جمعيت فدائيان اسلام

داوود امينى

- ۱۱ -


د - چگونگى ظهور و سقوط كابينه حسين علاء

پس از قتل رزم آرا، مهمترين مسئله كشور انتخاب نخست وزير بعد از وى بود. يكروز بعد از اين واقعه ، عبدالحسين واحدى به نمايندگى از طرف فدائيان اسلام ، به منزل آيت الله كاشانى رفت تا با وى درباره نحوه استفاده از فرصتى كه در فقدان رزم آرا براى ملت ايران فراهم شده بود، مذاكره كند. آيت الله كاشانى در اين ملاقات ، باقر كاظمى را براى احراز پست نخست وزيرى معرفى كرد؛ اما عبدالحسين واحدى اظهار داشت كه اگر بناست كه براى رياست وزرايى يكى از افراد جبهه ملى معرفى شود، دكتر مصدق اولى است . آيت الله كاشانى پاسخ داد كه معلوم نيست ايادى بيگانه بگذارند كه دكتر مصدق بر روى كار بيايد؛ هر چند كه شما با كشتن رزم آرا، بزرگترين قدرت را به بيگانگان نشان داديد و شاهرگ انگليس را زده ايد. (431)

در پى آن از طرف دربار نيز نمايندگانى براى جويا شدن نظر نواب صفوى به حضور وى رفتند. بهبودى به همراه فريدونى ، مدير كل وزارت كشور و از آشنايان نواب ، اين ماموريت را به عهده گرفتند. نواب ، در آن ديدار سيد محمود نريمان را براى نخست وزيرى معرفى كرد و سه روز براى معرفى كابينه دولت مهلت خواست . (432)

در اين فاصله ، مذاكراتى بين شاه و دربار با جبهه ملى انجام گرفت و بر سر نخست وزيرى حسين علاء به توافق يا مخالف نسبت به نظر شاه استفسار گرديد و بدين ترتيب در 18 اسفند 1329 ش ، حسين علاء به نخست وزيرى رسيد. گر چه اين شيوه راى گيرى ، بعدها مورد اعتراض عده اى از جمله سيد محمود نريمان ، نماينده مجلس شوراى ملى و عضو جبهه ملى قرار گرفت . (433) نواب معتقد بود كه كابينه ائتلافى ، بين دربار و جبهه ملى است و قربانى اين توافق فدائيان اسلام هستند.

چنين ديدگاهى از سوى فدائيان اسلام و بعلاوه عدم به اجرا گذاردن طرح ملى شدن صنعت نفت توسط حسين علاء، برخورد شديد آنها را با وى به دنبال داشت . نواب با ارسال دست نوشته اى ، صريحا خواستار بركنارى او شد. وى در نامه اش نوشت :

هو العزيز، حسين علاء، زمامدارى ملت مسلمان ايران در خور صلاحيت تو و امثال تو و حكومت غاصب كنونى نيست ، فورا بركنارى خود را اعلام كن .

به يارى خداى توانا، سيد مجتبى نواب صفوى

4 جمادى الثانى 1370 ه .ق - 22 اسفند ماه 1329 ش (434) مخالفت صريح فدائيان اسلام با توافق جبهه ملى و دربار مبنى بر روى كار آوردن حكومتى كه بتواند هم سلطنت را حفظ كند و هم نيروهاى مردمى را راضى نمايد، به رودررويى اين جمعيت با آن ائتلاف انجاميد. هنوز چند صباحى از اقدام آنها در حذف يكى از ايادى استعمار از صحنه سياسى كشور نگذشته بود كه بازداشت اعضاى فدائيان اسلام توسط گماشتگان دولت علاء آغاز شد. بزودى مخفى گاههاى اين جمعيت كه حتى نيروهاى امنيتى رزم آرا نتوانستند به آنها دست يابند، يكى پس از ديگرى لو رفت و گروه اعضاى جمعيت بازداشت و روانه زندان شدند. تا آنجا كه در 29 اسفند 1329 ش ، تعداد پنجاه تا شصت نفر آنان در بند رژيم بودند. (435)

در اول فروردين 1330 ش نيز سيد عبدالحسين واحدى ، سيد هاشم حسينى و كرباسچيان ، دستگير و بازداشت شدند. در جريان بازرسى بدنى سيدعبدالحسين واحدى ، نقشه منزل سرلشگر حجازى ، فرماندار نظامى تهران و رئيس شهربانى وقت به همراه اسامى 106 نفر از اعضاى فدائيان اسلام كه ماموريت پخش و توزيع كتاب رهنماى حقايق يا برنامه حكومت اسلامى نواب صفوى را بر عهده داشتند، بدست مامورين افتاد. اين امر بهانه اى شد تا روزنامه بنويسند كه توطئه قتل سرلشگر حجازى كشف شد و سپس به بازداشت اسامى كشف شده مبادرت ورزند. (436)

بزودى سيد محمد واحدى نيز دستگير شد و به همراه سيد عبدالحسين واحدى ، سيد هاشم حسينى و كرباسچيان به سلولهاى انفرادى منتقل شدند. سيد محمد واحدى برغم سخت ترين شكنجه ها و تحمل يك ماه و نيم حبس انفرادى ، محل اختفاى نواب را فاش نكرد. (437)

در پى آن سركوب ، پرونده بازداشت شدگان به دادسراى نظامى ارسال شد و دادستان نظامى مقدمات تشكيل دادگاه را آماده كرد. جلسات دادگاه محاكمه سيد عبدالحسين واحدى و همراهانش به اتهام توطئه براى قتل سرلشگر حجازى ، خيلى محرمانه و سرى در شعبه 2 دادگاه جنحه نظامى تشكيل گرديد. در اين دادگاه وكالت سيد عبدالحسين واحدى بر عهده سرهنگ اخگر و سيد مهدى رضوى و وكالت ديگر متهمين توسط سلمان انوشيروانى ، مدير روزنامه سحر، انجام گرفت . قضاوت دادگاه بر عهده سرهنگ هشترودى و نماينده دادستانى نظامى نيز سرهنگ ملك آرا بود. عبدالحسين واحدى دادگاه را هرگز به رسميت نشناخت و ارزشى براى آن قائل نشد؛ اما بالاخره دادگاه وى ؛ ديگر متهمين را به ترتيب به دو سال و نيم و يك سال و نيم حبس محكوم كرد. (438)

در نتيجه ملاقاتهاى آيت الله كاشانى و نواب صفوى با توافق و قول مساعدت آيت الله كاشانى و تلاش وى ، حكومت نظامى ملغى شد. از اينرو پرونده فدائيان اسلام و نيز از دادگاه نظامى به دادگسترى احاله شد. دادگسترى حكم دادگاه نظامى را لغو و تنها وجه الكفاله اى براى آزادى آنان طلب كرد. ليكن با صدور حكمى از دادگاهه مخصوص وزارت كشور، از آزاديشان ممانعت به عمل آورد و در پى آن كميسيون تشديد مجازات هر يك را به سه سال تبعيد محكوم نمود. (439)

سيد عبدالحسين واحدى مى گويد كه در نوروز 1330 ش ، كه ما در زندان بوديم ، مصطفى كاشانى ، پسر ارشد آيت الله كاشانى ، به زندان آمد و تمام زندانيهايى را كه از طرفداران جبهه ملى و در ارتباط با آيت الله كاشانى بودند، آزاد كرد، اما زندانيان فدائيان اسلام همچنان در بازداشت ماندند. (440) اين مسئله موجبات ايجاد اولين جرقه هاى بدبينى فدائيان اسلام نسبت به آيت الله كاشانى را فراهم آورد.

سرانجام با تصويب قاطع طرح نه ماده اى مربوط به اجراى قانون ملى شدن صنعت نفت ، مبين بر خلع يد از شركت نفت جنوب ، در كميسيون نفت مجلس شوراى ملى ، حسين علاء خود را در مقابل عمل انجام شده كميسيون نفت مجلس ديد و راه واگذارى مجدد منابع نفتى كشور به انگليس را مسدود يافت . وى متعاقبا در ارديبهشت 1330 ش ، مجبور به استعفا شد. (441) حسين علاء در توجيه استعفايش گفته بود كه نخست وزيرى كه به دستور جلسات مجلس هيچ كنترلى نداشته باشد، دليلى ندارد كه بر سر كار بماند. (442)

به نظر بسيارى از كارشناسان ، مخالفت صريح فدائيان اسلام و نامه شديداللحن نواب صفوى ، نقش مهمى در عدم موفقيت علاء در اجراى اهداف ضد مليش داشت ؛ بويژه آنكه رجال مملكتى كه به تازگى شاهد قتل رزم آرا، نخست وزير مقتدر شاه ، توسط فدائيان اسلام بودند، اين بار تهديد آنها را در جهت بركنارى علاء از مقام نخست وزيرى ، جدى تلقى كردند و به همين علل كابينه وى طبق خواست نواب و ديگر مخالفانش تقريبا پس از دو ماه سقوط كرد.

با بر كنار دولت علاء زمينه لازم براى تشكيل دولت دكتر مصدق و روى كار آمدن جبهه ملى فراهم شد. با وجود نقش فدائيان اسلام در ايجاد شرايط تشكيل چنين دولتى و تسلط جبهه ملى بر كشور، تنگناها و مشكلات عديده اى براى جمعيت پيش آمد كه اين جريانات در صفحه آينده مورد بررسى قرار خواهد گرفت .

ه - سرآغاز ايجاد شكاف بين فدائيان اسلام با دكتر مصدق و جبهه ملى

با بركنارى حسين علاء از نخست وزيرى ، زمزمه هايى به گوش رسيد كه سيد ضياءالدين طباطبائى ، نامزد بعدى شاه براى نخست وزيرى است . او در واقع برگزيده دولت انگلستان بود، اما روز هفتم ارديبهشت جمال امامى رهبر اكثريت و يكى از حاميان انگلستان در مجلس ، پيشنهاد نخست وزيرى مصدق را در مجلس مطرح ساخت . جمال امامى تصور نمى كرد كه دكتر مصدق پست نخست وزيرى را بپذيرد و نظر وى هم احراز اين پست توسط مصدق نبود. امامى در مجلس شكوه كرد كه مصدق كار مجلس را به تعطيلى كشانده است ؛ تنها انتقاد مى كند و هيچ طرح سازنده اى ندارد؛ اگر مى خواهد تصميم مجلس و سياست نفتى آن را عملى سازد؛ خودش بايد نخست وزير شود. اين پيشنهاد در ميان شگفتى همگان ، توسط مصدق پذيرفته شد. و بدين ترتيب در 11 ارديبهشت 1330 ش با اكثريت آراى مجلس ، مصدق به نخست وزيرى رسيد. (443) و يك روز بعد كابينه خود را به مجلس معرفى كرد.

در آغاز انتظار مى رفت كه دكتر مصدق اعضاى كابينه خود را از ميان عناصر خوشنام ، صالح و فعال در داخل و خارج جبهه ملى انتخاب كند. در حاليكه وى بنا به رويه سياسى خود گويا به منظور جلب رضايت شاه و دربار، از شخصيتهاى مشهور هيات حاكمه كه مدتها قدرت در انحصار آنها بود، استفاده كرد و حتى وزارتخانه دارائى ، جنگ و ساير پستهاى حساس را به كسانى واگذار كرد كه در كابينه نخست وزيران سابق نيز عضويت داشتند و مصدق پيش از رسيدن به نخست وزيرى ، با مواضع سياسى آنان مخالف بود. (444) در حقيقت هيئت وزيران مصدق ، به جز كريم سنجابى ، متشكل از همان وزراى سابق بود. سرلشگر زاهدى نيز وزارت كشور را بر عهده داشت . تشكيل چنين كابينه اى ، بدون در نظر گرفتن خواسته هاى اعضاى جبهه ملى ، نخستين روزنه هاى شكاف را در ميان اعضاى موسس آن جبهه ايجاد كرد؛ بويژه آنكه مصدق بسيارى از اعضاى خانواده فاميل خود را نيز در پستهاى حساس مملكتى گمارده بود. (445)

عبدالقدير آزاد كه از اعضاى جبهه ملى و مخالف تركيب هيئت دولت مصدق بود؛ با كناره گيرى از اين جبهه اظهار داشت كه دكتر مصدق در انتخاب وزيرات كابينه خود به طبقه نوكرهاى انگليس متوسل شده است تا موضوع خلع يد از شركت نفت را به نفع انگليسيها تمام كند. (446) آيت الله كاشانى نيز با صدور اعلاميه اى خود از مداخله در طرز تشكيل اين دولت مبرى دانست . (447) همچنين آشتيانى زاده يكى ديگر از نمايندگان مجلس ، در جلسه 12 ارديبهشت 1330 ش ، در مخالفت با كابينه دكتر مصدق چنين گفت كه من با دكتر مصدق موافقم ولى با اين وزراى فراماسون و قزاق حاضر در كابينه او مخالفم . ما از دكتر مصدق انتظار نداشتيم وزير فراماسون و قزاق به كابينه بياورد. (448) وى همچنين اظهار كرد: من با وزير كشور كه نظامى باشد، مخالفم . با ديكتاتورى مخالفم . مرا خفه كرديد، نبايد رفقاى تقى زاده ، در كابينه باشند. (449)

چنين تركيبى از هيئت وزيران در كابينه دكتر مصدق و اعتماد وى به سازش ‍ با شاه و عدم اعتقادش به مبارزه مكتبى به شكل اسلامى ، موجب ايجاد شكاف ميان وى و نواب صفوى شد؛ (450) اختلاف تا آنجا پيش رفت كه دكتر مصدق معتقد به توافق با شاه جهت ادامه ملى شدن نفت بود؛ ولى نواب صفوى معتقد به برپايى حكومت اسلامى بود.

بارها نواب پيش از اين اذعان كرده بود كه اختلافات آنها با حكومت بر سر نوع حكومت نيست ، بلكه مشكل اصلى افرادى هستند كه با عنوان سلطنت مشروطه ، حكومت مى كنند. نواب مكرر بر نقش سازنده افراد صالح در حكومت تاكيد كرده بود. اما دكتر مصدق در كابينه خود همان وزراى كابينه سابق را قرار داده بود كه اين مسئله براى نواب قابل پذيرش نبود و مى گفت ، با اين تفاله هاى گذشته نمى توان كنار آمد و بايد اشخاص صالحى بر مصدر حكومت قرار گيرند. (451)

فدائيان اسلام كه در سير تحولات و جريانات نهضت ملى نفت همواره با جبهه ملى همراه بودند، از دولت مصدق مى خواستند، بدون تعلل در بر پايى حكومت اسلامى ، احكام و قوانين اسلام را به اجرا درآورد. از اينرو با گلايه عنوان كرد كه ما در ملاقاتهايى كه در دوران مبارزه با مصدق داشتيم ، همواره قيد كرديم كه نفت جزيى از اعلام حاكميت اسلامى است . گرچه نفت بايستى ملى مى شد، اما وعده دادند كه در تحت حكومت اسلامى چنان امرى تحقق يابد. (452)

از جمله عوامل ديگرى كه به گسترش اختلافات ميان نواب و مصدق دامن زد، بايد به دخالت مستقيم استعمار و استبداد اشاره كرد. عوامل استعمار از همين اعتقاد فدائيان اسلام بهره جستند و به آنها گفتند: شما بوديد كه اين نهضت را به پيش برديد، مصدق بى دين است يا به دين توجه ندارد و لذا خواسته هاى شما را محقق نخواهد ساخت . از جانب ديگر همانها به مصدق مى گفتند كه فدائيان اسلام جوانان پرشور و تروريست هستند، بايد از آنها بپرهيزيد. در مقابل مصدق به آنها مى گفت كه من نه مدعى حكومت اسلامى هستم و نه مى خواهم براى هميشه حاكم و نخست وزير باشم . مجال تا قضيه نفت را حل كنم و درخواست حكومت اسلامى را براى دولتهاى بعدى بگذاريد. اين جريانات در شرايطى اتفاق مى افتاد كه فدائيان اسلام همچنان اصرار داشتند كه چون با فداكارى آنها جبهه ملى به مجلس ‍ راه يافت و رزم آرا از صحنه سياسى كشور حذف شد و زمينه ملى شدن صنعت نفت و نخست وزيرى مصدق فراهم شد پس نبايد نقش و حضور آنان را ناديده گرفته شود. (453)

ايراد ديگر فدائيان اسلام ، اعتراض به سياست خارجى دولت مصدق بود؛ چنانكه نواب به صراحت كامل ، سياست موازنه منفى دكتر مصدق را زير سوال برد و با آن مخالفت كرد.

چنين مخالفتى از آنجا نشات مى گرفت كه دكتر مصدق در اجراى سياست موازنه منفى خود، روابط دولت ايران را با آمريكا گسترش داده بود. زمانى كه اداره همكارى ايران و آمريكا به نام اداره اصل چهار ترومن در ايران افتتاح شد، در 21 خرداد 1332 ميان وزارت كشور دكتر مصدق و اداره كل همكاريهاى فنى ايالات متحده آمريكا، موافقت نامه اى منعقد شد و به امضاى دكتر غلامحسين صديقى ، وزير كشور، و آقاى ويليام . ش . وارن .، رئيس اداره همكاريهاى فنى آمريكا در ايران ، رسيد و به نام موافقتنامه عمومى كشاورزى نامگذارى شد. (454) بر اساس اين موافقتنامه اجرايى كه در 7 تير 1332 ش ، به امضاى طرفين رسيد، صديقى ، وزير كشور، احمد زنگنه رئيس سازمان برنامه و محمد بيات ، رئيس بانك كشاورزى ، از طرف ايران و ويليام وارن ، رئيس اداره اصل 4 ترومن ، توافق كردند تا مجموع 420 روستاى سراسر كشور را كه در آنها شورا تشكيل مى شود تحت اختيار صندوق مشترك و در حقيقت زير نفوذ ويليام وارن قرار دهند. اين حاتم بخشى ظاهرا به خاطر سه ميليون دلارى بود كه اداره همكاريهاى فنى به صندوق مشترك مى ريخت و تحت نظر وليام وارن به مصرف مى رسيد. (455)

در حقيقت ، اين قرار دادها چيزى جز سرپوش نهادن بر نفوذ سياسى نظامى و اطلاعاتى آمريكا در ايران نبود؛ چنانكه تحت پوشش همين قراردادها امكان رخنه جاسوسان اطلاعاتى سازمان سيا در شهرها و روستاهاى كشورمان فراهم شد و جاى پاى آمريكا در ايران را محكم كرد. از اين رو در همان زمان روزنامه شاهد، اداره اصل 4 ترومن را به عنوان لانه جاسوسى آمريكا در ايران توصيف كرد. (456)

نواب صفوى با چنين بينشى از آينده روابط، مخالفت صريح خود را با انعقاد قرار داد اقتصادى و كشاورزى ميان دولتين ايران و آمريكا نشان داد. وى در روزنامه منشور برادرى ، ارگان فدائيان اسلام ، نوشت كه شعار ملت مسلمان ايران از آغاز مبارزه با اجانب ، نه روس ، نه انگليس و نه آمريكا، بوده است . نه آنكه انگليس را بيرون كنند و به جايش آمريكاى تازه نفس را وارد كنند. نه اينكه استعمارگر خسته اى رانده شود و يك ستمگر نيرومندتر و قوى تر، پر و بال عفريت استعمارش بر آسمان ايران گشوده شود. (457)

در حالى كه فدائيان اسلام علنا به مخالفت برخاسته بودند، دكتر مصدق طى پيامى به مناسبت برگزيده شدن ترومن به رياست جمهورى آمريكا، نوشت كه بين ملتين ايران و آمريكا همواره روابط دوستانه برقرار بوده و ملت بزرگ و ارجمند آمريكا، از طرفداران جدى آزادى و حاكميت ملل شناخته شده است . سپس با چنين تمجيدى از ملت آمريكا، تقاضاى مساعدت و يارى از آن كشور كرد. (458)

اختلاف نواب با مصدق در مسئله سياست خارجى كشور، ريشه اى عميق داشت .نواب بر حفظ كيان و استقلال كشورمان تاييد مى كرد و جايگزينى يك استعمارگر ديگرى را شديدا نكوهش مى كرد. وى درباره اين اعتقاد خود، اينگونه استدلال مى كرد:

آيا هيچ عاقلى قبول دارد كه كشور آمريكا كه هر روز به خاطر تسلط بيشترش به دنيا در كره و دهها مكان ديگر خونريزى مى كند، بيايد و براى حفظ حيات و استقلال ما به ايران كمك كند...يك نظريه تاريخ قرن گذشته به خوبى ثابت مى كند كه آمريكائيها و استعمارگر تازه نفس ، چه نقشه شومى و چه توطئه خطرناكى براى بلعيدن ايران كشيده است ....و آن موقع است كه بايستى سالها زحمت كشيد، سالها خون دل خورد، سالها از خودگذشتگى كرد، تا بتوان ريشه دخالت آنها و استعمارشان را از بين (459) برد.

به نظر نواب ، باز گذاشتن دست آمريكائيها در تمام شئون ايران اسلامى و حفظ و نگهدارى كارمندان ادارات آمريكايى ، در حقيقت ميدان تبليغات شوم اجنبى ديگرى را وسيع نموده و عده اى بى خبر و جاهل نيز به گمان اينكه بايد براى نجات از چنگال يك اجنبى به دامان بيگانه ديگرى پناهنده شد، به آغوش روسيه شتافته و راه نفوذ آن دشمن ديگر را باز مى كنند. (460) نواب با اعتقاد به نيروى مردم مى گويد كه اگر چنانچه دكتر مصدق با نيروى عظيم مردمى كه در پشت سر خود داشت ، فهميده بود كه اين مردم و اين توده هاى ايثارگر و از خود گذشته ، اسلام و اجراى احكام آنرا مى خواهند و اين مردم با ديدن چهره روحانى آيت الله كاشانى و شنيدن شعارهاى الله اكبر فدائيان اسلام ، پاى در ميدان ايثار و مبارزه نهاده اند، يا رهبرى نهضت را قبول نمى كرد و يا خود را هضم در اسلام نموده و پاسخگوى خواسته هاى اين مردم مى شد و يا اقلا همانگونه كه قبل از دست يابى به قدرت ، نفاق به خرج داده و خود را يار و همفكر روحانيون نهضت و فدائيان اسلام قلمداد مى كرد، تا آخر نيز به همان شيوه باقى مى ماند. (461)

آنچه گفته شد بخشى از نگرشهاى نواب صفوى و فدائيان اسلام ، درباره حكومت مصدق و اختلاف با آن بود كه در سخنرانى ها و نوشته ها و مقالات خود بر اجراى آن پافشارى مى كردند؛ ليكن در مقابل اين حساسيتهاى دينى ، دولت و كابينه مصدق هرگز از قويترين اهرم جامعه يعنى دين ، به نفع آرمانهاى ملى و اجتماعى مردم بهره بردارى نكرد و نه تنها به اعتقادات توده هاى مسلمان جامعه توجهى نشد، بلكه همواره فقط بر مسائل ملى و اقتصادى كشور تكيه مى شد كه آن هم نتيجه مطلوبى به بار نياورد.

اين بى توجهى ها به نظر مخالفان اسلامگراى دولت ملى ، تيرگى روابط مصدق و فدائيان اسلام - كه روزى با جبهه ملى و آيت الله كاشانى در يك جبهه و در راه مصالح ملى كشور بودند را - به دنبال داشت . (462)

پس از آن زمينه اى فراهم شد كه دربار در پناه حكومت دكتر مصدق و در اوايل سال 1330 ش ، يعنى يك ماه پس از تشكيل حكومت دكتر مصدق ، به بازداشت گسترده فدائيان اسلام مبادرت ورزيد، سپهر ذبيح كه در سالهاى 32 - 1330 ش ، سردبير روزنامه باختر امروز و همكار دكتر فاطمى بوده است ، در كتاب ايران در دوران مصدق مى نويسد:

مصدق پس از جلوگيرى از فعاليت فدائيان اسلام كه خطر بزرگى براى كابينه وى و نظم عمومى در كشور بودند ، به قانون ملى كردن نفت پرداخت . (463)

نواب صفوى ، به ناچار از اينكه تمام تلاشهاى مكتبى آنها در لواى حكومت مصدق و در زير چتر ملى گرائى قومى و با درخواست دربار از بين رفته بود، در بيستم ارديبهشت 1330 ش ، مصدق و يارانش را به محاكمه فراخواند تا ملت درباره بروز اختلافات داورى نمايند. (464) وى كه در اين هنگام بيش از پيش به توافق دربار با جبهه ملى و مصدق واقف شده بود، براى نجات قربانيان يعنى فدائيان اسلام ، به عنوان بازوان اجرايى نهضت ملى نفت ايران ، تلاش مى كرد.

و - نخستين جرقه هاى اختلافات ميان فدائيان اسلام و آيت الله كاشانى

علاوه بر ايجاد شكاف ميان فدائيان اسلام و جبهه ملى به عنوان شاخه ملى نهضت نفت ، مسائلى پديد آمد كه موجب شد ميان فدائيان اسلام و آيت الله كاشانى نيز اختلافاتى به وجود آيد. اين اختلافات بر روند پيروزى نهضت ملى نفت ، تاثير منفى داشت .

نواب صفوى پس از نااميدى از دكتر مصدق ، به منظور اجراى احكام اسلامى ، به سراغ آيت الله كاشانى رفت و با ايشان مذاكره كرد. نواب در مصاحبه اى با مجله هاى ترقى و فجر، درباره گفتگوهايشان با آيت الله كاشانى گفت :

يك وقت كاشانى براى ملاقات من آمد در منزل رفيعى . به او گفتم : من روزى شما را نايب امام زمان (عج ) مى دانستم ولى مدتى است شما از هدفهاى فدائيان اسلام طرفدارى نمى كنيد. مخصوصا آن شب تاكيد كرد كه كه بايد به هر نحو است ، احكام اسلام اجرا شود و اگر مايل باشيد اقليت غلط مى كند كه از اسلام مدافعه نكند. ولى كاشانى با اين حرفها تغيير رويه نداد. (465)

يكبار ديگر نيز نامه اى از نواب صفوى توسط دو تن از اعضاى جمعيت به نامهاى لواسانى و شيخ محمدرضا نيكنام ، براى آيت الله كاشانى برده شد. نواب در بخشى از پيغام خود به ايشان نوشته بود كه مگر پيش از پيروزى نهضت نفت ، يكى از شكاياتتان اين نبود كه در كشور ما عرق فروشيها بيشتر از دكان نانوايى است و مگر ما و شما مردم را به قيام عليه دولت تحريك نمى كرديم ؟ پس چه شد حالا را در دست گرفتيد، هيچ در اين فكره (466) نيستيد؟ لواسانى مى گويد آيت الله كاشانى در جواب ما گفتند:

برويد بى سوادها شما نمى فهميد، ما بايد اول مسئله نفت را تمام كنيم ، بعد به اين اصول دينى برسيم . (467)

آيت الله كاشانى در پاسخ به درخواست هاى فدائيان اسلام مى گفت كه نواب صفوى سيدى جوان است و تندى مى كند. ما درگير ملى شدن صنعت نفت بوديم كه ايشان پا را توى يك كفش كرد كه همه احكام اسلام بايد اجرا شود. ما هم مى گفتيم اجازه بدهيد دست انگليس كاملا قطع شود، بعد كم كم اقدام مى كنيم ، ولى او از ما رنجيد، گويا كه ما قصد نداريم احكام اسلام را اجرا كنيم . (468)

همانطور كه گفته شد نواب به شدت از رواج فساد و فحشاء در جامعه ، ابراز نگرانى مى كرد و پافشاريش در برچيدن اين بساط و بى توجهى دولت مصدق و اولويت ندادن آيت الله كاشانى بر انجام آن ، بر نگرانى وى مى افزود و حساسيتش به مسئله اختلافات را دو چندان مى كرد، آيت الله كاشانى در اين باره مى گويد:

يك روز نواب صفوى با ناراحتى پيش من آمد و گفت كه در كشور اسلامى ، جوانها ماتيك مى زنند و آرايش مى كنند و سر كلاس دخترها مى روند و شما چرا جلوگيرى نمى كنيد؟ به نواب گفتم : به اندازه كافى آموزگار زن نداريم و او باز بيشتر رنجيد كه پس شما به اين كار راضى هستيد؟....هرچه گفتم مسئله اصلى فعلا قضيه نفت است ....او از همان آغاز فقط مى گفت : احكام اسلام .... (469)

گفته شده است كه فدائيان اسلام در آغاز نخست وزيرى مصدق ، با انتشار اعلاميه اى خواستار تصويب و اجراى چهار اصل در كشور شدند؛ اين اصول عبارت بودند از: اجبارى شدن حجاب ، اخراج كارمندان زن از دواير دولتى ، ممنوعيت مشروبات الكلى و اجبارى شدن شركت كارمندان دولت در نماز جماعت . زمانى كه جمعيت مزبور درخواست طرح و تصويب اين اصول را به آيت الله كاشانى دادند، وى اين مسائل را براى طرح در مجلس ‍ مناسب نديد، بنابراين از طرح آن اجتناب ورزيد. فدائيان اسلام نيز ضمن غير اسلامى قلمداد كردن برخورد آيت الله كاشانى ؛ در مسئله آزادى زنان ، در مصاحبه با مخبر روزنامه خارجى نيز با مخالفت آنان روبرو شد. (470)

به طور كلى آيت الله كاشانى و نواب صفوى داراى دو طرز فكر مختلف در تاكتيكهاى مبارزاتى بودند؛ آيت الله كاشانى شخصيتى مجتهد، سياستمدار و پارلمانيست و عملگرا بود. وى در تصميم گيريهاى سياسيش ضمن آينده نگرى ، بسيار با احتياط قدم برمى داشت و شرايط سياسى كشور در تصميم گيريهايش تاثير داشت ؛ اما در مقابل نواب صفوى يك آرمانگرا بود و با اعتقادات دينى و آرمانگرايى اسلامى ، بدنبال نيل سريع به اهداف اسلام گرايانه و انديشه هاى دينى خود بود. وى كه خواستار اجراى قوانين اسلامى توسط دولت و رجال سياسى كشور بود، بدون هيچگونه ملاحظه سياسى ، اهداف اسلامى تشكيلات خود را دنبال مى كرد. اين دو تفكر و انديشه متفاوت قطعا نمى توانست آن دو را در مبارزات و تصميم گيريهاى سياسى بطور مداوم همراه و همگام سازد؛ چنانكه برغم همراهى و ائتلافشان در خصوص مسائلى چون : حمايت از مردم فلسطين و غاصب اسرائيل ، انتخابات مجلس شانزدهم ، نهضت ملى صنعت نفت ، قتل رزم آرا، لزوم از ميان برداشتن رجال فاسد حكومت ، مبارزه با استعمار انگليس و غيره ، موضوعاتى ، چون : درخواست اجراى سريع احكام اسلامى و دستورهاى اسلامى پس از روى كار آمدن دولت مصدق و اولويت دادن به مسلئه نفت و خلع يد انگليس ، و نيز اعتراض فدائيان اسلام به حضور دكتر بقايى و شمس قنات آبادى در بيت آيت الله كاشانى ، زندانى شدن فدائيان اسلام و نواب صفوى در دوران حكومت دكتر مصدق و نيز مسائلى از اين قبيل مى توانست به جدايى آنان منجر گردد.

آيت الله كاشانى كه در بسيارى از مواضع و تاكتيكهاى مبارزاتى - از جمله صدور فتواى قتل برخى از رجال پهلوى ، با نواب صفوى همفكر بود، در شرايطى كه بسيارى از علما و مراجع بنا به دلايلى از جمله حفظ وحدت ملى كشور و جلوگيرى از تسخير آن توسط كمونيستها و حزب توده ؛ به برچينى نظام پادشاهى نمى انديشيدند وى هم با احساس خطر كودتاى حزب توده و اشغال كشور توسط كمونيستها، مصلحت طرفدارى از اصلاحاتى اساسى و اسلامى در سطح حكومت ، دولت و رجال سياسى كشور را ترجيح داد.

به نظر برخى مفسران ، فدائيان اسلام نيز اصلاح طلبان راديكالى بودند كه خواستار اصلاحات حق گرايانه در سطح دولت و حكومت بودند؛ اما استراتژى آنها؛ مبارزه مسلحانه با حكومت پهلوى و رجال دربارى بوده است . نواب صفوى با انتشار كتاب جامعه و حكومت اسلامى يا رهنماى حقايق و نيز نشر مقالات و اعلاميه هاى شديد اللحن عليه سلطنت و حكومت پهلوى ، در نشريه منشور برادرى ، ارگان آن جمعيت ، علنا سلطنت تغيير حكومت شاه شد و حتى طرح ترور شاه را نيز تهيه كرد كه موفق به اجراى آن نشد. با مشاهده چنين آثارى و در نظر داشتن شكل گيرى انديشه نواب صفوى در نجف كه استادانش نظير علامه امينى و آيت الله حاج آقا حسين قمى و حتى آيت الله ميلانى و برخى ديگر، نظريه برچيدن سلطنت پادشاهى را طرح و پيگيرى مى كردند، بايد اعتراف كرد كه وى اهدافى بالاتر از اصلاحات در سطح حكومت را دنبال مى كرده است .

اما نظريه نيز ديگر بر آن است كه اساسا هيچيك از تشكلهاى اسلامى و رهبران مذهبى ، در آن شرايط سياسى سالهاى 32 - 1328 ش حتى فكر رسيدن به حكومتى اسلامى نيز نمى كردند؛ بنابراين گرچه در پى برپايى حكومتى اسلامى - مشابه آنچه كه پس پيروزى انقلاب اسلامى توسط حضرت امام خمينى (ره ) پايه گذارى شد، - نبوده اند اما طرحى كلى از چينى نظامى را در سر مى پرورانيده اند.

بدون شك بررسى دو طرز تفكر سياسى متفاوت - آيت الله كاشانى و نواب صفوى - تحقيقى جامع و ژرف مى طلبد. برخى ديگر از زمينه هاى بروز اختلاف و شكاف ميان آن دو، در زمامدارى دكتر مصدق ، در صفحات آينده بيان خواهد شد.

ز - پيامدهاى بازداشت نواب صفوى و فدائيان اسلام ، توسط دكتر مصدق

در شرايطى كه قتل رزم آرا و دكتر زنگنه ، در عرصه سياسى كشور بحران زا شده بود و احساسات ملى - مذهبى را نيز شدت بخشيده بود؛ هيات حاكمه و نظاميان ، همزمان با آغاز دوره نخست وزيرى دكتر مصدق ، امتيازاتى را به جبهه ملى و نيروهاى دموكراتيك داده بودند و در نتيجه تا حدودى آزادى مطبوعات ميسر شده بود؛ شمارى از زندانيان سياسى آزاد شدند و برخى از اعضاى سازمانهاى پوششى حزب توده ، با محدوديت كمترى به فعاليت سياسى پرداختند اما دولت مصدق به جمعيت فدائيان اسلام اجازه فعاليت نداد و با به خطر انداختن حيات سياسى خود و ايجاد شكاف ميان آيت الله كاشانى و فدائيان اسلام ، ضربه سنگينى را بر پيكره اين جمعيت وارد آورد. (471)

با برقرارى حكومت نظامى ، فشار بر فدائيان اسلام فزونى يافت ؛ حتى رفت و آمدهاى بيت آيت الله كاشانى تحت كنترل مامورين دولتى قرار گرفت . در دوره كوتاه حكومت علاء با كشف مخفيگاه فدائيان اسلام ، تعدادى از اعضاى جمعيت بازداشت شده بودند و با وجود آزادى زندانيان سياسى ، اين افراد همچنان در زندان باقى ماندند. نواب صفوى ، با مشاهده اين وضعيت اقدام به انتشار اعلاميه اى در محكوميت عاملان بازداشت فدائيان اسلام كرد. از آنجا كه نواب برپايى حكومت نظامى و بازداشت هوادارانش ‍ را حاصل توافق آيت الله كاشانى با دولت و دربار مى دانست ، به وى نيز اعتراض كرده بود. از اين رو ابوالقاسم رفيعى با توزيع اين اعلاميه موافق نبود و نوشت :

هوالعزيز، سلام عليكم ، با اينكه حكومت نظامى با صوابديد كاشانى بوده است ، دولت عليه خود ايشان هم دست بكار شده . به جان شما صلاح نيست كه بيش از اين حمله شود. انشاءالله جز رضاى حق سخنى نگويم . ضمنا مقاله نبرد ملت اثرات خود را بخشيده است . خيال مى كنم اين اعلاميه خوب نباشد و خاصيت آن مقاله را هم ببرد. مخلص شما (ابوالقاسم رفيعى ). (472)

برغم نامه رفيعى ، نواب اعلاميه را در سطح وسيع منتشر كرد. متن اعلاميه نواب صفوى چنين است :

هوالعزيز، كاشانى و اقليت با دربار ساختند و حكومت نظامى برپا كردند و روزنامه هاى پاكى مثل نبرد ملت را توقيف كردند و علماى فداكار اسلام و برادران پاك و مجاهد شما آقاى حاج سيد هاشم حسينى و آقاى آقا سيد عبدالحسين واحدى و آقاى امير عبدالله كرباسچيان را با بقال مومنى كه ميزبان آنان بود و چند نفر ميهمان بى گناه ديگرش را در شب جمعه دوم فروردين براى تبريك عيد و تشكر از جانبازيها و مجاهداتشان بوسيله چهار كاميون پاسبان و نظامى و مسلسلهاى سبك به چنگال دشمنان اسلام انداختند. خداى بينا شاهد است ، شما هم در قيامت گواه باشيد، چنانكه مددكار اين صف مقدس خدايى نبود، جنايتكاران رذل پس از واقعه پانزدهم بهمن تا كنون در مراحل بسيار خطرناكى جل و پوست اقليت ها و مانند آنان را بباد داده بودند تا ما به قيمت جان و هستى خود در راه خدا براى خدا كوشيديم تا آنجا كه منافع مادى آقايان تامين مى شد، متنعم بودند و هنگامى كه نوبت به اجراى احكام اسلام طبق كتاب فدائيان اسلام (كه مقصود از جانبازيها همه آن بود) رسيد، دستگاه جنايتكاران بناچار تسليم گرديد، چيزى نمانده بود كه اين توفيق بزرگ شامل آنان و ملت مسلمان ايران گرديده ، سرزمين ما فرزندان اسلام بهشت جهان گردد كه گويا شهوات كاشانى و اقليت با اجراء احكام نورانى اسلام و پيشرفت صفوف مقدس ‍ معارف سينه قرآن مخالف بوده ، با اتكا به فداكاريهاى ما فرزندان اسلام ، دوباره پرشهوت و جنايت را تقويت نموده اند و باز هم روح پژمرده جنايت و فحشا را در كالبد يك مشت رذل بى سر و پا زنده كرده و به جان ملت مسلمان ايران و ناموس اسلام انداختند و به صورت حكومت نظامى و توقيف روزنامه هاى پاك خدايى و دستگير نمودن عزيزترين فرزندان مجاهد اسلام و تربيت شدگان دلسوخته مدرسه آل محمد صلى اللّه عليه و آله ، در نيمه شب جمعه دوم عيد در آوردند و درهاى آتش خشم خدا و آههاى سوزان فرزندان اسلام را به سوى خود باز كردند. اينك در خاتمه سخن بدين (ناخوانا) كه حسين ابن على عليه السلام در ظهر عاشورا قرائت فرمودند زبان دلسوخته ما مترنم است :

ان كان دين محمد لم يستقم الا بقتلى فياسيوف خذينى

اگر دين محمد استوار نمى شود مگر به كشتن ما پس اى شمشيرها ظلم جنايتكاران ما را بكشيد تا دين محمد صلى اللّه عليه و آله استوار گردد. بيارى خداى توانا - فدائيان اسلام ، سيد مجتبى نواب صفوى

تبصره - اى پسر پهلوى و اى علاء و اى جنايتكاران ، به خداى محمد صلى اللّه عليه و آله قسم چنانچه ميليونها كاشانى ها و مصدقها و اقليت ها و انگليس ها و آمريكا و روس ها پشتيبان شما و جنايات شما بشوند تا سراسر احكام اسلام را طبق كتاب فدائيان اسلام مو به مو اجراء ننموده ، ريشه هاى دشمنان رذل اسلام را از اعماق زمين جنايت قلع و قمع نكنيم ، دست بردار نيستيم .

بيارى خداى توانا - فدائيان اسلام . (473)

متعاقب اين اقدام نواب صفوى و به ويژه پس از آنكه وى ، دكتر مصدق و آيت الله كاشانى را به محاكمه اخلاقى فراخواند، دكتر مصدق در 30 ارديبهشت ، سال 1330 ش ، يعنى 24 روز بعد از گرفتن راى اعتماد از مجلس ، جمعيت فدائيان اسلام را متهم كرد كه قصد كشتن وى را دارند. در پى اين اتهام و با نظر مساعد مصدق ، مامورين شهربانى نواب صفوى و جمعى ديگر از اعضاى جمعيت را بازداشت و روانه زندان كردند.

اين واقعه سرآغاز يك دوره مبارزات سخت فدائيان اسلام با دولت ملى شد. مبارزاتى كه تمامى طول حكومت مصدق را در برمى گرفت . و سرمنشاء بسيارى از حوادث و اتفاقات در اين دوره از حيات سياسى كشور شد. تاكنون محققين و مورخين كمتر به به تحقيق و تفحص و ريشه يابى قضاياى اين دوره و انعكاس حقايق تاريخ آن نموده اند. اكنون اين پژوهش بر آن است كه با اتكا به اسناد به جاى مانده از شهربانى ، دادگسترى و اداره زندانها كه در آرشيوهاى اسناد كشور موجود است ، در حد توان به توصيف واقعه بپردازد.

با شكل گيرى دولت مصدق ، حكومت نظامى برپا شد و در پى آن بازداشتهاى گسترده اى در سطح نيروهاى مذهبى نهضت ملى آغاز شد. طبق گزارش شهربانى در مورخ 7/1/30، منزل آيت الله كاشانى نيز تحت نظارت مامورين حكومت نظامى قرار گرفت و رفت و آمد اشخاص زير نظر آنان صورت گرفت ، بگونه اى كه ضمن ممانعت از ورود مردم به منزل آيت الله كاشانى ، به آنها گفته مى شد كه وى به قم سفر كرده است . (474)

با شدت يافتن عمليات تجسسى مامورين شهربانى ، رهبران و اعضاى جمعيت اقدام به فعاليت و مبارزه زيرزمينى كردند. گزارشهاى بسيارى حاكى از عمليات تجسسى مامورين شهربانى است .

در گزارشى از شهربانى آمده است :

در مسجد سپهسالار كه محل دانشكده معقول و منقول است ، عده اى از فدائيان اسلام جزو شاگردان آنجا مى باشند...مركز تجمع جوانان فدائيان اسلام در بازار چهارسوق بزرگ مى باشد..... (475)

گستردگى عمليات تجسس و بازداشت فدائيان اسلام به حدى بود كه يكى از مامورين گزارش كرده بود كه عده فدائيان اسلام زياد بوده و دستگيرى همه آنها ايجاد هياهوى عجيبى خواهد كرد مگر با طرز صحيح و عاقلانه اى كه منوط به نظر اولياى امور است . (476) بدنبال چنين عمليات تجسسى گسترده اى از دولت زندانهاى دولت مصدق به سرعت پر از اعضاى اين جمعيت شد. در يكى از گزارشهاى شهربانى ، اسامى 25 نفر از بازداشت شدگان چنين اعلام شده است :

گزارش سياهه اسامى اشخاصى كه اخيرا از طرف ادارات آگاهى و كارآگاهى دستگير، به موجب ماده 5 حكومت نظامى بازداشت شده اند:

1 - سيدعبدالحسين واحدى فرزند سيد محمدرضا 2 - ميرهاشم حسينى 3 - امير عبدالله كرباسچيان 4 - حسن بقال باباعلى 5 - محمد نورى فرزند رستم 6 - ابوالقاسم فرزند رستم 7 - عباس علايى 8 - آقاى اكبرى 9 - رضا قدوسى 10 - سيد حسين كمالى 11 - محمد باقر حجرالاسود 12 - نايب اشتياق 13 - احمد ديبايى ايرانى فرزند ابوالقاسم معروف به عشقى 14 - اصغر كفاش 15 - ذوالفقارى 16 - رضا طريقت 17 - مير محمد واحدى برادر سيدعبدالحسين واحدى 18 - قدير نوايى 19 - دكتر نصيرى 20 - ابوالقاسم كازرونى 23 - سيد مصطفى مدنى 24 - مهدى صداقت 25 - محمد جواد مظفريان . (477)

متعاقب دستگيرى اعضاى جمعيت ، رسانه هاى گروهى هم مبادرت به پخش تهمت و افترا به نواب صفوى و طبق خواست امپرياليزم آمريكا - كه آنروزها با تصويب اداره اصل 4 ترومن ، از جانب دكتر مصدق و ورود اورل هريمن ، در ايران پايگاه داشتند - و همزمان با نظر موافق دربار در 13 خردادا 1330، نواب صفوى نيز توسط مامورين آگاهى بازداشت و روانه زندان شد. نواب به هنگام دستگيرى اعلام كرد: حكومت ايران بايد توسط خليفه مسلمين اداره شود. (478) دستگيرى وى به استناد پرونده اى صورت گرفته بود كه چند سال قبل از آن ، وى را عامل تشويق و ترغيب مردم در حمله به مشروب فروشى در شهر سارى دانسته و مدعى بودند كه پرونده امر در مراجع قضايى مفتوح و اينك زمان تعقيب آن رسيده است . (479) فرزاد نيا، دادستان شهردارى سارى ، حكم بازداشت وى را چنين اعلام كرد:

سيد مجتبى نواب صفوى فرزند جواد، 29 ساله داراى عيال بدون اولاد ساكن تهران خيابان اميريه كوچه اسلحه دار باشى منزل نواب صفوى به موجب دادنامه شماره 243 - 28/7/27، دادگاه جنحه سارى كه به شرح گزارش مامورين كلانترى تهران مشاراليه از ديدار آن استنكاف نموده به گناه ورود به عنف به دبيرستان ايران دخت به دو سال حبس تاديبى و پنج هزار ريال غرامت نقدى ... غيابا محكوم گرديده ...25/3/30 (480)

با دستگيرى نواب ، اعضاى جمعيت در 15 خرداد 1330، با انتشار اعلاميه اى صريحا اعلام كردند كه چنانچه يك مو از سر نواب صفوى كم شود، تعداد ديگرى از رجال مملكتى كشته خواهد شد. بدين ترتيب فصل جديدى از تقابل فدائيان اسلام با دولت مصدق گشوده شد. چنين شكافهايى در صفوف موثرترين نهضت ملى بود كه ناكاميهاى دولت مصدق را به دنبال آورد.

اين اقدام دولت ملى تمام راههاى نزديكى فدائيان اسلام با دولت مصدق را مسدود ساخت . فدائيان اسلام با صدور اعلاميه اى در اين خصوص ‍ نوشتند:

هوالعزيز - نام رهبر ما با خون ما آميخته است - با دستگيرى رهبر محبوب فدائيان اسلام حكومت غاصب اسلام به حيات خود خاتمه مى دهد...... اى مسلمانان غيور، به خدا قسم كه اين فرزند حسين بن على عليه السلام شب و روز آرام نداشت مانند اجداد گرامش دست از اين دنيا و آقايى و رياست برداشته براى تجديد عظمت قرآن از هيچ گونه فداكارى مضايقه نمى كرد....عجبا كه با اينكه فداكاريهاى اين دسته را ديده اند و مى دانند يگانه آرزوى آنها كشته شدنى در راه حق است ...شما را به خدا اى مسلمانان به خود آييد و كشته شدن را بر اين زندگى ذلت آور ترجيح دهيد و حاضر نشويد بيش از اين ، اين حكومت غاصب به مال و جان و ناموس شما خيانت كند... (481)

خبر دستگيرى نواب صفوى در برخى از كشورهاى لائيك و استعمارگر با خوشنودى مواجه گرديد؛ چنانكه در نامه وزير امور خارجه به شهربانى كل كشور، از قول سركنسولگرى شاهنشاهى ايران ، در استامبول گزارش شده است كه خبر دستگيرى نواب در آنجا اثر مطلوبى بخشيده و جرايد محل ، خبر مزبور را با خشنودى منتشر كرده اند و از آن ابراز رضايت نموده اند. (482)

نواب صفوى با ورود به زندان ، با دو مسئله مهم روبرو شد: نخست مشاهده وضعيت نابسمان زندانيان سياسى اين جمعيت در زندانهاى انفرادى و مرطوب و ديگرى مسئله هدايت عمليات زير زمينى و مخفيانه جمعيت زندان .

اقدامات نواب در داخل زندان بدان صورت بود كه وى پس از مشاهده وضعيت نامناسب زندانيان در سلولهاى انفرادى و ملاحظه نامساعد و غير انسانى ، اقدام به نامه نگارى به مسئولين زندان و برخى مسئولين اجرايى و قضايى كشور كرد تا نسبت به جابجايى بعضى از زندانيان ، دستورهاى لازم را صادر كنند. از آنجا كه اين نامه ها نشانگر جسارت و شجاعت و شخصيت نواب ، حتى در بند رژيم مى باشد، به ذكر برخى از آنها اكتفا مى شود:

هوالعزيز، 8 رمضان المبارك 1370، ه ق ، 22 خرداد ماه 1330 ه ش ،

آقاى رئيس زندان - لازم است معجلا به اطلاع وزير كشور و دادستان كشور و دادستان تهران برسانيد كه هرچه زودتر بلكه در ظرف يك ساعت خود را در زندان به من برسانند و تاخير نكنند كه مسئول خطر بزرگى نسبت به خانه مسلمانان يا ايران خواهند بود.

به يارى خدا سيد مجتبى نواب صفوى . (483)

اما مسئولين به ديدار نواب صفوى در زندان نرفتند، و، وى در نامه ديگرى به آنان نوشت :

هوالعزيز - شنبه 25 خرداد ماه 1330 ه ش ، 11 رمضان المبارك 1370 ه ق . آقاى وزير كشور و دادستان كل كشور؛ و دادستان تهران . من به شما ابلاغ كردم كه خود را سريعا به من برسانيد كه مسئول خطر بزرگى نسبت به خانه مسلمانان يا ايران هستيد البته شما به خانه مسلمانان يا ايران علاقه اى نداريد و دخالتتان در امور ملت مسلمان ايران مثل مداخلات ديگران غاصبانه است ، اما اين مسئوليت شوخى نبوده و نيست . من آرزوى ديدار جمال نازيباى شما را ندارم . تاخير شما در اين وظيفه ، گناه ، اين مسئوليت را شديدتر مى كند.

به يارى خداى توانا - سيد مجتبى نواب صفوى . (484)

در اين هنگام ، محمد واحدى بيش از دو ماه در سلول انفرادى نگهدارى شده بود و در شرايط روحى سختى بسر مى برد. نواب صفوى تلاش زيادى براى خارج كردن وى از زندان انفرادى به عمل آورد. چنانكه طى ارسال نامه اى به سرتيپ نخعى نوشت :

يكشنبه 10 شهريور 1330 ه ش . هوالعزيز. آقاى سرتيپ نخعى - به خود باختگان مست حكومت دو روزه دنيا بگوييد كه گويا اينقدر حكومت و جاه شما را بيهوش كرده كه تحولات سريعى كه خود در معرض آن قرار گرفته بوديد را فراموش كرديد و شايد گمان كرديد نوبت به شما كه رسيد، چرخ زمان ساكن شده هميشه باقى خواهيد بود، به حدى كه تاريخ عمر كوتاه بشر و تمام آثار آدميت هم از خاطرتان محو شد تا به جايى كه برادران مرا كه بدون هيچ مجوزى تنها براى اطفاء شهوتتان به زندان انداختيد، حاضر نشديد از آنها بپرهيزيد كه در يك زندان با من باشند،؛ در حاليكه از نظر زندانى بودن به حال شما فرقى نمى كند. ولى مثل مست ترين خودباختگان ظواهر دنيا، نخواستيد يك جوانان با ايمانى كه در زنجير اسارت ظلم شما گرفتارند، لااقل از ديدار يكديگر محروم نباشند.

اينك اگر روح غفلت زده شما به اين اندازه بيدار شده ، اجازه مى دهيد كه يك قدم به سوى انسانيت برگرديد چنانچه حاضر نيستيد برادران مرا پيش ‍ من بياوريد، مرا با آنها در يكجا قرار دهيد تا خدا چه خواهد. جواب فورى .

زندان قصر، به يارى خداى توانا، سيد مجتبى نواب صفوى . (485)

نواب در طول مدت بازداشت ، لحظه اى از توجه به امور زندانيان غافل نشد و همواره براى تقويت روحيه يارانش تلاش نمود.

هدايت اقدامات و عمليات فدائيان اسلام در خارج از زندان نيز بدانگونه بود كه نواب همواره در ملاقات حضورى با اعضا در زندان و يا از طريق ارسال پيام ، آنها را به مقاومت و دفاع از اسلام دعوت مى كرد؛ چنانكه غالبا روزهاى ملاقات كه معمولا عده كثيرى با وى ملاقات داشتند، در جمع آنها سخنرانى مى كرد و زمان منع ملاقات ، با پيام كتبى ، آنها را به مبارزه در راه دين فرا مى خواند. وى طى پيامى مى گويد:

هوالعزيز، رفقا هر كارى مى كنيد براى خدا بكنيد. ما كه در زندان بيگانگان هستيم ، شما در خارج پرچم اسلام را بلند كنيد، دست اين خائنين را كوتاه نماييد. (486)

وى از دوستانش خواست كه براى خلاصيش سر تعظيم نزد دشمنان فرود نياورند و تنها به مبارزه و جانفشانى ادامه دهند و بدانند كه اين راه ، تنها طريق رسيدن به بهشت است و وصول به آن فقط با نثار جان و به جهنم فرستادن دشمنان ، ميسر خواهد بود. (487)

در يكى از پيامهاى نواب كه توسط سيد محمد واحدى ، در جلسه فدائيان اسلام و در منزل صرافان قرائت شد، آمده است :

سلام بر شما اى فرزندان اسلام . بدانيد و آگاه باشيد، علت زندانى شدن من اين است كه در ملاقات خود با نمايندگان اقليت ، تقاضا كردم دولت را وادار كنند مقررات دين حنيف اسلام را اجرا كند. چون نمايندگان مزبور با من مخالفت كردند، آنها را به محاكمه دعوت نمودم . روى اين اصل حكم زندانى شدن مرا صادر نمودند. اى دليران اسلام شما مبارزه كنيد، سعى كنيد منظور جمعيت تامين گردد. مهم نيست براى آزادى من كوشش كنيد. شما بايد به اين اقليت پست و ناقابل نشان دهيد كه اين جمعيت زنده است و تا آخرين قطره خون خود براى ترقى و تعالى دين اسلام مبارزه خواهد كرد. از زندان و چوبه دار نترسيد. بكشيد و كشته شويد. آنهايى كه در تبعيد بودند، ما جانبازى كرديم تا آنها به وطن خود بازگشتند و دستور بازداشت ما را صادر كردند. فداكارى ما بر تمام مسلمانان آشكار و هويدا است . چنانچه در اثر فداكارى خليل طهماسبى ، وضع مفلوك مملكت به وضع حاضر درآمد و مهمترين ثروت حياتى ما كه از دست رفته بود، پس از 50 سال به ملت ايران بازگشت . (488)

با فرمان نواب صفوى ، همواره جلسات عمومى و خصوصى جمعيت در خارج زندان برپا بود و اعضا در اين جلسات سازماندهى مى شدند و وظايف و ماموريت هر يك مشخص مى گرديد. اين جلسات به دو صورت خصوصى و غير علنى و صورت عمومى و علنى همراه با سخنرانيهاى تند ضد دولتى و ضد حكومتى برگزار مى شد و بخش عمده اى از اين فعاليتها به منظور آزادى نواب صفوى و يارانش صورت مى پذيرفت .

ى - دادگاه محاكمه فدائيان اسلام متحصن در زندان قصر

سرانجام در نتيجه اقدامات صورت گرفته در اول خرداد 1331، دستور آزادى با التزام و به قيد كفالت تا زمان تشكيل دادگاه از سوى بازپرس شعبه 3 دادسراى تهران ، براى 12 نفر از زندانيان به نامهاى ذيل صادر گرديد: محمد اكبرى ، حسين اكبرى ، رضا معتمدى ، حسين معتمدى ، ايرج آذرى ، حسين باباعلى ، ابوالقاسم زرندى حسين كريمخانى عبدالله احمدى . پس از آنكه متهمين وكلايى به نامهاى عميدى نورى ، رضا ملكى على آبادى مجازى و يك نفر ديگر را به دادگاه معرفى كردند. اولين جلسه دادگاه فدائيان اسلام در مورخ 12/4/1331، به رياست جعفرى رئيس شعبه 15، در دادگاه شعبه 6 جنايى و به دادستانى آقاى الهى و با حضور وكلاى نامبرده و هجده نفر از متهمين به شرح ذيل آغاز شد:

(شيخ محمود صادقى ، سيدمحمد على مير، سيد محمد سيد باقر، محمد صادق باقر نژاد، اسدالله صفا، رضاى محمد على ، مهدى عراقى ، عباس ‍ بختيارى ، قدير نوايى ، حاجى مهدى محبيان ، سيدمحمد واحدى ، على غلام عسگرزاده ، سيد جعفر، سيد على اكبر شهيديان ، على اكبر...، محمد حسن اقبال ، محمود....، محمدرضا معتمدى .

نخست وكلاى مدافع ضمن طرح عدم صلاحيت دادگاه ، تشكيل آنرا ملزم به حضور هيئت منصفه دانستند و به جنبه سياسى آن معترض شد. سپس ‍ سيد محمد واحدى به عنوان متهم در حالى كه 18 سال سن داشت ، به دفاع از فدائيان اسلام پرداخته و در دادگاه اظهار كرد:

از زحمت جوانان رشيد فدائيان اسلام ، از قبل آقاى طهماسبى بوده كه يك خارى از پيش پاى ملت برداشته و جناب آقاى دكتر مصدق به وزارت رسيده اند و حال اين برادران اسلامى در گوشه زندان به سر مى برند و كوچكترين توجه نسبت به آنها نمى شود. (534)

سيد محمد واحدى در ادامه دفاعياتش گفت :

عمال حكومت با دست يافتن به رهبر عظيم فدائيان اسلام خواستند مكتب مقدس ما را بدينوسيله از هم بپاشند و مرا به اتفاق آقاى سيد هاشم حسينى و عده اى ديگر در همين كاخ كه دادگسترى ناميده مى شود، آورده و پس از مدت قليلى زندانى ، به بندرعباس تبعيد نمودند كه بر اثر اقدامات حضرت نواب ما را به تهران بازگرداندند. (535)

چنانكه نقل شده سيد محمد واحدى جوانى رشيد، زيبا، با شهامت و شجاع بوده و بيانى رسا داشته است ؛ بنابراين در دادگاه نيز با شجاعت خواست كه ديگر برادران در بندش را آزاد و در مقابل ، وى را به اعدام محكوم نمايند، تا به سعادت شهادت در راه خدا نايل آيد:

اگر روح شقاوت و ظلم حكومت با ظلمهايى كه كرده است ، آرامش نيافته و باز دستوراتى براى ايذا و آزار مسلمانان غيور و برادران عزيز ما به دادگاه داده است ، خوبست و بسيار بجاست به جاى اذيت برادرانم تمام شقاوتش ‍ را در يكجا متمركز نموده و به صورت يك حكم اعدام براى شخصم من در آورد و مرا به سعادت نائل و به پيشگاه عدل خدا و آغوش پرمحبت محمد و آل محمد روانه و به سعادت جاودانم برساند. (536)