تحصيلى بودن شرايط ولايت
فقيه
يكى ديگر از امتيازهاى برجسته امام خمينى
(قدس سره ) از ديگر عالمان دين ، آن است كه ديگران اگر چه ولايت فقيه
را قبول داشتند، ولى غالب آنان ، شرايط آن را حصولى مى دانستند، اما
حضرت امام رض كه ولايت را مانند امامت مى داند، معتقد است كه شرايط
اعمال ولايت دو بخش است ، بخشى از آن حصولى
است و بخش مهم آن تحصيلى مى باشد،
يعنى بايد آن شرايط را به دست آورد و اين گونه نيست كه اگر مردم حاضر
شدند و امكان داشت كه بدون خطر، نظام اسلامى تاسيس شود، فقط در اين
شرايط حاصل شده ، بر فقيه جامع اوصاف رهبرى لازم باشد زمام نظام را به
دست گيرد، بلكه بسيارى از شرايط ولايت فقيه ، تحصيلى مى باشد و مانند
وضو براى نماز است كه بايد آن را به دست آورد، نه حصولى مثل استطاعت
براى حج ، كه تحصيل آن واجب نيست ، به تعبير علمى ، بسيارى از شرايط
ولايت فقيه ، شرط واجب هستند نه
شرط وجوب . امام امت (رض )، چون تشكيل و
تاسيس حكومت اسلامى را وظيفه مى دانست و از سوى ديگر معتقد بود كه
بسيارى از شرايط آن تحصيلى است نه حصولى ، در پى تحصيل اين شرايط رفت
كه اين امر، مستلزم زندان رفتن و تبعيد شدن و تهمت خوردن و مانند آن
بود و ايشان همه آن تلخ كامى ها را به جان خريد و از اينكه در راه رضاى
خدا شهيد بدهد يا شهيد شود، لذت مى برد:
اگر ما ماوراى اين عالم را اعتقاد داشته باشيم ،
بايد شكر كنيم كه در راه خدا كشته بشويم و برويم در صف شهدا
(466) چنين كشته شدنى (شهادت )
كه افتخار دارد، بزرگ ترين آرزوى من است
(467) اگر در خطبه شقشقيه
اين بيان آمده است : لولا
حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلما الا
يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم ، لا لقيت حبلها على غاربها و
لسقيت آخرها بكاس اولها
(468) اگر آن حضرت مى فرمايد: اگر حضور حاضرين نبود و
اگر به سبب وجود ياران ، حجت بر من تمام نمى شد و... حكومت و زمامدارى
را نمى پذيرفتم ، اين سخن را حضرت على عليه السلام پس از تحمل رنج هاى
دراز مدت و فراوان فرمودند: نه اينكه در اولين قدم گفته باشند، زيرا
ايشان از احتجاج به خانه مهاجرين و انصار شروع نموده و مناظره ها و
تبليغ ها و نقدهاى سازنده بسيار كرد ليكن شرايط تحصيلى براى ايشان
فراهم نشد و پس از سال ها رنج ، وقتى كه امت حاضر شدند با آن حضرت بيعت
نمايند، فرمود: لولا حضور الحاضر...
محرك قيادى و محرك سياقى
فرق امام راحل (قدس سره ) با عالمان ديگر اين بود كه آنان مى
گفتند: مردم ! قيام كنيد، حركت كنيد، بشوريد
نه جامع ديروز سخن چنين عالمى را گوش داد و نه امروز گوش مى دهد. مردم
سخن كسى را كه نشسته است و فرمان قيام مى دهد گوش نمى دهند. امام خمينى
(رض ) نفرمودند: مردم ! برويد بلكه
فرمود: من رفتم ، شما هم بياييد! فرق
ايشان با ديگران در اين بود كه آنان مى گفتند بر شما واجب است مبارزه
كنيد، يعنى آنان محرك سائق بودند و مى
خواستند مردم را از پشت سر سوق بدهند و لذا مردم نيز گوش نمى دادند،
اما امام امت رض ، خود جلو افتاد و ساليان متمادى اهانت و فحش شنيد،
تبعيد و زندان و سختى را تحمل كرد، شهيد داد، بخش زيادى از راه مبارزه
را به تنهايى طى كرد و مردم را به تاسيس حكومت الهى دعوت نمود و مردم
نيز لبيك يا امام ! گفتند و به دنبال
ايشان حركت كردند. حضرت امام (قدس سره )، محرك
قيادى بودند و آن ديگران ، محرك سياقى
آنان مى خواستند از پشت سر مردم را به حركت سوق بدهند، ولى امام
، خود قائد شد و در پيش مردم به راه
افتاد و آنان را رهبرى كرد. البته در تمام مراحل قيام قيادى امام راحل
(رض )، ياران معدودى بودند كه ايشان را در همه حال همراهى مى نمودند،
به ويژه مراجع بزرگوار تقليد كه غفلت از مساعدت ، معاضدت ، معاونت ،
مشاورت ، و هم آوائى آن آيات عظام در تمام مراحل و منازل و مقاصد و
مآرب ، يا تغافل از آن همه هماهنگى ها، اعتسافى است بدور از انتصاب و
انصاف
بنابراين ، در سايه تحولى كه امام راحل (قدس سره ) در فقاهت اسلامى و
در فرهنگ مردم ايران ايجاد كرد، مردم بالا آمدند و نه تنها اهل
فرهنگ ، كه اهل
آهنگ و قصد شدند و لذا امتى شدند
كه در پى امام خود، با حركت توفنده و سيل
گونه جريان داشت .
بوعلى (رحمة الله ) در كتاب منطق شفا، پس از نقل سخنانى از ارسطو، او
را به عظمت ياد مى كند و مى گويد: تامل كنيد در آنچه اين مرد بزرگ گفته
است و ببينيد كه پس از او تا زمان قريب به هزار و سيصد و سى سال گذشته
، آيا كسى آمده است كه تقصير و كوتاهى او را تصديق كند و آيا نابغه اى
پس از او آمده است كه در اين فن چيزى را بر گفته هاى او اضافه كند؟
هرگز! بلكه او آنچه آورده ، تام و كامل است .
(469) سبب اين تعظيم بوعلى (ره ) از ارسطو، علاوه بر
جامع بودن بيان ارسطو درباره سفسطه و گروه هاى سوفسطايى ، به لحاظ آن
است كه ارسطو، درباره صعوبت انديشورى و تفكر عقلى ، تنها به نصيحت و
دستور احتياطى اكتفا نكرد چنانكه بسيارى از عالمان ديگر چنين كردند،
بلكه علاوه بر آن ، براى معيار انديشه درست ، طرح و راه عملى را نيز
ارائه نمود، عالمان ديگر مانند كسانى بودند كه ربه رهنوردان راهى توصيه
مى كردند كه براى آسيب نديدن پايشان ، پوستى را به پاى خود ببندند، ولى
به آنان نمى گفتند كه اين پوست ، چگونه پوستى باشد و چگونه بريده شود و
چگونه دوخته شود و.. اما ارسطو، كفشى راهوار درست كرد تا راهيان كوى
انديشه آن را بپوشند و فرمود: اى سالك كوى انديشه ! در تمام مراحل فكرى
، موازين انديشه را رعايت نما، يعنى توجه كن كه اين صغراى تو و آن هم
كبرا، بگو: اء، ب
است ، ب ،
ج است ، پس الف ،
ج است . اگر در هر استدلالى ، با اين
قالب گيرى و پاى افزار حركت كردى ، به مقصد مى رسى وگرنه درخواهى ماند
غرض آنكه ، اگر امت ايران اسلامى ، امام خود را با نظر تكريم و تعظيم
ياد مى كند، براى آن است كه ايشان ، نصيحت تنها نكردند و تنها احكام
اسلامى را در كتاب هاى علمى ننوشتند، بلكه براى اجراى احكام و معارف
دين ، طرح عملى دادند. با اين شرايط، سازماندهى فقه ، به دست با كفايت
آن رهبر عظيم الشان صورت گرفت ، بخش قابل توجه و مهم آن ، از 15 خرداد
1342 هش آغاز گشت و در 22 بهمن 1357 هش به ثمر نشست .
بخش سوم : امام خمينى (رض
) و عزت مردم
امت ايران اسلامى ، لولو گران بهاى عزت و شرف ، و گوهر گرانسنگ
سعادت و سيادت و در گرانمايه مجد و كرامت را به رهبرى امام راحل (قدس
سره ) بدست آورد و البته آن حضرت نيز همه اين فضائل و بركات را از حضرت
نبى اكرم صلى اللّه عليه و آله و اميرالمومنين و سيدالشهدا و ديگر ائمه
معصومين (عليهم السلام ) به ارث برده است .
از زمين جاهليت تا آسمان
مدنيت
مرحوم شيخ مفيد (قدس الله روحه الزكيه ) مى گويد: على بن ابى
طالب عليه السلام فرموده است : من در سفرى ديدم كه نبى اكرم صلى اللّه
عليه و آله براى آگاهى از وقت ظهر، به چهره آسمان مى نگرد و در آن
هنگام به من فرمود: اى على ! اگر كسى به وقت نماز اهتمام ورزد و نماز
خود را اول وقت بخواند، من براى او راحتى در هنگام مرگ ، و از بين رفتن
هم و حزن ، و نجات از آتش را ضمانت مى كنم :
ما من عبد اهتم بمواقيت الصلاه و مواضع الشمس
الا ضمت له الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاحزان و النجاه من
النار
(470) آنگاه فرمود: يا على ! عرب در جاهليت
شتربان بود و فقط در اين فكر بود كه شتر،
چه وقت مى خوابد، چه وقت بر مى خيزد، و چه وقت شير مى دهد. اين عرب كه
چشمش تنها به شتر بود، با آمدن وحى ، چشمش به شمس و آفتاب شد:
كنا مره رعاه الابل فصرنا اليوم رعاه الشمس
(471) ما به بركت اسلام ، از
زمين جاهليت به آسمان مدنيت رسيده
ايم ، تاكنون زمينى بوديم و اكنون آسمانى شده ايم . ما ديروز با شتر
رابطه داشتيم ، ولى امروز با شمس سخن مى گوييم ، به بركت نبوت و امامت
و ولايت بود كه عرب عصر جاهليت ، از شتربانى
به شمس بينى عروج كرد، هم اهل
شمس صورت شديم و هم اهل
شمس سيرت
مردم گرانقدر ايران زمين نيز كه در جاهليت ستمشاهى ، يك استعمارگر غربى
را همانند مردم سائر ممالك استعمار زده صاحب
خطاب مى كرد، اكنون به بركت ولى مسلمين ، امام راحل (رض ) موفق
شد كه عروج كند و توجهش از زمين استعمار به آسمان استقلال معطوف گردد و
اكنون ما به جايى رسيده ايم كه شمس مى نازد و قمر مى بالد كه به چنين
مردمى پرتو افكند.
صبح اميد كه بد معتكف پرده غيب
|
گو برون آى كه كار شب تار آخر شد
|
آن پريشانى شبهاى دراز و غم دل
|
همه در سايه گيسوى نگار آخر شد
|
قيام 15 خرداد و اركان آن
اكنون شايسته كه به اركان قيام خونين 15 خرداد سال 1342 ه ش كه
زمينه ساز اين مقطع عزتمند تاريخ ايران و طليعه نهضت شكوهمند ملت ايران
به رهبرى و هدايت و راهنمايى امام راحل (رض ) گرديد، اشارتى بشود.
چهار ركن اساسى قيام 15
خرداد
ركن اول قيام ، ركن زمانى است كه حضرت امام خمينى (رض ) با
سخنرانى خود در عصر عاشورا زمينه قيام 12 محرم سال 1383 ه ق (15 خرداد
1342 ه ش ) را فراهم نمود.
ركن دوم قيام ركن مكانى است كه اين قيام ، از مهد فقاهت آغاز شد و آن
سخنرانى تاريخ ساز امام در
مدرسه فيضيه
صورت گرفت .
ركن سوم و چهارم قيام ، مربوط به قيام كنندگان است كه آنان چه كسانى
بودند. حضرت امام (رض ) در اين باره فرمود: بنگريد كه شهداى 15 خرداد
از چه گروهى بودند.
(472)
اكنون كه ساليان متمادى از آن روز گذشته است و بسيارى نوسالان ، از
نزديك شاهد آن صحنه نبودند، بايد در احوال آن مردم جستجو كرد و بر لوح
قبور شهداى 15 خرداد نظر نمود تا روشن شود كه اولا قيام كنندگان ،
مسلمان و ارادتمند عترت طاهره (عليهم السلام ) بودند و ثانيا از نظر
زندگى ، نه از قشر مسرف و مترف ، كه از طبقه محروم و مستضعف بودند.
با بررسى اين اضلاع چهارگانه ، به خوبى روشن مى شود كه چرا حضرت امام
خمينى (رض )، 15 خرداد را براى هميشه عزاى عمومى اعلام فرمودند، چرا كه
در اين قيام ، عاشورا جلوه كرد، فيضيه ظهور نمود، و مسلمانان و محرومان
بپا خواستند و از اينرو ما وامدار چهار چيز هستيم ،
مكتب ،
مدرس
،
مسلمانان و
محرومان ولايتمدار.
تاثير نهضت عاشورا بر
نهضت امام خمينى (رض )
موضوع بحث ، تاثير نهضت كربلاى سيدالشهدا عليه السلام در انقلاب
اسلامى و نهضت امام خمينى قدس سره است . در بسيارى از سخنان و پيام هاى
حضرت امام راحل (رض ) از نهضت كربلا مطالبى خوانده و شنيده ايم .
مبدا مهم شكل گيرى انقلاب اسلامى ، روز 12 محرم 1383 ه ق بود كه 15
خرداد نام گرفت . روز 15 خرداد 1342 ه ش نه از آن جهت كه 15 خرداد
بود، بلكه چون مصادف با 12 محرم بود، سرآغاز انقلاب اسلامى گرديد و
همچنين در سال 1357 ه ش كه انقلاب اسلامى به آستانه پيروزى رسيد، اين
پيروزى به سبب چهار راهپيمايى ميليونى مردم ايران اسلامى بود، زمان آن
چهار راهپيمايى كه سرنوشت انقلاب اسلامى را رقم زد. عبارت بود از:
تاسوعا، عاشورا، اربعين ، و بيست و هشتم صفر. جمعيت اين چهار راهپيمايى
در سراسر ايران اسلامى ، به ميليون ها رسيد و ايران ، يكپارچه قيام
كرد. بنابراين از نظر زمان ، مناسك و مراسم سوگ نهضت كربلا بود كه بدء
و ختم انقلاب اسلامى را شكل داد. از سوى ديگر، آنچه كه اعلاميه ها و
سخنرانى هاى حضرت امام راحل (رض ) را پر محتوا مى كرد، استمداد از خطبه
هاى پر شور سالار شهيدان عليه السلام بود. زمانى كه ايشان ، بيان
نورانى حضرت اباعبدالله عليه السلام را در متن اعلاميه خود آوردند.
(473)
ما تكليف الهى خود را انشاء الله ادا خواهيم كرد
و به احدى الحسنيين نايل خواهيم شد، يا قطع دست خائنين از حريم اسلام و
قرآن كريم ، و يا جوار رحمت حق ، جل و علا انى لا ارى الموت الا سعاده
و الحياه مع الظالمين الا برما
(474)
به يكباره حوزه و دانشگاه حيات جديدى پيدا كرد. وقتى سخنان حضرت امام
قدس سره با سخنان سالار شهيدان كربلا عليه السلام آميخته مى شد، با
نفخت فيه من روحى
(475) هماهنگ بود و هنگامى كه سخن زمين فرع و نائب به
پيام آسمانى اصل و منوب عنه مرتبط مى شد، اثر مى كرد.
چون حضرت امام (رض ) پيش از ديگران ، هم مبدا فاعلى اين نهضت را هم
مبدا غائى آن را بررسى كرد، لذا پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، به طور
مكرر توصيه مى فرمود كه نام كربلا و ياد حضرت حسين بن على عليهماالسلام
را احيا كنيد و در مراسم سوگ سالار شهيدان عليه السلام اشك بريزيد، و
آن زمان كه مداح اهل بيت عليهم السلام ، نام سالار شهيدان كربلا را مى
برد، تمام بدن ايشان مى لرزيد، چرا كه امام راحل رحمة الله خود را
شاگرد اين مكتب احساس مى كرد و قيام خود را محصول اين نهضت مى يافت .
بنابراين بدء انقلاب اسلامى ، دوام آن ، محورهاى اصلى پيام هاى رهبر
انقلاب ، وصيت ها و توصيه هاى بنيانگذار جمهورى اسلامى پس از پيروزى
انقلاب ، در جريان نهضت جهانى سالار شهيدان عليه السلام خلاصه مى شد.
كشورهاييى وجود دارند كه انقلاب هايى در آنها صورت گرفت ، ولى به ثمر
نرسيد. علت شكست قيام آنان اين است كه در آن كشورها، نهضت حسين بن على
عليهماالسلام حضور ندارد. اگر در الجزاير، مصر، سودان ، و مانند آن ،
قيام حسين بن على عليه السلام حضور مى داشت ، يقينا انقلاب آنان زود به
ثمر مى رسيد، در آن كشورها، اشك براى ابا عبدالله عليه السلام كه مايه
احياى شوق شهادت است وجود ندارد. ما وقتى مى توانيم بر اهرمن درون
پيروز شويم كه براى غفران ذنوب خود بگرييم ، چه اينكه وقتى ظفرمند بر
دشمن بيرون ، از صحنه مصاف بر مى گرديم كه به درگاه خدا اشك شوق بريزيم
.
وجود مبارك على بن ابى طالب عليه السلام كه سلحشور ميدان جنگ است ، در
دعاى كميل ، سلاح مردان الهى را
اشك مى
داند:
و سلاحه البكا
(476) كسى بخواهد دشمن بيرون را از پاى در آورد، تا اهل
اشك بر سالار شهيدان عليه السلام نباشد، توفيق مبارزه ندارد. آنان كه
در عمليات هشت سال دفاع مقدس حضور داشتند، مستحضرند كه خط مقدم جبهه ها
را مرثيه سيدالشهدا عليه السلام اداره مى كرد و سرودهاى ملى ، در مراحل
بعد موثر بود. بنده در مانور يكى از جبهه هاى حضور داشتم ، شخصا ديدم
كه خط مقدم و خاكريز اول را با نوارهاى مرثيه و نوحه سالار شهيدان عليه
السلام گرم مى كنند. كسى كه براى شهيد اشك مى ريزد، با اين ابتهال و
تضرع خود، شوق شهادت تحصيل مى كند و چنين امتى ، براى هميشه زنده است و
كسى كه در درون خود از ترس قيامت مى نالد، او اهل تهذيب روح است .
از اينرو حضرت امام راحل (رض ) بر اساس اين مبادى اعتقادى ، اصرار
داشتند كه ما هر چه داريم از كربلا داريم و نام و ياد سالار شهيدان
عليه السلام را بايد حفظ كرد.
عناصر محورى نهضت امام
خمينى (رض )
اكنون ، تحليل برخى از عناصر محورى نهضت امام راحل (رضوان الله
تعالى عليه )، در ضمن چند نكته ارائه مى گردد.
يكم : هدف و اهتمام امام
خمينى (رض )
امام راحل (رضوان الله تعالى عليه ) در هدم جاهليت طاغوت و كشف
نقاب از چهره ملكوتى اسلام ناب محمدى صلى اللّه عليه و آله ، به چهار
امر ذيل اهتمام داشتند:
1 - هدف امام راحل (رضوان الله تعكالى عليه ) جز رضاى خدا و احيا كلمه
علياى الهى چيز ديگرى نبود، زيرا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله چنين
فرمود:
من اصبح من امتى و همته غير الله فليس من
الله
(477) هر فردى از امت اسلامى ، اگر همت روزانه و اهتمام
هر بامدادش ، چيزى غير از خداوند باشد، از خدا بيگانه است و چنين شخصى
الهى نمى انديشد و براى خدا كار نمى كند و در نتيجه ، حشر او نيز با
انگيزه موهوم غير خدايى خواهد بود.
2 - اهتمام به امور مسلمين ، اعم از ساكنان ايران و غير ايران ، مهم
ترين شاغل فكرى آن حضرت بود، زيرا رسول گرامى اسلام صلى اللّه عليه و
آله چنين فرمود:
من اصبح لا يهتم بامور المسلمين
فليس بمسلم
(478) يعنى هر كسى براى حل دشوارى هاى جامعه اسلامى يا
آحاد آنان همت نورزد، از قلمرو مسلمين خارج است و اسلام او كامل نيست .
3 - اهتمام به امور جامعه انسانى ، اعم از مسلمان و غير مسلمان ، براى
امام راحل (رض ) جاذبه فراوانى داشت ، پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و
آله در اين باره مى فرمايد:
من يسمع رجلا ينادى
يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم
(479) هر كسى نداى مظلوميت فردى را بشنو كه از جامعه
اسلامى كمك طلب مى نمايد - چه آن استعاثه كننده مسلمان باشد و چه غير
مسلمان و جواب مثبت و سودمندى به او ندهد، از حوزه اسلام كامل بيرون
است .
4 - حفظ استقلال و عزت در برابر دولت طغيانگر و حاكم جبار، چه داخلى و
چه خارجى ، از ويژگى هاى نهضت امام خمينى (قدس سره ) بود، چرا كه رسول
گرامى اسلام صلى اللّه عليه و آله در اين باره چنين مى فرمايد:
من اقر بالذل طائعا فليس منا اهل البيت
(480) يعنى هر كس در برابر ظالم ، اظهار مذلت كند و با
طوع و رغبت در برابر ستم تسليم گردد، با خاندان عصمت و طهارت عليهم
السلام بيگانه است ، زيرا آن ذوات نورانى ، مثل اعلاى عزت خواهى و ستم
ستيزى اند، و فرموده اند: ضيم و خوارى را جز فرومايه كسى تحمل نمى كند:
لا يمنع الضيم الذليل
(481) همان گونه كه در نظام تكوين ، توحيد الهى ، آغاز
و انجام و زير و روى هر چيزى است :
هو الاول و
الاخر و الظاهر و الباطن
(482) محور اصلى نظام تشريع احكام و همچنين تعليم و
تربيت و جهاد و اجتهاد و صلاح خود و اصلاح ديگران نيز اعتقاد به توحيد
خداوند است و بنابراين ، عنصر اصلى در اركان چهارگانه گذشته ، همان
اهتمام براى خدا و جلب رضاى اوست كه در سايه آن عناصر، سه گانه ديگر
يعنى حل دشوارى هاى امت اسلامى ، رفع نيازهاى جامعه انسانى ، اعم از
مسلمين و غير مسلمين ، و حفظ عزت در برابر حاكم طاغى تامين مى شود و
لذا تاثير عناصر چهارگانه مزبور،
طولى
است نه
عرضى ، زيرا در منطقه تشريع ،
چيزى همتاى جلب رضاى خدا نيست چه اينكه در نظام تكوين ، چيزى شريك خدا
نخواهد بود:
ليس كمثله شى
(483) و در نتيجه
ليس كثل
الاهتمام لرضائه شى
اول كسانى كه براى اقامت مكتب و تماميت دين حنيف الهى قيام نمودند و
ديگران را اقامه كردند، خود اهل بيت عليهم السلام و به ويژه سالار
شهيدان ، حضرت حسين بن على عليهماالسلام بودند. آن حضرت كه نه همتى غير
از خدا داشت و نه از اهتمام به امور مسلمين تعلل مى ورزيد و نه از همت
گماردن به حل دشوارى هاى جامعه انسانى ، اعم از مسلمان و غير مسلمان ،
سهل انگارى را روا مى داشت و نه در برابر حاكم طاغى تسليم مى شد.
شعار دلپذير حضرت ابا عبدالله عليه السلام :
هيهات منا الذله ، يابى الله لنا ذلك و رسوله و المومنون و حجور طابت
وطهرت
(484) و نداى دل انگيز ايشان كه فرمود:
لا والله لا اعطيكم بيدى اعطا الذليل و لا افر
فرار العبيد
(485) درباره عزت و حفظ استقلال است . در انحصار اهتمام
آن حضرت به توحيد الهى نيز همين بس كه در مساله شناخت خداوند چنين
فرموده است :
به توصف الصفات و به تعرف المعارف
لا بها يعرف
(486) يعنى خداوند به وسيله اوصاف ، وصف نمى شود و به
وسيله معروفى شناخته نمى شود، بلكه هر معروفى ، توسط ذات اقدس خداوند
شناخته مى گردد. اگر انسان صالح سالكى به بارگاه رفيع معرفت توحيدى بار
يافت ، به گونه اى كه همت او در اصل شناخت ، فقط معطوف خداوند شد و در
پرتو عرفان الهى ، غير او را شناخت ، هرگز غير او را وجهه همت خويش
قرار نمى دهد.
امام راحل (رضوان الله تعالى عليه ) در اين امر مهم توحيدى ، به سرور
آزادگان جهان حضرت سيدالشهدا عليه السلام اقتدا نمود و چهره هستى خويش
را متوجه جلب رضاى الهى كرد و خشنودى غير او را معيار قيام خود قرار
نداد و اين بينش توحيدى ، در تمام مراحل اقدام خالصانه ايشان ، چه در
غربت و چه در قربت ، چه در سرا و چه در ضرا چه در كربت و چه در عزت ،
چه در اسارت و چه در امارت و بلكه در اوج واقعى و هم در حضيض ظاهرى ،
خلوص عمل براى خدا مشهود بود.
دوم : دورى امام خمينى
(رض ) از دنياگرايى
انگيزه نهضت امام راحل (قدس سره ) كه مطيع و تابع امام معصوم
عليه السلام بود، همان است كه در سخنان گهربار اميرالمومنين عليه
السلام و بيانات سودمند سيدالشهدا عليه السلام در تبيين قيام آن ذوات
نورانى بيان شده است :
اللهم انك تعلم انه لم
يكن ما كان منا تنافسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولكن لنرى
المعالم من دينك و نظهر الا صلاح فى بلادك و يامن المظلمون من عبادك و
يعمل بفرائضك و سننك و احكامك
(487) پروردگارا! تو مى دانى كه قيام و اقدام مجاهدانه
ما، براى رغبت در سلطنت مادى و بهره بردارى از متاع زائد و پوسيده و
پژمرده دنيا نبود، بلكه براى ديدن و نشان دادن و برگرداندن علامت هاى
دين تو و براى اصلاح در شهرهاى تو بود، و براى آنكه بندگان ستمديده ات
در امان باشند و به فرائض و سنن و احكام تو عمل شود. آنگاه حضرت
سيدالشهدا عليه السلام چنين فرمود:
فان تنصرونا
قوى الظلمه عليكم و عملوا فى اطفا نور نبيكم و حسبنا الله و عليه توكنا
و اليه انبنا و اليه المصير
(488)، پس اگر شما ما را يارى نكرديد و با ما به عدل و
انصاف رفتار ننموديد، ظالمان بر شما چيره مى شوند و اولين خطر آنان اين
است كه در خاموش كردن نور وحى و چراغ نبوت مى كوشند. البته حسين بن على
عليه السلام خود بدون مساعدت مردمى قيام نمود، چرا كه خداوند را حسيب و
كافى دانست و بر او توكل كرد و به او رجوع نمود كه صيرورت و تحول همه
اشيا به سوى خداست .
براى آشنايان به برنامه هاى مبارزاتى امام خمينى (رض ) از صدر نهضت تا
ساقه آن ، از آغاز مهاجرت تا پايان مراجعت ، از بد قيام تا ختم ظفر، در
خلوت و جلوت ، در خوف و رجا، و در خصب و قحط و رخص و غلا، در كرب و فرج
، و در هزم و فتح هر گونه تناقس در جاه و مقام را مطرود مى دانست و هر
گونه اسراف و اتراف و رفاه طلبى را محكوم مى كرد و از عطله احكام و
حدود الهى رنج مى برد و در اجراى آنها از هيچ مساعدتى دريغ نمى كرد و
از محرومان و مستضعفان حمايت كامل مى نمود و رنج ديدگان عصر جاهليت
پهلوى و مجاهدان نستوه زمان انقلاب و دفاع مقدس را ولى نعمتان انقلاب
اسلامى مى دانست و هماره ، از خطر استكبار جهانى و صهيونيست بين الملل
كه در اطفا نور وحى و چراغ رسالت سعى بليغ داشته و دارند، سخن به ميان
مى آورد و راه ستم ستيزى را چونان اجداد كرام خود مى پيمود و آن را با
تحريك قيادى خويش ، به ديگران مى آموخت .
سوم : خلوص نهضت و ياوران
امام خمينى (رض )
امام راحل (قدس سره ) نه تنها در نهان خود هدفى جز تحصيل حدود
معطل و تحريك احكام راكد و ساكن اسلام نداشت ، كسانى را به يارى مى
طلبيد يا پيشنهاد مساعدت آنان را مى پذيرفت كه همچون خود، مقصدى جز جذب
جمال الهى نداشتند و هرگز فرد يا گروهى را كه در براندازى نظام طغيان و
سلطه و يا برقرارى نظام قسط و عدل ، هوس مدارانه مبارزه مى كردند يا
خودخواهانه مى انديشيدند، به يارى نمى پذيرفت و پيشنهاد شركت چنين
افرادى را در نهضت اسلامى طرد مى نمد و اجازه نمى داد قيام خالصانه
مسلمين ، با حضور برخى افراد كه انحراف فكرى يا التقاط عقيدتى يا فساد
اخلاقى داشتند مشوب و آلوده گردد. البته دخالت ناخواسته برخى افراد در
سيل ميليونى و توفنده مسلمين به رهبرى امام (رض ) كه مى رفت تا بنيان
طغوا را بركند و اساس مرصوص تقوا را طراحى نمايد، خارج از قلمرو قدرت و
نيز بيرون از منطقه بحث است و آنان ، چون حباب عباب ، و زبد روى سيل ،
با خروش آب فوار امت اسلامى از ميان مى رفتند كه خداى سبحان از كيفيت
زوال آنان با واژه
جفا (آب برد) ياد مى
كند:
فاما الزبد فيذهب جفا
(489)
نكته مهم آن است كه امام راحل (رض ) همان گونه كه اصل قيام بر ضد طاغوت
را از سالار شهيدان حضرت حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام آموخت ،
نحوه خلوص مردمى آن را نيز از امام معصوم خود فرا گرفت ، زيرا وجود
نورانى سيدالشهدا عليه السلام در هنگام پيشنهاد عبيدالله بن حر براى
پذيرش كمك مالى و اعتذار از حضور در صحنه دفاع مقدس كربلا، چنين فرمود:
و ما كنت متخذ المضلين عضدا
(490) يعنى من آن نيستم كه گمراهان را به عنوان عضد و
بازو قرار دهم و به آنان اعتضاد نمايم و از معاضدت آنان سود جويم . اصل
اين سخن ، فرموده خداى سبحان در سوره كهف است كه فرمود: من در آفرينش ،
از گمراهان كمك نمى گيرم .
(491)
سر دورى جستن از يارى گروه هاى منحرف آن است كه براى وصول به حق ،
وسيله اى جز صراط مستقيم حقيقى وجود ندارد، زيرا ميان هدف و وسيله ، و
مقصد و راه ، ربط خاص وجودى برقرار است ، يعنى با هر وسيله و راهى نمى
توان به هر هدف و مقصدى وصلت يافت و به آن رسيد، هدف معين ، راه مشخص
مى طلبد و راه معين ، به هدف مشخص مى رسد و هدف ، هرگز نمى تواند وسيله
را تبرير و توجيه كند.
اين مطلب عميق را، از سخنان گهربار سالار شهيدان عليه السلام مى توان
دريافت نمود كه فرمود:
من
حاول امرا بمعصيه الله كان افوت لما يرجو و اسرع لمجى ما يحذر
(492) اگر كسى بخواهد با معصيت پروردگار به چيزى نايل
آيد، چنين رخداد تلخى سبب مى شود كه آنچه مورد اميدوارى وى است ، زودتر
از ميان برود و آنچه مورد هراس اوست ، زودتر فرا رسد.
همين خط مشى حضرت حسين بن على عليهماالسلام ، در موضع گيرهاى سياسى
حضرت امام قدس سره مشهود بود، به گونه اى كه هرگز اجازه نمى داد براى
نيل به هدف مقدس ، از ترفندهاى سياست بازانه استمداد شود و از وسيله
ناصواب ، براى رسيدن به هدف صائب استفاده شود.
چهارم : امام خمينى (رض )
عقل برتر زمانه
همان گونه كه درجات بهشت عدن ، به عدد آيات قرآن كريم است و
معارف قرآن حكيم ، براى هر كسى به اندازه سعه وجودى وى تجلى دارد،
تكاليف الهى نيز براى هر كس ، به اندازه قلمرو معرفت اوست ، اگر چه
همگان در يك سطح خاص با يكديگر مشتركند و نصاب لازم براى اصل تكليف
مشترك ، همان عقل متعارف است كه در توده عقلا وجود دارد و مايه صحت بعث
و زجر در امر و نهى الهى است .
در ايثارهاى تاريخكى و نثارهاى محير العقول ، تنها
عقل متعارف اوساط مردم است كه متحير مى
شود و از فتوا باز مى ماند يا دستور ارتجاع ، سكوت تقيه ، و مانند آن
مى دهد - البته خصوصيت هاى نفسانى از قبيل جبان بودن و احساس وحشت كردن
نيز در نحوه ارزيابى و محاسبه موارد سهم بسزايى دارد - اما
عقل بالغ به قله عشق و شوق ، در عين
محاسبه دقيق و ارزيابى كامل ، هرگز وهم و نيز عقل متعارف محدود و مدار
بسته را به مشورت نمى گيرد، چه اينكه خصوصيت هاى نفسانى انسان عاشق
مشتاق ، همانا شوق شهامت و سلحشورى است نه هراس و تقيه پرورى ، و نه
تهور و بى باكى .
مثل اعلاى چنين فضيلتى ، سالار شهيدان عليه السلام بود كه اصل كمال
مزبور به نحو
حقيقت در او يافت شد و
رقيقت آن در پيرو راستين او يعنى امام
امت (رض ) پديد آمد كه وى در مصاف عقل متعارف با عقل بالغ به قله عشق ،
جانب عقل برين را برگزيد و بطلان تقيه را با نداى
تقيه حرام است و لو بلغ ما بلغ ، آشكار
ساخت و چنين نواى گوش نوازى كه از صاحبدل عاشق مشتاق برخواست در همه
آنان كه مصداق كريمه
لمن كان له قلب او القى
السمع و هو شهيد
(493) بودند، اثر مثبت نهاد.
پنجم : مردمى بودن نهضت
امام خمينى (رض )
اگر چه ظفر و پيروزى انقلاب ، بدون رهبرى امام عادل و مصمم ميسر
نيست ، ولى حضور امت عازم و ملت آگاه نيز شرط ضرورى آن مى باشد و حق
شناسى از آنان نيز لازم است . خداى سبحان درباره مونين راستين چنين مى
فرمايد:
انما المومنون الذين امنوا بالله و
رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم يذهبوا حتى يستاذنوه
(494) مردان با ايمان و مومنان راستين كسانى اند كه از
حيث اعتقاد به خدا و پيامبر او ايمان آورده باشند و از حيث عمل ، هرگاه
مطلب مهم اجتماعى و حكم جامع امت اسلامى فرا رسيد، هرگز صحنه را ترك
ننموده و حتى اگر معذور هم باشند، بدون تحصيل اذن رهبر مسلمين ، از
صحنه اجتماع خارج نمى شوند.
امت اسلامى ايران ، با عمل به اين آيه كريمه ، هرگز صحنه مبارزه را ترك
نكرد و با بذل نفس و نفيس خود، از اسلام ناب محمدى صلى اللّه عليه و
آله حمايت نمود و در طرد و طعن طاكغيان ، هرگز غفلت نكرد و با بذل مهجت
خويش ، حجت را بر ديگران تمام نمود و با نثار سر، سرفراز گشت و با
ارائه كارنماى انقلاب اسلامى و دفاع مقدس ، شايسته تحسين شد و لذا همان
گونه كه قرآن كريم از ايثار انصار مدينه تجليل نمود:
يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجه
مما اوتوا و يوثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصه
(495) بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران ، حضرت امام خمينى
(قدس سره ) نيز مكرارا مردم فداكار ايران تقدير مى فرمودند.
حضرت امام خمينى (رض ) همه اين حمايت ها و هدايت ها و حراست ها را
مرهون لطف ويژه خداوند سبحان مى دانست كه
لله
جنود السموات و الارض
(496) و البته ارج و اجر شهيدان شاهد، جانبازان مخلص ،
آزادگان سرافراز، و مفقودان واجد، نزد خداى منان همچنان محفوظ است ، چه
اينكه حرمت و كيان خاندان گرانقدر آنان ، نزد خدا و بندگان صالح او
مصون خواهد بود.
توفيق الهى كه فرا راه رهبر عظيم الشان و بنيانگذار جمهورى اسلامى
ايران قرار گرفت ، گذشته از حمايت همه جانبه مردمى ، پشتيبانى گسترده
مراجع گرانقدر تقليد و فطاحل علمى حوزه هاى دينى و تاييد و تسديد و
تقويت و تشييد انكارناپذير پرچمداران فقاهت و نايبان حضرت ولى عصر
(ارواحنا فداه ) بود كه امام راحل (قدس سره ) هماره از آن بزرگان حق
شناسى مى فرمود.
بخش چهارم : تداوم راه
امام خمينى (رض )
نعمت حكومت اسلامى
بخش آخر اين بحث ، مربوط به نعمتى است كه خداى سبحان به ملت
مسلمان ايران داده و هيچ كس نمى تواند آن را ارزيابى كند و لذا
اميرالمومنين (صلوات الله و سلامه عليه ) كه نعمت هاى الهى را به خوبى
شناخته و آن را ارزيابى مى كند، فرمود هيچ موجودى قدرت قيمت گذارى اين
نعمت را ندارد، نعمت نظام اسلامى و حكومت اسلامى ، با هيچ معيارى
ارزيابى نمى شود. حضرت على عليه السلام در خطبه
قاصعه كه پس از جنگ با ناكثين و مارقن و قاسطين ، و تقريبا در
اواخر عمر مبارك آن حضرت ايراد شده ، مقاطعك تاريخى را ترسيم مى كند و
هشدار مى دهد و مى فرمايد: مردم ! من سه حلقه تاريخ پيامبرزادگان را
براى شما شرح بدهم تا شما خيال نكنيد كه خداوند، اهل سهل انگارى است و
اگر اين تجربه تلخ را يك بار چشيديد و به ذلت افتاديد، بار ديگر تلخ
كام نشويد.
حلقه اول تاريخ اين سلسله ، مرحله قيام خليل حق ، ابراهيم عليه السلام
است كه به بركت آن ، فرزندان ايشان به عنوان انبيا ابراهيمى و
امامزادگان و پيامبرزادگان ، به تعبير قرآن كريم ،
ملوك بر مردم شدند:
و جعلكم ملوكا و اتاكم ما لم يوت احدا من
العالمين
(497) در اين مقطع ، شما به بركت خليل حق عليه السلام
به اوج عظمت رسيديد. اين همان حلقه اول از تاريخ اين سلسله است .
آنگاه در تبيين حلقه دوم از تاريخ اين سلسله فرمود: شما سرگذشت پيامبر
زادگان و امامزادگان چون فرزندان اسماعيل و اسحاق و يعقوب (اسرائيل )
عليهم السلام را شنيده ايد:
فاعتبروا بحال ولد
اسماعيل و بنى اسحاق و بنى اسرائيل عليهم السلام فما اشد اعتدال
الاحوال و اقرب اشتباه الامثال
(498) آنان ، انسانهاى شريفى از تبار ابراهيم و
پيامبرزاده و امامزاده بودند، ببينند چه روزگارى را گذراندند:
تاملوا امرهم فى حال
تشتتهم و تفرقهم ليالى كانت الاكاسره و القياصره اربابا لهم يحتازونهم
عن ريف الافاق و بحر العراق و خضره الدنيا الى منابت الشيخ و مهافى
الريح و نكد المعاش فتركوهم عاله مساكين اخوان دبر و بر
(499) آيا نديديد تبهكاران ، با امامزادگان و
پيامبرزادگان چه كردند؟ از يك سو كسرى هاى ايران و از سوى ديگر قيصرهاى
روم ، بر امامزادگان حكومت كردند و آنان را به بردگى و گدايى كشاندند.
حضرت على عليه السلام فرمود: كسرى هاى ايران و قيصرهاى روم ، نه تنها
رب اين امامزادگان بودند بلكه آنان را
حيازت
كردند، آنان را جز موات مى دانستند. آيا نديدند مناطق سرسبز و
خرم را از تصرف آنان خارج كردند و سرزمين هاى خوش آب و هوا را از دست
آنان گرفتند و آنان را به مناطق بد آب و هوا تبعيد كرده ، در آنجا
اسكان دادند و معادن و منابع و ذخائر آنان را غارت نمودند؟
و نكد المعاش . آيا به ياد نداريد كه
قلمرو سلطنت كسرى هاى ايران ، منطقه نفوذ امامزادگان و پيامبرزادگان را
زير پوشش داشت و منطقه نفوذ سلطنت قياصره روم ، آنان را در برگرفت تا
جايى كه آنان ، گدايان ايران و روم شدند؟ آيا شما فكر مى كرديد كه
پيامبرزادگان ، روزى
چارپادار شوند؟ و
اين حكايت تاريخ است كه نوادگان ابراهيم عليه السلام ،
اصحاب دبر و وبر
(500) شدند و كسرى ها و قيصرها، آنان را يك مشت گدا
كردند. مبادا فراموش كنيد كه چرا پيامبرزادگان ابراهيم عليه السلام به
گدايى افتادند و اصحاب دبر و وبر شدند، آنچه مايه ذلت اين سلسله گشت ،
چيزى جز
ترك دين و
دامن زدن به اختلاف نبود بنابراين ، براى اينكه به آن مقطع ذلت
بار باز نگرديد، اولا دين دار و دين باور باشيد و ثانيا، هماهنگ و متحد
اين سرگذشت از مقطع دوم از زندگى امامزادگان و پيامبرزادگان است تا پيش
از ظهور اسلام .
آنگاه در مقطع سوم از تاريخ اين سلسله ، به بركت حضرت رسول اكرم صلى
اللّه عليه و آله ، اسلام ظهور كرد و با ظهور خود،
توحيد كلمه و
كلمه
توحيد را به ارمغان آورد و فكر آنان را احيا نمد، به آنان دين
داد و آنان را از تشتت و تفرق رهايى بخشيد و در نهايت ، آزادى و آبادى
را به ايشان اهدا كرد، چنانكه در پرتو اسلام ، همين چارپاداران به جايى
رسيدند كه فرمانروا شدند:
فهم حكام على العالمين
و ملوك فى اطراف الارضين يملكون الامور على من كان يملكها عليها و
يمضون الاحكام فيمن كان يمضها فيهم ، لا تغمز لهم قناه و لا تفرع لهم
صفاه
(501) در سايه همين اسلام كه مجد فراموش شده را به آنان
بازگرداند، همه حاكمان ، محكوم گشتند و اين اصحا دبر و وبر، بر قياصره
روم و اكاسره ايران سلطه يافتند و غنائم جنگى شرق و غرب را به حجاز
آورده ، حكام و ملوك شدند. اين مقطع ، مقطع سوم از تاريخ اين سلسله است
. اميرالمومنين عليه السلام پس از تبيين حلقات سه گانه ياد شده و تحليل
ادوار تاريخى سلسله امامزادگان و پيامبرزادگان ، شرايط اجتماعى عصر خود
را تشريع مى كند و چنين مى فرمايد: اى كسانى كه با من نساختيد و از
اطاعت من سرباز زديد! آيا مى خواهيد به آن مقطع ذلت بار كه اكاسره و
قياصره شما را حيازت مى كردند و اربابتان بودند برگرديد، يا به مقطع
شكوهمندى كه در تحت رهبرى قرآن و عترت حركت مى كرديد؟
الا و انكم قد نفضتم
ايديكم من حبل الطاعه و ثلتم حصن الله المضروب عليكم باحكام الجاهليه
(502) شما طناب اطاعت را از دست خود رها كرديد و
اين قلعه مستحكم را سوراخ نموديد و مرا تنها گذاشتيد آنگاه فرمود:
فان الله سبحانه قد امتن
على جماعه هذه الامه فيما عقد بينهم من حبل هذه الالفه التى ينتقلون فى
ضلها و ياوون الى كنفها بنعمه لا يعرف احد من المخلوقين لها قيمه لانها
ارجح من كل ثمن واجل من كل خطر
(503) خداوند سبحان منتى بر اين مردم نهاد كه آنان را
در سايه
حبل الله متحد كرد و نعمتى به
آنان داد كه احدى نمى تواند آن نعمت را حق شناسى كند، چرا كه قيمت آن
را نمى داند. اين نعمت ، از هر كالاى پربهايى گران تر و از هر چيز
ارزشمندى قيمتى تر و از هر امر خطيرى خطيرتر است و شما به اين مقطع
والا رسيديد. اكنون اگر در نظام اسلامى از وحدت الهى خود حراست نكنيد و
از عترت اطاعت ننمائيد، همان مقطع اول دامنگير شما خواهد شد.
سه مقطع تاريخ ايران
اكنون كه تحليل عميق حضرت اميرالمومنين عليه السلام از مقاطع سه
گانه تاريخ سلسله پيامبرزادگان و امامزادگان انبيا ابراهيمى عليهم
السلام بيان شد، بايد مقاطع سه گانه تاريخ ايران و نقش بارز و محورى
حضرت امام خمينى (رض ) در اعاده سعادت و سيادت ملت ايران بازگو شود.
امام راحل (قدس سره ) كه وارث راستين نبى اكرم و اميرالمومنين
عليهماآلاف التحيه و الثنا) بود، سه حلقه تاريخ را در ايران به خوبى
بررسى كرد و آن را شناخت و نقش مورثان بزرگوار خود را در رابطه با
احياى مجد و عظمت تاريخى ملت ايران ، در اين عصر بخوبى ايفا نمود و بر
همين سبب ، محبوب جامعه اسلامى شد. بسيار سخت است كه ما به كسى ارادت
پيدا كنيم تا آنجا كه براى او سر سپريم و به او دل بدهيم ، ولى امام
امت (قدس سره ) اين شايستگى را داشت .
ما شيخ و واعظ، كمتر شناسيم
|
يا جام باده ، يا قصه كوتاه
|
ما از گذشته دور سخنى به ميان نياوريم بلكه از قرن اخير، زمان مرحوم
ميرزاى شيرازى (قدس الله نفسه الزكيه ) سخن بگوييم . از زمان ميرزاى
شيرازى (قدس سره ) تاكنون ، ما سه حلقه تاريخى را پشت سر گذاشتيم . با
فتواى تاريخى اين بزرگ مرد، روحانيت و اسلام و مسلمين ، به مجد و اعتلا
بار يافتند. ساليان متماديت مسلمين به فتوا و قضاى روحانيت عمل مى
كردند ولى پس از آن ، به سبب هوس مدارى و ترك دين ، ما به جايى رسيديم
كه مشمول
ضربت عليهم الذله و المسكنه
(504) گشتيم . كسانى كه فاصله زمانى سال 1308 تا 1320
ه ش را به خوبى در ياد دارند، مى دانند كه اين دوازده سال ، اوج حلقه
ذلت بار تاريخ ما بود، البته پيش و پس از آن نيز چنين بود، ولى اين
دوازده سال ، حلقه
اصحاب دبر و وبر بود.
در اين مدت ، بسيارى از مساجد شمال را انبار
كنف
و
شالى كردند! مدرسه فيضيه ،
انبار بود و كسبه اطراف حرم ، جعبه هاى انبارى را در حجره هاى خالى آن
قرار مى دادند! بارها امام راحل (قدس سره ) مى فرمودند كه طلاب قم
روزها از ترس عمال پهلوى به باغ هاى اطراف شهر مى رفتند، و هنگام شب بر
مى گشتند. از اينرو حقيقتا
ضربت عليهم الذله و
المسكنه شامل حال ملت ايران بود و دو عامل سبب شد كه اين تيره
روزى گريبان امت اسلامى شود، نخست ترك عمل به احكام دين و دوم ، اختلاف
داخلى ، البته اختلاف داخلى نيز به همان ترك دستور دين بر مى گردد،
زيرا يكى از مهم ترين احكام الهى ، حفظ وحدت و اعتصام همگى به حبل
خداست .
آنگاه ذات اقدس اله ، حضرت امام خمينى (قدس سره ) اين فرزند برومند
پيابر صلى اللّه عليه و آله را كه به حق وارث ائمه معصومين (عليهم
السلام ) بود، مبعوث كرد تا آن مجد گذشته را با اضعاف مضاعف ، نصيب
اسلام و مسلمين كند، بدان گونه كه امروز بسيارى از مسوولين كشورها در
انتظار ملاقات با مسوولين نظام اسلامى به سر مى برند و حتى آن شيطان
بزرگ - عليه لعائن الله و الملائكه و الناس اجمعين - اگر ببينند
مسوولين ، گوشه ابرويى به او نشان مى دهند، فخر مى كند و بر خود مى
بالد. و البته سخن مسوولين نظام اسلامى اين است كه رابطه مسلم با كافر
ملحد و دشمن شيطنت كار، نارواست . اين مجد و عظمت و نعمت بزرگ را آن
امام راحل (رضوان الله تعالى عليه ) پس از 15 خرداد 1342 ه ش نصيب ملت
ايران كرد.
هم اكنون كه ما سه حلقه مذكور در تاريخ كشور خود را به خوبى در ياد
داريم ، مبادا خداى ناكرده آن تجربه تلخ را به سبب
ترك دين و
اختلاف
داخلى بار ديگر، مضمضه كنيم ، زيرا يك بار مشمول
ضربت عليهم الذله و المسكنه شدن كافى است
، چه اينكه در روايات آمده است كه عاقل يا مومن از يك سوراخ دو بار
گزيده نمى شود:
لا يلسع المومن من جحر مرتين
(505)