۴۰۰ داستان از مصايب امام على عليه السلام

عباس عزيزى

- ۱۶ -


390 گريه ام كلثوم  

ابوحمزه ثمالى از عمرو بن حمزه نقل مى كند: هنگامى كه على (ع ) در مسجد كوفه ضربت خورد بر او وارد شدم و گفتم : نترس ، اين فقط يك خراش است ! فرمود: قسم به جانم از شما جدا مى شوم . و تا هفتاد سال بلا مى آيد.
پرسيدم : آيا بعد از بلا نعمت نازل مى شود.
امام جواب نداد و از هوش رفت و ام كلثوم گريه مى كرد وقتى كه به هوش ‍ آمد فرمود: اى ام كلثوم چرا مرا اذيت مى كنى ؟ آنچه را كه من مى بينم ، اگر تو ببينى گريه نمى كنى ! ملايكه در آسمانهاى هفت گانه پشت سر هم ايستاده اند و پيامبران نيز همان طور به من مى گويند يا على بيا، چيزى كه در پيش رو دارى بهتر از چيزى است كه اكنون در آن به سر مى برى .(460)


391 گفتگوى ام كلثوم با ابن ملجم  

شيخ مفيد و ديگران روايت كرده اند كه : چون ابن ملجم ملعون را به حبس ‍ بردند ام كلثوم گفت : اى دشمن خدا اميرالمؤ منين (ع ) را كشتى ، آن ملعون گفت : اميرالمؤ منين را نكشته ام پدر تو را كشته ام ، ام كلثوم گفت : اميد دارم كه او از اين ضربت شفا يابد و حق تعالى تو را در دنيا و آخرت به عذاب خود معذب گرداند، آن ملعون گفت كه : آن شمشير را به هزار درهم خريده ام و هزار درهم ديگر داده ام كه آن را به زهر آب داده اند، ضربتى بر او زده ام كه اگر ميان اهل زمين آن ضربت را قسمت كنند هر آينه همه را هلاك كند.(461)


بخش پانزدهم : خون گريستن 


392 علايم شهادت على (ع ) 

امام باقر (ع ) فرمودند: در آن شبى كه اميرمؤ منان على (ع ) كشته شد هر سنگى را كه از زمين بلند مى كردند زير آن خون تازه بود چنان چه در شبى كه هارون برادر موسى (ع ) كشته شد و شبى كه در آن يوشع بن نون مقتول واقع شد و شبى كه در آن حضرت عيسى بن مريم به آسمان رفت و شبى كه در آن شمعون بن حمون صفا به قتل رسيد چنين بود و همچنين شبى كه در آن حسين بن على (ع ) شهيد گرديد زير هر سنگى كه برداشته مى شد خون تازه ديده مى شد.(462)


393 علايم شهادت  

عبدالملك مروان از زهرى سئوال كرد وقتى كه على (ع ) كشته شد چه علامتى در زمين ظاهر شد؟ زهرى گفت : كه در بيت المقدس هر سنگ ريزه اى كه بر مى داشتند از زيرش خون تازه مى جوشيد چون آن حضرت از دنيا رفت شنيدند هاتفى در خانه آن حضرت آواز داد: (افمن تلقى فى النار خير اءمن ياتى آمنا يوم القيمة ) پس هاتفى ديگر آواز داد كه رسول خدا مرد و پدر شما مرد.(463)


394 خون گريستن جمادات در قتل على (ع ) 

ابن شهاب زهرى مى گويد: در زمان عبدالملك بن مروان در هنگامى كه نيت جنگ داشتم در بين راه وارد دمشق شدم تا بر او سلام كنم .
عبدالملك را در قبه اى نزديكى قائم يافتم كه در روى فرشى گسترده و در زير او دو قاليچه بود. من بر او سلام كردم و پس از آن در نزد او نشستم .
گفت : اى پسر شهاب ! چاشتگاه روزى كه على بن ابى طالب (ع ) كشته شد، آيا مى دانى كه در بيت المقدس چه اتفاق افتاده بود؟ گفتم : آرى ! گفت : برخيز با من بيا!
من برخاستم و از پشت مردم مى رفتم تا اينكه به پشت قبه رسيدم ، عبدالملك در حالى كه از روى مهر و عطوفت ، صورت خود را به طرف من نموده بود، گفت : بگو ببينم چه واقعه اى حادث شده بود؟ من گفتم : هيچ سنگى را از زمين بيت المقدس بر نمى داشتند مگر آن كه در زير آن خون بود.
او به من گفت : از افرادى كه از اين واقعه خبر دارند غير از من و تو كسى باقى نمانده است ؛ ديگر از اين پس نبايد كسى اين قضيه را از تو بشنود.
من نيز اين داستان را تا وقتى كه عبدالملك زنده بود براى كسى نقل نكردم .(464)


395 علايم شهادت على (ع ) 

هشام ابن عبدالملك از حضرت امام محمد باقر(ع ) سؤ ال كرد كه : مرا خبر ده شبى كه على بن ابى طالب (ع ) در آن شب كشته شد، مردمى كه در غير شهر كوفه بودند به چه علامت دانستند كه آن حضرت كشته شده است ؟ آن حضرت فرمود كه : در آن شب تا طلوع صبح در هر جاى زمين كه سنگى بر مى داشتند از زير آن سنگ خون تازه مى جوشيد، همين علامت ظاهر شد در شبى كه هارون برادر موسى (ع ) وفات يافت ، و در شبى كه يوشع بن نون شهيد شد، و در شبى كه عيسى به آسمان رفت ، و در شبى كه امام حسين (ع ) شهيد شده بود.(465)


396 خطبه امام حسن (ع ) در مسجد 

زمانى كه اميرالمؤ منين (ع ) از دنيا رفت ، امام حسن (ع ) بر منبر رفت و خطبه اى در نهايت فصاحت و بلاغت ادا نمود و فرمود: از ميان شما مفارقت كرده است مردى كه سبقت نگرفته اند بر او در كمالات پيشينيان .(466)
به روايت ديگر: فرمود: ايها الناس در اين شب قرآن نازل شد، در اين شب عيسى به آسمان بالا رفت ، در اين شب يوشع بن نون شهيد شد، در اين شب پدرم اميرالمؤ منين (ع ) شهيد شد، به خدا سوگند كه سبقت نخواهد گرفت بر او به سوى بهشت احدى از اوصياء كه پيش از او بوده اند و بعد از او خواهند بود، به درستى كه حضرت رسالت (ص ) چون او را به جنگى مى فرستاد، علم خود را به دست او مى داد، جبرييل از جانب راست او مى رفت و ميكاييل از جانب چپ او، بر نمى گشت تا حق تعالى فتح را بر دست او جارى مى كرد، طلا و نقره به ميراث نگذاشته است مگر هفتصد درهم كه از عطاهاى او زياده آمده بود، مى خواست كنيزى از براى اهل خود بخرد.(467)
به روايت ديگر: از براى ام كلثوم بخرد، به درستى كه در مصيبت او اهل مشرق و مغرب صاحب تعزيه اند، از خدا مى طلبند مزد صبر خود را، پس ‍ گريه بر آن حضرت غالب شد، و نتواست سخن بگويد، اهل مسجد خروش بر آوردند، پس فرمود: هر كه مرا شناسد شناسد، و هر كه نشناسد منم حسن پسر محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم )، منم پسر بشير، منم پسر نذير، منم پسر داعى به سوى خدا، منم پسر سراج منير، منم پسر آن كسى كه حق تعالى او را براى رحمت عالميان فرستاد، منم از اهل بيتى كه حق تعالى رجس را از ايشان دفع كرده و از گناهان پاك كرده است ايشان را پاك كردنى ، منم از اهل بيتى كه جبرييل بر ايشان نازل مى شد، منم از اهل بيتى كه حق تعالى مودت و ولايت ايشان را واجب گردانيده است چنان چه فرموده : قل لا اءساءلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا (468) اين حسنه مودت ما اهل بيت است .(469)
پس فرمود كه : خبر داد مرا جدم رسول خدا كه بعد از او دوازده امام از اهل بيت و برگزيدگان او خواهند بود كه همه شهيد خواهند شد به شمشير يا به زهر، پس آن حضرت از منبر فرود آمد، مردم با او بيعت نمودند و وفا به بيعت خود نكردند.(470)


397 حضور شهيدان در نماز بر امام (ع ) 

از اخبار الطالبيين روايت كرده است كه لشكر فرنگ جماعتى از مسلمانان را اسير كردند، ايشان را به نزد پادشاه خود بردند، كفر را بر ايشان عرضه كردند و ايشان ابا كردند، پس امر كرد روغن زيتى را به جوش آوردند و ايشان را در ميان آن انداختند تا هلاك شدند، يكى از ايشان را رها كرد كه خبر ايشان را به مسلمانان برساند، در اثناى راه كه بر مى گشت ناگاه در ميان بيابان صداى سم اسبان شنيد، چون نظر كرد رفيقان خود را ديد كه ايشان را در زيت انداخته بودند، گفت : شما را در حضور من در زيت انداختند تا مضمحل شديد، اكنون شما را بر اين حال مشاهده مى كنم ، گفتند: ما در نعيم الهى بوديم ، ناگاه صداى منادى را شنيديم كه از آسمان ندا كرد كه : اى شهيدان صحرا و دريا در اين شب سيد شهدا على بن ابى طالب شهيد شده است همه حاضر شويد بر او نماز كنيد، ما الحال از نماز او بر مى گرديم و به قبرهاى خود مى رويم .(471)


398 از آسمان خون باريدن  

ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت كرده است كه حضرت رسالت (ص ) فرمود: چون مؤ من بميرد آسمان و زمين چهل صباح بر او گريه مى كنند، چون عالمى بميرد چهل ماه گريه مى كنند، چون امام بميرد چهل سال گريه مى كنند پس فرمود كه : يا على چون تو شهيد شوى ، آسمان و زمين بر تو چهل سال خواهند گريست . پس ابن عباس گفت : چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در كوفه شهيد شد، تا سه روز آسمان خون باريد، هر سنگ را كه از زمين بر مى داشتند از زيرش خون تازه مى جوشيد.(472)
از كتب مخالفان روايت كرده است كه عبدالملك بن مروان از زهرى سؤ ال كرد كه : در زمين چه علامت ظاهر شد در روزى كه كشته شد على ؟ زهرى گفت كه : در بيت المقدس هر سنگ ريزه اى كه بر مى داشتند از زيرش ‍ خون تازه مى جوشيد، چون آن حضرت از دنيا رفت شنيدند هاتفى در خانه آن حضرت آواز داد: اءفمن يلقى فى النّار خير اءم من ياءتى آمنا يوم القيامة (473) پس هاتفى ديگر آواز داد كه : رسول خدا مرد و پدر شما مرد.(474)


399 گريه ملايكه و جن براى على (ع ) 

از صفوان جمال روايت است كه مى گويد: در خدمت حضرت صادق (ع ) به حج مشرف شديم در ميان راه ، حضرت در يك شب بسيار متاءثر بود و با ناراحتى شب را گذارند.
از علت اين اندوه پرسش كردم ؛ فرمودند: مگر مؤ من مى تواند ببيند و غمگين نشود! به خدا قسم اگر آنچه را كه من ديدم تو هم مى ديدى ، متاءثر مى شدى ! عرض كردم : بفرماييد: علت تاءثر شما چه بوده و واقعه اى را كه مشاهده كرده اى چيست ؟
حضرت فرمودند: ديشب قضيه اى را ديدم كه خواب را از من ربود، ديدم كه تمام فرشتگان پروردگار به عرش خدا ملتجى شده ، و مى گويند: خدايا عذاب قاتلان اميرالمؤ منين و قاتلان حسين را زياد كن ؛ و تمام ملايك و طوايف جن در آن جا براى مصيبت جدم اميرالمؤ منين ، و مصيبت جدم حسين گريه مى كردند.
آدم مگر مى تواند اين مناظر را ببيند و خواب راحت كند، و فكر طعام و آشاميدنى باشد(475)


400 حزن حنانه در فراق على (ع ) 

ابن مسكان از حضرت صادق (ع ) پرسيد: از علت خم شدن عمارتى كه در سر راه نجف اشرف واقع است كه اكنون آن را (حنانه )مى گويند چيست ؟ حضرت فرمود: چون جنازه حضرت اميرالمؤ منين (ع ) را از مقابل آن جا رد كردند، منحنى شد براى تاءسف و حزن بر آن حضرت منحنى شد.(476)


fehrest page

back page