با قرآن در سرزمين وحى

محسن قرائتي

- ۴ -


از عرفات تا مني

در پي فضل خدا

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفات فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ (بقره : 198)

گناهي بر شما نيست كه (به هنگام حج) به سراغ فضل پروردگارتان (وكسب و تجارت) برويد. پس چون از عرفات كوچ كرديد، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد، و او را ياد كنيد از آن روي كه شما را با آنكه پيش از آن از گمراهان بوديد، هدايت كرد.

نكتـه ها:

* عرفات، نام سرزميني است در بيست كيلومتري مكّه كه بر زائران خانه خدا واجب است از ظهر روز نهم ذي الحجه تا غروب در آنجا بمانند و اگر قبل از غروب از آنجا خارج شوند بايد يك شتر جريمه دهند. واژه «عرفات» از «معرفت» به معناي محلّ شناخت است. در آنجا آدم وحوا(عليهما السلام) يكديگر را شناختند و به گناه خود اعتراف كردند.

* به فرموده امام صادق و امام باقر(عليهما السلام)جبرئيل در اين مكان به حضرت ابراهيم گفت: وظايف خود را بشناس و فراگير. (109)

* در حديث مي خوانيم: حضرت مهدي (عليه السلام) هر سال در عرفات حضور دارند. زمين عرفات خاطراتي از ناله ها و اشك هاي اولياي خدا دارد.

* در روايات مي خوانيم: غروب عرفه، خداوند تمام گناهان زائران خانه خود را مي بخشد. وبراي روز عرفه دعاهاي خاصّي از امام حسين و امام سجاد(عليهما السلام)نقل شده است. (110)

* از نشانه هاي جامعيّت اسلام آن است كه در كنار اعمال عبادي حج، به زندگي مادّي و كسب معاش نيز توجّه دارد. همانگونه كه در سوره جمعه در كنار دستور به شركت در نماز جمعه، مي فرمايد: بعد از پايان نماز به سراغ كسب معاش برويد. (111) آري، حج در عين عبادت، اقتصاد است.

امام صادق (عليه السلام) فرمودند: يكي از آثار حج، تشكيل يك اجتماع بزرگ از مسلمانان نقاط مختلف جهان و نقل و انتقال انواع تجربيات مي باشد و زمينه انجام مبادلات تجاري و اقتصادي است. (112)

پيـام ها:

1ـ مبارزه با تحجّر از برنامه هاي قرآن است. گروهي فكر مي كردند دين امري يك بُعدي و حج يك عبادت خشك است، اسلام اين تفكّر را رد مي كند. (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ)

2ـ درآمد حلال، فضل الهي است. قرآن به جاي واژه «كسب»، كلمه (فضل) را بكار برده تا بگويد: درآمد حلال فضل الهي است. (فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ)

3ـ گرچه تلاش وطلب از شماست; (تبتغوا)امّا رزق، فضل خداوند است. (فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ)

4ـ رزق رساني، از شئون ربوبيّت الهي است. (فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ)

5 ـ در رزق رساني، دست خداوند باز است. كلمه «فضل» نكره آمده است. (فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ)

6ـ انجام عبادات بايد طبق دستور باشد. (وَ اذْكُرُوهُ كَما هَداكُمْ)

7ـ توجّه به توفيق الهي از يك سو و خطاها و گناهان گذشته خود از طرف ديگر، عشق و علاقه انسان را به

الطاف خداوند زياد مي كند. (هَداكُمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ)

8 ـ سابقه خودتان را فراموش نكنيد، او بود كه شما را هدايت كرد. (إِنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضّالِّينَ)

حركت دسته جمعي

ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (بقره : 199)

سپس از همانجا كه مردم كوچ مي كنند، كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نماييد كه خداوند آمرزنده مهربان است.

نكتـه ها:

* در اين آيه ضمن دستور به حركت دسته جمعي همراه مردم، به اهل مكّه تذكّر مي دهد مبادا خيال كنيد كه چون اهل حرم يا از قبيله قريش و امثال آن هستيد بايد حركات عبادي شما با ديگران فرقي داشته باشد، اين خودبزرگ بيني ها را كنار گذاشته و همچون عموم مردم باشيد. اساساً يكي از آثار و فلسفه هاي حج، كنار زدن امتيازات پوشالي است. در آنجا انسان از كفش، كلاه، لباس، همسر و مسكن خود مي گذرد و قطره اي مي شود كه به دريا ملحق شده است.

* در اين آيه، دو بار و در آيه قبل يك بار كلمه «افاضة» بكار رفته كه به معناي حركت دسته جمعي است، اين تكرار و اصرار نشان مي دهد كه حركت دسته جمعي در انجام عبادات ارزشمند است.

* استغفار و ذكر خداوند، بهترين اعمال عرفات و مشعر است. گرچه در اين سرزمين ها اصل توقف، شرط است و هيچ عمل ديگري واجب نيست، امّا در اين آيات، قرآن ما را به ذكر خدا و ياد سوابق پرخطا و اشتباه خود و طلب آمرزش درباره گذشته خويش دعوت مي كند. مگر مي توان در سرزميني كه اولياي خدا اشك ريخته اند بي تفاوت نشست.

پيـام ها:

1ـ امتيازطلبي، تحت هر نام وعنواني، ممنوع است. (أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ)

2ـ حركت دسته جمعي، ارزش دارد. (أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفاضَ النّاسُ)

3ـ هرگز مأيوس نشويم، گذشته ها هرچه باشد استغفار چاره ساز است. زيرا او غفور و رحيم است. (وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

برنامه اي در روزهاي خاص

وَ اذْكُرُوا اللهَ فِي أَيّام مَعْدُودات فَمَنْ تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقي وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ (بقره : 203)

و خدا را در روزهاي معيّني ياد كنيد، (روزهاي 11 و12 و 13 ماه ذي الحجّه كه به ايام تشريق معروف است.) پس هر كس تعجيل كند (و اعمال مِني را) در دو روز (انجام دهد،) گناهي بر او نيست و هر پرهيزكاري كه تأخير كند (و اعمال را در سه روز انجام دهد نيز) گناهي بر او نيست. و از خدا پروا كنيد و بدانيد شما به سوي او محشور خواهيد شد.

نكتـه ها:

* در حديثي كه در تفسير نورالثقلين آمده، توصيه شده است: در پشت سر پانزده نماز كه آغازش نماز ظهر روز عيد و انجامش، نماز صبح روز سيزدهم است، اين دعا خوانده شود: «الله اكبر، الله اكبر، لااله الااللّه والله اكبر، وللّه الحمد، الله اكبر علي ما هَدانا، الله اكبر علي ما رزقنا من بهيمة الانعام» خداوند بزرگتر است، خداوند بزرگتر است و معبودي جز او نيست، خداوند بزرگتر است و حمد و سپاس مخصوص اوست، خداوند بزرگتر است به خاطر آنكه ما را هدايت كرد، خداوند بزرگتر است به خاطر آنكه از گوشت چهار پايان به ما روزي داد.

پيـام ها:

1ـ زمان در دعا اثر دارد. (فِي أَيّام مَعْدُودات)

2ـ خداوند در سايه لطف خود، راه را بر مردم تنگ نمي كند.(فَمَنْ تَعَجَّلَ ... وَ مَنْ تَأَخَّرَ)

3ـ اساس كار، تقوي است. (لِمَنِ اتَّقي) به فرموده روايات، مراد از«تَّقي» در اينجا دوري كردن از محرّمات در حال احرام مي باشد.

4ـ تعجيل در خروج از سرزمين مني در روز 12 ذي الحجة يا تأخير تا روز 13، بايد همراه تقوا باشد. (لِمَنِ اتَّقي)

اگر عجله براي نشان دادن زرنگي يا هدف فاسدي باشد و يا اضافه ماندن در آن سرزمين جهت خودنمايي و شهرت باشد، عمل فاسد مي شود.

5 ـ كارِ مقدّس و سرزمينِ مقدّس به تنهايي كافي نيست، انسان نيز بايد مقدّس و با تقوا باشد. دوبار كلمه (تقوي)در كنار هم براي زائران خانه خدا آن هم در سرزمين مني، نشانه نفوذ شيطان در همه جاست.

6ـ ايمان به معاد، قوي ترين عامل تقواست. (وَ اتَّقُوا اللهَ ...أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ)

پاسداشت شعائر الهي

ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ (حج : 32)

اين است (دستورات خداوند درباره حج) و هر كس شعائر خدا را گرامي بدارد، پس اين از تقواي دل هاست.

نكتـه ها:

* قرآن كريم در آيات ديگر، با صراحت دو مورد از مراسم و برنامه هاي حج را جزء شعائر الهي شمرده است: يكي «صفا و مروه» و ديگر «شتران قرباني»، ولي شعائر الهي در اين دو خلاصه نمي شود و تمام عبادت هاي دسته جمعي از شعائر خداوند است، مانند نمازجمعه وجماعت و همه مراسم حج.

* تقوا، از حالت هاي روحي است كه از آثار و نشانه ها به وجود آن پي برده مي شود، زيرا در كارهاي ظاهري، بين گناه و ثواب فرق چنداني نيست، مثلاً: نماز خالصانه با نماز رياكارانه در ظاهر يكي است وآنچه يكي را ارزشمند وديگري را ضدارزش مي كند، همان روح وباطن كار است كه مربوط به قلب هاست. (تَقْوَي الْقُلُوبِ)

پيـام ها:

1ـ تقواي دروني بايد آثار بيروني هم داشته باشد، هر كس به شعائر بي اعتنا باشد، در حقيقت تقواي قلبي او كم است. (مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ)

2ـ بزرگداشت ها بايد بر اساس تقوا باشد، نه رقابت. (مَنْ يُعظِّمْ...تَقْوَي الْقُلُوبِ)

ابراهيم در منا

سيماي حضرت ابراهيم (عليه السلام) با توجّه به آيات 99 تا 113 سوره صافّات از اين قرار است:

الف: آنچه مأموري انجام ده

وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلي رَبِّي سَيَهْدِينِ* رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ* فَبَشَّرْناهُ بِغُلام حَلِيم* فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَري قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ

و(ابراهيم) گفت: من به سوي پروردگارم رهسپارم، او مرا راهنمايي خواهد كرد. پروردگارا! (فرزندي) از گروه صالحان به من ببخش.

پس ما او را به نوجواني بردبار مژده داديم.

پس چون نوجوان در كار و كوشش به پاي او رسيد، پدر گفت: اي فرزندم! همانا در خواب (چنين) مي بينم كه تو را ذبح مي كنم پس بنگر كه چه مي بيني و نظرت چيست؟ فرزند گفت: اي پدر! آن چه را مأمور شده اي انجام ده كه به زودي اگر خدا بخواهد مرا از صبر كنندگان خواهي يافت.

نكتـه ها:

* حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايد: مراد حضرت ابراهيم از رفتن به سوي خدا، توجّه به خداوند از طريق عبادت و تلاش است. (113) آري، ارزش هر حركت به مقصدي است كه به سوي آن انجام مي شود. «ذاهِبٌ إِلي رَبِّي»

* در سوره شعراء آيه 83 ، حضرت ابراهيم از خداوند مي خواهد كه خودش به صالحان ملحق شود و در اين آيه فرزند صالح مي خواهد.

* در ميان تمام انبيا، تنها ابراهيم و اسماعيل به حلم توصيف شده اند. (إِنَّ إِبْراهِيمَ لاََوّاهٌ حَلِيمٌ) (114) ، (بِغُلام حَلِيم)

* در قرآن خواب هاي متعدّدي نقل شده كه تعبير شدن آن ها در بيداري، نشانه استقلال روح و رابطه آن با امور غيبي است، از جمله:

الف: خواب حضرت يوسف كه يازده ستاره با ماه و خورشيد بر او سجده مي كنند.

ب: خواب حاكم مصر كه هفت گاو لاغر، هفت گاو فربه را مي خورند.

ج: خواب زندانيان مصر كه يوسف آن را برايشان تعبير كرد.

د: خواب پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) كه مسلمانان وارد مسجد الحرام مي شوند.

هـ : خواب حضرت ابراهيم كه فرزندش را ذبح مي كند.

پيـام ها:

1ـ مردان الهي به بن بست نمي رسند و با توكّل و توجّه به خداوند راه را پيدا مي كنند. (ذاهِبٌ إِلي رَبِّي سَيَهْدِينِ)

2ـ ربوبيّت خداوند سبب راه گشايي اوست. (رَبِّي سَيَهْدِينِ)

3ـ در راه خدا گام برداريم و به الطاف او مطمئن باشيم. (سَيَهْدِينِ) (از تو حركت از خدا بركت)

4ـ اولاد صالح، هبه الهي و يكي از دعاهاي انبياست. (هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ)

5 ـ آن چه بايد در فرزند محور باشد، صالح بودن است نه زيبايي و تيزهوشي و... (هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ)

6ـ فرزند صالح، بهترين ياور در مسير حركت خانواده به سوي خداست. (ذاهِبٌ إِلي رَبِّي...رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصّالِحِينَ)

7ـ از نشانه هاي فرزند خوب، كمك به پدر در كار و تلاش است. (مَعَهُ السَّعْيَ)

8 ـ حساب خواب انبيا از خواب هاي ديگران جداست، به خصوص آن جا كه رؤيا تكرار شود. (أَري فِي الْمَنامِ)(رؤياي انبيا، سيمايي از وحي است. در روايت نيز آمده است: «رؤيا الانبياء وحي» (115))

9ـ در خانواده گفتگوي پدر با فرزندان، عاطفي و محترمانه باشد. (يا بَنِي،يا أَبَتِ)

10ـ در راه خدا، بايد از همه دلبستگي ها حتي دلبستگي به فرزند دست كشيد. (فرزندي كه حدود يك قرن در انتظارش بوده و با دعا و تضرّع او را از خداوند گرفته است، اكنون كه رشد كرده و بازويي براي پدر پيرش شده است بايد با دست خودش او را ذبح كند) (أَنِّي أَذْبَحُكَ...)

11ـ براي رشد و شخصيّت دادن به فرزندان خود با آنان مشورت كنيد و از آنان نظر بخواهيد. (فانظر ماذا تري)

12ـ نظرخواهي از مردم، براي دريافت ميزان آمادگي آنان، حتّي در كارهاي روشن و مسلّم مفيد است. (ابراهيم در مأموريّت خود شك نداشت امّا باز هم مسأله را با اسماعيل طرح كرد) (فانظر ماذا تري)

13ـ سرلوحه زندگي انسان، دوران فداكاري اوست. (اسماعيل مرحله كودكي، نوجواني، جواني و بزرگسالي را طي كرد امّا شكوفايي او در نوجواني بود كه به پدر گفت: (يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ) و شايد به همين دليل به جاي «بشّرناه بطفل» فرمود: (بشّرناه بغلام)يعني از زمان ايثار او نام برده است.)

14ـ مؤمن، تسليم خداست و در برابر دستورات او بهانه نمي گيرد. (يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ)در حالي كه اسماعيل مي توانست به پدر بگويد:

الف: اين خواب است نه بيداري.

ب: كشتن فرزند حرام است.

ج: امر، دلالت بر فوريّت نمي كند، صبر كن.

د: امر ارشادي است نه مولوي، توصيه است نه وجوب.

15ـ كوچك ترها، بزرگ ترها را به انجام كارهاي الهي تشويق و دلگرم نمايند. (يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ)

16ـ براي انجام هر كاري، انگيزه ها را بالا برد. (اسماعيل نمي گويد: «اذبحني، اقتلني» تا براي پدر سخت باشد، بلكه مي گويد: (افْعَلْ ما تُؤْمَرُ) فرمان الهي است كه به تو ابلاغ شده انجام بده.)

17ـ عمل به وظيفه، صبر و پايداري مي خواهد و صبر را بايد از خداوند خواست. (سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّالِحِينَ)

18ـ صبر و شكيبايي از ويژگي هاي صالحان است. (الصّالِحِينَ ـ مِنَ الصّابِرِينَ)

19ـ صبر اسماعيل همان وعده خداوند به حلم اوست. (بِغُلام حَلِيم...مِنَ الصّابِرِينَ)

20ـ كمالات خود را از خدا بدانيم نه از خود. (إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ)

21ـ در كارها «ان شاءاللّه» بگوييم. (سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللهُ مِنَ الصّابِرِينَ)

ب: يك آزمايش آشكار

فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ* وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ

پس چون هر دو تسليم (فرمان ما) شدند و ابراهيم، گونه فرزند را بر خاك نهاد (تا ذبحش كند)، او را ندا داديم كه اي ابراهيم! حقّاً كه رؤيايت را تحقق بخشيدي (و امر ما را اطاعت كردي)، همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مي دهيم (و نيّت عمل خير آنان را به جاي عمل قبول مي كنيم). همانا اين همان آزمايش آشكار بود.

نكتـه ها:

* «تلّه» يعني او را بر خاك خواباند. «جبين» به معناي يك طرف صورت و پيشاني است.

* پس از آنكه پدر و پسر، (ابراهيم و اسماعيل) هر دو آمادگي خود را براي انجام فرمان الهي اعلام كردند و ابراهيم فرزندش را به صورت خواباند، ندا آمد كه ما سربريدن اسماعيل را نمي خواستيم، ولي دل بريدن تو را از فرزند در راه خدا مي خواستيم كه نشان دادي.

* در فرهنگ قرآن ومكتب اهل بيت (عليهم السلام) به انگيزه و نيّت عمل بهاي اصلي داده شده است. تا آنجا كه نيّت مؤمن براي انجام كار خير با ارزش تر از عمل او شمرده شده است. «نيّة المؤمن خير من عمله» (116) از بسياري كارهاي انجام نشده، به خاطر انگيزه هاي مثبت ستايش شده و از بسياري كارهاي انجام گرفته، به خاطر انگيزه هاي منفي انتقاد شده است. اكنون چند نمونه از كارهايي كه انجام نگرفته امّا مورد ستايش و پاداش واقع شده است را ذكر مي كنيم:

الف: از اقدام حضرت ابراهيم براي قرباني كردن فرزند. (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا)

ب: اويس قرني براي ديدار پيامبر (صلّي الله عليه وآله) به مدينه رفت و با آن كه به ديدار حضرت موفق نشد امّا زيارتش قبول شد، در مقابل، افرادي در كنار حضرت بودند و او را آزار مي دادند.

ج: گروهي از ياران پيامبر وسيله رفتن به جبهه نداشتند لذا ناراحت وگريان بودند. (117)

د: افرادي كه خدا بدي هاي آنان را به خوبي تبديل مي كند. (يُبَدِّلُ اللهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات) (118)

هـ: كساني كه چون با محبّت اهل بيت (عليهم السلام) از دنيا رفتند پاداش شهيد دريافت مي كنند. «من مات علي حبّ آل محمّد مات شهيدا» (119)

و: گروهي كه پاداش چند برابر به آنان عطا مي شود. (أَضْعافاً مُضاعَفَةً)

* كارهاي نيك مورد انتقاد عبارتنداز

الف: كارهايي كه با نيّت فاسد و همراه با ريا و عجب باشد. (الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ...وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ) (120)

ب: كار خيري كه در كنارش يك عمل فاسد انجام گرفته، مانند صدقه اي كه در كنارش منّت باشد. (لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ اْلأَذي) (121)

ج: كاري كه با شيوه غلط انجام شود. گروهي ماه هاي حرام را كه در آن جنگ و جهاد ممنوع است از پيش خود تغيير مي دادند، يك سال را حلال و سال ديگر را حرام و به سليقه خود جا به جا مي كردند. (يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً) (122)

د: كارها و اعمال كساني كه قرآن درباره آنان فرمود: (حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ) (123) كارهاي آنان ظاهراً خير ولي در عاقبت و فرجام پوك و بي ارزش است.

هـ: كارهاي كساني كه قرآن در مورد آنان مي فرمايد: آنان خيال مي كنند ارزشي دارند و كارشان خوب است. (يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً) (124)

پيـام ها:

1ـ كاري مورد ستايش است كه همراه با تسليم و رضايت باشد. (أَسْلَما وَ تَلَّهُ)

2ـ در رسيدن به كمالات معنوي، يك نوجوان هم مي تواند خود را به مرز اولياي پير برساند. (أَسْلَما)

3ـ نشانه تسليم بودن واقعي عمل فوري است. (أَسْلَما وَ تَلَّهُ...)

4ـ صبر بر طاعت، انسان را تسليم فرمان خدا مي سازد. (مِنَ الصّابِرِينَ ... أَسْلَما وَ تَلَّهُ)

5 ـ دستورات الهي گاهي براي آزمايش است. (ما مي خواستيم تو دل بكني نه آن كه خون اسماعيل ريخته شود). (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا)

6ـ مهم تر از عمل، تصميم بر عمل و تسليم بودن است. (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا )

7ـ الطاف الهي، قانونمند است نه گزافه و بي حساب. (كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ) (هر كس مثل ابراهيم و اسماعيل تسليم خدا باشد، پاداش ها و الطاف الهي را دريافت خواهد كرد).

8 ـ كساني كه در راه خدا از فرزند دل بكنند، با همان فرزند پاداش داده مي شوند. (ابراهيم از اسماعيل دل كند او به پدر برگشت). (كَذلِكَ نَجْزِي)

9ـ نيكوكاري تنها با بذل مال نيست، بذل فرزند در راه خدا، نيكوكاري است. (الْمُحْسِنِينَ)

10ـ دست كشيدن از فرزند، از سخت ترين آزمايش هاي الهي است. (درجه ايمان و اخلاص ابراهيم و اسماعيل در اين امتحان، روشن شد.) (الْبَلاءُ الْمُبِينُ)

ج: يك قرباني بزرگ

وَ فَدَيْناهُ بِذِبْح عَظِيم * وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الاْخِرِينَ* سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ* كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ* إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ* وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ* وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلي إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ

و ما قرباني بزرگي را فداي او كرديم ودر ميان آيندگان براي او (نام نيك) به جا گذاشتيم. درود و سلام بر ابراهيم. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مي دهيم (كه براي آنان مدح و ثنا به جا مي گذاريم). همانا او از بندگان مؤمن ماست. و او را به اسحاق كه پيامبري از شايستگان بود مژده داديم. و بر ابراهيم و اسحاق بركت و خير بسيار عطا كرديم و از نسل آن دو (برخي) نيكوكار و (برخي) آشكارا به خود ستمكار بودند.

نكتـه ها:

* كلمات «فداء» و «فديه» به معناي پيش مرگ شدن و بلا گردان شدن و باز خريد است.

* خداوند وعده داد كه نام نيك ابراهيم در تاريخ بماند «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الاْخِرِينَ». تمام مناسك حج، از طواف كعبه تا نمازي كه پشت مقام ابراهيم خوانده مي شود و پيدا شدن انبيايي از نسل او همه و همه نمونه هايي از ياد خير او در تاريخ است.

*در آيات مختلف، به معامله ابراهيم با خدا اشاره شده است.

الف: ابراهيم از ستاره و ماه و خورشيد گذشت، (إنّي لا أُحِبُّ الاْفِلِينَ) (125) به خدا رسيد و خليل الله شد.

ب: از عموي بت پرست گذشت، پدر امّت شد. (مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ) (126)

ج: از خانه بت فرار كرد، خانه توحيد ساخت. (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ) (127)

د: به عموي منحرفش به خاطر مدارا سلام كرد، خدا بر او سلام كرد. (سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ) (128)

هـ:فرزندش را براي اجراي فرمان خداوند به قربانگاه برد، (فَلَمّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ) (129) ميلياردها گوسفند را به ياد او قرباني مي كنند.

و: در خلوت ترين مكان ها كعبه ساخت، (بِواد غَيْرِ ذِي) (130) پرجمعيت ترين مكان ها شد.

ز: تا آخر عمر فرزنددار نشد، ولي آخر عمر صاحب فرزنداني شد كه آنها خود پدران انبيا شدند. (فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ) (131)

ح: در بيابان به تنهايي فرياد زد، (أَذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجِّ) (132) صدها ميليون لبيك گفتند.

ط: كودكش را تشنه گذاشت، ميلياردها انسان از آب زمزم آب خورد.

ك: يك هجرت كرد سر چشمه هجرت ها شد. (إِنِّي مُهاجِرٌ إِلي رَبِّي) (133)

ل: جانش را به آتش سپرد، آتش براي او گلستان شد.

پيـام ها:

1ـ در فرهنگ ديني، ذبح حيوان براي دفع خطر مؤثّر است. (وَ فَدَيْناهُ بِذِبْح عَظِيم)

2ـ قرباني كردن، از سنّت هاي ابراهيمي است. (بِذِبْح عَظِيم)

3ـ يك جرقه خالص، به يك جريان بزرگ تاريخي تبديل مي شود. (بِذِبْح عَظِيم) همه ساله صدها هزار گوسفند و گاو و شتر در قربانگاه اسماعيل به ياد او ذبح و قرباني مي شود.

4ـ بقاي نام نيك، از الطاف الهي به مردان خداست. (وَ تَرَكْنا...)

5 ـ معامله با خدا سود ابدي دارد. (وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الاْخِرِينَ)

6ـ خداوند به انبيا سلام مي كند. (سَلامٌ عَلي إِبْراهِيمَ)، (سَلامٌ عَلي نُوح فِي الْعالَمِينَ) (134) ، (سَلامٌ عَلي مُوسي وَ هارُونَ) (135) البتّه درباره پيامبر اسلام (صلّي الله عليه وآله) هم صلوات مي فرستد و هم به فرشتگان و مؤمنين دستور صلوات و سلام مي دهد: (إِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ) (136)

7ـ پاداش دادن به نيكوكاران، سنّت و برنامه خداوند است. (كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ)

8 ـ ابراهيم، الگو و نمونه نيكوكاران است. (نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ)

9ـ ابراهيم داراي ذرّيه اي مبارك است. در دعا مي خوانيم: خداوندا! همان گونه كه به او بركت دادي بر محمّد وآل محمّد نيز بركت بده. (بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلي إِسْحاقَ)

10ـ ايمان و احسان از يكديگر جدا نيست. (الْمُحْسِنِينَ...الْمُؤْمِنِينَ )

11ـ ارزش فرزند به صالح بودن اوست. (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيّاً مِنَ الصّالِحِينَ)

12ـ نا اهل شدن فرزند حتّي از خاندان پيامبران امكان دارد. (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما...ظالِمٌ لِنَفْسِهِ) آري پيوند نسبي سبب قطعي شدن هدايت يا گمراهي فرزندان نيست. (ممكن است پدر پيامبر و فرزندش منحرف باشد).

قرباني

وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللهِ لَكُمْ فِيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (حج : 36)

و (قرباني كردن) شترهاي چاق را براي شما از شعائر الهي قرار داديم، در آنها براي شما خير است، پس (هنگام قرباني) نام خدا را بر شتران در حالي كه ايستاده اند ببريد، پس چون به پهلو افتادند (و جان دادند) از (گوشت) آنها بخوريد و به فقير قانع و فقيري كه روي سؤال ندارد اطعام كنيد، بدين گونه حيوانات قرباني را براي شما (رام و) مسخّر كرديم، تا شايد شكرگزاري كنيد.

نكتـه ها:

* كلمه «بُدن» جمع «بُدنَة» است به معناي شتر سالم و فربه، و «صَوافّ» حيواني است كه زانوي خود را صاف نگاه داشته است.

* جمله «وَجَبَتْ جُنُوبُها» يعني استقرار به پهلو و كنايه از جان دادن حيوان است.

* «قانع» فقيري است كه قانع است و «مُعتَرّ» فقيري را گويند كه نيازمند است، امّا حرفي به زبان نمي آورد، ولي به قصد كمك گرفتن از كنار شما عبور مي كند. (137)

* در اسلام، هر جا مسأله خوردن مطرح است، در كنارش وظيفه ديگري نيز ذكر شده است:

(كُلُوا...وَ لا تُسْرِفُوا) (138) بخوريد ولي اسراف نكنيد.

(كُلُوا...وَ أَطْعِمُوا) (139) بخوريد و به ديگران بخورانيد.

(كُلُوا...وَ اعْلَمُوا) (140) بخوريد و عمل صالح انجام دهيد.

(كُلُوا...وَ اشْكُرُوا) (141) بخوريد و سپاس گزاريد.

پيـام ها:

1ـ در بزرگداشت شعائر الهي، سخاوتمندانه خرج كنيد. (والبُدن) («بُدن» به معناي شتر چاق است)

2ـ عرب جاهلي مي پنداشت كه از گوشت قرباني نبايد استفاده كند. (فكلوا)

3ـ در تعظيم شعائر ديني، مهم توجّه وعنايت الهي است، خواه نسبت به جماد باشد، خواه نسبت به حيوان. (إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ)، (وَ الْبُدْنَ...مِنْ شَعائِرِ اللهِ)

4ـ احكام ديني بايد از طريق وحي معيّن شود. (جعلنا)

5 ـ در شعائر الهي، منافع انسان ها نيز تأمين است. (لكم)(برخلاف قرباني در راه بت ها و يا ريخت وپاش هاي مسرفانه)

6ـ در مكتب تربيتي اسلام، در تغذيه نيز خدا مطرح است. (فَاذْكُرُوا اسْمَ اللهِ)

7ـ بهترين روشِ قربانيِ شتر، نحر آن در حال ايستاده است. (صَوافّ)

8 ـ تا جان در بدن حيوان هست، مصرف گوشتش ممنوع است. (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا)

9ـ گوشت قرباني بايد تقسيم شود. (بين خود و ديگران) (كُلُوا ـ أَطْعِمُوا)

10ـ به تمام گروه هاي بي بضاعت رسيدگي كنيد. (الْقانِعَ ـ الْمُعْتَرَّ)

11ـ قرباني در مكاني انجام گيرد كه محل عبور فقرا باشد. (الْمُعْتَرَّ)

12ـ رام بودن و مسخّر بودن حيوانات، خوردن گوشت قرباني واطعام به ديگران، ذِبح ونَحر حيوانات در مراسم حج واخلاص ورنگ الهي داشتن، نعمت هايي است كه بايد شكرگزاري شود. (لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)

ظاهر و روح قرباني

لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلي ما هَداكُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ (حج : 37)

هرگز گوشت و خون حيوانات قرباني، به خداوند نمي رسد، بلكه آنچه از طرف شما به او مي رسد تقواست، اين گونه خداوند حيوانات را براي شما مسخّر نمود، تا خدا را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است به بزرگي ياد كنيد، و به نيكوكاران بشارت ده.

پيـام ها:

1ـ خداوند به تكاليفي كه انجام مي دهيم، نيازي ندارد. (لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها)

2ـ در وراي مسائل ظاهري دين، اهداف والاتري وجود دارد. (به ظاهر دستورات ديني بسنده نكنيم، داشتن اخلاص و روح تعبّد و تسليم در برابر فرمان خداوند، باطن احكام الهي است). (وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوي)

3ـ رابطه انسان با خداوند از راه تقواست. (يَنالُهُ التَّقْوي مِنْكُمْ)

4ـ خدا را به بزرگي يادكردن، يك نوع شكر الهي است. (لِتُكَبِّرُوا اللهَ عَلي ما هَداكُمْ)

5 ـ نعمت هدايت، از نعمت هايي است كه براي شكر آن سفارش ويژه اي شده است. (عَلي ما هَداكُمْ)

6ـ اگر لطف خداوند نباشد، همه گمراه خواهيم شد. (هَداكُمْ)

7ـ حج و مناسك آن جلوه آشكار هدايت است. (عَلي ما هَداكُمْ)

8 ـ انجام مناسك حج، انسان را در زمره محسنين قرار مي دهد. (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ)

حلق

لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِكَ فَتْحاً قَرِيباً (فتح : 27)

همانا خداوند، رؤياي پيامبرش را به حق تحقق بخشيد (رؤيا اين بود كه) شما مسلمين ان شاء الله آسوده خاطر و در حالي كه سرهاي خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتي نداريد قطعاً به مسجد الحرام داخل خواهيد شد. پس خداوند چيزي را (از صلاح كارتان تا صلح حديبيه) دانست كه شما نمي دانستيد و غير از اين، پيروزي نزديكي (فتح خيبر) براي شما قرار داد.

نكتـه ها:

* پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) در خواب ديدند كه مسلمانان آسوده خاطر وارد مسجد الحرام شده و درحالي كه سرهاي خود را تراشيده و كوتاه كرده اند، مراسم عمره انجام مي دهند.

بعد از بيان اين خواب، مسلمانان شادمان به قصد انجام مراسم، همراه حضرت حركت كردند، كفار مكه، از ماجرا آگاه شده و راه را بر آنان بستند و تصميم به قتل و كشتار مسلمانان گرفتند، پيامبر (صلّي الله عليه وآله) نيز از مسلمانان در زير درخت پيمان وفاداري گرفتند و براي آمادگي هجوم به مكه مهيا شد، اما خداوند براي مسلمانان، صلح (صلح حديبيه) پيش آورد، زيرا در اين هجوم، بعضي از مسلمانان مقيم مكه كه ناشناخته بودند به ناحق، كشته مي شدند و ناخواسته گرفتار برادركشي و پرداخت ديه مي شدند و علاوه بر زخم زبان كفّار، بسياري در آتش فتنه مي سوختند. در اين صلح حديبيه، بركاتي بود كه ده سال هيچ يك از كفار و مسلمانان دست به شمشير نبرند و در اين مدت گروه زيادي به اسلام ملحق شدند.

در اين ماجرا، بعضي از مسلمانان نگران بودند كه خواب پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) چه شد؟ چرا ما را به مكه راه ندادند؟ كه حضرت (صلّي الله عليه وآله) فرمودند: لازم نيست اين خواب در اين سال تعبير و محقق شود و در واقع از آينده خبر مي دهد. مسلمانان در سال هاي بعد مكه را بدون خونريزي فتح كردند.

* مقصود از فتح قريب مي تواند فتح خيبر يا مكه باشد و مي تواند همين صلح باشد كه در حقيقت براي مسلمين، يك پيروزي به حساب مي آمد.

پيـام ها:

1ـ خواب انبيا، حقيقي و از خواب هايي است كه در آينده محقق مي شود. (لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا)

2ـ وعده دخول در مسجد الحرام قطعي است، ورود در حال امن و در حال انجام مناسك عمره كه تراشيدن سر يا كوتاه كردن مو است.(لتدخلن)

3ـ با اينكه رؤيا از پيامبر است، اما نسبت به هر حادثه اي كه در آينده واقع مي شود گفتن (انشاء الله)لازم است.

4ـ امنيت مستمر ارزش دارد، لذا به مسلمانان مي فرمايد: هم هنگام ورود مانعتان نمي شوند و هم در مكه، پس از آينده و برگشت نگراني نداشته باشيد. (آمِنِينَ ـ لا تَخافُونَ)

5 ـ انسان معمولا از عواقب و آثار و بركات، يا خطرات و عوارض تلخ حوادث و تصميم هاي خود و بازتاب آن آگاه نيست، مسلمين به فكر هجوم به مكه بودند ولي خداوند مي داند آثار و بركات صلح در حديبيه، بيشتر و بهتر بود. (فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا)

پس از حج

فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْراً فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق* وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الاْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ* أُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا وَ اللهُ سَرِيعُ الْحِسابِ * (بقره : 200 ـ 202)

پس چون مناسك (حج) خود را انجام داديد، خدا را ياد كنيد، همانگونه كه پدران خويش را ياد مي كنيد، بلكه بيشتر و بهتر از آن. پس بعضي از مردم كساني هستند كه مي گويند: خداوندا! به ما در دنيا عطا كن. آنان در آخرت بهره اي ندارند.

بعضي از مردم مي گويند: پروردگارا به ما در دنيا نيكي عطا كن و در آخرت نيز نيكي مرحمت فرما و ما را به عذاب آتش نگهدار.

آنها نصيب و بهره اي از كسب(و دعاي) خود دارند و خداوند به سرعت به حساب هر كس مي رسد.

نكتـه ها:

* گروهي از اهل مكّه، بعد از پايان مراسم حج در محلّي اجتماع كرده و با ياد كردن پدران و نياكان خود به آنان افتخار و مباهات مي كردند. قرآن دستور مي دهد به جاي تفاخر به پدران و نياكان، خدا را ياد كنيد (142) و از نعمت ها و توفيقات او سخن بگوييد و در اين كار جدّي تر باشيد.

* ياد هر كس يا هر چيز، نشانه حاكميّت آن بر فكر انسان است. كسي كه ياد نياكان را دارد و به آنان افتخار مي كند، فكر و فرهنگ آنان را پذيرفته است و اين يادكرد مي تواند فرهنگ جاهلي را بر جامعه حاكم كند. به همين دليل حضرت موسي گفت: من گوساله طلائي و پر قيمت سامري را آتش مي زنم و خاكسترش را به دريا مي ريزم. زيرا تماشاي آن، فرهنگ و تفكّر شرك را در انسان زنده مي كند.

* دنيا و آخرت هر دو مطلوب است، جالب اينكه در قرآن 115 مرتبه كلمه «دنيا» و 115 مرتبه كلمه آخرت به كار رفته است.

* به بهره نصيب مي گويند، گويا سهمي را براي او نصب كرده اند، بهره آنان تنها به خاطر دعاي «ربنا آتنا» نبوده، بلكه بخاطر تلاش و كسب آنان نيز بوده است.

پيـام ها:

1ـ جهت دهي به ايام فراغت، يكي از وظايف مربّي است. (فَإِذا قَضَيْتُمْ...فَاذْكُرُوا اللهَ)

2ـ ياد خدا، هم از نظر كمّيت بايد كثير باشد; (وَ اذْكُرُوا اللهَ كَثِيراً) و هم از نظر كيفيّت، عاشقانه و خالصانه. (أَشَدَّ ذِكْراً)

3ـ سطحي نگر نباشيم. گروهي در بهترين زمان ها و مكان ها، تنها دعاي آنها رسيدن به زندگي كوتاه مادّي است. (رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الاْخِرَةِ مِنْ خَلاق)

4ـ بدون كسب بهره اي نيست « لهم نصيب مما كسبوا».

بهترين توشه

الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْر يَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ يا أُولِي اْلأَلْبابِ (بقره : 197)

(موسم عمره و) حج (در) ماه هاي معيّني است (شوّال، ذي القعده، ذي الحجة)، پس هر كه در اين ماه ها فريضه حج را ادا كند، (بداند كه) آميزش جنسي و گناه وجدال در حج روا نيست و آنچه از كارهاي خير انجام دهيد خدا مي داند. و زاد و توشه تهيه كنيد كه البتّه بهترين زاد و توشه، پرهيزگاري است. اي خردمندان! تنها از من پروا كنيد.