جمعيت فدائيان اسلام

داوود امينى

- ۵ -


ج - نگاهى به روابط فدائيان اسلام با علما و مراجع دينى

هدف بزرگ فدائيان اسلام كه در حقيقت از هويت اسلامى آنان نشات مى گرفت ، به تعبير آبراهاميان در مبارزه با تمام اشكال بى دينى خلاصه مى شد. اين ويژگى به علت كليت و گستردگى مفهومى خود، مى توانست خواه ناخواه همه مجامع و محافل دينى و نيز متوليان مذهب را با هر گرايش و سليقه اى ، مخاطب قرار دهد و در عرصه اجتماعى ، توده هاى اجتماعى مسلمانان را به پشتيبانى فرا بخواند.

به اعتقاد برخى ، تلاشهاى فدائيان اسلام تا آنجا كه صرفا ماهيت دينى داشت و از سياست فاصله مى گرفت ، فى نفسه مى توانست با برانگيختن احساسات دينى و واكنش رهبران و محافل دينى ، پناهگاه مناسبى براى آنان فراهم كند و حتى آنان را از دست اندازيهاى حكومت و نهادهاى آن باز دارد. (143)

با وارد شدن فدائيان اسلام به مبارزات سياسى و ائتلاف با برخى جريانهاى مذهبى و ملى - مذهبى ، به دليل شرايط خاص نهضت ملى نفت و سپس ‍ اوضاع سياسى پس از ملى شدن نفت در كشور، موفقيتهاى زيادى نصيب ملت مسلمان ايران گشت و در آن مقطع تحولات سياسى جامعه نيز مشاركت و حضور همه گروههاى فعال سياسى و غير سياسى جامعه نيز مشاركت و حضور همه گروههاى فعال سياسى و غير سياسى را در پيشبرد اهداف نهضت ملى طلب مى كرد. فدائيان اسلام هم از همين منظر نقش ‍ خود را در اين برهه با حذف چهره هاى مخالف انتخابات آزاد و نهضت ملى ، به خوبى ايفاء كردند و مسير پيروزى نهضت را همواره كردند. با وجود اين ، صاحبان آن ديدگاه ، پيدايش اين حركت را از زاويه دينى قابل بررسى دانسته و مى گفتند هنگامى كه كسروى با نشر آثار و افكار خود به جريان دينى و تنش مذهبى اسلامى دامن زد و جايگاه انكارناپذير تشيع را به چالش دعوت كرد و حيثيت دينداران را لكه دار كرد، از آن پس اين حركت به كانون پرالتهاب و رفع معضل جامعه مسلمانان تبديل شد. اين جمعيت - كه هنوز مرحله تكوين خود را مى گذراند - وارد عرصه شد و با از بين بردن كسروى مايه خشنودى رهبران دينى و خرسندى شيعيان ايران را فراهم آورد؛ چرا كه كسروى در فضاى خفقان آميز سالهاى حكومت رضاشاه - كه رهبران مذهبى با تنگناهاى شديدى اعم از فكرى و عملى رويارويى بودند - آزادانه به طرح ديدگاههاى معارض با مذهب مستقر پرداخت و در سالهاى پس از شهريور 1320 به نظريات خود در اين باره دامن زده و به عنصرى خطرناك تبديل شد، زيرا وى ، مذهب ، مهمترين مولفه هويت بخش جامعه ايران را نشانه گرفته بود. (144)

اين اقدام فدائيان اسلام ، از سوى همه مجامع دينى و علما و حتى غير سياسى ترين آنها با استقبال مواجه شد. نهايتا در برابر اين موضع منسجم و پر قدرت ، قاتلان كسروى - جمعيت فدائيان اسلام - تبرئه شدند؛ چنانكه از ابتدا بسيارى از علما با اعلام حمايت خود از محاكمه كسروى ، از حركت فدائيان اسلام نيز پشتيبانى كرده بودند.

و اين امر مى توانست تهديدى بالقوه عليه همه جريانهاى ضد دينى تلقى شود؛ چرا كه در شرايط پس از شهريور 1320 كه رهبران دينى و نخبگان مذهبى ، بنا به برخى دلايل - از جمله تجربيات تلخ به جاى مانده از دخالت روحانيت در انقلاب مشروطه - اغلب نسبت به سياست ، رويكردى منفعلانه داشتند و بيشتر سياست گريز محسوب مى شدند؛ اما با جنبش فدائيان اسلام در اين مقطع و تلاشهاى آنان ، در اين روش علام تغييرات دامنه دارى ايجاد شده بود، تا جايى كه موجبات شكسته شدن فضاى متصلب حاكم بر حوزه هاى علميه و رهبران مذهبى را فراهم آورد.

پس از قتل كسروى ، با گردهمائيهاى سياسى ، مبارزه عليه اسرائيل و سرانجام همكارى با آيت الله كاشانى و جبهه ملى و نيز ترور انقلابى رزم آرا توسط فدائيان اسلام ، گام بلندى به سوى نهضت ملى شدن صنعت نفت برداشته شد. در نتيجه بسيارى از علما در رويه خود تجديد نظر كردند و با فتاوى خود به حمايت از نهضت ملى برخاستند. با اين كوشش گسترده ، راه پيروزى نهضت بيش از پيش هموار گرديد و روحانيون نيز نسبت به مسائل سياسى واكنش بيشترى نشان دادند. (145)

گفتنى است ، بنا به برخى اظهارات ، اين رويكرد عمومى علما به جنبش ‍ فدائيان اسلام در اين مرحله از مبارزاتشان ، به معناى حمايت و همراهى كامل آنان با تمام تلاشها و مواضع سياسى اين جمعيت نبود. با گذشت زمان كه فدائيان اسلام به نحو فزاينده اى بر دامنه فعاليتهاى سياسى خود افزودند، به همان نسبت پشتيبانى بخشى از نيروهاى مذهبى را از دست دادند. اگر چه برداشتهاى نهايى فدائيان اسلام از همين مواضع سياسى نيز نوعى تلقى ديندارانه بود، اما اين نگرش از سوى همه علما پذيرفتنى نمى نمود. حمايت قاطبه علما از تلاشهاى فدائيان اسلام ، تا آنجا بود كه در راستاى حفاظت از دين و حريت مسلمانان و تطهير جامعه از پيرايه هاى غير دينى و مخالفت با معاندان اسلام صورت گرفته باشد (146) و نه مداخله در تمام امور سياسى جامعه و رويارويى با اركان حكومت شاه و گلاويز شدن با سياستمداران فاسد حكومتى . مبناى آغازين شكل گيرى و فعاليت فدائيان اسلام نيز همين موضوع بود. اما در عمل كم كم ، بنا بر برخى دلايل سياسى - اجتماعى و اعتقادات نواب صفوى در مداخله روحانيت و حوزه هاى دينى در امور سياسى جامعه و عدم بى تفاوتى آنان در قبال تحولات سياسى - اجتماعى كشور و هدايت عالمانه و مدبرانه اين تحولات به سوى اسلامى كردن اركان حكومت و نهادهاى اجتماعى آن ، به ورطه فعاليتهاى روزمره سياسى كشيده شد؛ لذا برخى حمايتهاى علما از فعاليتها و مبارزات سياسى اين جمعيت ، به تدريج كمرنگ شد و تعداد معدودى از حاميان تا پايان عمر اين جنبش به حمايت خود ادامه دادند.

در نهايت نواب صفوى و همراهانش به تنهايى مسير سخت مبارزات را تا پاى چوبه اعدام پيمودند كه دلايل عمده آن در بخشهاى مختلف كتاب بحث خواهد شد. با وجود تحريكات و عكس العملهاى هواداران فدائيان اسلام و برخى طلاب حوزه ، در جريان محاكمات و اعدام نواب و يارانش ، به جز مواردى خاص ، از سوى علما و مراجع حمايتهاى چندانى مشاهده نگرديده است ؛ به گونه اى كه حضرت امام خمينى (ره ) با شهادت نواب و يارانش به شدت متالم شده و از مراجع عظام رنجيده خاطر گشتند. سيد احمد حسينى نواب و يارانش به شدت متالم شده و از مراجع عظام رنجيده خاطر گشتند. سيد احمد خمينى ، ضمن اشاره باين مطلب ، مواضع حضرت امام و شرايط آن زمان حوزه ها و روحانيت و علل عدم مداخله جدى علما در اين مسئله را اينچنين بيان مى نمايد

در قضيه اعدام نواب صفوى و ساير اعضاى فدائيان اسلام ، (حضرت امام خمينى ره ) از مرحوم آقاى بروجردى و مراجع ، دلخور شدند كه چرا موضع تندى بر عليه دستگاه شاه نگرفتند و اينها را نجات ندادند. امام در اين قضيه خيلى صدمه روحى خوردند. در آن اوضاع و احوال شرايط به گونه اى بود كه از ديدگاه ، متحجرين ، مبارزه با شاه ننگ بود. يعنى استدلال مى كردند حالا كه بناست يك روحانى اعدام شود، لباس روحانى را از تن او در بياوريد كه به مقام روحانيت اهانت نشود. درست نقطه مقابل تفكر امام كه اعتقاد داشتند روحانى بايد با كسوت مقدس روحانيت شهيد بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند روحانى بايد با كسوت مقدس روحانيت شهيد بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اينها در صحنه هستند . از ديدگاه ، متحجرين مبارزه با شاه ننگ بود، در صورتى كه از ديدگاه امام ، مبارزات روحانيون بزرگوارى همچون نواب صفوى ، روشنى بخش حيات اسلام و انقلاب و راه مبارزين بود (147)

گفتنى است ، مواضع نواب صفوى در اين مورد، به نظريات حضرت امام خمينى (ره ) بسيار نزديك بود؛ چنانكه وى پيشتازى روحانيت در مبارزه و شهادت روحانيون را عامل بيدارى ملل مسلمان و پيروزى اسلام مى دانست و اتفاقا تاكيد بسيار داشت كه با لباس روحانيت به شهادت برسد؛ كما اينكه با اصرار فراوان توانست لباس خود از ماموران زندان پس ‍ بگيرد و آخرالامر نيز شادمان از اين موفقيت ، با لباس روحانيت به جوخه اعدام سپرده شد. (148)

در موضع گيريهاى امام ، مطالب مختلفى اظهار شده است :

حجت الاسلام سيد على اكبر ابوترابى در اين باره مى گويد: حضرت امام (ره )، در آن زمان درباره حمايت از فدائيان اسلام صحبتهايى با حضرت آيت الله بروجردى داشتند و آيت الله بروجردى نيز از فدائيان اسلام حمايت مى فرمودند ولى شرايط را ايشان مناسب نمى ديدند كه بخواهند رو در روى رژيم شاه ، در حمايت از فدائيان اسلام بايستند. (149)

نواب صفوى در بازجوئيهايش در سال 1342، يكى از منابع تامين مالى جمعيت فدائيان اسلام را از طريق دريافت شهريه هاى مالى ارسالى حضرت آيت الله حاج كاظم شريعتمدارى ، آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خراسانى و آيت الله حاج شيخ على اكبر برهان بر مى شمارد (150)كه مويد اينگونه حمايت هاى آيت الله بروجردى و ديگر علماست . اما با وجود اين ، هواداران فدائيان اسلام از جمله سيد جواد واحدى برادر شهيدان سيد محمد و سيد عبدالحسين واحدى ، از عدم حمايت جدى حضرت آيت الله بروجردى بسيار رنجيده خاطر گشتند و آنرا در سهولت شهادت نواب صفوى و يارانش توسط رژيم پهلوى موثر مى دانند؛ (151)گرچه حضرت آيت الله بروجردى نيز بنا به گزارشهاى رسيده به ايشان ، هرگز تصور نمى كردند كه حكم اعدام اين افراد توسط رژيم ديكتاتورى پهلوى صادر و فورا به مرحله اجرا در آيد.

به طور كلى نواب صفوى به روحانيت شيعه سخت دلبستگى داشت ؛ اما از روح خمود و بى اعتنايى بخشى از روحانيت و حوزه به مسائل جامعه و خود سريهاى حكومتها در سرنوشت امت مسلمان و به تعبيرى اعتقاد به جدايى دين از سياست و وجود معدودى راحت طلب در بين روحانيون به شدت بر مى آشفت . وى در همان دوران معتقد بود كه روحانيت شيعه داراى چنان نيروئى است كه در صورت تحرك و پويايى براى تحقق آرمانهاى اسلامى ، هيچ قدرتى نمى تواند از حركت آن ممانعت به عمل آورد.

وى حيات فرهنگى و تاريخ پرافتخار شيعه را مرهون فداكاريها و رنجهاى طاقت فرساى علما و فقها و فلاسفه بزرگ شيعه مى دانست و به همين جهت آنان را سزاوار احترام مى شمرد. اين عشق و ارادت نواب صفوى به علما و مراجع دينى و دغدغه او در حفظ و گسترش و نشر دين مبين اسلام كه بى هيچ تعلق خاطرى به دنياى مادى و تنها با دلبستگيش به ولايت و اهل بيت (ع )، اظهار مى شد، موجب شده بود كه از حمايت بخش عمده اى از روحانيت و مراجع دينى آنروز بهره مند گردد. از جمله مراجع و آيات عظام كه به نواب صفوى اظهار علاقه و محبت نموده و انديشه و عمل او را در قبال دشمنان اسلام و ملت ايران مورد تاييد قرار دادند، آيت الله سيد صدر الدين صدر، آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى ، آيت الله فيض ، آيت الله سيد هادى ميلانى و آيت الله حاج حسين قمى و بسيارى ديگر بودند كه نواب نيز همواره در روند مبارزات سياسى - دينى خود در فرصتهاى مقتضى به خدمت آنها مى رفت و كسب فيض و تكليف مى كرد. (152)بسيارى از علما نيز از فدائيان اسلام ، حمايتهاى مادى و كسب فيض كردند كه در جاى خود از آنان نام برده شده است . همچنين برخى از علل اختلاف فدائيان اسلام با برخى طلاب حوزه ، در بحث ريشه هاى درگيرى فدائيان اسلام در حوزه علميه قم ، مطرح خواهد شد.

د - نظرى بر همكارى و اختلاف فدائيان اسلام و آيت الله كاشانى

پس از آنكه نواب صفوى با تاسيس جمعيت فدائيان اسلام به نخستين اهداف آن ، يعنى حذف كسروى ، بعنوان عاملى خطرناك در جهت انحرافات عقيدتى در ميان مسلمين ايران رسيد، با افزايش گسترده اقدامات دينى خود و در راستاى حفظ اعتقادات و سنتهاى مذهبى مردم ، با كسب حمايت علماى دينى ، بنا بر مقتضيات سياسى - اجتماعى كشور، به مبارزات سياسى روى آورد.

نواب در سالهاى پس از شهريور 1320 ش ، با توجه به تركيب رهبران دينى و شناختى كه از مبارزات سياسى - دينى آيت الله كاشانى در عراق و ايران داشت ؛ او را تنها شخصيت سياسى يافت كه از نفوذ سياسى و اعتقاد اجتماعى قابل ملاحظه اى برخوردار بود؛ لذا مى توانست همگام با اهداف فدائيان اسلام ، براى اعتلاى دين و ميهن و در راه نيل به مقصود، وى (نواب ) را يارى دهد.

نواب صفوى در اولين گام براى آزادى آيت الله كاشانى از زندان متفقين و بويژه راه يابيش به مجلس شوراى ملى در شانزدهم ، از هيچ كوششى دريغ نكرد. از اينرو پس از بازگشت آيت الله كاشانى از تبعيد، ديدارها و گفتگوهاى فراوانى ميان آن دو صورت گرفت كه نهايتا زمينه را براى ميثاق و اتحاد بين آنان فراهم آورد. اما برخى معتقدند كه اين اتحاد و همكارى از مبانى استوارى برخوردار نبوده است .

از آغاز همكارى ، نواب به آيت الله كاشانى قول داد كه در راه رسيدن به اهداف دينى و اجراى احكام اسلامى از هيچ كوششى دريغ نخواهد كرد؛ لذا در جريان انتخابات مجلس شانزدهم و ورود آيت الله كاشانى و نمايندگان ملى - مذهبى به مجلس ، تمام همت خود و دوستانش را بكار بست و بويژه با فداكردن يكى از بهترين يارانش يعنى سيد حسين امامى پس از ترور هژير، راه ورود آنها را به مجلس هموار ساخت . حتى در جريان قتل رزم آرا، فتواى شرعى آنرا آيت الله كاشانى صادر كرد تا جايى كه برخى مدعى هستند كه آيت الله كاشانى در ترور رزم آرا دست داشته است . (153)

پس از پيروزى نهضت ، دامنه اختلافات نواب با جبهه ملى ، به حريم آيت الله كاشانى نيز تسريع يافت ؛ چنانكه نواب پس از نااميدى كامل از دكتر مصدق در اجراى احكام اسلامى ، بويژه بعد از بازداشتش توسط ماموران دولت مصدق ، به سراغ آيت الله كاشانى رفت و از وى خواست تا با تحت فشار گذاشتن نمايندگان اقليت مجلس ، اجراى خواسته هاى اسلامى آنان را محقق گرداند؛ اما جواب قطعى آيت الله كاشانى اين بود كه ابتدا بايد با قطع كامل مداخله انگليس ، مسئله نفت را حل كرد تا سرانجام به اصول دينى برسيم . (154)

گرچه آيت الله كاشانى تلاشهايى در جهت آزادى نواب و يارانش انجام داد، ليكن برخى مسئولين دولتى بدون توجه به اين درخواستها، سعى داشتند تا با مسبب نشان دادن آيت الله كاشانى ، بر دامنه اختلافاتشان دامن زنند. اين امر بر نواب صفوى كه در زندان بود ، نيز چنين مشتبه شده بود كه آيت الله كاشانى ، فقط وعده آزاديشان را مى دهد، ليكن عمل مى نمايد. از اينرو نواب صفوى پس از رويگردانى از جبه ملى از برخوردارى مساعدت و همراهى آيت الله كاشانى نيز مايوس شد؛ تا آنجا كه در برخى موارد آيت الله كاشانى مورد حملات تبليغى فدائيان اسلام قرار گرفت .

به طور كلى با وجود آن كه نواب در آغاز حركت ، آيت الله كاشانى را در راهيابى به مجلس شانزدهم ، سازماندهى بازاريان ، برپايى گردهمائى عمومى ، شكل دهى تظاهرات هوادارانه از ملت فلسطين ، يارى كرد، اما برخى معتقدند كه از همان ابتدا از لحاظ تركيب اجتماعى طرفدارانشان و برداشتهاى ايدئولوژيك شان و نيز گرايش ها و آرمانهاى سياسى شان - با يكديگر تفاوتهائى بنيادين داشتند؛ به همين دليل ريشه اختلاف آن دو را در حوزه ايدئولوژيكى جستجو كرده اند. (155)

علاوه بر آن ، جريانها و نيروهاى سياسى رقيب يا مخالف ، روساى شهربانى و برخى رده هاى بالاى حكومتى نيز در توسعه و دامن زدن به اختلافات آنها از هيچ تلاشى چشم پوشى نمى كردند. (156)چنانكه در بحثهاى مربوط به نهضت ملى و دوران حكومت مصدق به بيان برخى از اين قبيل اقدامات و تبين ماهيت آن پرداخته خواهد شد.

بطور كلى به لحاظ سياسى ، آيت الله كاشانى شخصيتى عمل گرا، واقع بين و با درايت بالاى سياسى بود. از همه مهمتر او در چارچوب نظام موجود و مبارزات مستقر مبارزه مى كرد؛ در حالى كه فدائيان اسلام جمعيتى آرمان گرا و بنيادگرا بودند كه اساسا به نظم موجود و نخبگان سياسى حاكم مگر به اقتضاى پايبنديشان به شريعت و التزام عمليشان به اجراى موازين شرع ، اعتماد نداشته و خواهان برانداختن وضعيت موجود بودند. (157) به اين بيان ، اين دو جريان سياسى ، با دو نگرش و سليقه متفاوت نمى توانستند - مگر به ضرورت - در جبهه اى واحد، آرمانها و اهدافى مشترك را تعقيب كنند و در اين رهگذر خواه ناخواه به دليل اعتبار اجتماعى و دينى و نيز نفوذ سياسى آيت الله كاشانى و قدرت برتر او در بسيج توده ها، فدائيان اسلام ناگزير مى بايست به صورت ابزار و عناصر تحت فرمان وى ايفاى نقش مى كردند. (158)

البته در كنار مسائل فوق ، موارد ديگرى هم بر دامنه جدائيها مى افزود؛ بخصوص آنكه فدائيان اسلام به شدت با حضور افرادى چون شمس قنات آبادى و مظفر بقايى در بيت آيت الله كاشانى مخالفت مى كردند و حتى آنها را عامل اساسى جدائى ميان خود و آيت الله كاشانى مى دانستند. عوامل ديگرى و خود مى دانستند. عوامل ديگرى هم در اين اختلافات تاثير گذار بود كه در بحث نخستين جرقه اختلاف ميان فدائيان اسلام و آيت الله كاشانى ، با تفصيل بيشترى بيان خواهد شد.

ه - فدائيان اسلام و جبهه ملى ؛ ائتلاف و جدايى

جمعيت فدائيان اسلام كه پس از قتل كسروى شهرت بسزايى يافته بود، پس از يك دوره تبليغات دينى و اقدامات فرهنگى - ارشادى و سازماندهى بخشى از نيروهاى مذهبى ، به عرصه فعاليتهاى اجتماعى - سياسى روى آورد. در اين راستا با مواضع و استراتژى مبارزاتى خود، بر روند تحولات سياسى كشور تاثير فراوان گذاشت . فعاليتهاى فدائيان اسلام ، در وهله نخست به آزادى و بازگرداندن آيت الله كاشانى از زندان متفقين يارى رساند. آنها در جريان انتخابات مجلس شانزدهم نيز در اعلاميه هاى خود از همه مردم ايران خواستند كه براى آزادى آيت الله كاشانى تلاش كنند و او را به نمايندگى خود در مجلس شوراى ملى برگزينند. نواب صفوى در پى مكاتباتى كه با آيت الله كاشانى در لبنان داشت ، برغم مخالفت با نامزدهاى معرفى شده از سوى وى ، به استدلالاتش در اين مورد گردن نهاد و با پذيرش ليست مشترك ، در راهيابى آن نمايندگان به مجلس تلاش كرد. مدتى بعد همين نمايندگان هسته اوليه جبهه ملى را تشكيل دادند. در پى كارشكنى هاى فزاينده عوامل دربار و انگليس در قضاياى ملى شدن صنعت نفت ، بتدريج روحيه ياس و انفعال بر سيماى نمايندگان جبهه ملى - كه مبارزات را در چارچوب پارلمان رهبرى مى كردند - هويدا شد. پس از مخالفتهاى رزم آرا با ملى شدن صنعت نفت ، طى دو شب جلسات متوالى از سوى نمايندگان جبهه ملى و رهبران فدائيان اسلام ، وى سد راه حركت ملى و مذهبى مردم مسلمان شناخته شد و تصميم قطعى قتل وى ، اتخاذ گرديد. (159) در پى ملاقات نواب با آيت الله كاشانى ، اين تصميم به تصويب او نيز رسيد. بدين ترتيب قتل رزم آرا، هم از بعد سياسى و هم از بعد شرعى ، مجوز لازم را دريافت كرد (160)و او توسط يكى از اعضاى فدائيان اسلام از ميان برداشته شد.

به گفته ريچارد كاتم ، خليل طهماسبى در اين زمان توانست راهگشاى مصدق و ملى گرائى افراطى او گردد؛ چرا كه با انجام اين ترور، ايران به دوره مصدق پانهاد. خليل طهماسبى نيز در سالگرد اين اقدامش در خصوص ‍ انگيزه اش از اين ترور نوشت :

اگر خدمت ناچيزى انجام دادم ، به خاطر رضاى قادر متعال بود تا بلكه مردم مسلمان ايران از بندگى اجانب رها شوند. تنها آرزوى من پيروى از تعاليم قرآن بوده است . (161)

فدائيان اسلام بر اساس توافق به عمل آمده ، اعضاى جبهه ملى را متقاعد كرده بودند كه بايد بر اين واقعيت گردن نهاد كه در آن برهه خاص از زمان ، چاره اى جز نبرد با اجانب و عوامل داخلى آنان بر حسب دستورهاى دين مبين اسلام نيست . بر اين اساس ، عهد بسته بودند، تا پس از پيروزى نهضت و كسب قدرت ؛ در رفتار خود مجدانه بر اساس قانون اساسى - كه هرگونه قانون مخالف اسلام را ملغى دانسته و حكم به اجراى احكام اسلامى نموده بود - پايبندى نشان دهند و به اجراى قانون اسلامى همت گمارند. (162) ليكن بلافاصله پس از كسب قدرت ، با پشت پا زدن رهبران و اعضاى جبهه ملى به توافقات پيشين ، زمينه هاى اختلاف و شقاق بين آنان و فدائيان اسلام فراهم گشت . در اين زمان بزعم فدائيان اسلام ، جبهه ملى و دربار توافق كرده بودند كه همه تعهدات پيشين كه آنان زا ملزم به اجراى احكام و دستورهاى اسلام مى كرد، ناديده بگيرند.

از جانب ديگر به گفته ريچارد كاتم اين زمينه هاى جدايى از آنجا ناشى مى شد كه مفهوم ملى گرائى يكسره با بينش فدائيان اسلام بيگانه بود و اقدام مصدق در تقويت بازوى غير مذهبى دولت از قبول رهنمودهاى پيشوايان دين موجب شد تا فدائيان اسلام با چرخشى سريع ، روياروى مصدق قرار گيرند. (163)اين اختلافات چنان شدت گرفت كه يك ماه پس از نخست وزيرى مصدق ، نواب صفوى بازداشت و روانه زندان شد. بدين ترتيب دستگيرى نواب ، فدائيان اسلام را در تنگناى شديدى قرار داد كه در پى تلاش مستمرشان براى آزادى نواب و دوستانش حوادثى چون تحصن و درگيرى 51 نفر از فدائيان اسلام در زندان قصر و ترور دكتر حسين فاطمى و مسائلى ديگر را بدنبال داشت كه هر يك در جاى خود به تفصيل بيان خواهد شد.

در بررسى ماهيت فدائيان اسلام و جبهه ملى بعضى را عقيده بر اين است كه اصولا گردانندگان جبهه ملى كه اغلب از مبارزان سياسى كهنه كار و سياستمدارانى با سابقه بودند، نمى توانستند با جمعيت فدائيان اسلام ، توافقى داشته باشند؛ بنابراين ائتلاف آنها را يك اتحاد تاكتيكى و نه استراتژيكى دانسته اند كه از آن جمعيت ، فقط به عنوان ابزارى در خدمت برخى جريانهاى موجود، استفاده سياسى شده و نيز از آنان تنها به عنوان يك اهرم سياسى قابل كنترل يا جاده صاف كن در جريان نهضت ملى نفت ، بهره بردارى گرديده است . (164)

اين نظر، همان سخنى است كه نواب صفوى بارها پس از جدايى از جبهه ملى ، بر زبان آورد، كه با فداكارى برادران ما، هژير و رزم آرا از ميان برداشته شدند و راه پيروزى نهضت ملى نفت و به قدرت رسيدن جبهه ملى فراهم گشت و حال آنان از اجراى خواسته هاى ما مبنى بر اجراى احكام اسلامى سرباز مى زنند. (165) نتيجه حاصل آنكه كه با چنين تركيبى در دو جريان سياسى ، اصطكاك منافع آن دو جريان امرى گريزناپذير بوده و حاصل آن رو در رويى دكتر مصدق و جبهه ملى با فدائيان اسلام بوده است .

از سوى ديگر تضاد بنيادين دينى يا آرمانهاى مذهبى فدائيان اسلام با جهت گيرى ليبراليستى كه ايدئولوژى غالبى در جبهه ملى به شمار مى رفت ، از جمله عوامل افتراق آنان بر شمرده شده است .

در تركيب جبهه ملى ، از هواداران آرمانهاى ليبرال دموكراتيك تا طيفهاى متمايل به چپ (مانند حزب زحمتكشان و نيروى سوم ) و ملى گراهاى دو آتشه ، (مانند پان ايرانيستها) و...، نام برده شده و گفته شده است كه همه آنها در يك جهت گيرى كلى كاملا اتفاق نظر داشته اند و آن باور به سكولاريزم حداقلى ، به عبارتى داشتن نگرشى ماهيتا دينى و صرفا دنيايى به امور بود - كه بر جدايى كامل حوزه هاى سياست و ديانت از يكديگر تاكيد داشت . (166) در حالى كه فدائيان اسلام جمعيتى متشكل از آرمانگرايان اسلامى بودند كه تنها به تشكيل حكومتى اسلامى بر پايه اجراى كليه دستورها و قوانين دينى مى انديشيدند.

اين دو جريان ماهيتا قابل جمع نبودند. بر اين اساس ، چنين ايرادى وارد شده كه چگونه فدائيان اسلام از جريانهاى ملى گرا با مشرب ليبرال كه نسبت به حاكميت ارزشهاى دينى و موازين شريعت ، هيچگونه دغدغه دينى نداشته اند، انتظار پايبندى و اجراى احكام و دستورهاى اسلامى در حكومت داشته اند؛ لذا آنرا تصورى باطل و نشات گرفته از سستى و عدم تامل و تزلزل در بنيادهاى معرفت شناختى فدائيان اسلام خوانده اند كه از يك نيروى با هويت متفاوت و گاه متضاد، انتظار بازگشت به سنتهاى دينى و حاكميت اسلام را داشته اند.

بر اين نكته نيز تاكيد مى گردد كه جبهه ملى اساسا حركتى مبتنى بر قانون و مبارزه در چارچوب نظام مستقر، محسوب مى شد و نمى توانست عليه نظام مستقر شورش كند يا آن را به لحاظ شكلى و ماهوى دستخوش دگرگونى سازد. از آنجا كه جبهه ملى حركتى اصلاح گرايانه با آرمانى دموكراتيك و ضد استعمارى بود، نمى توانست با آرمانهاى دينى فدائيان اسلام پيوند يابد؛ در حالى كه اين جمعيت مى كوشيد كه هويتى دينى به جامعه ببخشد و موازين شريعت را در آن به اجرا درآورد و اين خود، به دگرگونى در ساختار و ماهيت حكومت مى انجاميد. (167)

بايد در نظر داشت كه نواب صفوى چندان هم از انديشه هاى ليبراليستى جبهه ملى ، بيگانه نبوده است ؛ چرا كه حتى قبل از شكل گيرى اين جبهه ، از انتخاب نامزدهاى دوره شانزدهم مجلس شوراى ملى از آيت الله كاشانى ، به شدت انتقاد كرد.

نواب تنها پيس از استدلالات آيت الله كاشانى - كه گفته بود ما هم اكنون نيروهايى كه هم سياسى باشند و هم مذهبى باشند تا بتوانيم امورات كشور را بدست آنان بسپاريم ، نداريم ، لذا اجازه مى دهيم چنين نيروهاى ملى - مذهبى بر سر كار آيند تا فرصتى در تربيت نيروهاى مذهبى براى واگذارى منصبهاى مهم حكومتى به آنان ، فراهم آيد؛، به همكارى با آيت الله كاشانى در راستاى ورود نيروهاى ملى - مذهبى به مجلس شانزدهم و سپس به ائتلاف با جبهه ملى تن داد؛ چنانكه در جريان قتل رزم آرا نيز با شناخت از عدم التزام اعضاى جبهه ملى به اجراى دستورهاى اسلامى ، از آنها تعهد گرفت كه در صورت حذف رزم آرا و پيروزى نهضت ملى نفت و كسب قدرت ، موازين و احكام دين مبين را اجرا كنند؛ چنانكه پس از بروز اختلاف نيز همواره جبهه ملى را بخاطر نقض توافقات و تعهداتشان ، مورد انتقاد قرار داد.

علاوه بر آن ، اين دو جريان برغم داشتن مواضع افتراق ، برخى مواضع مشترك نيز داشته اند كه به ائتلافشان در آن شرايط حساس اهميت مى دهد. مفسران و تحليل گران سياسى ، ملى كردن صنعت نفت و مبارزه انگليس را از جمله آرمانهاى مشترك آنها خوانده اند كه در اين مقطع از اهميت ويژه اى برخوردار بوده است .

بطور كلى در موضوع ائتلافها و افتراقهاى اين دو جريان و علل پيدايش آن ، عوامل متعددى ذكر شده كه در بحثهاى ديگر اين گفتار و از جمله در بررسى مواضع فكرى فدائيان اسلام در برابر سياستهاى دولت مصدق و نيز جريانات نهضت ملى شدن صنعت نفت و بويژه در بررسى رخدادهاى دوران حكومت دكتر مصدق و بروز اختلافات ناشى از بازداشت نواب صفوى و فدائيان اسلام در آن زمان ، با تفصيل بيشترى بيان خواهد شد.

و - بررسى پيوند فكرى نواب صفوى با اخوان المسلمين

يكى از دستاوردهاى سفر نواب به كشورهاى اسلامى ، ايجاد ارتباط فكرى ميان جمعيت فدائيان اسلام با انقلابيون مسلمان در جهان بود؛ زيرا در انديشه نواب ، آرمان جهانى اسلام شكل گرفته بود و مبارزه مكتبى نيز، او را به شعار جهانى نمودن اسلام و اتحاد ملل مسلمان هدايت مى كرد. وى از موضعى و منطقه اى كردن حركت اسلامى پرهيز داشت ، اما شرايط اين فرصت را به او نداد كه آمالش را تحقق بخشد.

سخنرانيهاى نواب در اخوان المسلمين عراق و در دانشگاههاى مصر، مكاتباتش با رهبران حركتهاى اسلامى و مصاحبه هايش با روزنامه نگاران مسلمان خارجى هم نشانگر اين مطلب است كه او داعيه رهبرى جنبش ‍ اسلام گرايانه ايران ، همگام با جنبشهاى اسلامى جهان ، براى نجات مسلمين از يوغ استعمار را داشته است . تنها او بود كه در كنفرانس فلسطين در حالى كه همه به عربى بودن مسئله فلسطين مى انديشيدند، نظريه اسلامى بودن قضيه فلسطين را مطرح كرد.

از جانب ديگر نواب صفوى چنانكه در اعلاميه ها و بياناتش همواره خواستار تحقق حكومت اسلامى در همه كشورهاى اسلامى بود، در مصر هم در حضور جمال عبدالناصر و ژنرال محمد نجيب و ديگر سران آن كشور، از جمعيت اخوان المسلمين كه براى برپايى حكومت اسلامى تلاش ‍ مى كردند، صريح و قاطعانه دفاع كرد.

اين جهان بينى نواب از آنجا نشات مى گرفت كه وى معتقد بود كه بايد از لاك مليت پرستى بيرون جست ، و با اتحاد مسلمين ، تسلط و چيرگى اسلام بر جهان هستى را ميسر ساخت . (168)

تاكنون در مورد ارتباط فكرى نواب صفوى با اخوان المسلمين و تاثير پذيرى وى از آن جمعيت اسلامى ، نظرات مختلفى ابراز گرديده است . برخى بر آنند كه شكل گيرى جنبشهاى اسلامى در ايران شيعى ، ناشى از تاثيرات تعيين كننده حركت اخوان المسلمين در جهان اسلام مى باشد؛ چرا كه اخوان المسلمين به عنوان نخستين جمعيت اسلامى متشكل ، در قرن حاضر مى شناسند كه چون طوفانى سراسر كشورهاى اسلامى را فراگرفت . مفسران در بررسى رد پاى تاثيرات حركت اخوان المسلمين در جنبشهاى اصيل اسلامى ايران ، از حركت فدائيان اسلام به عنوان پيشتازان جنبش ‍ مسلحانه آزاديبخش اسلامى در كشور ياد مى كنند و نظرات نواب صفوى در كتاب جامعه و حكومت اسلامى يا رهنماى حقايق را از نزديك به نظرات و انديشه هاى رهبران اخوان المسلمين در مصر مى دانند و جنبش ‍ فدائيان اسلام را در چارچوب همان اصول اخوان المسلمين بررسى مى كنند. (169)

از شيخ محمد محمود الصواف (170) - نقل شده است كه سيد مجتبى نواب صفوى ، در طول سالهايى كه در عراق بوده است ، با اخوان المسلمين در تماس بود و در جلساتشان شركت مى كرد؛ چندين بار نيز به زبان عربى ، براى اعضاى جمعيت اخوان المسلمين عراق سخنرانى كرده بود.

شيخ محمد محمود الصواف ، همين ارتباط مستقيم نواب با اخوان المسلمين عراق - و از جمله سخنرانى مهم وى در كنفرانس مؤ تمر اسلامى اردن ، پيرامون لزوم اسلامى كردن مسئله فلسطين - را عامل معروفيت جهانى نواب صفوى و سپس دعوت وى به اخوان المسلمين مصر دانسته است . (171) گرچه صواف از ارتباط نواب با اخوان المسلمين عراق سخن گفته است ، ليكن نواب صفوى تا قبل از ارتباط نواب با اخوان المسلمين عراق سخن گفته است ، ليكن نواب صفوى تا قبل از سفر به كشورهاى اسلامى هيچگاه نسبت به تاثير پذيرى از اخوان المسلمين در جريان حركت و جنبش اسلام گرايانه اش سخنى به زبان نياورده است . با وجود اين ، با توجه به آگاهى و شناخت وى از حركت و جنبش ‍ اخوان المسلمين در جهان اسلام و افكار و انديشه هاى اسلامخواهانه آنان ، تاثير پذيرى او به كلى مردود نيست ؛ اما اين نكته را بايد به خاطر داشت كه نواب تنها در واكنش نشان دادن به نوشته ها و اقدامات انحرافى كسروى و به جوش آمدن غيرت و تعصبات دينيش و پس از دريافت فتواى ارتداد كسروى از سوى برخى علما و مراجع نجف ، روانه كشور شد؛ سير جريانات سياسى ، اجتماعى كشور، او را به تاسيس و رهبرى اولين تشكل مسلحانه اسلامى و مبارزات بى وقفه سياسى واداشت .

ارتباط نواب با اخوان المسلمين پس از سفر او به منظور شركت در اجلاس ‍ مؤ تمر اسلامى و سفر به مصر برقرار شد. وى همواره از جمعيت اخوان المسلمين مصر و از شهيد حسن البناء، رهبر اين جمعيت ، با احترام ياد مى كرد و آنان را ياران و خيرخواهان مسلمان مى خواند.

نواب صفوى پس از بازگشت از مصر به ايران نيز براى آزادى اعضا و رهبران اخوان المسلمين تلاش كرد. وى چندين تلگراف به جمال عبدالناصر نخست وزير وقت مصر مخابره كرد و از او خواست تا به قول خود در جهت آزادى آنان عمل نمايد . نواب در بازجوئيهايش مى گويد، پس از اين تلگرافها جمال عبدالناصر اعضاى اخوان المسلمين را آزاد ساخت و او با ارسال تلگراف ديگرى از وى تشكر كرد. اما مدتى بعد بار ديگر اعضاى جمعيت اخوان المسلمين بازداشت و به زندان افتادند. اين بار نيز نواب با ارسال تلگرافى به عبدالناصر گوشزد كرد كه مصلحت شما شدت عمل با اخوان المسلمين نمى باشد. (172)

متن اين تلگراف چنين است :

قاهره ، آقاى نخست وزير جمال عبدالناصر،

رفتار شديد شما با اخوان المسلمين غضبى شديد در قلوب مسلمين ايجاد نموده ، سريعا تجديد نظر نماييد و كارى نكنيد كه موجب پشيمانى دردناكى براى شما شود.

تهران بيارى خداى توانا - نواب صفوى (173)

بى ترديد ديدار و گفتگوهاى نواب با برخى از رهبران بزرگ اسلامى ، در پرورش انديشه و فكر وى تاثير فراوانى گذارد. به گونه اى كه از اين پس نواب بيش از گذشته به مسئله اتحاد و اتفاق ملل و مذاهب اسلامى مى انديشيد.

در اين زمان نواب صفوى رهبر مبارزه اى بود كه پس از يك دهه مبارزه بى امان با استبداد و استعمار، به جهانى كردن مبارزات اسلامى و اتحاد و اتفاق مبارزان مسلمان جهان ، در نابودى ايادى استكبار در سرزمينهاى اسلامى مى انديشيد. در همين راستا نواب در راستاى مصاحبه اى مطبوعاتى در دهم آذر ماه 1333، ضمن پيشنهاد ايجاد يك انجمن ، به ارائه برنامه اى 9ماده اى در جهت اتحاد و اتفاق ملل و مذاهب اسلامى جهان مبادرت ورزيد كه به بسيارى از روزنامه هاى دنيا مخابره گرديد. متن اين برنامه چنين است :

...براى اتحاد ملل و ممالك اسلامى چندى قبل برنامه اى به سفراى ممالك اسلامى دادم و اينك بطور مختصر به مواد اين برنامه اشاره مى كنم :

1 - ايجاد انجمن شوراى بين الملل و حكومتهاى اسلامى كه نمايندگانى از طرف حكومت و ملت ، در مركز اين انجمن براى هميشه حاضر باشند.

2 - احكام اين انجمن جنبه عمومى داشته ، در تمام ممالك اسلامى اجرا گردد.

3 - احكام ضرور اسلام كه در هيچ يك از مذاهب و فرق مختلفه اسلام مورد اختلاف نيست ، طبق دستور اين انجمن در تمام ممالك اسلامى اجرا شود.

4 - طبق دستور اين انجمن از كليه مخالفين و مفاسد جلوگيرى شود.

5 - انجمن از حقوق و حدود افراد مسلمان دفاع كند.

6 - تعاليم اسلام در تمام ممالك اسلامى از روى معارف و علوم عالى قرآن با بنياد فرهنگى اسلامى اجرا گردد.

7 - تمام ملل اسلامى در انجام وظايف خصوصى فرق و مذاهب مختلف اسلامى دخالت نكنند.

8 - مباحثات و مكالمات ميان ملل اسلامى و مسلمانان تحت نظر اين انجمن هيچگاه از صورت دليل و منطق و احترام متقابل بر مبناى اخوت و محبت تجاوز نكند.

9 - انجمن پايگاه صنعتى و نظامى عصر جديد بين ملتهاى اسلامى باشد و در صنايع همكارى ملل اسلامى را تقويت كند.... (174)

نواب پس از سفر مصر، چندين بار با شيخ محمد تقى قمى موسس ‍ جمعيت دارالتقريب و از علماى ايرانى ساكن قاهره ، در تهران - ملاقات و گفتگو كرد. وى از جمله دعوت كنندگان نواب به مصر بود و يكى از ملاقاتهايش در منزل نواب صفوى انجام شد. گفتگوهاى آنان بيشتر پيرامون مسئله اخوان المسلمين مصر و گرفتار شدن رهبران آن جمعيت دور مى زد .نواب معتقد بود كه اقدامات سركوبگرانه دولت مصر عليه اخوان المسلمين ، كارى جاهلانه است و دولت مصر بايد از توان و قدرت اين جمعيت در جهت مصالح اين كشور و مسلمين استفاده كند. (175)

نواب صفوى همواره حسن البناء موسس جمعيت اخوان المسلمين مصر را به خاطر تلاشش در جهت پيشبرد مقاصد عالى اسلامى و گسترش آيين مقدس اسلام در جهان مى ستود و از وى به نيكى ياد مى كرد. وى از آنجا كه نسبت به تاريخچه فعاليتهاى طولانى آن جمعيت و فداكارى حسن البناء در مبارزه با امپرياليست و حكومتهاى دست نشانده آنها آگاهى داشت ، به ترجمه و انتشار مقاله اى از حسن البناء مبادرت ورزيد.

نواب در مقدمه اين ترجمه ، در خصوص توصيف شخصيت حسن البناء بنيانگذار اخوان المسلمين چنين نوشت :

اراده قوى و روح جاويدان رهبر فقيد اخوان المسلمين ، راهنماى جهاد مقدس ضداجنبى ملت مسلمان مصر است . براى مسرت روح پر فتوح راد مرد مجاهد، شهيد حسن البناء بنيان گذار جمعيت مسلمانان مبارز و مجاهدين حقيقى راه تعالى اسلام يعنى اخوان المسلمين مصر، ذيلا به ترجمه مقاله اى از آن رهبر با شهامت فقيد كه نمونه روح آتشين و كمال علاقه او به سربلندى اسلام و زاييده ايمان و مبانى مقدس آيين آسمانى ما است ، مى پردازيم تا ذهن خوانندگان عزيز نسبت به ميزان علاقه اين مسلمان واقعى كه در جهاد فى سبيل الله جام شهادت نوشيد، واقف گشته و بدانند برخلاف متظاهرين به دين و رياكاران ماسكدار، مردان از جان گذشته و فداكارى نيز در جهان هستند كه سر در كف نهاده و براى اعتلاى پرچم مقدس مذهب اسلام جان و سر نثار مى كنند. مرحوم حسن البناء در مصر به افتتاح مكتبى مبادرت ورزيده كه امروز دهها هزار تن از شجاع ترين و با شهامت ترين جوانان و مردان دلير مصرى پيرو آن مكتب مى باشد و هم آنها بودند كه در حوادث جانگداز كانال سوئز، اسلحه به دست گرفته و از ناموس و شرف مسلمانان دفاع كردند. در مقاله زير، حسن البناء رهبر اخوان المسلمين مصر با دلائل چهارگانه عقلى ، نقلى ، حسى و تاريخى اثبات مى كند كه آئين مقدس و تعليمات درخشان اسلام در جهان پيروزمند شده و قلوب افراد بشر را به نور خود منور خواهد ساخت . انشاء الله تعالى . (176)

چنين ارادتى نسبت به بنيانگذار اخوان المسلمين ، پيوند نواب صفوى با رهبران و بزرگان تشكلهاى مذهبى در كشورهاى اسلامى را فزونى بخشيد؛ تا جايى كه در سال 1334 ش پيش از شهادتش ، به يك شخصيت شناخته شده در جهان اسلام مبدل شد و ترس از اينكه نواب نيز همچون حسن البناء تشكيلات محدود فدائيان اسلام را به تشكيلات پيچيده اى چون اخوان المسلمين تبديل كند، رژيم را واداشت كه وى را بازداشت و حكم اعدامش را صادر كنند.

ارتباط و نزديكى نواب با اخوان المسلمين تا بدان حد رسيده بود كه با بازداشت وى در سال 1334، ش يك گروه از اعضاى اخوان المسلمين كه از مصر بودند، به سرپرستى شيخ محمد غزالى قصد داشتند به عنوان وكلاى مدافع و به منظور دفاع از او و در نهايت ، نجاتش به ايران بيايند. اما پس از ورود آنان به عراق ، ويزاى ورود به ايران به آنها داده نشد و به ناچار بازگشتند و اندكى بعد شنيدند كه نواب و يارانش همچون حسن البناء در مصر توسط حكومت ديكتاتورى به شهادت رسيدند. (177)

حميد عنايت در كتاب انديشه هاى سياسى اسلام معاصر، با بررسى نقش فدائيان اسلام در ايجاد اولين تشكل مسلحانه اسلامى در ايران ، مى نويسد: كه اخوان المسلمين تا كنون نتوانسته اند حزب حاكمى در مصر باشند و نمى توان شكل نهايى افكار و آرائشان را اگر به قدرت برسند، پيش ‍ بينى كرد، ولى نمونه اى از آن را در قرينه ايرانيشان موسوم به فدائيان اسلام - در تشكلهاى هيئتهاى مؤ تلفه و مشابه آن - كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى در سال 1357، سهمى در سلسله مراتب قدرت حاكمه جمهورى اسلامى ايران بدست آورند، را مى توان ملاحظه كرد. (178)

به نظر اين نويسنده ، فدائيان اسلام پس از جنگ جهانى دوم ، نيرويى فعال در صحنه سياسى شدند و نخستين مبارزه اجتماعى آنها، بسيج حمايت مردم در ايران به نفع فلسطينيها در زمان جنگ عرب - اسرائيل بود. وى تفاوت نهضت فدائيان اسلام را با اخوان المسلمين مصر در دو مورد مى داند: نخست اينكه به عقيده او فدائيان اسلام هرگز جنبشى توده اى نشدند و همواره گروهى از جان خود گذشته باقى ماندند كه خود را وقف پيگيرى شديد اهداف اسلاميشان ساخته بودند. گرچه بعضى از شعارهاى ضد امپرياليستيشان گاهى توده گير مى شد ؛ دوم اينكه قهرمانى كه در پايه حسن البناء عقل سياسى يا در پايه سيد قطب بينش يا در پايه ابوالاعلى مودودى پاكستانى فضل و دانش داشته باشد، پديد نياوردند، وى از بينانگذار فدائيان اسلام به عنوان مردى كه نفوذ و جاذبه شخصيش ‍ سرسپردگى و وفادارى عظيمى در اطرافيانش ايجاد كند، ياد مى كند.

نكته ديگرى كه مورد اشاره حميد عنايت قرار گرفته است كه از ميان همه گروههاى دينى سياسى شيعه معاصر در ايران ، فدائيان اسلام تنها گروهى بوده اند كه روابط آموزشى - عقيدتى و حتى چنانكه گفته اند، سازمانى با همتاى سنيشان در جهان عرب داشته اند. و ضمن آن بسيارى از آثار سيد قطب ، غزالى و سباعى توسط فدائيان اسلام يا حاميان آنها در ايران همفكرانشان ترجمه و منتشر شده است .

عنايت ، با توجه به تمسك بى چون و چراى فدائيان اسلام به تشيع و اين واقعيت كه اين مولفان در كتابهايشان نظرگاه و آراء آشتى ناپذير خود را مطرح ساخته اند، تجلى چنين روحيه اى - كه فراتر از هر گونه فرقه گرايى است - از يكى از مبارزترين گروههاى شيعى معاصر در ايران ، شايان تحسين دانسته است . (179)

بنيادگرايى اسلامى هر دو جنبش فدائيان اسلام در ايران و اخوان المسلمين در مصر، برغم اختلاف عقيدتى ، انديشه هاى آرمان گرايانه يكسانى به هر دو بخشيده بود. كادر رهبرى فدائيان اسلام ، ترجمه آثار شخصيتهاى برجسته اخوان المسلمين همچون سيد قطب ، غزالى ، و سباعى را جهت مطالعه در اختيار هواداران و اعضاى خود قرار مى داد. متقابلا اخوانيها نيز به هنگام مسافرت نواب صفوى به ممالك عربى زبان ، از جمله مصر، از وى استقبال شايانى به عمل آوردند. در واقع روابط فدائيان اسلام با احزاب سياسى اسلامى خارج از كشور، علاوه بر هموار كردن راه برقرارى ارتباط و

مبادله اطلاعات براى احزاب مسلحانه و زيرزمينى ، تاثير عميقى نيز بر انديشه ها و گرايشهاى آنها گذاشت . از جمله اين احزاب و گروههاى مبارز اسلامى كه در دهه هاى بعد شكل گرفتند، هيئتهاى مؤ تلفه اسلامى و حزب ملل اسلامى بودند و ثانيا به نظر مى رسد كه فدائيان اسلام بيش از اعضاى حزب ملل اسلامى بر تشكيل حكومت اسلامى با تاكيد بر گرايشهاى شديد شيعى ، اصرار مى ورزيدند. (180) هيئتهاى مؤ تلفه را نيز برخى از اعضا و همفكران فدائيان اسلام كه تحت رهبرى حضرت امام خمينى (ره ) گرد آمدند، تشكيل دادند.

ز - شيوه فدائيان اسلام در مبارزات سياسى

شيوه فدائيان اسلام از جمله مسائلى است كه تاكنون مورد نقد برخى صاحبنظران قرار گرفته است . مفسران ، تلاش فدائيان اسلام براى برانداختن مناسبات موجود و در انداختن طرحى نو كه متضمن اسلامى كردن جامعه و حكومت بود، را از طريق استراتژى و روشهايى متفاوت با الگويى متعارف مبارزات فدائيان اسلام ميسر مى دانند و معتقدند كه براى تغييرات بنيادين در شكل و محتوا، بيش از هر چيز به يك مبارزه فرهنگى بلند مدت نياز بود و توسل به شيوه هاى قهرآميز نظير اعدام انقلابى و حتى روشهاى مسالمت آميز در چارچوب نظام موجود مانند مبارزات پارلمانى ، حزبى ، مطبوعاتى و برپايى اجتماعات سياسى و.... كه فدائيان اسلام گاه از آن بهره مى گرفتند، نمى توانست در اين عرصه چندان كار آمد باشد؛ لذا مى گويند هنگامى كه اساس و ماهيت يك حكومت و نيز نهادها و نخبگانش غاصب و ظالم معرفى شده اند، هر گونه مبارزه مسالمت آميز متعارف در نظامهاى دموكراتيك منتفى است ؛ اين مبارزات زمانى ثمر خواهد داد كه اصل نظام پذيرفته شود.

بنابراين چنين استنباط شده است كه توسل به ترورهاى فردى كه در سطحى نازلتر از جنگ مسلحانه قرار مى گيرد، نيز نمى توانست وافى به مقصود باشد؛ زيرا اين شيوه مبارزه در صورت موفقيت كامل ، صرفا به جابجايى نخبگان مى انجاميد و گروه مبارز و مخالف را به صورت يك گروه فشار و هوادار خشونت جلوه مى داد كه پيامد منطقى آن ، مردم گريزى و ايجاد هراس و وحشت عمومى بود كه خود مانع از فراگيرى ، عمق يابى و توده اى شدن مبارزه مى شد.

بدين ترتيب مفسران تعارضى اساسى ميان راه و روش مبارزه ، شيوه تعامل با نظام سياسى و نيز آرمانهاى دينى آنان ديده و برآنند كه دامنه اين تعارض ‍ با در نظر گرفتن اهداف كلان فدائيان اسلام - كه عبارت بود از نجات و رستگارى بشر و دعوت تمام جهانيان از مذاهب و ملل مختلف به آيين اسلام يا دست كم اتحاد و اتفاق امت اسلامى - وسعت بيشترى مى يافت .

با وجود اين ، اين دسته هيچگاه يك شيوه مشخص مبارزه فرهنگى توسط آن جمعيت را رد نكرد؛ اما آثار مكتوب نواب صفوى و اعضاى برجسته جمعيت و نيز اقدامات عقيدتى و دينى نواب صفوى به همراه حاج سراج انصارى ، شيخ قاسم اسلامى ، شيخ مهدى شريعتمدارى و جمعى از نويسندگان و فضلاى دينى را در قالب تشكيل هيئتى موسوم به جمعيت مبارزه با بى دينى كه در جهت پاسخ گوئى به مدعيات كسروى و براى مبارزه با تمام مظاهر بى دينى و مفاسد جامعه بود را از جمله حركتها و مبارزات فرهنگى نواب صفوى و همفكرانش دانسته اند. (181)

با در نظر گرفتن استدلالات نواب صفوى ، درباره علل اتخاذ شيوه قهرآميز در مبارزات پيگير جمعيتى كه رهبرى آنرا بر عهده داشت ، نيز، با لحاظ مقتضيات زمان و شرايط خاص سياسى - اجتماعى ، اين گروه هرگز درصدد نفى مطلق و تخطئه ترورهاى انقلابى آنان برنيامده اند؛ زيرا همگى معترفند كه اينگونه عمليات ، در جريان نهضت عمومى مردم و در روند رخدادهاى تاريخى - سياسى ايران معاصر، از نظر سياسى ، فكرى و مذهبى ، سهم بسزايى داشته است . علاوه بر آن نكته نيز اتفاق نظر وجود دارد كه همه اين قتلها، با دفاع از منافع ملى و مذهبى كشور صورت گرفته و نتايج مثبتى در تاريخ معاصر كشورمان به بار آورده است ؛ چنانكه بدون اعدام انقلابى كسروى ، رزم آرا و هژير، بخش عمده اى از مبارزات مذهبى - ملى ناكام مى ماند.

از سوى ديگر، به نظر هواداران اين جمعيت ، اين تلاشها در راه انهدام مهاجمين به اسلام و حقوق مسلمانان صورت پذيرفته و با اجازه و فتواى فقهاى عاليقدر اسلام و درست در چارچوب ضوابط شرع مقدس ، انجام مى گرفته است . (182)به طورى كه حتى آيت الله كاشانى به عنوان رهبر مذهبيون و فعالترين مجتهد سياسى آن دوران ، غالبا فكر مى كرد. (183) تا آنجا كه صراحتا با مفسد فى الارض خواندن تعدادى از سياستمداران فاسد حكومت ، فتواى شرعى ترور آنها را صادر كرده بود؛ اجراى كامل طرح قتل رزم آرا توسط فدائيان اسلام هم بر اساس همان حكم شرعى وى صورت پذيرفت .

نواب صفوى با چنين انديشه و تفكرى راه برپايى نظام و حكومت اسلامى را نبرد قهرآميز و مسلحانه دانست . به همين جهت گروهى فدائيان اسلام را به دليل آنكه در آن نظام ديكتاتورى و خفقان ، شيوه مسلحانه را در تاكتيك مبارزاتى خود برگزيد، از لحاظ اجتماعى ، اهل خشونت مى خوانند؛ اما نواب و يارانش را از لحاظ فردى واقعا فدايى اسلام ، متعصب در دين و حساس نسبت به مسائل اسلامى مى شناسند. آنان جملگى نواب صفوى را فردى مخلص كو نيز همراهى او با جبهه ملى ، در جريان نهضت ملى نفت را صادقانه قلمداد مى نمايند و معتقدند كه فعالترين ، موثرترين و محسوسترين گروه اسلامى كشور در آن شرايط حساس ، جمعيت فدائيان اسلام بوده اند. (184)

نواب صفوى و يارانش نسبت به اسلام و دفاع از آن در برابر دشمنان دين ، ديدگاه و گفتمان خاصى داشتند كه همان مبارزه قهرآميز با دشمنان اسلام بود. در تاريخ اسلام نيز چنين ديدگاهى مورد حمايت بسيارى از علما و مراجع از جمله حضرت آيت الله بروجردى ، با توجه به شرايط زمانى مطرح گرديده كه مخالفت چنين روشى است . نواب صفوى در بازجوئيهايش اعلام كرده است كه تنها با انگيزه دينى و نيز اعتقاد به كسب مجوز شرعى عمليات مسلحانه و اخذ آن از برخى مراجع و مجتهدين ، به چنين اعمالى مبادرت ورزيده است . به نظر نواب صفوى ، حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز هنگامى كه از ناحيه برخى ، دشمنان ، نسبت به حريم اسلام و مسلمين احساس خطر مى نمود و همه راههاى ارشادى را مسدود مى ديد، دستور اينچنين اعدامهايى را صادر مى فرمود. چنانكه پس ‍ از شكستى كه كفار قريش در مكه ، از مسلمين متحمل شدند و موجبات نگرانى قوم يهود فراهم گشت ، آنان موقعيت استكبارى خود را در معرض ‍ نابودى ديدند و اقدام به توطئه عليه اسلام و پيامبر كردند.

يكى از اين افراد كعب ابن اشرف از بزرگان و سرمايه داران يهود، در مدينه بود كه قصد تعدى به نواميس مسلمين را داشت و زمانى كه اخبار اقدامات او به رسول گرامى رسيد، چون چاره اى در مبارزه با او، با توجه به شرايط زمانى ، به نظرشان نيامد، از محمد بن مسلمه و ابو نائله كه از اصحاب او بودند، خواست تا شرش را از سر مسلمين كم كنند. آنها نيز شبانه با ضربات كارد و شمشير وى را كشتند.

در جاى ديگر نيز صدور چنين دستورهايى از جانب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، مشاهده شده است كه حكايت از گستردگى قدرت و نفوذ اسلام دارد و مانع از ايجاد روحيه ترس و وحشت از دسيسه دشمنان در بين مسلمين مى گردد. (185)

فدائيان اسلام معتقد بودند نبايد از كشتن و كشته شدن دشمنانشان هراسى به دل راه دهند؛ دشمنى كه در برابر حقايق اسلام گردن ننهاد و قصد تجاوز به مسلمين را داشت ، بر اساس حكم خدا و به منظور گسترش حق و حقيقت ، بايد نابود گردد، مسلمين هرگز نبايد تنها بعد عاطفى اسلام را گرفته و مبارزه با دشمنان را رها كنند. با همين انديشه و به منظور دفاع از كيان اسلام بود كه نواب صفوى به قتل كسروى ، هژير و رزم آرا اقدام كرد. وى آنان را دشمنان اسلام و مسلمين مى دانست و معتقد بود كه اين اعمال در دفاع از اسلام صورت مى گيرد و هرگز آنرا ترور قلمداد نمى كرد.

چون به اعتقاد هواداران وى ، اصولا تروريست كسى است كه براى ارضاى خواسته هاى پست خويش اقدام به كشتار انسانها كند و چنين شخصى هرگز از عقل و ايمان برخوردار نمى باشد . تروريسم ضد بشر و ضد فضيلت است . آنها مى گويند، لفظ ترور كلمه اى است غربى و گويا به منظور انسداد راه هر گونه دفاع مسلمين در برابر جنايتهاى مستكبران ، به كشورهاى اسلامى وارد گرديده است . (186)

اين اعتقاد چندان هم بى اساس نيست ؛ چنانكه پس از پيروزى انقلاب اسلامى و برپايى نظام جمهورى اسلامى نيز دشمنان استكبارى با همين دسيسه ، پيوسته جمهورى اسلامى ايران را كه در دفاع از مبارزات بر حق مسلمانان فلسطين و لبنان و تمامى مظلومان و ستمديدگان بپاخواسته ، تروريست خوانده ، و حتى مبارزات مردم مسلمان فلسطين و لبنان عليه تجاوزات اسرائيل غاصب را نيز اعمال تروريستى مى خوانند.

نواب صفوى بنابر شيوه مبارزاتى اش ، آنگونه بود كه خود را ملزم مى دانست كه قبل از هر اقدامى در برابر آنچه كه وى آنرا جنايات بشرى و خيانت به مسلمين توسط حكام و ايادى آن تشخيص مى داد، هشدار داده ، اعلاميه صادر نموده و با سخنرانيهاى متعدد علنا اخطار نمايد و چنانچه هيچيك اثرپذير نبود ، در جهت از ميان برداشتن چنان معاندينى عليه اسلام و مسلمين ، به ستيز برخيزد . وى در طول بيش از 12 سال مبارزه پيگير با جريانات انحرافى و رژيم ديكتاتورى پهلوى و همچنين عمال وابسته به آن ، از طريق ، صدها سخنرانى ، مقاله ، نامه ، به بيان عقايد و اعتقادات اسلامى خود در خصوص لزوم اجراى احكام و دستورهاى اسلام پرداخت و هرگاه كه هيچگونه راهى در وصول به آن اهداف نمى يافت ، و نفوذ كلام و منطق و انديشه را در دشمنان بى اثر مى ديد، دست به سلاح مى برد.

نواب صفوى در دورانى كه خفقان و ظلم رژيم شاهنشاهى پهلوى همه جا را فرا گرفته بود، فرياد برمى آورد كه حكومت پهلوى ، حكومت قانونى و ملى نيست و حق را با ملت ايران مى دانست . و اين سرزمين را كشور پيروان آل على محمد صلى الله عليه و آله معرفى مى كرد و رژيم را نيز غاصب سرزمين اسلامى مى شناخت و از همين روى پيوسته ملت ايران را به شكست و نابودى حكومت پهلوى نويد مى داد.

او اصلاح را تنها در سايه قدرت و قدرت را تنها در فداكارى و فداكارى را فقط در سايه تربيت اسلام معرفى مى كرد و استدلال مى كرد كه چون جوانان ايران ، تربيت شدگان اسلامند، لذا فداكار، معتقد و با روحيه جانبازى و شهادت طلبى ، در راه استحكام بخشيدن به بنيادهاى پاك ايمان و عدالت قدم مى نهند. وى افكار بيدار و آگاه مردم ايران را به حقانيت انديشه هاى اسلامى در كشور، هدايت كرده و انتقام از جنايتكاران و غاصبين را لازم مى شمرد . (187)

در ميان گروهها و سازمانهايى كه در دهه هاى چهل و پنجاه شيوه چريكى و متكى بر ايدئولوژى اسلامى را برگزيدند، علاوه بر هيئتهاى موتلفه اسلامى كه اقدام به ترور حسنعلى منصور كرد ، حزب ملل اسلامى كه جايگاه ويژه اى دارد. شايد بتوان گفت كه حزب ملل اسلامى اولين گروه روشنفكر اسلامى بود كه با اقتباس از تجربه هاى مبارزاتى ساير جنبشها، به تاسيس ‍ حكومت اسلامى از طريق مبارزه مسلحانه و انقلاب اسلامى توجه كرد؛ همچنين اولين حزب متشكلى بود كه با سازماندهى مخفى ، اساسنامه دقيق و علمى و با اتكاء بر ايدئولوژى اسلامى ، به مبارزه با استبداد و استعمار پرداخت و الهام بخش بسيارى از سازمانها و گروههاى چريكى ، مى توان حزب ملل اسلامى را اولين حزب اسلامى ، با شيوه مسلحانه و قهرآميز دانست ، بايد توجه داشت كه فدائيان اسلام حدود 15 سال پيش از آنها، همين روش را به منظور پيشبرد اهداف جمعيت خود (برقرارى حكومت اسلامى ) برگزيده بودند. از آنجا كه فدائيان اسلام داراى اساسنامه و مرامنامه مدون نبودند، نمى توان آنها را در رديف احزاب سياسى با تشكيلات منسجم و با سازماندهى عالى حزبى به شمار آورد؛ اما همچنان نخستين جمعيت پيشرو در مبارزات قهرآميز مسلحانه در تاريخ سياسى معاصر كشورمان محسوب مى گردند. (188)

پس جامعه ايرانى تجربه پيدايش جمعيت هاى بنيادگراى اسلامى را پيش از حزب ملل اسلامى تجربه كرده بود و آن هم فعاليت فدائيان اسلام را تند و افراطى مى شمارند ،معتقد به تاثيرات اين تفكرات ، بر انديشه و تفكر رهبر حزب ملل مى باشد. گفته هاى موسوى بجنوردى رهبرى حزب ملل اسلامى نيز اين نظر را تاييد مى نمايد. چنانچه از وى در اين باره

چنين نقل شده است : تاثير فدائيان اسلام در انديشه هاى من در اين حد بود كه آرمانهاى آن عزيزان به شدت مرا مجذوب مى كرد و شايد يكى از آگاهى هاى اوليه حقير براى گرايش به ايدئولوژى حركت فدائيان اسلام (189) بود.

بدين ترتيب ، شايد بتوان حركت فدائيان اسلام را، اولين جنبش خودجوش ‍ جوانان بنيادگراى ايرانى داراى تفكر اسلامى قلمداد كرد كه تاثير اندكى از جريانات خارج از ايران پذيرفته بودند؛ اما حزب ملل ، حلقه جدايى ناپذير يا به عبارتى ، نطفه اصلى پديده بنيادگراى جهان عرب شيعه در ايران بوده است ؛ ضمن آنكه علما و مراجع بزرگ ايرانى مقيم عراق هم در پاگيرى چنين تفكرى نقش مهمى داشتند.

در مجموع مى توان گفت كه همين تفكر و انديشه مبارزه قهرآميز با حكومت ديكتاتورى پهلوى ، در مبارزات قهرآميز ملت مسلمان ايران ، در جريان انقلاب اسلامى موثر افتاد و در نهايت با رهبرى مدبرانه حضرت امام ، به پيروزى نهايى دست يافت .