باب»، «هزار حرف»، «هزار كلمه» و «هزار حديث» در باب شناخت حقايق، بدو آموخت. (9)
على‏عليه السلام، باب حكمت و علم پيامبر خدا، گنجينه دانش پيامبرصلى الله عليه وآله، وارث دانش آن حضرت و همه انبياى الهى، و ميراثبان حكمت و علم او و از اين رو، «اعلم امّت» بود.
مولاعليه السلام هر آنچه فرا گرفت، فراموش نكرد. بدين سان، جانش لبريز از حقايق شد. و اَسفا و اندوها كه كسانى كه ظرفيت فراگيرى اين دانش گسترده را داشته باشند، در ميان مردمان نبودند تا على‏عليه السلام پرتوى از آن همه را بتاباند و اندكى از آن همه را بگسترانَد!
على‏عليه السلام از علم كامل به «كتاب»ى برخوردار بود كه آصف بَرخيا با داشتن بخشى از آن، تخت بلقيس را در زمانى كم‏تر از يك چشم برهم زدن، نزد سليمان‏عليه السلام آورد. (10)
گستره آگاهى‏هاى مولا، تمامت دانش‏ها را در نورديده بود: دانش قرآن، دين، شرايع، علم بلايا و منايا، دانش گذشته‏ها، آينده‏ها....
او در شناخت خداوند، بى همتا بود كه رسول خدا فرمود:
ما عَرَفَ اللَّهَ إلّا أنا وَ أنتَ.
كسى خدا را نشناخت، جز من و تو.
چنين است كه گفتارهاى آن بزرگوار در تبيين راه‏هاى شناخت خداوند، مراتب خداشناسى و تشريح صفات الهى، فوق العاده مهم است و در نگاه فيلسوفان و متكلّمان، از جايگاهى بس بلند برخوردار.
آنچه امام‏عليه السلام درباره آفرينش و آفريده‏ها گفته و نكات بديعى كه درباره خلقتْ عرضه نموده، بهترين گواه احاطه علمى او بر انواع دانش‏هاى بشرى است.
كلمات امام‏عليه السلام درباره آغاز آفرينش، آفرينش فرشتگان، آسمان، زمين و حيوانات، و سخنان آن بزرگوار در زمينه جامعه‏شناسى، روان‏شناسى، تاريخ، رياضيات، فيزيك، زمين شناسى و...، به واقع، پيشگويى‏هاى علمى و معجزات علمى آن بزرگوار است كه اعجاب‏آفرين است و خضوع آور.
تاريخ، برگستره خود به ياد ندارد كه كسى، دانشمندى، فيلسوفى و متفكّرى، بلندقامت و استوار بايستد وبگويد: «از من هر آنچه مى‏خواهيد، بپرسيد» و در پاسخ، فرو نمانَد و براى پاسخ، هرگز نياز به تأمّل نداشته باشد.
در اين بخش، با اندكى از آنچه ياد شد، آشنا مى‏شويم. اين بخش، گزارشگر «نَمى» است از «يم» دانش مولا و نگاهى است گذرا به گستره دانش آن بزرگوار.

بخش دوازدهم: داورى‏هاى امام على
داورى، دشوار است و داورىِ درست و استوار و حق مدار، بسى دشوارتر. داورى از يك‏سو دانشى استوار مى‏خواهد و از سوى ديگر، روحى بزرگ و شخصيتى استوار گام، كه در مقابل تهديدها نهراسد و در برابر تطميع‏ها نلرزد و وابستگى، او را از حق‏مدارى باز ندارد و....
داورى‏هاى مولاعليه السلام، از فصول برجسته زندگانى او و از جمله افتخارهاى والاىِ زندگانى سياسى حضرت، و از شگفتى‏هاى تاريخ داورى است.
در اين بخش، در چهار فصل، ابعاد داورى‏هاى امام‏عليه السلام نشان داده شده است.
در فصل اوّل، از جايگاه داورى مولا سخن رفته است و از اين كه به اقتضاى صريح كلام رسول خدا، «اَقضى الاُمّة (بهترين قاضى امّت)» بوده است. نمونه‏هايى از داورى‏هاى آن بزرگوار در زمان رسول خدا، پس از آن حضرت و روزگار خلافتش گزارش شده، كه همه و همه، نشان دهنده گستره دانش، صلابت رفتار، استوارى موضع و حق‏مدارى آن پاسدار حقّ و حقيقت است در زندگى.

بخش سيزدهم: آيات مربوط به امام على
انسان، خليفه الهى در زمين است. ابعاد معنوى انسان، والاترين نماد شخصيت اوست. انسان اگر در اين بُعد پيش رود و خود را در سلوك معنوى به خداوند نزديك گرداند، آنچه از او سر خواهد زد، شگفت‏آور خواهد بود و در زندگى و تعامل با هستى، «جلوه» قدرت الهى خواهد بود. على‏عليه السلام، به تعبير پيامبرصلى الله عليه وآله - كه آشناترين فرد به مولاست، و على، تربيت شده اوست - «ممسوس فى ذات اللَّه (ذوب شده در ذات الهى)» است. پس بايد زندگى‏اش روشن‏ترين جلوه اين خليفة اللهى باشد، و هست.
اين فصول، گزارش نمونه‏هايى است از قدرت معنوى، ولايت تكوينى، جلوه‏هاى خليفة اللهى آن امامِ انسان‏ها و جلوه والاى قدرت و عظمت الهى؛ نمونه‏هايى مانند: اجابت دعوات، سخن گفتن از ناپيداها و ناديده‏ها (اخبار مَغيبات)، كرامت‏ها (همچون «ردّ الشمس» كه منقبتى است منحصر به فرد و فضيلتى تحيّر آفرين و شگفتى‏آور) و....
اين بخش، ابعاد معنوى امام را در تعامل با گستره هستى، و جايگاه والاى او را در اوج عروج، و مكانت عظيم اين بنده خداگونه را بر گستره زمين و در نقش خليفة اللهى نشان مى‏دهد.

بخش چهاردهم: مهرورزى به امام على
زيبايى، محبوب انسان است و انسان، دوستدار زيبايى. هيچ انسانى از زيبايى‏ها، والايى‏ها و گران‏قدرى‏ها روى بر نمى‏گردانَد و از عشق ورزى به ارجمندى‏ها و دلربايى‏ها تن نمى‏زند. على‏عليه السلام سرچشمه همه زيبايى‏ها، كمال‏ها، ارزش‏ها، والايى‏ها وارجمندى‏هاست. مگر مى‏شود كسى اين‏همه را بفهمد و بدو عشق نورزد؟ مگر مى‏شود ديده‏اى گشوده داشت و آفتاب را نديد؟ بگذريم از معدود كسانى كه تيره جانى و سيه دلى، چشمانشان را از ديدن زيبايى‏ها و جلوه‏هاى زيبايى باز داشته است. انسان اگر انسان بماند، زيباجوى است و زيبا خواه.
على‏عليه السلام، محبوب‏ترين آفريده است نزد خداوندِ زيبايى آفرين و عظمت بخش، ونيز در نزد فرشتگان و پيامبر خدا، و اين‏همه، مگر جز به لحاظ جوهره ذات و مكانت عظيم آن انسان ملكوتى است، كه فرشتگان نيز با مهر ورزيدن به او، در بارگاه خداوند، تقرّب مى‏جويند؟ «محبّت على»، در فرهنگ دينى ما، موضوعى عظيم و تأمّل برانگيز است. اين بخش، متون مربوط به اين حقيقت را گزارش كرده است. متون گزارش شده در اين بخش، نشان مى‏دهد كه دوست داشتن على‏عليه السلام، دوست داشتن خدا و پيامبرصلى الله عليه وآله است، و واجب و عبادت و نعمت است، و ريسمان محكم الهى است، و بهترين عمل و بلكه در رأس كارهاى نيك در نامه اعمالِ مؤمنان است.
متون مرتبط با على‏عليه السلام در اين بخش - كه بى‏گمانْ تمام آن چيزهايى نيست كه در متون روايى توان يافت -، نشان‏دهنده آن است كه: راهيابى به حقايق دينى، آرامش در زندگى، كامل شدن ايمان و عمل، پذيرفته شدن كار ما نزد خداوند متعال، اجابت دعا، آمرزش گناهان، شادى در هنگام مرگ، ديدار مولاعليه السلام در آستانه مرگ، جواز عبور از پل دوزخ و استوارْ گامى بر آن، رهايى از آتش دوزخ و در نهايت، زندگى شيرين در بهشت جاويد، در گرو محبّت على‏عليه السلام است.
روايات، نشان مى‏دهد كه دوستى على‏عليه السلام، گواه پاكيزگى مَوْلِد و نشانه ايمان، تقوا، سعادت و مايه شهرت انسان در آسمان‏هاست.
اين‏همه تأكيد و ترغيب به حبّ على و پيوند ناگسستنى آن با حبّ الهى و حبّ پيامبر خدا نشان‏دهنده آن است كه محبّت راستين محمّدى، بدون محبّت علوى امكان‏پذير نيست و ادّعاى دوست داشتن او بدون دوست داشتن على، گزافه‏اى بيش نيست و از سوى ديگر، نشان‏دهنده آن است كه حبّ على‏عليه السلام، به واقع، على‏مدارى و على‏وارِگى در زندگى است: مانند على انديشيدن، مانند على زيستن، به سان على گام برداشتن، و على وار عشق ورزيدن، على گونه كين ورزيدن، ارزشگرا بودن و...؛ و گرنه چگونه ممكن است عشق على داشتن و معاويه وار زندگى كردن و...؟
آخرين نكته كه بسى تأمّل برانگيز است، اين كه اين بخش نشان مى‏دهد كه با همه تأكيدها بر دوست داشتن على‏عليه السلام و آثار و بركات آن در زندگى مادى و معنوى، آموزه‏هاى نبوى و دينى ترغيب كننده به دوست داشتن مولا، به شدت، غلوّ در دوست داشتن و افراط در عشق‏ورزى را نكوهيده (11) و از آن تحذير كرده و آن را انحرافى زمينه ساز انحراف‏هاى بزرگ، تلقّى كرده است.

بخش پانزدهم: دشمنى با امام على
چهره زيباى على‏عليه السلام، به همان ميزان كه براى دل‏هاى پاك، انديشه‏هاى ارجمند و نهادهاى پيراسته و آزادخو، زيبا، جاذبه آفرين و دوست داشتنى است، براى فخر جويان، خويشتن بينان، آتش نهادان و سياه دلان، كين آفرين و دشمنى زاست. به راستى تاريخ نشان مى‏دهد كه دشمنان على‏عليه السلام به لحاظ روحى، نااستوار و به لحاظ فكرى، كژانديش و به لحاظ شخصيتى، انسان‏هايى خودْ مراد، زشت‏خوى وآلوده درون بوده‏اند.
پيامبر خدا در آينه زمان، آينده تاريخ اسلام را مى‏نگريست، توطئه‏ها را مى‏دانست و از فتنه جويى فتنه جويان، آگاه بود. از اين رو، در زندگانى سراسر اقدام و تلاش و تعهّدش، بر دوستى على‏عليه السلام تأكيد كرد و مردمان را از دشمنى با او، برحذر داشت و از دشنام دادن وى، نهى كرد؛ دشمنى با على‏عليه السلام را كفر دانست و آزُردنِ او را آزردن خود تلقّى كرد. پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏كوشيد تا در جبهه‏بندى عام اجتماعى، آنانى را كه با على‏عليه السلام هستند و بدو عشق مى‏ورزند، هم‏جبهه خود نشان دهد و مخالفان و دشمنانش را هم‏جبهه دشمن خويش و رسالت خويش.
متون احاديث معتبر فريقين - كه در اين بخش گزارش شده است -، نشان‏دهنده اين است كه دشمنان على‏عليه السلام، از رحمت الهى به دورند وهلاكت آنان، قطعى است. مرگ كين ورزان به على‏عليه السلام، مرگ جاهلى است و دشمن داشتنِ او، نشانِ نفاق، فسق و شقاوت. اگر دشمن داشتن على‏عليه السلام، مرگ جاهلى را در پى دارد، پس انسانى با چنين ويژگى، از تظاهر به اسلام، سودى نخواهد برد ودر قيامت، كور محشور مى‏شود وسرنوشتى جز آتش دوزخ نخواهد داشت. اين بخش، متون روايى و تاريخى بسيارى - كه نشان‏دهنده آنچه است كه آمد -، در اختيار خواننده مى‏نهد و افزون بر اين، شمارى از سرسخت‏ترين مخالفان و دشمنان مولا و جمعى از منحرفان از آن حضرت و نيز قبايلى را كه بدو كين مى‏ورزيدند، شناسانده است كه: «تُعرَفُ الأشياءُ بأضدادِها».
اكنون نام مولاعليه السلام، پس از نام پيامبر خاتم، بلند آوازه‏ترين نام در تاريخ است و آموزه‏هايش چونان مشعلى فروزان بر معبر تاريخ. در اين بخش، از تلاش‏هاى شگفت كسان بسيارى از آتشْ نهادانِ سيه دل كه در خاموش كردن اين مشعل پرفروغ بسى كوشيدند، ياد شده است، تا دانسته شود كه آنچه براى خدا و از آنِ خدا و در راه اوست، زوال‏ناپذير است و چراغ ايزدى، خاموشى نمى‏پذيرد:
يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْواَهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ. (12)
مى‏خواهند نور خدا را با دهان‏هاى خويش خاموش سازند، در حالى كه خداوند، تمام كننده نور خويش است، هر چند كافران را خوش نيايد.

بخش شانزدهم: ياران و كارگزاران امام على
با اين بخش، كتاب، پايان مى‏پذيرد. اكنون خواننده پس از مطالعه پانزده بخش از كتاب و دستيابى به آگاهى‏هاى گسترده‏اى در ابعاد مختلف حيات سرشار از آموزه‏هاى بيدارى آفرين و انسان ساز و روشنى بخش على‏عليه السلام، در اين بخش با شرح حال و چگونگى شخصيتِ شمارى از اصحاب و كارگزاران مولا به اجمالْ آشنا مى‏شود.
در اين بخش، خواننده از يك‏سو به آگاهى‏هاى ارجمندى درباره پرورش يافتگان مكتب على‏عليه السلام دست مى‏يابد و از سوى ديگر، با وقايع حكومت علوى و كمبود نيروهاى كارآمد، متعهّد، دردآشنا و فرمانبردار آشنا مى‏شود و بدين سان، تا حدودى راز و رمز پاره‏اى از نارسايى‏ها در حكومت علوى را درمى‏يابد و در تحليل واقع‏نگرانه حكومت مولا با توجّه به داده‏هاى اين بخش، خود را موفّق‏تر مى‏يابد.
روشن است كه نه اصحاب مولا يك‏دست بودند ونه كارگزاران آن بزرگوار، يك داستان. ضرورت حكومت ادارى و واقع‏هاى اجتناب‏ناپذير اداره امور، گاه كسانى استوار در باورها و ناهنجار در عمل را بر امام تحميل مى‏كرد؛ امّا ايشان از يك سو هرگز از تذكّر مكرّر بر آنها غفلت نمى‏كرد و از سوى ديگر، هرگز كج روى‏ها و كژ انديشى‏ها و رفتار ناهنجار آنان با مردم را برنمى‏تابيد. او كه روزگارى بس دراز، «شمشير در پىِ حق» زده بود و ساليان دراز، «خار در چشم و استخوان بر گلو» براى حق، سكوت كرده بود، اكنون براى اجراى حق و تحقّق حق، هيچ مجامله، مسامحه و مداهنه‏اى را بر نمى‏تابيد .
اين بخش از دانش‏نامه نيز بسى خواندنى است. موضع امام‏عليه السلام در برابر اصحاب و كارگزاران، تأمّل كردنى و درس گرفتنى است. كتاب با بخش شانزدهم پايان مى‏يابد و بدين سان، خواننده با انبوهى از آگاهى‏ها، تحليل‏ها و گزارش‏ها درباره مولا آشنا مى‏شود.

ويژگى‏هاى دانش‏نامه امير المؤمنين

آنچه تا بدين‏جا آمد، گزارش كوتاهى بود از محتواى بخش‏هاى دانش‏نامه اميرالمؤمنين‏عليه السلام، بدون نگاه تفصيلى به فصل‏ها و مدخل‏هاىِ ريز و درشت آن. اكنون بر آنيم كه اندكى از ويژگى‏هاى آن را بر شماريم.
به پندار ما، براى آشنايى با ويژگى‏هاى اين دانش‏نامه و شايد برجستگى‏ها و امتيازاتش، لازم است اندكى در باب آنچه تاكنون درباره مولا به نگارش در آمده است، سخن بگوييم تا از سويى لزوم پرداختن به مجموعه‏اى بدين‏گونه، روشن شود و از سوى ديگر، برجستگى‏ها، امتيازها و نقطه‏هاى اوج اين مجموعه روشن گردد.

گستردگى آثار نگاشته شده درباره على
امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام، شخصيتى است با جاذبه‏هاى شگفت. نگاه به مولا و سيره ارجمند و زندگانى درخشان او، ويژه كسانى با ديدگاهى ويژه نيست. ارجگزارى به محضر مولاعليه السلام و ستايش او، تمام ديدگاه‏ها، انديشه‏ها، گرايش‏ها و مسلك‏ها را درنورديده است. از اين رو مى‏توان گفت كه از جمله ويژگى‏هاى شخصيت آن حضرت، گستردگى آثار مكتوبى است كه درباره زندگى، سيره، امامت و خلافت، گفتار و آموزه‏ها و آثار و مآثر وى به قلم آمده است.
تاريخ اسلام، بدون نام او و گزارش نقش آفرينى‏هاى بى بديل او، تاريخى است بى روح و تحريف يافته. تمام نقطه‏هاى اوج تاريخ صدر اسلام، آميخته است با نام و ياد مولا.
در شمارش - كه بى گمان، جستجويى كامل نيست -، نام پنج هزار كتاب درباره على‏عليه السلام فهرست شده است كه برخى از عناوين، داراى چند مجلّدند.

گونه‏هاى نگاشته‏ها
آنچه درباره على‏عليه السلام به قلم آمده است، داراى جهتگيرى‏هاى مختلف، محتواى گونه گون و موضوعات متفاوتى است. بر روى هم، نگاشته‏هاى مرتبط با على‏عليه السلام را به گونه‏هاى ذيل مى‏توان تقسيم كرد:
الف - تاريخ زندگانى امام‏عليه السلام؛
ب - خلافت امام‏عليه السلام؛
ج - خصايص و فضايل امام‏عليه السلام؛
د - موضوعات مرتبط با امام‏عليه السلام و درباره او، مانند: غدير، آيه تطهير، ولايت و...؛
ه - تفسير آيات نازل شده درباره امام‏عليه السلام؛
و - داورى‏هاى امام‏عليه السلام؛
ز - دعاهاى امام‏عليه السلام؛
ح - احاديثى كه على‏عليه السلام از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده است؛
ط - سخنان امام عليه السلام كه گونه‏هاى مختلفى دارد: احاديث بلاغى، احاديث مرتّب شده بر اساس موضوع يا حروف الفبا؛
ى - شرح‏ها: شرح يك خطبه، يك حديث، يك نامه و ...؛
ك - نظم و نثر درباره ويژگى‏ها، فضايل و مناقب امام، رثاها و سوگ‏نامه‏ها؛
ل - كرامت‏ها و معجزه‏هاى امام‏عليه السلام در روزگار او و پس از شهادت ايشان.
بدين سان، روشن است كه آثار رده بندى شده در عناوين ياد شده از منظرهاى گونه گون درباره مولا به قلم آمده‏اند و در هر يك از آثار ياد شده، بُعدى از ابعاد زندگانى مولا رقم خورده است.
اكنون و پس از اين نگاه گذرا به گونه‏هاى مختلف آثار نگاشته شده درباره مولاعليه السلام به ويژگى‏هاى اين دانش‏نامه مى‏پردازيم:

1 . جامعيت همراه با گزيده نگارى
در نگارش و تدوين اين دانش‏نامه، ضمن دورى گزينى از تكرار (13) و ارجاع به متون همگون، تلاش شده است در عين جامعيت، از افزون نگارى اجتناب و بلكه گزيده نگارى شود تا كتاب، هم خلاصه باشد و هم جامع؛ جامع نصوص، متون و احاديث و نقل‏هاى گزارش شده در منابع و مصادر فريقين، با نگاهى به آنچه درباره على‏عليه السلام نوشته شده است، بدان‏سان كه پژوهشگر با مراجعه به مجموعه بداند و مطمئن شود كه به عصاره آنچه درباره حضرتْ قلمى شده است، دست يافته و يا به لحاظ ارجاع‏هاى بسيار و اطّلاع رسانى گسترده‏اى كه در منبع يابى و تكثير مراجع شده است، از اين طريق به موضوع و يا موضوع‏هاى مورد نياز براى تحقيق رسيده‏است.

2 . استناد گسترده به منابع فريقين
در اين دانش‏نامه، بهره بردارى بسيار گسترده‏اى از منابع تاريخى و حديثى فريقين در تبيين شخصيت امام على عليه السلام در زمينه‏هاى مختلف، تحقّق يافته است. براى سامان دادن به اين مجموعه، به بيش از پانصد و هشتاد عنوان كتاب در بيش از دو هزار مجلّد، مراجعه كرديم: بيش از دويست و پنجاه منبع شيعى و سيصد و سى منبع از منابع اهل سنّت.
امّا براى گسترده سازى محدوده پژوهش و اطلاع رسانى براى محقّقان و براى گشودن دامنه پژوهش، در پانوشت‏ها به حدود سى هزار نشانى در منابع فريقين ارجاع شده است، كه به روشنى گستردگى محدوده جستجو را مى‏تواند نشان دهد.

3 . اعتبار منابع
در سامان دادن به اين دانش‏نامه، كوشيده‏ايم كه پس از برگه نويسى مستقيم از منابع با يارى گرفتن از رايانه و بسيارى از نرم افزارهاى فارسى و عربى (در حدّ توان)، همه متون مرتبط با يك موضوع را گرد آورى كنيم و آن‏گاه، استوارترين، جامع‏ترين و كهن‏ترين را برگزينيم.
در گزينش، همّت بر آن بوده است كه متون به كار گرفته شده، از كتب حديثى و تاريخى معتبر گرفته شود؛ امّا بايد بدين نكته تأكيد كنيم كه اعتبار نقل‏ها و متون در پژوهش تاريخى با نقل‏ها و متون فقهى، فرق فارقى دارد و روشن است كه آن سختگيرى‏هاى معمول در سند روايات فقهى در پژوهش‏هاى تاريخى، معمول نيست. در پژوهش‏هاى تاريخى، بيشتر چگونگى و استوارى و نااستوارى متن، مورد توجه است و بايد براى رسيدن به حقيقت، قراين گونه‏گون جستجو شود.
به هر حال، به ديده ما نقل و نصّ معتبر، آن است كه «موثوقٌ به» و اطمينان آور باشد، حتى اگر از سند استوار و صحيح برخوردار نباشد و اين، به معناى انكار نقش سند صحيح و موثّق در ايجاد اطمينان نيست .
بايد بيفزاييم كه وثوق سندى، در مجموعه‏اى كه نقل‏ها و متون آن بر پايه مصادر حديثى و تاريخى فريقين (شيعه و اهل سنّت) رقم خورده است، نمى‏تواند ملاك تامّ و تمام باشد؛ چرا كه روشن است هر جريانى در تعيين «ثقه» و «غير ثقه» ، سبك و روش ويژه و مبانى رجالى خاصّى دارد.
از اين رو، ما در جمع آورى متون و نقل‏ها و گزينش آنها، افزون بر تلاش براى دستيابى به منابع معتبر و توجه به اسناد، اصلى‏ترين معيار را «نقد متن» قرار داده‏ايم و كوشيده‏ايم از راه تأييد مضمون متون با قراين نقلى و عقلى، نوعى اطمينان به متن را به دست آورده، در استوارى آن مطمئن باشيم. از اين رو، احاديث منكَر را نياورده‏ايم، اگر چه سند صحيح داشته‏اند، و اگر در موارد ويژه‏اى متن غير معتبرى را عرضه كرده‏ايم، چگونگى و چرايى آن را توضيح داده‏ايم.

4 . تحليل و جمع بندى
پژوهشگران و جستجوگران معارف علوى و طالبان آگاهى از سيره علوى، در اين دانش‏نامه با نزديك به هفت هزار متن و نصّ تاريخى و حديثى درباره على‏عليه السلام آشنا خواهند شد. در فصل‏ها و بخش‏ها كوشيده شده است به تناسب، تحليل‏ها ونظريه‏هايى طرح گردد و با ارزيابى متون ، نكات مهمّى در زمينه‏هاى تاريخ و حديث، عرضه شود. خواننده از اين رهگذر، با «فقه الحديث» و فهم نقل‏هاى بسيارى روبه‏رو خواهد بود كه اميدواريم سودمند افتد.

5 . توجّه به واقعيّت‏ها و كاربردى بودن محتوا
دانش‏نامه امير المؤمنين‏عليه السلام، صرفاً كتابى تاريخى نيست كه متون و اسناد تاريخى مرتبط با زندگى مولا را گزارش كند. نمى‏خواستيم شرح حالى محض به دست دهيم و متنى بر انبوه شرح حال‏ها بيفزاييم. در گزينش عناوين و عرضه متون در ذيل عناوين، به واقعيت‏ها و نيازهاى امروز توجه داشته‏ايم. كوشيده‏ايم كه اين دانش‏نامه، مجموعه‏اى باشد آموزنده و كارآمد براى جهان اسلام، پژوهشگران، جوانان و همه آنان كه مى‏خواهند سيره على‏عليه السلام را در واقعيّتِ زندگى، سرمشق خود كنند و از او و سيره او در گشودن گِرِه‏ها و زدودن بن بست‏هاى فكرى ، عقيدتى و سياسى يارى جويند.
كاربردى‏ترين بخش‏هاى اين مجموعه، بخش‏هايى است كه سياست‏هاى علوى را در زمينه‏هاى مختلف كشوردارى، حكومت وتعامل با مردم تبيين مى‏كند. اين بخش‏ها مورد نياز كارگزاران دولت‏هاى اسلامى، بويژه خدمتگزاران نظام مقدّس جمهورى اسلامى ايران است. اين بخش‏ها عينيت زندگانى سياسى و اجتماعى مولا را رقم زده و واقع صادقِ سياستمدارىِ آن سياستمدار واقعى را كه در اجراى سياست، جز به حقْ نظر نداشت، گزارش كرده است. بايد خواند، تأمّل كرد، انديشيد، عمل كرد و بهره جست.

6 . ابتكار در نگارش
مطالب و موضوعات به گونه‏اى آورده شده است كه همچون يك نمودار درختى، پژوهشگر با نگاهى گذرا به آن، در جريان كلّىِ مسائل كتاب قرار گيرد و با تأمّلى اجمالى، مطلوب خود را در آن دريابد. عناوين به گونه‏اى گزينش شده‏اند كه گوياى محتواى بخش‏ها و فصل‏ها باشند و تمام متون ارائه شده را بپوشانند و مهم‏تر آن‏كه كوشيده شده تا عناوين، حقايق زندگى ساز و روشنى بخش سيره علوى را بدان‏گونه كه الگو باشد، ارائه دهند. از اين رو، عناوين، واقعى‏اند و نه انتزاعى محض و ناكارگشا و ناكارآمد.

7 . توضيح‏ها و تفسيرها
براى اين‏كه پژوهشگران در مراجعه به اين دانش‏نامه و در دستيابى به مقصود براى مسائلى جزئى نياز به منابع ديگر نداشته باشند و در رسيدن به مطلوب مسيرى سهل را بپيمايند، در مورد اشخاص، مكان‏ها و نكات مبهم متون، در پانوشت، توضيحاتى آمده است و نيز الفاظ دشوارياب متون، شرح شده‏اند و مكان‏هاى تاريخى با نقشه‏هايى گويا كه به وسيله متخصّصان طرّاحى شده است، به دقّت شناسانده شده‏اند.

8 . تجليل‏ها و تكريم‏ها
در نقل متون تاريخى و حديثى، اگر متون مورد استناد از پيامبر خدا و اهل‏بيت‏عليهم السلام نقل شده باشد، نام آن بزرگواران ياد مى‏شود. در ياد كرد پيامبر خدا با جمله «صلّى اللَّه عليه و آله» و در ياد كرد اهل بيت با جمله «عليه السلام» از آنها تجليل شده است، هر چند در منبع، چنين تجليلى نباشد (14) و اگر متون از غير پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل بيت‏عليهم السلام نقل شده باشد، در آغاز و يا فرجام، فقط به ارائه منبع نقل، بسنده مى‏شود.

9 . اخلاق نگارش
در نگارش دانش‏نامه، سعى شده است تا ادب علمى - پژوهشى در نهايت دقّت، رعايت شود. كسى كه تاريخ اسلام را به ژرفى نگريسته باشد و آثار مكتوب عالمان نحله‏هاى گوناگون حوزه فرهنگ اسلامى را ديده باشد، مى‏داند كه در ميراث مكتوب آنان (پيشينيان و پسينيان) تا چه حدّى درباره تشيّع و قلّه افراشته آن، ستم روا شده است و بالطبع، بر پيشواى مجاهدان و مخلصان (على‏عليه السلام) نيز چه با كتمان حقايق و چه با وارونه سازى تاريخ، جفا شده است. اين‏همه را محقّقان تاريخ اسلام مى‏دانند و ما نيز مى‏دانستيم و در نگارش اين دانش‏نامه، با ابعاد حيرت‏آور آن، بيشتر آشنا شديم.
امّا در نگارش اين مجموعه، در تحليل‏ها، اظهار نظرها، تبيين‏ها و مدخل‏ها، هرگز قلم را به ناراستى‏ها و درشت گويى‏ها و دشنام‏ها نيالوديم، نه ابتدائاً و نه به گونه مقابله به مثل. به واقع، در نگارش مجموعه، «ادب علوى» را بر سراسر آن، حاكم ساختيم كه به حجر بن عدى و عمرو بن حمق، ياران پرشور و پر صلابت و استوار انديش خود، ادب مقابله را بياموخت و به آنها كه يكسر شور و غيرت بودند و ناراستى‏هاى دشمن را بر نمى‏تابيدند و در برابر غوغا سالارى‏هاى آنان چونان آتشفشان زبانه مى‏كشيدند، با تأكيد بر حق بودن اينان و باطل‏رَوى آنان فرمود:
كَرِهتُ لَكُم أن تَكونوا لَعّانينَ شَتَّامينَ، تَشتُمونَ وتَتَبَرَّؤونَ، وَلكِن لَو وَصَفتُم مَساوئَ أعمالِهم فَقُلتُم: مِن سيرَتِهِم كَذا و كَذا وَ مِن عَمَلِهِم كَذا وَ كَذا، كانَ أصوَبَ فِى القَوْلِ و أبلَغَ فِى العُذرِ. (15)
براى شما ناپسند مى‏دارم كه نفرين‏كننده و دشنامگو باشيد كه دشنام گوييد و بيزارى جوييد. اگر زشتكارى‏هايشان را توصيف مى‏كرديد و مى‏گفتيد: سيره آنان چنين است و كردارشان چنان ، هم به صواب نزديك‏تر بود و هم در عذر، كاراتر.
و روشن است كه يادكرد كردار كسان و تحليل آن و روشنگرى درباره رفتارهاى ناصواب برخى، چون براى روشن كردن تاريخ و پاسدارى از حق است و... نبايد آن را تُند لحنى و دشوارگويى تلقّى كرد. اگر چنين چيزهايى در اين دانش‏نامه باشد، واقعگويى است و نه تند لحنى.
به هر حال، كوشيده‏ايم تا مسائل را با ديده روش تحقيق بنگريم و نه ديده كور تعصّب و لجاج و عناد. بدين سان، هرگز به مقدّسات هيچ نحله‏اى اهانتى روا نشده است و از هيچ كسى به طعن، ياد نشده است. از اين رو، اميدواريم كه اين دانش‏نامه گامى باشد در تقريب مذاهب و تبلور «ادب علوى» در آن، و زمينه‏اى باشد براى بهره‏گيرى همگان و وحدت كلمه مؤمنان.

سپاس و تقدير
اكنون كه اين درآمد را به پايان مى‏برم و هنوز خامه بر زمين ننهاده‏ام، بار ديگر از بُن جان، خداوند متعال را ستايش مى‏كنم و او را به سبب آن كه توفيق را رفيق ساخت و از اين كه فضلِ جسيم و نعمتِ فخيمِ خدمتگزارى به آستان علوى را به اين بنده ارزانى داشت، سپاس مى‏گويم.
از همه كسانى كه در قالب گروه‏هاى گوناگون، به گونه‏اى در تأليف، تحقيق، تخريج، ويرايش، تصحيح و حروفچينى، آماده سازى و نشر اين اثر سهيم بودند، سپاسگزارم، بويژه پژوهشگران عزيز و ارجمند: جناب آقاى سيد محمّد كاظم طباطبايى و جناب آقاى سيد محمود طباطبايى نژاد كه از سال 1371 شمسى (1413 قمرى) تا كنون، براى تدوين اين مجموعه، مخلصانه تلاش كرده‏اند، و همچنين دانشمند گران مايه، جناب حجة الاسلام والمسلمين محمّد على مهدوى راد كه در تهيه و بازنويسى تحليل‏ها و بيان‏ها، مجموعه را همراهى كردند، و نيز از مسئول گروه موسوعه نگارىِ «مركز تحقيقات دار الحديث»، محقّق عزيز، جناب آقاى عبدالهادى مسعودى كه در ساماندهى نهايى و آماده سازى به موقع آن، تلاش درخور و كوششى شايسته تقدير، معمول داشتند.
خداوندا! نام ما را در حزب على‏عليه السلام كه حزب پيامبر خدا و گروه رستگاران است، ثبت كن و ما را در صف سربازان عاشق و پاك باخته خود و در شمارِ مرزداران انديشه اسلامى قرار ده و زبان و قلم ما را از لغزش‏ها، ناهنجارى‏ها و باطل نگارى‏ها بازدار و خامه ما را در روشنگرى و خدمت به آرمان‏هاى حكومت علوى و زمينه سازى حكومت جهانى ولىّ اللَّه الأعظم، حضرت مهدى (عج)، توانمند فرما!
و آخر دعوانا أن الحمد للَّه ربّ العالمين ، و صلّى الله على سيّدنا و نبيّنا محمّد وآله الطاهرين.

محمّد محمّدى رى شهرى
31 خرداد 1379
17 ربيع الأوّل 1421

پى‏نوشتها:‌


1. اين اثر گران سنگ و در خور ستايش، به پيشنهاد آية اللَّه عبد اللَّه جوادى آملى و همّت بيش از يكصد تن از فُضلا و محقّقان، زير نظر حجة الاسلام والمسلمين على اكبر صادقى رشاد، طىّ دو سال كار مداوم، به ثمر رسيد.
2. مراسم انتخاب كتاب سال ولايت، به پيشنهاد معاونت فرهنگى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى از سال 1378 آغاز شده است كه دومين دوره آن، با همكارى مؤسسه «آل البيت لإحياء التراث»، به بررسى و ارزيابى كتاب‏هاى نگاشته شده درباره امام على‏عليه السلام در ميان سال‏هاى 1359 - 1379 اختصاص يافت.
3. رهبر معظم انقلاب اسلامى، آية اللَّه سيد على خامنه‏اى، سال 1379 هجرى شمسى را از آن جا كه دو عيد غدير در آغاز و پايان آن (6 فروردين و 24 اسفند) واقع شده بود ، «سال امام على‏عليه السلام» ناميدند.
4. گزارش مشروح اين مراسم، در فصل نامه علوم حديث (ش 18) منتشر شده است.
5. سال 1379 هجرى شمسى، كه از سوى رهبر معظّم انقلاب، آية اللَّه سيد على خامنه‏اى، «سال امام على‏عليه السلام» نام گرفت.
6. ر. ك: ج 8، ص 23 (شاهدى از پيامبر).
7. نهج البلاغه: خطبه 17، الكافى: 8 / 67 / 23 .
8. نهج‏البلاغة: نامه 23.
9. اين عناوين در متون مختلف آمده است كه ممكن است مقصود از تعبيرهاى مختلف: «باب»، «كلمه»، «حرف» و «حديث»، يكى باشد.
10. اشاره‏اى است به: نمل، آيه 40.
11. درباره مفهوم نكوهيده بودن افراط در محبّت امام‏عليه السلام، ر. ك: ج 11، ص 275 (پرهيزاندن از غلو در دوست داشتن امام على).
12. صف، آيه 8 .
13. جز در مواردى كه متون، اختلاف اساسى داشته‏اند و يا متنِ تكرار شده، حامل پيام و نكته مهمّى بوده است.
14. اين شيوه در همه متون تاريخى و حديثى، چه در آغاز و چه در وسط يا پايان، هنگامى كه نام اهل‏بيت‏عليهم السلام ياد شود، اجرا مى‏گردد.
15. وقعة صفّين: 103.