مسند نويسى در تاريخ حديث

دكتر سيد كاظم طباطبائى

- ۱۳ -


در هـمـيـن جا بايد افزود, بنابه بررسى نگارنده , در مسند مزبور تخمينا از هزار صحابى كه حدود 140 تـن ازآنـان را زنـان تـشكيل مى دهند, حديث نقل شده است 224 تن از اين صحابه به مفهوم واقـعـى كـلمه ناشناخته هستند احمد از اين قبيل صحابه با عناوينى چون عناوين زير حديث نقل مى كند: حديث مردى از پدرش (حديث رجل عن ابيه ), حديث مردى از ياران پيامبر (حديث رجل مـن اصـحاب النبى ),حديث مردى كه پيامبر را درك كرده (حديث رجل قدادرك النبى ), حديث زنـى از قـبـيـلـه بنى غفار(حديث امراة من بنى غفار), حديث پيرزنى انصارى (حديث عجوز من الانـصار), حديث يكى ازكارگزاران يا دانايان قريش (حديث عريف من عرفا قريش ), حديث مردى گمنام از پيامبر (حديث رجل لم يسم عن النبى ). از ايـن 224 تـن , 201 تن مرد و 23 تن زن هستند مجموع مرويات اين صحابه گمنام 291 حديث اسـت كـه264 فـقـره آن از مردان و 27 فقره آن از زنان نقل شده است احاديثى از اين دست كه از صحابه گمنام روايت شده , زير نام تابعى راوى آن حديث نهاده شده است ((1125)) .

پاره اى از آشفتگيها و ناهمواريها در مسند.

در مـسـنـد آشـفـتـگـيها و ناهمواريهاى بسيارى به چشم مى خورد تكرار روايت واحد, آميختگى مـسـنـدى بـامـسـند ديگر, پراكندگى مرويات يكى صحابى معين در چند جا و در موارد اندكى آمـيـخـتـگـى سـنـدى با سندديگر از جمله اين آشفتگيهاست ابن جزرى نمونه هايى از آميختگى مسندها را در كتاب المسند الاحمدفيما يتعلق بمسند احمد گوشزد كرده است ((1126)) نگارنده نـيـز پـيش از اين درباره پراكندگى مرويات صحابه كه يكى از آشكارترين ناهمواريها دراين كتاب اسـت , بـه اندازه كافى سخن گفت اكنون نوبت پرداختن به آميختگى مسندهاست اما خوب است پـيش از به نمايش گذاشتن نمونه ها, سخن شارح مسند علامه احمد محمد شاكر را در اين باره با هم بخوانيم او مى نويسد:. ((بسيار اتفاق مى افتد كه حديث يكى از اصحاب بى آنكه در مسند خودش ذكر شده باشد,در ضمن مـسـنـد صحابى ديگرى يافت مى شود در نتيجه بسيارى از پژوهندگان به ترديدمى افتند و چون حـديـث مـورد نـظر را در جاى موعود نيافته اند, گمان مى كنند آن حديث دركتاب مزبور وجود نـدارد همچنين در موارد بسيارى ديده مى شود كه حديث مشخصى درمسند دو صحابى يا بيشتر ذكر شده است )) ((1127)) . اينك مثالهايى از اين آميختگيها:. 1 سى ونهمين حديث از مسند مزبور حديث موقوفى ((1128)) است كه عكرمه از آقايش ابن عباس نـقـل مى كند اين حديث واره كه جايش در مسند ابن عباس است , در مسند ابوبكر نهاده شده است ((1129)) . 2 حـديـث شماره 155 حديثى موقوف است به نقل از سعيد بن جبير از ابن عباس اين حديث واره به جاى آنكه در مسند ابن عباس قرار گيرد در خلال مسند عمر نقل شده است ((1130)) . 3 به دنبال مسند عمرو پيش از مسند عثمان , هفت حديث (از شماره 392 تا 398) مندرج است كه به مسند هيچ يك از آن دو مربوط نمى شود, بلكه نخستين آن هفت حديث از مسند انس بن مالك و بقيه بخشى از مسند عبداللّه بن عمر مى باشد ((1131)) . 4 حـديـث شـمـاره 2922 در مـسـند ابن عباس با مسند عثمان بن مظعون تناسب بيشترى دارد ((1132)) . 5 حديث شماره 6163 كه ابوهريره آن را از پيغمبر(ص ) روايت مى كند, در ضمن مسند عبداللّه بن عمرنقل شده , بى آنكه در مسند ابوهريره به اين نكته اشاره شده باشد ((1133)) . 6 يـكـى ديـگـر از احـاديـثـى كه درجاى اصلى خود نهاده نشده , حديث شماره 6905 است راوى ايـن حـديـث جـريـر بن عبداللّه است , اما در خلال مسند عبداللّه بن عمرو بن عاص نقل شده و در مسند جرير(4/357ـ366) ذكرى از آن به ميان نيامده است . ايـن آمـيـخـتگيها در مسند نكته اى قابل تامل است ابن جزرى علت وجود اين ناهمواريها را مرگ احـمـدپـيـش از تـنقيح و ويرايش آن كتاب مى داند ((1134)) به نظر نگارنده اگر باديده انصاف بنگريم , وجود چنين ضعفها و كاستيهايى با توجه به موقعيت دانش وامكانات محدود نيمه نخست قرن سوم و گستردگى اين مجموعه امرى بديهى مى نمايد اما در هر صورت اين آميختگيها دليل قـاطـعـى است بر بطلان سخن كسانى كه در شان مسند غلو كرده و مى كنند زيرا وقتى مى بينيم درايـن كـتـاب چـنين لغزشها و جابه جاييهاى فاحشى پيش آمده , مشكل بتوان پذيرفت كه در آن سخنى ناروا ويا حديثى دروغين راه نيافته باشد.

راويان مسند.

شـنـاخـت راويـان يـك كـتـاب در واقع بخشى از شناخت خود آن كتاب است زيرا به قول محمد ابوزهره ((اعتماد به ناقل موجب اطمينان به منقول مى شود)) ((1135)) از اين رو راويان مسند را با تكيه به رساله المصعدالاحمد به اختصار معرفى مى كنيم :. 1 ـ راوى مـسـنـد از مـولف , پسرش ابوعبدالرحمن عبداللّه بن احمد است در ميان فرزندان احمد دوپـسـرش صـالـح و عـبـداللّه مـعـروفترند صالح را ناقل بخش عمده اى از فقه پدرش مى دانند ((1136)) امـا عـبـداللّه كـه از او كـوچكتر بود, بيشتر به حديث عنايت داشت پدرش تمايل او را به حـديـث و حسن توجهش راتحسين مى كرد و مى گفت : ((پسرم عبداللّه از دانش حديث بهره مند است )) در نزد پدرش به چنان مكانتى دست يافت , كه از او حديث نقل مى كرد واو را به دانشمندى و حافظ بودن مى ستود. عـلاوه بـر پـدرش ابوزرعه رازى , خطيب بغدادى , ابن عدى , ذهبى و ديگر دانايان اهل سنت او را حـافـظ ,ثقه , فهيم و احياگر علم پدرش شمرده و حتى برخى او را در حفظ و سماع و آگاهى بر علل و بيماريهاى حديث بر پدرش مقدم داشته اند ((1137)) . او بـه راهنمايى پدرش از بزرگان عصر خود, از جمله از يحيى بن معين , حديث شنيد تا جايى كه استادان او را از چهارصد تن فزون دانسته اند راويان او عبارتند از: پدرش , نسايى , ابن ابى حاتم , ابن صـاعـد,ابوعوانه اسفراينى , دعلج , ابوبكر قطيعى و بسيارى ديگر بيشتر آثار پدرش از جمله همين مـسـنـد مـوردبحث را از او شنيده و روايت كرد به همين جهت او را راوى ترين مردمان از پدرش مى دانند ((1138)) چنانكه پيشتر هم گفته شد, علاوه بر روايت و تهذيب مسند, احاديث بسيارى را از طريق استادان خود برآن افزود وى در سال 290 ق درگذشت ((1139)) . 2ـ ابـوبـكـر احـمدبن جعفر بن حمدان قطيعى بغدادى (274ـ368 ق ) مسند را از عبداللّه روايت كـرده وى در مـحله ((قطيعة الرقيق )) ساكن و بدان منسوب بود قطيعى زمانى كه هنوز كودكى مميز بود, به همت پدرش از استادانى چون ابراهيم حربى , عبداللّه بن احمد, ابويعلى موصلى و... به شنيدن حديث پرداخت و در طلب حديث به شهرهاى بصره , كوفه , موصل و واسط سفر كرد. حـاكـم نـيـشـابـورى , ابـونـعـيـم اصـفهانى , ابن مذهب , دارقطنى و بسيارى ديگر از وى روايت كـرده انـدابـوعـبـدالرحمن سلمى , دارقطنى و حاكم نيشابورى با الفاظى چون ثقه , زاهد, مجاب الـدعـوة و مـامون اورا ستوده اند خطيب بغدادى درباره وى گفته : ((هيچ كس را نديدم كه به او احـتجاج نكند)) قطيعى بيشتر ازهر كس از عبداللّه بن احمد روايت مى كند جاى شگفتى است كه با آنكه قطيعى در زمان مرگ عبداللّه شانزده سال بيشتر نداشته , نوشته اند: بيشتر آثار احمد, يعنى : كـتـابـهـاى الـمسند, الزهد, الفضايل , التاريخ والمسايل را از او سماع كرده است او علاوه بر روايت مسند, مقدار چشمگيرى حديث هم از طريق ديگراستادانش بر آن افزوده است ((1140)) . چنانكه پيش از اين گفته شد, قطيعى از خودآثارى هم دارد كه از چندان شهرتى برخوردار نيست . گفتنى است كه از حلية الاوليا اثر ابونعيم اصفهانى (8/383ـ384) چنين بر مى آيد كه قطيعى در روايـت مـسـنـد از عبداللّه بن احمد منفرد نيست , بلكه كس ديگرى هم به نام محمد بن احمدبن حسن آن را ازعبداللّه روايت كرده است ((1141)) . 3ـ ابـوعلى حسن بن على تميمى بغدادى معروف به ((ابن المذهب )) (355ـ444 ق ) راوى مسند از قطيعى است وى سيزده ساله بوده كه قطيعى از دنيا رفته است نوشته اند: در ده سالگى مسند را از قطيعى وديگران شنيد اما گويا تمام بخشهاى آن را از قطيعى نشنيده , بلكه عمده بخشهاى آن را از قـطيعى وباقى مانده آن را از ديگران سماع كرده است خطيب بغدادى گويد: ((وى مسند را جـمله گى از قطيعى روايت مى كرد سماع وى صحيح است , مگر در مورد بخشهايى كه به گزاف نام خويش را به عنوان راوى به آن پيوست كرده )) خطيب به همين دليل براو خرده مى گيرد و او را مورد اعتماد نمى داند اما ابن نقطه گفته خطيب را نمى پذيرد و مى گويد:. ((كـاشـكـى خطيب اين بخشهاى استثنا شده را روشن مى ساخت )) آنگاه مى افزايد: در نسخه ابن مـذهـب مسند فضالة بن عبيد و عوف بن مالك وجود ندارد همچنين احاديثى از مسند جابر از آن نسخه افتاده است اين بخشها را ابوشعيب حرانى از قطيعى روايت كرده اگر ابن مذهب نامش را به گـزاف در جـرگـه راويـان مسند داخل مى ساخت , دراين بخشها هم چنين مى كرد مايه شگفتى اسـت كه كردار خطيب گفتارش را رد مى كند زيرا در آثار خود گاه از نسخه ابن مذهب از كتاب الزهد [ اثر احمد] نقل مى كند. بـنـابه گفته ابن جزرى به خط حافظ مزى ((1142)) هم ديده شده كه گفته : ابن مذهب حديث فـضـالـة بـن عبيد وعوف بن مالك اشجعى را از قطيعى نشنيده است بايد دانست : در چاپى كه از مسند امروزه متداول و دردسترس پژوهندگان است , احاديث اين دو تن در ضمن مسند انصار به چشم مى خورد ((1143)) . 4ـ پـس از ((ابـن مـذهـب )), نـوبـت روايـت بـه ابـوالـقـاسم هبة اللّه بن محمد معروف به ((ابن الـحـصـين ))شيبانى بغدادى كاتب (432ـ525 ق ) مى رسد وى به هنگام مرگ ابن مذهب دوازده سال داشته است . گويند: در سالهاى 436ـ437, يعنى در سن چهارـپنج سالگى , تمام مسند را از ابن مذهب و پس از او ازچند تن ديگر شنيده و بخشهايى از آن را به انتخاب يكى از شاگردانش طى مجالسى براو املا كـرده اسـت بـزرگـانى چون ابوالعلا همدانى , ابوالقاسم بن عساكر, ابوموسى مدينى , ابوالفرج بن جوزى و ابوعلى حنبل بن عبداللّه رصافى و بسيارى ديگر مسند را از او سماع كرده اند. ابن الحصين را با اوصافى چون : ديندارى , امانت , وثاقت و نيكوكارى ستوده اند. 5ـ راوى مـسـنـد از ابن الحصين , ابوعلى حنبل بن عبداللّه رصافى (511ـ604 ق ) است نوشته اند: چون به دنيا آمد, پدرش نزد صوفى معروف عبدالقادر گيلانى رفت و به او گفت كه برايش فرزند پسرى زاده شده عبدالقادر گفت : نامش را حنبل بنه و مسند را براو بخوان كه عمرى دراز خواهد يـافـت و مـردم بـه اونـيازمند خواهند شد ذهبى اين را از كرامات عبدالقادر مى داند به دنبال اين سـفـارش , پـدرش در دوازده سـالـگى تمام مسند را از طريق ابن الحصين با قرائت نحوى زمانش ابومحمد بن خشاب به صورتى بليغ ودقيق براو خواند. شخصى به نام ابوطاهر بن انماطى گويد: من سماع رصافى را از مسند از روى شمارى از نسخه ها وخـطوط بزرگان پيگيرى كردم تا اينكه گواهى بزرگان را بر صحت سماع او به خط افراد مورد اعـتماد ديدم ,مگر در مورد تكه هايى از ابتداى مسند ابن عباس همو افزايد: من تمام مسند را طى بيست و چند نشست در بغداد از او سماع كردم . حـنـبـل بـراى خـواندن مسند بر مردم دمشق به آنجا سفر كرد و پس از انجام اين كار به وطنش بازگشت چون در راه بازگشت از شهرهاى حلب , موصل و اربل گذشت , آن را براى مردم حلب و موصل نيز نقل كرد وسرانجام وارد بغداد شد. وى در 93 سالگى در رصافه چشم از جهان فرو بست افراد زيادى از جمله ((ابن البخارى )) مسند را ازطريق او نقل كرده اند ((1144)) .

كتابها و آثارى كه درباره مسند احمد نوشته اند.

از آنـجـا كه مسند احمد بلندآوازه ترين مسندهاست , با گذشت زمان آثارى درباره آن پديده آمده است برخى از اين آثار شرح مسند را به عهده گرفته وبرخى ديگر به توصيف و بيان خصوصيات آن پـرداخـتـه وپـاره اى ديـگر گزيده هايى از آن مجموعه را شامل مى گردند نگارنده لازم مى داند, بخشى از اين آثار را به اجمال معرفى كند. الف ـ نوشته هاى توصيفى :. 1ـ خـصـايـص الـمـسند اثر ابوموسى مدينى (د 557 ق ) كه رساله كوتاهى است در بيان پاره اى از ويژگيهاى مسند اين رساله را مى توان به منزله پيشگفتارى براى مسند به حساب آورد. 2ـ الـمـصـعـد الاحـمـد فى ختم مسند الامام احمد اثر ابن جزرى پيشواى دانش قراآت در زمان خودش درباره اين رساله به مناسبتى پيش از اين سخن گفتيم . ايـن دو رسـاله نخست در قاهره (1347 ق ) چاپ شده و پس از آن دوباره احمد محمدشاكر آنها را هـمراه با شرح حال احمد از تاريخ الاسلام ذهبى , با عنوان طلائع الكتاب در مقدمه چاپ خود از مسند منتشرساخته است ((1145)) . 3ـ القول المسدد فى الذب عن مسندالامام احمد اثر ابن حجر عسقلانى مولف دراين كتاب درباره 24حـديـث كـه برخى حديث پژوهان آنها را جعلى دانسته اند, سخن مى گويد و تلاش مى كند كه درسـتـى آن احـاديث را به كرسى اثبات نشاند مولف در مقدمه اين رساله پس از ستايش خداوند و درود بر پيامبر وخاندان و يارانش گويد:. ((بـرخـى از حـديـث پژوهان احاديثى را جعلى و ساختگى پنداشته اند, در حالى كه آن احاديث در مسند ... اثر پيشواى بزرگ و... ابوعبداللّه احمد بن محمد بن حنبل وجود دارديعنى همان كس كه مـعادن حديث را كاويده و برزواياى آن آگاه است مناسب ديدم مطالبى را كه درباره اين دسته از احـاديـث بـه نـظـرم رسيده , دراين اوراق يادداشت كنم اين كار من ازروى غيرت دينى و حميت نـسـبـت بـه سـنـت نـبـوى اسـت و سپاس خداى را كه اين كار درشمار حميت جاهلى محسوب نـمـى گـردد, بـلكه دفاع از تصنيف بزرگى است كه امت آن رابه ديده قبول و تكريم نگريسته و پيشوايشان آن را حجتى ساخته تا به هنگام اختلاف بدان روى آورند و برآن تكيه زنند)) ((1146)) . 4ـ ذيـل الـقول المسدد تكمله اى است بر رساله پيشگفته به خامه محمد صبغة اللّه مدراسى كه در سـال1279 ق از تـاليف آن فارغ شده است ((1147)) مولف دراين تكمله درباره 22 حديث كه ابن جوزى آنها راجعلى دانسته , سخن مى گويد و به سبك ابن حجر تلاش مى كند اصالت آن احاديث را نشان دهد ((1148)) . ايـن دو رسـالـه در سال 1319 ق در حيدرآباد هندوستان همراه با هم چاپ شده است احمد شاكر ابـتداقصد داشته مطالب اين دو رساله را به طور پراكنده در شرح خود بياورد اما بعدا به دليل آنكه بـيـشـترمطالب آنها را تلاشى تكلف آميز يافته و همچنين براى پرهيز از دراز نويسى از اين تصميم بـازگشته و قصدكرده تا رساله هاى مزبور را به پايان مسند پيوست كند ((1149)) اما چون انتشار مسند با درگذشت شارح به انجام نرسيده , اين كار هم صورت عمل به خود نپذيرفته است . 5ـ الـذيـل الـمـمهد اين رساله تكمله ديگرى است بر كتاب ابن حجر به قلم جلال الدين سيوطى مولف گويد:. ((ابن حجر شمارى از احاديثى را كه در الموضوعات ابن جوزى وجود دارد, از قلم انداخته من آنها را در كـتـابچه اى فراهم آورده و به ادعاهاى او پاسخ گفته ام شمار اين احاديث چهارده تاست اين كتابچه را الذيل الممهد نام نهادم )) ((1150)) . وى در جـايـى ديـگـر از رسـاله اى به نام الذيل على القول المسدد نام مى برد ((1151)) كه احتمالا مقصودش همين كتابچه باشد. 6ـ تعريف الاوحد باوهام من جمع رجال المسند اثر ابن حجر عسقلانى كاتب چلبى كه از اين اثر نام برده ,آگاهى بيشترى در باره آن در اختيار نمى گذارد ((1152)) . ب ـ فهرستهاى راهنما:. 1ـ ترتيب اسما الصحابة الذين اخرج حديثهم احمد بن حنبل فى المسند على ترتيب حروف المعجم اثرابوالقاسم على بن حسن بن هبة اللّه بن عساكر ((1153)) (د 571 ق ). 2ـ اطـراف الـمـسـنـد المعتلى باطراف المسند الحنبلى اثر ابن حجر عسقلانى بنابه گفته كاتب چلبى اين كتاب دو مجلد است كه مولف آن را از كتاب ديگرش به نام اتحاف المهرة باطراف العشره [ صحاح ششگانه ومسندهاى چهارگانه ] جداساخته و به عنوان تاليفى مستقل عرضه داشته است ((1154)) سزگين از اثرى با نام اطراف المسند المطلع باطراف المسند الحنبلى ياد مى كند, اما از مولف آن نام نمى برد ((1155)) به گمان نگارنده اين همان كتاب ابن حجر باشد. 3ـ فهرس احاديث مسند الامام احمد بن حنبل گرد آورنده اين فهرست ابوهاجر محمد سعيد بن بـسـيـونـى زغـلـول (مـعـاصر) مى باشد دراين فهرست احاديث براساس حروف الفبا دسته بندى شده است ((1156)) . 4ـ مـرشـد الـمـحـتار الى مافى مسند الامام احمد بن حنبل من الاحاديث و الا ثار اين نيز راهنما يامعجم حديث يابى است كه حمدى عبدالمجيد السلفى (معاصر) براى مسند احمد فراهم آورده است سه جلد از اين فهرست كه شامل احاديث قولى است , به نظر نگارنده رسيده و گويا مجلدات بـعـدى آن ,فـهـرسـت احـاديـث فـعلى را در بردارد ((1157)) ظاهرا در ميان كارهاى مشابه اين جامعترين راهنمايى باشد كه براى مسند فراهم آمده است . ج ـ شرحها: 1ـ واژه هاى نامانوس مسند را ابوعمر محمد بن عبدالواحد زاهد (د 345ق ) معروف به غلام ثعلب گردآورده و شرح داده است ((1158)) . 2ـ المسند الاحمد فيما يتعلق بمسند احمد اثر ابن جزرى ((1159)) . 3ـ الـمـقـصـد الاحـمد فى رجال مسند احمد اين كتاب كه اثر همان ابن جزرى است , به بررسى پاره اى ازرجال مسند پرداخته بنابه گفته مولف بخشى از اين اثر در فتنه اى از ميان رفته و مولف مختصرا آن بخش را بازنويسى كرده است ((1160)) . 4ـ عـقـود الـزبـرجـد على مسند الامام احمد اثر جلال الدين سيوطى مولف اين كتاب را به سبك كـتـابـهـاى اعراب القرآن تاليف و پيچيدگيهاى احاديث را از نقطه نظر نحوى بررسى كرده است ((1161)) . 5ـ ابـوالحسن محمد بن عبدالهادى سندى ساكن مدينه منوره (د 1138 ق ) شرح گسترده اى در حدودپنجاه جزوه بزرگ برآن نگاشته است ((1162)) . 6ـ الـمسند الاحمد على مسند احمد تعليقه ناتمامى است بر مسند از جمال الدين قاسمى دمشقى خود اودرباره اين تعليقه مى نويسد:. ((نگارش اين تعليقه را تاتاريخ ششم ذى حجه سال 1313 هجرى ادامه دادم و به حديث عبداللّه بن جـعـفـر رسـيـدم آنـگـاه اشتغال به كارهاى ديگر مرا از اتمام آن بازداشت و اين كار به تاخير افتاد اميدوارم كه خداوند مرا يارى دهد كه به اتمام آن موفق گردم )) ((1163)) . 7ـ شـرح علامه احمد محمد شاكر از دانشمندان وحديث شناسان معاصر ديار مصر كه به تصحيح , شـرح و چـاپ محققانه مسند دست زد اما پيش از اتمام كار چشم از جهان فروبست و تنها توانست كـمـتـر از يـك سوم آن كتاب را تصحيح و شرح كند و در قالب پانزده جلد منتشر سازد در سطور آينده زير عنوان ((چاپهاى مسند)) ويژگيهاى اين شرح به تفصيل بيان خواهد شد. د ـ كارهاى اصلاحى :. 1ـ تـرتيب مسند احمد بن حنبل على حروف المعجم اثر ابوبكر محمد بن عبداللّه بن عمر مقدسى حنبلى (د 820 ق ) ((1164)) .

2ـ الكواكب الدرارى فى ترتيب مسند الامام احمد على ابواب البخارى اثر ابوالحسن على بن حسين بـن عـروه مـشـرقـى مـعـروف بـه ابـن زكـنـون و ابن عروه (د 837ق ) مولف يكى از فقيهان وحـديـث شـنـاسـان حنبلى است و همانطور كه از نام كتاب او پيداست , احاديث مسند را به سبك صحيح بخارى مرتب ساخته است ((1165)) . 3ـ الـفـتـح الربانى لترتيب مسند احمد بن حنبل الشيبانى اثر احمد بن عبدالرحمن بنا معروف به ((ساعاتى ))ساعاتى مسند را بر اساس ابواب در هفت بخش مرتب ساخته و پاره اى از دشواريهاى آن را شـرح داده وبـه احـاديـثـى كـه عبداللّه پسر احمد بر مسند افزوده , اشاره كرده است وى علاوه برافزودن مطالب سودمندعلمى , قصد داشته كار مراجعه به مسند را آسان كند اين كتاب در مصر چاپ شده است ((1166)) . ه ـ گزيده ها:. 1ـ الـثـلاثيات اين مجموعه را محب الدين اسماعيل بن عمر مقدسى (د 613ق ) و ضياالدين محمد بن عبدالواحد مقدسى حنبلى (د 643ق ) از مسند بيرون كشيده اند ((1167)) در برخى از فهرستها فـراهم آوردن اين گزيده را به عبداللّه پسر احمد نسبت داده اند ((1168)) اما به نظر مى رسد ميان راوى آن احاديث كه عبداللّه است با گردآورنده آن اشتباه شده باشد ((1169)) . مـقـصـود از ((ثلاثيات )) احاديثى است كه با سه واسطه به پيامبر(ص ) مى پيوندد به عبارت ديگر, احـاديـثـى اسـت كه ميان مخرج (آورنده ) آن و پيامبر سه راوى واسطه شده باشد, يعنى صحابى , تـابـعـى و اتـبـاع تابعى ((1170)) حديث ثلاثى در واقع نوعى از احاديث عالى السند است اين نوع حـديـث بسيار با اهميت است زيرا امكان رخ دادن خطا در آن به كمترين حد خود مى رسد اما بايد دانـسـت , اين نوع حديث بسياركمياب است مثلا در سنن دارمى پانزده حديث ثلاثى و در صحيح بـخـارى تـنها 22 حديث ثلاثى وجوددارد ((1171)) و در مسند احمد 321 حديث از اين نوع يافت شده كه بيش از نيمى از آن يعنى 165 حديث به مسند انس بن مالك مربوط مى شود. گـزيـده يـاد شـده شـرحـى دارد بـه نـام نـفثات صدر المكمدو قرة عين المسعد لشرح ثلاثيات مسندالامام احمداين شرح به خامه شمس الدين محمد بن احمد بن سالم سفارينى (د 1188 ق ) به رشته تحرير در آمده ودر سال 1380 قمرى در دو جلد در دمشق انتشار يافته است ((1172)) . مولف درباره اين شرح مى نويسد:. ((... پـس از تـرديـد آهـنـگ ايـن كـار كـردم ... و تـرديد من به اين دليل بود كه پيش از من كسى آن احـاديـث را شـرح نـكـرده و عـلاوه بـرآن همت من كوتاه و دست مايه ام اندك ومنابع اين كار درزيستگاهم [ نابلس ] بس نادر است ليكن با اين وصف آستين همت بالا زده و برخداوندبخشنده و گـشـايـنده توكل كردم واين شرح را نفثات صدرالمكمد و قرة عين الارمد لشرح ثلاثيات مسند الامام احمد نام نهادم )) ((1173)) . در اين شرح پيش از هرچيز, شرح حال راويان ذكر مى گردد پس از آن هرگاه ذكر آن اشخاص به مـيـان آيد,به جاى پيشين ارجاع داده مى شود در مرحله بعد, واژگان حديث يكى يكى شرح داده مى شود و معنا ومدلول و حكمى كه در آن است , بيان مى گردد و اختلاف پيشوايان در حد امكان روشن مى شود و اگرحديث مورد نظر به داستانى اشاره دارد, آن داستان بازگو مى گردد و اگر بـه غـزوه اى مـربوط باشد, نام آن غزوه و محل رخ دادن آن ياد مى شود و چنانچه به منقبتى اشاره داشـتـه بـاشد, آن منقبت روشن شده و بااحاديث , اخبار, مراسيل و آثار تقويت مى گردد اگر در حديث به مرد يا زن مبهمى اشاره شده باشد, تامرز امكان به نامش توجه داده مى شود واگر مولف در ايـن بـاره به اطلاعاتى دست نيافته باشد, مى گويد:كسى را نديده ام كه نام اين شخص را بيان كرده باشد ((1174)) . 2ـ الـمـنـتـقـى مـن مـسـند العشرة المبشرة گزيده بسيار مختصرى است از احاديث آن ده تن صـحـابـيانى كه به عقيده سنيان از زبان پيامبر(ص ) نويد بهشت يافته اند از اين گزيده كه فراهم آورنده اش شناخته نشده ,دستنوشته اى در كتابخانه ظاهريه موجود است ((1175)) .

3ـ الـدر و الـز برجد فى مختصر مسندالامام احمد تاليف محمد هبة اللّه دمشقى ((1176)) درباره اين گزيده بيش از اين اطلاعى به دست نيامد. 4ـ افـزون بر خلاصه يادشده , بنابه گفته كاتب چلبى , سراج الدين عمربن على شافعى معروف به ابن ملقن (د 804 ق ) هم مسند را خلاصه كرده است ((1177)) . 5ـ غاية المقصد فى زوايد احمد اثر نورالدين على بن ابوبكر هيثمى (د 807ق ) مولف دراين كتاب آن بـخش از احاديث مسند احمد را كه در صحاح ششگانه وجود نداشته , بيرون كشيده و به عنوان يك اثر مستقل عرضه داشته است ((1178)) . 6ـ فضائل اميرالمومنين على (ع ) و اهل البيت من كتاب المسند برگزيده قوام الدين قمى وشنويى (معاصر)گردآورنده بى آنكه از خود ابتكارى نشان دهد, فضايل اهل بيت را از مسند بيرون كشيده و در ابوابى مرتب ساخته وبه جلد و صفحه آن كتاب از چاپ 6 جلدى ارجاع داده است ((1179)) . 7ـ مـسـند المناقب , گلچينى است از احاديث مسند احمد در مناقب اهل بيت (ع ) و پيروان ايشان كه به كوشش محمد رضا حسينى جلالى (معاصر) فراهم آمده است ((1180)) . چاپهاى مسند. افـزون بـردستنوشته هاى بسيارى كه از مسند وجود دارد, ((1181)) اين كتاب چندبار چاپ شده , بدين شرح :. يك ـ چاپ قاهره در سال 1313 ق به وسيله چاپخانه ميمنيه اين چاپ كه در شش مجلد بزرگ با قـطـع رحـلى و حروف ريز عرضه شده , تخمينا مشتمل بر سه هزار صفحه است بنابه گفته احمد شاكر اين چاپ نيكو و لغزشهاى آن اندك است ((1182)) در حاشيه اين چاپ منتخب كنزالعمال اثر متقى هندى نقش بسته است . دو ـ چاپ بخشى از مسند در بمبئى در سال 1308 ق توسط چاپخانه حيدريه اين بخش كه داراى 280صفحه با قطع متوسط است تا پايان مسند سعيد بن زيد را شامل مى گردد اين مقدار تقريبا بـا 190صـفـحـه از چـاپ ميمنيه برابر است احمد شاكر اين چاپ را نااستوار يافته و گمان دارد چاپخانه مزبورچاپ كتاب را به پايان نبرده است ((1183)) . سـه ـ تـصـحـيح , شرح و چاپ محققانه احمد محمد شاكر برجسته ترين حديث شناس معاصر ديار مـصـر ((1184)) وى بـراى عـرضه متنى استوار, كم غلط و قابل اطمينان , متن چاپ شده توسط چـاپـخـانـه ميمنيه را بادستنوشته موجود در كتابخانه عالم و محدث مغرب عبدالحى كتانى مـقـابـلـه كـرده او ايـن دسـتـنوشته راصحيح , كم لغزش , داراى ضبط نيكو و استوار يافته است ((1185)) . افـزون بـر سـنـجـش نـسـخـه هاى يادشده , محقق براى شرح و تصحيح اسنادها و متون احاديث ازمـجـمـوعـه هاى حديثى , كتابهاى رجال , لغت نامه ها و كتابهاى غريب الحديث كمك گرفته و انصافا در اين راه از هيچ كوششى دريغ نكرده است . مـحـقـق يـاد شده از سال 1949 تا 1958 ميلادى توانست پانزده جلد از آن كتاب را به وصفى كه گذشت ,همراه با فهرستهايى مبتكرانه منتشر سازد اما با درگذشت وى (در سال 1377 ق / 1958 م ) ايـن كـارارزشـمند متوقف گشت دراين پانزده جلد 8099 حديث تصحيح و شرح شده كه اين مقدار تخمينا كمتراز يك سوم كل كتاب را دربرمى گيرد ((1186)) . انـتـشـار اين كتاب با مساعدت مالى ملك عبدالعزيز پادشاه وقت كشور عربستان سعودى صورت گرفته است ((1187)) . بـراى آگـاهـى دقيقتر از داستان دلدادگى مصحح و شارح ياد شده به اين كتاب و روش كار او, لازم مـى دانـدبـخشهايى از مقدمه او را به فارسى گزارش كند او پس از حمد و سپاس خداوند و ستايش حضرت رسول (ص ) و خاندان پاكش چنين گويد:. ((مـن از سـى وانـد سـال پـيـش , در عـنـفـوان جـوانـى , يـعـنـى پـس از بـه پـايـان بـردن ـــب نـخـسـتين مراحل تحصيلى , به دوستى سنت مطهر نبوى رهنمون شدم وبه آگاهى در آن عرصه وژرف انـديشى در دانشهاى حديث و كاوش از جاذبه ها و كتابهاى نفيس آن دلبستگى يافتم در آن زمان در خانه ما درميان كتابهاى پدرم , صحاح ششگانه وديگر كتابهاى حديث راديدم در آن ميان يـكـى از كتابهايى كه به چشمم خورد, ديوان كبير يعنى مسند اثر امام الائمه , ياور سنت و كوبنده بدعت امام احمد بن حنبل بود پس از تامل در آن كتاب , آن رادريايى بيكران و نورى روشنگر يافتم امـا چـون بر محور مسندهاى صحابه منظم شده واحاديث هريك از اصحاب بدون ترتيب مشخص يكى پس از ديگرى در آن فراهم آمده ,مردمان به آسانى نمى توانند از آن بهره گيرند, مگر كسانى كـه آن را به خاطر سپرده اند,همانطور كه محدثان دوره هاى پيشين احاديث را از برمى داشتند ويا اسـفـا, مـا كـجـا چنين توفيقى توانيم يافت ! از همان زمان اين كتاب مرا شيفته ساخت و مايه دل مـشـغولى من شدو به نظرم آمد بهترين خدمت به دانشهاى حديث اين است كه فردى توفيق يابد كـه ايـن مـسـنـد كـبـيـر را در دسـتـرس مردمان قرار دهد تا در نتيجه فايده اش فراگير شود و پـيـشـواى مـردمـان گـردد و بـالاخـره آرزو مى كردم آن فرد موفق من باشم سپس دريافتم كه بـزرگـان مـحـدثان و ائمه شارحان و مولفان درباره مسند وضعيتى همانند ما دارند... بيشتر آنان ازپـيـشـيـنـيـان نـقـل مـى كنند و به تقليد از گذشتگان حديثى را به آن كتاب نسبت مى دهند تـنـهـاچـنـدتـن هـسـتند كه كتاب مورد گفتگو را به شايستگى مى شناسند و در وضعيتى بسر مـى بـرنـدكـه گويا مسند بر سر زبان ايشان است از اين گروه تنها سه تن را با اطمينان ياد توانم كـرد:شيخ الاسلام ابوالعباس تقى الدين بن تيميه و دو شاگرد او حافظ كبير شمس الدين بن قيم وعـمـادالـديـن بـن كـثـيـر ساليانى دراز آرمان زندگيم و نهايت تلاشم اين بود كه اين مسند را دردسترس مردمان گذارم تا آنكه خداوند از بيش از پانزده سال پيش مرا توفيق داد تا به خواسته ام بـه نـحـو دلـخواه برسم , يعنى به نحوى كه اولا مسندبنابه صلاحيتى كه دارد و بنابه منظورى كه مولفش آن را فراهم ساخته , درميان عالمان و فراگيرندگان متداول باشدثانيافهرستهاى لفظى و عـلمى كافى و استوار داشته باشد مقصودم از فهرستهاى لفظى نام نامه و ديگر فهرستهايى است كه معاصران مابه پيروى از فرنگيان بدان دل بسته اند وبه گستردگى بدان مى پردازند, و منظورم از فـهـرستهاى علمى , فهرست بابها و موضوعات علمى است كه در پرتو آن پژوهشگران بتوانند به معناى مورد نظر خود در سراسر مسندرهنمون گردند ... احاديث كتاب را از آغاز تا انجام به ترتيب شـماره گذاشتم واين شماره هارا به منزله اعلام احاديث فرض كرده , تمام فهرستهايى را كه خود ابداع كردم براساس آنهابنا نهادم نخستين فايده اين كار آن است كه فهرستهاى مورد نظر با تغيير پذيرفتن چاپهاى كتاب دگرگون نمى شود.... فهرستهاى لفظى خود انواعى دارد:.
1ـ فهرستى ويژه اصحابى كه راوى احاديث هستند اين فهرست براساس حروف الفباتنظيم و جاى شـروع مـسـنـد آن صـحابى با بيان شماره جلد كتاب و شماره صفحه نشان داده شده است دراين فـهـرست شماره احاديثى كه صحابى مورد نظر روايت كرده , ذكر شده ,خواه آن احاديث در مسند ويژه خودش باشد, خواه در مسند ديگر صحابه ....
2ـ فهرست جرح و تعديل اين فهرست به راويانى اختصاص دارد كه احمد و پسرش عبداللّه در مسند در باره آنان اظهار نظرى كرده اند كه البته شمار آنان اندك است همچنين اين فهرست به راويانى مـربوط مى شود كه نگارنده [ احمد شاكر ] ضمن گفتار خود در شرح احاديث , درباره آنان اظهار نظر كرده است ....
3ـ فـهـرسـتى هم مخصوص نامهايى است كه در متن حديث ذكر شده اند زيرا اين قبيل نامهاغالبا نامهايى هستند كه داستان حديث يا موضع پندگيرى آن , بر محور آنان مى چرخد.
4ـ يك فهرست نيز به مكانهايى اختصاص يافته كه در متن حديث از آنها ذكرى به ميان آمده است .
5ـ و بـالاخـره فـهرستى هم از واژگان نامانوس احاديث ترتيب داده شده , واژگانى كه به شرح و تـوضيح نياز دارند, چنانكه در الفائق , النهايه و لسان العرب و ... شرح داده شده اند... دراين فهرست به پيروى از [ ابن اثير ] صاحب النهايه ابتدا ريشه كلمه را ذكر مى كنم و به دنبال آن موضع شاهد را از حديث موردنظر نقل و به شماره حديث اشاره مى كنم . ((... امـا فهرستهاى علمى اصل و اساس اين كار سترگ است ... نگارنده [احمدشاكر] اين فهرستها را هم برهمان شماره هاى احاديث بنا نهاده است ... هر كس كه بر وضعيت احاديث آگاه باشد, مى داند كـه گـاه حـديـث واحد بر معانى فراوان و متعددى دلالت دارد وبه مسايل و ابواب گونه گونى مـربـوط مـى شـود وايـن همان چيزى است كه بخارى را به تقطيع احاديث و تكرار آن در ابواب مختلف واداشته تا بتواند در هر جايى به مناسبت ـ هرچند اين مناسبت دور باشد ـ به حديث مورد نـظر استشهاد كند بنابراين دشوارى كاوش درصحيح او, دشواريى است كه همه حديث پژوهان را رنج مى دهد با آنكه اين روش , يعنى استدلال به حديث واحد در جاهاى مختلف , براى بهره ورى از احاديث روش درستى است اما ديگر مولفان صحاح و سنن , هر حديث را تنها در جاى مناسب اصلى ذكر كرده وجز در مواردى بس اندك , از نقل آن در ابواب مناسب ديگر خوددارى كرده اند از همين روپـس از انـس گـرفـتـن بـا فهرست اين كتابها, ديدم يافتن يك حديث در صحيح بخارى براى مـن بسى آسانتر از يافتن آن در ديگر كتابهاى صحاح و سنن است ... شماره گذارى احاديث , مارا از تـمام اين دشواريها, يعنى از تقطيع حديث و تكرار آن راحت ساخت شماره حديث درهر بابى و هر معنايى كه آن حديث برآن دلالت مى كند يا صلاحيت دارد كه در آن موضوع بدان استشهاد گردد, بـى هـيچ تكلف و مشقتى گذاشته مى شود بنابراين پژوهنده دراين فهرست مى تواند باب يا معناى مـورد نـظـر خـود را بـيابد و در نتيجه تمام شماره هاى احاديثى را كه به كار وى مربوط مى شود, بى كم وكاست وبا استقصا تمام ببيند. ((... در تـنـظـيـم ايـن فهرست , موضوعات را به متجاوز از چهل موضوع اصلى و بيش ازهزارباب تقسيم كردم و نزديكترين راه را به انديشه محدث و فقيه برگزيدم ... نخستين هدف من از تمام اين تـلاشـهـا ايـن بـود كـه دسـت آورد ايـن مـسند جليل را در دسترس مردم وخصوصادر دسترس حـديـث پـژوهان بگذارم تا در كتابى كه به منزله ريشه واساس تمام يابيشتر كتابهاى حديث [ اهل سـنـت ] اسـت , بـه گـنـجهايى دست يابند كه در سنت نبوى (ص )نهفته است در اين باره سخن خطيب بغدادى در تاريخ بغداد (1/213) مرا تكان داد و به تحرك واداشت : من اين كتاب [ مسند ] را پـرفـايـده و بخشنده معانى استوار ديدم [ اما ] دربسيارى از موارد, انسان مطلبى را از آن كتاب مى طلبد و مى خواهد آن را بيابد, اما جاى آن را به ياد نمى آورد مدتى در جستجوى آن مطلب وقت مى گذارند, آنگاه از جستجوى آن چشم مى پوشد در حالى كه نيازش بر آن مطلب همچنان باقى و پابرجاست .