جمعيت فدائيان اسلام

داوود امينى

- ۴ -


فصل دوم - انديشه سياسى - دينى فدائيان اسلام

الف - مبانى فكرى جنبش فدائيان اسلام

جنبشها و حركتهاى اسلامى كشورمان ، از فرازهاى مهم تاريخ معاصر ايران محسوب مى گردند كه تاكنون تحليلهايى با رويكردهايى متفاوت در خصوص آنها صورت پذيرفته است دلايل پيدايش هر يك از اين قيام ها و جنبشها را بايد در سير تحولات سياسى - اجتماعى همان دوره ، مورد بررسى قرار داد. جنبشهاى پس از انقلاب مشروطيت تا پيروزى انقلاب اسلامى نيز تنها در بستر تحولات سياسى ، اجتماعى همان دوران قابل بررسى است . ملت ايران كه پس از انقلاب مشروطيت ، انتظار استقلال و آزادى و رفاه را داشت ، با مصائب بزرگى در جامعه مواجه گرديد. دولتهاى امپرياليستى چون انگليس ، روسيه تزارى و آلمان ، هر كدام در جهت اجراى برنامه هاى استعمارى خود با يكديگر به نزاع برخاستند و بر مداخله خود در امور ايران افزودند. در اين وضعيت و در حاليكه حكومت ايران فقط جنبه تشريفاتى داشت ، از ميان ملت به ستوه آمده ، افرادى در گوشه و كنار مملكت پيدا شدند تا بلكه زنجير اسارت را پاره كرده و آزادى و استقلال كشور را تامين نمايند. نهضت جنگل در گيلان ، قيام خيابانى در تبريز، جنبش دشتستانيها و تنگستانيها در جنوب ، از آن جمله اند. (105)

در دوره رضاشاه نيز به دنبال شكل گيرى حكومتى مستبد و ديكتاتور، قيامهايى چون قيام حاج نور الدين نجفى اصفهانى ، قيام مسجد گوهرشاد، مقاومت دليرانه مدرس در برابر رضاشاه و حركتهايى ديگر، پديدار گشت .

در طول دوره شانزده ساله حكومت ، قيامهاى ديگر نيز با قدرت و قهر و غضب ، در هم شكسته شد. (106) پس از شهريور 1320، مداخلات بيگانگان در امور داخلى ايران و رواج افكار انحرافى برخى روشنفكران و سياستمداران ، موجب گشت تا تاريخ معاصر كشورمان مملو از قيامها و مقاومتهاى درخشان و خونينى باشد كه بالاخره با پيروزى انقلاب اسلامى به ثمر نشست .

ارزيابى هر يك از اين جنبشها و حركتهاى فكرى - سياسى معاصر، مى تواند ما را با ماهيت شكل گيرى ، موفقيت يا عدم موفقيت آنها آشنا سازد؛ چرا كه همه قيامها و جنبشهاى اسلامى قرن معاصر در ايران ، عموما توسط حكومتهاى خودكامه سركوب شدند و نتوانستند به همه اهداف و شعارهاى خود دست يابند، و جملگى اين قيامها چون ميرزا كوچك خان جنگلى در شمال ، قيام خيابانى در تبريز،قيام حاج آقا نورالله اصفهانى و نيز جنبش فدائيان اسلام ، با شهادت رهبرانشان بدست رژيمهاى ديكتاتورى ، ناكام ماندند. اما وجه اشتراك همه ، آنها، انديشه دينى و اصول مبتنى بر ارزشهاى اسلامى مندرج در قيام آنهاست كه بررسى موشكافانه اى را مى طلبد. در اين ميان و بر حسب موضوع اين گفتار، انديشه دينى و مبانى فكرى فدائيان اسلام از اهميت ويژه اى برخوردار است كه لازم است به اجمال ، به آن پرداخته شود.

انديشه دينى فدائيان اسلام كه تلاش مى كرد به يك ايدئولوژى سياسى فراگير مبدل شود؛ با تنگناهاى اجتماعى - سياسى و حتى عقيدتى مواجه بود. چنين انديشه اى در شرايطى وارد ميدان مبارزات سياسى - دينى شد كه اسلام به مثابه ايدئولوژى سياسى مطابق با دوران جديد، در حاشيه سياست رسمى قرار گرفته بود. اين امر از يك سو ناشى از نفوذ و قدرت روز افزون احزاب و جريانهاى سياسى غير دينى - اعم از احزاب چپ ، ليبرال ، ملى گرا - بود كه در پى دوره اى از مدرنيسم و نوسازى سطحى پديدار شدند و قوانين و نهادهاى خاص خود را به ارمغان آوردند و از ديگر سو، از ضعف و انفعال فزاينده حاكم بر مجامع و محافل دينى و رهبران آن ريشه مى گرفت . بدين ترتيب ، در چنين فضاى متصلبى كه از هر سو تنگناهاى فراوانى در مسير پيدايى و شكوفايى يك جنبش سياسى - دينى وجود داشت ، ظهور فدائيان اسلام و تاثير انكار ناپذيرشان بر رخدادها و تحولات تاريخى دهه هاى 1320 و 1330 سزاوار تحسين است ؛ اما در عين حال ، ارزيابى هاى نقادانه اى هم در مورد آن جنبش صورت پذيرفته است . (107) همين مسئله ، بررسى انديشه و آراى فدائيان اسلام را در خور توجه محافل علمى قرار داده است .

به نظر برخى صاحبنظران ، انديشه فدائيان اسلام ظاهرا در پى تغيير ساختارى بوده است ؛ اما شعاع عملشان نوعى تغيير تعادلى و اصلاح گرايانه را تعقيب مى كرده است . به عبارت ديگر آنها مى كوشيدند تا بر شرايط و سبك زندگى و آرمانهاى فكرى و سياسى و به طور كلى بر همه ابعاد جامعه اثر بگذارند و سازمانهاى اجتماعى را به لحاظ محتوا و شكل دگرگون سازند؛ اما تلاشهاى آنها عملا و غالبا به بازيهاى سياسى روزمره ، ائتلافهاى زود گذر با جريانها و شخصيتهاى سياسى و اقدامات فردى محدود مى شده است .

مبانى فكرى آنها هم اختلاطى از روشهاى اصلاحگرايانه و انقلابى مى نمود. اصلاحگرايانه به اين مفهوم كه آنها مجموعه نهادها و نظام موجود را با اندكى تغيير در شكل مى پذيرفتند؛ و انقلابى از آن جهت كه خواهان تحول در ماهيت فرهنگى و دينى جنبش از حالت يك جنبش عميق سياسى و فكرى مى دانند و برخى نيز علل ناكاميهاى آن جنبش مهم سياسى - مذهبى را در اين تضادها جستجو مى نمايند. (108)

اما، اعضا و هواداران آن جمعيت ، اين انتقادات را رد مى كنند و مى گويند مسير حركت فدائيان اسلام فقط مبتنى بر مكتب مقدس اسلام و ارزشهاى بوده است و بر اساس تكليف دينى عمل كرده اند؛ چنانكه ريچارد كاتم مى گويد: فدائيان اسلام از نظر بينش مذهبى و سياسى خواهان بازگشت جامعه اسلامى به سنتهاى صدر اسلام بوده اند، زمانى كه دين از سياست جدا نبود. (109) بر اين اساس لازم است با ترسيم اجمالى مبانى انديشه هاى جنبش فدائيان اسلام و نيز درك مبانى معرفت شناختى اين جنبش ، به بازشناسى و باز كاوى گفتار و عملكردشان پرداخته شود.

نواب صفوى در آن شرايط خفقان آور، در حالى كه اعتقاد داشت حكومت بايد از بالا اصلاح شود، معتقد به اصلاح ساختار ذهنى مردم از پائين نيز بود و مى گفت : ما در همان حالى كه راس حكومت را ضعيف مى كنيم ، بايد پايگاه مردمى را حفظ كنيم و به ترتيب اقشار جامعه بپردازيم و اين مهم انجام نمى گيرد، مگر با امر به معروف و نهى از منكر. به نظر نواب صفوى ، اين امكان وجود دارد تا با بيدارى انسانهاى بسيارى كه به خواب غفلت رفته اند، آنان را تحت لواى معارف الهى و پرتوهاى خورشيد تابناك اسلام و قرآن ، به سوى زندگى واقعى رهنمون كرد تا طعم شيرين انسانيت را بچشند و از بند شهوات و دنياپرستى كه در آن گرفتار آمده اند، رهايى يابند و با ايجاد روح جانبازى و شهادت در ميان اين فرزندان اسلام و قرآن ، شرايطى فراهم آورد تا با سردمداران كفر و الحاد و نفاق بستيزند؛ چرا كه اينان از سرچشمه معارف الهى آب معرفت نوشيده اند و بايستى بار گران رهبرى تمام مردم مستضعف جهان و بخصوص مسلمين را بر دوش كشند. (110) وى هر پديده زيباى جهان را از جمال حق مى دانست و گويى در وراى اين طبيعت سير مى كرد. نواب بنا بر شيوه تفكرش ، هم امر به معروف را به طور فردى لازم ميدانست و هم مسئله را در سطح گسترده تر سياسى اجتماعيش ‍ مطرح مى كرد. براى او منكر سياسى هم منكر مذهبى بود، چون دين را از سياست جدا نمى دانست . (111)

نواب صفوى در خصوص مسئله سياست و منطق جمعيت درباره آن ، در بازجويى سال 1344 ش ، مى گويد: سياستى كه به معناى روز آن نقشه كشيهاى حقه باز است ، دخالت در آن وظيفه مسلمانان نيست . اما دخالت در سياستى كه به معناى تدبير امور جامعه از روى قوانين اسلام است ، بر مسلمانان لازم است و اين به معناى ديانت است . نواب صفوى با چنين تفكرى به تنهايى به تاسيس تشكيلات جمعيت فدائيان اسلام مبادرت ورزيد و پس از انتشار نخستين اعلاميه با امضاى فدائيان اسلام ديگران به اين تشكل اسلامى نوبنياد، جذب گرديدند. (112)

نواب در مورد انتخاب عنوان فدائيان اسلام براى تشكيلات سياسيش ‍ مى گويد: حضرت سيدالشهدا (ع ) را در خواب ديدم كه بازوبندى بر بازويم بست كه روى آن نوشته شده بود، فدائيان اسلام ، و من از اين جهت نام فدائيان اسلام را بر اين تشكل اسلامى نهادم . (113) او اگرچه توانست از طريق تشكيلات سياسيش در ميان طلاب علوم دينى ، كسبه و بازار و اقشار متوسط و پايين جامعه نفوذ يابد؛ اما در دانشگاهها نفوذ چندانى نداشت ؛ در آن زمان جناحهاى چپ ، دانشگاهها را تصرف كرده بودند؛ (114)و پس از توده ايها، جبه ملى از نفوذ بيشترى در دانشگاهها برخوردار بودند و نيروهاى مذهبى فاقد آن جايگاه شايسته و متناسب با شانشان بودند.

فدائيان اسلام در نشريه منشور برادرى ، ارگان اين جمعيت ، كه در سالهاى 1331 و 1332، منتشر مى شد، در طى سلسله مقالاتى ، بسيارى از ديدگاههاى اسلامى خود را درباره مسائل روز جامعه و موضوعات دينى ، سياسى ، اجتماعى و اقتصادى ، بيان مى كردند و مردم را به مبارزه در برابر بى عدالتى ها و حكومت مستبد فرا مى خواندند. يكى از بخشهاى مهم اين نشريه ، سلسله مقالات اسلام و اقتصاد بود كه از جنبه هاى مختلف دينى و فقهى مورد بررسى قرار مى گرفت .

فدائيان اسلام ، منشور برادرى را دشمن بى دينان و استعمارگران و خصم اجانب و ستمگران معرفى مى كردند و آنرا ابطال كننده فلسفه هاى دور از منطق ماديين و پاسخى به فلسفه ماترياليسم و سنگربان حفظ حقوق ستمكشان و رنجديدگان مى شمردند. اما رژيم كه تحمل انتشار چنين نشريه اى را نداشت ، پس از انتشار 15 شماره ، انتشار آن را متوقف نمود. (115)

ب - بررسى انديشه هاى نواب صفوى در كتاب جامعه و حكومت اسلامى

سيدمجتبى نواب صفوى در بحبوحه منازعات سياسى با جبهه ملى و آيت الله كاشانى در سال 1329 ش ، با انتشار كتابى تحت عنوان جامعه و حكومت اسلامى و يا اعلاميه فدائيان اسلام ، به تبين نظرات و برنامه هاى پيشنهادى برپايى حكومت اسلامى پرداخت . اين كتاب با سپاس ‍ و حمد خداى لايزال و درود بر انبياء و اولياى دين آغاز گشته و در تمام شئون فكرى و اجتماعى يك جامعه اسلامى سير كرده و با در نظر داشتن آرمانهاى دينى ، علاوه بر ژرف نگرى اجتماعى ، نوعى جهان بينى و آينده خاصى را در انديشه نواب صفوى مى نماياند. سيدحسين خوش نيت در كتاب نواب صفوى ؛ انديشه ها، مبارزات و شهادت او، به اين دو نكته اشاره مى كند: نخست آنكه خواننده كتاب جامعه و حكومت اسلامى بايد پيش از مطالعه آن درك كاملى از موقعيت آن روزگار داشته باشد؛ ديگر آن كه توجه كند كه از ديدگاه حكومت پهلوى ، بعد از كودتاى 28 مرداد 1332، دارنده اين كتاب با مجازات اعدام روبرو بوده است . (116)

اين كتاب ، علاوه بر آنكه در آبان ماه 1329 و خرداد 1332 توسط فدائيان اسلام چاپ و منتشر شد و در حد گسترده اى توسط پست براى سياستمداران و مسئولين حكومتى ، سفرا و حتى امراى كشورهاى اسلامى ارسال گرديد، در دى ماه 1357 نيز توسط حجت الاسلام سيدهادى خسرو شاهى به عنوان نشر نذير كه وجود خارجى نداشت ، در قم به چاپ رسيد و در سطح وسيعى در سراسر ايران توزيع گرديد. بخش دوم اين كتاب تحت عنوان كتاب فدائيان اسلام ؛ تاريخ ، عملكرد، انديشه ، در سال 1375 مجددا تجديد چاپ شد كه نگارنده نيز از آن نسخه بهره گرفته است . (117)اين اثر كه مى بايست مبناى انديشه و عمل هواداران اين جمعيت قرارگرفت و در صورت امكان در سراسر ايران به اجرا در مى آمد، در حقيقت تعقيب و طراحى يك آرمانشهر دينى بود كه قرنها پس از پايان دوران انديشه هاى مبتنى بر مدينه هاى فاضله ، نگارش يافته بود. با توجه به امكانات سياسى و فكرى فدائيان اسلام در طول مبارزاتشان و در آن دوران سخت ، بسيارى اين اثر را كارى ارزشمند دانسته اند.

نواب صفوى در بازجوئيهاى سال 1334 ش ، ابراز كرد كه تنها خودش ‍ نويسنده اين كتاب بوده است . (118) بنابراين نواب اهم اصول ايدئولوژيك ، جهان بينى ، طرحها، برنامه ها و نظريات خود را در بسيارى از زمينه هاى سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى مطرح ساخته و برنامه هاى جامع و مدونى نيز در مورد سازمان و تشكيلات روحانيت ، وزارتخانه ها، مجلس و ارگانهاى ديگر جامعه و حكومت اسلامى ارائه داده است . (119)

نواب در اين كتاب ، ضمن بررسى مفاسد موجود در جامعه بشرى كه در فقر و بى عفتى ، اعتياد، قمار و بى بند و بارى و غيره جلوه گر شده اند، به نماياندن طرق اصلاح عموم طبقات اجتماعى پرداخته است . وى علاوه بر تقاضاى اصلاحات در سطح روحانيت و مرجعيت ، خواستار دگرگونى در وزارتخانه هاى فرهنگ ، دادگسترى ، كشور، دارايى و... دستگاههاى دولتى آن زمان مى شود و آنگاه چگونگى مجلس شورا و كيفيت انتخابات صحيح مجلس اسلامى را مورد بحث قرار مى دهد. وى به صراحت از ملى شدن صنعت نفت و همه منابع طبيعى كشور دفاع كرده و اصلاحات ارضى بنيادى و برچيدن بازار مصرف اسراف و تبذير را مى طلبد و ضمن غير قانونى دانستن حكومت شاه ، به صورت رسمى ، مبارزه مستقيم با شاه را توصيه مى كند.

در سيستم اداره كشور، نواب صفوى به قوه قضائيه اهميت زيادى داده است و معتقد است ، امنيت اجتماعى ، سياسى و قضايى براى افراد در جامعه ، تنها در سايه قوه قضائيه بوجود مى آيد. ضمن آنكه قوه قضائيه بايستى از استنباط و فقاهت و اجتهاد تهى نباشد. (120)

همچنين نواب در اين كتاب به بررسى و معرفى ريشه هاى مفاسد جوامع بشرى پرداخته و عواملى چون نبودن نور ايمان و انحراف بشر از دين و تربيت دينى ، اجرا نشدن احكام اسلام و قانون مجازات اسلامى ، مفاسد فرهنگى و نبودن فرهنگ ، بى حجابى ، بى بند و بارى و مشروبات الكلى و مواد مخدر، شيوع قمار و موسيقى و فيلمهاى غير اخلاقى در سينماها، فقر و بيكارى و شيوع فحشاء و ارتشاء و بى اعتمادى در جامعه را از مهمترين مفاسد اجتماعى در كشور دانسته و روش اصلاح هر يك از آن امور را بيان داشته است .

بخش اول اين كتاب تحت عنوان ريشه هاى مفاسد خانمانسوز ايران ، در چهارده بند مجزا، به طرح علل مفاسد و ريشه هاى گمراهى بشر در جوامع آنروز و بخصوص جامعه ايران ، پرداخته است . در اين بخش نگاهى منتقدانه به وضعيت موجود و نظم مستقر صورت گرفته و نواب صفوى تلاش نموده تا به زعم خود نقدهاى اساسى بر آن وارد سازد و ريشه ها و علل انحراف و تباهيها را بكاود و نمودها و جلوه هاى بارز آن را بشناسد و نشان دهد كه اين فرايند حاصل دست كشيدن و كنار نهادن چه مبانى و اصولى است . به طور خلاصه اصول چهارده گانه ياد شده به شرح زير است :

1 - گسستن ريشه هاى نورانى ايمان به حقايق و انحراف بشر از مسير دين فطرى اسلام .

2 - اجرا نشدن احكام اسلام و قانون مجازات اسلامى .

3 - نبودن علم و فرهنگ و ترويج شهوت آميزى در جامعه .

4 - تاثير بى حجابى زنان در تخريب بنياد خانواده ها.

5 - نقش مصرف مشروبات الكلى در ازدياد مفاسد اجتماعى .

6 - استعمال مواد مخدر از آثار تمدن مخرب .

7 - نقش قمار در رواج فقر مادى و انحطاط اخلاقى جامعه .

8 - تاثير سينماها، نمايش خانه ها، رمانها و تصانيف و اشعار موهوم و شهوت انگيز و جنايت آميز در تخريب فرهنگ جامعه .

9 - موسيقى ها و نغمه ها ناهنجار غير مشروع .

10 - سركوب فضايل جامعه با رواج دروغ و چاپلوسى و مداحيهاى فضيلت كش از طريق راديو، جرايد و ديگر وسايل ارتباطى .

11 - فلج شدن چرخهاى زندگى اجتماعى ناشى از فقر عمومى و بيكارى در جامعه

12 - فحشاء و امور منافى اخلاق و عفت .

13 - تاثيرات رشوه خوارى و رباخوارى در فقر عمومى جامعه .

14 - بى اعتمادى فراگير در ميان اقشار ملت و حكومت نسبت به يكديگر. (121) نواب صفوى ، در اين كتاب به طور سطحى و گذرا به برخى ابعاد، پيامدها و تجليات اصول مورد اشاره پرداخته است . از نگاه كتاب جامعه و حكومت اسلامى منشاء و مبناى همه اين مفاسد، به طور اعم ريشه در تعطيلى احكام اسلامى و كمرنگ كردن حضور دين در عرصه حيات اجتماعى دارد. اين برداشت تا حد زيادى درست است ، زيرا عمده مفاسدى كه در كتاب به آن اشاره مى شود، از عارضه هاى دنياى جديد و ضد دين ناشى از مدرنيسم غربى و نظام منحط پادشاهى است كه در پى گسستن آرمانهاى دينى و ترك فضايل اخلاقى دنياى سنتى و فاصله گرفتن از مناسبات خانوادگى و اجتماعى كهن پديد آمده اند.

برخى معتقدند كه در اين كتاب در ماهيت و مبانى تجدد (مدرنيته ) و مدرنيسم تامل و كاوش فلسفى صورت نپذيرفته است و آنرا از نقايص آن بر شمرده و گفته اند كه نواب و هوادارانش از تبين فلسفى انسان و شناخت ماهيت دوران جديد ناتوان بودند و از همين روى به واكنش در برابر مدرنيسم - يعنى ظواهر يعنى ظواهر تمدن غرب - بدون درك مبادى وجودى آن مى پرداخته و آنرا نفى مى كردند. (122)

اما در مقابل و به نظر فدائيان اسلام انديشه نواب صفوى براى ايجاد دگرگونيهاى اجتماعى و نجات مسلمانان از چنگال شرق و غرب ، تنها از سرچشمه عشق او به اسلام نشات مى گرفت ؛ چنانچه او عقل خود را ايمان و ايمان خود را تا منزلگه متعالى عشق به خدا ترقى داده بود. از اينرو هر پديده زيبايى را از جمال حق تعالى مى دانست و به طور كل هر آنچه كه از تمدن غرب و يا مدرنيته بود، رد نمى كرد، بلكه مى پسنديد و استفاده از مظاهر غرب را تنها در صورتى كه فرهنگ استعمارى را بر اين مردم تحميل نكند، جايز مى شمرد و معتقد بود، چنانچه تبليغات شديد استعمار و امپرياليست را بر اين مردم تحميل نكند، جايز مى شمرد و معتقد بود، چنانچه تبليغات استعمار و امپرياليست شرق و غرب از طريق نفوذ فرهنگ و تمدنشان در جوامع مسلمين ، توانست مردم مسلمان يك مملكت اسلامى يا تمام جوامع اسلامى دنيا را تحت تاثير خود قرار دهد و از حركت به سوى حقايق جهان آفرينش و اهداف عالى آن باز دارد، بر مسلمين لازم است كه در مقابل اينچنين فرهنگ و تمدنى بايستند. (123) لذا مقاومت نواب و يارانش در برابر فرهنگ و تمدن منحط آنروز جوامع و بخصوص جامعه ايران ، از همين منظر قابل تامل و بررسى است .

در بخش دوم كتاب جامعه و حكومت اسلامى يا رهنماى حقايق ، راهكارهاى اصلاحى يا برنامه هاى انقلابى آن جمعيت با عنوان طريق اصلاح عموم طبقات و دستورالعمل براى شئون مختلف حكومت و جامعه ، ارائه گرديده است . نويسنده مقاله تاملى در انديشه و عمل جمعيت فدائيان اسلام (124)، درباره اين بخش مى گويد كه به بيان ديگر، تبين برنامه علمى و راهبرد اجرايى اين جمعيت است كه بايد پس از فروپاشى وضع موجود جايگزين آن گردد.

اگر بخش اول را وجه سلبى انديشه فدائيان اسلام در نظر بگيريم ، بخش ‍ دوم وجه ايجابى آن است ؛ چنان كه صفت بارز هر ايدئولوژى انقلابى است ، ابتدا موجوديت رژيم مستقر به شدت مورد انتقاد قرار مى گيرد و يكسره محكوم و غير قابل تحمل جلوه داده مى شود و از آينده اى آرمانى و مطلوب سخن به ميان مى آيد كه كاملا متفاوت با حال و ملهم از اصول فراگير و بزرگ انسانى و اخلاقى است ؛ يعنى جامعه اى مبتنى بر آزادى انسان ، برابرى كامل ، رفاه جمعى ، عدالت و تكيه بر ارزشهاى الهى و آسمانى و..... را نويد مى دهد. گذشته از اين ، ايدئولوژى انقلاب غالبا به اين سو گرايش دارد كه خود را با گذشته اى كم و بيش اسطوره اى و منزه ، يعنى با گذشته اى كه هنوز فساد و تباهى كنونى آن را فرا نگرفته است ، پيوند دهد. اين البته به معناى گسستن از وضع كنونى يا سير قهقرايى به گذشته نيست ، بلكه از اين پيوند مى كوشد آينده اى ايده آل و كاملتر از آنچه تاكنون بشر تجربه كرده است ، به دست دهد. (125)

نويسنده اضافه مى كند: ايراد وارد بر اين كتاب آن است ، كه نواب صفوى در طراحى جامعه مطلوب و آرمانى خود، سخت متاثر از نظام موجود بوده است ؛ به عبارت ديگر، هيچ الگوى بديل يا بديعى كه به لحاظ شكل و ساختار، متفاوت از نظام مستقر باشد، ارائه نمى كند؛ بلكه مى كوشد همان نهادها ساختارهاى موجود را رنگى و صورتى دينى ببخشد. به طورى كه در كتاب راهنماى حقايق همان چهارده وزارتخانه موجود، مجلس شوراى ملى و ساير نهادها و سازمانها به همان شكل موجود اما با محتوا و ماهيت دينى مورد پذيرش قرار گرفته اند.

شايد اين رويكرد را بتوان چنين توجيه كرد كه اساسا از نگاه فدائيان اسلام ، شكل و ساختار نظام سياسى در برابر ماهيت و محتواى آن چندان اهميتى نداشته است . اما اين مطلب به دليل كاستيهاى تئوريك پذيرفتنى نيست ؛ زيرا در اين دوره تنها حضرت امام (ره ) در كتاب كشف الاسرار تلاش ‍ داشته اند جامعه اى دينى صرف نظر از شكل حكومت ترسيم كنند. با اين ويژگى كه حضرت امام ، سالها قبل از انتشار كتاب جامعه و حكومت اسلامى ، حقايق مكانيسمهاى عملى و اجرايى را براى تحول محتوا و ماهيت جامعه و حكومت ارائه داده بود. (126)

به اين نكته نيز اشاره شده است كه بايد ميان اهداف و امكانات ، رابطه اى استوار، ارگانيك و روشمند برقرار ساخت تا بتوان از سازمانها و نهادهاى سياسى موجود (نظام سياسى مستقر)، عملكرد مطلوب را توقع داشت . اصولا در شرايطى كه حكومتى از اساس غاصب و همه نهادهاى آن پوسيده و شايسته سرنگونى معرفى مى گردد، با كدام مكانيسمى مى توان آنرا با همان شكل ، صورتى دينى بخشيد؟ به طور كلى در يك ارزيابى نقادانه و آسيب شناسانه ، اين موضوع جزو كاستيهاى اساسى در نبايدهاى معرفت شناختى انديشه فدائيان اسلام محسوب گرديده است . (127)

گرچه اين موضوع نياز به بررسى هاى تحليل گرانه و موشكافانه اى ، دارد، ليكن در اينجا تنها اجمالا به دو نكته اساسى اشاره مى شود: نخست آنكه نواب صفوى كه در سال 1324 جنبش دينى خود آغاز كرد، در طرح انديشه حكومت اسلامى و مبانى فكرى جنبش اسلاميش ، بى ترديد از كتاب كشف الاسرار حضرت امام خمينى (ره ) - كه چند سال پيش از آن منتشر شده بود و در آن به طور كامل طرحى از يك حكومت ايده آل اسلامى ارائه گرديده بود. بهره گرفته است و آن كتاب در حركت دينى و سير انديشه هايش بى تاثير نبوده است ؛ و ديگر آنكه نواب صفوى در سير حركت دينيش ، به دليل آنكه در جايگاه يك مرجع دينى يا فقيه اسلام شناس بزرگ كه بتواند خود عنوان رهبرى فرهمند، رهبرى فكرى يك جنبش فراگير را بر عهده گيرد، قرار نداشت ؛ از اينرو ضمن آنكه در چنان حكومت اسلامى اى ، نقش و حضور حوزه هاى علميه دينى و رهبران مذهبى و علماى دين را، نقشى اساسى بر مى شمرد و خود نيز همواره از رهنمودهاى مراجع و فقهايى چون آيت الله حاج آقا حسين قمى ، آيت الله علامه امينى ، آيت الله سيد هادى ميلانى ، آيت الله سيد محمد حجت ، آيت الله فيض ، آيت الله سيد محمد تقى خوانسارى ، آيت الله سيد صدرالدين صدر و ديگران بهره مند بوده است . (128) اين دسته از علما كه انديشه و عمل او را در قبال دشمنان اسلام و ملت مسلمانان ايران مورد تائيد قرار مى دادند؛ در انديشه هاى فكرى او نيز تاثير گذار بوده اند و انديشه هاى وى را در تغيير اساس حكومت (در صورت امكان ) و يا اصلاحات اساسى در ماهيت و ساختار حكومت و سياستمداران حكومتى قبول داشتند.

در هر حال در يك ارزيابى كلى ، مى توان گفت كه بخش دوم كتاب راهنماى حقايق ، عمدتا، رويكردى اصلاح گرايانه دارد و به مثابه دستوراالعملى براى شئون مختلف حكومت و جامعه طراحى شده است كه از نگاه فدائيان اسلام ، اين دستورها دقيقا به يارى خدا بايستى به مرحله اجرا در مى آمد. پس از بيان اين مطلب توضيحات لازم است اجمالا به محتواى بحثهاى اين بخش از كتاب اشاره اى كرد:

نواب صفوى در بحث مربوط به روحانيت ، از مراجع تقليد مى خواهد كسانى را كه فاقد صلاحيت بوده و به لباس روحانيت در آمده اند، ضمن معرفى به جامعه ، از صفوف روحانيون خارج كنند؛ براى تربيت فقها و اسلام شناسان نيز امور درسى حوزه هاى علميه را بر اساس رشته هاى عمومى و تخصصى طبقه بندى نمايند؛ سلامت مباحث منابر، مجامع ، محافل و موسسات دينى را تضمين كنند؛ بر مساجد، مدارس ، اوقاف و هيئتهاى مذهبى نظارت داشته و تشكيلاتى در جهت امر به معروف و نهى از منكر ايجاد نمايند. از مراجع دينى مى خواهد تا اجراى امور اصلاحى جامعه را به دست حكومتى صالح و اسلامى بسپارند. گرچه از بيان نوع حكومت دينى ، جايگاه روحانيت و وظايف آن و نيز مديران اجرايى و رهبران سياسى و نقش آنان در ساختار نظام سياسى دينى چنان حكومتى اجتناب شده است . (129)

در ادامه مباحث اين قسمت ، برنامه هاى اصلاحى و پيشنهادى نواب صفوى درباره چهارده وزارتخانه موجود كشور اعلام گرديده است . وى در مورد چند وزارتخانه ، نسبتا به تفصيل سخن مى گويد؛ از جمله درباره وزارت فرهنگ ، خواهان حذف دروس غير مشروع مثل موسيقى و جايگزينى دروس دينى و نيز تفكيك كلاسهاى دختران از پسران ، همچنين آموزگاران آنها بر مبناى جنسيت مى گردد و بر آموزش اخلاق و آداب اسلامى و احكام و دستورهاى دينى به همه دانش آموزان و رفع بى سوادى از طريق آموزش عمومى در كشور، تاكيد مى ورزد و سپس براى دبيرستانيها و دانشگاههاى كشور دستورالعملهاى علمى و اخلاقى را در جهت رسيدن به قله علم و دانش بشرى و معارف نورانى اسلام ، همچون دوران شكوه و عظمت ايران توصيه مى كند؛ پيشنهاد ايجاد مراكز نگهدارى ايتام را مطرح مى كند؛ برنامه هاى راديو و تبليغات را در راستاى تبليغ مبانى دينى و معارف اسلامى ، و جرايد را بر محور دين و منافع مسلمانان و رعايت عفت و اخلاق اسلامى خواستار مى شود؛ فعاليت سينما را به دليل را به دليل وضعيت مبتذل آن نفى مى نمايد و پيشنهاد مى كند كه ، در صورت نياز به فعاليت چنين مراكزى در جامعه بر اساس موازين دينى و با جدايى سالن نمايش زنان و مردان به پخش فيلمها و نمايش هاى آموزنده اخلاقى ، تاريخى ، علمى ، و غيره براى آگاهى بخشيدن و بيدارى افكار عمومى نسبت به عظمت تاريخ مسلمين و ترويج احكام و دستورات دينى عمل شود. در خاتمه نيز نسبت به ايجاد ارتباطات فرهنگى بين دانشمندان مسلمان و رجال و مراكز علمى و فرهنگى دنيا و استفاده صحيح منطبق بر مبانى دينى از پيشرفتهاى علمى و تبليغ دينى در ميان ملل جهان و كشورهاى اسلامى و ايجاد كتابخانه هاى بزرگ اسلامى ، توصيه هاى فرهنگى ارائه مى دهد. (130)

نواب صفوى ، درباره وزارت دادگسترى نيز خواستار اجراى قوانين و مقررات الهى مى شود كه از آن ميان مى توان به اجراى دقيق و صريح همه احكام دينى ، بويژه اجراى قانون مجازات اسلامى در مورد مفسدين ، محو و نابودى تمامى قوانين موضوعه اى - كه توسط افكار پوسيده مشتى بى خرد تراوش گرديده است ، تعيين فقهاى پاك و لايق براى امر مهم قضاوت ، تسريع در جريان امور و رسيدگى به پرونده ها و دعاوى مردم در مراجع قضايى ، رعايت اسلامى در صدور حكم توسط قضات ، تعيين تكليف وضعيت ثبت املاك و اسناد و اراضى موات و زمينهاى باير بر اساس اصول دينى و علمى و بالاخره تشكيل ديوان كيفرى براى رسيدگى به تخلفات كاركنان و مسئولان دولتى اشاره كرد. (131)

نواب در اين كتاب براى وزارت كشور هم وظايفى مشخص كرده است . وى در اين كتاب ، وزارت كشور را متولى برگزارى نماز جمعه رسمى و عمومى در سراسر كشور با شركت ائمه جماعات جمعه عادل و صالح معرفى كرده است ، كه ضمن دعوت همه اقشار جامعه براى شركت در آن ، ترتيب پخش ‍ خطبه هاى بليغ و موثر نماز جمعه از راديو و انعكاس آن در جرايد و مطبوعات كشور، از طريق وزارت مزبور خواستار شده است . وى سپس ‍ شهربانى و امنيه را براى اجراى احكام اسلام ، به بستن محلهاى توليد و فروش مشروبات الكلى و تعطيلى اماكن فساد، منع كشت و توزيع هر گونه دخانيات و مواد مخدر، اجبارى نمودن حجاب اسلامى و جداسازى محلها و سالنهاى زنان و مردان در اماكن عمومى ملزم كرده است و خواستار احداث مراكز رسيدگى به بينوايان ، فقيران و مجنونين و امداد رسانى آنان از طريق صدقات و كمكهاى مردمى شده است . در ادامه بر اين نكته تاكيد كرده است كه مراكز فساد بايد تعطيل و در عوض بر امر تبليغ ازدواج موقت بر اساس شرع مقدس به منظور جلوگيرى از فساد در جامعه ، توجه شود. (132)

در اين كتاب در خصوص وظايف دارايى نيز نكاتى مطرح گشته است : نخست آنكه از مسئولين كشورى خواسته شده كه از خريد اجناس غير ضرورى خارجى خوددارى كرده و بيشتر مردم را به مصرف اجناس داخلى تشويق نمايند؛ سپس خواستار تبديل شدن بانكهاى رباخوارى - كه عامل ايجاد فقر در جامعه خوانده ، به بانكهاى قرض الحسنه گرديده است . نسبت به مواردى چون اصلاح حقوق كاركنان سطح پائين دولت ، عدم اسراف و صرفه جويى در هزينه بيت المال ، پايين آوردن سطح مخارج زندگى عمومى جامعه ، دريافت خراج ، ماليات و جزيه بر اساس دستورهاى اسلام ، تاسيس ‍ صندوقهاى جمع آورى صدقات و زكات مسلمين و تاسيس اداره نظارت بر تجارت و عوايد عمومى ، تاكيد فراوانى صورت گرفته است . (133) نواب صفوى در اين نوشتار در مورد ساير وزارتخانه ها دستورالعملى اجمالى صادر و براى اسلامى شدن آنها - يا در واقع ظاهر اسلامى بخشيدن به آنها - توصيه هايى كرده است كه در همه وزارتخانه ها و نهادهاى آنها پرچم ايران به اهتزاز درآيد؛ اذان گفته شود و نماز به جماعت برگزار گردد و قرض ‍ الحسنه براى كمك مالى به كاركنان نهاد مربوطه برپا شود.

وى در مورد وزارت بهدارى ، دانشگاههاى پزشكى دنيا و دانشگاه اسلامى ايران را به مطالعات دقيق در معارف و احكام نورانى اسلام فرا مى خواند تا سلامت عمومى بشر را با اجراى فرامين الهى در خصوص بهداشت و درمان تامين نمايد. آنگاه دانشكده ها و مراكز پزشكى را به تحقيقات علمى در زمينه علم طب و كشف داروهاى جديد و عدم وابستگى به خارج دعوت مى كند. همچنين رسانه هاى عمومى را به آگاهى بخشيدن مردم نسبت به احكام مؤ كد اسلام ، در خصوص رعايت نظافت و پاكيزگى و بهداشت عمومى ملزم مى سازد. (134)

در مورد وزارت پيشه و هنر هم ، ضمن دعوت دولت به تاسيس مراكز علمى - تحقيقاتى ، در زمينه هاى صنعتى و تسليحاتى ، ايجاد كارخانجات مختلف براى توليد مايحتاج عمومى و عدم وابستگى به كشورهاى خارجى گوشزد كرده ، استفاده صحيح از معادن و منابع كشور، كارورزى و كارآموزى دانش آموزان در حين تحصيل ، برنامه ريزيهاى صحيح آموزشى ، رفع بيكارى در جامعه و غيره را پيشنهاد مى نمايد. وى در ادامه ، وزارت كشاورزى را به ايجاد رشته تخصصى در مراكز آموزشى و برنامه ريزى براى استفاده صحيح از زمينهاى باير كشور و جلوگيرى از هرز رفتن آب رودخانه ها و در نهايت زمينه بى نيازى كشور به واردات محصولات كشاورزى و توليد منسوجات وابسته به آن ملزم مى سازد.

نواب صفوى ، نسبت به وزارت خارجه هم حساسيت خاصى نشان داده است ؛ از جمله آنكه طرح تاسيس مراكز آموزشى علوم سياسى و راهيابى افرادى از خانواده هاى پاك و اصيل معتقد به اصول دينى و آموزش معارف نورانى اسلام ، به همراه مباحث سياسى و بالاخره تربيت اسلامى آنان ، به منظور ايجاد صلاحيت لازم علمى و اخلاقى براى عهده دارى مسئوليت خطير سفارت و نمايندگى سياسى يك كشور اسلامى و تلاش در جهت تبليغ دين مبين اسلام ، در ميان ملل مختلف جهان و نزديكى قلوب مسلمين دنيا به يكديگر را ارائه مى دهد. وى سفارشهايى هم در خصوص نظارت وزارت خارجه به اهداف سفر ايرانيان به خارج از كشور و نيز آگاهى از اهداف سفر بيگانگان به كشورمان و جلوگيرى از مفسده هاى آنان را ارائه نموده است و به ايجاد ارتباط بيشتر با كشورهاى اسلامى و تشكيل شورايى متشكل از وزراى مختار و نمايندگان اين كشورها، به منظور اتحاد و نزديكى مسلمين ، تاكيد مى ورزد. (135)

وزارت جنگ هم از ديد نواب صفوى مخفى نمانده و اهميت خاصى به آن داده شده است . وى ضمن آنكه خواستار آموزش نظامى عمومى در مدارس ‍ كشور شده ، ايجاد مدرسه نظام و جذب افراد متدين و با ايمان را - به منظور آمادگى كشور در دفاع از تماميت ارضى و حفظ ناموس مسلمين - از ضروريات كشور دانسته است .

نواب صفوى ، ضمن سفارش در خصوص حفظ شئونات اسلامى و اجراى دستورهاى الهى در بقيه وزارتخانه ها، نگرش كلى خود نسبت به شاه را در مباحث مربوط به وزارت دربار مطرح كرده است . او شاه را نيز انسانى هم عرض همه ابناى بشر دانسته است كه هيچ قابليت ذاتى يا برترى فكرى ، روحى و جسمى بر سايرين ندارد و ضمن محكوم كردن ستايش وى ، آنرا نشانه نادانى مردم دانسته و پيامد آن را هم محبوس شدن شاه در حصارى تنگ به نام دربار و محروم شدن از مزاياى حيات اجتماعى برشمرده است . وى شاه را عارى از همه تجملات دست و پا گير و جداى از حرمسراها و غوطه ور شده در لهو لعب مى خواهد تا به مثابه پدر يك خانواده ، جامعه تحت فرمانش را سرپرستى كند. بنابراين ، او بايد واجد همه صفات پدرانه در عرصه هاى گوناگون باشد، تا به عنوان شاه واقعى شناخته شود. وظيفه او پيروى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و دين اسلام و تلاش براى ترويج آن و ارائه رفتارى كه كاملا منطبق با تشيع است . بايد امام على عليه السلام ، ملاك او قرار گيرد و تا آنجا كه ممكن است ، انديشه و عمل آن امام را الگوى عملى حركت خود سازد.

نواب سپس از شاه مى خواهد تا با گماشتن افراد صالح و با ايمان ، به عنوان نايب التوليه اماكن مقدس رضوى و آستانه حضرت معصومه (س ) و آستانه حضرت عبدالعظيم حسنى (ع ) و بكار گماشتن خدامى با طينت پاك ، موقوفات و اماكن مذهبى مانند امامزاده ها و مدرسه سپهسالار (مدرسه شهيد مطهرى فعلى ) را نيز تحت نظر روحانيت و بدست دين بسپارد. (136)

همچنين در طرح مبحث مشروطيت و مجلس شوراى ملى ، اصولا نواب صفوى اساس شكل گيرى مشروطيت را فريب مسلمانان با نام حمايت از اسلام و مسلمين خوانده كه در جهت اجراى مقاصد شوم بيگانگان ، آنرا به جايى رساندند كه به شهادت شيخ فضل الله نورى و سيد حسن مدرس و مرگ مشكوك حاج آقا نورالله اصفهانى ، منجر شد و جز ياس و نااميدى و هرج و مرج و فراهم آمدن زمينه حكومتى ديكتاتور، ارمغان ديگرى نداشت . وى با وجود اين ، براى مجلس شوراى ملى و انتخابات ، راهكارهايى نشان مى دهد، او رسالتى را كه براى نمايندگان مجلس قائل است ، با آنچه كه در عرف دموكراسى پارلمانى است ، متفاوت مى يابد و مى نويسد، بايد بر اساس انتخابات آزاد، نمايندگان پاك ، لايق و شايسته شيعى انتخاب گردند.

وى خواستار ملغى شدن كليه قوانينى گرديد كه از ابتداى شكل گيرى مشروطيت در مجلس شوراى ملى تصويب گشته و با قوانين اسلام و اساس ‍ اسلامى قانون اساسى مغايرت داشت . نواب تاكيد مى كند كه حق قانونگذارى صرفا از آن خداست و چنانچه قانونى فقط از فكر پوسيده بشر آيد، و از روح قوانين اسلامى برگرفته نشده باشد، با علم و عقل و شريعت اسلام منافات داشته و فاقد وجه قانونمندى خواهد بود و تنها با تكيه و توجه مجلس شوراى ملى بر احكام الهى و دستورات دينى پيشرفت ، عظمت و سربلندى ملت ايران در تمامى صحنه هاى علم و صنعت و حكومت دارى ميسر خواهد گشت . وى براى اطمينان از اسلامى بودن مصوبه هاى مجلس ، حضور روحانيت و علماى طراز اول در راس آن و نظارت و تعيين حدود مقدس شرع بر آن مصوبات را ضرورى مى داند. (137)

نواب در ادامه ، جامعه ايده آل اسلامى را توصيف كرده و اجراى دستورهاى اصلاحى دينى را ضامن بقاى چنين جامعه اى مى شمارد. وى خداى جهانيان ، عقل و دانش ، جهان اسلام و افكار عمومى مردم را ناظر بر حقانيت سخنان خود مى خواند و وعده برپايى حكومت حق اسلامى و انتقام از جنايتكاران را مى دهد.

در دنباله اين بحث از كتاب رهنماى حقايق ، نواب صفوى شاه ، دولت و ساير كارگزاران حكومت را به عنوان دشمنان اسلام و غاصبين حكومت اسلامى ، مورد خطاب قرار داده و براى اتمام حجت با آنها، اعلام مى كند كه شما عناصرى خائن پست فطرت و غاصب هستيد كه حكومت اسلامى ايران را به زور غصب كرده ايد و چنانچه نقشه ها و دستورهاى اسلامى اصلاحى ما را به نحوى كه نگاشته شد، به طور دقيقى عملى و اجرا كنيد، ما نيز از گناهان شما چشم پوشيده و به ياريتان خواهيم شتافت ؛ ليكن اگر در اجراى اين دستورها كوتاهى ورزيد، به يارى خداى منتقم ، نسبت به نابودى شما اقدام خواهيم كرد. (138)

در مورد نظاميان و كارايى سلاحهاى مدرن هم تنها بر ايمان و روح جانبازى و فداكارى سربازان و فرماندهانشان تاكيد شده و چنين آمده است كه فتح و نصرت سپاه اسلام و مرزبانان كشور، با داشتن عشق به اسلام و علاقه به وطن و اهتمام در جهت برافراشتن پرچم مقدس اسلام ، ميسر خواهد بود. سپس هشدار داده شده است كه امروز جهان به وسيله سياستهاى شوم استعمارگران ، از معارف اسلامى دور شده و از نور عشق و ايمان تهى گرديده و در نتيجه از درك حقايق نورانى اسلامى بازمانده است ؛ آنگاه اين آيه قرآن مجيد را متذكر گرديده است : و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الا علون ان كنتم مومنين (139) و سپس به عنوان پيشتازان راه حقيقت ، از كسانى چون حاج شيخ فضل الله نورى ، سيد حسن مدرس ، آيت الله قمى و شهيد سيد حسين امامى نام برده است .

نواب ، به تابش اسلام بر قلوب فرزندان اسلام ، بالاخص اعضاى اين جمعيت مژده داده و جانبازى آنان تا انجام اصلاحات عمومى مملكت اسلامى و بركندن ريشه هاى فساد و ظلم و جنايت و استحكام بنيادهاى پاك ايمان و عدالت را وعده مى دهد. در تحكيم اين سخنان ، از شهيد سيد حسين امامى يكى از اعضاى فدائيان اسلام به عنوان نمونه اى بارز از تربيت شدگان مكتب اسلام و فدايى راه خدا و اسلام و قرآن ، ياد مى كند كه توانسته است با شهادت خود، ضربتى سخت بر پيكر شوم سياستهاى پليد دشمنان اسلام وارد كرده ، و موجب برافروخته شدن چراغ نورانى اسلام شود. (140)

نواب صفوى در ادامه نوشتار خود، مطلوب حقيقى بشر را حقيقتى گم شده تلقى مى نمايد كه همواره انسان در پى يافتن آن حقيقت است . از نظر وى ، همه موجودات ملزم به پيروى از قانون طبيعت هستند. مى گويد مطلوب و مقصود نهايى بشر، خداست و سپس به اين آيه استناد مى كند:

فطرة الله التى فطر الله الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم . (141)

وى در اين نگارش ، اين اعتقاد خود را كه حكومت حق هميشه نافذ و استوار بوده و هيچ نيرويى توان مقاومت در برابر آن نخواهد داشت ، بيان كرده است ؛ تمامى موجودات جهان هستى را در سير تكامل طبيعى خود مى داند كه راه گريزى از آن نداشته و انسان نيز از اين قانون مستثنى نمى باشد؛ چنانكه همواره در سير تكاملى خود در راه نيل به مقصود نهايى است .

همچنين جنگهاى بشرى را ناشى از گمراهى و جهل مى داند در حالى كه جنگهاى اسلام را به فرمان خداى جهان و براى هدايت و نجات بشر معرفى مى كند. صلح و آسايش عمومى و آزادى را نيز تنها در سايه پرچم مقدس ‍ اسلام و حكومت دينى ميسر دانسته و برادران فدائيان اسلام را به بيدارى و نجات هموطنان مسلمان خود از جهل و ظلمت فرا مى خواند و اقشار مختلف جامعه ، از علما و روحانيون ، ارتشيان ، ماموران دولتى ، سردمداران حكومتى و مردم را نيز، پند و اندرز فراوان مى دهد. (142)

در بخش پايانى اين كتاب ، نواب و جمعيت فدائيان اسلام ، در مسير پويش ‍ فكرى و سياسى خود، انديشه اتحاد اسلام يا اتفاق و اتحاد ملل و مذاهب اسلام را مطرح كرده اند. گرچه بنا بر برخى نظرات ، رهيافت يا افق جديدى در اين فضاى گسترده گشوده نشده ، اما در مكتوباتشان همه مكاتب و ملل دنيا را مورد خطاب قرار داده ، خواهان تسليم كل افراد بشر در برابر اسلام و آرمانهاى آن گرديده اند؛ به عبارتى ، همانند تمام مصلحان بزرگ دنيا، سعادت و رستگارى ابناء بشر را از دغدغه هاى فكرى و سياسى خود بر شمرده اند.

به طور كلى ، فرازهاى مختلف كتاب جامه و حكومت اسلامى نواب صفوى ، نشان از طرز فكر، ميزان عشق او نسبت به اسلام و قرآن و وطن و سعادتمندى ملت ايران دارد؛ بويژه آنكه اين كتاب زمانى انتشار يافت كه اندكى پس از توزيع آن ، نواب صفوى با بروز برخى اختلافات فكرى و سياسى مصدق ، شيوه اى قهرآميز و معترض نسبت به حكومت وى ، به خاطر عدم اجراى احكام اسلامى در كشور اتخاذ كرد.

گرچه اين كتاب ، مجموعا نشان دهنده شكل كامل و چگونگى يك حكومت اسلامى نمى باشد، اما بدون شك بسيارى از ايده ها و اهدافى را كه نواب صفوى در آن كتاب و در سخنرانيها و اعلاميه ها و صورت بازجوئيهايش بيان كرده است ، هم اكنون در نظام جمهورى اسلامى مى توان نظاره گر بود. با وجود چنين نظام اسلامى در كشور، چگونه مى توان اهداف ، ايده ها و مبارزات فدائيان اسلام را شكست خورده به شمار آورد؟