دعوت به پيشرفت در سايه تمدّن
هر سال از ده روز اوّل ماه ذىالحجّه استقبال مىكنيم، روزهايى كهبا ديگر روزهاى
سال از نظر عبادت و ايمان و نزديكى مؤمنان بهپروردگارشان تفاوت دارند؛ در حالى از
اين روزها استقبال مىكنيم كهدلهاى مؤمنان در هر نقطه جهان بىتاب و مشتاق
بيتاللَّه الحرام ومشعرالحرام مىباشد.. مسلمانانى كه سابقاً حجّ بجاآوردهاند و
يا آنهايى كهدوست دارند به سفر حجّ بروند ولى موانعى ايشان را از سفر حجّمحروم
مىسازد، همه و همه دراين روزها احساس مىكنند كه چيزىرا گم كردهاند، زيرا شايسته
است انسان اين ايّام را در جوار خانه خداوهمراه با طواف كنندگان و سجود كنندگان و
راكعان به سر برد.وآنچه اين مؤمنان را آرام مىسازد اين است كه مىدانند نمايندگانى
درحجّ دارند، چون مسلمانانى كه به حجّ نيامدهاند در قلب حجّاج جاىدارند.
در واقع حجّاج نماينده خانواده و قبيله و شهر و كشور خود دركنگره بزرگ حجّ بحساب
مىآيند.
ضرورت شناختن منافع حجّ
حجّ منشأ منافع و بركات زيادى مىباشد كه هم حجّاج و هم آنهائىكه به حجّ مشرّف
نشدهاند از اين منافع بهرهمند خواهند شد. واضحاست كه دستيابى به منافع و فوائد
بدون شناخت آنها مقدور نيست،واگر آنها را شناسايى نكنيم اين فرصت از دست ما خواهد
رفت، بهويژه فرصتهاى بزرگى كه خداوند متعال براى ما قرار داده تا ما آنها را
ازقوّه و امكان و احتمال به فعل برسانيم و آنها را محقّق سازيم.
خداوند متعال به اين منافع اشاره مىكند و مىفرمايد:
)لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ
مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِنبَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ...(70)).
"تا بنگرند سودهايى كه براى آنها است و ببرند نام خدا را درروزهايى معلوم بر آنچه
روزيشان داده است از دامهاى چهارپا."
در واقع اين منافع بين تمام مسلمانان چه حجّاج و چه غير حجّاجمشترك مىباشد.
با اين همه مسلمانان به ظاهر شعائر دينى اهمّيّت فراوانى مىدهند،ولى به تمام منافع
آن دست نمىيابند.
به عنوان مثال نماز اين سنبل مثال زدنى الهى كه برترين اعمال امّتپيامبر اكرمصلى
الله عليه وآله مىباشد در دل خود منافع و فوائد بى حدّ و مرزى دارد.نماز قادر است
بشر را به سعادت دنيوى و فلاح و رستگارى اخروىرهنمون سازد، نماز معراج آدمى بسوى
پروردگار و نزديك كنندهپرهيزكاران به سوى بارى تعالى محسوب مىشود... با اين همه
ما تاچه حدّى به منافع نماز دست مىيابيم؟ در واقع آيا نماز ما جز حركاتىتقليدى كه
به آن معتاد شدهايم و آن را از پدرانمان به ارث بردهايم چيزديگرى است؟ ما نيز به
نوبه خود اين عادت را براى فرزندانمان به ارثخواهيم گذشت، بدون اينكه به فوائد آن
دست يابيم و از حكمتهاى آنبهرهمند شويم.
همينگونه است حال ما نسبت به ساير عبادات.
حجّ قلّه شعائر ايمان
حجّ در رأس قلّه شعائر ايمانى قرار دارد، كه خداوند آن را وسيلهاىجهت رهايى انسان
از قيد و بندها و سختيها و عذاب الهى قرار دادهاست. متأسّفانه اكثر مسلمانان شيوه
برخورد بااين عبادت الهى را كهفوائد و منافع زيادى را به همراه دارد نمىدانند،
شايد ما حتّى يكهزارم منافع حجّ را محقّق نسازيم و اين غفلت از منافع حجّ
بخاطرآگاهى كم ما مىباشد، در واقع ما از مراحل دخول و خروج از حجّوهمچنين آداب
برخورد با اين فريضه واجب الهى اطّلاع كافى دردست نداريم. حال آنكه خداوند حضرت
ابراهيمعليه السلام را هنگامى كه ازبناى كعبه فارغ شد امر فرمود تا مردم را بسوى
حجّ دعوت كند:
)وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ...(71)).
"و مردم را بانگ بزن به حجّ..."
حضرت ابراهيمعليه السلام نيز به بالاى كوه صعود كرد و مردم را ندا دادوخداوند نداى
اورا به هر گوش شنوايى رسانده سالها و قرنهامىگذرند و هنوز سيل جمعيّت هر سال با
عشق و اشتياق زائدالوصفىبسوى خانه خدا مىشتابند، و تمام مشكلات وخطرات را
بجانمىخرند تا اينكه به بيت اللَّه الحرام برسند.
تعميق فروتنى در مقابل آفريدگار
از جمله آداب حجّ و مستحبات آن پياده راه رفتن مىباشد، خداوندمتعال در حجّ
پيادهها را بر سوارهها برترى داده است، و اين نشانگرلزوم خضوع و فروتنى در برابر
خداوند متعال مىباشد. در همين رابطهروايت شده است كه حضرت سجّادعليه السلام با
پاهاى پياده و برهنه خارهاىبيابان و ريگهاى داغ و صخرههاى مرتفع و راههاى ناهموار
را درنورديده و به حجّ مشرّف مىشدند.. ديگر اينكه ايشان در راه سفر حجّبه
كاروانهايى كه از راه دور عازم حجّ بودند خدمت مىكردند در حالىكه آنها ايشان را
نمىشناختند. يك بار كه ايشان مشغول خدمت بهقافلهاى كه از كوفه آمده بود، بودند
كاروانى از مدينه به آنها رسيد،حجّاجى كه از مدينه آمده بودند ايشان را مىشناختند
و پروانهوار بهگردايشان حلقه مىزدند و از علوم و معارف آن امام بزرگوار
بهرهمندمىشدند، به او متبرّك مىگشتند و از او طلب دعا مىكردند.. حجّاجكوفى با
ديدن اين منظره متعجّب شده، پرسيدند: اين مرد كيست؟مدنيان جواب دادند: ايشان امام
على بن الحسين بن على بنابيطالبعليهم السلام مىباشند. سپس گفتند: ما مانند افراد
خودمان با ايشانبرخورد مىكرديم، بلكه بدليل غريب بودنشان در ميان ما امر و نهى
نيزبه ايشان مىكرديم ايشان نيز اطاعت مىكردند. بعداز اين اتّفاق اماماصحاب خود
را امر كردند تا وسايل ايشان را به كاروان ديگرى منتقلسازند، حجّاج كوفى از ايشان
خواستند تا در بين آنها باقى بمانند،امامعليه السلام به آنها فرمودند: من از
كاروانى شما مىروم چون مرا شناختيد،و من از اينكه در كاروان باشم كه مرا مىشناسند
اكراه دارم.
اين روايت بوضوح بر لزوم خضوع و فروتنى در مقابل خدا در حجّدلالت مىكند، خضوعى كه
در طول زندگى انسان بايد با او همراهشود. امام صادقعليه السلام دراين رابطه
مىفرمايند:
"هيچ بقعهاى محبوبتر از مسعى -راه بين صفا و مروه- در نزد خدانيست چون هر ستمكارى
را خوار مىسازد.(72)"
اين حكمت حجّ حكمتى است كه در ساير عبادات و احكام الهىنيز جارى مىباشد، چون حالت
خضوع و فروتنى در مقابل خداىمتعال هميشه از انسان خواسته شده است.
از حكمتها و علل ديگرى كه خداوند به سبب آن حج را واجبگردانيد در حقيقت ذوب شدن
جامعه اسلام در خودش و تولّدجامعهاى يكدست در خلال حجّ مىباشد؛ مسلمانان آسيا با
مسلماناناروپا ملاقات مىكنند، وسياهان با سفيدان ملاقات مىكنند.. همه بهمبادله
آراء درباره اوضاع و احوال جامعه خود مىپردازند، و براىانجام اوامر و ترك نواهى
با خداى متعال تجديد عهد مىكنند. و تمامىحجّاج از اين ملاقاتها در راستاى تحقّق
بخشيدن به اوامر الهى استفادهمىكنند.
زمينههاى منافع حجّ
اجتماع اين جمعيّت بشرى در سرزمين مقدّس مكّه مىتواند درمواردى به مسلمانان نفع
برساند كه عبارتاند از:
1 - خودباورى و احساس شخصيّت
با اينكه انسانها داراى عقل و فكر مىباشند ولى خيلى از مردم رامشاهده مىكنيم كه
عقل و دلشان به چشمشان است. لذا اگر براى حجّبسيج شوند ديگر خود را نمىبينند بلكه
امّت اسلامى را بصورت واحدمشاهده مىكنند. در واقع تصوّر امّت اسلامى واحد بصورت
يكواقعيّت عينى در برابر چشمانشان ظاهر مىشود.
2 - ايجاد تحرّك فكرى
تحرّك بشرى در حجّ سرانجام به يك تحرّك فكرى مبدّل مىشود،احاديث شريف نيز اين امر
را تأييد مىكنند در آنجا كه مىگويند:"عاقلترين مردم آن است كه عقلهاى مردم را در
عقل خود جمع كند."و"هر كس با ديگر مردان مشاوره كند در عقلهاى آنها نيز شركت
جستهاست...(73)"
پس چه زيباست اگر حجّاج محور بحثهاى خود را در اين كنگرهبزرگ اوضاع و احوال امّت
قرار دهند، بويژه اينكه رهبران مسلمانبخاطر ارشاد و توجيه مردم براى رسيدن به
سعادت به حجّ مىآيند.دراين صورت ملاقات بشرى در آينده سهم بزرگى در ايجاد يك
ارتباطفكرى قوى بين مسلمانان ايفا مىكند، ارتباطى كه راه حلهاى مثمرثمرى را در جهت
رفع مشكلات امّت اسلامى ارائه خواهد داد.
3 - ايجاد يك جنبش روحانى
حركت انسانى حجّ، روحى بزرگ به زائران مىبخشد، وقتى انسانساير مسلمانان را در حال
عبادت مىبيند نيرويى ذاتى او را به سوىعبادت مىكشاند، به عنوان مثال برپايى نماز
جماعت در حجّ يكى ازمؤثّرترين عواملى است كه بر جان آدمى تأثير مىگذارد.
4 - حركت روبه جلوى تمدّن
اعتبارات شخصى و اختلافات خونى، قومى و طبقاتى در حجّساقط مىشود تا درس وحدت
حقيقى بين مسلمانان به حجّاج دادهشود. در آن هنگام است كه تمام نفوس و نيروها در
كوره توحيد گداختهو در هم ذوب مىشوند. پس بر تمامى مسلمانان است كه اين فوائد
رادر عرصه واقعيت مملوس به ظهور رسانند، تا فوائد حجّ منحصر دربرخى اجتماعات نگردد،
و براى استفاده بيشتر از كنگره عظيم حجّ برتمام مسلمانان است كه با حجّاج
بيتاللَّه الحرام ملاقات كنند واز اخبارو اطّلاعات ديگر مسلمانان اطّلاع پيدا
كنند. و اين همان چيزى است كهبرخى از احاديث بر آن تأكيد مىورزند، مانند حديثى كه
مىگويد:
"هر كس زائرى را زيارت كند مانند كسى است كه ما را زيارت كردهاست."
آيا ما در راستاى اهداف مكتبى قرار داريم
در ايّامى كه نزديك به ايّام حجّ مىشويم، بايد حقيقت مهمّى رامتذكّر شويم، و آن
اين است كه خداوند رسالت را براى پيروزى بر تمامتبعيضها، سختيها و خستگيها و درمان
تمام دردهاى بشر برانگيختهاست، ولى شايد اين سؤال ايجاد شود كه آيا اين هدف در
جامعه امروزما مسلمانان محقّق شده است يا نه؟
بالطبع نه، زيرا مشكلات در بين افرادى كه ادّعاى رشد در بطن دينرا دارند عميقتر و
فزونتر است. در فهرست كشورهاى مسلمان فقروعقب ماندگى بيشترى را مشاهده مىكنيم.
در واقع ما مىتوانيم انگشت اتّهام را بخاطر اين عقب ماندگى بهسوى حكّام ظالم اين
كشورها نشانه رويم. و اين درست است زيرا اينحكومتها نه تنها از فساد و تباهى در
كشورهاى اسلامى جلوگيرىنمىكنند بلكه فساد را دراين كشورها نهادينه كردهاند. ولى
اين دليل برسقوط تكليف شرعى از گردن انسان مسلمان نمىشود. زيرامسؤوليّت فقط متوجّه
حكومتها نمىباشد، بلكه خود جامعه نيز نقشمؤثّرى را دراين ميان بايد ايفا كند.
قرآن نيز وقتى فساد و تباهى نظامهاى سياسى و چگونگى ظهورحكومتهاى ظالم را تبيين
مىكند، مسؤوليّت آن را متوجّه خود جامعهمىسازد و مىفرمايد:
)وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا
فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُفَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(74)).
"و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامرخود را براى مترفين )و
ثروتمندان مست شهوت( آنجا بيان مىداريم،سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و
استحقاق مجازات يافتند آنهارا به شدّت درهم مىكوبيم."
و اين يعنى اينكه فاسقان و گناهكاران هستند كه زمام سلطه سياسىرا در دست گرفته و
كشور را به ويرانهاى بدل مىسازند. و خداوندمتعال اجازه تسلّط بر آن شهر را به
آنان مىدهد، اين شهر مىتواند هرنقطهاى از جهان باشد، زيرا خداوند بخاطر فسق و
گناه آن قوم است كهمىخواهد از آنها انتقام بگيرد، لذا گفته شده است: "از ماست
كهبرماست."
حكومتهاى ظالم اساس فساد و تباهى مىباشند ولى همه آن نيستند،زيرا ابتدا زمينه فساد
در جامعه ايجاد مىشود، سپس بصورتحكومت متجلّى مىگردد.
بنابراين ريشه اصلى عقب ماندگى امّت، فقدان روح حقيقى اسلامو بسنده كردن مسلمانان
به پوسته اسلام مىباشد. به بيان ديگر ما تعاليماسلامى را از اهداف، حكمتها و
حقيقتش تهى ساختهايم و فكر مىكنيمچنگ زدن به پوسته اسلام تكليف را از ما ساقط
مىسازد. در حالى كهخداوند متعال مىفرمايد:
)...إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(75)).
"...خدا فقط از پرهيزكاران كارهايشان را قبول مىكند."
اطاعت از رهبرى يكى از مقتضيات حجّ
حجّ قبول نمىشود مگر از انسان با تقوى، چون وقتى حجّ به شعارو عنوانى براى انسان
بدل شود بدون اينكه دافعهها و فوائد حقيقى آنشناخته شود هيچ نفعى و يا نفع كمى
مىرساند، در حاليكه معرفتوشناخت نسبت به احكام حجّ و دلايل آنها منافع بيشترى را
متوجّهانسان مىسازد. به عنوان مثال خداوند متعال برخى از فوائد حجّ رامىشمارد و
مىفرمايد:
)ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا
بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(76)).
"سپس فرو بگذارند آلايش خويش را و وفا كنند به نذرهاى خودوبايد طواف كنند گرد خانه
كهن."
اين آلودگى توسّط امام معصوم و بوسيله فقهاى متعهّد در زمانغيبت زائل مىشود.
بديگر سخن حجّ مورد قبول قرار نمىگيرد مگراينكه فرد مسلمان به امام و يا وصى رجوع
كند و تعاليم اسلام را ازايشان اخذ كند و سپس به نشر ارشادات و وصاياى او در اقصى
نقاطعالم بپردازد.
بنابراين حجّى كه متضمّن ديدار با امام باشد، و به تبع آن موجبنشر معارف والاى
امامت شود، همان حجّى است كه روح بيدارىودورى از گناه و روح مقابله با سخن زور را
در كالبد امّت اسلامىمىدمد و به مسلمانان نفع مىرساند. همان حجّى است كه
مشكلاتودردهاى امّت اسلامى را مرتفع مىسازد. اگر حجّ دراين قالب برگزارشود حجّى
حقيقى و نافع خواهد بود.
اسلام دين ترقّى و پيشرفت
واضح است كه اسلام دين پيشرفت و ترقّى مىباشد، بطوريكهانسان را براساس ارزشهايى
همچون فداكارى، كار، جدّيّت و تفكّرصحيح تربيت مىكند.. اگر ما اين ارزشها را از
دست بدهيم مطمئنّاًهرگز به آنچه كه بر ايمان تعيين شده نخواهيم رسيد. امّا اگر
امّتاسلامى به اين ارزشها روى بياورد بخصوص فرزندان مكتبى اسلاموجلوداران جنبشهاى
مكتبى كه بايد الگويى باشند تا ديگران به آنهااقتدا كنند، بىشك ما خواهيم توانست
به اهداف مترقّى و اسلامى خوددست يابيم.
لذا اين ارزشهاى مترقّى بايد بوسيله تأكيد بر فرائض و شعائراسلامى بويژه حجّ در
امّت اسلامى نهادينه شود. حجّى كه ما را به فهمدوباره اسلام و ارتباط آن با جامعه
كنونى بوسيله جمعآورى نيروها وذوب كردن قدرتها در كوره توحيد، دعوت مىكند، چون
ياد خداىمتعال انسان را در سطح بالايى قرار مىدهد، و انسان را به سمتى كه برهواها
و شهوات نفسانى خود غلبه كند هدايت مىكند و به تبع آن انسانرا به تسلّط و چيرهگى
بر زندگى و پيشرفت وامىدارد.
مثالى براى تمدّن اسلامى
حقيقتاً قرآن كريم معارف والا و مترقّى را براى ما ترسيم كرده، كهقوام آن ردّ شرك
و نهى از ظلم و امتناع از تعدّى و ايستادگى در برابر بهبندگى كشيدن مردم مىباشد..
اين جامعه پيشرفتهاى كه اسلام بشارت آن را داده است، هنوز مانندخوابى است كه هر
مسلمانى تحقّق آن را آرزو مىكند. عليرغم اينكهاين رسالت آسمانى در ابتداى نزولش و
در پگاه برانگيخته شدنش،موجى بوجود آورد كه بشريّت را هرچه بيشتر به سوى پيشرفت
وترقّى و تكامل در ابعاد مختلف زندگى سوق داد. پس اين تمدّن مترقّىكجاست و آيا
مىشود دوباره آن را محقّق ساخت؟
در ابتدا نمىتوان گفت كه تحقّق اين تمدّن مترقّى محال مىباشد.
چرا؟
چون اگر محال بود هيچگاه اسلام به آن بشارت نمىداد، و قرآن آنرا در آيات خود
جاودانه نمىساخت و پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز هيچگاه آن رابراى نسلهاى
بعدى مسلمانان اعلام نمىداشتند. اين برهان از دلالتكافى بر امكان بازگشت دوباره
به جامعهاى پيشرفته برخوردارمىباشد، حتّى اگر شرايط آن در هيچ عصر و شهر و ديارى
مهيّا نباشد.
تمدّن اسلامى افقى در دور دستها
نگاه ما به تمدّن اسلامى نبايد محدود به قالبهاى تاريخى و تجربيّاتمعاصر آن بشود.
خطاست آنچه را كه در دوران اوّل تاريخ اسلام رخداده كاملاً مطابق با اسلام بدانيم،
همچنين نمىتوان فلان تمدّن در فلاندوره تاريخى يا مثالهاى معاصر در اينجا و آنجا
را مطابق با اسلامبپنداريم.
چرا؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت كه محدود كردن تمدّن اسلامى راهابداع و نوآورى را بر
مسلمانان مىبندد و حركت آنان را بگونهاىمحدود مىسازد كه نتوانند براى آينده
خويش كارى انجام دهند.
حال آنكه مدينه فاضلهاى كه اسلام براى ما ترسيم ساخته در افقىوسيع، دور و بلند
قرار دارد، بر ماست كه به سوى آن حركت كنيم، و بهاندازه وسع خود سعى بر به دست
آوردن آن كنيم.
توحيد قلّه تمدّن اسلامى
يكى از بارزترين تعاليم اسلام عبوديّت خدا و نفى ديگر عبوديّتهامىباشد كه در مناسك
حجّ تبلور پيدا مىكند. و در حقيقت خداوندتمام پيامبران را براى نهادينه كردن اين
حقيقت مبعوث ساخته است.خداوند توحيد را كلمه مشترك بين اديان آسمانى قرار داد؛
همانگونهكه در قرآن مىخوانيم:
)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا
وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلاَنُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ
يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوا
فَقُولُوا اشْهَدُوابِأَنَّا مُسْلِمُونَ(77)).
"بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشتركاست كه جز خداوند
يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيمو بعضى از ما بعضى ديگر را غير از
خداوند يگانه به خدايى نپذيرد اگرآنها )بعداز اين دعوت منطقى به سوى نقطه مشترك
توحيد باز(سرتابند و روى گردان شوند بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم."
اين آيه نشانگر اين است كه مردم در خلقت با يكديگر برابرند،وهيچكس حق ندارد اين و
آن را بپرستد، چون عبادت فقط و فقطمخصوص خداوند متعال مىباشد.
از اين آيه مىفهميم كه عرب نبايد خود را برتر از عجم بداند، عجمنيز نبايد بر عرب
تفاخر ورزد، چرا كه خداوند انسانها را ماننددندانههاى شانه خلق كرده، خواه ترك
باشند يا هندى يا افغانى ياروسى و يا... امير المؤمنين در اينباره مىفرمايند:
"-مردم- دو گروهند:يا برادران دينى تواند و يا همانند شما در خلقت مىباشند.(78)"
اگر تصوّر كنيم كه هيچ انسانى برادر دينى شما نباشد، در عوضهمسان شما در خلقت
مىباشد، او همچون شما داراى دو چشم، لبوزبان و... مىباشد، او همچون شما اهداف و
آرزوهايى دارد كهممكن است شبيه اهداف وا رزوهاى شما باشد. در واقع تمدّن اسلامىما
را به برابرى و برادرى دعوت مىكند.
حجّ نشانه تمدّن و فرهنگ
حجّ از بارزترين تجلّيات تمدّن اسلامى مىباشد، بطوريكه خداوندمسجدالحرام را
نشانهاى براى تحقّق اين تمدّن قرار داده است.
بدينوسيله اسلام اسوه و مثال و روشى براى بشريّت قرار داده كه اورا به سعادت
مىرساند، بدين خاطر هيچكس نمىتواند بگويد كهتشكيل چنين پيشرفت و تمدّن و فرهنگى
بر روى زمين غير ممكنمىباشد. هنگامى كه پاى به مكّه معظّمه مىنهيد، در هنگام
طواف بهاطراف خود بنگريد، سياهان و سفيدان، ثروتمندان و فقرا، بزرگانوكوچكها، عرب
و عجم... همه و همه بدون هيچ اختلاف و تمايزىمشغول طواف به دور خانه خدا هستند.
بار ديگر اين منظره در عرفات، مشعرالحرام و منى تكرار مىشود،بطوريكه جمعيّت
ميليونى مسلمانان با ملّيّتها و رنگهاى متفاوت را درحال اداى فرايض حجّ مشاهده
خواهيد كرد.
حضرت امام حسينعليه السلام در دعاى عرفه خود به اين تصوير مترقّىاشاره مىكنند و
مىفرمايند: "اى كسى كه به سوى او بلند است صداهابا زبانهاى گوناگون."
عليرغم اينكه اين تجمّع كه ملّيّتها و زبانهاى گوناگون را دربرمىگيرد، گوناگونى و
تكثّر را به معناى واقعى ظاهر مىسازد، اسلاماين ملّتهاى گوناگون را به يك صورت و
به يك شكل مىخواهد حتّىلباسهاى آنها را هم شكل و همسان مىسازد، اسلام مىخواهد
تا همگانهمين جملات "لبّيك اللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك..." را برزبان
جارى سازند و جهت حركت همه به يك سو باشد.
اين مثال زنده و عينى انسان را به امكان تشكيل تمدّنى كه تمام مردمرا در زير يك
پرچم جمع كند و در آن خبرى از اختلافات خونى،طبقاتى و قبيلهاى نباشد مؤمن مىسازد.
مكّه مكرمه قرارگاه تمدّن
شكّى نيست كه هر آنچه در خلال ايّام حجّ در مكّه مكرّمه، و دروادى عرفات، يا
مشعرالحرام رخ مىدهد جزء كوچكى از مظاهر تمدّناسلامى را منعكس مىسازد، و اين
دليلى كافى بر امكان مركزيّت مكّهمعظّمه براى انشتار پيشرفت و ترقّى در همه نقاط
مختلف جهانمىباشد.
از امام صادقعليه السلام روايت شده كه فرمودند: "همانا خداوند عزّ وجلّزمين را
اززير كعبه آفريد.(79)"
و اين يعنى اينكه خداوند زمين را از زير مكّه مكرّمه آفريده و منتشرساخته است،
نمىدانم از نظر زمينشناسى چه توجيهى دارد، ولى هيچشكّى ندارم كه مكّه مكرّمه با
جوّى روحانى، اميد و ايمان و توحيد رادر وجود ميليونها انسان برمىانگيزد. شايد اين
امر را در خلال توجّهمسلمانان بسوى مكّه، هنگام اداى نمازها در هر كجا كه باشند
بهوضوح لمس كرده باشيد.
مكّه يكى از حرمهاى الهى
خداوند مقام ويژهاى براى شهر مكّه قائل است، و آن را به عنوانيكى از حرمتهاى
تكوينى و تشريعى خود قرار داده است. هر كسبدان داخل مىشود احساس امنيّت مىكند و
هركس در آن زندگىمىكند از اطمينان خاطر و ثباتى خاصّ برخوردار است. لذا مردم
دستهدسته از اقصى نقاط عالم بدون هيچ واهمهاى به سوى اين شهر مقدّسمىشتابند.
اگر كسى دراين شهر دست به تعدّى بزند، ديرى نخواهدپاييد كه انتقام الهى شامل حال او
خواهد شد. حتماً داستان اصحابفيل را كه در قرآن آمده شنيدهايد، ابرهه پادشاه حبشه
با سپاهى تا دندانمسلّح و مجهّز به فيلهاى جنگى به مكّه مكرّمه حملهور شد.
او مىخواست خانه كعبه كه مركز توحيد و عبادت به شمار مىرفترا از بين ببرد... حال
آنكه خداوند قبل از دخول آنها به مكّه، پرندگانابابيل را مأمور ساخت تا بوسيله
سنگهاى كوچك آنها را هدف قراردهند، پس خداوند بوسيله آن پرندگان تمام آنها را از
بين برد، قرآن نيزدر سوره مباركه فيل از آنها ياد مىكند و مىفرمايد:
)أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ
كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ *وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ * تَرْمِيهِم
بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّيلٍ * فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍمَأْكُولٍ(80)).
"آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران چه كرد؟ * آيا نقشه آنها را درضلالت و تباهى
قرار نداد؟ * و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروهفرستاد * كه با سنگهاى كوچكى آنان
را هدف قرار مىدادند * سرانجامآنها را همچون كاه خورد شده قرار داد."
بنابراين هر كس قصد تعدّى به مكّه معظّمه را داشته باشد عاقبتخوبى در انتظار او
نخواهد بود.
خداوند درباره شهر مكّه در قرآن مىفرمايد:
)إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ
الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُلِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ
وَالْبَادِ...(81)).
"آنان كه كفر ورزيدند و باز مىدارند از راه خدا و مسجدالحرام كهگردانيد براى مردم
يكسان چه آنها كه مقيم اند در آن و چه افراد بيابانى."
بارزترين و آشكارترين نمونه بازداشتن از راه الهى، بازداشتن ازمكّه مكرّمه و بويژه
مسجدالحرام مىباشد. بنابراين حكومتها با وجوداختلاف در رفتارها و مذاهب نيز با
وجود رنگهاى مختلف نمىتوانندمانعى براى رفتن مردم به حجّ ايجاد كنند و اگر مانعى
هم توسّطحكومتها ايجاد شود موقّت خواهد بود، چون منع دائمى حجّ در توانآنها
نمىگنجد.
سپس قرآن كريم تأكيد مىكند كه مسجدالحرام براى اهل مكّهنمىباشد، مُلك كسى كه بر
آن سرزمين مقدّس مسلّط است نيزنمىباشد. بلكه متعلّق به همه -چه مكّى و چه غير
مكّى- مىباشد.
سپس خدا مىفرمايد:
)...وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (
"...و هر كس بخواهد دراين سرزمين از طريق حق منحرف گردد،و دست به ظلم و ستم بيالايد
ما از عذاب دردناك به او مىچشانيم."
پس كسى كه در شهر مكّه جنگى بيفروزد وحجّاج بيت اللَّه الحرام راآزار و اذيّت كند
بايد از عذاب دردناك به او چشانده شود.
بعداز اين خدا مىفرمايد:
)وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ...(.
"و )بخاطر بياوريد( زمانى را كه محلّ خانه كعبه را براى ابراهيمآماده ساختيم."
از خصوصيّات اين خانه آن است كه هيچكس حق ندارد به نام زبان،مذهب يا قومى خاص بر
آن مسلّط شود، در واقع اين خانه از آنِ همهاست، و بر هر كسى كه بدان داخل مىشود
واجب است كه خود را ازوابستگيهاى جغرافيايى، سياسى و خونى برهاند.. عصبيّت
براىزمين، زبان يا ملّيّت در آنجا راهى ندارد. زائر بايد تمام توجّه خود رامعطوف
به خداوند سبحان كند، آن وقت است كه انسان احساسمىكند بنده واقعى خدا مىباشد، در
آن هنگام انسانيّت را درك مىكندوبه توحيد روحانى پى مىبرد، و با پاكى زندگى
مىكند.
سپس خداوند متعال مىفرمايد: )...أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً...(.
"...و چيزى را شريك من قرار مده..."
درست است كه در هر مكان مىتوان نشانههاى شرك را پيدا كرد،ولى اين مكان شريف مركز
تجلّى توحيد مىباشد و بيش از هر جاىديگر ردّ شرك در آن متجلّى است.
)...وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ
السُّجُودِ...(82)).
"...و خانهام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگانو سجود كنندگان
پاك كن."
يعنى اينكه پاك و پاكيزه بودن هميشگى حجّ الزامى مىباشد.
فرهنگ طاهر و پاك
از بارزترين انديشهها در فرهنگ اسلامى، ردّ مالكيّت غير خدا برزمين و ردّ معبودى
غير از خدا مىباشد. دراين صورت تعصّبهاوغيرتهاى بىجا و همچنين قومىگريها... بايد
از زندگى مسلمانانرخت بر بندند و هيچ راه برگشتى نيز نبايد براى آنها گذاشت. سپس
برضرورت پاكى و پاكيزگى تأكيد مىكند. زندگى انسان به دو مرحلهتقسيم مىشود؛ مرحله
فطرت پاك، و مرحله زندگى آلوده. انسان دربدو تولّد براساس فطرت پاك از رحم مادر
زاده مىشود. حال اينكه باگذشت زمان اين فطرت بر اثر عوامل محيطى آلوده مىشود،
همانگونهكه بدن بر اثرمحيط آلوده مىشود. غبار تعصّب و غيرت بىجا و راهوروشها
ومذاهب گوناگون فطرت او را مىپوشاند... و اين دليلىاست براى ايجاد موانعى بر سر
راه شناخت و معرفت صحيح كهسرانجام انسان را به ظلمات فرو مىبرد. )...ظُلُمَاتٌ
بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَاأَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ
يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ(83)).
"...ظلمتهايى -تاريكيهايى- كه يكى بر ديگرى قرار گرفته اگردست خود را بيرون آورد
ممكن نيست آن را ببيند هر كسى كه خدانورى برايش قرار نداده نورى براى او نيست."
در آن هنگام هيچ راه برگشتى به فطرت پاك موجود در روح و عقلو تن او وجود ندارد مگر
بوسيله پاكى، و در حقيقت خداوند اينفرصت برگشت را در حضور حجّاج در عصر روز نهم
ذىالحجّه دربيابان عرفات قرار داده، بگونهاى كه خداوند تمام واقفان در آن وادى
رامخاطب قرار داده مىفرمايد: بندهام عمل را آغاز كن، پس گذشتهها رابر تو
بخشيدهام. در آن هنگام انسان صددرصد پاك مىشود، و اعمال رابا پاكى وزلالى كامل
آغاز مىكند...
تمدّن متكامل
اسلام خير و بركت و رحمت را براى تمامى مردم مىخواهد، كهاين امر يكى ديگراز ابعاد
فرهنگ و تمدّن اسلامى مىباشد، اسلام خيرو بركت و رحمت را فقط به آنان كه به آن
ايمان دارند و حقّ آن را ادامىكنند اختصاص نمىدهد. از اينجاست كه خداوند متعال پس
ازساخته شدن خانه كعبه توسّط حضرت ابراهيمعليه السلام به او امر مىكند كه:
)وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى كُلِّ ضَامِرٍ
يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍعَمِيقٍ(.
"و مردم را دعوت عمومى به حجّ كن، تا پياده و سواره بر مركبهاىلاغر از هر راه دورى
به سوى تو بيايند."
از اين رو حضرت ابراهيمعليه السلام هيچگاه حجّ را به عرب و يا به اهالىبابل كه
منتسب بدآنها بود، يا به اهالى مصر كه به سرزمينشان سفر كردهبود، يا به كنعانيان
كه به سوى آنها هجرت كرده بود و يا به فرزندانودوستانش از عرب و عبرانى منحصر ساخت
بلكه تمام بشريّت را بهاداى فريضه حجّ و بهرهمندى از فضائل و كرامات آن دعوت كرد.
اسلام مخالف انحصارطلبى در امور مربوط به منافع عمومىمىباشد و در واقع تمدّن
اسلامى متعلّق به همگان است، در حاليكهمتفكّران غربى به عكس اين قاعده معتقدند، و
پيشرفت و تگنولوژىوترقّى در علوم و معارف گوناگون را منحصر به خود مىدانند، و
بههيچكس حقّ استفاده از آنها را نمىدهند و اين امور را رازى در بين خودمىدانند،
و تكنولوژى كه امروزه در اختيار ديگر كشورها قرارمىدهند، در واقع فنّ آوريهايى
باطل شده مىباشد، تكنولوژيهايىهستند كه تاريخ مصرفشان گذشته است.. كه همينها را
نيز به مبالغگزاف و با شروط بسيار دشوار در اختيار ديگر كشورها قرار مىدهند..
اسلام خير و صلاح عمومى را خواستار است، لذا مردم را به سوىهر دو تكامل معنوى و
مادّى رهنمون مىسازد. تمدّن اسلامى ابتدا ازرشد معنويّات آغاز مىكند و پس از آن
در افق همين معنويّات به سوىترقّى مادى پيش مىرود، لذا خداوند متعال مىفرمايد:
)لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ
مَعْلُومَاتٍ عَلَى مَا رَزَقَهُم مِنبَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا
وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ(84)).
"تا منافع خويش را با چشم خود ببينيد و نام خدا را در ايّام معيّنى برچهارپايانى كه
به آنها روزى داده است )به هنگام ذبح( ببرند پس ازگوشت حيوانات قربانى هم خودتان
بخوريد و هم بينوايان فقير رااطعام نماييد."
چهارپايان مادّه تشكيل دهنده غذا هستند، همچنين دراين آيهخداوند بخاطر دور نشدن از
معنويّات ما را به ياد نام خود در ايّامىمعلوم و اطعام فقرا دعوت كرده است.
برخى از ابعاد مهم حجّ كه براى پيشرفت جامعه اسلامى بشارتداده شدهاند را بيان
كرديم. راستى ما در كجاى اين جامعه قرار داريم؟
براى تجلّى ساختن اين مثال در جامعه امروز، لازم است روح رادريابيم. ما بايد در حجّ
در ميان مردم باشيم و با آنها حشر و نشر داشتهباشيم نه اينكه گوشه عزلت برگيريم و
منزوى شويم، و اين بدين خاطراست كه عظمت امّت اسلامى هرچه بيشتر بر ما نمايان گردد.
امّتىعارى از اختلافات اقليمى و قومى، امّتى كه اسامى و القاب، هيچكس رااز ديگرى
متمايز نمىكند.. پس همه در زير چتر اسلام با احترامودوستى و يكدلى زندگى خواهند
كرد.
از خداوند بزرگ خواستاريم كه حجّ ما و حجّ تمام مسلمانان را حجّاسلامى همانگونه كه
مىخواهد قرار دهد، و نام ما را دراين سال جزءنامهاى حجّاج بيتاللَّه الحرام ثبت
گرداند، آنان كه حجّشان مقبولوسعيشان مشكور و گناهانشان آمرزيده شده است.
انّه ولىّ التوفيق