عرفان حج

آیة الله جوادی آملی

- ۴ -


محرّمات احرام

در حال احرام بعضي از امور بر انسان حرام است(1) و حرمت موقّت دارد که بعد از احرام حلال مي شود; نظير کندن مو، نگاه کردن به آينه، کشتن حيوان، صيد کردن و مانند آن. اما بعضي از امور از معاصي است، و  مطلقا حرام است.

حضرت فرمود: هنگام بستنِ احرام، نظرتان اين باشد که هر چه را خداوند متعال حرام کرده، بر خود تحريم کنيد. فقط اختصاص به محرماتِ حال احرام نداشته باشد. تصميم بگيريد که دست به سوي هيچ گناهي دراز نکنيد; زيرا کسي که در ميقات احرام مي بندد، سخنش اين است که خدايا! متعهّد مي شوم از همه محرمات دوري بجويم و براي هميشه آنها را ترک کنم و هرگز دست به سوي آنها دراز نکنم و پا به سوي آنها نکشانم.

احرام داراي سه عمل است و سه جزء دارد:

1 ـ پوشيدن دو لباس.

2 ـ قصد حج يا عمره کردن.

3 ـ لبيک گفتن.

پس دو لباس احرام را مي پوشد، قصد حج يا احرام مي کند، آنگاه لبيک مي گويد و احرام با اين سه عمل محقق مي شود. و سرّ اين عمل آن است که مُحرِم مي گويد: خدايا! من از آنچه غير تو است گُسَستم و تنها به تو پيوستم. اول گسستن از غير خدا و بعد پيوستن به لطف حق.

اگر کسي هنگام احرام بستن، از قلب نگذراند که: «خدايا! من از آنچه که غير تو است دست شستم و فقط به ولاي تو پيوستم ، در حقيقت ميقات نرفته و احرام نبسته است.

قبل از احرام در ميقات، خواندن نماز مستحب است، گر چه برخي از مشايخ و علما نظر به احتياط وجوبي مي دهند، ليکن نوعاً فتوا به استحباب داده اند.

امام ـ عليه السلام ـ فرمود: نمازي که در ميقات خوانده مي شود به اين معنا است که: «خدايا! من به وسيله بهترين عبادت ها، که همان ستون دين باشد، به تو مقرّب شدم.

اشواط سبعه

اشواط هفتگانه دور اين کلمات چهارگانه است. نماز بعد از طواف نيز دور همين چهار کلمه است. سعي بين صفا و مروه هم بعد از طواف دور همين چهار کلمه است. وقوف زائران در عرفات، مشعر و منا هم براي بار يافتن به حرمِ امن همين چهار کلمه است و روح اين چهار کلمه هم در حقيقت يک واقعيّت بيش نيست.

حجرالأسود

درباره حجرالاسود فضيلت هاي فراواني رسيده است و شايسته است کساني که طواف واجب انجام مي دهند(2) در استلام و بوسيدن حجرالاسود حق تقدم داشته باشند و کساني که طواف مستحبي انجام مي دهند مزاحم آنان نشوند. و از سنّتهاي طواف اين است که دست طواف کننده به حجر برسد.

وقتي امام سجاد ـ عليه السلام ـ به شبلي فرمود: شبلي! آيا دست تو به حجرالاسود رسيد يا نه، صيحه اي زد که نزديک بود مَدهوش شود! سپس فرمود: مي داني اين حجراسود چيست؟! اين يمين الله ودست خدا در زمين است. گرچه خداوند متعال «کِلتا يَدَيْهِ يَمِين (3) است و دستي به گونه انسانها ندارد، تا دست راست و چپ داشته باشد. او منزّه از جسم و  جسمانيّات است بلکه اين تشبيه معقول به محسوس و تمثّل و تنزّل معقولي است به صورت محسوس، که گفته شده: انسان با دست خدا تماس گرفته است و  حجرالاسود دست خدا است در روي زمين و الاّ ذات اقدس الهي جسم و ديدني نيست. او مجرّد محض و هستي صِرف است و ليکن براي اين که در نشأه طبيعت و حسّ، الگويي داشته باشد، کعبه اي ساخت و در رکن مخصوص، سنگ خاصي بدستورش به عنوان «يمين الله في ارضه قرار گرفت. و معنا و سرّ دست زدن به حجر اسود اين است که:

«خدايا! من تعهّد کردم و با تو پيمان بستم که ديگر دست به گناه دراز نکنم ربا ندهم و نگيرم، رشوه ندهم و نگيرم، امضاي باطل نکنم و...

و  سرّ اين که متشرّعين اصرار دارند استلام حجر کنند، آن است که مي خواهند اين تعهّد را امضا کنند و اين پيمان را ببندند.

آن همه اصرار و بيان بر استلام، از سوي ائمه ـ عليهم السلام ـ به جهت رازي است که در استلام نهفته است و آن اين که:

خدايا! دستم به دست تو رسيد، هرگز دست به بيگانه نمي دهم. اگر کسي مسؤول سياسي مملکت بود و موفّق شد حجر اسود را استلام کند، ديگر نه به شرق دست سياسي مي دهد و نه به غرب. او دستش را در دست سياست بازان نمي گذارد.

حَجَر و مقام

زائر بيت الله آنگاه که در برابر درِ کعبه مي ايستد، در سمت چپ او حجرالأسود و سمت راستش مقام ابراهيم قرار دارد و ليکن وقتي دقيق مي شود متوجه مي گردد که حجرالأسود سمت راست خانه خداست و  مقام ابراهيم سمت چپش و سرّ اين آن است که مقام رسول خدا ـ ص ـ به منزله يمين و سمت راست است و مقام خليل خدا به منزله سمت چپ. روبروي درب کعبه که ايستاده است اين دعا را مي خواند: «البيت بيتک وأنا ضيفک وأنا عبدک و...

مقام ابراهيم

امام ـ عليه السلام ـ به شبلي فرمود:

«معناي خلف مقام ايستادن و نماز در پشت مقام ابراهيمي خواندن را فهميدي، و انجام دادي؟

شبلي عرض کرد: نماز خواندم امّا نيت هايي را که شما مي فرماييد نداشتم.

فرمود: تو اصلا طواف نکرده اي و به مقام ابراهيم نرفته اي، چون عمل تو بدون سرّ و روح بوده است.

قرآن فرمود: بعد از طواف، کنار مقام ابراهيم برويد و از آنجا محلّي را براي نماز برگزينيد; «واتَّخِذوا من مقام ابراهيم مصلّي (4)، در پشت مقام ابراهيم نماز بخوانيد و آنجا را به عنوان مصلّي انتخاب کنيد.

در روايات، سخن از خلف مقام ابراهيم است و ليکن تعبير قرآن کريم است که: آن محدوده را به عنوان محلّ نماز انتخاب کنيد. سرّ اين قيام و اتّخاذ مکاني در مقام ابراهيم، اين است که:

«خدايا! در جايي که ابراهيم ـ عليه السلام ـ ايستاده است، من ايستادم ; و اين دو حکم دارد: 1 ـ حکم ظاهري 2 ـ حکم باطني. و آن باطن، سرّ اين ظاهر است. ظاهر اين است: طواف کننده در مکاني که حضرت ابراهيم ايستاد بايستد و دو رکعت نماز بخواند. و امّا باطنش آن است که مکانت را دريابد و در آن مکانت مستقرّ شود و نمازي چون نماز ابراهيم بخواند. پس دو مطلب هست; يکي مربوط به مناسک حجّ است و  ديگري مربوط به اسرار حج.

آري، وقتي انسان به مقام ابراهيم مي رسد; يعني خدايا! من به جايگاه ابراهيم خليل پا گذاشتم. همانگونه که خليل گفت: «اني وجّهتُ وجهي لَلّذي فطر السموات و الأرض حنيفاً و ما أنا من المشرکين. (5) من هم خليل گونه و ابراهيم گونه به هر طاعتي روي مي آورم و از هر معصيتي رو بر مي گردانم. کسي که در حال نماز خضوع، خشوع و خلوص ندارد، بجاي ابراهيم نَايستاده است.

بر راهيان آن ديار مقدس است که وقتي کعبه را طواف مي کنند، لحظه به لحظه و قدم به قدمِ آن مواقف را گرامي بدارند; چرا که در آنجا انبيا و  اوليا گام نهاده اند.

کساني که با اسرار حج آشنا نيستند و معلوم نيست که با چه مالي به مکّه مي روند و در آنجا با چه مقالي سخن مي گويند، اينها اطراف کعبه اي مي گردند که مشرکين هم آن را زياد طواف کرده اند، که نماز آنها عند البيت «مکاءاً و تصدية بوده است; (و ما کان صلوتهم عند البيت الاّ مُکاءاً و  تصديةً.)(6) افراد تبهکار هم دور اين کعبه بسيار گشته اند. آنگاه که اين کعبه بتکده بود، بت پرستان هم زياد دور اين کعبه مي گشتند. در دوران جاهليت نيز دور اين کعبه را تعداد بسياري گشته اند. تنها کساني که با اسرار حجّ آشنايند، مي بينند که بجاي انبيا و ائمه ـ عليهم السلام ـ گام نهاده اند که اينان مخلصين هستند و وسوسه هاي شيطان در آنها اثر نمي کند.(7) خاطرات شيطاني در صحنه هاي نفس آنها راه پيدا نمي کند. دسيسه هاي بيگانگان نيز در مرزهاي فکري آنان نفوذ ندارد.

شبلي و امثال او، از کساني بوده اند که به مناسک و احکام حج آشنايي داشته و به آن عمل کرده اند ليکن زيارت بي روح، مثل ترک زيارت است.

حِجر اسماعيل

حجر اسماعيل، قبله نيست ولي مطاف است. هاجر ـ سلام الله عليها ـ و بسياري از انبيا ـ عليهم السلام ـ در آنجا دفن شده اند و به احترام قبر هاجر و انبيا، حجر اسماعيل مطاف قرار داده شده است.(8)

ارکان کعبه

در باب ارکان کعبه، بايد گفت که رکن اوّل حجرالاسود است، بعد وقتي به طرف حِجر اسماعيل مي آيي رکن شامي است، سپس رکن مغربي است. رکن ديگر شمالي است. پس کعبه در مجموع داراي چهار رکن است. زائر بيت الله اگر روبروي کعبه بايستد دست چپ او به طرف حجرالاسود است و در حقيقت حجرالاسود يمين و دست راست کعبه است. قسمت راست کعبه دو رکن دارد: 1 ـ رکن حجرالاسود 2 ـ رکن يماني دست چپ کعبه هم دو رکن دارد: 1 ـ رکن شامي 2 ـ رکن مغربي. بين رکن مغربي و رکن يماني، پشت سر درب کعبه، مستجار است که در آنجا گويا زائر به دامان خدا مي چسبد و به دامان لطف اِله متمسّک مي شود.

اين گونه از مراسم، هر لحظه اش مسأله اي است که انسان با دعاهاي مخصوص، آن مسائل را بازگو مي کند.

آب زمزم، جام طاعت

مستحب است انسان بعد از طواف و نماز آن، کنار چاه زمزم برود و  مقداري از آب آن بنوشد، مقداري هم بر سر و روي خود بريزد و به آن تبرّک جويد.(9)

رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ زماني که در مکّه بودند، شخصاً از آب زمزم استفاده مي کردند و وقتي هم که در مدينه حضور داشتند زائراني که از مکه برمي گشتند، آب زمزم را براي آن حضرت هديه مي آوردند و وجود مبارک رسول خدا ـ ص ـ آن را به عنوان هديه قبول مي کردند.(10)

آب زمزم آبي است که به برکت دودمان ابراهيم خليل جوشيد و هنوز هم بعد از چند هزار سال مي جوشد، با آن که مکّه معظمه، سرزمين برف و  باران فراوان نيست. گر چه چاهها و قنات هاي ديگري افزوده شده، ليکن آب زمزم بعد از چند هزار سال همچنان مي جوشد و شايسته است که زائر خانه خدا بعد از طواف و نماز طواف مُشرِف بر زمزم شود و  مقداري از آب آن را بنوشد.

امام سجاد از شبلي پرسيد: «آيا اشراف بر آب زمزم پيدا کردي و  مقداري از آب زمزم نوشيدي؟ در هنگام اِشراف و نوشيدن و هنگامي که بالاي آن چاه آمدي به اين قصد بودي که خدايا هر چه طاعت تو است پذيرفتم و هر چه معصيت است ترک کردم؟

شبلي جواب داد: نه.

حضرت فرمود: پس تو اشراف پيدا نکرده اي.

زائر بيت الله که به اسرار حجّ آگاه است وقتي آب زمزم را بر سر و  سينه يا در کام خود مي ريزد، درک مي کند که «خدايا! من جام طاعت نوشيدم و جام معصيت را ترک کردم.

صفا و مروه

صفا را صفا گفته اند براي اين که از وصف انبيا، بخصوص آدم ـ عليه السلام ـ بهره اي بُرد. در قرآن هم فرموده است:

«اِنّ الله اصطفي آدم و نوحاً و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين (11)آنان مصطفاي پروردگارند و چون وجود مبارک آدم روي کوه صفا، برابر بيت ايستاد، از مصطفي بودن آدم، اين کوه صفا شد. و اگر کسي از اين کوه صفا بگيرد مصطفاي خداي متعال است. آري خداوند گروهي را برمي گزيند; «اِنَّ الله يصطفي من الملائکة رُسُلا ومن الناس ان الله سميع بصير. (12)

حوّا ـ عليها سلام ـ که مرأه بود، در کوه مروه قرار گرفت، از اين رو آن را «مروه خوانده اند.

امام سجاد ـ عليه السلام ـ خطاب به شبلي فرمود: آيا بين صفا و مروه سعي کردي؟

شبلي عرض کرد: آري.

فرمود: هنگام سعي بين صفا و مروه، فلان معنا را درک کردي؟

عرض کرد: نه.

فرمود: پس تو سعي بين صفا و مروه انجام نداده اي.

اسرار فراواني در صفا و مروه وجود دارد و در قرآن کريم هم سعي بين صفا و مروه و خود صفا و مروه، جزء شعائر الهي بشمار آمده است; «انّ الصفا و المروة من شعائر الله، فمن حجّ البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوّف بهما ومن تطوّع خيراً فان الله شاکر عليم (13) از صفا و مروه به نوبه خود، به عنوان طواف تعبير شده و از شعائر الهي بشمار آمده است.

به فرموده حضرت، معناي سعي اين است که انسان از معصيت به اطاعت فرار مي کند و فرار الي الله در سعي بين صفا و مروه بطور بارز ظهور مي کند. هروله و دويدن بين صفا و مروه، از گناه به سوي اطاعت و از غير به حق دويدن است.

بعد فرمود: آيا مي داني معناي تردّد بين دو کوه صفا و مروه چيست؟ يعني خدايا! من بين خوف و رجا به سر مي برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است که فقط بترسم و هيچ اميد نداشته باشم و نه آنچنان است که همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد. اين تردّد بين صفا و  مروه همان تردد بين خوف و رجاء است. مؤمن و مسلمان تا زنده است بين خوف و رجاء بسر مي برد; خوف دارد از کارهاي خود و اميد دارد به لطف حقّ.

خداوند متعال در قرآن کريم آنجا که مردان الهي را ـ که عالم با عمل هستند ـ مي ستايد، مي فرمايد:

«أمّن هو قانت آناء الليل ساجداً و قائماً يحذر الآخرة و يرجوا رحمة ربه، قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون (14)

مردان الهي که علم هاي آموزنده دارند، از پايان کار خود هراسانند وبه لطف حق اميدوار. از خدا نمي ترسند چون خداوند متعال جمال محض است و جمال محض و ارحم الراحمين صِرف، ترسي ندارد. بلکه آنان از پايان کان خود مي ترسند. خداوند متعال محبوب است نه مهروب.

مؤمن هميشه بين خوف و رجاء زندگي مي کند و تا زنده است، در اواسط عمر مي کوشد که خوفش مقداري بيشتر باشد و در اواخر عمر سعيش بر اين است که اميدش بيش از رجاء باشد.

در هر صورت، همواره بين خوف و رجاء بسر مي برد و اين سرّ در سعي بين صفا و مروه جلوه گر است.

آن گاه که روي به جانب صفا دارد سعي مي کند خود را تصفيه نمايد و وقتي به سوي مروه مي رود، سعي مي کند مروّت و مردانگي به دست آورد; چرا که مروه يادآور مروّت و مردانگي است و صفا يادآور تصفيه و  تهذيب روح، آري، هر يک از اين ها سرّي دارد.

گر چه در اصلِ اين تردّد، هاجر ـ عليهاالسلام ـ براي به دست آوردن آب، چند بار از کوه صفا به مروه و از مروه به صفا آمد و سخن از هل من انيس و هل من مونس(15) داشت تا آبي براي نوزادش فراهم کند و آن آهِ مادرانه اش، آنچنان اثر گذاشت که طبق دعاي خليل حق، از زير پاي اسماعيل چشمه زمزم جوشيد و هنوز با گذشت چند هزار سال مي جوشد و ليکن سرّ اين کار آن است که انسان به صفا برسد و به مروّت و مردانگي بار يابد. انسان جوانمرد، ديگر دست به سوي کار ذليلانه دراز نمي کند همچنان که حسين بن علي ـ عليه السلام ـ فرمود: لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا أفرّ منهم فرار العبيد.(16)

فرمود: نه پاي فرار و گريز دارم، نه دستي که دست تسليم و ذلت باشد بلکه من هستم و مردانگي و ميدان مبارزه و شهامت و شجاعت. اين درس را هم، سرّ حج به انسان مي آموزد; چرا که در هر قدمي از حج، سرّي است.

اسرار عرفات

امام سجاد ـ عليه السلام ـ در اين حديث، اسرارِ اعمال مختلف حج را به شبلي آموخته اند; از جمله اسرار، اسرار عرفه است. به طور معمول شخص حج گزار در روز ترويه (روز هشتم ذيحجّه) احرام مي بندد که شب نهم را در سرزمين عرفات بماند تا آن وقوف لازم را که روز نهم مي باشد، درک کند. روز نهم را، از زوال خورشيد (ظهر)، بايد در سرزمين عرفات بماند و در شب دهم از عرفات به مشعر کوچ نموده و در آنجا بيتوته کند و روز دهم بعد از طلوع آفتاب، از مشعر به طرف منا حرکت و  کوچ کند. آنگاه که وارد سرزمين منا شد، قرباني، حلق و رمي جمرات مي کند. سرّ حج در اين نيست که انسان، اعمال ظاهري را ـ چه واجب و  چه مستحب ـ انجام دهد.

اميرالمؤمنين ـ سلام الله عليه ـ فرمودند: مي دانيد وقتي زائر و انسان حج گزار احرام بست، چرا بايد به عرفات رود و بعد بيايد کعبه را طواف کند؟ براي آن که عرفات خارج از مرز حرم است و اگر کسي ميهمان خدا است، ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آنقدر دعا و ناله کند تا لايق ورود به حرم شود بعد در عرفات، هم شب و هم روز، بخصوص روز عرفه، دعاي مخصوصي است. و دعا جزء فضائل برجسته و وظائف مهمّ روز عرفه در سرزمين عرفات است; چرا که اگر کسي روز نهم ذيحجّه در عرفات نباشد نيز از فضائل برجسته آن روز، خواندن دعاي عرفه سالار شهيدان حسين ابن علي ـ عليهماالسلام ـ مي باشد.(17)

زائر ابتدا بايد در خارج از محدوده حرم، آنقدر دعا کند و خود را تزکيه و تطهير نمايد تا لايق ورود به مرز حرم شود; از اين جهت گفته اند که قبل از طواف، بايد به بيرون دروازه; يعني عرفات رود; مثل اين که اگر ميهماني بخواهد بر بزرگي وارد شود، اول بايد در قسمت ورودي درب; اجازه ورود بگيرد آنگاه به محضر وارد شود. حاجيان در روز نهم، به سرزمين عرفات مي روند، در آنجا تضرّع مي کنند، دعا مي خوانند و اجازه ورود به حرم را از خدا مسألت مي کنند آن گاه که لياقت يافتند، وارد محدوده حرم مي شوند.

عرفات پنج سرّ دارد که در حديث شبلي آمده است:

1 ـ وقوف در عرفات به اين معنا است که انسان به معارف الهي واقف، عارف و آگاه شود. بداند که خداوند به همه نيازهاي او واقف است و براي رفع همه نيازمنديهاي او توانا است. خود را به خدا بسپارد و  احساس کند که بنده او و محتاج به او است تا تنها او را اطاعت کند. اگر بنده اي مطيع و پيرو خدا شد، از همه چيز و همه کس بي نياز است; چرا که سرمايه وسيله هر بي نيازي است (و طاعتهُ غِنًي.)(18) پس کسي که در عرفات ايستاده، بايد از معرفت طرفي ببندد.

2 ـ بايد عارف بشود که ذات اقدس الهي به صحيفه قلب او و به درون او و رمز و راز او آگاه است، زائر بايد در سرزمين عرفات آيه شريفه: «وان تجهر بالقول فانّه يعلم السرّ و أخفي (19) را درک کند.

خداوند متعال مي فرمايد: پروردگار شما، از هر کاري که انجام مي دهيد، از هر چرخي که مي زنيد و از هر سرّي که در درون خود داريد، آگاه و مستحضر است. حرف آشکار و راز نهاني شما را مي داند و آنچه را که پوشيده است و حتّي احياناً براي خود شما روشن نيست و بطور ناخودآگاه در زوايا و شيار مغز و قلب و روح شما عبور مي کند مي داند.

خلاصه آن که انسان بايد عارف شود که خداوند متعال بر صحيفه قلب او احاطه کامل دارد. اگر آدمي بداند که قلب او در محضر و در مشهد حق است، همانطوري که گناه با زبان، دست و پا مرتکب نمي شود، گناه خيالي و فکري هم نخواهد داشت و آرزوهاي باطل به خود راه نخواهد داد. همانگونه که حرف باطل بر لب ندارد و به کسي بد نمي گويد، بديِ کسي را در دل نيز نمي طلبد. و بالاخره همانگونه که بدن خود را تطهير مي کند، قلبش را نيز از خاطرات آلوده پاک مي سازد.

3 ـ شايسته است کسي که در سرزمين عرفات بسر مي برد، از جبل الرّحمه بالا رفته و دعاي خاص آن را بخواند. سالار شهيدان حسين بن علي ـ عليهماالسلام ـ در قسمت چپ آن کوه رو به کعبه ايستاد و آن دعاي معروف را خواند. راز و سرّ بالا رفتن از جبل الرّحمه، اين است که بداند خداوند متعال بر هر زن و مرد مؤمن رؤوف و رحيم است. وليّ هر مرد و  زن مسلمان است. گر چه ولايت خداوند متعال تکويني است و او وليّ کلّ است; «هنا لک الولاية لله الحق (20) و اگر چه رحمت خداوند متعال فراگير است; «رحمتي وسعت کلّ شيء ، امّا آن، ولايت و رحمت عامّ است و در کنار اين ولايت و رحمت عامه، رحمت خاصّ و ويژه نيز دارد که براي همه نيست; «رحمتي وسعت کلّ شيء، فسأکتبها للّذين يتّقون (21) در بخش اول آيه مشخص فرمود که رحمتش فراگير است; (رحمتي وسعت کلّ شيء) و در بخش دوّم بيان که رحمتش به سود متّقين است (فَسَأکتبها لِلذينَ يَتَّقوُن) فرمود: بر خود لازم کرده ام که رحمت خاص را شامل متّقين سازم; چرا که «کتَبَ ربّکم علي نفسه الرحمة (22); خداوند متعال رحمت را بر خود لازم کرده است. از مجموع دو آيه، استفاده مي شود که خداوند متعال بر خود لازم کرده است رحمت خاص را به پرهيزکاران دهد.

بالاي جبل الرحمه رفتن آدمي را به اين سرّ و راز و رمز، آشنا و عارف مي کند(23) که خداوند متعال رحمت و ولايت خاصّي دارد بر مرد و زن با ايمان و مسلمان. طبيعي است که وقتي به اين سرّ مزيّن شد، نسبت به زن و  مرد مؤمن رحمت خاص دارد و به آنان ولايت مخصوص پيدا مي کند و  در رفتار، گفتار و نوشتار خود، اين سرّ را پياده مي کند.

4 ـ در سرزمين عرفات، منطقه اي است بنام «نَمِره که با علامت هايي مشخص شده است. به فرموده امام سجّاد ـ عليه السلام ـ وقتي به اين منطقه از عرفات رسيديد، راز و رمزش اين است که بگوييد:

«خدايا! به چيزي(24) امر نمي کنم مگر آن که قبلا خودم به آن عمل کنم و مؤتمر باشم و  از چيزي نهي نمي کنم مگر آن که قبلا خودم از آن منزجر باشم .

هر انسان مسلماني وظيفه دارد امر به معروف و نهي از منکر کند. امر  به معروف و نهي از منکر، يک حکم فقهي دارد و يک سرّ. حکم فقهي  آن، اين است که عالم به حکم شرعي، اگر ديد کسي از روي علم و  آگاهي و از روي قصد و عمد حکمي را رعايت نمي کند، بايد او را راهنمايي کند.

بديهي است امر به معروف و نهي از منکر غير از تعليم، موعظه و  ارشاد است.(25)

امر به معروف و نهي از منکر جنبه ولايت و امريّت دارد، گر چه ممکن است در بعضي از موارد، مصداق تعليم، ارشاد و يا موعظه قرار گيرد و ليکن حقيقت امر به معروف و نهي از منکر از عناوين ياد شده جدا است.

در امر به معروف و نهي از منکر لازم نيست خود انسان درون پاک داشته باشد و يا متّصف به عدالت گردد. عدالت شرط امر به معروف و  نهي از منکر نيست بلکه علم، آگاهي و احتمال تأثير، از شرايط آن مي باشد. اما با اين همه، در سرزمين عرفات راز و رمز امر به معروف ونهي از منکر، به عدالت برمي گردد; يعني انساني که آمر است بايد قبلا مؤتمِر باشد. انساني که ناهي و زاجر است قبلا بايد منتهي و منزجر باشد و  بگويد: خدايا! آنچنان توفيقي بر من عنايت کن که هر چه را به ديگران، به عنوان «امر به معروف امر مي کنم، ابتدا خود بدان عمل کرده باشم و از آنچه ديگران را نهي مي کنم قبلا خود از آن منزجر شده باشم.

آري در اسرار حجّ، عدالت شرط امر به معروف و نهي از منکر، شمرده شده است.

5 ـ منطقه وسيعي است در عرفات که با علامت هاي خاصّي به عنوان «نَمِرات مشخص شده است. حضرت سجّاد فرمود: روز نهم که وارد سرزمين عرفات شدي و به اين منطقه وسيع رسيدي، سرّش آن است که آگاه باشي اين سرزمين، سرزمينِ شهادت، معرفت و عرفان است ومي داند که چه کساني بر روي آن گام مي نهند و با چه انگيزه اي آمده اند و با چه انگيزه اي برمي گردند! گذشته از آن که خدا و فرشتگان هم شاهدند. خداوند ـ تعالي ـ اين منطقه و اين سرزمين را شاهد اعمال شما قرار داد; بطوري که خوب مي داند شما چه مي کنيد. زمين هايي که زير پاي زائران بيت خداوندي است، کاملا مشخص است که زائر، حاجي و معتمر به چه نيّت آمده و با چه نيّت باز مي گردد.

حاجيان اندکند، ناله و فرياد بسيار!

ابوبصير نابينا مي گويد: سالي در مکّه مشرف بودم که امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ نيز همان سال مشرف بودند. از نشانه ها و علامت هايي که از راه حواسّ ديگر ـ غير از باصره ـ احساس مي کردم، فهميدم زائران زيادند. با تعجّب گفتم: «ما أکثر الحجيج و أعظم الضجيج! ;(26) «امسال چقدر زائران زيادند و چه ناله ها دارند! در سرزمين عرفات همه مشغول دعايند، در اطراف کعبه همه مشغول طواف و نماز و ...

امام باقر ـ عليه السلام ـ به ابو بصير فرمود: چنين نيست. ابو بصير! جلوبيا. ابو بصير به امام ـ ع ـ نزديکتر شد. امام ـ عليه السلام ـ دست مبارک خود را به چشم ابوبصير گذاردند وي ناگهان صحراي وسيعي را ديد که بسياري از موجودات آن صحرا حيوان بودند. آن گاه حضرت فرمودند: «ما  أقل الحجيج و اکثر الضجيج! ابو بصير! حاجيان کم هستند و ناله وفرياد و سر و صدا زياد.

مسأله حرکت جوهري در موجودات و مسأله جسمانية الحدوث و روحانية البقاء بودن(27) نفس، که دو مسأله فلسفي است، در باب اخلاق تحوّلات بسياري به همراه دارد. اين دو مطلب بسياري از مسائل اخلاقي را دگرگون مي کند.

صورت واقعي حجّ، سيرت واقعي و حقيقت زائر را مي سازد. حقيقت هر کسي را عقايد و اخلاق و اعمال و نيّات او مي سازد.

حجّ انسان ساز است و اگر کسي حاجي راستين و واقعي نبود انسان نيست. ساير دستورات دين; مانند نماز و روزه نيز، همانند حج انسان سازند و اگر کسي به حقيقت نماز و به سرّ روزه راه نيابد از انسانيت سهمي ندارد. صورتش صورت انسان و سيرتش سيرت حيوان است; علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان. (28)

قلب يعني حقيقت آدمي و آن لطيفه الهي است.(29) و روح روح حيواني است در بدن انسان، قيافه قيافه آدم است ليکن حقيقت، حقيقت حيوان. آنچه که حقيقت انسان را تأمين مي کند; يا به صورت انسانيت و يا به صورت حيوانيت، همان عقايد، اخلاق و اعمال است.

آري حجّ سرّي دارد که سريره انسان با آن هماهنگ است و به وسيله آن ساخته مي شود. از اين روست که امام باقر ـ عليه السلام ـ به ابوبصير نشان دادند که بسياري از مردم حاضر در حج، حيوانند. البتّه شيعيان بايد خوشحال و مسرور باشند که به برکت ولايت، از اين شرّ و خطر مصون مي باشند. امام باقر ـ عليه السلام ـ آنگاه دست مبارک خود را به چشم ابوبصير کشيد و او به حالت اوّل برگشت و افرادي را که در عرفات بودند بصورت انسان ديد.

سپس خطاب به ابوبصير فرمود: ابوبصير! اگر اين کار را که نسبت به تو کردم با ديگران کنم و ديگران هم اسرار مردم را بفهمند و ببينند که در صحنه عرفات چه خبر است، ممکن است ظرفيت نداشته باشند و درباره ما غلوّ کنند. در حالي که ما بندگان خداييم و از عبادت و بندگي او استکبار نداريم. ما در پيشگاه حق تعالي منقاد، مسلم، مسلمان و مطيع هستيم و در اين امر هيچگاه خسته نمي شويم.

امام باقر ـ عليه السلام ـ همان وصفي را در مورد ائمه بيان کرد که خداوند براي فرشتگان و مقربان و انسانهاي الهي بيان فرموده است.

سديرصيرفي گويد: من درسرزمين عرفات، در محضرامام صادق ـ ع ـ بودم، ديدم جمعيت زيادي مشغول انجام وظيفه و دعا هستند، به قلبم خطور کرد که آيا اينها به جهنّم مي روند؟ چون کسي که معتقد به ولايت علي و اولادش ـ عليهم السلام ـ نباشد و کسي که دستور روشن پيامبر اکرم را از روي علم و عمد زير پا بگذارد، حقيقت او حقيقت انسان نيست.

امام صادق ـ ع ـ فرمود: سدير! تأمل و دقت کن. با تصرفي که آن حضرت در بينش و ديد من کرد، باطن بسياري از افراد را ديدم که بصورت انسان نبودند.(30)

پس حجّ سرّي دارد که حقيقت و سريرت انسان را مي سازد. اگر کسي با واقعيّت حجّ همراه باشد، انساني راستين است و اگر براي سياحت و تجارت حجّ کرد و از ولايت سهمي نداشت و به عترت طاهره ايمان نياورد و ... از سرّ حجّ محروم است.


پى‏نوشتها:

1. معروف بين فقها اين است که محرمات احرام 24 عدد است
1 ـ شکار صحرايي، 2 ـ جماع کردن 3 ـ عقد کردن زن، 4 ـ استمنا، 5 ـ استعمال مواد خوشبو و معطر، 6 ـ پوشيدن لباس دوخته، 7 ـ سرمه کشيدن، 8 ـ نگاه کردن در آينه، 9 ـ پوشانيدن تمام روي پا، 10 ـ فسوق، 11 ـ جدال 12 ـ کشتن جانوران ساکن در بدن، 13 ـ انگشتر به دست کردن براي زينت، 14 ـ پوشيدن زيور براي زن، 15 ـ روغن ماليدن به بدن، 16 ـ ازاله مو از بدن خود يا ديگري، 17 ـ پوشاندن سر براي مردان، 18 ـ پوشاندن زن روي خود را، 19 ـ سايه قرار دادن مرد بالاي سر خود، 20 ـ بيرون آوردن خون از بدن، 21 ـ گرفتن ناخن، 22 ـ کندن دندان، 23 ـ کندن درخت يا گياهي که در حرم روييده باشد، 24 ـ سلاح در برداشتن.
2. صهباي صفا، آية الله جوادي آملي به ص122 رجوع شود.
3. بحار الانوار، ج99، ص228; صحيح مسلم، اماره، 18
4. بقره : 125
5. انعام : 79
6. انفال : 35
7. حجر : 40
8. بحار الانوار، ج12، ص117 ـ 79
9. شهيد اول، لمعه، کتاب الحج، القول في السعي و التقصير.
10. وسائل الشيعه، ج9، ص 512 ـ 480; وافي، ج12، ص79
11. آل عمران : 23
12. حج : 75
13. بقره : 158
14. زمر : 9
15. علل الشرايع صدوق ص432 و فروع کافي ج4، ص201
16. مقتل خوارزمي، ج1، ص253; تاريخ طبري، ج7، ص328; و کامل ابن اثير، ج3، ص287
17. کافي، ج4، ص224; وسائل الشيعه، طبع جديد، ج11، ص225; شعب الايمان، ج3، ص468
18. دعاي کميل.
19. طه : 7
20. کهف : 44
21. اعراف : 156
22. انعام : 54
23. جبل الرّحمه، تقريباً در انتهاي عرفات قرار دارد به طول تقريبي 300 متر و مستقل و از کوههاي اطراف مي باشد. بر بالاي اين کوه نمازگاه ابراهيم ـ ع ـ و پيامبر ـ ص ـ بوده است.
رسول خدا بر تخته سنگي از اين کوه ايستاده و خطبه معروف عرفات را خواندند. در اين کوه قبّه اي بنام قبه حضرت آدم قرار دارد که نماز گزاردن در آنجا مکروه است و حسين بن علي ـ ع ـ در دامنه اين کوه دعاي عاليه مضامين روز عرفه را با چشمي اشکبار خواندند. (فاکهي، اخبار مکه).
24. کافي، ج4، ص245
25. فرق بين «امر به معروف و نهي از منکر و «موعظه و ارشاد آن است که حوزه مأموريت امر به معروف و نهي از منکر «عمل است و حوزه مأموريت موعظه و ارشاد «انجام دهنده عمل .           
امر و نهي مي گويند گناه انجام نشود اما در موعظه اهتمام بر اين است که انجام دهنده گناه و تارک فريضه هدايت شود.
بنابراين امر به معروف و نهي از منکر متوجه «قبح فعلي است و ارشاد و موعظه متوجه «قبح فاعلي است.
26. بحار، ج7، ص179 و ج99، ص258; صهباي صفا، آية الله جوادي آملي، ص105
27. مبدأ و معاد، آيت الله جوادي آملي، ص193
28. نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 87
29. به شرح توحيد صدوق قاضي سعيد قمي، ج2، رجوع شود.
30. بحار، ج99، ص258