بسم الله الرحمن الرحیم
پيشگفتار
عمره ، بريدن از خلق و رويكردي به سوي حق است ؛ سفر از خلق به
حق و دور شدن از غير خدا ، انسان با رفتن به عمره مزه اي از ملكوت مي چشد . او
خموشي است كه به بارگاه نور ، بهجت و سرور راه يافته است ، سلوك عمره منازل و
مقاماتي دارد كه ديدار حق ، اوج آن است ؛ عمره راه رستگاري و فوز عظيم است .
هر عبادتي مخصوص كاري است ، اما عمره تنها عبادتي است كه تمام
عبادت ها را در برمي گيرد . در عمره نماز ، استغفار و زهد معنا مي شود . فلسفه اشك
در عمره نمودار مي گردد . راز و نياز با خدا ، نجوا و همنشيني با او در كنار
خانه اش به اوج مي رسد . زائر چون ستاره اي درخشان در آسمان تاريكي ها مي درخشد و
نامش در دفتر خدا ثبت مي شود . انساني كه به عمره مي رود ، ميهمان خداست و خدا از
او ميزباني مي كند . زيارت خانه خدا ، و گردش به دور خانه يار ، از غذاهايي است كه
خداي سبحان بر سر سفره خود نهاده است تا باريافتگان ملكوت از آن بهره بگيرند .
حكمت عبوديت در عمره به كمال مي رسد ؛ عمره آزمون انسان هاست ،
عمره نشانه عظمت بي پايان الهي است ، تجديد خاطره با رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
، سرزمين وحي و اهل بيت ( عليهم السلام ) عصمت در عمره شكل مي گيرد ، عمره ذكر خداست . عمره بازار
خداست و عمره گزار در اين بازار با خدا معامله مي كند و از او مزد مي ستاند .
زائر خانه خدا باريافته به درگاه الهي و ميهمان خداست و به
عنوان ميهمان بر خدا وارد شده است . خداوند عمره گزار را ميزباني مي كند ، او را
در كنف حمايت خود گرفته ، مسؤوليتش را به عهده مي گيرد . زائر در اين ميهماني بر
سفره گسترده الهي نشسته و با غذاهاي آسماني تغذيه مي شود . ميهمان ، ميزبان را
مي بيند و به ديدار او مي رود . خداوند كرامت ها و هداياي خود را به او ارزاني
مي دارد ؛ بهره ميهماني خدا بهشت است .
عمره داراي اسرار و معاني باطني است كه اولين سرّ آن ،
فهم است . عمره گزار بايد بداند كه اگر مي خواهد به ديدار حق نايل شود بايد از
شهوات دل بركند ، از لذات منقطع شود و فقط به اندازه ضرورت نصيبي از دنيا برگيرد .
سزاست در تمامي حركات و سكنات ، خود را براي خدا خالص كند ، سلوكي خالصانه در پيش
گيرد ، انس بيشتري با خدا گيرد ، نفس خود را به مجاهدت عادت دهد .
دومين سرّ باطني عمره ، شوق است . بعد از آن كه سالك
عمره گزار معاني باطني را فهميد ، شوقي دروني براي ديدار خانه خدا و ديدار خدا پيدا
مي كند ، او قصد زيارت مي كند و بايد سخت بكوشد تا به اين رزق نايل آيد و شايسته
ديدار حق گردد . اگر در قلبي شوق لقاي حق پديد آيد ، او اسباب لقا را فراهم مي كند
؛ در اين صورت زائر تمامي شرايط و وسايل لقا را آماده كرده خود را مهيا براي ديدار
بيتي مي كند كه انتسابي به معشوق او دارد ، او سر از پا نمي شناسد و براي ملاقات
يار لحظه شماري مي كند .
سومين سرّباطني عمره ، عزم است . زيارت بيت الله عزم و
تصميم مي خواهد . زائر بايد اهل و وطن را گذاشته ، از شهوات و زخارف دنيا مهاجرت
كند ، وجهي به سمت او داشته و ارزش بيت در نظرش بزرگ آيد . عمره گزار بداند كه عزم
، امر مهم و رفيعي دارد ، ديدار خانه دوست و تقرب به حريم يار ، خطير و عظيم است .
طلب عظيم ، عزمي عظيم مي طلبد . بايد عمل خالص گردد و زائر درون را با اخلاص براي
زيارت بيت الله مستعد كند .
چهارمين سرّ باطني عمره ، قطع علاقه است . مسافر عمره
بايد تائب گردد ، از تمامي معاصي و جرم ها دوري گزيند ، حقوق ديگران را جبران كند ،
حق الله را تأمين سازد ، كسي كه قصد بيت مَلِكي دارد امر او را ضايع نمي كند ، با
او مخالفت نمي كند ، او را كوچك نمي شمارد ، از اين كه دست خالي نزد او برود حيا
مي كند ، خوف آن دارد كه ملك او را نپذيرد . ملوك دنيا ميهماني پاك و پاكيزه
مي خواهند ؛ اما خداي سبحان خواسته است ميهمانان و زائرانش با چهره اي غبار گرفته
نزد او بيايند تا او به آنها مباهات كند .
كسي كه عازم عمره است و قصد او كرده ، بايد با اين سفر از اهل و
مال و وطن قطع علاقه كند و خود را براي سفري متفاوت مهيا سازد . اين قطع علاقه او
را آماده سفر اخروي كرده ، استعداد حلول موت را به ارمغان مي آورد .
پنجمين سرّ باطني عمره ، راحله است . كسي كه به ديدار حق
باريافت و درك حضور او كرد ، مشقات و رنج ها بر او هموار و آسان مي شود . سفر حج ،
گويا سفر آخرت است . شايد مرگ نزديك باشد ، بايد براي رحل و ارتحال آماده بود ؛
عمره براي آماده سازي سفر ابدي است . اين سفر زاد و توشه لازم را در اختيار
مي گذارد ، تقرب به خدا را براي انسان ممكن مي كند ؛ لباس احرام كفن است ، خروج از
وطن ، خروج از دنياست . نظر به بيت الله حضور در بارگاه الهي در قيامت است . در
آنجا انسان ها را با زادشان مي سنجند ، كسي كه توشه اش دنياست ، آن را در دنيا
گذارده است و هم اكنون دستش خالي است و كسي كه از تقوا توشه بر گرفته ، چيزي براي
عرضه نزد پيشگاه عظيم الهي دارد .
عمره دو گونه است ؛ عمره عوام و عمره خواص . عمره عوام قصد كوي
دوست است و عمره خواص قصد روي دوست ، آن ، رفتن به سراي دوست و اين ، رفتن براي
دوست . عوام به نفس روند تا در و ديوار ببينند ، خواص به جان روند تا ديدار يابند ،
كسي كه به نفس رود وجد يابد و بار كشد تا گرد
كعبه برآيد و كسي كه به جان رود بيارامد و بياسايد تا كعبه گرد سرايش درآيد .
اثر پيش رو داراي سه بخش است :
بخش اوّل اختصاص به حرم دارد و خود داراي سه فصل است كه به
ترتيب به شهر مكّه مكرّمه ، مسجدالحرام و اسرار عرفاني كعبه پرداخته است .
دوّمين بخش ، شامل اسرار نوراني ، معنوي و عرفاني مناسك عمره
مي شود .
سوّمين بخش مباحثي را پيرامون فضايل شهر پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
، مسجدالنبّي ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
و بقيع پيش رو قرار مي دهد .
شايان ذكر است اثر حاضر ، تلخيصي از كتاب « اسرار عرفاني حج »
مي باشد .
در پايان بر خود لازم مي دانم از مساعي گرانقدر نماينده محترم
ولي فقيه و سرپرست حجاج ايراني ، حضرت آية الله جناب آقاي محمّد محمدي ري شهري و
نيز معاونت محترم آموزش و پژوهش بعثه مقام معظّم رهبري ، حضرت حجة الاسلام
والمسلمين جناب آقاي سيّدعلي قاضي عسكر تشكّر و قدرداني نمايم .
به كعبه رفتم و ز آنجا ، هواي كوي تو كردم * * * جمال كعبه
تماشا به ياد روي تو كردم
شعار كعبه چو ديدم سياه ، دست تمنّا * * * دراز جانب شعر
سياه موي تو كردم
چو حلقه در كعبه به صد نياز گرفتم * * * دعاي حلقه گيسوي
مشكبوي تو كردم
نهاده خلق حرم سوي كعبه روي عبادت * * * من از ميان همه روي
دل به سوي تو كردم
مرا به هيچ مقامي نبود ، غير تو نامي * * * طوافو سعي كه
كردم به جستجوي تو كردم
محمّد تقي فعالي
فصل اوّل : جايگاه و اسرار عمره
نامگذاري حج و عمره و حكمت ها
حج در لغت به معناي قصد آمده است ( 1 ) لذا با حرف «
الي » متعدي مي شود ؛ « حج الينا » يعني قصد ما را كرد .
حج بيت الله الحرام يعني قصد خانه خدا را داشتن براي انجام
مناسك و حاجّ به معناي كسي است كه مقصد و مقصودش زيارت خانه خدا باشد .
حج اكبر ؛ حجّي كه همراه با وقوف در عرفات باشد ، حج اصغر ؛ حج
بدون وقوف يا به تعبير ديگر عمره است . ( 2 )
معناي ديگر از امام پنجم ( عليه السلام ) نقل شده است . ابان بن عثمان از امام باقر ( عليه السلام )
درباره علت نامگذاري حج سؤال كرد و امام ( عليه السلام ) فرمود :
« حَجَّ فُلاَنٌ ؛ أَيْ أَفْلَحَ فُلاَنٌ » ؛
« فلاني حج كرد ، يعني رستگار شد . »
شايد اين نامگذاري به لحاظ نتيجه باشد . كسي كه قصد خانه يار
مي كند و به ديدار و وصال او نائل مي شود قطعاً به فلاح و رستگاري نزديك شده ، مقرب مي شود ؛ بنابراين ، نتيجه قصد بيت ، رستگاري است و فوز و
فلاح ، غايت و مقصود قصد بيت است كه البته چيزي جز هم نشيني و هم سخني با خدا نيست
. اگر كسي قدر و منزلت اين مجالست را بداند ، قالب تهي مي كند و يك لحظه مرغ وجودش
تاب تحمل قفس جسم را نمي كند .
« فضيل بن عياض مي گويد : جواني ديدم اندر موقف خاموش ايستاده و
سر فرو افكنده همه خلق اندر دعا بودند و وي خاموش ! گفتم : اي جوان تو نيز چرا
دعايي نكني . گفت : مرا وحشتي افتاده است ، وقتي كه داشتم از من فوت شد . هيچ روي
دعا كردن ندارم . گفتم : دعا كن تا خداي تعالي به بركت اين جمع تو را به سرّ مراد
تو رساند . خواست كه دست بردارد و دعا كند ، نعره اي از وي جدا شد و جان با آن نعره
از وي جدا شد . ( 3 ) »
حج به معناي قصد است و قصد بدون مقصود ممكن نيست . مقصد ، حج
بيت الله و كعبه است .
كعبه دو قسم است ؛ كعبه صوري و كعبه معنوي . آن كه به دنبال
صورت كعبه است ، حج ظاهري به جاي آورده و از رسيدن به باطن حج محروم است . به اين
گونه حج ، « حج آفاقي » مي توان گفت .
اما اگر مقصد حج ، كعبه معنوي و بيت واقعي و حقيقي بود ، « حج
انفسي » حاصل شده است . در حج انفسي احرام ، تلبيه ، طواف ، نماز طواف ، سعي ،
معناي ديگري دارد و صورتي واقعي پيدا مي كند و گرنه در حدّ ظاهر و سير آفاق و انجام
اعمال بي محتوا باقي خواهد ماند .
كعبه معنوي و بيت الله حقيقي ، مقام قلب است . مقام قلب دو مقام
است ؛ يا مقام قلب انسان كبير ، كه همان بيت معمور يا لوح محفوظ است و يا مقام قلب انسان صغير كه از آن به مقام نفس يا مقام فؤاد تعبير مي شود
؛ بنابراين ، مقصد حج انفسي ، يا اتصال به حقيقت انسان كامل است يا اتحاد با حقيقت
انسان صغير ، كه در هر دو صورت ، حاجي گامي در جهت نيل به حج حقيقي برداشته است .
عمره عمل صالح است و عمل صالح دو گونه است ؛ عمل صالحي كه مربوط
به اهل شريعت است و آن عملي است كه ريا و سُمعه يا شكي در آن نباشد ، بلكه خالص
براي رضاي خدا صورت گيرد ؛ اما عمل صالح واقعي مربوط به اهل حقيقت است . آنان كه
اهل وصل اند ، به هنگام عبادت جز صاحب عبادت نمي بينند . عمل آنها محجوب نيست بلكه
با شهود حق صورت مي گيرد .
كسي كه به اين مسير برود و در اين راه گام نهد ، بر آيات ،
اسرار و حقايق معنوي واقف مي شود و براي خود زاد اخروي برمي گيرد . چنين كسي به
علوم حقيقي و موت ارادي نايل آمده و حجاب ها را يك به يك پشت سر مي گذارد و به
تدريج به مدينه واقعي و كعبه مقصود گام مي نهد و اين حج انفسي است كه حج انسان هاي
باايمان و اهل حقيقت است .
عارفان براي عمره و مقام ابراهيم دو مقام معتقدند ( 4 )
: يكي « مقام تن » و ديگري « مقام دل » ؛ مقام تن ، احرام ، دخول به حرم ،
طواف ، نماز ، سعي ، تقصير است . اما مقام دل كه اشاره به باطن حج دارد ، مقام
خُلّت ابراهيم است . در اين موضع ، عمره گزار بايد از عادات اعراض كند ، به ترك
لذات بپردازد ، از ذكر غير او پرهيز و از تمامي ماسوا اجتناب كند ، سنگ به هواي نفس
زند تا به مقام امن الهي و رمي از اغواي شيطان نايل شود .
آنگاه كه ابراهيم به مقام خلّت رسيد و خليل الله نام گرفت ، از
علايق گذشت و دل از غير او بگسست . آنگاه كه ابراهيم به منجنيق آمد و
او را به سمت آتش پرتاب كردند ، جبرئيل آمد و از او پرسيد : آيا حاجتي داري ؟
ابراهيم پاسخ داد : « أمّا إِلَيكَ فَلا » « امّا به سوي تو ، نه ! » ، سپس
جبرئيل پرسيد : از خدا هم حاجتي نداري ؟ ابراهيم پاسخ داد : « حسبي مِن سؤالي
علمه بحالي » « آگاهي او نسبت به من ، بس است كه از او نپرسم » . از
عارفي نقل است كه گفت :
« در نخستين حج ، من به جز خانه ، هيچ چيز نديدم ، دوم بار خانه
و خداوند خانه ديدم و سوم بار همه خداوند خانه ديدم هيچ خانه نديدم . » ( 5 )
خواجه عبد الله انصاري مي گويد : ( 6 )
« مرا خداوندي است كه اگر گناه كنم نراند و نعمت باز نگيرد و
اگر باز آيم بپذيرد و بنوازد و اگر روي به درگاه وي آرم نزديك كند و اگر برگردم باز
خواند و خشم نگيرد . »
جايگاه عمره
عمره ، بريدن از خلق و رويكردي به سوي حق است ؛ سفر از خلق به
حق و دور شدن از غير خدا ، انسان با رفتن به عمره مزه اي از ملكوت مي چشد . او
خموشي است كه به بارگاه نور ، بهجت و سرور راه يافته است ، عمره گزار به سوي خدا
فرار مي كند . سلوك عمره منازل و مقاماتي دارد كه ديدار حق ، اوج آن است ؛ عمره راه
رستگاري و فوز عظيم است .
فلسفه اشك در عمره نمودار مي گردد . راز و نياز با خدا ، نجوا و
همنشيني با او در كنار خانه اش به اوج مي رسد . زائر چون ستاره اي درخشان در آسمان
تاريكي ها مي درخشد و نامش در دفتر خدا ثبت مي شود . انساني كه به عمره مي رود ،
ميهمان خداست و خدا از او ميزباني مي كند .
درباره ارزش ، اهميت و جايگاه عمره مضامين گسترده و متنوعي وجود
دارد كه مي توان به اهمّ آنها اشاره كرد .
الف : كفّاره گناهان
رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :
« هر عمره تا عمره ديگر ، كفاره ( گناهان ) ميان آن دو مي باشد
و پاداش حج مقبول ، بهشت است » . ( 7 )
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« هر گاه بنده مؤمني از دنيا رفت و وارد برزخ شد شش صورت زيبا
مي بيند ؛ يكي از سمت راست ، ديگري چپ ، يكي جلو ، ديگري عقب ، يكي نزد پاها و
زيباترين صورت بالاي سر . صورتي كه از سمت راست مي آيد نماز ، صورتي كه از سمت چپ
مي آيد زكات ، صورت پيش رو روزه و صورت پشت سر حج و عمره است . صورت زيبايي كه نزد
پاهاي خود مي بيند ، صله رحم و زيباترين صورت و خوشبوترين بوها و وجيه ترين شكل ها
را كه بالاي سر خود رؤيت مي كند ، ولايت محمد ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) و آل او ( عليهم السلام ) است . » ( 8 )
ب : انفاق براي عمره
بايد دانست مسيري كه انسان پول خود را هزينه مي كند ، اهميت
دارد . امكانات دو سمت و سو دارند ؛ از يك نظر بايد ديد از كجا مي آيند و چگونه
حاصل مي شوند ، كه از اين جهت بايد از راه حلال و خداپسند به دست آيد ؛ اما بعد
ديگر ، مصرف مال است . گاهي مال فراوان در مسير نادرست مصرف مي شود . چنين مالي
ضايع شده و هيچ بازگشتي ندارد ؛ اما زماني مالي هر چند اندك در مسير خوب هزينه
مي شود كه اين مال ماندگار است و باعث افزايش ثروت انسان مي شود ، به تعبيري ثروت
چيزي نيست كه براي خود اندوخته ايم ، ثروت آن است كه براي خدا بخشيده ايم ؛ زيرا
ثروت دارايي ماست ، داشته هاي انسان بخشش هاي اوست . اگر ديگران را در مال خود سهيم دانستيم و براي آنان حقي
قائل شديم و اين حقوق را به صاحبانش رسانديم . ثروت ما فزوني خواهد يافت . از اين
روست كه قرآن مي فرمايد : انفاق باعث افزايش مال انسان مي شود .
اينها شرايط عادي است ، حال اگر امكاناتي كه انسان در اختيار
دارد در مسير اموري مثل حج و عمره صرف شود ، اين افزايش فزوني مي گيرد و درهمي از
آن معادل هزاران درهم مي شود .
جايگاه عمره گزار
زائر خانه خدا باريافته به درگاه الهي و ميهمان خداست و به
عنوان ميهمان بر خدا وارد شده است . خداوند عمره گزار را ميزباني مي كند ، او را در
كنف حمايت خود گرفته ، مسؤوليتش را به عهده مي گيرد . زائر در اين ميهماني بر سفره
گسترده الهي نشسته و با غذاهاي آسماني تغذيه مي شود . ميهمان ، ميزبان را مي بيند و
به ديدار او مي رود . خداوند كرامت ها و هداياي خود را به او ارزاني مي دارد ؛
تعابير زير را مي توان براي عمره گزار به كار برد :
الف : ميهمان خدا ( ضيف الله )
زائر بيت الله الحرام ميهمان خدا مي شود و خدا از او پذيرايي
خواهد كرد . خداوند سبحان به آدم ( عليه السلام )
چنين وحي نمود :
« منم خداي صاحب بكة . اهل آن ، همسايگان منند و زائرانش
ميهمانان من . آن را با آسمانيان و زمينيان آباد مي كنم ، گروه گروه ، ژوليده و
غبارآلود به زيارت آن مي آيند و با تكبير و لبيك گويي ، به درگاه من مي نالند . پس
هر كه به قصد زيارت آيد و جز آن نيتي نداشته باشد ، مرا ديدار كرده و او ميهمان من است و بر
من نازل شده و سزاوار است كه با كرامت هاي خود به او هديه دهم » . ( 9 )
اميرمؤمنان ( عليه السلام )
براي انجام كاري وارد مكه شد ، باديه نشيني را ديد كه خود را به پرده هاي كعبه
آويخته و با خداي خويش چنين مي گويد : « اي صاحب خانه ! خانه ، خانه تو و ميهمان ،
ميهمان توست . هر ميهماني در ميهماني اش بهره اي دارد ، پس امشب بهره مرا آمرزش من
قرار بده » .
حضرت علي ( عليه السلام ) خطاب
به اصحابش فرمود : « خداوند بزرگوارتر از آن است كه ميهمان خود را رد كند . ( 10 ) »
امام صادق ( عليه السلام )
حاجي و نيز عمره گزار را ميهمان خدا خواند و فرمود :
« زائري كه به خانه خدا مي رود تا به خانه اش بازگردد ، ميهمان
خداست » . ( 11 )
كسي كه به ميهماني مي رود معمولا هنگام خداحافظي ميزبان به او
مي گويد : باز هم بيا . دعوت مجدد خدا انسان را شايق مي كند تا بار ديگر هم به
ديدار او بشتابد ؛ از اين روست كه ما هر سال از خدا طلب حج مي كنيم و به او
مي گوييم :
« اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ ، فِي
عَامِي هَذَا وَفِي كُلِّ عَام ، مَا أَبْقَيْتَنِي فِي يُسْر مِنْكَ وَعَافِيَة
وَسَعَةِ رِزْق ، وَلا تُخْلِنِي مِنْ تِلْكَ الْمَوَاقِفِ الْكَرِيمَةِ ،
وَالْمَشَاهِدِ الشَّرِيفَةِ . . . » . ( 12 )
و جالب است كه اين دعا را در ماه مبارك رمضان مي خوانيم ؛ ماهي
كه در آن دعاها بيشتر مستجاب مي شود .
ب : باريافته خدا ( وفد الله )
پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) باريافتگان الهي را سه دسته معرفي نمود ؛ ( 13 ) رزمندگان
، حج گزاران و كساني كه عمره بجا مي آورند .
امام حسن ( عليه السلام )
فرمود :
« سه نفر در پناه خدايند . . . و مردي كه براي حج و عمره بيرون
آيد و جز براي خدا بيرون نيامده باشد . او باريافته خداست تا به خانواده اش بازگردد
» . ( 14 )
ج : در ضمان الهي ( ضمان الله )
امام صادق ( عليه السلام ) به
لحاظ اهميت فراوان ضمانت الهي ، در اين باره فرمود :
« حج گزار و عمره گزار در ضمانت خدايند . اگر در راه رفتن به حج
بميرد ، خداوند گناهانش را مي آمرزد و اگر در حال احرام بميرد ، خداوند او را لبيك
گوي بر مي انگيزد و اگر در يكي از دو حرم بميرد ، خداوند او را در زمره ايمن شدگان
محشور مي كند و اگر در راه بازگشت بميرد ، خداوند همه گناهانش را مي آمرزد » . ( 15 )
ضمانت زائر يا معتمر بر خداست ، بنابراين اگر عمرش باقي باشد ،
خداوند تا بازگشت به منزلش او را همراهي مي كند ، اجر او را هم مي دهد و اگر از
عمرش چيزي باقي نمانده باشد ، خداي سبحان او را وارد بهشت مي كند .
يكي ديگر از وجوه ضمانت الهي براي كسي كه وارد حرم مي شود ، اين
است كه خداوند دو فرشته خود را همراه او مي كند تا طواف و سعي خود را درست انجام
دهد . هر گاه به عرفه رسيد ، به او مي گويند : خداوند از گذشته هاي تو درگذشت ، به
فكر آينده ات باش تا گناه نكني . ( 16 ) خداوند ضمانت خود را تا بدانجا
گسترش داده است كه حفظ بار و اثاثيه حاجي را نيز بر عهده گرفته است . ( 17 )
حكمت ها و آثار عمره
عمره حكمت ها و علت هاي فراواني دارد .
در اينجا برخي از آثار و بركات عمره بيان مي شود :
الف : تندرستي
يكي از آثار حج و عمره صحت و سلامت بدن است . خدا به انسان وعده
داده كه اگر به تمتع يا عمره برود ، بدني سالم خواهد داشت ؛ پس حج و عمره ، سلامت
جسماني هم به انسان مي دهد . امام سجاد ( عليه السلام ) اين مژده را داد كه :
« حُجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَبْدَانُكُم » ؛ ( 18 )
« حج و عمره به جاي آوريد تا بدن هايتان سلامت باشد . »
شايد يكي از ابعاد آن ، پياده روي مستمر باشد . در حج ، پياده
روي فراوان وجود دارد و از سوي ديگر مي دانيم كه يكي از بهترين ورزش ها پياده روي
است . همچنين هر گاه روح و روان انسان به سمت خلوص گرايد ، بدن از روح تبعيت مي كند و سلامت خود را باز مي يابد . به عبارت ديگر روح و
جسم دو موجود جدا از يكديگر نيستند ، بلكه وجودي درهم تنيده اند و در يكديگر تأثير
و تأثر متقابل دارند . هر گاه بدن سالم باشد ، روح بهتر مي تواند رابطه معنوي
برقرار كند و اگر روح انسان ارتباطي عميق با آسمان الوهيت داشته باشد ، بر صحت و
سلامت بدن و كالبد فيزيكي انسان تأثير مستقيم دارد . از نكات جالب اينكه اگر كسي
بكوشد تا حج خود را تكرار كند وبه اصطلاح « مدمن الحج » باشد ، خداوند هرگز او را
مبتلا به « حُمّي » ( تب ) نمي كند . به بيان ديگر او هرگز در آتش تب نمي سوزد .
( 19 )
ب : رزق فراوان
بخش مهمي از رواياتي كه درباره آثار و حكمت هاي حج و عمره وارد
شده ، مربوط به نفي فقر و افزايش مال است . در اين احاديث تعابير متعددي وارد شده
است نظير : وسعت رزق ، كفايت مؤونه اهل و عيال ، كثرت مال ، نفي فقر ، غنا ، نفي
امعار و نفي املاق . اين همه ، نشان از اهميت فراوان تأثير حج در تأمين نيازهاي
مادي و دنيوي انسان ها دارد . رسول خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
فرمود :
« حُجُّوا لَنْ تَفْتَقِرُوا » ؛ ( 20 )
« حج گزاريد تا هرگز نيازمند نشويد . »
نكته جالب در اين حديث استفاده از تعبير « لن » مي باشد كه
دلالت بر نفي ابدي مي كند . پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) در حديثي ديگر به اين واقعيت اشاره كرد و فرمود :
« حج و عمره فقر را مي زدايند . همانگونه كه كوره آهنگري زنگار
آهن را مي زدايد » . ( 21 )
اين تشبيه نشان مي دهد كه فقر و ناداري همانند زنگارهاي آهن است
. اگر انسان بتواند زنگار زدايي كند ، از لحاظ امكانات مادي هم بي نياز خواهد شد .
همانگونه كه حج رفتن باعث بي نيازي مالي مي شود ، اگر كسي از حج تخلف كند ،
نتيجه اي جز فقر نخواهد داشت . به اين حقيقت نبي اكرم ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم )
اشاره فرموده است :
« اي گروه مردم ! حج خانه خدا را انجام دهيد . پس هيچ
خانواده اي وارد خانه خدا نمي شود ، مگر آن كه بي نياز مي گردد و از حج گزاردن
تخلّف نمي كنند ، مگر آن كه تنگدست شوند » . ( 22 )
اگر از معناي وسعت رزق و بي نياز شدن سؤال شود ، پاسخ اين است
كه منظور تأمين مخارج زندگي است . امام سجاد ( عليه السلام ) فرمود :
« حج و عمره به جاي آريد تا تندرست باشيد ، روزي هايتان وسعت
يابد و مخارج خانواده شما تأمين گردد » . ( 23 )
اگر شخصي يا اجتماعي مبتلا به فقر شود ، معمولا به كارشناسان
امور اقتصادي مراجعه مي كند . حتي ممكن است كميته هاي كارشناسي تشكيل دهند و بعد از
مطالعات و پژوهش هاي دامنه داري ، علل فقر را در جامعه بيابند و بر اين اساس
استراتژي ها و راه كارهايي را براي كاهش فقر در جامعه ارائه دهند نظير : افزايش
صادرات ، افزايش توليد ناخالص ملي ، كاهش مصرف و . . . .
اما قرآن در كنار اين عوامل ، عامل مهمتر و برتري را معرفي
مي كند .
( وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوْا
لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَات مِنْ السَّمَاءِ وَالاَْرْضِ ) ؛ ( 24 )
« و اگر مردم شهرها و آبادي ها ايمان آورده و پرهيزكار مي شدند
بركات آسمان و زمين را بر روي آنان مي گشوديم . »
اگر جمعي تقوا و ايمان پيشه كنند ، درهاي آسمان به اذن الهي جهت
نزول بركات گشوده مي شوند و امكان ندارد آسمان درهاي خود را بگشايد و بركات نازل
شود ، اما فقر كاهش نيابد . اساساً فقر و غنا در زمين مربوط به آسمان است ؛
بنابراين اگر ايمان و تقوا هويت جمعي پيدا كنند ، از فقر كاسته شده ، بر غنا افزوده
مي شود . همچنين اگر فردي به سمت ايمان بيشتري برود ، از ثمرات آن يعني كاهش فقر و
ازدياد مال بهره مند خواهد شد . خداوند امكانات دنياي خود را در اختيار كساني قرار
مي دهد كه بيشتر به سمت او بروند ، البته ممكن است در اختيار كفار هم قرار دهد ،
ولي تفاوت اين است كه كافر فقط در دنيا بهره مند است ، اما مؤمن نصيبي در دنيا دارد
و از بهره هاي اخروي او هم محظوظ خواهد شد .
از مجموع احاديث پيش به دست مي آيد كه حج و عمره نافي فقر است و
باعث كثرت مال و وسعت روزي را در پي دارد . اين امر آزمودني است و هر كس مي تواند
اين واقعيت را در مورد خود و هر كس كه به حج و عمره رفته به صورتي پيمايشي در نظر
گيرد و نسبت به آن مطالعه كند . به هر تقدير ، حج و عمره با فقر مالي و مادي سازگار
نيست و اين حقيقتي آزمون پذير است .
پىنوشتها:
1 . معجم الوسيط ، ج1 ، ص156 ؛ لسان العرب ، ج2 ، ص226 ؛ قاموس المحيط ، ج1 ،
ص386
2 . همان .
3 . كشف المحجوب ، ص426
4 . كشف المحجوب ، ص422
5 . كشف المحجوب ، ص424
6 . كشف الاسرار ، ج6 ، ص371
7 . دعائم الاسلام ، ج1 ، ص294
8 . محاسن ، ج1 ، ص288
9 . الخرائج والجرائح ، ج1 ، ص80
10 . امالي الصدوق ، ص533 ، روايت742
11 . خصال ، ص127 ، روايت127
12 . مفاتيح الجنان ، دعاهاي هر روز ماه مبارك رمضان .
13 . سنن نسائي ، ج5 ، ص113
14 . تنبيه الغافلين ، ص303 ، روايت428
15 . فروع كافي ، ج4 ، ص256 ، روايت18
16 . ثواب الاعمال ، ص71 ، روايت6 ؛ بحارالانوار ، ج99 ، ص254 ، روايت21
17 . بحارالانوار ، ج99 ، ص8 ، روايت18
18 . فروع كافي ، ج4 ، ص252
19 . فروع كافي ، ج4 ، ص254
20 . جعفريات ، ص65
21 . من لايحضره الفقيه ، ج2 ، ص222 ، روايت2238 ؛ دعائم الاسلام ، ج1 ، ص295
22 . احتجاج طبرسي ، ج1 ، ص156 ، روايت32
23 . فروع كافي ، ج4 ، ص252 ، روايت1 ؛ مكارم الاخلاق ، ج1 ، ص518 ، روايت1805
24 . اعراف : 96