اسلام و سياست

آية الله العظمى سيّد صادق حسينى شيرازى

- ۷ -


سياست اسلام در زمينه اقتصاد

بى گمان، اقتصاد، اهميت زيادى در عرصه سياست دارد. هرچه توازن وهمترازى اقتصادى قوى تر باشد سياست درست تر واستوارتر است.

ببينيم كه اسلام چگونه از دولت پهناور وگسترده (1) وپرجمعيت اسلامى، امّتى چنان ثروتمند ساخت كه از فقر در آن خبرى نبود.

حتي يك فقير نبايد باشد

به داستان زير بنگريد ودر ابعاد گوناگون آن تأمّل كنيد:

شيخ حرّ عاملى در كتاب «وسائل الشيعة» آورده است كه: اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه در كوچه هاى كوفه راه مى رفت كه ديد مردى از مردم تكدّى مى كند. امام از مردمى كه پيرامون او بودند پرسيد: اين چيست؟

عرض كردند: پيرمردى نصرانى واز كار افتاده است وپولى ندارد كه با آن زندگى كند، لذا [براى امرار معاش به] مردم پناه آورده و... .

امام سلام الله عليه با عصبانيّت فرمود: تا جوان بود از او كار كشيديد، وحالا كه پير شده رهايش كرده ايد؟

سپس، براى آن مرد نصرانى مبلغى از بيت المال به صورت مادام العمر مقرّرى تعيين نمود (2) .

اين داستان نشان مى دهد كه در دولت اسلامى فقر، تقريباً جايى نداشته است به طورى كه وقتى اميرمؤمنان سلام الله عليه يك فقير مى بيند تعجب مى كند وآن را پديده اى غير طبيعى ونازيبنده براى جامعه اسلامى ونظام اقتصادى اسلام مى داند.

و آن گاه، براى او از بيت المال مسلمانان حقوقى در نظر مى گيرد كه با آن امرار معاش كند، در صورتى كه يك مسيحى بود وبه اسلام اعتقاد نداشت. اين براى آن بود كه در كشور اسلامى حتى يك مورد از فقر وگرسنگى وجود نداشته باشد، وبراى اين كه جهان وخود مسلمانان نيز بدانند كه حكومت اسلامى نه تنها از مسلمانان فقرزدايى مى كند وسطح زندگى فقرا را بالا مى برد بلكه حتى از كفّارى كه تحت حمايت دولت اسلامى هستند، فقر را مى زدايد.

در افريقا فقر نبود

قارّه سياه كه ـ به رغم همه پيشرفت هاى اقتصادى جهان در زمينه هاى گوناگون ـ هنوز هم زير گام هاى گرسنگى وفقر وبينوايى خُرد مى شود وروزى صدها وهزاران نفر در آن مى ميرند... .

اين قاره اى كه بر روى مخازن عظيم ثروت خفته است، ومستكبران جهان اين ثروت را به يغما مى برند بدون آن كه حتى نانى وگندمى براى سدّ جوع به آن بدهند.

همين قاره ـ بيش از ده قرن قبل ـ به بركت حكومت اسلام بر آن، از توانگرى وثروت برخوردار بود.

مورخان نقل كرده اند كه: حكمران افريقا در دوره اسلامى ـ دقيقاً در دوران امام محمد باقر سلام الله عليه پنجمين امام از ائمّه اهل بيت سلام الله عليهم، آغاز قرن دوم هجرى ـ نامه اى به پايتخت اسلام فرستاد ودرباره صدقات وزكوات انبوهى كه نزد او جمع شده بود استفسار كرد كه با آن ها چه كند؟

جواب داده شد: آن ها را خرج فقرا ومستضعفان كن.

نامه نوشت كه: اين كار را كرده ايم اما صدقات فراوانى زياد آمده است. با آنها چه كنيم؟

جواب داده شد: كسانى را مأمور كن كه در شهرها جار بزنند: «هركس محتاج است نزد والى رود ومايحتاج خود را از صدقات بگيرد». وعده اى را مأمور كن كه از فقرا ونيازمندان جستجو كنند؛ زيرا ممكن است كسانى باشند كه حيا مانع مراجعه آن ها به والى شود.

والى به پايتخت اسلامى نوشت: اين كار را هم كرده ايم، وباز هم صدقات اضافه آمده است.

جواب داده شد: آن را صرف مصالح عموم مسلمانان كن.

آيا افريقا در سرتاسر تاريخ خود وبعد از اسلام چنين وضعى را به خود ديده است؟

آيا جهان ديده يا خوانده ويا شنيده است كه يك نظام اقتصادى بتواند ريشه هاى فقر را از جامعه بركند تا جايى كه مشاهده يك فقير در طول وعرض كشور اسلامى مايه تعجب وحيرت گردد، حتى اگر آن فقير مسيحى وغير مسلمان باشد؟ وآيا جهان معاصر وانواع تجربه ها ومكاتب اقتصادى آن توانسته است يك چنين نظام اقتصادى وضع كند؟

بديهى است كه پاسخ همه اين پرسش ها منفى است.

امروز كه تمدّن ها به اوج خود ونظام هاى اقتصادى به ستيغ خود رسيده اند تقريباً در همه كشورها فقر، بالهاى سياهش را گسترده، وفقرا زمين را پر كرده اند وگرسنگى ومحروميت، شرق وغرب وجنوب وشمال را فرا گرفته است.

و شايد در حجاز

حجاز ويمامه (3) سرزمينى خشك وبى آب وعلف است وبويژه در تاريخ گذشته اش منطقه اى كم آب بوده وبه ندرت در آن آبى وچشمه اى يافت مى شد، طبيعى است كه مردم چنين سرزمينى از گرسنگى وبدبختى بنالند. اما هنوز از ظهور اسلام نيم قرن نگذشته بود كه رهبر دولت اسلامى وپيشواى مسلمانان، اميرمؤمنان على بن ابى طالب سلام الله عليه در خطبه اى كه در حضور توده هاى مسلمانان ايراد كرد وطى آن علت ساده زيستى وزهدش را بيان مى كند، فرمود:

«ولعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له في القرص ولا عهد له بالشبع (4) ؛ شايد در حجاز يا يمامه كسى باشد كه قرص نانى نداشته باشد يا مزه سيرى را نچشيده باشد».

امام، كه پيشواى بزرگترين دولتِ آن روزگار بر روى كره زمين بود، با قطع وجزم نمى فرمايد كه در گوشه وكنار كشور پهناورش يك فقير وجود دارد كه در طول زندگى اش هيچ گاه يك شكم سير غذا نخورده ويا انسانى هست كه اميد به دست آوردن يك قرص نان هم ندارد؛ چرا كه آن حضرت به اين درجه از فقر اطمينان ندارد. بلكه سخنش را با تعبير «شايد» اظهار مى كند، وبه بيان علت زهد پيشگى اش وغذاى سير نخوردنش مى پردازد. امام بايد با مستضعف ترين فرد جامعه همدردى كند وخودش را، از نظر معيشت، همسطح او قرار دهد. پس، حضرت على سلام الله عليه چگونه مى تواند از غذا سير بخورد در حالى كه احتمال مى دهد فردى از امّت در گوشه اى از دولت اسلامى باشد كه گرسنه است.

اما مسأله مردن از گرسنگى، نظير آنچه امروز در برخى كشورهاى جهان فراوان است، چيزى است كه تاريخ دولت صحيح اسلام، حتى يك مورد براى آن ذكر نمى كند.

در سوئد

كشور سوئد، اكنون، از مترقى ترين وپيشرفته ترين كشورهاى متمدن جهان به شمار مى آيد، اما اين كشور همچنان از فقر شديد رنج مى برد وفقرا وتهيدستان آن در نهايت گرسنگى وبدبختى زندگى مى كنند.

براى مثال، يكى از نشريات درباره استكهلم، پايتخت سوئد، مى نويسد: «در سرماى سوئد، بعضى ها از شدّت فقر زير برف مى خوابند، وبعضى از آن ها لاى كاغذهاى روزنامه ها مى خوابند وصبح رفتگران با جسد يخ زده آنها مواجه مى شوند» (5) .

وقتى پيشرفته ترين كشور جهان ـ البته آن طور كه مى گويند ـ با اين فقر وبدبختى دست به گريبان است، بقيه كشورهاى جهان چگونه خواهند بود؟!

آيا اقتصاد اسلام كه ـ سيزده قرن پيش ـ فقر را ريشه كن مى كند به طورى كه پيشوا ورهبر آن وجود فقر وبودنِ يك فقير در سراسر كشور را امرى قطعى وحتمى نمى داند، براستى اقتصادى با عظمت نيست؟

متون ديني

متون فراوانِ موجود در شريعت اسلام، احكام شرعى، وعملكرد ورفتار رهبران مسلمانان، يعنى پيامبر وامامان معصوم سلام الله عليهم، مجموعاً اين محيط وفضايى را پديد آورد كه فقر وگرسنگى در آن حتى يك جاى پا براى خود نيابد. اينك به ذكر نمونه هايى كه مشتى از خروار است، مى پردازيم:

از پيامبر صلى الله عليه وآله روايت شده است كه فرمود: «ما آمن بي من أمسى شبعاناً وأمسى جاره جائعاً (6) ؛ به من ايمان نياورده است كسى كه شب سير بخوابد وهمسايه اش گرسنه به سر برد».

در نهج البلاغة آمده است: «خداى سبحان غذاى فقرا را در داراييهاى ثروتمندان قرار داده است. پس، فقيرى گرسنه نمى ماند مگر به كاميابى توانگران، وخداوند از آنان درباره گرسنگى گرسنگان بازخواست خواهد كرد» (7) .

امام صادق سلام الله عليه در حديثى مى فرمايد: «إن الناس ما افتقروا، ولا احتاجوا، ولا جاعوا، ولا عروا إلاّ بذنوب الأغنياء (8) ؛ ... مردم، فقير يا محتاج يا گرسنه ويا برهنه نشدند مگر به سبب گناهان توانگران».

امام باقر سلام الله عليه نيز در حديثى مى فرمايد: «... سرپرستى خانواده اى از مسلمانان را به عهده گيرم وگرسنگى وبرهنگى آنها را برطرف كنم وآبرويشان را از ريخته شدن در برابر مردم حفظ نمايم، برايم محبوب تر است از اين كه دهها حج گذارم.... حضرت تا هفتاد حج برشمرد» (9).

كرامت اقتصادي

قاعده معروفى است كه مى گويد: «كرامت اقتصادى، كرامت اجتماعى مى آورد».

اين، در جوامعى كه از لحاظ رشد وفهم وآگاهى در همه ابعاد، كامل نيستند، يك واقعيت است. واز آن جا كه بسيارى از جوامع در بسيارى از مقاطع تاريخى اين گونه بوده اند وهستند واحتمالا در آينده نيز چنين خواهند بود، لذا اسلام از اين واقعيت غفلت نورزيده وبه آن توجه نشان داده است تا اين كه مؤمنان ونيكان در جامعه مورد تحقير وبى اعتنايى قرار نگيرند وعزّت وحرمتشان حفظ شود.

به همين دليل است كه مى بينيم در روايات اهل بيت سلام الله عليهم تشويق وتأكيد فراوانى به كسب هرچه بيشتر كرامت اقتصادى شده است. ابواب تجارت در كتابهاى «وسائل الشيعة»، «مستدرك الوسائل»، «بحارالانوار»، «جامع الاحكام» وديگر دانشنامه هاى حديثى پر از اين گونه احاديث شريفى است كه از پيامبر وخاندان پاكش سلام الله عليهم روايت شده است.

در مطاوى اين احاديث شريف، نكته هاى ظريف ودقيقى وجود دارد كه در اين جا به يكى از آن ها اشاره مى كنيم:

تجارت موالي

ثقة الاسلام كلينى قدس سره در كتاب شريف «كافى» به سندش از امام صادق سلام الله عليه آورده است كه فرمود:

«موالى نزد اميرمؤمنان سلام الله عليه آمدند وگفتند: از اين عرب ها به تو شِكوه مى كنيم.

پيامبر خدا صلى الله عليه وآله به ما وآنها به طور برابر عطا مى داد، وسلمان وبلال وصهيب را از عربها زن داد. اما اينها از زن دادن به ما خوددارى مى كنند ومى گويند: ما اين كار را نمى كنيم.

اميرمؤمنان سلام الله عليه نزد عربها رفت و با آنها در اين باره سخن گفت.

عربها فرياد زدند: اى ابا الحسن! ما اين كار را نمى كنيم، ما اين كار را نمى كنيم.

اميرمؤمنان سلام الله عليه خشمگين وردا كشان بيرون آمد وفرمود: اى گروه موالى! اينها با شما به سان يهود ونصارا رفتار مى كنند. از شما زن مى گيرند ولى به شما زن نمى دهند، وهمانند آنچه مى گيرند به شما نمى دهند. پس، برويد وتجارت كنيد، خدا به شما بركت دهاد؛ زيرا كه از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مى فرمايد: روزى ده قسمت است، نُه قسمت آن در تجارت وكاسبى ويك قسمت در كارهاى ديگر» (10) .

اين حديث شريف دربردارنده چند موضوع اسلامى وبسيار مهم است كه به اختصار به آنها اشاره مى كنيم:

1. مردمى بودنِ عاليترين مقام دولت اسلامى به طورى كه موالى كه قشر مستضعف وبى قدر وقيمت جامعه به شمار مى رفتند، نزد ايشان مى روند و او با حوصله تمام آن ها را مى پذيرد وبه سخنانشان گوش مى دهد وبه آنها، همانند بقيه مردم، ميدان مى دهد.

2. مساوات شكوهمند اسلامى بر پايه عدالت وانسانيّت، تا جايى كه غير عرب در سرزمين عرب جرأت مى كند از عرب ها به خاطر رفتار حقارت آميزشان نسبت به خود، نزد رئيس مملكت شكايت كند. چنين چيزى فقط در اسلام يافت مى شود.

3. اميرمؤمنان سلام الله عليه كه عاليترين مقام دينى ودنيوى است، شخصاً به وساطت مى پردازد ونزد عربها مى رود تا آن ها را در اين حكم مهم اسلامى، يعنى برابرى عرب وغير عرب در امر ازدواج بر اساس اسلام وانسانيّت، نصيحت كند.

4. آزادى فوق العاده اسلامى كه به مردم عادى اجازه مى دهد وساطت شخصى مثل اميرمؤمنان سلام الله عليه را نپذيرند ودست ردّ به سينه او زنند.

5. عدالت بزرگ اسلامى؛ چرا كه اميرمؤمنان سلام الله عليه در برابر عربها عكس العمل خشن نشان نمى دهد ومثلا آن ها را مجازات ويا از پاره اى حقوق محروم نمى كند وامثال اين اقدامات كه بيشتر سران در چنين مواردى انجام مى دهند.

6. اميرمؤمنان سلام الله عليه عربهايى را كه حاضر نشدند به يك حكم بسيار بزرگ اسلامى ويا مهمّ سياسى تن دهند، در اين موضع نژادپرستانه وكينه توزانه كه اسلام براى نفى آن وامثال آن آمده است، به يهود ونصارا تشبيه مى كند، وبدين وسيله به اين نكته سياسى مهم در اسلام كه مسلمانان را همسطح قرار مى دهد واتحاد فراگير اسلامى بر شالوده آن استوار است، عمق مى بخشد.

7. نشان دادن راه كرامت اجتماعى به موالى، كه در يك چنان جوامعى كه هنوز در همه ابعاد، روح اسلام را نپذيرفته اند، عبارت است از به دست آوردن كرامت اقتصادى... تا اين كه مسلمانان، ولو از رهگذر كرامت اقتصادى، منسجم شوند وقوميت ها در سايه اسلام به اتحاد ويكپارچگى گرايند؛ چرا كه قوميت ها غالباً در محيط هاى فقير لانه مى كنند؛ بنابراين، با آمدن ثروت وزمين واتومبيل وتجارت وكاخ وامثال اين ها، قوم گرايى مثل آب در نمك وهيزم در آتش ذوب مى گردد وخاكستر مى شود.

موالى هم اين دستورالعمل حكيمانه اجتماعى را از اميرمؤمنان سلام الله عليه آموختند وراه تجارت را پيمودند تا آن كه بسيارى از آنان تاجر وسرمايه دار شدند وآن گاه از عرب ها زن گرفتند وبه آن ها زن دادند، وپيوند وهمبستگى عرب وعجم در سايه اسلام بزرگ استوار گشت.

سياست اسلام در زمينه بهداشت وسلامت

قال الإمام اميرالمؤمنين سلام الله عليه: «إنّ في القرآن آية تجمع الطب كلّه؛ در قرآن يك آيه هست كه همه طبّ را در خود گرد آورده است: [كُلُوا وَاشْرَبُوا ولاَ تُسْرِفُوا] [اعراف: 31.]؛ «بخوريد وبياشاميد اما زياده روى نكنيد» [بحارالأنوار، ج59، ص267، ب88، ح42.].

اسلام، براى ريشه كن كردن بيمارى از سراسر كشور اسلامى وعموم مسلمانان، برنامه هاى حكيمانه اى وضع كرده است. در فهرست احاديث شريفِ رسيده از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وامامان پاك اهل بيتش سلام الله عليهم صدها وبلكه هزاران حديث اختصاص به بيان مسائل بهداشتى دارد.

براى تفصيل مطلب نگاه كنيد به كتاب «بحارالأنوار» (11) مرحوم علامه مجلسى كه تقريباً يكصد هزار حديث را در خود جاى داده است، وكتاب «وسائل الشيعة» شيخ حرّ عاملى كه شامل حدود چهل هزار حديث مى باشد. در اين دو كتاب، فصل هايى مختصّ بهداشت وطبّ مى يابيم كه احاديث فراوانى در آن ها ذكر شده است.

به همين دليل [توصيه هاى فراوان بهداشتى در اسلام] است كه انسان ـ در حكومت اسلامى ـ بيمار زياد وبيمارى هاى شيوع يافتنى كمتر مى يابد.

بهداشت عمومى بالهاى پهناور خود را بر سر كشور اسلامى گشوده بود وتا سقوط دولت اسلامى اين وضع ادامه داشت. به طورى كه براى يك شهر داراى مثلا يكصدهزار جمعيت، تعداد اندكى پزشك كافى بود، وبعضى آن ها در طول روز يا اصلا مراجعه كننده اى نداشتند ويا به تعداد انگشت شمار داشتند.

ما، در عين حال كه پيشرفت پزشكى جديد را در زمينه هاى تشريح وكشف ميكروبها وغيره انكار نمى كنيم، اما مايليم بپرسيم:

چرا امروزه پزشكى ـ با همه توانايى وقدرتى كه به دست آورده ـ از درمان بيمارى ها ناتوان ودر برابر اين انبوه هولناك امراض گوناگون دستش بسته است؟

و در هر شهرى هزاران بيمار ودهها وبلكه صدها پزشك وشمار انبوهى داروخانه وانبارهاى دارويى مى بينى؟

اگر اين شمار فراوان را با دوره اسلام وشمار بيماران آن روزگار بسنجيم نسبت يك به صد يا بسيار كمتر از اين خواهد بود (12) .

آيا اين دليل بر درستى وكاميابى اسلام در سياست بهداشتى اش وشكست غير اسلام در اين زمينه نيست؟

هر سال هزاران نفر بر شمار پزشكان افزوده مى شود.

بيمارستانها افزايش مى يابند.

تجربه هاى بهداشتى رو به پيشرفت است.

[اما] بيماران دنيا را پر كرده اند.

بيماريها بر كشورها سايه افكنده است.

آيا اين سياست بهداشتى بالنده است؟

يا يك پديده شكست خورده بهداشتى؟!

يك مقايسه

با بازرسى از درمانگاه ها وبيمارستان ها ومراكز بهداشتى مى توان به اين حقيقت پى برد. نسبت متديّنين وافراد پايبند به تعاليم وآموزش هاى بهداشتى اسلام در اين مراكز بسيار كمتر از افراد غير متديّن وكسانى است كه به رهنمودهاى اسلام در زمينه بهداشت عمومى بى توجهند.

شايد گزافه نگفته باشم اگر بگويم كه اين نسبتْ يك به صد است.

اين مقايسه ساده، تصويرى گذرا وسريع از جايگاه بهداشت در اسلام به دست مى دهد. در اين بررسى مختصر مجال ذكر علل وعوامل بهداشت كه اسلام براى همگانى كردن سلامتى وبهداشت وضع كرده است، نيست بلكه آن را به بحث هاى خاص خود وا مى گذاريم، ودر اين جا فقط به پاره اى كتاب هايى كه در اين خصوص نوشته شده اند توجه مى دهيم مثل «طب النبي صلى الله عليه وآله» (13) ، «طب الصادق سلام الله عليه» ، «طب الائمة سلام الله عليهم» (14) ، «شرح توحيد المفضل» (15) علامه خليلى در دو جلد وغيره.

كاهش خون

در اين جا فقط به يك نمونه از آنچه پيرامون سياست بهداشتى اسلام گفتيم، اشاره مى كنيم:

در گذشته، غالب مسلمانان به پيروى از توصيه هاى مكرّر ومؤكّد شريعت اسلام، حداقل سالى يك بار خون خود را كم مى كردند، بويژه در فصل بهار؛ زيرا در اين فصل همچنان كه همه موجودات عالم طبيعت، يعنى انسان وحيوان وگياه ودستگاه ها ونيروها و...، به شور وهيجان مى آيند، خون نيز دچار شور وغليان مى شود.

آن ها اين كاهش خون را از دو طريق انجام مى دادند: حجامت وفَصد. در احاديث شريف آمده است كه خون گرفتن از مرگ ناگهانى، يعنى سكته قلبى، وفلج منتهى به مرگ ناگهانى [سكته مغزى] مصون مى دارد.

از جمله اين احاديث، حديثى است از امام على بن موسى الرضا سلام الله عليه كه مى فرمايد: «الدّم هو عبد وربما قتل العبد سيده (16) ؛ خون بنده اى است واى بسا بنده اى كه خواجه اش را كشت».

اما طبّ جديد از عمل خونگيرى بشدّت منع مى كند. يك بار وقتى من به پزشكى پيشنهاد كردم كه اجازه دهد از يكى از نزديكانمان كه مبتلا به فشار خون بود خون بگيريم، لبخندى زد وگفت: «ما به اين كار اعتقادى نداريم».

نتيجه اين كار ـ والبته عوامل ديگر ـ آن شد كه سكته قلبى در همه جا انتشار يافت. در صورتى كه در گذشته، كشورهاى اسلامى نمى دانستند سكته قلبى چيست، وكسانى كه نيم قرن پيش زندگى مى كرده اند خوب مى دانند كه اگر فردى دچار سكته قلبى مى شد مردم تعجب وحيرت مى كردند.

پيرمردى متديّن به من گفت كه: وقتى جوان بود در يكى از محلاّت شهرش يك نفر بر اثر سكته قلبى از دنيا رفت. مردم كه از شنيدن اين خبر متعجب شده بودند وحتى بعضى ها آن را باور نمى كردند، دوان دوان به طرف خانه آن شخص مى رفتند.

اما امروز كه طب جديد جاى طب اسلامى را گرفته است، شمار افرادى كه بر اثر ايست قلبى از دنيا مى روند، بسيار زياد است. شايد مبالغه نكرده باشم اگر بگويم كه نسبت آن به 35% مى رسد. يعنى حدود يك سوم مردم بر اثر سكته قلبى كه ناشى از لختگى خون است مى ميرند، ولخته شدن خون، خود، مولود كم نكردن خون از طريق حجامت يا فَصد وامثال آن مى باشد.

پي بردن به اشتباه

اما، سرانجام ـ وبعد از آن كه ميليون ها انسان قربانى اين اشتباه شدند و با سكته قلبى جان خود را از دست دادند ـ نادرستى اين نظر براى طب جديد آشكار شد ودريافت كه كاستن از خون براى بدن وبهداشت وسلامت انسان سودمند است. لذا، امروزه پزشكان به مردم توصيه مى كنند كه خون خود را كم كنند. براى مثال، در اوايل ماه ژانويه سال 1972 ميلادى، راديو انگليس در برنامه پزشكى خود كه هر هفته اختصاص به يك موضوع دارد، اعلام كرد:

«خونگيرى يا اهداى خون يك اقدام بهداشتى ولازم براى هر انسانى است. اين كار از تصلّب شرايين جلوگيرى مى كند. تصلّب شرارين غالباً به لخته شدن خون كه، خود، زمينه ساز انسداد دريچه قلب واز كار افتادن قلب ودر نتيجه «ايست قلبى» مى باشد، منجر مى شود. عمل «حجامت» يا «نيشتر زنى» كه مسلمانان انجام مى دادند، باعث شده بود كه درصد مرگ وميرهاى ناگهانى در بين آن ها بسيار اندك باشد».

اين بود شمّه اى از سياست بهداشتى اسلام براى همگانى ساختن سلامت وبهداشت در جامعه.

سياست اسلام در زمينه فرهنگ

[قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ والَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ]*؛ بگو: آيا كسانى كه مى دانند وكسانى كه نمى دانند يكسانند؟ [زمـر: 9.]

هيچ ملتى يا عقيده اى يا مكتبى ويا نظامى نمى يابيد كه همانند اسلام درهاى علوم وفرهنگ را گشوده باشد، يا به سان اسلام، به دانش ودانش آموزى فرا خوانده باشد.

اسلام بارها وبارها به علم فرا خوانده، واز علما ودانشمندان بشدّت تجليل كرده ومقام آن ها را بالا برده است.

جايگاه علم در قرآن

نگاهى پژوهشگرانه ودقيق به قرآن كريم، واز نظر گذراندن آياتى كه در آن ها از علم وانديشه وعلما وانديشمندان سخن رفته است، پژوهنده را به گنجى بزرگ وثروتى انبوه مى رساند. براى مثال، در بيش از هزاروپانصد آيه، از اين موضوعات سخن به ميان آمده است: علم، معرفت، تعقل، تذكّر، وتدبّر كه همگى ذيل عنوان «فرهنگ» جاى مى گيرند.

حال اگر توجه كنيم كه كلّ آيات قرآن تقريباً 6400 آيه است، واگر توجه كنيم كه اين آيات مربوط به همه چيز اسلام مى شود: اصول، فروع، احكام، اخلاق، روح، بدن، علوم طبيعى، جانوران، گياهان، فلسفه، پزشكى، جامعه، سياست، اقتصاد، روابط بين الملل، روابط فردى، خانوادگى، ملّى، منطقه اى، عبادات، معاملات، ارتش، پليس، امنيّت، حاكم، مردم وغيره.

و از مجموع اين ها تقريباً يك چهارم اختصاص به فرهنگ دارد.

آرى، اگر به همه اين نكات توجه كنيم وآنها را كنار يكديگر بگذاريم، آشكارا معلوم مى شود كه قرآن كريم تا چه اندازه به فرهنگ اهميت مى دهد، وهيچ نظام يا دين ويا مكتبى به پاى آن نمى رسد.

آيا ـ در همه تاريخ ـ كتابى پيدا مى كنيد كه براى قانونگذارى واجرا در زمينه هاى مختلف باشد وفرهنگ يك چهارم آن را به خود اختصاص داده باشد؟ هرگز!

جايگاه علم در سنّت

سنّت واحاديث شريف روايت شده از پيامبر خدا صلى الله عليه وآله وامامان از اهل بيت پاك او سلام الله عليهم نيز آكنده از دانش ومعرفت است.

كافى است بدانيد كه تنها در يك كتاب از مجموعه هاى حديثى، يعنى كتاب بحارالانوار، نزديك به سه هزار حديث يا بيشتر درباره علم ومعرفت گرد آمده است.

اين پيشينه فرهنگى گسترده وژرف، منعكس كننده قسمتى از اهتمام اسلام به فرهنگ وانديشه است.

نمونه ها

محض نمونه، احاديثى را ذكر مى كنيم تا دريابيم كه اسلام تا چه حدّ به فرهنگ ودانش تشويق كرده است:

1. «اطلبوا العلم ولو بالصين! (17) ؛ دانش را بجوييد اگرچه در چين باشد».

اگر توجه كنيم كه گوينده اين سخن كم نظير وبزرگ، يعنى پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله، در حجاز ودر زمانى زندگى مى كرده كه دو سال طول مى كشيده است تا كسى از آن جا به چين برود وبرگردد. به علاوه خطرهاى فراوان كه در درياها وصحراها مسافر چين را تهديد مى كرد، خطراتى از قبيل غرق شدن، گم شدن، هلاك شدن از تشنگى وگرسنگى، طعمه درندگان شدن وجز اينها... آرى، اگر اينها را در نظر بگيريم آن گاه تا حدّى به عمق اين سخن پيامبر پى خواهيم برد.

2. «اطلبوا العلم من المهد الى اللحد (18) ؛ از گهواره تا گور دانش بجوييد».

شايد در تاريخ سخن ديگرى ـ جز اين دُردانه سخن پيامبر صلى الله عليه وآله ـ نيابيم كه نشان دهد نخستين وواپسين وظيفه انسان علم ودانش اندوزى است؛ زيرا، انسان مدرسه اش را از گهواره آغاز مى كند وزمانى از آن فارغ التحصيل مى شود كه در گور نهاده شود.

3. «العلماء ورثة الأنبياء (19) ؛ عالمان وارثان پيامبرانند».

پيامبران سلام الله عليهم گل سرسبد انسان ها هستند. آنان سفيران ميان خدا وخلق او مى باشند. اين مقامى است كه خداوند از ميان مردم، هركس را كه بخواهد براى آن بر مى گزيند. بنابراين، با اختيار خود مردم نيست بلكه انتخاب خداى متعال است. اما هر انسانى مى تواند وارث اين گلهاى سرسبد شود. راهش تحصيل علم وعالم شدن است. واين خود بهترين دليل بر مقام ومنزلت والاى علم است.

4. «... فالناس موتى وأهل العلم أحياء (20) ؛ ... مردم مانند امواتند، وعالمان هميشه زنده اند».

زندگان با زندگى همسازى دارند، ومُردگان هيچ همسازى وسنخيتى با زندگى ندارند؛ چرا كه هر چيزى با همجنس خود همسازى دارد. اين سخن اميرمؤمنان على سلام الله عليه عاليترين بيان اين مطلب است؛ چه، مردم ـ اگر عالم ودانشمند نباشند ـ در حقيقت مرده هستند ومردگان در اين زندگى حقّى ندارند، اما دانشمندان واهل علم زنده اند واينها هستند كه سزاوار زندگى ومستحق حيات هستند.

نادان، هرچند در اين دنيا زنده باشد، به منزله مُرده است. ودانشمند، اگرچه قرنها پيش رخت از اين دنيا بربسته باشد، به منزله زنده است.

5. «ليت السياط على رؤوس أصحابي حتى يتفقهوا (21) ؛ كاش بر سر يارانم تازيانه مى كوفتم تا فقيه (فهميده ودانا) شوند».

دنياى امروز به آموزش اجبارى كه در برخى كشورها اعمال مى شود وعموم مردم تحت تعليم اجبارى قرار دارند، مى بالد؛ غافل از اين كه نخستين طرّاح اين برنامه نوه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله، امام جعفر صادق سلام الله عليه است كه گوينده اين جمله بى همتاست. آن حضرت آرزو مى كند كه مى توانست يارانش را، حتى اگر شده به ضرب تازيانه، به آموختن دين وفراگيرى دانش مجبور سازد.

6. «طلب العلم فريضة على كل مسلم ومسلمة (22) ؛ تحصيل دانش بر هر مرد وزن مسلمانى واجب است».

اين اجبار همگانى وفراگير در عرصه آموزش وفرهنگ، به طورى كه هر مرد وزنى را شامل شود، جز در اسلام در جاى ديگر وجود ندارد. اين از ويژگى هاى اسلام است كه كار ترغيب وتشويق به فرهنگ را به حدى برساند كه آن را با محكمترين رشته ها، به آسمان گره زند. يعنى تحصيل علم را يك وظيفه وواجب شرعى الهى مى داند. از اين گذشته، آن را با هزار قيد وشرط، همچون شرط سنّى يا جنسى يا شغلى وامثال اين ها كه در نظام آموزشى جهان امروز مرسوم است، مقيّد ومحدود نمى گرداند. بلكه هر مسلمانى، جوان باشد يا ميانسال ويا پير، زن باشد يا مرد، واز هر نژادى ورنگى وزبانى وقومى وقبيله اى كه باشد، موظف به تحصيل علم است.

احاديث شريف در تشويق به فرهنگ وتوصيه به دانش اندوزىِ هرچه بيشتر، بسيار زياد است، ودر اين نوشته كه بنا را بر اختصار نهاده ايم، جاى ذكر آنها نيست.

آيا چنين تأكيدات وتوصيه هايى را در غير اسلام مى يابيد؟ هرگز!

شناخت حرفه ها وصنعت ها

اسلام، در عرصه فرهنگ، گامى بلندتر برمى دارد ودستور اكيد به آموختن همه صنعتها واختراعات وحرفه ها وشغل ها مى دهد وآموختن آن ها را واجب كفايى مى شمارد.

واجب كفايى به اين معناست كه اگر همه مسلمانان حرفه اى يا صنعتى را رها كنند به طورى كه سيستم زندگى، اگرچه به طور نسبى، تعطيل شود همگى در گناه ومعصيت شريك ودر برابر خداى متعال مسؤولند.

شيخ الفقها شيخ مرتضى انصارى قدس سره در كتاب «مكاسب» مى گويد: «آموختن حرفه ها واجب كفايى است بويژه اگر پرداختن ديگرى به آن حرفه ناممكن باشد» (23) .

بنابراين، آموختن هواپيماسازى، از نظر اسلام يك وظيفه مقدس است. آموختن ماشين سازى ـ از هر شكل وهر نوعش ـ يك وظيفه مقدس است. آموختن ساخت ماهواره ها، فضاپيماها، شكافت اتم يك وظيفه مقدس است. به طور كلى، هر صنعتى يا حرفه اى يا اختراعى كه ندانستن آن به اسلام ومسلمانان زيان بزند، فرا گرفتنش از نظر اسلام يك واجب ووظيفه مقدس است.

معناى «واجب» فقط «مرجّح» نيست بلكه ـ در اصطلاح اسلام ـ واجب، آن چيزى است كه اگر مسلمانان در آن سستى ورزند واز انجام دادنش شانه خالى كنند، همگى مستحق عذاب خداوند هستند ونه فقط كسى كه مى توانسته آن را انجام دهد ونداده است. واگر تعدادى از مسلمانان آن را انجام دهند به طورى كه با همان تعداد، نياز جامعه اسلامى برآورده شود وجهان اسلام وهمه مستضعفان دنيا را ـ يعنى همان كسانى كه خداى سبحان دستور داده است به خاطر اعلاى كلمه حق وبه خاطر آن ها جهاد شود وفرموده: [وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ والْمُسْتَضْعَفِينَ] (24) ؛ «شما را چه مى شود كه در راه خدا ومستضعفان نمى جنگيد» ـ . كفايت كند، براى كسى كه آن كار را انجام مى دهد مزد دنيوى وپاداش اخروى است، وكار او در واقع، عبادت محسوب مى شود، يعنى همان چيزى كه خداى متعال مردم را فقط به خاطر آن آفريده است، آن جا كه مى فرمايد:

[وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ والاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ] (25) ؛ «ومن جنّ وانس را نيافريدم مگر براى آن كه عبادت كنند».

پاورقى:‌


(1). جرجى زيدان در كتاب «تاريخ تمدن اسلام» وديگران در نوشته هاى خود پيرامون وسعت دولت اسلامى وتمدن اسلام، مى گويند: دولت اسلامى پيوسته گسترش يافت تا آن كه در ظرف دو قرن تا آغاز قرن سوم هجرى، يعنى در عهد امام جواد سلام الله عليه، نزديك به سه چهارم كره مسكون را در بر گرفت: يعنى افريقا وهند وبخش بزرگى از چين واسپانيا وقسمت عظيمى از روسيه وجاهاى ديگر به تصرف مسلمانان وتحت حاكميت اسلام درآمد.
(2). ر.ك: وسائل الشيعة، ج15، ص66، ب19، ح19996.
(3). يمامه: اراضى شرق مكه را گويند. وبه قولى از يمن است. رجوع كنيد به قاموس ومجمع البحرين.
(4). به خواست خداوند، بزودى قسمتى از اين خطبه را خواهيم آورد.
(5). مجله «الوطن العربي»، چاپ فرانسه، شماره 94، سال 1978 م.
(6). ر.ك: وسائل الشيعة، ج24، ص327، ب44، ح30675.
(7). نهج البلاغة، حكمت 328.
(8). وسائل الشيعة، ج9، ص12، ب1، ح11392.
(9). همان، ص373، ب2، ح12273.
(10). كافى، ج5، ص318 ـ 319، بابالنوادر، ح95.
(11). ر.ك: بحارالأنوار، ج59، ابواب الطب ومعالجة الامراض وخواصّ الادوية.
(12). آمارهاى جديد در كشورهاى مختلف جهان در اين زمينه براستى حيرت انگيز است; چه در كشورهاى غربى يا شرقى يا ـ به اصطلاح ـ كشورهاى در حال توسعه. يكى از پزشكان متخصّص بيمارى ديابت كه در شهرى كوچك با جمعيتى تقريباً نيم ميليون مشغول طبابت بود در ملاقاتى كه با او داشتم به من گفت: «من خودم نه هزار بيمار ديابتى دارم كه مشغول معالجه آن ها هستم». اين بيمارى تنها يكى از هزاران بيمارى ديگر، واين طبيب يكى از صدها طبيب است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. غرض اين نيست كه از منزلت پزشكان ووظيفه انسانى آنان بكاهيم; چرا كه در بين پزشكان افراد مؤمن ونيك وپايبند به موازين اسلام وانسانيت وجود دارند كه به مسؤوليت خويش در برابر خدا وتاريخ آگاهند، بلكه مقصود بيان ضعف وناتوانى سياست بهداشتى معاصر است.
(13). نوشته ابوالعباس مستغفرى (350 ـ 432 هـ.) متولّد ومتوفاى شهر نسف واقع در نزديكى سمرقند.
(14). تأليف ميرزا محمد رازى نجفى متولد سال 1318 هـ.
(15). اثر عبدالله وحسين، پسران بسطام، از بزرگان قرن چهارم هجرى.
(16). بحارالأنوار، ج47، ص219، ب7، ح5.
(17). بحارالأنوار، ج1، ص177، ب1، ح55.
(18). تفسير قمى، ج2، ص401، پاورقى.
(19). امالى شيخ صدوق، ص60، مجلس 14.
(20). ديوان الامام علي سلام الله عليه، ص24.
(21). المحاسن، ص229، ح165.
(22). تنبيه الخواطر ونزهة النواظر، ج2، ص176.
(23). المكاسب، ج1، ص13 «تقسيم المكاسب بحسب الاحكام الخمسة».
(24). نساء: 75.
(25). الذاريات: 56.