در مدينه
زيارت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله)
در روايات شيعه و سنّي مي خوانيم: كسي كه به حج رود و در مدينه به زيارت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) نرود جفا كرده است.
(188)
پيامبر عزيز فرمود: «مَن زارني حيّاً و ميّتاً كنت له شفيعاً يوم القيامة»
(189)
، كسي كه مرا در حيات يا بعد از مرگم زيارت نمايد، روز قيامت شفاعتش مي كنم.
در حديث ديگر از حضرت علي (عليه السلام) مي خوانيم: «اتّموا برسول الّله حجّكم اذا خرجتم الي بيت الّله»
(190)
هر گاه حج تمام شد به زيارت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) برويد كه در حقيقت تكميل كننده حج شماست.
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) به امام حسن (عليه السلام) فرمود: هر كس من يا پدرت و يا تو را زيارت كند،
بر من لازم است در قيامت به دين او بروم و او را از گناهان رهايي بخشم.
(191)
پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) فرمود: كسي كه امام حسن (عليه السلام)
را در قبرستان بقيع زيارت نمايد، روز قيامت هنگامي كه بر صراط عبور مي كند، لغزشي نخواهد داشت.
(192)
در چند روايت ديگر مي خوانيم:
زيارتي سبب ورود به بهشت مي شود كه تنها انگيزه انسان عشق و معرفت باشد،
نه اينكه براي اهداف ديگري مسافرت كند و زيارت، در كنار ساير هدف ها قرار گيرد.
(193)
پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: من در قيامت همسايه زائران خود خواهم بود.
در جاي ديگر فرمودند: زائران من همچون مهاجراني هستند كه در زمان حياتم براي ياري من به مدينه هجرت كرده باشند.
(194)
آنقدر در مورد زيارت رسول خدا (صلّي الله عليه وآله)
سفارش شده است كه براي كساني كه توانايي رفتن به مدينه را ندارند، دستور داده شده از دور به پيامبر عزيز (صلّي الله عليه وآله) سلام كنند،
زيرا ماموران الهي آن سلام را خدمت آن حضرت مي رسانند.
(195)
آري! كسي كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) را زيارت كند، گويا خداوند را زيارت نموده است.
(196)
مدينه مركز نور، پايگاه تأسيس حكومت اسلامي، زيارتگاه چهار امام معصوم (عليهم السلام) و فاطمه زهر (عليه السلام) است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: كسي كه در مدينه مرا زيارت كند گرفتار فقر نمي شود.
(197)
تمام پاداش ها و ارزش هايي كه براي زيارت رسول گرامي (صلّي الله عليه وآله) گفتيم،
براي كسي كه هر يك از امامان معصوم (عليهم السلام) را زيارت كند ثبت مي شود.
(198)
در زيارت، «انسان ناقص» در برابر «انسان كامل» قرار مي گيرد و احساس حقارت كرده و شرمنده مي شود.
خوب است كمي نيز درباره مسجد پيامبر بينديشيم:
اين همان مسجدي است كه رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) خود در ساختن آن شركت كرد.
در اين مسجد جبهه هاي نظامي تشكيل و تقويت مي شد.
در اين مسجد تعليم و تعلم و تربيت مسلمانان صورت مي گرفت.
در اين مسجد مشورت ها مي شد، ديدارها، قراردادها، بسيج نيروها و حركت ها واقع مي شد، پيام ها به اطراف صادر مي گشت.
در اين مسجد بود كه يكي از ياران پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بعد از خلاف و جنايت خود چنان پشيمان
شد كه خود را به يكي از ستون هاي مسجد بست و چند شبانه روز غذا نخورد تا رسول گرامي
(صلّي الله عليه وآله) از طريق وحي مطلع شد
كه توبه او قبول گشته است و طناب را باز كرد و او به شكرانه قبول توبه اش، اموال خود را در راه خدا بخشيد.
(199)
و امروز همان ستون به نام «ستون توبه» بين قبر مطهر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) و منبر قرار گرفته است.
مسجدي كه دو ركعت نماز در آن بعد از مسجدالحرام بيشترين فضيلت را دارد.
امام صادق (عليه السلام) از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نقل مي كند كه نماز در مسجد النبي مساوي با ده هزار نماز در مساجد ديگر است.
(200)
مسجدي است كه پايه هاي آن هر كدام خاطره ها دارد.
(201)
نام يك پايه «ستون توبه» است،
همان ستوني كه ابولبابه خود را به آن بست، نام ستون ديگر «استوانة السرير» است، جايي كه مسند و جايگاه رسول گرامي بوده است.
نام ستون ديگر «استوانة المحرس» است جايي كه علي بن ابي اطالب(عليهما السلام)
از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) حراست و حفاظت مي نمود و احياناً به مراجعين كمك مي كرد.
هدف شمردن ستون ها نيست مسأله اصلي آن است كه بدانيم كجا هستيم و توجه داشته باشيم و خدا را شكر كنيم كه در دنيا به زيارت
كسي آمده ايم كه ما را زنده كرد و از ظلمات جهل و شرك و تفرقه
به نور توحيد و علم و وحدت فراخواند. (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ)
(202)
اي مؤمنان به كسي كه شما را به زندگي و حيات واقعي و انساني دعوت مي كند، پاسخ مثبت دهيد.
خدا را شكر كنيم كه در دنيا قدم در بهشت گذاشته ايم زيرا در حديث مي خوانيم كه حد فاصل منبر پيامبر (صلّي الله عليه وآله)
و خانه حضرت كه اكنون محل قبر آن بزرگوار است باغي از باغ هاي بهشت است.
(203)
مسلمانان صدر اسلام كه به خاطر ياري پيامبر اسلام و حفظ دين خود از مكه به مدينه هجرت كردند و در كمال
فقر بودند، در كنار همين مسجد در گوشه اي كه نامش «صُفّه» است مي نشستند و با آنكه گرسنه بودند و لباس بسيار ساده اي داشتند
در صف اول نمازها و جبهه ها شركت مي كردند و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) فرمود:
هر كس در منزل غذاي دو نفر دارد
يكي از اين مسلمانان مهاجر را با خود به خانه ببرد و هر كه غذاي چهار نفر دارد پنجمين نفر را از اصحاب صُفّه قرار دهد.
(204)
راستي اين دين با چه شكنجه هايي در مكه و مشكلاتي در هجرت و جنگ هايي در مدينه به دست ما رسيده است؟
اذن دخول
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلي طَعام غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا
وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيث إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا
رَسُولَ اللهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللهِ عَظِيماً (احزاب : 53)
اي كساني كه ايمان آورده ايد! به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود براي خوردن غذا،
(به شرط آن كه قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا نباشيد; ولي هرگاه دعوت شديد پس داخل شويد، و وقتي غذا خورديد پراكنده شويد،
و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازيد; همانا اين (گفتگوهاي پس از غذا) پيامبر را آزار مي دهد،
امّا او از شما شرم مي كند (و چيزي نمي گويد) ولي خداوند از (گفتن) حق شرم ندارد.
و هرگاه از همسران پيامبر چيزي از وسايل زندگي (به عنوان عاريت) خواستيد از پشت پرده بخواهيد;
اين رفتار براي دل هاي شما و دل هاي آنان به پاكي و پاكدامني است و شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد
و با همسران او پس از رحلتش ازدواج كنيد كه اين كار نزد خداوند (گناهي) بزرگ است.
نكتـه ها:
* اجازه گرفتن براي ورود به خانه ديگران، مخصوص خانه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيست،
همان گونه كه قرآن مي فرمايد: (لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتّي تَسْتَأْنِسُوا)
(205)
* در اين آيه قسمت هايي از آداب ميهماني مطرح شده، و در آيات ديگر بخش هاي ديگري از آن آمده است:
* هنگام ورود، سلام كنيد. (فسلّموا)
(206)
* اگر جواب رد دادند ناراحت نشويد و برگرديد. (قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا)
(207)
* نوع پذيرايي به خصوص اگر دعوت كرده ايد، خوب باشد. (جاءَ بِعِجْل حَنِيذ )
(208)
* سفره را نزد ميهمان ببريد، نه آنكه ميهمان را به محل پذيرايي ببريد. (فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ)
(209)
در روايات نيز ده ها نكته و دستور پيرامون آن وارد شده است.
* «اِناه» به معناي وقت و ساعت است و «غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ» يعني ميهمان زودتر از وقت پذيرايي نيايد تا منتظر غذا بماند.
* خانه پيامبر، اتاق هاي متعدّد داشته و هريك از همسران در اتاقي زندگي مي كردند. (بُيُوتَ النَّبِيِّ)
* خطاب هايي كه در اين آيه درباره زنان پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) آمده است، در حقيقت مربوط به همه زنان مسلمين است،
به دليل (أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ) كه خداوند درباره هر زن و مردي پاكدلي را مي خواهد.
* چون خطر سوء استفاده از همسران پيامبر، مهم تر از حقّ شخصي آنهاست، بايد بعد از پيامبر حقّ ازدواج با ديگران از آنان سلب شود.
(وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ) امام باقر (عليه السلام) فرمود:
اگر از مردم سؤال كني كه پدري همسرش را قبل از آميزش طلاق داده است آيا فرزندش را بگيرد؟ مي گويند: نه. سپس حضرت فرمود:
احترام پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) از احترام پدر بيشتر است.
(210)
پيـام ها:
1ـ ايمان، مستلزم رعايت ادب و آداب اجتماعي است. (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا...)
2ـ حقّ آرامش در مسكن براي همگان محترم است، خصوصاً براي رسول خدا. (لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ)
3ـ بهتر آن است كه ميهماني در منزل باشد. (نه در مهمانسرا و هتل) (بُيُوتَ النَّبِيِّ...إِلي طَعام)
4ـ صاحب خانه حق دارد به كسي اذن ورود ندهد. (إِلاّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ)
5 ـ اجازه براي ورود به خانه ديگران، به هر صورت كافي است و لازم نيست خود او شخصاً اجازه بدهد.
(«يؤذن» به صورت مجهول آمده، يعني اجازه صاحبخانه از هر طريقي حاصل شود.)
6ـ پذيرايي از ميهمان، از سيره پيامبر اكرم است. (إِلي طَعام...دُعِيتُمْ)
7ـ اصل ميهماني مهم است، نه نوع غذا. (إِلي طَعام...دُعِيتُمْ)
8 ـ ميهمان نبايد منتظر غذا باشد. (غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ)(البتّه ميزبان نيز نبايد ميهمان را معطّل كند،
در مورد حضرت ابراهيم مي خوانيم: «فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ...»
(211)
ديري نپاييد كه غذا را حاضر كرد.)
9ـ دين جامع آن است كه هم براي مسايل جزيي همچون پذيرايي از ميهمان و هم بزرگ ترين مسايل حكومتي برنامه داشته باشد.
(يُؤْذَنَ لَكُمْ ـ غَيْرَ ناظِرِينَ ـ فَانْتَشِرُوا...)
10ـ بي دعوت به ميهماني نرويد. (إِذا دُعِيتُمْ)
11ـ دعوت را رد نكنيد. (دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا)
12ـ در اسلام، مردم عادي مي توانند به خانه اول شخصيّت ديني رفت و آمد كرده و حتّي ميهمان شوند. (بُيُوتَ النَّبِيِّ...دُعِيتُمْ)
13ـ از آداب ميهماني آن است كه بعد از خوردن غذا خانه را ترك كنيد.
(فَانْتَشِرُوا) و منزل ميزبان را محلّ گفتوشنود قرار ندهيد. (لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيث )
14ـ اذيّت كردن ميزبان ممنوع است. (يُؤْذِي النَّبِيَّ)(گرچه با بردن فرزندان و يا همراهان باشد.
همچنين تحقير غذا و ناچيز شمردن آن نيز مصداق اذيّت ميزبان است.)
15ـ پيامبر، از اتلاف وقت در گفتگوهاي بي مورد رنج مي برد. (لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيث إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ)
16ـ رنجاندن لازم نيست ظاهري و جسمي باشد، فشار اخلاقي و روحي نيز نوعي آزار دادن است. (ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي)
17ـ صاحبخانه را در بن بست و رودربايستي قرار ندهيد. (فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ)
18ـ سكوتي كه بر اساس حيا و رودربايستي باشد، علامت رضايت نيست. (فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ)
19ـ پيامبر (صلّي الله عليه وآله) شخص با حيايي بود. (فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ)
20ـ داد و ستد زنان، با حفظ حجاب مانعي ندارد. (فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب)
21ـ زنان پيامبر محصور نبوده و با بيرون از منزل در ارتباط بودند.
(212)
(فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب)
22ـ اگر به دليلي شخصي از روي حيا سكوت كرد،
ديگران سكوت را بشكنند و حق را بيان كنند و بار خجالت را از دوش او بردارند. (وَ اللهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ)
23ـ در استدلال بر لزوم حجاب زن، دليلي بياوريد كه مورد اتّفاق همه باشد. (ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ)
24ـ در نحوه ارتباط زنان و مردان، بايد محور كارها تقوا و پاكدلي باشد. (أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ)
25ـ نگاه نامحرمان به يكديگر، در دل آنان تأثير گذار است. (فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجاب ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ)
زدست ديده و دل هر دو فرياد *** هر آنچه ديده بيند دل كند ياد
26ـ حجاب به نفع زن و مرد هر دو است. (أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ)
27ـ رابطه با نامحرم بدون حفظ حجاب، سبب رنجاندن رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) است. (وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ)
28ـ آزار پيامبر از گناهان كبيره است. (كانَ عِنْدَ اللهِ عَظِيماً)
ادب حضور
إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ أُولئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوي لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ (حجرات : 3)
همانا كساني كه نزد پيامبر (به خاطر ادب و احترام) صداهايشان را پايين مي آورند،
همان ها كساني هستند كه خداوند دل هايشان را براي تقوي آزمايش كرد. آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است.
نكتـه ها:
* كلمه «غَض» به معناي از بالا به پايين و كوتاه آمدن است و آهسته سخن گفتن، نشانه ادب، تواضع، وقار، آرامش و مهر و عشق است.
* قرآن در اين آيه مي فرمايد: خداوند دل هاي افراد مؤدّب را آزمايش مي كند و ناگفته پيداست كه آزمايش خداوند براي شناخت نيست،
زيرا كه او همه چيز را مي داند، بلكه مراد از آزمايش آن است كه انسان در برابر مسائل،
از خود استعداد و عكس العملي بروز دهد تا لايق دريافت پاداش الهي بشود.
زيرا كيفر و پاداش خداوند بر اساس علم او نيست، بلكه بر اساس عملكرد انسان است.
يعني اگر خدا علم دارد كه فلان شخص در آينده خلاف خواهد كرد،
او را كيفر نمي دهد، بلكه بايد از او خلافي سر زند تا كيفر ببيند.
جالب آن كه انسان نيز بر اساس دانسته ها به كسي مُزد نمي دهد، يعني اگر علم داريم كه اين خيّاط لباس ما را مي دوزد،
به او مزد نمي دهيم، بلكه بايد براي ما لباس بدوزد تا مزدي به او بدهيم.
بنابراين مراد از آزمايش وامتحان الهي در آيات و روايات،
انجام وسر زدن عملي از انسان است تا پس از آن به كيفر يا پاداشي برسد. البتّه امتحان در اينجا مربوط به قلب است،
زيرا چه بسيار افرادي رياكارانه اظهار ادب و تواضع مي كنند، ولي در درون متكبّرند.
* پاداش هاي الهي هميشه با صفات «كَريم»، «عَظيم»، «كَبير»، «غَيْرُ مَمْنُون» (پيوسته)، «نِعْمَ أَجْرُ» (خوب)،
مطرح شده است و اين به خاطر آن است كه پاداش هاي خداوند، از سرچشمه رحمت و لطف بي نهايت اوست.
پيـام ها:
1ـ هم خلافكار را توبيخ كنيم وهم درستكار را تشويق.
در آيه قبل خلافكاراني كه در محضر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بلند صحبت مي كردند توبيخ شدند،
اين آيه و آيات بعد، افراد مؤدّب را تشويق مي كند.
(إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ...لَهُمْ مَغْفِرَةٌ...) آري، سرزنش وتشويق بايد در كنار هم باشد.
2ـ ادب ظاهري، نشانه تقواي دروني است.
(الَّذِينَ يَغُضُّونَ...امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ) (يعني كساني كه صداي خود را پايين مي آورند، دل هاي باتقوايي دارند)
3ـ اكنون كه در محضر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيستيم،
باز مسئله ادب در زيارت مرقد حضرت و نسبت به جانشينان آن حضرت همچنان در جاي خود باقي است.
4ـ ادب هاي مقطعي و لحظه اي نشان دهنده عمق تقوي نيست. (يَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ) (فعل مضارع، نشانه استمرار و عميق بودن است)
5 ـ در قرآن هرجا كلمه «مغفرت» و«اجر» آمده،
اوّل سخن از مغفرت است. زيرا تا از گناه پاك نشويم، نمي توانيم الطاف الهي را دريافت كنيم. (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِيمٌ)
* اكنون كه اين آيه از آداب گفت و گو با رسول الله سخن مي گويد، ما نيز كمي درباره دستوراتي كه اسلام براي سخن گفتن دارد، اشاره كنيم:
1ـ گفتار بايد همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است. (لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ)
(213)
2ـ گفتار بايد همراه باتحقيق باشد. (هدهد به سليمان (عليه السلام) گفت: خبري قطعي و تحقيق شده آورده ام) (بِنَباء يَقين)
(214)
3ـ گفتار بايستي دل پسند باشد. (الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ)
(215)
4ـ گفتار بايد رسا و شفّاف باشد. (قَوْلاً بَلِيغاً)
(216)
5 ـ گفتار بايد نرم باشد. (قَوْلاً لَيِّناً)
(217)
6ـ گفتار بايد بزرگوارانه باشد. (قَوْلاً كَرِيماً)
(218)
7ـ گفتار بايد قابل عمل باشد. (قَوْلاً مَيْسُوراً)
(219)
8 ـ با همه اقشار خوب سخن بگوييم، نه تنها با افراد و گروه هاي خاص. (قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً)
(220)
9ـ در گفتار بهترين مطلب و شيوه را انتخاب كنيم. (يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ)
(221)
10ـ در گفتار هيچ گونه لغو و باطلي در كار نباشد. (اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ)
(222)
و (عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ)
(223)
نمونه ها
* چون اين آيه از افراد با ادبي كه نزد رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) صداي خود را پايين آورده اند ستايش كرده
و براي آنان مغفرت و اجر بزرگ مقرّر كرده است، به دو نمونه از ادب و بي ادبي كه در قرآن آمده است اشاره مي كنيم:
1ـ همين كه حضرت آدم و همسرش بر خلاف نهي الهي از درخت ممنوعه خوردند و مورد توبيخ قرار گرفتند، شرمنده شده و توبه و عذر خواهي كردند،
خداوند نيز توبه آنان را پذيرفت. اين عذر خواهي يك ادب بود كه آدم و همسرش را نجات داد.
در كربلا حُر نيز نسبت به امام حسين (عليه السلام) ادب كرد و با اينكه ابتدا از
طرفداران يزيد بود، ولي در نماز جماعت به امام حسين (عليه السلام) اقتدا كرد و گفت:
چون مادر تو زهر (عليه السلام) مي باشد، من به تو احترام مي گذارم! شايد همين ادب، سبب خوش عاقبتي او شده باشد.
2ـ ابليس به آدم سجده نكرد و مورد سرزنش قرار گرفت،
او به جاي عذرخواهي و توبه، بي ادبي كرد و گفت: من نبايد به او سجده كنم، نژاد من از آتش و بر نژاد خاكي برتري دارد.
او در حقيقت فرمان خدا را نابجا پنداشت و به خاطر همين بي ادبي، براي هميشه مورد لعنت همه قرار گرفت.
* پاداش هاي مردم، كوتاه مدّت، كوچك، سطحي، همراه با منّت و ساير آفات است.
بگذريم كه غير خداوند (همسر، فرزند، شريك، دوست، حكومت و ديگران) بسياري از كارهاي ما را نمي دانند تا اجري دهند. گاهي به خاطر حسادت مي دانند،
ولي ناديده مي گيرند، گاهي به خاطر بخل پاداش نمي دهند و گاهي نيز به خاطر ناتواني، چيزي ندارند تا پاداش دهند.
غير خدا هر كس كه باشد، كارهاي كم و معيوب را از انسان نمي پذيرد،
بگذريم كه پاداش هاي مردمي در يك كف زدن، سوت كشيدن، صلوات فرستادن و... خلاصه مي شود.
امّا خداوند هم كار كم را مي پذيرد; (فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَيْراً يَرَهُ) هم كار معيوب را;
چنانكه در دعاي تعقيبات نماز مي خوانيم: پروردگارا! اگر در ركوع و سجود نماز من نقصي بود، نمازم را با همان نقص ها پذيرا باش!
خداوند عيب ها را مي پوشاند و خوبي ها را نشان مي دهد. «يا مَن اَظهر الجَميل و سَتر القبيح»
خداوند به بهشت جاودان مي خرد و ديگران كار ما را به احساسات زود گذر.
طلب بخشش
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُول إِلاّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ
وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً (نساء : 64)
و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي آنكه با اذن خداوند فرمان برده شود
و اگر آنان هنگامي كه به خود ستم كردند (از راه خود برگشته و) نزد تو مي آمدند
و از خداوند مغفرت مي خواستند و پيامبر هم براي آنان استغفار مي كرد قطعاً خداوند را توبه پذير و مهربان مي يافتند.
نكتـه ها:
* سيماي يك جامعه و مديريّت سالم آن است كه مردمش با ايمان،
رهبرش آسماني، فرمان بري و اطاعت مردم قوي، منحرفانش پشيمان و اهل استغفار و رهبرش پذيرا و مهربان باشد.
* چنانكه دعاي پيامبر در حقّ مؤمنان مستجاب است،
(اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ) دعاي نيكان و فرشتگان نيز در حقّ آنان اثر دارد.
در يك جا استغفار فرشتگان براي مردم مطرح است. (وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي اْلأَرْضِ)
(224)
و در جاي ديگر براي مؤمنان. (وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا)
(225)
پيـام ها:
1ـ هدف از فرستادن انبيا، هدايت مردم از طريق اطاعت از آنان است. (إِلاّ لِيُطاعَ)
2ـ اطاعت مخصوص خداست. حتّي اطاعت از پيامبران بايد با اذن خدا باشد و گرنه شرك است. (لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ)
3ـ توبه ترك رهبر، بازگشت به رهبر است. (لِيُطاعَ ـ جاؤُكَ)
4ـ رها كردن انبيا ورجوع به طاغوت، ظلم به مقام انساني خود است. (ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ) (با توجّه به ارتباط اين آيه با آيات قبل)
5 ـ پيوند همه مردم با رسول اللّه بايد محكم باشد. چه مؤمن چه فاسق. مؤمن براي كسب فيض و فاسق براي درك شفاعت. (جاؤُكَ)
6ـ راه بازگشت و توبه براي خطاكاران و حتّي منافقان باز
است. (با توجّه به آيات قبل كه مربوط به منافقان است) (فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ)
7ـ زيارت رهبران آسماني و استمداد و توسل از طريق آن عزيزان مورد تأييد قرآن است. (جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ)
8 ـ پيامبر بخشنده گناه نيست، واسطه عفو الهي است. (اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ)
9ـ خطاكار، ابتدا بايد پشيمان شود وبه سوي حق برگردد،
سپس براي استحكام رابطه با خدا، از مقام رسالت كمك بگيرد. (فاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ )
10ـ گناهكاران نبايد مأيوس شوند، استغفار، توبه و زيارت اولياي خدا، وسيله اي براي بازسازي روحي آنان است. (جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا... )
11ـ در زيارت رسول خدا و اقرار به لغزش و استغفار خود احساس سبك شدن از گناه به انسان دست مي دهد. (لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً)
12ـ اگر خطاكاران را بخشيديد به آنان محبّت نيز بكنيد. (تَوّاباً رَحِيماً)
13ـ گناه، حجابي ميان انسان و رحمت الهي است و همين كه آن حجاب برطرف شد، رحمت دريافت مي شود. (اسْتَغْفَرَ....لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً)
14ـ اقرار و اعتراف به گناه و استغفار از آن در محضر اولياي خدا، وسيله و زمينه عفو الهي است. (جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا...لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحِيماً)
ماجراي مباهله
فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ
وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبِينَ ( آل عمران، آيه 61)
پس هركه با تو، بعد از علم و دانشي كه به تو رسيده است، درباره او (عيسي) به ستيز و محاجّه برخيزد (و از قبول حقّ شانه خالي كند) بگو:
بيائيد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان را (كسي كه به منزله خودمان است) و خودتان را بخوانيم،
سپس (به درگاه خدا) مباهله و زاري كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
نكتـه ها:
ـ واژه «نَبتَهل»
از ريشه «اِبتهال» به معناي باز كردن دست ها و آرنج ها براي دعا، به سوي آسمان است
و اين آينه به دليل اين واژه، به آيه مباهله معروف گشته است. مباهله،
يعني توجّه و تضرّع دو گروه مخالف يكديگر،
به درگاه خدا و تقاضاي هلاكت براي طرف مقابل كه از نظر او اهل باطل است.
(226)
ـ در سال دهم هجري، افرادي از سوي رسول خدا (صلّي الله عليه وآله)
مأمور تبليغ اسلام در منطقه نجران از بلاد يمن شدند. مسيحيانِ نجران نيز هيئتي را به نمايندگي
از سوي خود براي گفتگو با پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مدينه گسيل داشتند. با وجود گفتگوهايي
كه ميان آنان و پيامبر (صلّي الله عليه وآله) ردّ و بدل شد، باز هم آنان بهانه جويي كرده و در حقّانّيت اسلام ابراز ترديد مي كردند.
اين آيه نازل شد و خطاب به پيامبر فرمود: به كساني كه با تو محاجّه و جدال كرده،
و از قبول حقّ شانه خالي مي كنند، بگو: بياييد با فراخواندن فرزندان و زنان و خودمان،
خدا را بخوانيم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگويان نفرين كنيم و هر نفريني كه دامن گروه مقابل را گرفت،
معلوم مي شود كه راه او باطل است و با اين وسيله به اين گفتگو و جدال پايان دهيم.
هنگامي كه نمايندگان مسيحيان نجران، پيشنهاد مباهله را از رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) شنيدند،
به يكديگر نگاه كرده و متحّير ماندند. آنان مهلت خواستند تا در اين باره فكر و انديشه و مشورت كنند.
بزرگ نصاري به آنها گفت: شما پيشنهاد را بپذيريد و اگر ديديد كه پيامبر با سر و صدا و جمعيّتي انبوه براي نفرين مي آيد،
نگران نباشيد و بدانيد كه خبري نيست، ولي اگر با افراد معدودي به ميدان آمد، از انجام مباهله صرف نظر و با او مصالحه كنيد.
روز مباهله، آنها ديدند كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) همراه با دو كودك و يك جوان و يك زن بيرون آمدند.
آن دو كودك حسن و حسين(عليهما السلام) و آن جوان، علي بّن ابي طالب (عليه السلام)
و آن زن فاطمه زهر (عليه السلام) دختر پيامبر (صلّي الله عليه وآله) بودند.
اُسقف مسيحيان گفت: من چهره هايي را مي بينم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مي شود.
اگر اين افراد نفرين كنند، يك نفر مسيحي روي زمين باقي نمي ماند. لذا از مباهله اعلام انصراف كرده و حاضر به مصالحه شدند.
ـ اين ماجرا، علاوه بر تفاسير شيعه، در منابع معتبر اهل سنّت نيز آمده است
(227)
ـ روز مباهله، بيست و چهارم و يا بيست و پنجم ماه ذي الحجّه بوده و محل آن درروزگار پيامبر (صلّي الله عليه وآله) دربيرون شهر
مدينه بوده كه اكنون داخل شهر قرار گرفته و درآن محل، مسجدي به نام« مسجد الاجابه» ساخته شده است.
فاصله اين مسجد تا مسجد النّبي تقريباً دو كيلومتر است. «الّلهم ارزقنا زيارته و شفاعته»
ـ سؤال: در اين ماجرا تنها فاطمه (عليه السلام) حضور داشت، پس چرا قرآن كلمه جمع «نسائنا» را بكار برده است؟
پاسخ: در قرآن مادري است كه خداوند از يك نفر به صورت« جمع» ياد مي كند،
مانند آيه 181 سوره آل عمران كه يك نفر ازروي توهين گفت: خدا فقير است، ولي آيه به صورت جمع مي فرمايد:
«الّذين قالوا انّ الله فقير» چنانكه قرآن درباره حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:
ابراهيم يك امّت است، با آنكه يك نفر بيشتر نبود.
گرچه پيامبر مي توانست خود شخصاً نفرين كند و كاري به عليّ، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام)
نداشته باشد، ولي خدا و رسول، با اين عمل به ما فهماندند كه اين افراد، ياران و شريكان رسول خدا
در دعوت به حقّ و هدف او هستند و همراه او آماده استقبال از خطر بوده و تداوم گر حركت او مي باشند.
پيـام ها:
1ـ اگر انسان ايمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزديك ترين بستگانش را در معرض خطر قرار دهد.(«مِنْ بَعْدِ ما جائَكَ مِنَ الْعِلْمِ)
2ـ آخرين برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست. (فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ)
3ـ فرزند دختري، همچون فرزند پسري، فرزند خود انسان است. (أَبْنَآءَنَا) بنابراين امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)فرزندان پيامبرند.
4ـ زن و مرد در صحنه هاي مختلف ديني، در كنار همديگر مطرحند.(نِسَآءَنَا)
5ـ در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله كننده پنج نفر بيشتر نبودند. (أَبْنَآءَ، نِسَآءَنَا، أَنفُسَنَا)
6ـ علي بّن ابي طالب (عليه السلام) ، جان رسول الله (صلّي الله عليه وآله) است. (أَنفُسَنَا)
7ـ در مجالس دعا، كودكان را نيز با خود ببريم. (أَبْنَآءَنَا)
8ـ اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) مستجاب الدعوه هستند. (أَبْنَآءَ، نِسَآءَنَا، أَنفُسَنَا)
9ـ استمداد از غيب، پس از بكارگيري توانايي هاي عادّي است. (نَبْتَهِلْ)
10ـ كسي كه منطق و استدلال و معجزه، او را به پذيرش حقّ تسليم نمي كند، بايد با او مباهله كرد.(تَعَالَوْاْ.... نَبْتَهِلْ )
11ـ اگر مؤمنان محكم بايستند، دشمن به دليل باطل بودنش عقب نشي مي كن.(نَدْعُ .... نَبْتَهِلْ )
12ـ استدلال را بايد با استدلال پاسخ داد، ولي مجادله و لجاجت بايد سركوب شود. (لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَي الْكَـذِبِينَ )
مسجد قبا
لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ أَوَّلِ يَوْم أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ (توبه : 108)
در آن (مسجد ضرار،) هرگز (براي نماز) نايست، همانا مسجدي كه از روز نخست بر اساس تقوا بنا شده،
سزاوارتر است كه در آن نماز برپاداري. (زيرا) در آن مسجد، مرداني هستند كه دوست دارند خود را پاك سازند و خداوند پاكان را دوست مي دارد.
نكتـه ها:
* مسجدي كه از آغاز بر پايه تقوا، بنا نهاده شد، مسجد «قُبا»ست كه هنگام هجرت به مدينه ساخته شد.
(228)
* فخر رازي مي گويد: وقتي سابقه تقوا، مايه ارزش يك مسجد است،
سبقت انسان به ايمان و تقوا، بيشتر ارزش دارد و علي (عليه السلام) كه از روز اوّل مؤمن بود،
برتر از كساني است كه پس از سال ها شرك، مسلمان شدند.
(229)
پيـام ها:
1ـ در مسجدي كه پايگاه مخالفانِ نظام اسلامي است، به نماز نايستيم. (لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً)
2ـ عبادت از سياست جدا نيست. حتّي با نماز نبايد باطلي را تقويت كرد.(لا تَقُمْ فِيهِ أَبَداً) (تأييد كفر و نفاق وتفرقه حرام است)
3ـ رهبر، الگوي ديگران است. پيامبر نبايد وارد مسجد ضرار شود تا ديگران هم وارد نشوند. لذا خطابِ آيه به پيامبر است. (لا تَقُمْ فِيهِ).
4ـ رهبر جامعه بايد در موضع گيري پيشگام باشد. (لا تَقُمْ فِيهِ)
5 ـ اگر مردم را از رفتن به مراكز فساد باز مي داريم، بايد مكان هاي سالم و مفيدي را جايگزين و به آن راهنمايي كنيم. (لا تَقُمْ،تَقُومَ)
6ـ ارزش هر چيز وابسته به اهداف و انگيزه ها و نيّات بنيان گذاران آن دارد. (أُسِّسَ عَلَي التَّقْوي)
7ـ مسجد، زمينه پاكي از پليدي هاي جسمي و روحي است. (فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا)
8 ـ همنشيني با صالحان ارزش است. (فِيهِ رِجالٌ...)
9ـ ارزش مكان ها، بسته به افرادي است كه به آنجا رفت وآمد مي كنند.
ارزش يك مسجد به نمازگزارانِ آن است، نه گنبد و گلدسته آن.(لَمَسْجِدٌ ... أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُوا )
10 ـ نماز و مسجد، وسيله تهذيب و پاكي است. (لَمَسْجِدٌ فِيهِ...يتطهروا)
11ـ علاقه به كمال و پاكي، خود يك كمال است. (يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا)
12ـ پاكان، محبوب خدايند. (يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ)
مسجد قبلتين
قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ
وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ (بقره : 144)
(اي پيامبر!) همانا مي بينيم كه تو (در انتظار نزول وحي، چگونه) روي به آسمان مي كني،
اكنون تو را به سوي قبله اي كه از آن خشنود باشي، برمي گردانيم. پس روي خود را به جانب مسجدالحرام كن.
و (شما اي مسلمانان) هر جا بوديد، روي خود را به جانب آن بگردانيد و همانا كساني كه كتاب (آسماني) به آنها داده شده،
(به خوبي) مي دانند كه اين فرمان به حق است كه از ناحيه پروردگار صادر شده و خداوند از اعمال آنها غافل نيست.
نكتـه ها:
* اين آيه حاكي از آن است كه پيامبر (صلّي الله عليه وآله) منتظر و مشتاق نزول
وحي در جهت تغيير قبله بود واين تغيير قبله از بيت المقدّس به كعبه، وعده خداوند به پيامبرش بوده است،
ولي آن حضرت در موقع دعا، بي آنكه چيزي بگويد، به سوي آسمان نگاه مي كرد
تا اينكه آيه نازل شد و دستور داد كه رسول اكرم (صلّي الله عليه وآله) و همه مسلمانان در موقع عبادت،
روبه سوي مسجدالحرام وكعبه نمايند. اهل كتاب و يهود با آنكه حقّانيّت اين تغيير را مي دانستند
وقبلاً در كتاب هايشان خوانده بودند كه پيامبر اسلام به سوي دو قبله نماز مي گزارد،
امّا اين حقيقت را كتمان نموده و يا با القاي شبهات و سؤالات، نقش تخريبي
ايفا مي كردند و خداوند با جمله (وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ) آنان را تهديد مي نمايد.
(230)
* رضايت پيامبر (صلّي الله عليه وآله) از تغير قبله، دلائلي داشت از جمله:
الف: كعبه، قبله ابراهيم (عليه السلام) بود.
ب: از زخم زبان، تحقير و استهزاي يهود آسوده مي شد.
ج: استقلال مسلمانان به اثبات مي رسيد.
د: به اوّلين پايگاه توحيد يعني كعبه، توجّه مي شد.
* چون مسئله تغيير قبله يك حادثه مهمّي بود، لذا در آيه،
دوبار در مورد توجّه به كعبه، فرمان داده شده است: يك بار خطاب به پيامبر با لفظ; (وجهك) و يك بار خطاب به مسلمانان با كلمه; (وجوهكم)
پيـام ها:
1ـ آسمان، سرچشمه نزول وحي و نظرگاه انبياست. (نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ)
2ـ خداوند به خواسته انسان ها آگاه است. (قَدْ نَري)
3ـ تشريع وتغيير احكام، از طرف خداوند است وپيامبر از پيش خود، دستوري صادر نمي كند. (فَوَلُّوا...)
4ـ ادب پيامبر در نزد خدا به قدري است كه تقاضاي تغيير قبله را به زبان نمي آورد،
بلكه تنها با نگاه انتظارش را مطرح مي نمايد. (قَدْ نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ)
5 ـ خداوند رضايت رسولش را مي خواهد و رضاي خداوند در رضاي رسول اوست. (قِبْلَةً تَرْضاها)
6ـ قرآن، دانشمنداني كه حقيقت را مي دانند، ولي باز هم طفره مي روند،
تهديد و نكوهش مي كند. (لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ...وَ مَا اللهُ بِغافِل عَمّا يَعْمَلُونَ)
7ـ نبايد دستورات دين را به مردم سخت گرفت. «شطر» به معني سمت است. يعني به سمت مسجدالحرام ايستادن
كافي است ولازم نيست به طور دقيق روبه كعبه باشد. (فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ)
نبرد احد
وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ
ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الاْخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَلَي الْمُؤْمِنِينَ (آل عمران : 152)
و قطعاً خداوند وعده خود را (مبني بر پيروزي شما در جنگ اُحد) محقّق گرداند، زيرا كه دشمن را با خواست او مي كشتيد،
تا آنكه سست شديد و در كار (جنگ و تقسيم غنائم) به نزاع پرداختيد و از (دستور پيامبر) نافرماني كرديد،
با آنكه خداوند (پيروزي و) آنچه را (از غنائم) كه محبوب شما بود به شما نشان داده بود.
برخي از شما خواهان دنيايند (و غنائم جنگي،) و برخي خواهان آخرت (و شهادت در راه خدا).
پس آنگاه خداوند شما را از (تعقيب) آنان منصرف ساخت (و پيروزي شما به شكست انجاميد،)
تا شما را بيازمايد، ولي از (خطاي) شما درگذشت و همانا خداوند نسبت به مؤمنان، صاحب فضل و بخشش است.
نكتـه ها:
* مسلمانان در سال دوّم هجري، در جنگ بدر پيروز شدند و خداوند وعده داده بود كه در جنگ هاي آينده نيز پيروز مي شوند.
در سال بعد كه جنگ اُحد واقع شد، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) پنجاه نفر مسلح را براي حفاظت از درّه ها و كوه ها نصب كرد.
چون جنگ شروع شد، در آغاز، مسلمانان حمله كرده و نفس دشمن را گرفته و آنها را شكست دادند،
اما متأسّفانه در بين آن پنجاه نفر كه مسئول حفاظت از كوه بودند، اختلاف شد، عدّه اي گفتند:
پيروزي ما قطعي است، پس به سراغ جمع غنائم برويم و عدّه كمي همچنان سنگرها را حفظ كردند.
دشمنِ شكست خورده، از همان منطقه اي كه بدون محافظ مانده بود حمله كرد و اين بار مسلمان ها ضربه سنگيني خوردند و شهداي بسياري دادند،
تا آنجا كه جان پيامبر در معرض خطر قرار گرفت و بسياري از مسلمانان پا به فرار گذاشتند.
پس از پايان جنگ، مسلمانان از پيامبر (صلّي الله عليه وآله) انتقاد مي كردند كه مگر خدا به ما وعده پيروزي نداده بود،
پس چرا شكست خورديم؟ اين آيه پاسخ مي دهد كه وعده خدا راست بود، ولي سستي و نزاع و نافرماني عاملِ شكست شما شد.
پيـام ها:
1ـ معناي تحقق وعده هاي خدا، ناديده گرفتن سنّت هاي الهي نيست.
نصرت خداوند تا زماني است كه شما به وظيفه عمل كنيد. (لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللهُ وَعْدَهُ...إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ)
2ـ از جمله عوامل شكست، سستي، نزاع و عدم اطاعت از فرماندهي است. (فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ...وَ عَصَيْتُمْ)
3ـ افراد براي هدف هاي متفاوت جنگ مي كنند.
بعضي براي دنيا مي جنگند و بعضي براي آخرت. (مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الاْخِرَةَ)
4ـ پايداري در نبرد، حفظ وحدت و اطاعت، نشانه آخرت خواهي رزمندگان است. (مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الاْخِرَةَ)
5 ـ جزاي كسي كه به جاي شكر نعمت پيروزي، به اختلاف و نافرماني و سستي دامن زند، شكست است. (صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ)
6ـ عامل شكست هاي بيروني، دروني است. شما در درون سست و نافرمان شديد، لذا در بيرون شكست خورديد. (فَشِلْتُمْ...صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ)
7ـ شكست ها، وسيله آزمايش الهي هستند. (لِيَبْتَلِيَكُمْ)
8 ـ هنگام تخلّف و شكست نيز از لطف خدا مأيوس نشويد. (عَفا عَنْكُمْ)
9ـ ايمان، بستر و زمينه دريافت فضل خاص خداوند است. (عَفا عَنْكُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَلَي الْمُؤْمِنِينَ)
10ـ مؤمن را به خاطر يك خلاف نبايد از صفوف اهل ايمان خارج دانست،
بلكه بايد از يك سو هشدار داد و از سوي ديگر با تشويق دلگرمش كرد. ( عَفا عَنْكُمْ وَ اللهُ ذُو فَضْل عَلَي الْمُؤْمِنِينَ)
پيكار احزاب
وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً (احزاب : 22)
و همين كه مؤمنان دسته ها(ي لشكر دشمن) را ديدند، گفتند:
اين همان است كه خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفتند. و (ديدن لشكر مهاجم) جز بر ايمان و تسليم آنان نيفزود.
نكتـه ها:
* در آيه 12 خوانديم كه منافقان و بيمار دلان
وعده هاي پيامبر را فريب ناميدند، ولي در اين آيه مؤمنان، اين وعده ها را واقعي و صادق مي دانند.
* در دو آيه قبل بيان شد كه گروهي از افراد سست ايمان آرزو داشتند هنگام حمله دشمن، در مناطق دور از جبهه بودند،
ولي در اين آيه مي فرمايد: مؤمنان با ديدن دشمن، به ايمان و تسليمشان در برابر خدا افزوده مي شود.
پيـام ها:
1ـ ايمان، عامل قدرت است. (رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا...)
2ـ منافقان، دشمني را كه حضور ندارد، حاضر مي پندارند;
(يَحْسَبُونَ اْلأَحْزابَ لَمْ يَذْهَبُوا) ولي مؤمنان، دشمنان موجود و مهاجم را ناچيز مي شمرند. (وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ... ـ هذا ما وَعَدَنَا اللهُ)
3ـ هجوم دشمنان متّحد، براي مؤمن غير منتظره نيست. (هذا ما وَعَدَنَا اللهُ)
4ـ سخن رسول خدا، همان سخن خداست. (وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ)
5 ـ پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) مسلمانان را از وقوع جنگ احزاب باخبر نموده بود. (هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ)
6ـ مؤمنان، تحقّق وعده هاي خدا و رسولش را حتمي مي دانند. (وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ ـ صَدَقَ اللهُ وَ رَسُولُهُ)
7ـ جبهه و جنگ براي مؤمن، بستر رشد و ترقّي است. (ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً)
8 ـ مؤمنان، از تعداد و تشكّل دشمنان نمي ترسند. (ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً)
9ـ ايمان و تسليم داراي درجات و مراتبي است. (ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً وَ تَسْلِيماً)
10ـ تحقق يافتن وعده هاي خدا و رسول، بر ايمان مؤمنان مي افزايد. (رَأَ الْمُؤْمِنُونَ...ما زادَهُمْ إِلاّ إِيماناً)