ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱ -


مقدمه «سخن ناشر»

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

امام حسن عسكرى صلوات اللَّه عليه، در ضمن حديثى در شأن فرزند برومند خود حضرت مهدى منتظر عجل اللَّه تعالى فرجه فرمود:

و اللَّه ليغيبنّ غيبة لا ينجو فيها من الهلكة الّا من ثبّته اللَّه عزّ و جلّ على القول بامامته و وفّقه فيها للدّعاء بتعجيل فرجه(1)

به خدا سوگند، حضرت مهدى عليه السلام حتما و قطعا غيبتى مى‏گزيند كه در اين غيبت، هيچ كس از هلاكت نجات نمى‏يابد، مگر آن كس كه خداى عز و جل، او را بر قول به امامت ايشان (حضرت مهدى عليه السلام) ثابت بدارد، و به دعاى بر تعجيل فرج حضرتش موفق بدارد.

ابو الصلت هروى مى‏گويد: از امام ابو الحسن على بن موسى الرضا (عليه السلام) شنيدم كه مى‏فرمود:

رحم اللَّه عبدا احيى امرنا «خدا رحمت آورد بر بنده‏اى كه امر ما را احياء كند.»

گفتم: چگونه امر شما احياء مى‏شود؟

فرمود: علوم ما را فرا گيرد، و به مردم بياموزد، زيرا كه مردم اگر زيبايى‏هاى كلام ما را بدانند، از ما پيروى مى‏كنند.(2)

معرفت به امام زمان صلوات اللَّه عليه، وظيفه فرد فرد شيعيان و دوستداران آن بزرگوار است. اگر اين معرفت نباشد، زندگى انسان زندگى در حيرت است و مرگ او، مرگ جاهلى.

در زمان غيبت، ياد حضرت بقية اللَّه ارواحنا فداه، انتظار او، ايمان به او، و يقين به ظهور حضرتش، بالاترين تكليف الهى است كه خداى تعالى براى شيعه معين ساخته است.

مقدمه همه اين وظايف، معرفت به آن امام همام است كه اين نعمت و موهبت الهى، هر چه بيشتر نصيب انسان گردد، نورانيّت او بيشتر مى‏شود.

انتشارات كتابچى نيز با استعانت از حضرت بارى تعالى عزّ اسمه و به ياد حجّت معبود، امام موعود عجل اللَّه تعالى فرجه، كتبى را كه از احاديث نورانى خاندان نور عليهم السلام اقتباس شده، به منتظران حضرتش تقديم مى‏دارد.

خوانندگان گرامى را به دقّت در اين سطور و كلمات نورانى فرا مى‏خوانيم، و اميدواريم اين دقّت و تعمّق، مقدمه ايمان گسترده‏تر و عمل خالص‏تر گردد، و خداى تعالى با تعجيل در فرج حضرتش بر عموم منتظران منّت نهد.

اميدواريم تلاش تمامى دست اندركاران چاپ و نشر اين كتاب مورد قبول حضرت حجت صلوات اللَّه و سلام عليه و عجل اللَّه تعالى فرجه الشريف واقع شده و مشمول دعاى خير حضرتش قرار گيرند.

آمين يا رب العالمين

سيد على كتابچى

درگذشت آيت اللَّه حاج شيخ محمّد باقر كمره‏اى‏

فقيه و دانشمند معظم حضرت آيت اللَّه آقاى حاج شيخ محمّد باقر كمره‏اى خمينى از علماى مشهور و نويسندگان بنام به شمار مى‏رفت. وى پس از سال 1320 ق در كمره (اطراف خمين) در بيت علم و تقوا و فضيلت ديده به جهان گشود و پس از پشت سر نهادن دوران كودكى و طىّ تحصيلات مكتبخانه، نزد پدر بزرگوارش- مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ محمّد كه از علماى تحصيل كرده حوزه علميه اصفهان بود- مقدمات علوم را تا سطوح بياموخت، سپس براى ادامه تحصيل به اراك رفت و پس از چند ماه در سال 1341 ق به قم مهاجرت كرد و به تكميل تحصيلات و فراگيرى سطوع عاليه اشتغال ورزيد. آنگاه به درس مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى حاضر شده و از مباحث فقهى و اصولى آن مرد بزرگ بهره‏ها برد و همزمان با آن از درسهاى آيات عظام: حاج سيد ابو الحسن اصفهانى و ميرزاى نائينى (كه به خاطر اعتراض به سياستهاى دولت وابسته به انگليس ملك فيصل در عراق همراه با آيات عظام: شيخ محمّد حسين اصفهانى، سيد عبد الحسين حجت، سيد على شهرستانى و شيخ مهدى خالصى به ايران- قم- تبعيد شده بودند) فراوان بهره برد. نيز در سال 1346 ق كه علماى اصفهان به عنوان مخالفت با حكومت رضا خان به قم مهاجرت كرده بودند به درس مرحوم آيت اللَّه العظمى حاج شيخ محمّد رضا مسجد شاهى اصفهانى حاضر شده و از درسهاى عمومى و خصوصى وى بهره برد و مورد توجه خاص استاد قرار گرفت. وى اين درسها را با فرزند استاد، مرحوم آيت اللَّه حاج آقا مجد الدين مباحثه مى‏كرد. در سال 1347 ق به اصفهان رفت و به مدّت دو سال مهمان استاد بود و از درسها و معاشرتهاى او بهره شايان برد. در سال 1349 ق به نجف رفت و در آنجا از محضر حضرات آيات عظام: سيد ابو الحسن اصفهانى، ميرزاى نائينى و آقا ضياء عراقى بهره‏هاى فراوان برد و مبانى فقه و اصول خويش را استوار ساخت. آيت اللَّه فقيد در سال 1358 ق (1318 ش) پس از مراجعت به ايران و از اندكى اقامت در وطن خويش، به شهر رى كوچيد و تا پايان عمر در آنجا اقامت گزيد. فقيد سعيد تا پايان زندگى به تدريس خارج فقه و اصول، تاليف، ترجمه، راهنمايى مردم، اقامه جماعت اشتغال داشت و زهد فراوان و قناعت بسيار از زندگى‏اش مشهود بود. بر روزه گرفتن سه ماه رجب و شعبان و رمضان، نوافل يوميه، تهجد و شب زنده دارى، رعايت مستحبات و پرهيز از مكروهات، بى‏اعتنايى به زخارف دنيا پاى مى‏فشرد و دو بار پياده به حجّ خانه خدا مشرّف شد. از ذوقى عالى و طبعى سرشار برخوردار بود و شعر عربى و فارسى را روان مى‏سرود. از آثار فراوانش تبحّر و مهارت او در فقه، اصول، تفسير، كلام و عقايد، تاريخ، تراجم، ادبيات عرب و عجم، لغت، حديث، ملل و مذاهب اسلامى، معانى و بيان، و غيره مشهود است.

از جمله كتابهايش كه متجاوز از پنجاه عنوان است، عبارتند از:

1- تقريرات فقه و اصول اساتيد خود در قم و نجف اشرف (خطى)

2- اصول الفوائد الغروية بر گرفته از درس اصول اساتيد خويش (2 ج: مباحث الفاظ و اصول عمليه)

3- حاشيه بر مكاسب (خطى)

4- رساله در مكاسب محرمه (خطى)

5- فصل الخصومة في الورود و الحكومة (خطى)

6- فروع دين و نصوص احكام يا فقه فارسى (4 ج)

7- راهنماى حج‏

8- خداشناسى (ج 1)

9- الدين في طور الاجتماع (5 ج، سه جلد آن به چاپ رسيده)

10- ستون دين‏

11- روحانيت در اسلام (2 ج)

12- مرامنامه اتحاد روحانيون و علماى اسلام‏

13- السيف المشتهر في تحقيق اسم المصدر (اين كتاب كه بسيار مورد تشويق مرحوم شيخ محمّد رضا اصفهانى قرار گرفت، خطى است)

14- هديه عيد نوروز يا عروس مدينه‏

15- خودآموز علم بلاغت‏

16- خودآموز صرف زبان عربى‏

17- انتخابات اساسى حكومت ملى يا اصلاح مجلس شوراى ملّى‏

18- كانون حكمت قرآن (تفسير سوره لقمان)

19- كانون عفّت قرآن (تفسير سوره يوسف)

20- ترجمه و شرح اصول كافى (4 ج)

21- ترجمه و شرح روضه كافى‏

22- ترجمه امالى شيخ صدوق‏

23- ترجمه خصال صدوق‏

24- ترجمه كمال الدين و تمام النعمة

25- ترجمه كنز الفوائد كراجكى به نام «گنجينه معارف شيعه اماميه»

26- ترجمه نفس المهموم محدث قمى به نام «رموز الشهادة»

27- ترجمه جلد دوم الكنى و الالقاب به نام «مشاهير دانشمندان اسلام»

28- ترجمه (شيوا و متين) «مفاتيح الجنان»

29- ترجمه بحار الانوار- كتاب السماء و العالم به نام «آسمان و جهان» (10 ج)

30- ترجمه «تحف العقول»

31- ترجمه «الغارات» ابو ابراهيم ثقفى‏

32- حمزه سالار شهيدان در جنگ احد

33- همّت بلند، پرتوى از زندگانى سيد الشهداء ترجمه «سموّ المعنى في سموّ الذات».

34- نيز در مقدمه كتابهايى كه ترجمه كرده است، شرح احوال مؤلف و معرفى كتاب را به تفصيل نگاشته كه خود كتابى جداگانه را تشكيل مى‏دهد.

35- ديوان اشعار (خطى).

36- حكومت شاهى مايه تباهى (تأييد جمهورى اسلامى).

37- پاسدارى از حكومت جمهورى اسلامى.

38- مرواريد حكمت (نظم كلمات قصار على عليه السلام در نهج البلاغه). اين مرد بزرگ از تمام اساتيد خويش اجازه اجتهاد و روايت داشته و اجازه اجتهادش از مرحوم آيت اللَّه حائرى بسيار قابل توجه است. آن عالم فرزانه پس از عمرى سرشار از خدمات دينى، اجتماعى و علمى در 95 سالگى در تاريخ 5 محرم الحرام 1416 ق (14 خرداد 1374 ش) بدرود حيات گفت و در صحن حرم مطهر حضرت عبد العظيم حسنى- عليه السلام- به خاك سپرده شد.

مؤلف كيست، تأليفش چيست؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

نامش حسن، پدرش عليّ بن الحسين، شهرتش حرّاني، كنيتش ابو محمّد. از معاصرين شيخ صدوق محمّد بن عليّ بن بابويه (م- 381) و راوى أبي علي محمّد بن همام (م- 336) و بدين قرينه از اعلام قرن چهارم هجرى بشمار رفته. از تاريخ تولد و وفاتش اثرى در دست نيست.

آنچه از تراجم استفاده مى‏شود مؤلف يكى از مفاخر علماء اماميه بوده و بسيار بزرگوار و جليل است، كثرت علم و سعه اطلاع و ميزان تبحّر و حسن انتخابش از تأليف ذى قيمتش هويدا است، اين كتاب شريف با كمى حجم داراى مطالبى است بسيار سودمند از آداب و سنن، نصائح، پند، اندرز، كلمات قصار، مواعظ، سفارشات از پيغمبر اكرم و ائمه طاهرين عليهم السّلام، كتابيست بسيار پر ارزش، كم نظير، از روز تأليف تاكنون همواره مورد اعتماد دانشمندان و فقهاء بزرگ شيعه و محدّثين بوده، و در هر خانه و كاشانه كه باشد شمعيست فروزان و در دست هر كس چراغيست روشن و در هر كتابخانه كوكبى است درخشان، خردمند حقيقت جورا تحفه ايست گرانبها، و تشنه علم و معرفت را شربتى است گوارا، مواعظش داروى شفابخش امراض روحى، آداب و سننش بهترين راه نيكبختى، عمل به دستورش انسان را از چنگال ديو هواى نفس رهائى داده و از بيابان ظلمانى جهل و حيرت نجات بخشيده بسر منزل فلاح و رستگاريش ميرساند. نيك و بد، زشت و زيبا، نور و ظلمت، خير و شرّ را بدو فهمانيده و راه سعادت و شقاء را بدو نشان داده و بعالم نور و ملكوت اعلى و جهان فردوسش رهنمون گشته و او را بجوار خدا و مقام قرب و درجه انسان كامل ميرساند و اين خود هدف و مقصود هر خردمند و اميد هر ذى شعور و صاحبدلى است «وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ».

گفتار علماء در باره مؤلف و تأليفش‏

شيخ إبراهيم قطيفى كه از معاصرين محقّق كركى است در كتاب «الوافية في تعيين الفرقة الناجية»- بنا بر نقل قاضى نور اللَّه تسترى در مجالس المؤمنين ضمن ترجمه أبي بكر حضرمي- از كتاب «التمحيص» كه منسوب است بمؤلف حديثى نقل نموده و كلامش چنين است «الحديث الأوّل ما رواه العالم الفاضل العامل الفقيه النبيه أبو محمّد الحسن بن عليّ بن شعبة الحرّاني في التمحيص عن أمير المؤمنين عليه السّلام- ثمّ ذكر الحديث».

و نيز شيخ حرّ عاملي- رحمة اللَّه- در كتاب أمل الآمل بعد از عنوان مؤلف او را بفاضل محدّث ستوده و در باره كتاب تحف العقول گويد: «حسن كثير الفوائد مشهور».

علامه مجلسى- رحمه اللَّه- در فصل دوم از مقدمه بحار الانوار گويد: بنسخه قديمى از كتاب تحف العقول برخورد نمودم و نظم اين كتاب دلالت برفعت شأن مؤلفش دارد و بيشترش در مواعظ و اصول معلومه ايست كه محتاج بسند نيست.

مرحوم افندى صاحب رياض العلماء- قدّس سرّه- در باره مؤلف گويد: عالم، فقيه، محدّث.

سيد جليل محمّد باقر خوانسارى صاحب روضات الجنات- رحمه اللَّه- گويد: حسن بن عليّ بن حسين بن شعبه حرّاني يا خلبى- چنان كه در بعض از نسخ است-: فاضليست فقيه، متبحّر، هشيار، بلند پايه، آبرومند. و كتابش مورد اعتماد أصحاب است. بعد فهرستى از كتاب نقل نموده.

عارف رباني شيخ حسين بحرانى- قدّس سرّه- در رساله‏اى كه در اخلاق و سلوك تحرير نموده در ضمن كلامش گويد: خوش دارم كه در اين باب حديث عجيبى وافى و شافى نقل نمايم از كتاب تحف العقول تأليف فاضل نبيل حسن بن عليّ بن شعبه كه از قدماء أصحاب ما است حتّى اينكه شيخ مفيد أعلى اللَّه مقامه از آن كتاب نقل مينمايد و روزگار مانندش را نياورده.

و در كتاب اعيان الشيعه، و تأسيس الشيعه، و الذريعه، و الكنى و الالقاب محدث قمى نظير كلمات مذكوره آورده شده.

على اكبر غفارى

امتياز اين چاپ‏

اين كتاب شريف تاكنون چند مرتبه بطبع رسيده:

1- چاپ سنگى در 130 صحيفه پر غلط و افتاده، بدون شرح و بيان، همراه كتاب روضه كافى و بعض از كتب مرحوم فيض كاشانى- أعلى اللَّه مقامه- در سال 1297 در ايران.

2- چاپ حروفى نسبتا پاكيزه و كم غلط با مقدمه و پاورقى و ترجمه اعلام كتاب و شرح مختصرى از بعض اخبار مشكله و توضيح لغات در 536 صحيفه، باهتمام اين حقير در طهران در سال 1376 هجرى طبع شده و اكنون كمياب است.

3- چاپ حروفى بدون توضيح و تعليق مانند طبع اول در نجف اشرف در سال 1383.

4- همين طبع است كه بپارسى روان ترجمه گشته و در دست خوانندگان محترم است كه از حيث متن عربى كاملا مورد اعتماد و تا آنجائى كه در امكان حقير بوده دقّت كافي بعمل آمده است لذا بحمد اللَّه و توفيقه جز سهو النظر (اغلاط مطبعى) كه آنهم بسيار نادر است غلطى كه قابل ذكر باشد در كتاب باقى نمانده. و اما از نظر ترجمه بقدرى كه وقت اجازه ميداد ترجمه را با متن عربى تطبيق نموده و آنچه از قلم مترجم افتاده يا در ترجمه مسامحه‏اى رخ داده بود اصلاح و هر كجا لازم بمزيد شرح بود در متن بين دو هلال يا در پاورقي صفحه توضيح دادم، بعضى با امضاى (مصحح) و بعضى بدون امضاء. اميد است كه مورد قبول و استفاده طالبان حقيقت و جويندگان معرفت و دانش و پويندگان راه راست قرار گيرد.

على اكبر غفارى

مقدمه مؤلف‏

بنام خداوند بخشنده مهربان

سپاس از آن خداونديست كه از سپاس هر سپاسگزارى بى‏نياز است ولى آن را روشى براى اعتراف بمقام لاهوتى و صمدى و ربانيت خود مقرر ساخته، و وسيله فزايش رحمت و جاده جستجوى احسان خود نموده است، حقيقت اعتراف بنيكى انعامش را در درون لفظ نهان ساخته، و خود سپاسگوئيش نعمت ديگرى است كه آن را فراهم نموده است، و اعتراف بزبان را جاى گزين هر گونه سپاسى پذيرفته است.

من گواهم كه نيست شايسته پرستشى جز خدا يگانه است، شريك ندارد، اين گواهى از درون پاكى تابيده و زبانى بدان گويا است كه از راز درست نهائى تعبير كرده است، راستش اينست كه اوست آفريننده، برازنده، صورتگر، از آن او است هر نام زيباتر، بمانندش چيزى نيست زيرا هر چيز از خواست او است ياراى همانندى پديدارنده خود را ندارد.

من گواهم كه محمد بنده و رسول او است، در ديرين كهن او را بر همه امم برگزيد چه ميدانست هم شكل و همانند ابناء جنس خود نيست، او را برگزيد تا از جانب او فرمانده باشد و باز دارنده، در همه جهان آفرينشش او را بجاى خود پرداخت كن گماشت، زيرا ديده‏ها خود او را در نيابند و انديشه‏هاى درون بوى پى نبرند، و پندارهاى عميق او را در پيكره‏اى در نيارند، نيست شايسته پرستشى جز او كه ملكى است جبار. اعتراف بپيامبرى او را قرين اعتراف بلاهوتيت خود ساخت و تا آنجا گراميش داشت كه آفريده‏اى را بمقام او نرساند و او هم شايسته بود كه مخصوص و دوست يگانه او باشد، زيرا خداوند كسى كه دچار ديگرگونى شود و يا وجودى عادى و مبتذل باشد بخود مخصوص نسازد و فرمان داد بوى صلوات بايد تا در گرامى داشتن او بفزايد و راه دوستى با خاندانش را بگشايد، رحمت خدا بر او و خاندانش باد، و كرامت و شرف و بزرگواريشان را فزاياد تا آنجا كه دچار انتقاد نگردد و جاويد بماند، و راستى كه خداوند تبارك و تعالى پس از شخص پيغمبر مخصوصاتى ديگر بر گزيد و آنها را تا رتبه وى بر آورد و رهنمايان ارشاد نمود و امامانى معصوم و فاضل و كامل ساخت، و حجت بر عموم بشر و داعيان بدرگاه خود و شفيعان صاحب اختيار مقرر ساخت كه خود سر چيزى نگويند، و بفرمان او كار كنند و حكم او را اظهار كنند و سنت او را بر پا دارند و حدود و مقررات او را اقامه كنند و فروض وى را بپردازند تا هر كسى دانسته. و عيان هلاك و گمراه شود، و دانسته و فهميده زنده و رستگار شود، صلوات اللَّه و الملائكة الابرار على محمد و و آله الاخيار.

و بعد من چون در آنچه از علوم پيغمبر ما و وصى او و امامان از فرزندانشان صلوات اللَّه عليهم و رحمته و بركاته نيك نظر كردم و تدبر و انديشه در آن را ادامه دادم دانستم آنچه از آن بدسترس مردم گذاشته شده اندكى است از بسيار، من دريافتم كه علوم آنها همه امور دين و دنيا را در بر دارد صلاح اين سر او آن سرا را فراهم آرد، حق جز بهمراه آنان نيست، و درستى جز از آنها بدست نشود، و راستى را جز آنان نبايد جست. من ديدم دانشمندان گذشته شيعه از علوم آنها كتبى در بيان حلال و حرام و فرائض و سنن تأليف كردند كه خداوند ثوابش بر ايشان نوشته و آيندگان را از بار گران تأليف و رنج تصنيف در اين باره بى‏نياز كرده‏اند و در ميان آنچه از علوم اين آقايان (ع) بمن رسيده است بر خوردم به حكمتهاى رسا و پندهاى شفا بخش و تشويق بدان چه بپايد و كناره‏گيرى از آنچه فنا شود با بيم و اميد و واداشتن باخلاق كريمه و افعال پسنديده و باز داشتن از ناشايست آنها و ترغيب بپارسائى و وادارى بزهد، و دريافتم كه برخى از معصومين (ع) در ضمن سفارشها و سخنرانيها و نامه‏ها و فرمانهاى خود جمله‏هائى در اين رديف ياد كردند و در اين معانى كلماتى كوتاه و پرمعنا هست و بمن نرسيده كه يكى از علماى شيعه تأليفى فراهم آورده باشد كه من واقف شده باشم و نه كتابى كه بدان دلبندم و از آنچه در خاطر دارم خود را بى‏نياز دانم پس در اين زمينه كتابى فراهم آوردم و آنچه هم جنس و مانند و نزديك بدان بود از خبرهاى كمياب و مطالب خوب بدان افزودم. و بدين عمل بدنبال رضا خدا جل ثناؤه و در جستجوى مزد از حضرت او رفتم و خود را بدان ادب كردم و بدان چه وسيله نجات خود و مايه شيفته شدن بثواب و بيم از عقابست واداشتم، و با آن خود را بهنگام غفلت آگاهى دادم و بهنگام فراموشى ياد آور ساختم و شايد هم مؤمن با اخلاصى آن را بخواند و آنچه را از آن بداند فرا ياد آورد، و آنچه را نداند بفهمد و من در ثواب هر كه آن را بياموزد و بدان عمل كند شريك باشم چون در اين كتابست مطالبى از اصول دين و فروع دين و از كليات حق و فصول آن و جمله‏اى از سنن و آداب مذهب و هشدارهاى ائمه و سخنهاى سنجيده آنان و فوائد والا و اخبار زيبا و پر معنا، و آنها را بترتيب مقامات حجج معصومين (ع) مقرر داشتم و چهار سفارشنامه كه هم شكل كتاب و موافق با آن بود بدنبال آن گذاشتم و براى سبك بارى و گواهى گفتار سندها را انداختم، با اينكه بيشتر آنها را با سلسله سند از استادان بگوش خود شنيده‏ام و چون كه بيشتر آنها آداب و حكمت است كه گواه درستى خود هستند و با اينكه من اينها را براى منكر و مخالف فراهم نياوردم، بلكه براى هر كه تسليم بائمه است و عارف بحق آنها است و گفتارشان را پسنديده دارد و در كار خود ب‏آنها مراجعه ميكند، اين معانى كه موضوع كتاب ما است از گنجايش شماره بيرونست، و پهناورتر است از اينكه بتوان بر گرد آن خط تأليف كشيد و در همين اندازه كه ما ياد كرديم براى صاحبدلان بسنده است و براى خردمند آن كفايت‏كننده.

اى جامعه شيعه با ايمان بنگريد در آنچه امامان شما فرموده‏اند و بدان تشويق كرده و بر آن وادار ساخته‏اند با چشم دل در آن نگاه كنيد، و با گوش دل بشنويد آنچه خداوندش بشما بخشيده حفظ كنيد و بخرد سالم و فهم درست خود كه خداوند آن را بر شما حجت نموده متوجه باشيد و بمانند همگنان ديگرتان نباشيد كه بحجتهاى لازمه و حكمتها رسا يك پهلو گوش كنند و سطحى در آن نگاه كنند و بمحض گفتار و با زبان آن را تمجيد نمايند، آنان از پند سود نبرند و دل بدان چه بدان تشويق شده‏اند ندهند و از آنچه برحذر شده‏اند خوددار نشوند حجت گردن‏گير آنها است و افسوس آنان بى‏پايانست، بلكه آنچه بشما رسيده از كسى كه خداوند طاعتش را بر شما واجب كرده است بر گيريد و هر آنچه را ثقات از آقايان براى شما نقل كرده‏اند بگوش جان با انجام فرمان دريابيد و بر سر آن بايستيد و آن را بكار بنديد و باز هم از تقصير بهراسيد و بعجز خود اعتراف كنيد. و در دنبال آنچه ندانيد بكوشيد و بدان چه دانيد عمل كنيد تا گفتارتان با كردارتان همساز باشد، بعلوم معصومين نجات بدست آيد و بوسيله آن زندگى فراهم شود، خداوند بوجود آنان اقامه حجت كرده است و مكانت آنها را جاده حقيقت مقرر داشته و بموفقيت آنها راه عذر را بسته. هيچ راهى براى فرمانبرى خدا و هيچ وسيله‏اى براى رضاى حضرت او و جاده‏اى را بسوى بهشت او وانگذاشتند مگر اينكه بدان فرمان دادند و تشويق كردند و رهنمودند و ياد آورى كردند و شناسانيدند از برون و درون با كنايه و صراحت و هر آنچه بنافرمانى خدا ميكشانيد و بخشم او ميرسانيد و بكيفر او درمى‏افكند از آن بر حذر داشتند و باز داشتند و بدان اشاره كردند و از آن بيم دادند تا براى مردم بر خداوند حجتى نباشد خوشبخت آنكه خداوندش توفيق پيروى آنان و ياد گرفتن و پذيرش از آنان داد و بدبخت آنكه بمخالفت آنان برخاست و پشت و پناهى جز آنان گرفت و فرمان آنها را وانهاد و از آن روى گردانيد زيرا آنها عروة الوثقى و حبل اللَّه باشند كه رسول خدا (ص) ما را دستور بدان داده دست اندازيم و چنگ زنيم و همانان كشتى نجات و واليان امرند كه خداوند طاعت آنها را واجب كرده و فرموده :

(58- النساء) اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد رسول و اولو الامر خود را و همانهايند راستگويانى كه ما فرمانداريم با آنها باشيم‏

و فرموده است :

(120- التوبه) از خدا بپرهيزيد و با راستگويان باشيد.

بكوشيد در بكار بستن هر آنچه بدان فرمانداريد خرد باشد يا كلان و بر حذر باشيد از آنچه بدان آژير شديد كم باشد يا بيش، زيرا هر كه بطاعتهاى خرد عمل كرد بكلان آن برآيد و هر كه از گناهان كم كناره نكرد گرفتار بيش آن گردد و هر آينه روايت شده است كه از گناهان اندك بپرهيزيد و آنها همان گفتار بنده‏ايست كه: كاش جز اين گناه را نداشتم: و روايت است كه: منگر بگناه و خرديش ولى بنگر بدان كه نافرمانيش كنى بدان كه همان خداى والاى بزرگ است زيرا چون خدا بداند بنده‏اى پاك نيت و درست نهاد است در فرمانبريش، و رضايش را دوست دارد و خشمش را بددارد او را توفيق دهد و يارى كند و گوش دلش را بگشايد و هر روزش فزونى آيد چون كه كردارها بنيت است.

خدا ما را و شما را براى كارهاى شايسته موفق دارد، و در گفتار متين سازد و ما را بر كار دنيا و دين يارى دهد و ما و شما را از آنها سازد كه چون عطا گيرند شكر كنند و چون گرفتار شوند شكيبا باشند و چون بد كنند آمرزش جويند و خداوند آنچه از ايمان و يگانه‏پرستى بما بخشيده پايدار دارد و عاريت نباشد زيرا او بخشنده و كريم است. بنام خداوند بخشنده مهربان‏

باب آنچه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله روايت شده‏

آنچه از پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله در مفصل اين معانى روايت شده‏

سفارش او بامير المؤمنين عليه السّلام:

اى على يكى از نشانه‏هاى يقين است كه كسيرا بخشم خدا خشنود نسازى، و بدان چه خدايت داده است كسيرا نستائى، و بدان چه‏ات نميدهد ديگرى را نكوهش نكنى زيرا آز آزمندى روزى رسان نيست و بد خواهى كسى جلوگيرش نباشد. راستى خدا بحكمت خود نشاط و شادى را در يقين نهاده و هم و غم را در شك و خشم.

اى على راستش فقرى سخت‏تر از نادانى نيست، و مالى بهره‏ده‏تر از خردمندى. تنها بودنى هراسناكتر از خودبينى نيست، و همدستى خوشتر از مشورت كردن، هيچ خردمندى چون انديشه كردن نيست و هيچ خانوادگى چون خوشرفتارى و هيچ عبادتى چون تفكر.

اى على: آفت حديث دروغ است، و آفت دانش فراموشى، و آفت عبادت سستى، و آفت بخشش منت بار كردن، و آفت دلبرى ستم، و آفت زيبائى بخود باليدن، و آفت خانواده فخريه نمودن. اى على: راستى را باش و از دهانت هرگز دروغى نپرد و هرگز بر خيانتى دليرى مكن، و ترس از خدا را باش تا گوئى او را بينى، و مال و جانت را نثار دينت كن، اخلاق خوش را باش و بكارشان بند، از اخلاق بد بگريز و كناره كن. اى على: محبوبترين كردار نزد خداوندگار سه است، هر كه آنچه را خدا بر او واجب كرده انجام دهد از عابدترين مردم است و هر كه از آنچه خدا حرام كرده پارسا باشد پارساترين مردم است، و هر كه بدان چه خدايش روزى كرده بسازد از توانگرترين مردم است.

اى على: سه تا از مكارم اخلاق است: پيوند كن باكسى كه از تو بريده، بدهى ب‏آن كه از تو دريغ كرده، و بگذرى از آنكه بتو ستم كرده.

اى على: سه چيز نجات بخشنده تو است: زبانت را نگهدارى، و بر گناهت بزارى، و در خانه‏ات بيارامى.

اى على: سرور هر كردارى سه‏اند: از طرف خود بمردم حق بدهى، براى خدا با برادرت برابر شوى، و خدا را در هر حال بياد دارى.

اى على: سه چيز از آرايش خدايند: مرديكه براى خدا از برادر مؤمنش ديدن كند كه زائر خدا است، و بر خدا است زائر خود را گرامى دارد، و هر چه خواهد باو دهد. مرديكه نماز بخواند و در تعقيب بماند تا نماز ديگر او مهمان خدا است و بر خدا است كه مهمانش را گرامى دارد. آنكه بحج يا عمره رود كه وارد، بر خدا است و خدا را بايد كه وارد خود را گرامى دارد.

اى على: سه تا باشند كه مزد دنيا و آخرت دارند: حج ندارى را ببرد، صدقه بلا را بگرداند، و صله رحم عمر را بيفزايد. اى على سه چيز در هر كه نباشد هيچ كارش راست نيايد: پارسائى كه از نافرمانى خدا عز و جلش در كشد. دانشى كه از نادانى بيخردش برهاند. و خرديكه بدان با مردم سازگارى كند.

اى على سه كس در روز رستاخيز زير سايه عرشند: مرديكه براى برادرش بخواهد آنچه را براى خود خواهد، و مرديكه بكارى رسد و در آن گامى پيش و پس ننهد تا بداند كه آن كار پسند يا ناپسند خدا است، و مرديكه از برادر خود عيبى نگيرد تا آن را در خود درمان كند، زيرا هر عيب خود را را درمان كند عيب ديگرش فاش شود، و مرد را بس است كه همان بخود پردازد.

اى على سه چيز از ابواب نيكى باشند: سخاوتمندى دل، شيرين سخنى، شكيبائى بر آزار.

اى على در تورات است كه چهار تا در كنار چهارند: هر كه بدنيا آزمند شود بر خداوند خشمناك گردد؛ هر كه از مصيبت وارده بنالد از خدايش ناليده است، هر كه نزد توانگرى رود براى او زبونى كند دو سوم دينش بر باد رفته است و هر كس از اين امت بدوزخ رود كسى باشد كه آيات خدا را بمسخره و بازيچه گرفته.

چهار در كنارشان چهار است هر كه پادشاه شد خود رأى شود، هر كه مشورت نكند پشيمان گردد، بدستى كه بدهى بهمان بستانى، نيازمندى مرگ اكبر است، باو عرض شد نيازمندى بزر و سيم؟ فرمود نيازمندى از دين.

اى على هر ديده در روز رستاخيز گريان است مگر سه ديده، ديده‏اى كه در راه خدا بى‏خواب مانده، ديده‏اى كه از حرام خود بر هم نهفته، و ديده‏اى كه از ترس خدا اشك ريخته. اى على خوشا بر آن چهره‏اى كه خدايش بنگرد بر گناهى كه جز خدا مطلع نيست گريانست.

اى على سه تا هلاك‏كننده‏اند و سه تا نجات بخش: اما آن هلاك‏كننده‏ها هواى نفس است كه دنبال شود، و بخلى كه پيروى گردد، و خود پسندى مرد است، و اما نجات بخشها دادگرى در خشنودى و خشم است، و ميانه‏روى در توانگرى و نيازمندى، و ترس در نهان و عيان كه گويا او را مينگرى و اگر تو او را ننگرى او تو را بنگرد.

اى على در سه چيز دروغ نيكو است: فريب كارى در جنگ، و نويد بهمسرت، و اصلاح ميان مردم.

اى على در سه چيز راستى زشت است سخن چينى، و خبر دادن بمردى از زنش، و مردى را در دعوى نيكوكارى تكذيب كردن.

اى على چهارند كه بيهوده‏اند: خوردن سر سيرى، چراغ برابر ماه، كشت در شوره‏زار، احسان بنااهل.

اى على چهارند كه زودتر كيفر گيرند: مرديكه باو خوبى كنى و بعوض خوبى تو بدى كند. مرديكه باو ستم نكنى و او بتو ستم كند، مرديكه با او پيمان بستى، و نيت تو وفا با او است و نيت او بيوفائى است، و مرديكه با او صله رحم كنى و او قطع رحم كند.

اى على چهارند كه در هر كه باشند اسلامش كامل است: راستى، شكرگزارى، شرم، و خوش رفتارى. اى على كم حاجت خواستن از مردم همان بى‏نيازى موجود است، و پر حاجت خواستن از مردم خوارى و همان فقر موجود است.

سفارش كوتاه ديگرى بأمير مؤمنان عليه السّلام‏

اى على راستى مؤمن را سه نشانه است: روزه و نماز و زكاة. و راستى مرد خود بند را سه نشانه است در حضور چاپلوسى كند و پشت سر بد گويد، و در مصيبت سرزنش كند. ستمكار را سه نشانه است زير دستش را سركوبى كند، بالا دستش را نافرمانى كند، و همدست ستمكاران باشد. براى خودنما سه نشانه است پيش روى مردم چستى كند، و چون تنها است تنبلى كند، و دوست دارد همه در كارش آفرين گويند.

براى منافق سه نشانه است اگر باز گويد دروغ زند و اگر سپرده شود خيانت ورزد و اگر نويد دهد بكار نبندد. براى تنبل سه نشانه است سستى كند تا بتقصير افتد، و تقصير كند تا از دست بدهد، و از دست بدهد تا گناهكار شود. براى خردمند نشايد كه بسيج كند مگر براى سه چيز ترميم زندگى، يا گامى براى روز رستاخيز، يا كاميابى از راه غير حرام.

اى على: راستش فقرى سخت‏تر از نادانى نيست، و نه مالى بهره‏ده‏تر از خرد، و نه تنها بودنى هراسناكتر از خود بينى، و نه كردارى چون انديشيدن، و نه پارسائى بمانند خوددارى، و نه خانواده چون حسن خلق. راستى دروغ آفت حديث است، و آفت دانش فراموشى، و آفت بخشش منت‏گذارى. اى على: چون ماه نو بنگرى سه بار تكبير گوى و بگو سپاس از آن خدائيست كه مرا آفريد و تو را آفريد و منازل تو را اندازه گرفت و تو را آيت همه مردم جهان ساخت، اى على چون در آينه نگرى سه بار تكبير گوى و بگو بار خدايا چونان كه نيكويم آفريدى خلقم را نكو كن، اى على هر گاه امرى بهراست افكند بگو بار خدايا بحق محمد و آل محمد جز اينكه بمن گشايش دهى. على (ع) گويد گفتم يا رسول اللَّه آدم از پروردگارش سخنانى دريافت، اين سخنان چه بود؟ فرمود: اى على راستى خدا آدم را بهند فرو افكند و حواء را در جده فرو افكند آن مار در اصفهان بود و ابليس در سرزمين ميسان (سرزمينى است ميان بصره و واسط) در بهشت چيزى بهتر از مار و طاوس نبود مار چهار پا داشت چون چهار پاى شتر و ابليس بدرونش آمد و آدم را فريفت و گول زد و خدا بمار خشم كرد و چهار پايش را بيفكند و باو فرمود خوراك تو را خاك مقرر كردم و بايدت بر شكم راه رفت، و خدا رحم نكند بهر كه تو را رحم كند، و بر طاوس خشم گرفت زيرا كه ابليس را بدان درخت راهنمائى كرد و آواز و دو پاى او نگونسار شدند، آدم صد سال در هند بماند و سر بسوى آسمان نياورد دستها بر سر نهاده ميگريست بر خطاى خود خدا جبرئيل را نزد او فرستاد، و باو گفت اى آدم پروردگار عز و جل تو را سلام ميرساند و ميفرمايد: اى آدم آيا من تو را بدست خودم نيافريدم؟ از روح خود بتو ندميدم؟

فرشتهايم را بسجده بر تو نگماشتم؟ حواء كنيزم بتو بشوهر ندادم؟ تو را ببهشتم جاى گزين نكردم؛ اى آدم اين همه گريه چيست. باين كلمات گويا شو كه خدا توبه تو را بپذيرد بگو منزهى تو، نيست شايسته پرستشى جز تو، بد كردم و بخود ستم كردم توبه‏ام بپذير زيرا خود توئى پر توبه پذير و مهربان. اى على اگر در بنه خود مارى ديدى آن را مكش تا سه بار در آن بر آيد و اگر چهارمش ديدى بكش كه كافر است. اى على هر گاه مارى را در سر راهى ديدى بكش زيرا من با جن قرار دادم كه در صورت مار پديدار نشوند.

اى على چهار خصلت از بد بختى است خشكى چشم، سختى دل، درازى آرزو، و دوست داشتن دنيا از شقاوت است.

اى على چون در پيش رويت از تو ثناء گفتند تو بگو بار خدايا مرا بهتر از آنچه پندارند بدار و آنچه را ندانند بيامرز و بدان چه گويند مرا مگير.

اى على چون جماع كنى بگو بنام خدا بار خدايا ما را از شيطان بر كنار دار و شيطان را از آنچه بما روزى كنى دور كن و اگر فرزندى ميان شما مقدر باشد شيطان هرگز بدو زيانى نرساند.

اى على خوردن را با نمك آغاز كن و بپايان بر زيرا نمك درمان هفتاد درد است كه كمترشان ديوانگى و خوره و پيسى است.

اى على با زيت روغن مالى كن زيرا هر كه زيت بتن مالد تا چهل شب شيطان بدو نزديك نشود.

اى على با همسرت در شب نيمه ماه و غره ماه جماع مكن تو نبينى كه غش بيشتر در شب غره ماه و نيمه ماه باشد. اى على چون پسرى يا دخترى براى تو متولد شود در گوش راستش اذان بگو و در گوش چپش اقامه بگو زيرا كه شيطانش هرگز زيان نرساند.

اى على تو را ببدترين مردم آگاه نكنم؟ گفتم چرا يا رسول اللَّه فرمود: كسى است كه گناه را نيامرزد و از لغزش نگذرد آيا ببدتر از آن تو را آگاه نسازم؟ گفتم چرا يا رسول اللَّه فرمود، كسى كه از شرش ايمنى نيست و اميدى بخيرش نيست.

سفارش ديگر آن حضرت بأمير مؤمنان (ع)

اى على مبادا بى‏لنگ بحمام بروى زيرا هر كه برهنه بحمام در آيد ملعونست هم آنكه بر او بنگرد و هم آنكه بر او بنگرند.

اى على انگشتر بانگشت سبابه و ميانه مكن زيرا قوم لوط باين دو انگشتر ميكردند انگشت خرد را برهنه مگذار.

اى على راستى خدا را خوش آيد از بنده‏اش گاهى كه بگويد: پروردگارا مرا بيامرز زيرا گناهان را جز تو نيامرزد خدا ميفرمايد، فرشته‏هايم اين بنده من دانسته كه جز من گناهان را نيامرزد، گواه باشيد كه من او را آمرزيدم.

اى على از دروغ بپرهيز زيرا دروغ رو سياهى آرد و سپس نزد خدا كذاب نوشته شود و راستى كه راستى رو سفيدى آورد و نزد خدا راستگو نوشته شود و بدان كه راستى مبارك است و دروغ شوم است.

اى على از غيبت و سخن چينى بر حذر باش زيرا غيبت روزه را بشكند و سخن چينى مايه شكنجه در گور است. اى على بخدا سوگند دروغ مخور و بدون لزوم سوگند راست هم ياد مكن و خدا را در معرض سوگند خويش مياور زيرا خدا بكسى كه بنامش سوگند دروغ بخورد رحم نكند و رعايت او را ننمايد. اى على غم روزى فردا مخور زيرا روزى هر فردائى ميرسد.

اى على از لجبازى بپرهيز كه آغازش نادانى و انجامش پشيمانيست.

اى على مسواك كردن را باش زيرا مسواك كردن پاكى دهان و رضاى پروردگار و روشنى ديده است و خلال كردن تو را محبوب فرشته‏ها سازد زيرا فرشته‏ها از گند دهان كسى كه پس از خوردن خلال نكند در آزارند.

اى على خشم مكن و چون بخشم شدى بنشين و در نيروى پروردگار بر بنده‏ها بينديش و بر بردبارى او از آنان و چون بتو گفته شود از خدا بپرهيز خشمت را بدور افكن و ببردبارى برگرد.

اى على هر آنچه بر خود خرج كنى قصد خدا كن تا نزد خدا براى تو ذخيره گردد.

اى على با خانواده و با همسايه‏ها و هر كه معاشرت و گفتگو كنى خوش خلق باش تا نزد خدا بلند پايه نوشته شوى.

اى على هر چه براى خود نخواهى براى ديگرى مخواه و هر چه براى خود ميخواهى براى برادرت هم بخواه تا در حكم خود عادل باشى و در عدل خود دادگر باشى پيش اهل آسمانها محبوب گردى در دل اهل زمين جاى دوستان را بگيرى سفارش مرا نگهدار بخواست خدا.