مقدمه
ستايش خداي بيهمتا را كه الطاف بيكرانش همواره بر ساحت عالم و آدم جاري است، و
اسباب تعالي و رشد بندگانش فراهم. فلسفة عبادت و دعوت انسانها به بندگي و انجام
فرمانهاي الهي، همه خيرخواهي خداوند مهربان در حق بندگان است.
ميان اعمال عبادي، حج درياي ژرفي از نفحات و فيضهاي ربّاني است كه تشنگان وادي
سلوك و رياضت را به غوطهور شدن در ملكوت اسرار و حقيقت اعمال دعوت ميكند.
آري بهرهمندي از لطافت قرآني، گل گفتههاي اهل بيت عليهم السلام و رهنمودهاي
بزرگان وادي عرفان، ما را به باطن اعمال حج و درك اسرار آن ره مينمايد. از سويي بر
شور و انگيزة همگان، براي حضور در همـايش روحاني حــج ميافزايد تا در خانة محبوب
حجاب از دل برگيرند، در زمزم زلال توحيد غسل زيارت کنند و در عطش لقاي حق تعالي سر
از پا نشناسند.
خوشا آنان كه پيش از توانايي مادي، زمينههاي معنوي حج را در خود ايجاد ميکنند
و روزهايي را در خلوت و گوشهنشيني سپري ميكنند تا بر ظرفيت روحاني و قابليت رواني
خود بيفزايند. به هنگام عزيمت، جانب كعبة معبود نيز مرغ جانشان سبكبال به آشيانة
حضور پرواز ميكند و صد البته اين سبكباري به دست نميآيد مگر آنکه زنجير
وابستگيها را پاره كنيم و با توبة صادق و نصوح از رفتار گذشته باز گرديم. همچنين
از غفلت و دل مشغوليهاي بينتيجه دنيا رها شويم و با آب ديده در سحرها و آه آتشين
نيمه شب دل را از گناهان ريز و درشت بشوييم؛ ريشة دلبستگيها را بخشكانيم و خلعت
خضوع و خشوع را آراية جان كنيم و هر چه غير خدا است، بر خود حرام گردانيم.
هرکس که هواي کوي دلبر دارد
از سر بنهد هر آنچه در سر دارد
ورنــه به هزار چله ار بنشينــد
سودش ندهد كه نفس كافر دارد
خوشا حاجياني كه توفيق توبة خالص پيدا كردهاند و از هر چه غير خدا بريدهاند.
کسانيکه راه ورود اغيار بر دل بستهاند، و قلبشان پيوسته با ياد محبوب آباد و از
همة تعلّقات آزاد است. آنان ذكر هميشگي امام سجاد عليه السلام را زمزمه ميكنند؛
«مولايَ بِذکْرِک عاشَ قَلْبي» (1)
، «اِلهي... أَذِقْني بَرْدَ عَفْوِک و حَلاوَةَ ذِكْرِكَ» (2).
آنچه در اين نوشتار ميخوانيد،
بيان اسرار حج از زبان گويا و نوراني اهل بيت عليهم السلام است. همچنين به بازتاب تجربة بزرگان اهل عرفان و سلوك ميپردازد. پس سعيتان
اين باشد كه نشانههاي ورود به ساحت باطني حج را در بيان سالکان عرصة ملکوت
دريابيد. انديشه در گفتار حكمتآموز ايشان، ما را مشتاق سرا پردههاي اعمال ظاهري
حج ميكند، از غفلت و خاموشي و عادتهاي عاري از شور و حركت نجات ميدهد، در به دست
آوردن استطاعت به كوشش
وا ميدارد و در هجرت به كوي دوست كه شبيه هجرت از دنيا به آخرت است از انسان،
مهاجري با هدف و آگاه به اسرارِ حركت ميسازد. حجابها را يكي پس از ديگري از ديده
و دل بر ميدارد و شوق ديدار يار را در جانمان شعلهور ميسازد و ما را به واقع،
خواهان كوي يار ميكند. تا آنجا كه از شدت فراقِ خدا، بيسروسامان ميشويم،
نفسهاي ما به شماره ميافتد، سوز هجـران، آثار غير را در دل ريشهكــن ميسازد و
ما را براي از خود گذشتن و قرباني شدن به مسلخ جانان ميكشاند.
شيوة ما در نگارش اين كتاب، گزارشگونه است و نجواي دلي مشتاق به لقاي پروردگار،
که با موانع و حجابهاي فراوان دست به گريبان شده، از چنگاندازيهاي شيطان خسته و
از فتنه انگيزيهاي نفس، پريشان است. از آغاز حركت به سوي خانة خدا، در سايهسار
عنايت و ابر رحمت او راه ميپيمايد و پيوسته با خداي عزيزش اتصالي بيتكلّف دارد.
ذكر او را مدام بر زبان ميآورد و در پرتو اين توجه، لمعاتي از حج بر او هويدا
ميشود و آن يافتهها را با زبان و رفتار خويش نمايان ميسازد.
بر اين باورم که با خواندن و گذر اجمالي از مطالب اين نوشتار، دل مخاطب هوايي
ميشود و در ديار غربت، شوق وطن مألوف در سينهاش شعلهور ميگردد. آنگاه شوق پيدا
ميکند تا در خلوتي تنهاي تنها با خدا حرف بزند و عقدهها را از دل بگشايد؛ از اين
رو دفتر نيايش را ضميمه اين كتاب نموديم تا خواننده به راحتي از انشاي آن استفاده
كند و در آن خلوت با محبوب دلنواز به نجوا بپردازد. عاجزانه خواستارم، در آن حال و
هواي عرفاني كه اشك ديدهات به خون دل آميخته ميشود و چون سيل جوشان از گونههاي
زيبايت جاري ميگردد، اين حقير را به ياد آوري و در آن فضاي عارفانه بنده را دعا
كنيد كه سخت به دعاي خير شما نيازمندم.
والسلام
اسماعيل منصوري لاريجاني
سه شنبه بيست و دوم مرداد 1387 ه . ش
مطابق با دهم ماه شعبان ـ 1429 ه .ق
فصل اول : اسرار ارض
«ارض» به معناي زمين است. كرهاي خاكي كه ما بر آن زندگي ميكنيم، حكمتها و
اسرار بسياري در خود نهفته دارد كه به بررسي مهمترين آنها در اين نوشتار
ميپردازيم:
1. ما از جنس خاك (زمين) هستيم
به همجنس بودن ما با زمين؛ در آيات قرآن نيز اشاره شده:
«هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ» (هود:61)
او شما را از خاك آفريد.
«إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِن طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن
رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (ص: 71 و72)
من بشر را از گِل ميآفرينم. پس آنگاه كه او را به تناسب آفريدم و از روح خود در
او دميدم، براي او سجده كنيد.
«إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ، فَإِذَا
سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي» (حجر: 28و29)
من بشري را از مادة گِل ولاي كهنة متغير خلق خواهم كرد و چون آن را به اعتدال
آراستم و از روح خود در او دميدم، «همه بر او سجده كنيد[.
2. زمين گهوارة موجودات
در بسياري از آيات قرآن، از زمين به گهواره (مهد) تعبير شده است: «أَلَمْ
نَجْعَلِ الأَرْضَ مِهَادًا»؛ «آيا زمين را مهد آسايش خلق نكرديم؟» (نبأ: 6)
همانطور كه تكان دادن و حركت گهواره موجب آرامش كودك ميشود، زمين نيز با دو
نوع حرکت وضعي و انتقالي ـ كه از نظر علمي اثبات شده ـ بهترين موقعيت رشد، پرورش و
زندگي را براي موجودات ساکن در خود فراهم آورده است. مولوي نيز به شرايط ويژة زمين
براي حيات اشاره كرده است؛ (3)
اين زمين از حلم حق دارد اثر
تا نجاست برد و گـلها داد بر
تـا بـپـوشـد او پـليديهاي ما
در عوض بر رويد از وي غـنچهها
زمين همة آلودگيهاي بشر را صبورانه ميپذيرد و در بهار، آنها را
به صورت گلهاي رنگارنگ، ميوهها و سبزيهاي دلپذير بازميگرداند. اما انسان
بهترين چيزها را ميخورد و بدترين چيزها را از خود توليد ميكند.
3. زمين منشأ رزق ماست
زمين براي بشر مهربانتر از دايه است و سفرة رزق او هميشه گسترده.
«وَآيَةٌ لَّهُمُ الأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا
حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ» (يس: 33)
و يكي از نشانهها بر آنها زمين مردهاي است كه ما آن را زنده كرديم و از آن
دانهها رويانديم كه قوت و روزي شماست.
4. خشوع زمين
از ويژگيهاي اين کرة خاکي كه در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده، خشوع، خضوع و
فرمانبرداري آن در پيشگاه خداوند است. اين هم از نشانههاي قدرت الهي است و زمين
در اين زمينه ميتواند الگوي خوبي براي انسانها باشد. چرا که وقتي زمين با اين
وسعت، عظمت، زيبايي و شگفتيهاي گوناگونش در برابر قدرت خداوند و فرمان او تسليم و
خاشع است، چگونه ما انسانهاي ضعيف و ناتوان ميتوانيم در برابر فرامين الهي سركش،
عاصي و نافرمان باشيم!
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَي الأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا
عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ» (فصلت: 39)
از جمله آيات قدرت الهي آن است كه زمين را مطيع بنگري و چون ما آب باران را بر
آن فرو آوريم، گياه برآورد و اهتزاز و نشاط يابد.
5. تاريخ، شاهد جاودانة زمين
در بسياري از آيات قرآن به انسانها دستور داده شده كه در زمين به گردش
بپردازند.
«قُلْ سِيرُوا فِي الأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن
قَبْلُ» (روم: 42)
(اي رسول) بگو به مردم كه در زمين و احوالش سير كنيد تا از عاقبت طوايف پيش از
خود آگاه شويد.
اين سياره در طول تاريخ شاهد شكلگيري تمدنهاي گوناگون و از بين رفتن آنها، روي
كار آمدنها و بركنار شدن اقوام و پادشاهان فراوان بوده است. همچنين جنگها،
تهاجمها و صلحهاي بين آدميان، تغييرات و تحولات بسيار در مسير زندگي بشر را به
خود ديده است. پندها، درسها و عبرتهاي بيشماري در سطور كتاب مصور آن جا دارد که
كه با سير و سياحت در احوال و اطراف زمين ميتوان به مطالعة آن پرداخت و از درسهاي
تاريخ عبرت گرفت.
6. آخرين منزل دنيايي
مكاني كه بعد از مرگ پذيراي جسم انسان خواهد بود نيز زمين است كه همچون مادري
فرزند بيپناه خود را كه ديگران ـ حتي نزديكان، دوستان و خانواده ـ توانايي تحمل
جسم بيروح و بوي تعفن او را يک لحظه هم ندارند، مهـربانانه در آغــوش ميگيرد و در
دل خود جا ميدهد.
اي زمين هم مادر و هم خانهام
جـلـوه گـاه دلـبـر جـانـانهام
تـربـيـت كـردي مرا در دامنت
روزيام دادي ز رزق خـرمـنت
مـن بـه قـربـان صفا و صبر تو
صد فسوس از آن ندانم قدر تو
مادرا مهرت فزون كن در دلـم
عـاقـبـت كـوي تو باشد منزلم
«مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً
أُخْرَي» (طه: 55)
شما را از خاك بيافريديم و باز به اين خاك بر ميگردانيم و بار ديگر از اين خاك
بيرون ميآوريم.
7. خبر دادن از قيامت
بر اساس آيات قرآن اولين مخلوقي كه با وحي و الهام خداوند از خبر وقوع قيامت
باخبر ميشود، سپس انسان را از آن آگاه ميكند زمين است.
(إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا
وَقَالَ الإِنسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّكَ
أَوْحَي لَهَا) (زلزال: 1ـ5)
آنگاه كه زمين به سختترين زلزله خود بلرزد و بارهاي سنگين خويش را از دل بيرون
افكند، در آن روز آدمي گويد زمين را چه پيش آمد. آنگاه زمين مردم را از اخبار و
حوادث خويش آگاه ميسازد، با آنچه كه خداوند به او وحي و الهام كند.
8 . زمين بستر مسجد
براي پيبردن به اهميت اين ويژگي زمين، لازم است اول با جايگاه و خصوصيات مسجد
در اسلام آشنا شويم. مسجد مقدسترين و بهترين جايگاه عبادت پروردگار است. خداوند متعال در قرآن آبادکردن مساجد را يکي از
ويژگيها و صفات مؤمنين واقعي و هدايتشدگان بيان فرموده، و اين نشاندهندة قداست و
اهميّت مسجد است.
«إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ
وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَي الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللهَ فَعَسَي
أُوْلَئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ» (توبه: 18)
همانا آبادكردن مساجد خدا به دست كساني است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و
نماز بپادارند و زكات مال خود را بدهند و از غير خدا نترسند. آنها اميدوار باشند كه
از هدايت يافتگان هستند.
اينك به بيان برخي ديگر از خصوصيات مسجد ميپردازيم:
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ
إِلَي الْمَسْجِدِ الأَقْصَي الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ
آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ» (اسراء: 1)
پاك و منزه است آنكه شبي بندهاش (پيامبر) را از مسجدالحرام
به مسجد الاقصي كه پيرامونش را مبارك و پر نعمت ساختيم سير داد تا آيات خود را
به او بنماييم كه او به حقيقت شنوا و بيناست.
مـسجد اي آغاز مـعراج نـبي
شد از اين مسجد به آن مسجد شبي
شبي بـاشـد اسرار ازل در سينهاش
روح پاك مؤمنين آئينهاش
هر كه با مسجد رفيق و يار شد
بـا خـبـر از جـمـلـة اسـرار شـد
9. مسجد خانة خدا است
مسجد خانة خدا است، پس نبايد غير او را در آن پرستش كرد.
مسجد محل عبادت و خانة مخصوص ملاقات با خداست. از اين رو محل اجتماع انسانهايي
است كه خواهان ارتباط با خدا و نزديکي هر چه بيشتر با او هستند. درِ اين خانه
همواره به سوي بندهاي كه خواستار برقراري، تحكيم و تقويت رابطة خويش با خداوند
باشد، گشوده است. به همين دليل اسلام، ارزش فراواني براي مسجد قائل شده است و مقام
والايي براي افرادي كه براي انجام فرايض به مسجد ميروند و ارتباط خود را همواره با
اين حريم امن الهي حفظ ميكنند، ترسيم کرده است. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و
سلم در اين باره ميفرمايد: «المَسْجِدُ بَيْتُ كُلِّ تَقِيٍّ» (4)؛
«مسجد خانة هر پرهيزكاري است.»
يعني مسلماناني كه براي بهجا آوردن عبادتهاي فردي و اجتماعي، و اطاعت از
فرامين الهي مسجد را برميگزينند، در واقع اين خانه را از صاحبش اجاره کردهاند.
خوشا به احوال كساني كه هر چه بيشتر به فضاي ملكوتي چنين خانهاي پناهنده ميشوند و
در ساية كرامات صاحب خانه قرار ميگيرند. خداوند نيز در حديث قدسي چنين ميفرمايد:
اِنَّ بيُوتي فِي الاَرْضِ الْمساجِدُ، تُضيئُ لاَِهلِ السَّماءِ كَما تُضيئُ
النُّجومُ لأَِهلِ الاَرضِ، أَلا طوبي لِمَنْ كانَتِ الْمَساجِدُ بيُوتَه، أَلا
طوبي لِعَبْدٍ تَوَضَّأَ فِي بَيْتِه ثُّم زارنَي فِي بَيْتي، أَلا إنَّ عَلَي الْمَزورِ كَرامةَ الزّائرِ أَلا بَشِّرِ الْمَشّائينَ فِي
الظُّلماتِ اِلَي الْمَساجدِ بِالنُّورِ السّاطعِ يَوْمَ الْقيامَةِ. (5)
همانا خانههاي من در روي زمين مساجد هستند كه به اهل آسمان نور ميافشانند،
همچنانكه ستارگان بر اهل زمين. خوشا به حال كسي كه مسجد خانة اوست. خوشا به حال
بندهاي كه در خانهاش وضو بگيرد و سپس مرا در خانهام ملاقات كند. همانا بزرگداشت
زائر بر عهده زيارت شونده است. بشارت باد بر كـسـانـي كه در تاريكي شب به سوي مساجد
ميروند، که در روز قيامت نوري فروزان براي آنان است.
هر كه در مسجد است زوار است
ذكر او را خدا خريدار اسـت
نـور پـاكـش سـتارهاي به سما
همچو نور ستاره است بر ما
به خدا هر كه ذكر خود بفروخت
نور تابان به قبر خود افروخت
آيههاي متعددي از قرآن کريم به نورافشاني چهرة مؤمن در روز قيامت اشاره دارند،
روزي كه چهرة گناهكاران از شدت تيرگي به سياهي ميزند و بهشت يا دوزخي بودن از روي
چهرة افراد قابل تشخيص است. در اين باره ميتوان به عنوان نمونه به آيه زير اشاره
كرد:
«يَوْمَ تَرَي الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَي نُورُهُم بَيْنَ
أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِم» (حديد: 12)
روزي كه ميبيني مردان و زنان مؤمن را در حالي كه نورشان پيش روي و از سوي راست
ايشان شتابان حرکت ميکند.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم در روايت ديگري با ارزشگذاري براي
مؤمناني كه مسجد به نوعي خانه و محل آرامششان بوده است، ميفرمايد:
ما مِنْ لَيلَةٍ اِلاّ وَمَلَكُ الْمَوتِ ينُادِي يا اَهْلَ الْقبُورِ لِمَنْ
تَغْبِطُونَ الْيَومَ وَقَدْ عايَنْتُم هَوْلَ الْمُطَّلِعِ؟ فيَقُولُ الْمَوتَي:
اِنَّما نَغبِطُ المؤمِنينَ في مَساجِدِهِم... (6)
شبي نميآيد مگر آنكه فرشته مرگ ندا ميدهد اي اهل قبور، در اين روز به حال چه
كساني غبطه ميخوريد و حال آنکه بر آنچه بر شما پيش خواهد آمد آگاه هستيد؟ پس
مردهها ميگويند: همانا ما به مؤمنين كه در مساجد هستند غبطه ميخوريم.
البته در آيات و احاديث نکتههاي فراواني پيرامون وظيفة مسلمانان، بهويژه
مـجاورين، در زمينة احياي مساجد وجود دارد. به عنوان مثال رسول اكرم صلي الله عليه
و آله و سلم در مورد غريبان دنيا فرمود:
يَكوُن الْغُرباءُ فِي الدُّنيا أرْبَعةً: قُرآنٌ فِي جَوْفِ ظالمٍ وَمَسْجِدٌ
بَيْنَ قَوْمٍ لايُصلُّونَ فيهِ وَمُصْحَفٌ فِي بَيتٍ لايُقْرَءُ مِنْه وَرَجُلٌ
صالِحٌ بَيْنَ قَومٍ سُوءٍ. (7)
غريبان دنيا عبارتند از: قرآن در چنگ ظالم و مسجد در وادي مردمي كه در آن نماز
نميخوانند، قرآن در خانهاي كه خوانده نشود و مرد صالح در ميان مردم بد.
وظيفة رونقبخشي به مسجدها و فراهم کردن زمينة نقشآفريني اين پايگاههاي مهم
ديني در بطن زندگي اجتماعي برعهدة تك تك مسلمانان، بهويژه مجاورين مساجد است.
مولاي متقيان در پاسخ به پرسشي در مورد همسايه مسجد فرمود:
مَنْ جارُ الْمَسجِدِ يا اميرَ الْمُؤمِنين؟ قال مَنْ سَمِعَ النِّداءَ. (8)
همسايه مسجد چه كسي است؟ كسي كه صداي مسجد به گوشش برسد.
10. كعبه
خداوند متعال براي گرامي داشتن زمين و بيان عظمت آن، تاج كعبه را بر سرش نهاد، و
آن را مركز و مدار عاشقان و دلباختگان خود قرار داد. رأس زمين، اولين نقطهاي است
كه از زير آب خارج شد (دحوالارض) و پروردگار عالم اولين خانهاش را در آن نهاد، و
آن را سرايي مبارك و مدار هدايت جهانيان و نشانههاي روشن از جمله مقام ابراهيم
عليه السلام و جايگاه آرامش دلها قرار داد.
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًي
لِّلْعَالَمِينَ * فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ
كَانَ آمِناً» (آل عمران: 96 و97)
اوّلين خانهاي كه براي مكان عبادت خلق، بنا شد همان خانه مكه است كه در آن بركت و هدايت براي عالميان است. در آن خانه نشانههاي روشن
(از جمله) مقام ابراهيم خليل است هر كه در آنجا داخل شود، ايمن باشد.
حاجي كسي است كه به قصد تحصيل برکات و انوار هدايت اين خانه، عاشقانه به سوي آن
ميشتابد و نشانههاي محبوب را با چشم بصيرت ميبيند. در مقام ابراهيم خلعت عشق را
به دست خليل خدا ميپوشد و قلبش را با در آغوش كشيدن جلوة جمال دوست آرام ميكند.
امّا اي دوست مشتاق خانه خدا، براي رسيدن به اين كمالات آدابي است كه اگر به
انجام آن موفق شدي و اعمال حج را با درك اسرار آن به جاي آوردي، انشاءالله به
قلّه كمال و معرفت حج دست خواهي يازيد.
دل يا قلب، مرکز وجود انسان است که ساحتي عرشي دارد و خانة خداوند متعال است.
اين تعريف کاملي است از دل. البته ويژگيهاي دل در قرآن کريم و احاديث به تفصيل
بيان شده، که به برخي از مهمترين آنها اشاره ميکنيم:
فصل دوم : تعريف دل
1. دل خانه خدا
اين مطلب به صراحت در قرآن کريم بيان نشده، اما آيههايي وجود دارند که مضمون
آنها کاملاً اين معنا را تأييد ميکند. برخي از اين آيهها عبارتند از:
«وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ
إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» (انفال: 24)
بدانيد که خداوند ميان انسان و دلش حايل ميشود و آنکه به سوي او گرد آورده
ميشويد.
«وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق: 16)
ما از رگ گردن به او (انسان) نزديکتريم.
«وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ» (حديد: 4)
و او با شماست، هر کجا که باشيد.
همچنان که از مضمون آيههاي بالا برميآيد، خداوند با ما معيّت دارد. بديهي است
که اين معيّت با مرکز وجود انسان، يعني قلب ميباشد. آنچه برداشت پيش گفته را تأييد
ميکند، تصريحي است که در بسياري از روايتها بر اين معنا شده است. از جملة اين
روايتها حديثي است از امام صادق عليه السلام که فرمود: «اَلْقَلْبُ حَرَمُ اللهِ
فَلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللهِ غَيْرَ اللهِ» (9) ؛ «قلب حرم خدا است غير
او را در قلبت جا مده.
امـام صـادق آن بـحـر حـقـايـق
چنين در وصف دل بودست ناطق
کـه دل تنها حرم بـاشـد خدا را
پس اندر وي مـده جـا، ماســوا را
بود ايـن نـکته تـخـم رسـتگاري
کـه بـايـد در زميــنِ دل بـکـاري
پس اندر حفظ وي کن ديدهباني
کـه تا گــردد ضـميرت آسمــاني(10)
حضرت علي عليه السلام نيز فرمودند:
قُلوبُ الْعِبادِ الطّاهِرةُ مَواضِعُ نَظَرِ اللهِ سُبحانَه، فَمَنْ طَهَّرَ
قَلْبَه نَظَرَ اِلَيهِ. (11)
دلهاي پاک بندگان جايگاههاي نظر و توجّه خداوند است، پس هرکه دلش را پاک
گرداند، خداوند به او نظر کند.
مولوي هم در اين باره زيبا گفته است که: (12)
کعبه هر چندي که خانه برّ اوست
اوست خلقت من نيز خانه سـرّ اوسـت
تا بکرد آن خانه را در وي نرفت
واندرين خانه بهجز آن حي نرفت
شعر مولوي بيان ديگري است از اين حديث قدسي: «اَلإنسانُ سِرّي وَأنا سِرُّه»
(13) ؛ «انسان محرم راز من است و من نيز همراز او.»
همچنين در روايت قدسي ديگري آمده است:
لايَسَعُني أرْضِي وَلا سَمائي وَلکِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤمنِ. (14)
زمين و آسمان گنجايش تحمل مرا ندارند ولي قلب بنده مؤمن گنجايش مرا دارد.
خدا اندر دل مؤمن بگنجد
که مؤمن را دلي بيانتها است
مزن بر خانة دل بيوضو دست
که اين خانه حريم کبريا است
شراب صاف صوفي گر بنوشي
بداني اندرين پرده چهها هست
البته فضيلتها و خصيصههايي که بيان شد اختصاص به دلي دارد که عاري از مهر
اغيار است. دل صاحبان اسرار که فقط و فقط جايگاه عشق الهي است. مولوي نيز در اين
باره زيبا گفته است:
من ز صاحبدل کنم در تو نظر
ني به نقش سجده و ايثار زر
تـو دل خود را چو دل پنداشتي
جست و جوي اهل دل بگذاشتي
دل که گر هفصد چو اين هفت آسمان
اندرو آيد، شود ياوه نهان (15)
وي در جايي ديگر در مورد دل صاحبان سر گفته است:
آن دلي کز آسمانها برتر است
آن دل ابدال يا پيغمبر است
پاک گشته، آن زگل صافي شده
در فزوني آمده، وافي شده (16)
بيگمان چنين دلي خانة خداست که صاحب آن سراسر غرق عشق الهي گشته و اغيار را در
آن راهي نيست.
2. عرش دل
از آنجا که دل خانة محبوب است، محل ارتباط با او نيز به شمار ميرود. اين جايگاه
را ارتباط با عرش يا تخت خدا گويند. پس دل عرش الهي است، «قَلْبُ الْمُؤمنِ عَرْشُ
اللهِ» (17) و هم از اين روست که فيضهاي الهي را بيواسطه دريافت
ميدارد. به قول مولوي:
تخت دل معمور شد، پـاک از هوي
بينکه الرّحمن علي العرش استوي
حکم، بر دل بعد از اين بيواسطه
حق کند، چون يافت دل اين رابطه
اين سخن پايان نـدارد، زيـدکـو؟
تا دهـم پـندش که رسوايي مجو (18)
که البته اين ابيات اشاره دارد به آيه: «الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي»؛
«خداوند بر عرش استيلا يافت.» (طه: 5)
امام جواد عليه السلام نيز در اين باره سخن زيبايي دارند. ايشان ميفرمايند:
«اَلْقَصدُ اِلَي اللهِ تَعالَي بِالْقلُوبِ اَبلَغُ مِنْ اِتْعابِ الْجَوارِحِ
بِالاَعمالِ» (19) ؛ «عزم به سوي خداي متعال با دل، رساتر از زحمت اعضا
و جوارح با اعمال است.»
اتصال بيتکلف بيقياس
هست ربّ الناس را با جان ناس
در اينجا منظور از جان همان دل است. خوشا به حال چنين دلي که متصل به محبوب است.
چنين دلي به قول مولوي قطب عالم است. البته اتصال کامل دل با محبوب، مخصوص اولياء
است.
آن دلي آور که قطب عالم اوست
جانِ جانِ جانِ جانِ آدم اوست (20)
3. قلب (دل)، فرمانرواي جسم
دل يا قلب آدمي، مرکز وجود اوست و همة اعضا از او پيروي ميکنند و حالتها و
حرکتهاي آنها متأثر از حالات قلب است. همانطور که مولوي اين پيروي را به زيبايي
بيان کرده است:
هر طرف که دل اشارت کردشان
ميرود هر پنج حس، دامنکشان
دست و پا در امـر دل انـدر مـلا
همچو اندر دست موسـي آن عـصا
دل بخواهد پا درآيد زو بـه رقص
يا گريـزد سـوي افـزوني ز نـقـص
دل بخواهد دست آيد در حساب
بـا اصـابـع تـا نـويـسد او کـتـاب
دست در دست نهاني مانده است
او درون، تن را برون بنشانده است
گـر بـخـواهد بر عدو ماري شود
ور بـخـواهد، بر ولي، يـاري شود (21)
نکته قابل توجه اينکه، قرآن کريم نيز دل را مرکز وجود آدمي ميداند. به عنوان
مثال اين کتاب آسماني، قلب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را محل نزول وحي بيان
فرموده است:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ * عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ
الْمُنذِرِينَ» (شعراء: 193و194)
جبرئيل آن را بر قلب تو فرود آورد تا (مردم) را از عقاب خدا بترساني.
از آنجا که قلب به خدا اختصاص دارد، دريافت و ابلاغ وحي در آن خالص خواهد بود و
با اغراض شخصي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم آميخته نخواهد گشت. اگرچه
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خود ولي خداست، يعني ظرف پاکي است براي دريافت
افاضات الهي. اين سخن خداوند هم که در قرآن ميفرمايد:
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأَقَاوِيلِ * لأَخَذْنَا مِنْهُ
بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ) (حاقه: 44ـ46)
اگر (رسول ما) بيجهت سخناني به ما ميبست، مسلماً او را به دست راست ميگرفتيم
و رگ حياتش (قلبش) را قطع ميکرديم.
از روي تأکيد بر عصمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ضمانت خالص بودن وحي
است. مطلبي که مولوي نيز در اشعار خود اشاره زيبايي به آن کرده است؛
پـس بـدان کـآب مبارک زآسمان
وحـي دلها بـاشد و صـدق بيان
ما چو آن کرّه هم آب جـو خوريم
سـوي آن وسـواس طـاعـن ننگريم
پيرو پيغمبراني ره سپر
طـعـنـة خـلـقـان همه بادي شـمـر
آن خداوندان که ره طي کردهانـد
گوش ما بانگ سگان کي کردهاند؟ (22)
4. قلب، منشأ اخلاق
اخلاق هم صفت قلب است که در اعضا و جوارح ظاهر ميشود. در واقع تا انسان قلباً
متخلق به اخلاق نباشد، اعضا و جوارح او و در نتيجه رفتار و سکنات او از فضايل
اخلاقي بيبهره خواهد بود. چنانکه در قرآن هم خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله
و سلم چنين آمده است: «وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لانفَضُّواْ مِنْ
حَوْلِكَ»؛ «اگر تندخوي و سنگدل بودي از اطرافت پراکنده ميشدند.» (آل عمران: 159)
5 . ايمان قلبي
ايمان هم متعلق به قلب است. بالاترين مرتبة ايمان نيز، ايمان قلبي يا همان
«يقين» است. به هر روي، جايگاه ايمان قلب است و ساير عضوها با تأثيرپذيري و فرمان
دل به فعاليتها و وظايف خويش ميپردازند. در آيههاي قرآن نيز اين مطلب مورد تأييد قرار گرفته است؛
«وَمَن يُؤْمِنْ بِاللهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
(تغابن: 11)
و آنکه به خدا ايمان آورد، دلش را رهبري کند و خدا به همه چيز دانا است.
حضرت ابراهيم عليه السلام هم در پاسخ به پرسش خداوند که فرمود: «آيا ايمان
نياوردي؟» عبارت «لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» را به کار برد که نشان ميدهد ايمان از
صفات قلب است.
«أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَليَ وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» (بقره: 260)
مگر ايمان نياوردي؟ گفت: بله، اما ميخواهم قلب من مطمئن شود.
6. رجوع قلبي به سوي خداوند
در بسياري از آيههاي قرآن عبارتهايي با اين مضمون آمده است که در روز قيامت
هيچيک از ثروتهاي مادي (مال و فرزند) انسان را از عذاب حفظ نخواهند کرد، مگر کسي
که با قلب سليم به سوي خدا برود.
«يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَي اللهَ بِقَلْبٍ
سَلِيمٍ» (شعراء: 88 و 89)
روزي که اموال و فرزندان هيچ سودي نميبخشند. مگر کسي که با قلبي سليم نزد خدا
بيايد.
اين آيه و نمونههاي ديگر شبيه به آن نشاندهندة اين است که بازگشت ما به سوي
پروردگار با قلب است (چه بعد از مرگ و چه در هنگام زندگي). در واقع بازگشت به سوي
خدا يک برگشت قلبي است. اينک به آية ديگري با اين مضمون اشاره ميکنيم که بيانگر
توبه و بازگشت دل به سوي خدا، براي طلب آمرزش از گناهان است.
«مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ» (ق:33)
آنکه از خداي مهربان در نهان بترسد و با دلي توبهکننده نزد خدا بيايد.
از همينرو در روايتهاي مختلف نخستين شرط توبة صحيح، پشيماني قلبي از انجام
گناه و بازگشت قلبي به سوي خدا است.
7. قلب و نزول واردات غيبي
قلب وسيلة دريافت آيات و نشانههاي الهي و پند گرفتن از آنها است. همچنين ظرفي
است براي فرود واردات غيبيه:
«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَي لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ» (ق:37)
در اين (هلاک پيشينيان) پند و تذکر است براي آن کسي که قلب هوشياري داشته باشد.
8 . فساد قلب
رذايل اخلاقي همچون زنگاري است که قلب انسان را که بايد مانند آينهاي تجليگاه
آيات و نشانههاي الهي باشد، به فساد و کدورت ميکشاند.
در واقع قلبي که متّصف به صفت الهي نباشد، هرگز نخواهد توانست ظرف واردات
غيبيه باشد. بنابراين نخواهد توانست زمينة رستگاري انسان در روز قيامت را فراهم
نمايد.
«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ
بِاللهِ» (آل عمران: 151)
و دل کافران را بيمناک و هراسان کنيم، زيرا که چيزي را براي خدا شريک قرار
دادند.
«كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللهُ عَليَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ» (اعراف: 101)
خداوند اين چنين دلهاي کافران را مهر خواهد زد.
«فَإِنَّهَا لا تَعْمَي الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي
الصُّدُورِ» (حج: 46)
کافران از چشم سر کور نيستند؛ ليکن چشم باطن و ديدة دل آنها کور است.
پس اين دل که مرکز همة اعضا و جوارح است بايد با عالم غيب در تماس باشد و اصل
دين زماني در قلب استقرار مييابد که اين ارتباط برقرار شود.
جناب مولوي خوش گفته است که:
تـا روم مـن سـوي خـلـوت در نـماز
پرســم ايــن احــوال از دانــاي راز
خــوي دارم در نـمـاز آن الـتـفـات
مـعـنـي قـرّة عـيـنـي فـي الصّـلاة
روزن جـانـم گـشـادهسـت از صـفا
ميرسـد بيواسـطـه نامة خدا
نـامــه و بـاران و نـــور از روزنــم
ميفـتـد در خـانــه ام، از مـعدنم
دوزخ است آن خانه کان بيروزن است
اصل دين اي بنده روزن کردن است (23)
بنابراين قلب همه چيز است. هم از اين روست که در قرآن آمده:
«رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا» (آل عمران: 8)
خداوندا! ما را به باطل ميل مده پس از آنکه به حق هدايت فرمودي.
پنج حسي از برون ميسور او
پنج حسي از درون مأمور او
ده حس است و هفت اندام و دگر
دگر آنچه اندر گفت نايد ميشُمَر (24)
آن چيزي که نميگذارد بين قلب و غيب رابطه برقرار شود و موجب بسته شدن اين روزن
ميگردد و در واقع موجب ميل دل به باطل ميگردد، حضور اغيار در قلب است که مانع
اشراق نور غيبي در قلب ميشود. امام صادق عليه السلام فرمودند:
في قوله تعالي (اِلاّ مَنْ اَتَي اللهَ بِقَلْبٍ سَليم) اَلْقَلْبُ السَّليمُ
الَّذي يَلْقَي رَبَّه وَلَيْسَ فِيه أَحَدٌ سِواهُ وَکُلُّ قَلْبٍ فيهِ شِرْکٌ
اَوْ شَکٌّ فَهُو ساقِطٌ. (25)
در گفتة خداوند که فرمود: به جز با قلب سليم به سوي او نميرويد، منظور قلب
سليمي است که خدا را ملاقات ميکند و در آن کسي غير از خدا نيست. قلبي که در او
آثار شرك و شک باشد سقوطکننده است.