ملاقات محبوب

آيت الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم: سيد ياسر قزوينى حائرى

- ۴ -


دعوت به پيشرفت در سايه تمدّن‏

هر سال از ده روز اوّل ماه ذى‏الحجّه استقبال مى‏كنيم، روزهايى كه‏با ديگر روزهاى سال از نظر عبادت و ايمان و نزديكى مؤمنان به‏پروردگارشان تفاوت دارند؛ در حالى از اين روزها استقبال مى‏كنيم كه‏دلهاى مؤمنان در هر نقطه جهان بى‏تاب و مشتاق بيت‏اللَّه الحرام ومشعرالحرام مى‏باشد.. مسلمانانى كه سابقاً حجّ بجاآورده‏اند و يا آنهايى كه‏دوست دارند به سفر حجّ بروند ولى موانعى ايشان را از سفر حجّ‏محروم مى‏سازد، همه و همه دراين روزها احساس مى‏كنند كه چيزى‏را گم كرده‏اند، زيرا شايسته است انسان اين ايّام را در جوار خانه خداوهمراه با طواف كنندگان و سجود كنندگان و راكعان به سر برد.وآنچه اين مؤمنان را آرام مى‏سازد اين است كه مى‏دانند نمايندگانى درحجّ دارند، چون مسلمانانى كه به حجّ نيامده‏اند در قلب حجّاج جاى‏دارند.
در واقع حجّاج نماينده خانواده و قبيله و شهر و كشور خود دركنگره بزرگ حجّ بحساب مى‏آيند.

ضرورت شناختن منافع حجّ‏

حجّ منشأ منافع و بركات زيادى مى‏باشد كه هم حجّاج و هم آنهائى‏كه به حجّ مشرّف نشده‏اند از اين منافع بهره‏مند خواهند شد. واضح‏است كه دستيابى به منافع و فوائد بدون شناخت آنها مقدور نيست،واگر آنها را شناسايى نكنيم اين فرصت از دست ما خواهد رفت، به‏ويژه فرصتهاى بزرگى كه خداوند متعال براى ما قرار داده تا ما آنها را ازقوّه و امكان و احتمال به فعل برسانيم و آنها را محقّق سازيم.
خداوند متعال به اين منافع اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد:
)لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى‏ مَا رَزَقَهُم مِن‏بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ...(70)).
"تا بنگرند سودهايى كه براى آنها است و ببرند نام خدا را درروزهايى معلوم بر آنچه روزيشان داده است از دامهاى چهارپا."
در واقع اين منافع بين تمام مسلمانان چه حجّاج و چه غير حجّاج‏مشترك مى‏باشد.
با اين همه مسلمانان به ظاهر شعائر دينى اهمّيّت فراوانى مى‏دهند،ولى به تمام منافع آن دست نمى‏يابند.
به عنوان مثال نماز اين سنبل مثال زدنى الهى كه برترين اعمال امّت‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله مى‏باشد در دل خود منافع و فوائد بى حدّ و مرزى دارد.نماز قادر است بشر را به سعادت دنيوى و فلاح و رستگارى اخروى‏رهنمون سازد، نماز معراج آدمى بسوى پروردگار و نزديك كننده‏پرهيزكاران به سوى بارى تعالى محسوب مى‏شود... با اين همه ما تاچه حدّى به منافع نماز دست مى‏يابيم؟ در واقع آيا نماز ما جز حركاتى‏تقليدى كه به آن معتاد شده‏ايم و آن را از پدرانمان به ارث برده‏ايم چيزديگرى است؟ ما نيز به نوبه خود اين عادت را براى فرزندانمان به ارث‏خواهيم گذشت، بدون اينكه به فوائد آن دست يابيم و از حكمتهاى آن‏بهره‏مند شويم.
همينگونه است حال ما نسبت به ساير عبادات.

حجّ قلّه شعائر ايمان‏

حجّ در رأس قلّه شعائر ايمانى قرار دارد، كه خداوند آن را وسيله‏اى‏جهت رهايى انسان از قيد و بندها و سختيها و عذاب الهى قرار داده‏است. متأسّفانه اكثر مسلمانان شيوه برخورد بااين عبادت الهى را كه‏فوائد و منافع زيادى را به همراه دارد نمى‏دانند، شايد ما حتّى يك‏هزارم منافع حجّ را محقّق نسازيم و اين غفلت از منافع حجّ بخاطرآگاهى كم ما مى‏باشد، در واقع ما از مراحل دخول و خروج از حجّ‏وهمچنين آداب برخورد با اين فريضه واجب الهى اطّلاع كافى دردست نداريم. حال آنكه خداوند حضرت ابراهيم‏عليه السلام را هنگامى كه ازبناى كعبه فارغ شد امر فرمود تا مردم را بسوى حجّ دعوت كند:
)وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ...(71)).
"و مردم را بانگ بزن به حجّ..."
حضرت ابراهيم‏عليه السلام نيز به بالاى كوه صعود كرد و مردم را ندا دادوخداوند نداى اورا به هر گوش شنوايى رسانده سالها و قرنهامى‏گذرند و هنوز سيل جمعيّت هر سال با عشق و اشتياق زائدالوصفى‏بسوى خانه خدا مى‏شتابند، و تمام مشكلات وخطرات را بجان‏مى‏خرند تا اينكه به بيت اللَّه الحرام برسند.

تعميق فروتنى در مقابل آفريدگار

از جمله آداب حجّ و مستحبات آن پياده راه رفتن مى‏باشد، خداوندمتعال در حجّ پياده‏ها را بر سواره‏ها برترى داده است، و اين نشانگرلزوم خضوع و فروتنى در برابر خداوند متعال مى‏باشد. در همين رابطه‏روايت شده است كه حضرت سجّادعليه السلام با پاهاى پياده و برهنه خارهاى‏بيابان و ريگهاى داغ و صخره‏هاى مرتفع و راههاى ناهموار را درنورديده و به حجّ مشرّف مى‏شدند.. ديگر اينكه ايشان در راه سفر حجّ‏به كاروانهايى كه از راه دور عازم حجّ بودند خدمت مى‏كردند در حالى‏كه آنها ايشان را نمى‏شناختند. يك بار كه ايشان مشغول خدمت به‏قافله‏اى كه از كوفه آمده بود، بودند كاروانى از مدينه به آنها رسيد،حجّاجى كه از مدينه آمده بودند ايشان را مى‏شناختند و پروانه‏وار به‏گردايشان حلقه مى‏زدند و از علوم و معارف آن امام بزرگوار بهره‏مندمى‏شدند، به او متبرّك مى‏گشتند و از او طلب دعا مى‏كردند.. حجّاج‏كوفى با ديدن اين منظره متعجّب شده، پرسيدند: اين مرد كيست؟مدنيان جواب دادند: ايشان امام على بن الحسين بن على بن‏ابيطالب‏عليهم السلام مى‏باشند. سپس گفتند: ما مانند افراد خودمان با ايشان‏برخورد مى‏كرديم، بلكه بدليل غريب بودنشان در ميان ما امر و نهى نيزبه ايشان مى‏كرديم ايشان نيز اطاعت مى‏كردند. بعداز اين اتّفاق امام‏اصحاب خود را امر كردند تا وسايل ايشان را به كاروان ديگرى منتقل‏سازند، حجّاج كوفى از ايشان خواستند تا در بين آنها باقى بمانند،امام‏عليه السلام به آنها فرمودند: من از كاروانى شما مى‏روم چون مرا شناختيد،و من از اينكه در كاروان باشم كه مرا مى‏شناسند اكراه دارم.
اين روايت بوضوح بر لزوم خضوع و فروتنى در مقابل خدا در حجّ‏دلالت مى‏كند، خضوعى كه در طول زندگى انسان بايد با او همراه‏شود. امام صادق‏عليه السلام دراين رابطه مى‏فرمايند:
"هيچ بقعه‏اى محبوبتر از مسعى -راه بين صفا و مروه- در نزد خدانيست چون هر ستمكارى را خوار مى‏سازد.(72)"
اين حكمت حجّ حكمتى است كه در ساير عبادات و احكام الهى‏نيز جارى مى‏باشد، چون حالت خضوع و فروتنى در مقابل خداى‏متعال هميشه از انسان خواسته شده است.
از حكمتها و علل ديگرى كه خداوند به سبب آن حج را واجب‏گردانيد در حقيقت ذوب شدن جامعه اسلام در خودش و تولّدجامعه‏اى يكدست در خلال حجّ مى‏باشد؛ مسلمانان آسيا با مسلمانان‏اروپا ملاقات مى‏كنند، وسياهان با سفيدان ملاقات مى‏كنند.. همه به‏مبادله آراء درباره اوضاع و احوال جامعه خود مى‏پردازند، و براى‏انجام اوامر و ترك نواهى با خداى متعال تجديد عهد مى‏كنند. و تمامى‏حجّاج از اين ملاقاتها در راستاى تحقّق بخشيدن به اوامر الهى استفاده‏مى‏كنند.

زمينه‏هاى منافع حجّ‏

اجتماع اين جمعيّت بشرى در سرزمين مقدّس مكّه مى‏تواند درمواردى به مسلمانان نفع برساند كه عبارت‏اند از:

1 - خودباورى و احساس شخصيّت‏

با اينكه انسانها داراى عقل و فكر مى‏باشند ولى خيلى از مردم رامشاهده مى‏كنيم كه عقل و دلشان به چشمشان است. لذا اگر براى حجّ‏بسيج شوند ديگر خود را نمى‏بينند بلكه امّت اسلامى را بصورت واحدمشاهده مى‏كنند. در واقع تصوّر امّت اسلامى واحد بصورت يك‏واقعيّت عينى در برابر چشمانشان ظاهر مى‏شود.

2 - ايجاد تحرّك فكرى‏

تحرّك بشرى در حجّ سرانجام به يك تحرّك فكرى مبدّل مى‏شود،احاديث شريف نيز اين امر را تأييد مى‏كنند در آنجا كه مى‏گويند:"عاقلترين مردم آن است كه عقلهاى مردم را در عقل خود جمع كند."و"هر كس با ديگر مردان مشاوره كند در عقلهاى آنها نيز شركت جسته‏است...(73)"
پس چه زيباست اگر حجّاج محور بحثهاى خود را در اين كنگره‏بزرگ اوضاع و احوال امّت قرار دهند، بويژه اينكه رهبران مسلمان‏بخاطر ارشاد و توجيه مردم براى رسيدن به سعادت به حجّ مى‏آيند.دراين صورت ملاقات بشرى در آينده سهم بزرگى در ايجاد يك ارتباطفكرى قوى بين مسلمانان ايفا مى‏كند، ارتباطى كه راه حلهاى مثمرثمرى را در جهت رفع مشكلات امّت اسلامى ارائه خواهد داد.

3 - ايجاد يك جنبش روحانى‏

حركت انسانى حجّ، روحى بزرگ به زائران مى‏بخشد، وقتى انسان‏ساير مسلمانان را در حال عبادت مى‏بيند نيرويى ذاتى او را به سوى‏عبادت مى‏كشاند، به عنوان مثال برپايى نماز جماعت در حجّ يكى ازمؤثّرترين عواملى است كه بر جان آدمى تأثير مى‏گذارد.

4 - حركت روبه جلوى تمدّن‏

اعتبارات شخصى و اختلافات خونى، قومى و طبقاتى در حجّ‏ساقط مى‏شود تا درس وحدت حقيقى بين مسلمانان به حجّاج داده‏شود. در آن هنگام است كه تمام نفوس و نيروها در كوره توحيد گداخته‏و در هم ذوب مى‏شوند. پس بر تمامى مسلمانان است كه اين فوائد رادر عرصه واقعيت مملوس به ظهور رسانند، تا فوائد حجّ منحصر دربرخى اجتماعات نگردد، و براى استفاده بيشتر از كنگره عظيم حجّ برتمام مسلمانان است كه با حجّاج بيت‏اللَّه الحرام ملاقات كنند واز اخبارو اطّلاعات ديگر مسلمانان اطّلاع پيدا كنند. و اين همان چيزى است كه‏برخى از احاديث بر آن تأكيد مى‏ورزند، مانند حديثى كه مى‏گويد:
"هر كس زائرى را زيارت كند مانند كسى است كه ما را زيارت كرده‏است."

آيا ما در راستاى اهداف مكتبى قرار داريم‏

در ايّامى كه نزديك به ايّام حجّ مى‏شويم، بايد حقيقت مهمّى رامتذكّر شويم، و آن اين است كه خداوند رسالت را براى پيروزى بر تمام‏تبعيضها، سختيها و خستگيها و درمان تمام دردهاى بشر برانگيخته‏است، ولى شايد اين سؤال ايجاد شود كه آيا اين هدف در جامعه امروزما مسلمانان محقّق شده است يا نه؟
بالطبع نه، زيرا مشكلات در بين افرادى كه ادّعاى رشد در بطن دين‏را دارند عميق‏تر و فزون‏تر است. در فهرست كشورهاى مسلمان فقروعقب ماندگى بيشترى را مشاهده مى‏كنيم.
در واقع ما مى‏توانيم انگشت اتّهام را بخاطر اين عقب ماندگى به‏سوى حكّام ظالم اين كشورها نشانه رويم. و اين درست است زيرا اين‏حكومتها نه تنها از فساد و تباهى در كشورهاى اسلامى جلوگيرى‏نمى‏كنند بلكه فساد را دراين كشورها نهادينه كرده‏اند. ولى اين دليل برسقوط تكليف شرعى از گردن انسان مسلمان نمى‏شود. زيرامسؤوليّت فقط متوجّه حكومتها نمى‏باشد، بلكه خود جامعه نيز نقش‏مؤثّرى را دراين ميان بايد ايفا كند.
قرآن نيز وقتى فساد و تباهى نظامهاى سياسى و چگونگى ظهورحكومتهاى ظالم را تبيين مى‏كند، مسؤوليّت آن را متوجّه خود جامعه‏مى‏سازد و مى‏فرمايد:
)وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ‏فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً(74)).
"و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامرخود را براى مترفين )و ثروتمندان مست شهوت( آنجا بيان مى‏داريم،سپس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنهارا به شدّت درهم مى‏كوبيم."
و اين يعنى اينكه فاسقان و گناهكاران هستند كه زمام سلطه سياسى‏را در دست گرفته و كشور را به ويرانه‏اى بدل مى‏سازند. و خداوندمتعال اجازه تسلّط بر آن شهر را به آنان مى‏دهد، اين شهر مى‏تواند هرنقطه‏اى از جهان باشد، زيرا خداوند بخاطر فسق و گناه آن قوم است كه‏مى‏خواهد از آنها انتقام بگيرد، لذا گفته شده است: "از ماست كه‏برماست."
حكومتهاى ظالم اساس فساد و تباهى مى‏باشند ولى همه آن نيستند،زيرا ابتدا زمينه فساد در جامعه ايجاد مى‏شود، سپس بصورت‏حكومت متجلّى مى‏گردد.
بنابراين ريشه اصلى عقب ماندگى امّت، فقدان روح حقيقى اسلام‏و بسنده كردن مسلمانان به پوسته اسلام مى‏باشد. به بيان ديگر ما تعاليم‏اسلامى را از اهداف، حكمتها و حقيقتش تهى ساخته‏ايم و فكر مى‏كنيم‏چنگ زدن به پوسته اسلام تكليف را از ما ساقط مى‏سازد. در حالى كه‏خداوند متعال مى‏فرمايد:
)...إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(75)).
"...خدا فقط از پرهيزكاران كارهايشان را قبول مى‏كند."

اطاعت از رهبرى يكى از مقتضيات حجّ‏

حجّ قبول نمى‏شود مگر از انسان با تقوى، چون وقتى حجّ به شعارو عنوانى براى انسان بدل شود بدون اينكه دافعه‏ها و فوائد حقيقى آن‏شناخته شود هيچ نفعى و يا نفع كمى مى‏رساند، در حاليكه معرفت‏وشناخت نسبت به احكام حجّ و دلايل آنها منافع بيشترى را متوجّه‏انسان مى‏سازد. به عنوان مثال خداوند متعال برخى از فوائد حجّ رامى‏شمارد و مى‏فرمايد:
)ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(76)).
"سپس فرو بگذارند آلايش خويش را و وفا كنند به نذرهاى خودوبايد طواف كنند گرد خانه كهن."
اين آلودگى توسّط امام معصوم و بوسيله فقهاى متعهّد در زمان‏غيبت زائل مى‏شود. بديگر سخن حجّ مورد قبول قرار نمى‏گيرد مگراينكه فرد مسلمان به امام و يا وصى رجوع كند و تعاليم اسلام را ازايشان اخذ كند و سپس به نشر ارشادات و وصاياى او در اقصى نقاطعالم بپردازد.
بنابراين حجّى كه متضمّن ديدار با امام باشد، و به تبع آن موجب‏نشر معارف والاى امامت شود، همان حجّى است كه روح بيدارى‏ودورى از گناه و روح مقابله با سخن زور را در كالبد امّت اسلامى‏مى‏دمد و به مسلمانان نفع مى‏رساند. همان حجّى است كه مشكلات‏ودردهاى امّت اسلامى را مرتفع مى‏سازد. اگر حجّ دراين قالب برگزارشود حجّى حقيقى و نافع خواهد بود.

اسلام دين ترقّى و پيشرفت‏

واضح است كه اسلام دين پيشرفت و ترقّى مى‏باشد، بطوريكه‏انسان را براساس ارزشهايى همچون فداكارى، كار، جدّيّت و تفكّرصحيح تربيت مى‏كند.. اگر ما اين ارزشها را از دست بدهيم مطمئنّاًهرگز به آنچه كه بر ايمان تعيين شده نخواهيم رسيد. امّا اگر امّت‏اسلامى به اين ارزشها روى بياورد بخصوص فرزندان مكتبى اسلام‏وجلوداران جنبشهاى مكتبى كه بايد الگويى باشند تا ديگران به آنهااقتدا كنند، بى‏شك ما خواهيم توانست به اهداف مترقّى و اسلامى خوددست يابيم.
لذا اين ارزشهاى مترقّى بايد بوسيله تأكيد بر فرائض و شعائراسلامى بويژه حجّ در امّت اسلامى نهادينه شود. حجّى كه ما را به فهم‏دوباره اسلام و ارتباط آن با جامعه كنونى بوسيله جمع‏آورى نيروها وذوب كردن قدرتها در كوره توحيد، دعوت مى‏كند، چون ياد خداى‏متعال انسان را در سطح بالايى قرار مى‏دهد، و انسان را به سمتى كه برهواها و شهوات نفسانى خود غلبه كند هدايت مى‏كند و به تبع آن انسان‏را به تسلّط و چيره‏گى بر زندگى و پيشرفت وامى‏دارد.

مثالى براى تمدّن اسلامى‏

حقيقتاً قرآن كريم معارف والا و مترقّى را براى ما ترسيم كرده، كه‏قوام آن ردّ شرك و نهى از ظلم و امتناع از تعدّى و ايستادگى در برابر به‏بندگى كشيدن مردم مى‏باشد..
اين جامعه پيشرفته‏اى كه اسلام بشارت آن را داده است، هنوز مانندخوابى است كه هر مسلمانى تحقّق آن را آرزو مى‏كند. عليرغم اينكه‏اين رسالت آسمانى در ابتداى نزولش و در پگاه برانگيخته شدنش،موجى بوجود آورد كه بشريّت را هرچه بيشتر به سوى پيشرفت وترقّى و تكامل در ابعاد مختلف زندگى سوق داد. پس اين تمدّن مترقّى‏كجاست و آيا مى‏شود دوباره آن را محقّق ساخت؟
در ابتدا نمى‏توان گفت كه تحقّق اين تمدّن مترقّى محال مى‏باشد.
چرا؟
چون اگر محال بود هيچگاه اسلام به آن بشارت نمى‏داد، و قرآن آن‏را در آيات خود جاودانه نمى‏ساخت و پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نيز هيچگاه آن رابراى نسلهاى بعدى مسلمانان اعلام نمى‏داشتند. اين برهان از دلالت‏كافى بر امكان بازگشت دوباره به جامعه‏اى پيشرفته برخوردارمى‏باشد، حتّى اگر شرايط آن در هيچ عصر و شهر و ديارى مهيّا نباشد.

تمدّن اسلامى افقى در دور دستها

نگاه ما به تمدّن اسلامى نبايد محدود به قالبهاى تاريخى و تجربيّات‏معاصر آن بشود. خطاست آنچه را كه در دوران اوّل تاريخ اسلام رخ‏داده كاملاً مطابق با اسلام بدانيم، همچنين نمى‏توان فلان تمدّن در فلان‏دوره تاريخى يا مثالهاى معاصر در اينجا و آنجا را مطابق با اسلام‏بپنداريم.
چرا؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت كه محدود كردن تمدّن اسلامى راه‏ابداع و نوآورى را بر مسلمانان مى‏بندد و حركت آنان را بگونه‏اى‏محدود مى‏سازد كه نتوانند براى آينده خويش كارى انجام دهند.
حال آنكه مدينه فاضله‏اى كه اسلام براى ما ترسيم ساخته در افقى‏وسيع، دور و بلند قرار دارد، بر ماست كه به سوى آن حركت كنيم، و به‏اندازه وسع خود سعى بر به دست آوردن آن كنيم.

توحيد قلّه تمدّن اسلامى‏

يكى از بارزترين تعاليم اسلام عبوديّت خدا و نفى ديگر عبوديّتهامى‏باشد كه در مناسك حجّ تبلور پيدا مى‏كند. و در حقيقت خداوندتمام پيامبران را براى نهادينه كردن اين حقيقت مبعوث ساخته است.خداوند توحيد را كلمه مشترك بين اديان آسمانى قرار داد؛ همانگونه‏كه در قرآن مى‏خوانيم:
)قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى‏ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلاَنُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوابِأَنَّا مُسْلِمُونَ(77)).
"بگو اى اهل كتاب بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشترك‏است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم‏و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد اگرآنها )بعداز اين دعوت منطقى به سوى نقطه مشترك توحيد باز(سرتابند و روى گردان شوند بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم."
اين آيه نشانگر اين است كه مردم در خلقت با يكديگر برابرند،وهيچ‏كس حق ندارد اين و آن را بپرستد، چون عبادت فقط و فقطمخصوص خداوند متعال مى‏باشد.
از اين آيه مى‏فهميم كه عرب نبايد خود را برتر از عجم بداند، عجم‏نيز نبايد بر عرب تفاخر ورزد، چرا كه خداوند انسانها را ماننددندانه‏هاى شانه خلق كرده، خواه ترك باشند يا هندى يا افغانى ياروسى و يا... امير المؤمنين در اينباره مى‏فرمايند: "-مردم- دو گروهند:يا برادران دينى تواند و يا همانند شما در خلقت مى‏باشند.(78)"
اگر تصوّر كنيم كه هيچ انسانى برادر دينى شما نباشد، در عوض‏همسان شما در خلقت مى‏باشد، او همچون شما داراى دو چشم، لب‏وزبان و... مى‏باشد، او همچون شما اهداف و آرزوهايى دارد كه‏ممكن است شبيه اهداف وا رزوهاى شما باشد. در واقع تمدّن اسلامى‏ما را به برابرى و برادرى دعوت مى‏كند.

حجّ نشانه تمدّن و فرهنگ‏

حجّ از بارزترين تجلّيات تمدّن اسلامى مى‏باشد، بطوريكه خداوندمسجدالحرام را نشانه‏اى براى تحقّق اين تمدّن قرار داده است.
بدينوسيله اسلام اسوه و مثال و روشى براى بشريّت قرار داده كه اورا به سعادت مى‏رساند، بدين خاطر هيچ‏كس نمى‏تواند بگويد كه‏تشكيل چنين پيشرفت و تمدّن و فرهنگى بر روى زمين غير ممكن‏مى‏باشد. هنگامى كه پاى به مكّه معظّمه مى‏نهيد، در هنگام طواف به‏اطراف خود بنگريد، سياهان و سفيدان، ثروتمندان و فقرا، بزرگان‏وكوچكها، عرب و عجم... همه و همه بدون هيچ اختلاف و تمايزى‏مشغول طواف به دور خانه خدا هستند.
بار ديگر اين منظره در عرفات، مشعرالحرام و منى تكرار مى‏شود،بطوريكه جمعيّت ميليونى مسلمانان با ملّيّتها و رنگهاى متفاوت را درحال اداى فرايض حجّ مشاهده خواهيد كرد.
حضرت امام حسين‏عليه السلام در دعاى عرفه خود به اين تصوير مترقّى‏اشاره مى‏كنند و مى‏فرمايند: "اى كسى كه به سوى او بلند است صداهابا زبانهاى گوناگون."
عليرغم اينكه اين تجمّع كه ملّيّتها و زبانهاى گوناگون را دربرمى‏گيرد، گوناگونى و تكثّر را به معناى واقعى ظاهر مى‏سازد، اسلام‏اين ملّتهاى گوناگون را به يك صورت و به يك شكل مى‏خواهد حتّى‏لباسهاى آنها را هم شكل و همسان مى‏سازد، اسلام مى‏خواهد تا همگان‏همين جملات "لبّيك اللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك..." را برزبان جارى سازند و جهت حركت همه به يك سو باشد.
اين مثال زنده و عينى انسان را به امكان تشكيل تمدّنى كه تمام مردم‏را در زير يك پرچم جمع كند و در آن خبرى از اختلافات خونى،طبقاتى و قبيله‏اى نباشد مؤمن مى‏سازد.

مكّه مكرمه قرارگاه تمدّن‏

شكّى نيست كه هر آنچه در خلال ايّام حجّ در مكّه مكرّمه، و دروادى عرفات، يا مشعرالحرام رخ مى‏دهد جزء كوچكى از مظاهر تمدّن‏اسلامى را منعكس مى‏سازد، و اين دليلى كافى بر امكان مركزيّت مكّه‏معظّمه براى انشتار پيشرفت و ترقّى در همه نقاط مختلف جهان‏مى‏باشد.
از امام صادق‏عليه السلام روايت شده كه فرمودند: "همانا خداوند عزّ وجلّ‏زمين را اززير كعبه آفريد.(79)"
و اين يعنى اينكه خداوند زمين را از زير مكّه مكرّمه آفريده و منتشرساخته است، نمى‏دانم از نظر زمين‏شناسى چه توجيهى دارد، ولى هيچ‏شكّى ندارم كه مكّه مكرّمه با جوّى روحانى، اميد و ايمان و توحيد رادر وجود ميليونها انسان برمى‏انگيزد. شايد اين امر را در خلال توجّه‏مسلمانان بسوى مكّه، هنگام اداى نمازها در هر كجا كه باشند به‏وضوح لمس كرده باشيد.

مكّه يكى از حرمهاى الهى‏

خداوند مقام ويژه‏اى براى شهر مكّه قائل است، و آن را به عنوان‏يكى از حرمتهاى تكوينى و تشريعى خود قرار داده است. هر كس‏بدان داخل مى‏شود احساس امنيّت مى‏كند و هركس در آن زندگى‏مى‏كند از اطمينان خاطر و ثباتى خاصّ برخوردار است. لذا مردم دسته‏دسته از اقصى نقاط عالم بدون هيچ واهمه‏اى به سوى اين شهر مقدّس‏مى‏شتابند. اگر كسى دراين شهر دست به تعدّى بزند، ديرى نخواهدپاييد كه انتقام الهى شامل حال او خواهد شد. حتماً داستان اصحاب‏فيل را كه در قرآن آمده شنيده‏ايد، ابرهه پادشاه حبشه با سپاهى تا دندان‏مسلّح و مجهّز به فيلهاى جنگى به مكّه مكرّمه حمله‏ور شد.
او مى‏خواست خانه كعبه كه مركز توحيد و عبادت به شمار مى‏رفت‏را از بين ببرد... حال آنكه خداوند قبل از دخول آنها به مكّه، پرندگان‏ابابيل را مأمور ساخت تا بوسيله سنگهاى كوچك آنها را هدف قراردهند، پس خداوند بوسيله آن پرندگان تمام آنها را از بين برد، قرآن نيزدر سوره مباركه فيل از آنها ياد مى‏كند و مى‏فرمايد:
)أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ *وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ * تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّيلٍ * فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ‏مَأْكُولٍ(80)).
"آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران چه كرد؟ * آيا نقشه آنها را درضلالت و تباهى قرار نداد؟ * و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه‏فرستاد * كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرار مى‏دادند * سرانجام‏آنها را همچون كاه خورد شده قرار داد."
بنابراين هر كس قصد تعدّى به مكّه معظّمه را داشته باشد عاقبت‏خوبى در انتظار او نخواهد بود.
خداوند درباره شهر مكّه در قرآن مى‏فرمايد:
)إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ‏لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ...(81)).
"آنان كه كفر ورزيدند و باز مى‏دارند از راه خدا و مسجدالحرام كه‏گردانيد براى مردم يكسان چه آنها كه مقيم اند در آن و چه افراد بيابانى."
بارزترين و آشكارترين نمونه بازداشتن از راه الهى، بازداشتن ازمكّه مكرّمه و بويژه مسجدالحرام مى‏باشد. بنابراين حكومتها با وجوداختلاف در رفتارها و مذاهب نيز با وجود رنگهاى مختلف نمى‏توانندمانعى براى رفتن مردم به حجّ ايجاد كنند و اگر مانعى هم توسّطحكومتها ايجاد شود موقّت خواهد بود، چون منع دائمى حجّ در توان‏آنها نمى‏گنجد.
سپس قرآن كريم تأكيد مى‏كند كه مسجدالحرام براى اهل مكّه‏نمى‏باشد، مُلك كسى كه بر آن سرزمين مقدّس مسلّط است نيزنمى‏باشد. بلكه متعلّق به همه -چه مكّى و چه غير مكّى- مى‏باشد.
سپس خدا مى‏فرمايد:
)...وَمَن يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ (
"...و هر كس بخواهد دراين سرزمين از طريق حق منحرف گردد،و دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مى‏چشانيم."
پس كسى كه در شهر مكّه جنگى بيفروزد وحجّاج بيت اللَّه الحرام راآزار و اذيّت كند بايد از عذاب دردناك به او چشانده شود.
بعداز اين خدا مى‏فرمايد:
)وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ...(.
"و )بخاطر بياوريد( زمانى را كه محلّ خانه كعبه را براى ابراهيم‏آماده ساختيم."
از خصوصيّات اين خانه آن است كه هيچ‏كس حق ندارد به نام زبان،مذهب يا قومى خاص بر آن مسلّط شود، در واقع اين خانه از آنِ همه‏است، و بر هر كسى كه بدان داخل مى‏شود واجب است كه خود را ازوابستگيهاى جغرافيايى، سياسى و خونى برهاند.. عصبيّت براى‏زمين، زبان يا ملّيّت در آنجا راهى ندارد. زائر بايد تمام توجّه خود رامعطوف به خداوند سبحان كند، آن وقت است كه انسان احساس‏مى‏كند بنده واقعى خدا مى‏باشد، در آن هنگام انسانيّت را درك مى‏كندوبه توحيد روحانى پى مى‏برد، و با پاكى زندگى مى‏كند.
سپس خداوند متعال مى‏فرمايد: )...أَن لاَّ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً...(.
"...و چيزى را شريك من قرار مده..."
درست است كه در هر مكان مى‏توان نشانه‏هاى شرك را پيدا كرد،ولى اين مكان شريف مركز تجلّى توحيد مى‏باشد و بيش از هر جاى‏ديگر ردّ شرك در آن متجلّى است.
)...وَطَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ...(82)).
"...و خانه‏ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان‏و سجود كنندگان پاك كن."
يعنى اينكه پاك و پاكيزه بودن هميشگى حجّ الزامى مى‏باشد.

فرهنگ طاهر و پاك‏

از بارزترين انديشه‏ها در فرهنگ اسلامى، ردّ مالكيّت غير خدا برزمين و ردّ معبودى غير از خدا مى‏باشد. دراين صورت تعصّبهاوغيرتهاى بى‏جا و همچنين قومى‏گريها... بايد از زندگى مسلمانان‏رخت بر بندند و هيچ راه برگشتى نيز نبايد براى آنها گذاشت. سپس برضرورت پاكى و پاكيزگى تأكيد مى‏كند. زندگى انسان به دو مرحله‏تقسيم مى‏شود؛ مرحله فطرت پاك، و مرحله زندگى آلوده. انسان دربدو تولّد براساس فطرت پاك از رحم مادر زاده مى‏شود. حال اينكه باگذشت زمان اين فطرت بر اثر عوامل محيطى آلوده مى‏شود، همانگونه‏كه بدن بر اثرمحيط آلوده مى‏شود. غبار تعصّب و غيرت بى‏جا و راه‏وروشها ومذاهب گوناگون فطرت او را مى‏پوشاند... و اين دليلى‏است براى ايجاد موانعى بر سر راه شناخت و معرفت صحيح كه‏سرانجام انسان را به ظلمات فرو مى‏برد. )...ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَاأَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ(83)).
"...ظلمتهايى -تاريكيهايى- كه يكى بر ديگرى قرار گرفته اگردست خود را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند هر كسى كه خدانورى برايش قرار نداده نورى براى او نيست."
در آن هنگام هيچ راه برگشتى به فطرت پاك موجود در روح و عقل‏و تن او وجود ندارد مگر بوسيله پاكى، و در حقيقت خداوند اين‏فرصت برگشت را در حضور حجّاج در عصر روز نهم ذى‏الحجّه دربيابان عرفات قرار داده، بگونه‏اى كه خداوند تمام واقفان در آن وادى رامخاطب قرار داده مى‏فرمايد: بنده‏ام عمل را آغاز كن، پس گذشته‏ها رابر تو بخشيده‏ام. در آن هنگام انسان صددرصد پاك مى‏شود، و اعمال رابا پاكى وزلالى كامل آغاز مى‏كند...

تمدّن متكامل‏

اسلام خير و بركت و رحمت را براى تمامى مردم مى‏خواهد، كه‏اين امر يكى ديگراز ابعاد فرهنگ و تمدّن اسلامى مى‏باشد، اسلام خيرو بركت و رحمت را فقط به آنان كه به آن ايمان دارند و حقّ آن را ادامى‏كنند اختصاص نمى‏دهد. از اينجاست كه خداوند متعال پس ازساخته شدن خانه كعبه توسّط حضرت ابراهيم‏عليه السلام به او امر مى‏كند كه:
)وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَى‏ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍ‏عَمِيقٍ(.
"و مردم را دعوت عمومى به حجّ كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى‏لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند."
از اين رو حضرت ابراهيم‏عليه السلام هيچگاه حجّ را به عرب و يا به اهالى‏بابل كه منتسب بدآنها بود، يا به اهالى مصر كه به سرزمينشان سفر كرده‏بود، يا به كنعانيان كه به سوى آنها هجرت كرده بود و يا به فرزندان‏ودوستانش از عرب و عبرانى منحصر ساخت بلكه تمام بشريّت را به‏اداى فريضه حجّ و بهره‏مندى از فضائل و كرامات آن دعوت كرد.
اسلام مخالف انحصارطلبى در امور مربوط به منافع عمومى‏مى‏باشد و در واقع تمدّن اسلامى متعلّق به همگان است، در حاليكه‏متفكّران غربى به عكس اين قاعده معتقدند، و پيشرفت و تگنولوژى‏وترقّى در علوم و معارف گوناگون را منحصر به خود مى‏دانند، و به‏هيچ‏كس حقّ استفاده از آنها را نمى‏دهند و اين امور را رازى در بين خودمى‏دانند، و تكنولوژى كه امروزه در اختيار ديگر كشورها قرارمى‏دهند، در واقع فنّ آوريهايى باطل شده مى‏باشد، تكنولوژيهايى‏هستند كه تاريخ مصرفشان گذشته است.. كه همينها را نيز به مبالغ‏گزاف و با شروط بسيار دشوار در اختيار ديگر كشورها قرار مى‏دهند..
اسلام خير و صلاح عمومى را خواستار است، لذا مردم را به سوى‏هر دو تكامل معنوى و مادّى رهنمون مى‏سازد. تمدّن اسلامى ابتدا ازرشد معنويّات آغاز مى‏كند و پس از آن در افق همين معنويّات به سوى‏ترقّى مادى پيش مى‏رود، لذا خداوند متعال مى‏فرمايد:
)لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَى‏ مَا رَزَقَهُم مِن‏بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ(84)).
"تا منافع خويش را با چشم خود ببينيد و نام خدا را در ايّام معيّنى برچهارپايانى كه به آنها روزى داده است )به هنگام ذبح( ببرند پس ازگوشت حيوانات قربانى هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير رااطعام نماييد."
چهارپايان مادّه تشكيل دهنده غذا هستند، همچنين دراين آيه‏خداوند بخاطر دور نشدن از معنويّات ما را به ياد نام خود در ايّامى‏معلوم و اطعام فقرا دعوت كرده است.
برخى از ابعاد مهم حجّ كه براى پيشرفت جامعه اسلامى بشارت‏داده شده‏اند را بيان كرديم. راستى ما در كجاى اين جامعه قرار داريم؟
براى تجلّى ساختن اين مثال در جامعه امروز، لازم است روح رادريابيم. ما بايد در حجّ در ميان مردم باشيم و با آنها حشر و نشر داشته‏باشيم نه اينكه گوشه عزلت برگيريم و منزوى شويم، و اين بدين خاطراست كه عظمت امّت اسلامى هرچه بيشتر بر ما نمايان گردد. امّتى‏عارى از اختلافات اقليمى و قومى، امّتى كه اسامى و القاب، هيچ‏كس رااز ديگرى متمايز نمى‏كند.. پس همه در زير چتر اسلام با احترام‏ودوستى و يكدلى زندگى خواهند كرد.
از خداوند بزرگ خواستاريم كه حجّ ما و حجّ تمام مسلمانان را حجّ‏اسلامى همانگونه كه مى‏خواهد قرار دهد، و نام ما را دراين سال جزءنامهاى حجّاج بيت‏اللَّه الحرام ثبت گرداند، آنان كه حجّشان مقبول‏وسعيشان مشكور و گناهانشان آمرزيده شده است.
انّه ولىّ التوفيق‏