يكصد درس از زندگاني امام علي عليه السلام

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۵ -


ايـن تـنـهـا آيـه اى اسـت كـه فاصله ميان مرگ و قيامت را ((برزخ )) خوانده است . دانشمندان علوم اسـلامـى ، اصطلاح برزخ را از همين آيه اقتباس كرده و جهان پس از دنيا و پيش از قيامت را جهان بـرزخ نـامـيـده اند. در اين جا از ادامه حيات انسان پس از مرگ ، تا اين حد سخن به ميان آمده است كـه برخى انسان ها پس از مرگ ، ندامت و پشيمانى خود را آشكار مى كنند و از خداوند مى خواهند كه به دنيا بازگردند، ولى به آنان پاسخ منفى داده مى شود. روشن است كه انسان بايد پس از مرگ ، از گونه اى زندگانى برخوردار باشد تا از خداوند بخواهد به دنيا بازگردد.
دسـتـه دوم ، آيـاتـى انـد كـه در آن هـا آمده است ، فرشتگان پس از گفت و شنود، به صالحان و نـيـكـوكـاران بـشـارت مـى دهـنـد كـه از اين پس ، رستگار و سعادتمند خواهند بود و به آنان مى گـويـنـد كـه از نـعـمـت هـاى الهـى بـهـره بـرگيرند و آنان را در انتظار رسيدن روز قيامت نمى گذارند:
((قـيـلَ ادْخـُلِ الْجـَنَّةَ قـالَ يـا لَيـْتَ قـَوْمـى يـَعـْلَمـُونََ بـِمـا غـَفـَرَلى رَبـّى وَ جـَعـَلَنـى مـِنـَ الْمُكْرَمينَ))(111)
[پـس از مـرگ ] بـه او گـفته شد: ((به بهشت در آى .)) او گفت : ((اى كاش قوم من [كه سخنم را نـپـذيـرفـتـنـد] اكـنـون مـى دانستند كه چگونه پروردگارم مرا آمرزيد و مرا از بندگان گرامى داشته شده قرار داد.))
در آيـات پـيـش مـاجـراى گـفـت و گـوى ايـن مـرد صـالح (مـؤ مـن آل يس ) با قومش آمده است . او، آنان را به پيروى از رسولانى كه در شهر ((انطاكيه )) مردم را بـه پـرستش خالصانه خداوند مى خواندند، دعوت مى كند. سپس ، ايمان و اعتقاد خويش را اعلان مى كند و از آنان مى خواهد كه سخنش را بشنوند و راه او را در پيش گيرند.
مردم از او پيروى نمى كنند تا اين كه به جهان ديگر مى رود و در آن جا مغفرت و كرامت الهى را دربـاره خـود مـشاهده مى كند. آن گاه آرزو مى كند كه اى كاش قوم من كه هنوز در دنيا به سر مى بـرنـد، از رستگارى من در اين جهان آگاه مى شدند. آشكار است كه همه اين رويدادها مربوط به پيش از قيامت كبرى است ؛ زيرا در قيامت همه انسان هاى پيشين و پسين حاضر مى شوند و كسى در اين دنيا نخواهد بود.
دسـتـه سـوم آيـاتـى اند كه در آن ها از حيات پس از مرگ و پيش از قيامت انسان هاى سعادتمند و نيكوكار يا انسانهاى نگونبخت و گناهكار ياد شده است :
((وَ لا تـَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا فى سَبيلِ اللّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونََ فَرِحينَ بِماَ اتـيـهـُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِه وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ اَلاّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاهُمْ يَحْزَنُونَ))(112)
گـمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند. بلكه زنده اند، نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند و بدانچه خدا از فضل و رحمت خويش بدانان عنايت كرده است ، شادمانند و بشارت مـى دهـنـد بـه كـسـانـى كه هنوز در پى ايشان بدانان ملحق نشده اند كه بر آنان خوفى نيست و غمگين نمى شوند.
در آيه اى ديگر مى فرمايد:
((وَ حـاقَ بـِآلِ فـِرْعَونَ سُوْءُ الْعَذابَِ اَلنّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّاً وَ عَشِيّاً، وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذابِ))(113)
عـذاب نـاراحت كننده ، بر فرعونيان احاطه كرد. در هر بامداد و شامگاه آتش بر آنان عرضه مى شـود و آن گـاه كـه قـيـامـت بـه پـا شـود [گـفـتـه مى شود:] فرعونيان را در شديدترين عذاب درآوريد.
در ايـن آيـه ، دوگونه عذاب براى فرعونيان برشمرده شده است : يكى پيش از قيامت كه از آن بـه ((سـوء العـذاب )) تـعـبير شده است و روزى دو بار فرعونيان را بر آتش عرضه مى كنند بى آن كه در آن وارد شوند، و ديگر، پس از قيامت كه از آن به ((اشدّ العذاب )) ياد شده است و فـرعـونـيـان را وارد آتـش مـى كنند. درباره عذاب اوّل ، سخن از بامدادان و شامگاهان آمده است كه مـربـوط بـه عـالم بـرزخ اسـت ؛ زيـرا در بـرزخ نـيـز صـبـح و شـام و مـاه و سال هست . ولى در عذاب ديگر، كه در عالم قيامت است ، بامداد و شبانگاهى در ميان نيست .
بدن برزخى
انـسـان تـركـيـبـى از روح مـجـرّد و بـدن خـاكـى اسـت ، و مـنـشـاء هـمـه ادراكـات و افـعـال نـيز روح است ، و بدن ابزارى مادّى براى ادراك و فعاليت روح است ؛ چنان كه در قرآن آمده است كه روح پس از مرگ نمى ميرد و به سوى خدا باز مى گردد.(114)
امـا بـدن بـرزخـى يـا قـالب مـثـالى ، كـه روح پـس از مـرگ بـدان تـعـلق مـى گـيرد، از لحاظ شكل و صورت ، شبيه به بدن دنيايى است ، ولى داراى وزن و جرم نيست . هنگامى كه خواب مى بـيـنـيـم نـيـز هـمـيـن بـدن بـا هـمـه تـوانـايـى هـا و ادراكـات وجـود دارد، امـا جـنـبـه مـادّى اش فـعـال نـيـسـت (115) . حـتـى انـسان گاهى در خواب قوى تر از بيدارى است ؛ زيرا به كارهايى بزرگ دست مى زند كه در حال بيدارى از او ساخته نيست . بنابر آنچه در روايات آمده است ، انسان با بدن برزخى لذات و آلام جسمانى را احساس مى كند.(116)
مقصود از قبر در روايات چيست ؟
عـالم بـرزخ و آنـچـه در قبر بر انسان مى گذرد، جزئى از عالم غيب و ملكوت اين جهان است ، و آگاهى هاى ما از آن عالم به همان مقدارى است كه پيشوايان معصوم فرموده اند.
بـه گـفـتـه عـلاّمـه مـجلسى ، بنابر آنچه از روايات برمى آيد، مراد از قبر در بيشتر روايات مـوقـعيت روح انسان در عالم برزخ است .(117) بنابراين ، عالم قبر در واقع همان عالم برزخ است ، اگر چه بدن شخص در گودال خاكى دفن مى شود.
عمرو بن يزيد مى گويد: از امام جعفر صادق (ع )پرسيدم : برزخ چيست ؟ امام در پاسخ فرمود:
همان قبر است از آن هنگام كه مى ميرد تا روز قيامت .(118)
بنابراين ، مراد از قبر، همين گودال خاكى محل دفن بدن ميّت نيست ، و اين كه در روايات سخن از عـذاب و فـشار قبر به ميان مى آيد، به اين معنا نيست كه ديوارهاى قبر از دو سو به هم نزديك مـى شـونـد و بـدن مـيـّت را مـى فـشـارنـد، بلكه اين فشار، عذابى است كه در ماوراى عالم مادّه دامنگير انسان مى شود، گرچه ممكن است فشار بر روح بر بدن نيز فشار آورد. از اين رو، ممكن اسـت حـتى آنان كه در قبر خاكى دفن نمى شوند، داراى فشار قبر باشند؛ مانند كسانى كه شب در بسترى آرام خوابيده اند، ولى در اثر خواب هولناكى فشار سختى بر خود احساس مى كنند.
شـخـصـى از امـام صـادق (ع )پرسيد كه آيا كسى كه بر دار آويخته شده است ، عذاب قبر دارد؟ حضرت فرمود:
خـداى زمـيـن ، خـداى هـوا نـيز هست . خداوند به هوا امر مى كند كه او را بفشارد؛ فشارى بيشتر از فشار قبر.(119)
سؤ ال قبر
از جمله رخدادهاى مهم و حتمى عالم برزخ ، سؤ ال دو فرشته ، ((نكير)) و ((منكر)) است . از منابع دينى برمى آيد كه سؤ ال نكير و منكر حقيقتى انكارناپذير است .(120) از روايات به دسـت مـى آيـد كـه در قبر از اصول اعتقادات پرسش مى شود(121) و از برخى روايات نـيـز بـرمـى آيـد كـه از بـرخـى فـروع ديـنـى نـيـز سـؤ ال مى شود؛ چنان كه امام جعفر صادق (ع ) مى فرمايد:
((يُسْاءَلُ الْمَيِّتُ فى قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ: عَنْ صَلاتِهِ وَ زَكاتِهِ، وَ حَجِّهِ وَ صِيامِهِ وَ وَلايَتِهِ اِيّانا اَهْلَ الْبَيْتِ...))(122)
از مـيـّت در قـبـرش از پـنـچ چـيـز مـى پـرسـنـد: از نـمـاز، زكـات ، حـجّ، روزه و ولايـت مـا اهل بيت .
قيامت
در آستانه قيامت
از قـرآن كـريـم بـرمـى آيد كه همراه با برپايى قيامت ، دگرگونى عظيمى در سراسر جهان روى مـى دهـد و نـظـام جـهـان وارد مـرحله اى نوين مى شود. وقوع اين حادثه بزرگ ، با خاموش ‍ شـدن سـتـارگـان ، خـشـك شـدن دريـاهـا، مـتـلاشى شدن كوه ها، پديد آمدن لرزش ها و غرش هاى عالمگير و دگرگونى هاى بزرگ ديگرى همراه است و همه پديده هاى جهان نابود و متلاشى مى شـونـد و هـمـه چـيـز بـه سـوى انـهـدام و ويـرانـى مـى رود. ايـنـهـمـه تـغـيـيـر و تـحـول بـراى سـاختن نظامى نوين است و بار ديگر جهان با نظامى نوين بازسازى مى شود و بـراى هـمـيـشـه بـاقـى مـى مـانـد. از بـرخـى آيـات قـرآن فـهـمـيـده مـى شود كه اين تحولات و دگرگونى هاى بزرگ پيامد يك ((صيحه )) يا ((نفخه )) است :
((فـَاِذا نـُفـِخَ فـِى الصُّورِ نـَفـْخـَةٌ واحـِدَةٌَ وَ حُمِلَتِ الاَْرْضُ وَالْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةًَ فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةَُ وَانْشَقَّتِ السَّمآءُ فَهِىَ يَوْمَئِذٍ واهِيَةٌ))(123)
و چـون يـك بار در صور دميده شود، زمين و كوه ها برگرفته و يكباره در هم كوبيده شوند.پس آن روز، واقعه بزرگ تحقق يابد و آسمان شكافته شود و در آن روز سست گردد.
از آيه برزخ برمى آيد كه برزخ شامل حـال هـمه مى گردد و آدميان ، همگى ، به عالم برزخ درمى آيند.(124) از اين رو، بايد نـخـسـت ((صـيـحـه اى )) پـديـد آيـد كـه بـسـاط جـهـان و جـهـانـيـان را بـرچـيـنـد و اهل دنيا از دنيا بيرون روند و به عالم برزخ درآيند.
پس از صيحه اى ، كه دنيا و اهل دنيا را در هم مى پيچد، بار ديگر در صور دميده مى شود و قيامت بـر پـا مـى گردد و مردم برانگيخته مى شوند. از اين رو، آن را نفخه احياء و زنده كردن ناميده اند.
((وَ نـُفـِخَ فـِى الصُّورِ فـَصـَعـِقَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ مَنْ فِى الاَْرْضِ اِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ ثُمَّنُفِخَ فيهِ اُخْرى فَاِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُروُنَ))(125)
و در صور دميده شود. پس هر كس در زمين و آسمان هاست ، جز آنان كه خدابخواهد، يكسره مدهوش ‍ و مـرده شوند. سپس ، بار ديگر در صور دميده شود و ناگهان همگى برخيزند در حالى كه به صحنه محشر مى نگرند.
مردم در صحنه محشر
در روز قـيـامـت تـمـامـى مـردمـان بـه قـدرت پـروردگـار از دل خـاك بـيـرون مـى آيند. اين خلقت ، بر خلاف خلقت آغازين كه تدريجى بوده است ، آفرينشى يكباره است :
((قُلْ اِنَّ الاَْوَّلينَ وَ الاْ خِرينَ لََمجْمُوعُونَ اِلى ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ))(126)
بگو: همه پيشينيان و پسينيان در وعده گاه روزى معيّن گرد مى آيند.
هـمـه انـسـان هـا در مـيـقـات و روز مـعيّن زنده مى شوند و در عرصه محشر و صحنه قيامت ، در كام اضـطـراب هـا و انـقـلاب هـاى عـظـيـم رستاخيز قرار مى گيرند. در آن روز، گروهى از شادمانى رخـسـارشـان بـرافـروخـتـه و نـورانى است . اينان كسانى اند كه در دنيا با انديشه و باورى راسـتـيـن ، عمرى را به اطاعت حق سپرى كرده و فريب ظواهر و لذات زودگذر را نخورده و همواره بر محور حق ثابت قدم بوده اند و اينان كسانى اند كه در آن روز غم و اندوهى ندارند و اوضاع قيامت آنان را اندوهناك نمى كند، بلكه فرشتگان الهى به استقبالشان مى شتابند و بدانان مى گـويـنـد: ((ايـن همان روزى است كه به شما وعده داده شده بود.)) اينك ، پس از عمرى تلاش ، و شكيبايى و پس از لحظه شمارى ها، روز موعود فرا رسيده است و مى توانند فارغ از محروميت ها و مـحـدوديـت هـا، در جـوار رحـمـت الهـى بـه نـعـمـت لقـاى مـعـبـود خـويـش در بـهـشـت رضـوان نايل آيند. از شادى و شعف ، سيمايشان برافروخته مى گردد و از نتيجه كوشش و تلاش خود در دنيا، راضى اند و به مقام هاى عالى راه مى يابند:
((وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌَ لِسَعْيِها راضِيَةٌَ فِى جَنَّةٍ عالِيَةٍ))(127)
چـهـره هـايـى در آن روز شـاداب و باطراوتند و از سعى و تلاش خود خشنودند، در بهشتى عالى جاى دارند.
اما گروه ديگر، رخسارشان در هم شكسته و ذلت بار است و در رنج و مشقت خواهند بود:
((وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌَ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ))(128)
چـهـره هـايـى در آن روز خـاشـع و ذلت بـارنـد، آنـهـا كـه پـيـوسـتـه عمل كرده و خسته شده اند(و نتيجه اى عايدشان نشده است ).
اين گروه كه از دنيا جز روى گردانى از حق ، عناد، نفاق ، گمراهى و ستم توشه اى براى خود نياورده اند، چهره هايى سياه و پوشيده از اندوه و خوارى دارند.
آن گـاه كـه فـريـاد سـهـمگين قيامت برآيد، انسان از برادر و پدر و مادر و زن و فرزندش ‍ مى گـريزد؛ روزى كه هر كسى گرفتار كار خويش است . چهره هايى در آن روز درخشان و فرحناك اسـت و چـهـره هـايـى ، گـرد انـدوه و خـاك مـذلّت ، آن هـا را پـوشـانـيـده است . اينان ، كافران و گناهكارانند:
((وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌَ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌَ وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْها غَبَرَةٌَ تَرْهَقُها قَتَرَةٌَ اُولئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ))(129)
چهره هايى در آن روز گشاده و نورانى است ، خندان و مسرور است ، و صورتهايى درآن روز غبار آلود است ، و دود تاريكى آنها را پوشانده است ، آنان همان كافران فاجرند!
بنابراين ، در صحنه محشر، پاكان و ناپاكان ، نيكوكاران و گناهكاران ، از چهره و سيمايشان شناخته مى شوند:
((يُعْرَفُ الُْمجْرِمُونَ بِسي ماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصى وَالاَْقْدامِ))(130)
گـنـاهـكـاران بـه سـيـمـايـشـان شناخته مى شوند. پس ، به موى پيشانى و گام ها گرفته مى شوند.
سنجش اعمال در قيامت
يكى از نام هاى روز قيامت ((يوم الحساب )) است ؛ زيرا روز قيامت ، روز حساب و محاسبه است . در آن روز هـمـه مـردم بـراى داورى در دادگـاه قيامت حاضر مى شوند و به حساب عقايد و اعمالشان رسيدگى مى شود و براساس نتيجه اين حسابرسى پاداش مى گيرند يا به كيفر مى رسند:
((وَ نـَضـَعُ الْمـَوازيـنَ الْقـِسـْطَ لِيـَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ اِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍمِنْ خَرْدَلٍ اَتَيْنابِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ))(131)
و مـا تـرازوهـاى عـدل را براى روز قيامت برخواهيم نهاد و به هيچ كس ستمى نخواهدرفت و اگر عملى به اندازه دانه خردلى باشد، در حساب آوريم و كفايت مى كند كه ما حسابگر هستيم .
ميزان سنجش اعمال
مـيـزان سـنـجـش عـمل چيست ؟ اعمال انسان ها را با چه ترازو و ميزانى مى سنجند؟ از امام صادق (ع )درباره ((ميزان )) سنجش عمل ، كه در آيه آمده است ، پرسيدند. امام فرمود:
انبيا و اوصيا(ع )ميزان هستند.(132)
همچنين در زيارت حضرت امير(ع )مى خوانيم :
((اَلسَّلامُ عَلى ميزانِ الاَْعْمالِ))(133)
سلام بر ميزان اعمال .
بـنـابـرايـن ، مـى تـوان دريافت كه انسان هاى كامل نمونه هايى آرمانى هستند كه ميزان سنجش ‍ اعمال انسان قرار مى گيرند؛ همچنان كه انسان ها مى توانند در دنيا نيز خود را با اين موازين و نمونه ها ارزيابى كنند و به ارزش خود پى ببرند.
در مـيـزان هـاى اخـروى ، كـه مـوازين قسط و عدلند، تنها اعمالى وزن دارند كه از حقيقت بهره اى داشته باشند. كارهاى نيك كه با نيّت خالصانه انجام گيرد و با روح اخلاص حيات يابد، در ايـن مـيـزان هـا سـنـگـيـن اسـت و كـارهـاى زشـت و اعـمـالى كـه بـه سـبـب ريـا و شـرك رنـگ باطل به خود گرفته اند، وزنى ندارند و به صاحبش بهره اى نمى رسانند.
((وَالْوَزْنُ يـَوْمـَئِذٍ الْحـَقُّ فـَمـَنْ ثـَقـُلَتْ مـَوازيـنـُهُ فـَاُولئِكَ هـُمُ الْمـُفـْلِحُونََ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَاُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِاياتِنا يَظْلِمُونَ))(134)
و سـنـجـش اعـمال در آن روز حق است . پس ، آنان كه ترازويشان سنگين درآيد، آنانندرستگاران و كـسـانـى كه ترازويشان سبك درآيد، آنان خويشتن را تباه كرده اند، به سبب آن كه به آيات ما ستم ورزيده اند.
پرونده اعمال
از قـرآن بـرمى آيد كه همه پندار و گفتار و كردار انسان در اين جهان به وسيله ماءموران الهى ثـبـت مـى گـردد و هـيـچ چـيـز گرچه اندك ، از قلم نمى افتد و تمامى آن ها در روز حساب بر او عـرضـه مـى گـردد؛ آنـسـان كـه وقـتـى مـجـرمـان و گـنـاهـكـاران در پـرونـده اعـمـال خـود مى نگرند، با شگفتى و ناراحتى ، در حالى كه از ديدن آن ترسان و هراسانند، مى گويند:
((يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً اِلاّ اَحْصيها))(135)
واى بـر ما! اين چه كتابى است كه هيچ ريز و درشتى را فرو نگذاشته و همه را برشمرده است !
هـمـچـنـيـن ، از آيـات قـرآن كـريـم بـه دسـت مـى آيـد كـه مـنـظـور از ((كـتـاب )) و نـامـه اعمال ، پرونده اى نيست كه در آن نوشته ها و حساب و كتابى آمده و كردار و گفتار و پندار آدمى در آن بـايـگـانـى شـده بـاشـد، بـلكـه مـقـصـود مـجـمـوعـه اعمال انسان و حقيقت آن هاست كه مجسّم گشته و پيش روى او حاضر شده اند.
((وَ كـُلَّ اِنـْسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقيهُ مَنْشُوراًَ اِقْرَاءْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً))(136)
و مـا نـتـيـجـه اعـمال هر انسانى را بر گردنش مى نهيم و در روز قيامت كتابى بر او بيرون مى آوريـم كـه آن را گـشـوده مـى بـيـنـد. [بـه او مـى گـويـند:] كتابت را بخوان كه تو خود براى رسيدگى به حساب خويش كافى هستى .
گواهان قيامت
از موضوعاتى كه درباره قيامت مطرح است ، گواهى گواهان بر پندار و كردار و گفتار انسان هـاسـت ، تـا آنـچـه را انـسـان انجام داده ، ولى خود را از آن به دور مى داند، به اثبات رسانند. گـواهـى داراى دو مـرحـله تحمّل گواهى و اظهار آن است : در مرحله نخست ، گواه ، عملى را كه در حـضورش انجام مى گيرد، مشاهده مى كند و از آن آگاه مى شود، و در مرحله دوم به آن گواهى مى دهـد. پـس خـداونـد و هـمـه انـسـان هـا و نـيـز چـيـزهـايـى از قـبـيـل اعضا و جوارح بدن انسان و زمان و مكان كه مى خواهند عليه او گواهى دهند، بايد در هنگام صـدور عـمـل ، شـاهـد بـاشـنـد تـا بـتـوانـنـد گـواهـى دهـنـد. در ايـن جـا گـواهـان اعمال انسان را به اجمال برمى شماريم :
خـداونـد مـتـعـال : هـر قـدر انسان حضور گواهان را بيشتر احساس كند، براى تقوا و خودسازى ، انـگـيـزه اى پـرتـوانـتـر مـى يـابـد. بـزرگـتـريـن شـاهـدان ، خـداونـد متعال است .(137)
در قرآن كريم آمده است :
((اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ شَهيدٌ))(138)
خداوند بر همه چيز گواه است .
پـيـامـبـران : آگـاهـى از نـهـان مـردم نـاممكن است ، مگر براى خداوند و كسانى كه خدابخواهد اين آگـاهـى را بـه آنـان ارزانـى كـنـد. پـيـامـبران الهى (ع )از كسانى هستند كه خداوند آنان را بر اعمال امّتشان گواه قرار داده است . قرآن درباره حضرت عيسى (ع ) مى فرمايد:
((وَ كُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ اءَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ اءَنْتَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ شَهيدٌ))(139)
و تـا زمـانـى كـه در مـيـانـشـان بـودم ، مـراقـب و گـواهـشـان بـودم ، و هنگامى كه مرا از ميانشان برگرفتى ، تو خود مراقب آنان بودى ، و تو بر همه چيز گواهى .
قرآن كريم در جايى ديگر خطاب به پيامبر اسلام (ص )، چنين مى فرمايد:
((وَ يـَوْمَ نـَبـْعـَثُ فـِي كـُلِّ اءُمَّةٍ شـَهـِيـداً عـَلَيـْهـِم مـِنْ اءَنـْفـُسـِهـِمْ وَ جـِئْنـَا بـِكَ شـَهـِيـداً عَلَى هؤُلاَءِ))(140)
روزى كـه از هر امّتى گواهى از خودشان بر آنان برمى انگيزيم ، و تو را گواه بر آنان مى آوريم .
در اين آيه مراد از ((هؤ لاء)) كيست كه پيامبر بر آنان گواه است ؟ حضرت على (ع ) مى فرمايد:
((وَ هُوَ الشَّهيدُ عَلَى الشُّهَداءِ وَ الشُّهَداءُ هُمُ الرُّسُلُ))(141)
و او [پيامبر] گواه بر گواهان است و گواهان همان پيامبرانند.
امامان : امام هر عصرى نيز بر اعمال مردم گواه است . در قرآن مى خوانيم :
((وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ))(142)
بگو: عمل كنيد [آزاديد] عمل شما را خدا و پيامبرش و مؤ منان مى بينند.
بـه ظـاهـر مـراد از ((المؤ منون )) در اين آيه همه مؤ منان است ، ولى شكى نيست كه همه آنان مراد نـيـستند، بلكه شمارى خاصّ مورد نظرند؛ زيرا عامّه مؤ منان چون ديگر مردم صورت هاى ظاهرى اعـمـال را مـى بـينند، آن هم اعمالى را كه در حضورشان انجام گيرد. بنابراين ، از اعمالِ پنهان مـردم و حـقـيـقت و باطن اعمال آگاهى ندارند؛ زيرا در توان هر انسانى نيست كه بر امور نفسانى مـردم احـاطـه يـابـد و چـنـيـن مـقـامـى بـراى شـمـارى انـدك از مـؤ مـنـان حـاصـل است كه خداوند توان راه يافتن به باطن اعمال انسان ها را به آنان كرامت فرموده است . مـراد آيـه ايـن اسـت كـه در مـيـان مـؤ مـنـان كـسـانـى هـسـتـنـد كـه اعمال شما را مى بينند.(143) از اين رو، امام صادق (ع )در تفسير اين آيه فرموده است : ((هـُمُ الاَْئِمَّةُ))(144) : آن مـؤ مـنـان امـامـانـنـد. بـريد عجلى مى گويد: از امام صادق (ع )از تفسير اين آيه پرسيدم كه خداوند فرموده است : ((وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عـَلَى النـّاسِ))(145) [و چـنـيـن شـمـا را امـّت وسـط قـرار داديـم تـا بـر مردم ، گواهان باشيد.] پاسخ فرمود: امّت وسط ماييم و ما گواهان الهى بر خلقش و حجت هاى او در زمينيم .))
فرشتگان : قرآن درباره گواهى فرشتگان بر انسان مى فرمايد:
((ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ اِلاّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ))(146)
هيچ سخنى انسان بر زبان نمى آورد، مگر اين كه همان دم ، فرشته اى مراقب و آماده براى انجام ماءموريت [و ضبط آن ] است .
بـيـشـتـر مـفـسـّران مـعـتـقـدنـد كـه ((رقـيـب )) و ((عـتـيـد))، هـمـان دو فـرشـتـه مـاءمـور ثـبـت اعمالند.(147) همچنين ، قرآن مى فرمايد:
((وَ جاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ))(148)
و هر انسانى وارد محشر مى شود در حالى كه همراه او حركت دهنده و گواهى است .
در اين جا نيز بيشتر مفسّران برآنند كه در قيامت دو فرشته با هر انسانى همراهند كه يكى او را سوق مى دهد و ديگرى گواه اعمال اوست .(149)
زمـيـن : زمـيـن نـيـز گـواه اعـمـالى است كه انسان بر روى آن انجام داده است ؛ چنان كه خداوند مى فرمايد:
((يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخْبارَهاَ بِاَنَّ رَبَّكَ اَوْحى لَها))(150)
در آن روز زمين اخبار خود را باز مى گويد؛ زيرا پروردگار تو به او وحى كرده است .
نـقـل است كه ابو كهمس از امام صادق (ع )مى پرسد: ((آيا خوب است انسان نمازهاى نافله اش را در يـك جـا بخواند يا هر كدام را در جايى ؟)) فرمود: ((نه ، بلكه در چندين جا بخواند كه بى گمان ، آن جاها براى او در روز قيامت گواهى مى دهند [كه نماز خوانده است ].))(151)
زمـان : در روايتى از امام صادق (ع )مى خوانيم كه فرمود: ((روزى بر فرزند آدم نمى آيد، مگر ايـن كـه آن روز مـى گويد: اى فرزند آدم ! من روزى ديگرم و بر تو گواهم . پس در من خوبى كـن و كـار خيرى انجام ده تا روز قيامت براى تو گواهى دهم ، كه پس از اين هرگز مرا نخواهى ديد.))(152)
هـمـچنين از امام صادق (ع )نقل است كه فرمود: ((وقتى روز مى شود، [روز] مى گويد: اى فرزند آدم ! در اين روزت كار خوب انجام ده كه من در قيامت نزد پروردگارت به آن گواهى مى دهم . من در گذشته نزد تو نيامدم و درباقيمانده [ى عمرت ] نيز نخواهم آمد و زمانى كه شب بيايد، چون آن سخن را باز مى گويد.))
اعضا و جوارح : قرآن مجيد درباره گواهى اعضا و جوارح بدن انسان مى فرمايد:
((يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ اءَلْسِنَتُهُمْ وَ اءَيْدِيهِمْ وَ اءَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ))(153)
روزى كه زبان و دست و پاهايشان به آنچه مى كردند، به زيانشان گواهى مى دهند.
و در آيه اى ديگر چنين مى خوانيم :
((شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ اءَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ))(154)
[روز قيامت ] گوش و چشم و پوست هاى آنان به آنچه مى كردند، گواهى مى دهند.
آن گاه كه انسان ها اين گواهى را از اعضاى بدن مى بينند، با ناراحتى اعتراض مى كنند:
((وَ قـالُوا لِجـُلُودِهـِمْ لِمَ شـَهـِدْتـُمْ عـَلَيـْنـا قـالُوا اءَنـطـَقـَنـَا اللّهُ الَّذى اءَنـطـَقَ كـُلَّ شَىْءٍ))(155)
و بـه پـوستهايشان مى گويند: ((چرا عليه ما گواهى داديد؟!)) مى گويند: ((خداوندى كه همه چيز را به سخن درآورده ، ما را به سخن درآورد.))
اگـر كـسـى از گـنـاهـانـش تـوبـه كند، تمام گناهان از گواهان پوشيده مى شود، و آن ها نمى تـوانـنـد گـواهى دهند. در روايتى از امام صادق (ع )چنين آمده است : ((چون بنده اى توبه راستين كند، خداوند او را دوست مى دارد و در دنيا بر او پوششى مى كشد.)) پرسيدند: ((چگونه خداوند مـى پـوشـانـد؟)) فرمود: ((خداوند آن دو فرشته را كه گناهانش را نوشته اند، به فراموشى مـى انـدازد و بـه اعـضـاى بـدنـش وحـى مـى كـنـد كـه گـنـاهـان او را پـنـهـان كـنـيـد و بـه مـحـل هـاى مـخـتلف زمين ـ كه روى آن ها گناه كرده ـ وحى مى كند كه گناهانى را كه بر روى شما انـجام داده است ، بپوشانيد. پس خداوند را در زمان لقا، در حالى ملاقات مى كند كه هيچ گواهى عليه او نيست كه بر گناهانش گواهى دهد.))(156)
دوزخ
دوزخ (جهنّم ) كمينگاه بزرگى است (157) كه عذابش سخت و هميشگى است و بدجايگاه و بـد اقـامـتگاهى است .(158) دوزخيان را بر صورت هايشان مى كشند و در جهنم گرد مى آورنـد.(159) دوزخ ، بـا صـدايـى پـرلهـيـب ، وحشتناك و خشم آلود(160) و با آتشى شعله ور و سوزان ، آماده است ،(161) آتشش ، زبانه مى كشد(162) و هر زمـان فـرو نـشـيـنـد، شـعـله اى تازه بر آن افزوده مى شود؛(163) بر تمامى كافران احـاطه دارد(164) و آنان با شياطين ، در حالى كه به زانو درآمده اند، گرداگرد دوزخ حـاضـرنـد.(165) از چـشـمـه اى بـسيار سوزان ، به آنان مى نوشانند،(166) بـسـتـرى از آتش در زير و پوششى از آتش ، بر روى ستمكاران است ،(167) آتش آن ، بر دل ها غلبه دارد(168) و دوزخيان در آن جا آه و ناله مى كشند(169) و هرگاه پـوسـت تـنـشـان بـريـان گـردد، پـوسـت هـايـى ديـگـر بـر جـاى آن مـى نـشـيـنـد تـا عـذاب را بـچـشـنـد.(170) مـردم گـنـهـكـار و سـتـمـگـر، مـشـركـان و مـعبودهاى آنان و سنگ ها، هيزم دوزخـنـد.(171) خـوراك دوزخيان ، چيزى جز خار خشكِ تلخ و بدبو نيست ؛ غذايى كه نه آنـان را فربه مى كند و نه از گرسنگى مى رهاند.(172) نه چيز خنكى مى چشند و نه نـوشـيـدنى گوارايى ،(173) جز آبى سوزان و مايعى از چرك و خون .(174) در مـيـان بـادهـاى كـشنده و آب سوزان جاى دارند و(175) در سايه دودهاى متراكم و آتش زا(176) ، كـه نـه خـنـك اسـت و نه آرامبخش (177) . زندانى سخت براى كافران اسـت .(178) دوزخـيـان ، بـهـشـتـيان را مى خوانند كه اندكى آب يا از آنچه خدا به شما روزى داده اسـت ، بـه ما ببخشيد! آنان مى گويند: ((خداوند اين ها را بر كافران حرام كرده است .))(179) از سـويى ديگر، به نگهبانان دوزخ مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد يـك روز عـذاب را از مـا بـردارد.(180) هـمـچـنين ، فرياد مى كشند: ((اى مالك دوزخ ، (اى كـاش ) پـروردگـارت مـا را بـمـيـرانـد (تـا آسـوده شويم .))) مالك مى گويد: ((شما در اين جا مـانـدنـى هـسـتـيد(181) .)) در آن جا نه مى ميرند و نه زندگى مى كنند(182) و هـرگـز مـرگ آنـان فـرمـان داده نـمـى شـود تـا بـمـيـرنـد، و چـيـزى از عـذابـشـان كـاسته نمى شـود.(183) ايـن هـا هـمـه در حـالى اسـت كـه رانـده شـده درگـاه خـدا و نـكـوهـيـده اند(184) و جاودانه در دوزخ خواهند ماند.(185)
ويژگى هاى دوزخ
دوزخ ، چـنـان بـزرگ است كه چون بدان بگويند: ((آيا پر شدى ؟)) گويد: ((آيا باز هم كسى هست ؟!))(186) در همان حال ، دوزخيان در جايى بسيار تنگ و سخت جاى دارند به گونه اى كه بانگ فرياد و شيونشان بلند است .(187) ماءموران دوزخ بسيار خشن و سختگير و كاملاً مطيع اوامر الهى اند:
((عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما اَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ))(188)
ماءموران بسيار خشن و سختگير بر آن آتش موكّلند، از فرمان خدا سرپيچى نمى كنند وآنچه را بدانان امر شود، انجام مى دهند.
شـخـص دوزخـى از آب بـدبـو و مـتـعـفـّن ، جـرعـه جـرعـه سـرمـى كـشـد و حـاضـر نـيـسـت بـه ميل خود بياشامد. عذاب هايى بس ناگوار از هر سو به سراغش مى آيد، ولى از مرگ خبرى نيست .(189) در بـخـشـى ديـگر از قرآن ، پرده از برخى وقايع ديگر دوزخ برداشته شده است :
((فـَالَّذيـنَ كـَفـَرُوا قـُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَميمَُ يُضْهَرُبِهِ ما فى بـُطـُونـِهـِمْ وَالْجـُلُودَُ وَ لَهـُمْ مَقامِعُ مِنْ حَديدٍَ كُلَّما اَرادُوا اَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ اُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ))(190)
پس ، كسانى كه كافرند، برايشان جامه هايى از آتش بريده شده است و از بالا برسرهايشان آب جـوشـان مى ريزند كه درونشان را با پوست ها مى گدازند و برايشان گرزهاى آهنين است . هـر گـاه بـخـواهـنـد از شدّت محنت بگريزند، بدان بازگردانده شوند [و به آنان مى گويند:] عذاب سوزان را بچشيد!
يارى خواستن دوزخيان
دوزخـيـان از درمـانـدگـى و نـاچـارى بـه شكل هاى گوناگون به التماس و استمداد مى افتند؛ مانند:
((رَبَّنا اَخْرِجْنا مِنْها فَاِنْ عُدْنا فَاِنّا ظالِمُونَ))(191)
پـروردگارا! ما را از اين [دوزخ ] بيرون آر، اگر بار ديگر تكرار كرديم ، قطعاً ستمگريم [و مستحق عذاب ]!
ولى در پاسخ چنين مى شنوند:
گروهى از بندگان من مى گفتند: ((پروردگارا! ما ايمان آورديم پس ما را ببخشاى و بر ما رحم كـن و تـو بـهـتـرين رحم كنندگانى ، اما شما كافران ، آنان را مسخره مى كرديد، تا اين كه مرا به كلّى فراموش كرده ، به آنان مى خنديديد.(192)
همچنين ، دست به دامان فرشتگان مى شوند و از آنان شفاعت مى طلبند:
((قالَ الَّذينَ فِى النّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ))(193)
و آنـان كـه در آتشند، به ماءموران دوزخ مى گويند: ((از پروردگارتان بخواهيد يك روزعذاب را از ما بردارد.))
امـّا فـرشـتـگـان مـى گـويـنـد كـه چـون در دنـيـا بـه دلايـل روشـن پيامبر توجه نكرديد، اكنون درخواستتان براى شما سودى ندارد.(194)
آنان همچنين از مؤ منان يارى مى طلبند كه آن نيز سودى ندارد:
((وَ نـادى اَصـْحـابُ النـّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمّا رَزَقَكُمُاللّهُ قالُوا اِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرينَ))(195)
اهـل دوزخ ، اهل بهشت را ندا زنند كه ((از آن آب يا از آن چيزهايى كه خداوند روزى شما كرده ما را بهره مند كنيد.)) گويند: ((خدا آن ها را بر كافران حرام كرده است .))
برخورد ماءموران با دوزخيان
در آغاز ورود هر گروهى به دوزخ ، مكالمه اى ميان آنان و نگهبانان صورت مى گيرد. قرآن مى فرمايد:
((كـُلَّمـا اءُلْقـَىَ فـِيـهـا فـَوْجٌ سَاءَلَهُمْ خَزَنَتُها اءَلَمْ يَاءْتِكُمْ نَذِيرٌَ قَالُوا بَلَى قَدْ جاءَنا نَذيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللّهُ مِن شَىْءٍ))(196)