۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام على (عليه السلام) صداى عدالت انسانى

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۵ -


اى مالك ! انصاف و داد و عدل ، سر لوحه برنامه حكومت الهى است . با خود و خانواده و افراد اجتماعت به انصاف و عدالت رفتار كن . اگر عدل و داد پيشه خود نسازى ، قهرا ظلم و ستم روا خواهى داشت . هر آنكه بر بندگان الهى ظلم و ستم روا دارد ، علاوه بر انتقام متقابل بندگان ، خداوند متعال ، خود نيز خصم او خواهد بود . و هر آن كس كه طرف حسابش خداوند باشد ، كارش ساخته است . بدان كه هيچ امرى در تباهى نعمت ها و خسران و بدبختى ، نظير ظلم و بيداد نيست . ظلم خانه ها را ويران مى كند . خداوند هميشه در كمين بيدادگران و ستمكاران است . پسنديده ترين و بهترين روش براى هر زمامدارى آن است كه ميشه در زندگى اجتماعى و سياسى ، معتدل و ميانه رو باشد و عدل و داد او همانند باران رحمت سراسر كشور را زير پوشش خود قرار دهد و رضايت همگان را فراهم سازد . در صورت اصطكاك و برخورد منافع خواص خود با عامه مردم ، هميشه خشنودى و رضايت خواص و نزديكان خود را فداى رضايت و خشنودى عامه اى مردم بدار . درست است كه جلب رضايت آنان هرگز با رنجش توده‌هاى مردم قابل مقايسه نيست و نارضايى آنان با خشنودى عمومى قابل گذشت است . هيچ گروهى مانند خواص نسبت به حكومت ، پر توقع تر و سنگين‌بارتر نيست چاپلوسان ثناگو را از خود دور بدار ، زيرا آن ناكسان هميشه طالب نعمت و آسايش هستند و در روز سختى به آسانى تو را به چنگ بلا مى سپارند و خود به گرد ديگرى حلقه مى زنند . آن كه موقع نعمت و آسايش كنار توست و هنگام بلا مزاحم تو ، آنكه در برابر نعمت سپاس نگزارد و در ميدان پيكار سست و هراسان باشد ، چنين فردى هر قدر كه به تو نزديك باشد ، دشمن جان تو و آفت حكومت توست . زنهار ، چنين كسى را از خود دور كن ، چنان كه خداوند او را از فضيلت انسانيت دور كرده است . پس با تمام وجود ، در جلب رضايت اكثريت و خشنودى جامعه بكوش زيرا اكثريت است كه نگهبان مملكت و حصار كشور است . هميشه با عامهء مردم باش ، با شادى آنان شادى كن و با غم و اندوهشان غمگين و اندوهناك باش !

اى مالك ! از آن زير دست بپرهيز كه عيوب و زشتى‌هاى ديگران را در محضر تو بازگو مى كند و سعى و كوشش دارد كه هميشه از معايب ديگران داد سخن دهد . درست است كه مردم عيوب و نارسايى‌هايى دارند ولى حكمران ، شايسته ترين فردى است كه آنها را بپوشاند و بر شرمسارى آنان رضايت ندهد . هرگز در اسرار محرمانه مردم ، آنچه را كه مربوط به مصالح عمومى كشور نيست ، دخالت نكن و بر كشف راز مردم اصرار نداشته باش ! زيرا وظيفه تو حفظ اجتماع و نظم بخشيدن به مسائل معاشرت و زندگى آنان است . با روش و رفتار خود عقده و كينه‌هاى مردم را بگشا .

اى مالك ! اكنون كه پاى در مسند فرمانروايى ، گذاشته اى خواه ناخواه بايد اغراض شخصى را كنار بگذارى و آن افراد سخن چين كه گرد حاكم جديد به سعايت و سخن چينى حلقه مى زنند و مى خواهند كه قدرت حكومت را آلت اجراى هدف‌هاى شخصى خود نمايند ، وظيفه توست كه فتنه انگيزى و مطالب شخصى آنان را تشخيص دهى و با شهامت و در نهايت دقت ، در مورد گفته‌هايشان ارزيابى كنى . به هوش باشد كه گاهى سخن چينى ، در لباس حكما و مصلحين جلوه گر مى شود . هرگز نصيحت اين گروه را به گوش مگير به سخنان آنان اثر مده .

اى مالك ! بدترين وزيران تو كسى است كه قبل از تو نيز در دوران تبهكاران و ستمگران ، وزارت آنان را نيز به عهده داشته است . و در گناه و تبهكارى‌هاى آنان سهيم و شريك بوده است . هرگز خود را با پذيرفتن چنين وزرايى و به كار گماردن آنان ، به آلودگى و تباهى نزديك نكن ، چرا كه آنان از آنجا كه با طيب خاطر و رضاى باطن مدتها همكاران و ياران گروه ستمگران و بيداد گستران بوده اند ، ديگر نمى توانند ترك عادت باطنى كنند ، و از خواص و هم رازان تو گردند . تو از ميان خردمندان و انديشمندان ، وزيران كار آزموده و لايق انتخاب كن كه دامنشان به خون شهيدان و بى گناهان آلوده نشده باشد و دست پرهيز و تقواى آنان به مال مستمندان هرگز دراز نشده باشد . وزيران تو بايد از كسانى باشند كه نه خود ستم كرده اند و نه ستمگر را با دست و زبان يارى داده اند . نه افرادى كه خود خون يتيمان را خورده اند و خونابه از ديده بيوه زنان و پدر مردگان افشانده‌اند .

اى مالك ! تو را به استفاده و بهره بردارى از انديشه خير خواهان و عناصر صالح و كاردان توصيه مى كنيم . هرگز با فرد بخيل و تنگ نظر مشورت مكن ، چنين كسى پيوسته از تنگ نظرى و گدايى دم مى زند و تو را از رادمردى و گشاده دستى و دريا دلى باز مى دارد . فرد ترسو هم مى كوشد كه پايهء تصميم و ارادهء اصحاب مشورت را سست و ناچيز سازد .

اى مالك ! هرگز با بخيلان و آزمندان و طعمكاران همنشين مباش ! اين جماعت همواره سخن از سود شخصى خود مى زنند و تو را به ظلم و ستم در راه كسب مال و ذخيرهء زر ، تشويق مى كنند . بخيلان و آزمندان ، مردمى ضعيف النفس هستند كه بر عظمت و قدرت الهى تكيه ندارند ، و از كمك پروردگار خويش نا اميد و آشفته خاطر و بدگمان هستند . بخل ، ترس ، حرص و طمع ، سه غريزه مختلف هستند و يك واژه آنها را گرد هم مى آورد و آن عدم اعتماد به خدا و سوء ظن و بدگمانى به مبدأ آفرينش و ايزد دانا و توانا است . تو مى توانى از ميان خردمندان ملت ، وزيران كار آزموده اى كه دست به جنايت و خيانت نيالوده‌اند ، و همكار و معاون ستمگران نشده اند ، انتخاب كنى . آنان از نظر هزينه و مخارج زندگى با صرفه ترند ( چون عادت به عيش و نوش و ولخرجى ندارند ) . از نظر همكارى مفيدترند ، و از نظر روابط مهربانتر ، و غير از تو ، انيس و آشنايى ندارند . اين چنين افرادى هستند كه آزار و ناراحتى ندارند ، و از تملق و چاپلوسى بدورند . در زندگى سياسى و اجتماعى ، تا مى توانى با پرهيزكاران در آميز و در معاشرت و صحبت ، عناصر شايسته را مورد مشاوره خود قرار بده و سعى و كوشش كن آنان نيز تو را به عجب و خودستايى وا ندارند .

مالك ! سعى و كوشش كن كه در حكومت تو خادم و خائن يكسان نباشند . اگر آنان هر دو به يك ديده نگريسته شوند ، و خدمتگزار صديق و واقعى در برابر خدمت خود پاداش مناسب يا تشويق شايسته نبيند ، دلسرد و سست مى گردد و در مقابل آن ، خائنى كه جزاى خيانت خود را كاملا نبيند ، كردار زشت خويش را با جرأت بيشترى تكرار مى كند . تو بايد هر كدام را با سزاى عمل خويش مجازات نمايى . هيچ چيزى نسبت به جلب نظر و توجه به ملت ، بهتر از آن نيست كه در حق آنان نيكى و احسان شود و هزينه ها و گرفتاريهاى آنان سبك گردد و بارى از دوش آنان برداشته شود . و آنان به كارى كه از عهده شان ساخته نيست ، اكراه و اجبار نگردند . با زير دستان خود با حسن ظن و نيت خوش مدارا كن . حسن ظن جلوى بسيارى از توهمات را مى گيرد . بهترين فردى كه مى توانى بيشتر به او حسن نظر نشان دهى ، كسى است كه آزمايشات و امتحانات از او بيشتر صورت گرفته است و سزاوار سوء ظن تو فردى است كه امتحان و آزمايش خوبى پيش تو نداده است .

اى مالك ! آن سنن و قوانينى نيكوست كه از گذشتگان اين ملت به يادگار مانده و پشينيان به آن عمل مى كردند و عامل جلب محبت و دوستى بوده است . اين قوانين و سنن را پايمال مكن و از ميان مبر و از پيش خود روش ها و سليقه‌هايى كه لطمه به اين سنت ها مى زند و اثر عملى ندارد بوجود نياور . چون در اين صورت ، پاداش نيك از آن كسى خواهد بود كه آنها را بوجود آورده بوده است و تنها و بال و بدبختى و محروميت آن عايد و نصيب تو خواهد بود . تا جايى كه توان و قدرت دارى ، با دانشمندان و علماى پاكدامن و بى غرض معاشرت داشته باش و از حكمت و اندرزهاى حكماى كشور ، به حد كافى ، استفاده كن و در راه تثبيت پايه‌هاى اساسى كشور و مبانى مملكت ، از فضل و دانش آنان بهره گير و از تجربيات و اندوخته‌هاى حكما ، در راه حفظ و نگهدارى اصول پيشينيان استفاده كن .

اى مالك ! مردم از گروه‌هاى مختلف تشكيل يافته اند ، كه هىچكدام از آنان بى نياز از ديگرى نيستند ، و امور آنان جز با همكارى و هميارى يكديگر عملى و قابل اصلاح نيست . گروهى سرباز و ارتشى هستند كه در راه خدا گام بر مى دارند ، شمشير مى زنند و اسلحه به كار مى گيرند . گروهى از آنان ، دبيران و نويسندگان و كاركنان امور دولتى هستند . گروهى قضات دادگر و دادستان حقوق ضعفاء هستند . گروهى كارگران و كارمندان هستند . گروهى جزيه دهندگان و ماليات پردازان ، از اقليت‌هاى مذهبى و مسلمانان ، و گروهى هم تجارت پيشگان و بازرگانان و اهل صنف و حرفه هستند . و گروه‌هايى هم در اجتماع هستند كه نيازمند و فقيرند ، و از نظر در آمد در سطح پائين ترى قرار گرفته اند . خداوند مهربان ، در قرآن مجيد ، حقوق و حدود همه را تعيين فرموده است و همگان از پرتو قرآن و سنت نبوى حقى دارند كه در عهده و پيمان الهى است و پيش ما محفوظ و محترم است .

اى مالك ! سپاهيان و پاسداران ، به فرمان الهى ، دژهاى محكم ملت ، زينت و اعتبار فرمانروايان ، مايهء عزت و سربلندى كشور ، و وسيله ايمنى و امنيت مملكت هستند . ملت هرگز از آنان بى نياز نيست . و تداوم عمل و بقاى وجودى پاسداران هم بسته به خراج و مالياتى است كه از خراج دهندگان و ماليات پردازان دريافت مى شود و پايه‌هاى معيشتى آنان را فراهم مى سازد و آنان را در مبارزه با دشمن نيرو و قدرت مى بخشد . و احتياج و نيازمنديهاى آنان را اشباع و مسدود مى سازد . پاسداران و ارتشيان هم در ادامه وجود خود ، بستگى تمام به وجود دادرسان و قضات و كارمندان و دبيران دارند ، تا پيمان ها و قراردادها را محكم سازند و منافع كشور را منظور و محفوظ دارند . دبيران و نويسندگان ، آنچه كه مربوط به حكومت است مى نويسند و ميان مردم رواج مى دهند و ملت را با آن اصول آشنا مى سازند . گروهايى كه از آنان نام برده شد ، به نوبت خود ، باز نياز كامل به تجار و صنعتگران و صاحبان حرفه ها دارند ، و اين طبقه وظيفه دارند گرد هم بيايند ، و براى تجارت و كسب و كار ، بازارها تشكيل دهند ، و نيازمنديها و احتياجات مردم را تأمين سازند و از وسايل آسايش و راحتى ، آنچه در دسترس همگان نيست ، در اختيار مردم قرار دهند . طبقات فقير و نيازمند اجتماع ، در موقعيتى قرار دارند كه بايد مورد مساعدت قرار گيرند . خداوند متعال براى همه گروه ها و طبقات ، حدودى قائل شده است و فرماندار نيز وظيفه دارد تا در اصلاح امور طبقات و گروهها سعى و تلاش كند . او وظيفهء سنگين و مهمى به عهده دارد كه جز با همت و استقامت در برابر مشكلات و ناروايى‌ها نمى تواند وظيفهء خود را انجام دهد . سرپرستى و فرماندهى پاسداران و سپاه را به فردى بسپار كه خلوص نيت و فداكارى او ، در راه خدا و رسول و پيشوايت ثابت ومسلم شده باشد . چنين فردى بايد با تقوى صاحب فضيلت ، و با تدبير باشد ، تا بتواند آتش خشم را به موقع فرو نشاند . اگر تقصير كارى از او عذر خواست ، بپذيرد و نسبت به ضعفا مهربان و نسبت به زورگويان و قوى پنجگان بيگانه باشد . زود تحت تأثير قرار نگيرد و ضعف و ناتوانى از خود نشان ندهد .

اى مالك ! از ميان سران ارتش ، فردى را انتخاب كن و به خودت نزديك گردان ، كه افراد سپاه را به يك چشم نگاه كند و از امكانات خود در راه تأمين نيازهاى ارتش صرف نظر كند . و در حل گرفتاريها و مشكلات آنان كوشا وجدى باشد . او بايد با چنين اعمال انسانى و شايسته خود ، ميان افراد ارتش ارتباط و جوشش خاصى بوجود آورد كه در نتيجه تلاش او همهء افراد سپاه يكسان و يكدست باشند و هدفشان در بر افكندن دشمن مشترك ، يگانه و متحد و متفق گردد . تو خود نيز در مورد همه مهربان و صميمى باش ، چون محبت و صفا و صميميت تو ، دلهاى آنان را به سوى تو جلب مى كند . بهترين چيزى كه مى تواند موجب چشم روشنى و سرافرازى واليان و فرمانداران شود ، اين است كه : در شهرها و ايالات ، عدالت حكمفرما شود ، تا كينه ها فرو نشسته و موجب شكوفايى محبت و مودت ملت گردد . و آن ، هنگامى است كه سينه ها از كينهء فرماندار خالى گردد و او را با محبت احاطه كنند و از هر گزندى دور و مصونش دارند . نه آنكه فرمانروايى را بر خود تحميلى بپندارند ووجود او را سنگين و غير قابل تحمل احساس كنند و آرزو داشته باشند هر چه زودتر ، دوران حكومتش سپرى شود . تو ، به تجلى آمال و آرزوهاى آنان فرصت و ميدان بده ! در تحسين و تشويق و شكوفاندن استعدادهايشان سعى و كوشش كن . گرفتاريهاى مردم را حل كن و بدان كه تشويق و تعريف از كارهاى نيك ملت ، باعث تحريك روح شجاعت مى گردد و براى افراد تنبل و تن پرور نيز محرك و برانگيزاننده مى شود . و در مورد هركس رنج و زحمتى را كه متحمل شده است در نظر بگير . رنج كسى را به ديگرى نسبت مده و از هر كسى به اندازه‌ايى كه زحمت كشيده است قدردانى كن . هرگز نبايد شرف و بزرگوارى يا شهرت فردى ، تو را وادارد كه بيش از اندازهء فعاليت او ، تقديرش كنى ، يا گمنامى و ضعف ظاهرى كسى باعث شود كه كار و فعاليت او را كوچك و ناچيز به حساب آورى .

اى مالك ! براى حكومت و قضاوت در ميان مردم ، فردى را برگزين كه بهترين و شايسته ترين مردم باشد . كسى كه كارها را در تنگنا قرار ندهد ، و سر و صدا و مجادلات طرفين دعوى ، او را به بد خلقى و از دست دادن تعادل خود و اندارد . اگر لغزشى از او سر زد ، زود متوجه شود و بر اشتباه خود اصرار نورزد . هنگامى كه حق را شناخت ، در پذيرفتن آن عناد ولجاج به خرج ندهد و خود را در محظور نبيند . نفس خود را در معرض طمع ورزى و پشت همتى قرار ندهد . مسائل را سرسرى و بى اهميت تلقى نكند ، بلكه دقت و عمق بيشترى در مسائل به خرج دهد . در امور شبهه آور ، آن قدر توقف كند كه حقيقت بر او روشن شود ، و پيش از آن اقدام ، خوددارى كند . از مراجعه به طرفين دعوى هيچ گاه دلتنگ و خسته نشود و در كشف حقيقت بسيار بردبار باشد . قاضى بايد فردى باشد كه تملق و چاپلوسى در روح او أثر نگذارد ، و تشويق و تقدير ، از مسير واقعى منحرفش نسازد .

اى مالك ! كار قضاوت را مرتبا در نظر بگير ، و مورد بازرسى قرار بده . به قاضى آن قدر حقوق بده كه به خوبى و در كمال رفاه احتياجش را بر آورد و از مردم بى نيازش سازد . قدر و مقام او را آن قدر بالا ببر ، كه نزديكان تو به خود حق ندهند پشت سر او نزد تو سخن چينى كنند ، و مطمئن باشد كه هيچ گاه غافلگير نخواهد شد و كسى قدرت بدگويى از او را نخواهد داشت . در امور قضايى ، با دقت و عمق بيشتر توجه كن . زيرا در حكومت قبلى ، اسلام زير دست اشرار قرار گرفته بود ، زير دست كسانى كه هوى و هوس خويش را در آن اعمال مى كردند و مى خواستند آن را وسيله دنيا اصناف و كسبه گفته شد ، بايد به اين نكته هم توجه داشته باشى كه عده اى از آنان در داد و ستد سختگير و تنگ نظر و داراى صفت بخل هستند . و جمعى نيز وجود دارند كه مواد غذايى مردم را ، به اميد گرانى بيشتر ، احتكار و ذخيره مى كنند تا در بازار كمياب شود و آنگاه آن را به بهاى گران تر بفروشند . و نيز در اين ميان عده اى زورگو و اجحاف كننده متعدى به حقوق ديگران ، هستند . باتوجه به اين معايب ، تلاش كن كه جلوى اجحاف و گرانفروشى را بگيرى و مخصوصا هرگز اجازهء احتكار به كسى ندهى ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) احتكار را قدغن فرموده است . داد و ستد ، بايد بر اساس ميزان عدل و داد باشد ، و از تعدى و تجاوز به حقوق ديگران خوددارى شود . بايد مراقبت كرد كه در قيمت ها ، اجحاف و تعدى نسبت به هىچكدام از دو طرف معامله ( خريدارى و فروشنده ) صورت نگيرد . پس از آنكه دستور قدغن بودن احتكار را صادر كردى ، اگر باز فردى اقدام به احتكار كرد ، بايد او را به سزاى عمل خود برسانى و مورد عقوبت قرارش دهى و البته مجازات بايد متناسب با عمل ارتكابى هركس باشد ، نه بيش و نه كم . (27)

6 . در ميان مردم حاجتمند

على (عليه السلام) ، در زندگى خود ، از اين دنياى خاكى فانى ، به هيچ چيز دلبستگى نداشت . او از پوشاك به دو جامه كهنه و بى ارزش ، از خوراك به دو قرص نان در شبانه روز اكتفا مى كرد . در مقام جانشينى پيغمبر ، امير مؤمنان و پيشواى مسلمانان ، نه تنها قصر و كاخى نداشت ، بلكه در كلبه اى كوچك و محقر زندگى مى كرد كه تنگدست ترين افراد نيز از زندگى در آن اكراه داشتند . هميشه دم از مسكينان و نيازمندان و محرومان و مستمندان مى زد و خود عملا همه جا همه وقت با آنان همگان و همراه بود . روش و سيرهء على (عليه السلام) ، همواره مالامال از سعى و كوشش در رفع نيازمنديهاى مردم محروم بود . او خود زهد مى ورزيد ، و از دنيا به حد اقل مظاهر آن اكتفا داشت ، ولى راضى نبود كه مردم نيز همانند او با محروميت بسر برند . بلكه مى خواست همگان به حق طبيعى و مشروع خود برسند و آسايش و راحتى خود را در آسايش و راحتى ديگران جستجو كنند و به دست آورند . او تصريح دارد كه مى تواند از غذاهاى گوارا و لذيذ ، و از پوشاك نرم و لطيف ، و از مسكن زيبا و باشكوه استفاده كند ، ولى از آنها بدين جهت نفرت دارد كه در اجتماع ، گروهى بينوا و فقير وجود دارند كه قادر نيستند از اين مواهب الهى بهره‌مند شوند . و مايل است همگان با هم و به طور يكسان توانايى استفاده از اين مواهب را پيدا كنند .

مى فرمايد : آيا به همين دل خوش دارم كه مرا پيشواى مسلمانان بنامند ، ولى در سختى ها و ناگوارى‌هاى فقر و تنگدستى ، با مردم شريك و سهيم و همدم نباشم ؟ . و باز مى فرمايد : اين لنگه كفش وصله دار ، در نزد من از حكومت در شما بهتر است ، اگر حق را برپا نگهدارم و باطل را از ميان نبرم . از سخنان معروف اوست كه : به خدا ايمان نياورده است كسى كه شب ، خود را كاملا سير كند و همسايهء او گرسنه باشد . على (عليه السلام) ، پيشواى بزرگ جهان اسلام كه نمونه كامل يك انسان متعهد و دلسوز در تاريخ بشريت است ، مى فرمايد : من چگونه مى توانم شب با شكم سير بخوابم و سفرهء خود را با انواع غذاها رنگين سازم ، در حالى كه شايد در نقاط دور دست حجاز و آفريقا افراد گرسنه و بى طعام وجود داشته باشند ؟ او براى تأمين اين نياز درونى و ايمانى خود در تمام عمر ، به اين برنامه انسانى وفادار ماند و سادگى غذاى او ، مخصوصا در دوران خلافت و حكومت ، گاهى از قرص نان جوينى تجاوز نمى كرد . و اين نوع رفتار با آن همه امكانات و اختيارات ، هر بيننده اى را به حيرت وامى داشت و كاملا احساس مى كرد كه اين پيشواى عظيم الشأن ، مسئوليت پيشوا بودن را ، چگونه در مكتب خود متجلى كرده است . شخصيت دوم جهان اسلام ، تا آخرين لحظات زندگى ، درباره تأمين نيازمنديهاى مستمندان ، طرح و نقشه مى ريخت و فكر مى كرد و بارها در سخنان ارزنده و توصيه‌هاى خود آنان را سفارش مى فرمود . در يكى از سخنان خود به دو نور چشم خود ، امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) ، مى فرمايد : خدا را ، خدا را ، درباره مستمندان مبادا حقوق آنان را فراموش كنيد ! .

او با عشق عميق و دلبستگى كامل ، در باره احسان و دستگيرى از مستمندان ، وحفظ و حراست حقوق آنان ، سخن مى گويد . گفته‌هاى او از يك سوزش خاص درونى حكايت دارد و بر همين اصل بر دلها مى نشيند . فرق است ميان آنكه روى مبلهاى نرم و گرم قصر مجلل خود نشسته ، زير نسيمهاى روح انگيز وسائل تهويه در تابستان ، و در مجاورت حرارتهاى ملايم شوفاژ در زمستان ، با كلكسيونهايى از انواع لباس و پوشاك ، و با شكم انباشته از غذاها و طعامها و خورشهاى گوناگون ، دربارهء مستمندان و نيازمندان حرف بزند ووجود آنان را نردبان وصول به هدفها و آرمانهاى شخصى و سياسى خود قرار دهد ، با آن فرد متعهد و دلسوز كه با تمام وجود و انديشه ، فقر و نياز را لمس و حس كند ، و هرگز پا روى معتقدات و پندارهاى خود نگذارد ، و هميشه تابلوى گرسنگان يمامه و حبشه و اوضاع دلخراش يتيمان و پير زنان را ، در صفحهء خاطر ، در برابر چشمان خود داشته باشد و در حل و بازگشائى و مشكلات آنان دمى نياسايد . اين است رمز بقاء و جاودانگى على (عليه السلام) . با توجه به اين انديشه‌هاى انسانى و الهى است كه در مورد مستمندان و نيازمندان نيز نكته اى را از چشم فرو نمى گذارد و در باره آنان انسانى ترين دستورها را خطاب به فرماندار انتخاب خود ، مالك اشتر ، صادر مى كند .

7 . على (عليه السلام) و مستمندان اجتماع

اى مالك ، خدا را در نظر بگير و در مورد بيچارگان و مستمندان و نيازمندان ، و افرادى كه با گرفتارى شديد فقر گرسنگى پيكار دارند ، يا افرادى كه مريض و درمند هستند و بخصوص گرفتار بيمارى‌هاى مزمن اند ، آنچه خداوند رعايت آن را خواست رعايت كن . قسمتى از عوايد بيت المال كه در اختيار توست ، و قسمتى از محصولات زمين‌هايى را كه متعلق به مسلمانان است ، به رفاه حال عمومى آنان اختصاص بده اين وظيفه را در تمام نواحى و مناطق شهرها و آبادى ها رعايت كن و به زير دستان نيز ، رعايت اين امور را تذكر بده ! دورى و نزديكى محل زندگى و كار و اقامت فرد مستمند ، در انجام وظيفه انسانى تو ، تفاوتى ايجاد نكند . دورترين آنان همان حقى را دارد كه نزديكترينشان بايد داشته باشد . زنهار ، زنهار ، غرور فرمانروايى باعث نشود كه از اين وظيفه غفلت ورزى ، از تو پذيرفته نخواهد بود كه تمام فكرت به امور مهم كشورى مصروف گردد ، ولى به امور جزئى توجهى نكنى . اهميت اينان ، خيلى بيشتر است ، هرگز اهميت و توجه خود را از اين طبقه بر مگردان ، و چهرهء خود را از روى تكبر و خود پسندى ، از آنان متاب . تو وظيفه دارى كه رفتار اطرافيانت را ، در مورد بى نوايان ، مورد توجه قرار دهى ، چون امكان دارد آنان در اثر فقر و نيازى كه دارند ، به چشم اطرافيان تو ، حقير و كوچك جلوه كنند و بديدهء حقارت بر آنان بنگرند ، آنها را هرگز فراموش نكن وضع و مشكلاتشان را مورد رسيدگى كامل قرار بده . و دربارهء يتيمان و سال خوردگان ، امام بزرگوار ، چنين مى فرمايد : مالك ! به وضع يتيمان و سالخوردگان و از كار افتادگان ، و آنان كه در زندگى ، راهى و وسيله اى جز تو ندارند ، و اهل سؤال و تكدى هم نيستند ، توجه كن . هر چند رعايت اين وظايف بر حاكم و والى سنگين است و انجام وظيفه همه وقت سنگين و دشوار مى نمايد ، ولى خداوند متعال انجامه اين وظايف را ، به افرادى ، كه آن را به اميد پاداش آخرت انجام مى دهند ، آسان و سبك مى سازد .

8 . برنامه ملاقاتهاى عمومى

اى مالك ! قسمتى از اوقات خود را به حاجتمندان و مراجعان و دردمندان اختصاص بده تا بتوانى ، خود شخصا به گرفتاريهاى آنان رسيدگى كنى . اين وظيفه را در يك مجلس عمومى كه درهاى آن بر روى همه مردم باز باشد و همگان بتوانند به آسانى از آن وارد شوند ، انجام بده . در آن مجلس عمومى ، محض رضايت و خشنودى الهى كه تو را خلق كرده است ، با مردم فروتن و متواضع باش . سپاهيان ، محافظان و پاسداران و دربانان را از خود دور كن ، تا هركس كه با تو رازى و درد دلى دارد ، بدون ترس و شرم و واهمه و لكنت زبان ، حرفش را در ميان بگذارد ، من خود از پيامبر (صلى الله عليه وآله) چندين بار شنيدم كه مى فرمود : ملتى كه در محيط آنان ضعيف نتواند بدون واهمه و گرفتگى زبان ، حق خود را از قوى بگيرد ، هرگز روى سعادت و خوشبختى را نخواهد ديد . در آن مجلس عمومى ، بايد تند خويى و احساسات ارباب رجوع را تحمل كنى ، خسته و رنجيده نشوى ، سنگدلى و خود خواهى را از خود دور سازى ، تا بتوانى مشمول رحمت خدا شوى و پاداش فرمانبردارى او را نصيب ببرى . سعى كن آنچه را كه عطا مى كنى با گشاده رويى باشد ، و اگر امكان بر آوردن حاجت فردى را ندارى ، با عطوفت و مهربانى عذر بخواه . كارهايى هست ، كه به عنوان يك حاكم و فرمانروا ، خود بايد انجام بدهى : نامه ها و دستورهائى كه نويسندگانت از نوشتن و انجام آنها عاجزند ، يكى از اين كارها است . و ديگرى پاسخ مقتضى دادن به درخواست‌هاى مردم است زيرا در همان روز و همان وعده‌ايى كه داده اى ، شايد بر اعوان و اطرافيان تو مشكل باشد كه همان وقت ، پاسخ مناسب بدهند . در هر روز ، كار همان روز را انجامه بده ، چه كارهاى هر روز ، به همان روز تعلق دارد . وقت خاصى را ميان خود و خدا اختصاص بده كه بهترين و عالى ترين اوقات باشد ، هر چند كه خدمت به خلق خدا و اوقاتى كه صرف انجام گرفتاريها آنان شود ، همه و همه مخصوص خدا و در راه خداست . در آن اوقات اختصاصى كه ميان خدايت و خود ، دارى ، به انجام فرايض الهى بپرداز و آنها را به قصد قربت و بدون خدشه و دور از هر عيب و نقص انجام بده ، هر چند بدنت در رنج باشد . در آن هنگام كه به نماز جماعت مى ايستى ، در انجام آن حد وسط و اعتدال را رعايت كن . نماز را نه آن قدر طول بده كه مردم از نماز جماعت برمند و فرار كنند و نه آن قدر شتاب و عجله كن كه به اركان نماز لطمه اى وارد آيد ، و آداب و شرايط آن رعايت نشود . بسيار طبيعى است كه در ميان افرادى كه در نماز به تو اقتداء كرده اند اشخاص پير و بيمار ناتوان باشند ، يا كسانى كارهاى فورى و فوتى داشته باشند . از اين رو رعايت اعتدال را بكن . هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مرا به يمن فرستاد از آن حضرت پرسيدم كه در آنجا نماز جماعت را با مردم چگونه برگزار كنم ؟ فرمود : ضعيف ترين آنان را در نظر بگير و مانند او نماز بخوان و با مؤمنان به مهربانى و محبت رفتار كن .

9 . در ميان توده ها

اى مالك ، زنهار و مبادا ميان خود و مردم اهل درد ، پرده و حائل داشته باشى و مدتى طولانى ، خود را از آنان مستور و پنهان سازى ! پنهان بودن فرمانروا ، باعث بى اطلاعى او از اوضاع و موجب نوعى سختگيرى و ايجاد مشقت و ناراحتى براى مردم خواهد شد . در چنين صورتى حاكم از امور جارى بى اطلاع خواهد ماند و گزارشهاى ناروا به گوش او خواهد رسيد . كه پيش آمدهاى بزرگ را كوچك ، حوادث كوچك و محقر را بزرگ ، بد را خوب ، خوب را بد و حق را آميخته به باطل جلوه گر خواهد ساخت . از آنجا كه فرمانروا هم بشرى است كه امور پنهانى و مخفى را نمى تواند تشخيص دهد ، و حق نيز نشانه‌هاى آشكارى ندارد كه بتوان آن را از باطل تميز داد ، پس تنها راه تميز و تشخيص آن همين است كه در ميان مردم و در جمع آنان باشى . دليلى نيست كه تو از مردم خود را كناره گيرى ، ضعف شخصى و خصوصيت اخلاقى تو از دو صورت خارج نيست يا عادت به بذل و بخشش در راه خدا و حقيقت ، تو را در پرداخت حق واجب مردم مانع مى شود ، يا تو فردى هستى كه به محروم كردن مردم و خوددارى از احسان عادت كرده اى . در اين صورت نيز در پرده و خفا بودن تو معنى نخواهد داشت ، زيرا تنها با مردم و در ميان مردم است كه به اخلاق و خصوصيات تو پى پرده مى شود و از برو آورده نشدن حاجتشان به نوميدى و يأس دچار مى شوند ، و به زودى از اطراف تو پراكنده مى گردند تازه اغلب نيازمنديهاى مردم ، امورى است كه مستلزم هزينه اى براى تو نخواهد بود : گاهى شكايت از ستمگر و متعدى حقوق ، و گاهى درخواست دادخواهى در معامله و داد و ستدى است كه در هر حال نيازى به صرف هزينه و خرج پول ندارد .

10 . عدالت و دادگسترى

در مكتب على (عليه السلام) در منطق و مكتب انسان ساز علوى ، چاپلوسى و تملق موقوف ، و برابرى و مساوات انسانها در مقابل قانون و اصول عدل اسلامى و الهى ، يك اصل ثابت و تغيير ناپذير است . در اين مكتب ، هر كسى در حدود خدمت يا خيانت خود ، مورد تشويق يا تنبيه قرار مى گيرد . زمامدار حق ندارد با خود كامگى و استبداد رأى ، امور كشور را اداره كند . تنها نحوهء ادارهء كشور از راه مشاوره و مراجعه به افكار عمومى ملت يا نمايندگان واقعى آنهاست . فرد خودكامه و مستبد بنابر تعبير امام ششم (عليه السلام) بر لبهء پرتگاه ايستاده است و به سقوط نزديك است و چنين شخصى هرگز روى سعادت و رستگارى را نخواهد ديد . (28)

روزى يكى از افراد عادى ملت ، در يك موضوع شخصى ، با على (عليه السلام) اختلافى پيدا كرد و شكايت او را نزد عمر بن خطاب ، رئيس حكومت وقت برد . عمر هر دو را احضار كرد . سپس رو به على كرد و گفت : يا ابا الحسن ! در كنار شاكى بايست ! . . . . ناگهان چهرهء على دگرگون شد وآثار خشم و ناراحتى در سيماى او آشكار گرديد . عمر پرسيد : على از اينكه در كنار دشمن و طرف اختلاف خود بايستى نارحت شدى ؟ على (عليه السلام) گفت : نه ، هرگز ، من از اينكه تو بين من و او مساوات و برابرى قائل نشدى و مرا با كنيه ام و با احترام و تعظيم مورد خطاب قرار دادى ، اما با طرف اختلاف من ، چنين رفتار نكردى و نام ساده اش را بر زبان آوردى ناراحت و متأثر شدم . ( به كار بردن كنيه ، در زبان عرب ، نشانهء تعظيم و احترام و بزرگداشت و اكرام نسبت به مخاطب است و همين تبعيض در مخاطب قرار دادن ، امام را خشمگين كرد ) مؤلف . على (عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد : به خدا سوگند ، اگر هفت اقليم را با هرچه آسمان‌هايشان دارند به من بدهند ، كه بر خدا ، در مورد مورچه‌ايى عصيان ورزم و پوست جوينى را كه او به آشيانه خود مى برد ، از او بگيرم ، هرگز نخواهم كرد . و به راستى و حقيقت قسم ، دنياى شما در نزد من كوچك تر و پست تر از برگى است كه در دهان ملخى قرار گرفته باشد . (29)

احترام به مساوات در برابر قانون ، نزد على (عليه السلام) ، ايجاب مى كند درخواست برادر تنى خود عقيل را - كه مى خواست از خوانهء بيت المال ، نسبت به ديگران حقوق و مزاياى بيشترى برايش قائل شود و از فقر و فلاكت نجاتش دهد - نپذيرد ، و او را با شيوه اى هشدار دهنده و آگاه كننده به اين مسألة واقف سازد كه بيچارگان و نيازمندانى در مانده تر و نيازمندتر از او در كشور اسلامى وجود دارند ، كه چنين تبعيضى ظلم به آنان و موجب خشم خداوند است. على بن ابى رافع ، يكى از دوستان و شاگردان على (عليه السلام) ، كه در دوران خلافت امام مسئول و متصدى بيت المال بوده است مى گويد : من متصدى امور بيت المال بودم . گردن بند مرواريدى از بصره به انبار بيت المال منتقل شده و در اختيار من بود كه يكى از دختران على (عليه السلام) ، طلبى قرار دهند و دين را ملعبه و آلت دست خود كرده بودند .

11 . كارگزاران حكومت اسلامى

كارمندان و خدمتگزاران دولت ، مهره‌هاى اصلى گردش امور مملكت هستند ، در صلاح و فساد و آبادى و ويرانى مملكت سهم ارزنده و مشكلات حساس و اساسى دارند ، اگر آنان كمر همت ببندند و با دشواريها و مشكلات ، در راه پيشرفت كشور ، دمساز و متحمل باشند ، مى توانند آسايش عمومى و سربلندى مملكت را فراهم آورند . يا به عكس ، سهل انگارى و عدم احساس مسئووليت آنان ، رشته‌هاى ارتباط و هماهنگى انتظام عمومى را از هم مى گسلد . پيرامون نقش سازنده و اهميت كار و مسؤوليت خطير آنان ، و اين كه با كدام خصوصيت و ويژگى ها مى توان كارمند درستكار و سالم را آماده كار ساخت ، به سخنان ارزنده ، كلمات انسان ساز ، و گفتار متعالى درخشان على (عليه السلام) گوش فرا دهيم و از منبر وحى گونه اش ، آنجا كه با مالك اشتر نخعى ، درباره مردم و پيرامون چگونگى رفتار با ملت اسلامى سخن مى گويد ، بهره ها گيريم :

اى مالك ! در امور كارمندان و كارگزاران دولت ، دقت و سعى كامل و كافى مبذول دار . از ميان مردم افرادى را كه داراى تجربه و سابقه كار وحسن شهرت باشند برگزين . كسانى را به شغل ها و مناصب حساس كشور انتخاب كن كه داراى سوابق نيك در اسلام و از خاندانهاى اصيل و شريف باشند . گزينش تو بر اساس امتحان و آزمايش و متكى بر اصول و پايه‌هاى استخدامى صحيح باشد ، نه براساس خود رأيى و ميل شخصى و توصيه دوستان . اگر انتخاب تو بر اين دو اساس باشد به ظلم و ناروائى در حق مردم مرتكب شده اى . افراد بى غرض ، كم طمع ، دور انديش و آينده نگر ، صلاحيت انتخاب و استخدام را دارند . پس از استخدام ، حقوق كافى به آنان بپرداز ، چون اين امر به آنان نيرو مى بخشد كه امور داخلى خود را اصلاح كنند و هر گز به فكر برداشت و سوء استفاده از اموال عمومى مردم كه در اختيار آنهاست نمى افتند . به كار شكنى و مخالفت با تو بر نمى خيزند و در امانت خيانت نمى كنند . پس از انتخاب و استخدام ، امور آنان را تنها به خودشان وامگذار ، بلكه با دقت كافى عمليات آنان را مورد بررسى قرار بده و بازرسان مخفى ، كه به تو راستگو و وفادار باشند ، براى بررسى كارهاى آنان بگمار ، اثر اين بازرسى پنهانى ، آن است كه آنها را به امانت دارى و مدارا با مردم ، بيشتر وادار و تشويق مى كند و راه مهربانى و خوشرفتارى با ملت را مى آموزد . كمال مراقبت و آگاهى را در مورد مقربان و نزديكان و اصحاب راز و اسرار خود به كار ببند . هرگاه يكى از آنان ، مرتكب خيانتى شد ، و گزارش‌هاى متعدد بازرسان مخفى اين خيانت را تأييد كرد ، از نظر گواه و شاهد كافى است كه تو او را به كيفر اعمال خود برسانى و به اندازه خيانتى كه مرتكب شده است مجازاتش كنى . مقام او را خوار و خيانتش را آشكار و بر ملا ساز و ننگ و عار خيانت پيشگى را ، همانند قلاده بر گردنش بيفكن تا مايه عبرت ديگران باشد .

12 . ماليات و درآمدهاى عمومى

در مورد خراج و ماليات و درآمدهاى عمومى ، دقت بيشترى انجام بده ، و امور آن را انتظام ببخش و اصلاح كن . ترتيب وصول و پرداخت آن را چنان تنظيم كن كه بتواند مصلحت ماليات پردازان و مصالح عمومى كشور را تأمين سازد . اگر وضع ماليات اصلاح نپذيرد ، ديگر امور نيز مختل و پاشيده خواهد شد . در اصلاح امور دارايى ، با در نظر گرفتن مصلحت خراج پردازان است كه صلاح عمومى ديگران هم تأمين مى شود ، و اصلاحات عمومى ديگر ، بستگى به امور دارايى دارد . طبقات مختلف مردم همگى وابسته و طفيلى خراج و ماليات هستند . توجه دارى كه گرفتن ماليات ، خود به خود كارى نيست كه تلاش و عنايت تو تنها بدان مصروف شود . بلكه عنايت و توجه به عمران و آبادانى كشور ، در تو ، بايد بيش از توجه به وصول ماليات باشد . چون با آباد بودن سرزمين است كه مى توان ماليات و خراج را از مردم مطالبه كرد . هر آن كس كه از مردم كشور ويران و غيرآباد ، ماليات طلب كند ، در حقيقت كشور را بيش از پيش ويران كرده است و بندگان خدا را به هلاك و تباهى كشانيده است . فرمانروايى چنين فردى ، خيلى زود سپردى مى شود و به پايان مى رسد . اگر خراج گزاران و ماليات پردازان ، از سنگينى آن ناليدند و به زبان آمدند ، يا اگر از پيدايش آفات زمينى و آسمانى ، از بى آبى و نيامدن باران ، از جريان سيل يا خسارات زراعت و غير آن ، تو شكايت آوردند ، به اندازه اى كه در كارشان اصلاح و گشايش پديد آيد ، به آنها تخفيف بده ! و از مالياتشان كم كن . نبايد اين كم كردن به نظر تو سنگين بيايد ، زيرا كه آن تخفيف ، خود خيره اى است كه ثمرهء و نتيجهء آن به خود تو باز مى گردد و عايد حكومتت مى شود و اعتماد ملت را به حاكم و فرمانروا بيشتر جلب مى كند و بر شدت علاقه و همكارى و حس تعاون آنان مى افزايد . اين اعتماد و پشتيبان ملت است كه مى تواند كشور را آباد سازد و فرمانروايان را در نظر مردم آراسته و پيراسته نشان دهد . بدينسان ، مى توانى نيروى عمومى را پشتيبان خود سازى و با برخوردارى از نيروى عمومى و قدرت ملى ، مى توان كارهاى مهم ترى انجام داد وآثار عدل و داد بيشترى را متجلى ساخت . عامل تمام اين كمك ها و پشتيبانى‌هاى مردم ، رضايت و خشنودى آنان است و خشنودى و رضايت ملت در پرتو علاقه و دلسوزى فرمانروا به دست مى آيد .