كمال الدين و تمام النعمه ، جلد۲

شيخ صدوق ابى جعفر محمد بن على بن الحسين قمى قدس سره
مترجم: منصور پهلوان

- ۳۳ -


7- حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل رضى الله عنه قال حدثنا على بن الحسين السعدآبادى عن أحمد بن أبى عبد الله البرقى عن أبيه عن محمد بن أبى عمير عن على بن أبى‏حمزة عن أبى بصير قال قال أبو عبد الله ع فى قول الله عز و جل هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ فقال و الله ما نزل تأويلها بعد و لا ينزل تأويلها حتى يخرج القائم (ع) فإذا خرج القائم (ع) لم يبق كافر بالله العظيم و لا مشرك بالإمام إلا كره خروجه حتى أن لو كان كافرا أو مشركا فى بطن صخرة لقالت يا مؤمن فى بطنى‏كافر فاكسرنى و اقتله.

7 - ابوبصير گويد: امام صادق عليه السلام در تفسير اين قول خداى تعالى هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لو كره المشركون فرمود: به خدا سوگند تأويل اين آيه هنوز نازل نشده است و نازل نخواهد شد تا آنكه قائم عليه السلام خروج كند و چون خروج كرد كافران به خداى عظيم و مشركان به امام را ناخوش آيد و اگر كافر يا مشركى در دل صخره‏اى باشد آن صخره بگويد: اى مومن! در دل من كافرى است آن را بشكن و او را بكش.

8- حدثنا محمد بن على ماجيلويه رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن يحيى العطار عن محمد بن الحسين بن أبى‏الخطاب و أحمد بن محمد بن عيسى جميعا عن محمد بن سنان عن أبى الجارود زياد بن المنذر قال قال أبو جعفر (ع) إذا خرج القائم (ع) من مكة ينادى مناديه ألا لا يحملن أحدكم طعاما و لا شرابا و حمل معه حجر موسى بن عمران (ع) و هو وقر بعير فلا ينزل منزلا إلا انفجرت منه عيون فمن كان جائعا شبع و من كان ظم‏آن روى و رويت دوابهم حتى ينزلوا النجف من ظهر الكوفة.

8 - ابوالجارود گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: چون قائم عليه السلام از مكه خروج كند منادى او ندا كند: هلا هيچ يك از شما طعام و شرابى همراه خود بر ندارد و به همراه او سنگ موسى بن عمران كه به اندازه بار شترى است حمل مى‏شود و در هيچ منزلى فرود نيايد جز آنكه چشمه‏هايى از آن جارى شود و هر كس گرسنه يا تشنه باشد از آن بنوشد و سير و سيراب گردد و چهارپايان آنها هم سيراب شوند تا آنكه در پشت كوفه، نجف فرود آيد.

9- حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضى الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن يعقوب بن يزيد عن محمد بن أبى عمير عن أبان بن عثمان عن أبان بن تغلب قال قال أبو عبد الله (ع) أول من يبايع القائم (ع) جبرئيل ينزل فى‏صورة طير أبيض فيبايعه ثم يضع رجلا على بيت الله الحرام و رجلا على بيت المقدس ثم ينادى بصوت طلق تسمعه الخلائق أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ.

9 - ابان بن تغلب گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اول كسى كه با قائم عليه السلام بيعت كند جبرائيل است كه در صورت پرنده سپيدى درآيد و با او بيعت كند سپس يك پاى خود را بر بيت الله الحرام نهد و پاى ديگر را بر بيت المقدس و سپس به آواز رسايى كه همه خلايق بشنوند چنين ندا كند: اتى امر الله فلا تستعجلوه امر خدا آمد در آن شتاب نكنيد.

10- و بهذا الإسناد عن أبان بن تغلب قال قال أبو عبد الله (ع) سيأتى فى مسجدكم ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا يعنى مسجد مكة يعلم أهل مكة أنه لم يلدهم آباؤهم و لا أجدادهم عليهم السيوف مكتوب على كل سيف كلمة تفتح ألف كلمة فيبعث الله تبارك و تعالى ريحا فتنادى بكل واد هذا المهدى يقضى‏بقضاء داود و سليمان (ع) و لا يريد عليه بينة.

10 - ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: به زودى در همين مسجد شما - يعنى مسجد مكه - سيصد و سيزده مرد در آيند و اهل مكه مى‏دانند كه آنان فرزند آباء و اجداد ايشان نيستند و آنان شمشيرهايى بر خود حمايل دارند كه بر هر يك از آنها كلمه‏اى نوشته شده است كه از آن هزار كلمه گشوده گردد و خداى تعالى نسيمى را بفرستد كه در هر وادى ندا كند: اين مهدى است كه به قضاء داود و سليمان داورى كند و بر حكم خود گواه نطلبد.

11- و بهذا الإسناد عن أبان بن تغلب قال قال أبو عبد الله (ع) إذا قام القائم (ع) لم يقم بين يديه أحد من خلق الرحمن إلا عرفه صالح هو أم طالح لأن فيه آية للمتوسمين و هى بسبيل مقيم.

11 - ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: چون قائم عليه السلام قيام كند هر كس از مخلوقات پروردگار كه در مقابل او بايستد و به او نظر كند وى را مى‏شناسد، صالح باشد يا طالح، زيرا براى كسانى كه در وى مى‏نگرند آيتى است و آن آيت در سبيلى مقيم است.

12- و بهذا الإسناد عن أبان بن تغلب قال قال أبو عبد الله (ع) دمان فى الإسلام حلال من الله عز و جل لا يقضى فيهما أحد بحكم الله حتى يبعث الله عز و جل القائم من أهل البيت (ع) فيحكم فيهما بحكم الله عز و جل لا يريد على ذلك بينة الزانى المحصن يرجمه و مانع الزكاة يضرب رقبته.

12 - ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: در اسلام دو خون حلال است و احدى به حكم خداى تعالى در آن قضا نكند تا آنكه خداى تعالى قائم اهل البيت عليهم السلام را مبعوث كند و او حكم خداى تعالى را بى‏آنكه گواهى بطلبد درباره آن دو جارى سازد، زانى محصن كه او را رجم كند و مانع الزكاه كه او را گردن زند.

13- و بهذا الإسناد عن أبان بن تغلب قال قال أبو عبد الله (ع) كأنى أنظر إلى القائم (ع) على ظهر النجف فإذا استوى على ظهر النجف ركب فرسا أدهم أبلق بين عينيه شمراخ ثم ينتفض به فرسه فلا يبقى أهل بلدة إلا و هم يظنون أنه معهم فى بلادهم فإذا نشر راية رسول الله (ص) انحط إليه ثلاثة عشر ألف ملك و ثلاثة عشر ملكا كلهم ينتظر القائم (ع) و هم الذين كانوا مع نوح (ع) فى السفينة و الذين كانوا مع إبراهيم الخليل (ع) حيث ألقى فى‏النار و كانوا مع عيسى (ع) حيث رفع و أربعة آلاف مسومين و مردفين و ثلاثمائة و ثلاثة عشر ملكا يوم بدر و أربعة آلاف ملك الذين هبطوا يريدون القتال مع الحسين بن على (ع) فلم يؤذن لهم فصعدوا فى الاستئذان و هبطوا و قد قتل الحسين (ع) فهم شعث غبر يبكون عند قبر الحسين (ع) إلى يوم القيامة و ما بين قبر الحسين (ع) إلى السماء مختلف الملائكة.

13 - ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: گويا به قائم عليه السلام مى‏نگرم كه پشت نجف است و چون در آنجا مستقر شود سوار بر اسب تيره رنگ ابلقى شود كه ميان دو چشمش يال سپيدى است، كه به وسيله آن اسبش را بجهاند و هيچ شهرى نباشد جز آنكه اهل آن شهر گمان برند كه قائم عليه السلام همراه آنان در آن شهر است و چون رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را برافرازد سيزده هزار و سيزده فرشته از آسمان بر وى فرود آيد و همگى آنان بر قائم عليه السلام بنگرند، آنان كسانى هستند كه همراه نوح عليه السلام در كشتى بودند و همراه ابراهيم خليل عليه السلام بودند آنگاه كه در آتش افكنده شد و همراه عيسى عليه السلام بودند آنگاه كه او را به آسمان بردند و چهار هزار فرشته نشان‏دار و رديف شده و سيصد و سيزده فرشته‏اى كه در روز بدر بودند و چهار هزار فرشته‏اى كه فرود آمدند تا همراه حسين بن على عليه السلام با يزيديان كارزار كنند همگى در ركاب قائم عليه السلام هستند. اما به فرشتگانى كه براى يارى حسين عليه السلام فرود آمدند اجازه كارزار ندادند و آنها براى كسب تكليف به آسمان رفتند و چون فرود آمدند حسين عليه السلام به شهادت رسيده بود و آنان پريشان و گردآلود تا روز قيامت بر سر مزار حسين عليه السلام مى‏گريند و ما بين آن مزار و آسمان محل رفت و آمد فرشتگان است.

14 - ابو حمزه ثمالى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: گويا به قائم عليه السلام مى‏نگرم كه بر نجف كوفه ظاهر شده است و چون بر آن درآيد رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را بر افرازد و عمود آن از عمودهاى عرش خداى تعالى و كشنده آن به نصرت الهى آن را سير دهد و آن رايت بر هيچ كس فرود نيايد جز آنكه خداى تعالى وى را هلاك گرداند. گويد گفتم: آيا آن رايت همراه او هست و يا آنكه براى او مى‏آورند؟ فرمود: براى او مى‏آورند. جبرائيل عليه السلام آن را مى‏آورد.

15 - مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اين آيه درباره اصحاب قائم عليه السلام كه در شهرها پراكنده هستند نازل شده است: أينما تكونوا يأت بكم الله جميعاً هر كجا باشيد خداوند شما را گرد مى‏آورد، زيرا آنان شب بر بستر خود نباشند و هنگام صبح در مكه خواهند بود و يكى از آنها با ابر سفر كند و به نام خود و پدر و شمايل و خاندانش شناخته شود. گويد گفتم: فداى شما شوم كدام يك از آنها ايمان استوارترى دارد؟ فرمود: آن كه در روز با ابر سفر كند.

16 - مفضل بن عمر گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: گويا به قائم عليه السلام مى‏نگرم كه بر منبر كوفه است و اصحابش كه سيصد و سيزده تن و به شمار اصحاب جنگ بدر هستند در اطراف او هستند و آنان پرچمداران و حاكمان خداى تعالى بر خلقش در زمين هستند تا آنجا كه امام عليه السلام از قباى خود نامه‏اى با مهر طلايى بيرون آورد كه وصيتى از جانب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است و چون آن را بر آنها مى‏خواند به مانند گوسفندان وحشت زده و گيج از گردش مى‏رمند و جز وزير و يازده نقيب كسى براى وى باقى نمى‏ماند، همچنان كه به همراه موسى بن عمران نيز همين شمار باقى ماندند، آنها در زمين گردش مى‏كنند و مذهب حقى نمى‏يابند و به سوى او باز مى‏گردند. به خدا سوگند من مى‏دانم كه به آنها چه مى‏گويد كه به او كافر مى‏شوند.

17 - جابربن يزيد از امام باقر عليه السلام روايت كند كه فرمود: گويا اصحاب قائم عليه السلام را مى‏بينم كه به مشرق تا مغرب احاطه پيدا كرده‏اند و هر چيزى حتى درندگان و پرندگان وحشى مطيع آنها باشند و خشنودى آنها را طلب كنند تا به غايتى كه زمينى بر زمينى ديگر ببالد و بگويد: امروز يكى از ياران قائم عليه السلام بر من گذشت.

18 - ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: وقتى لوط عليه السلام به قومش مى‏گفت: اى كاش در برابر شما توانايى مى‏داشتم، يا به ركن شديد مأوى مى‏گرفتم، آرزو داشت كه توانايى قائم عليه السلام را داشته باشد و با اين كلام استوارى اصحاب او را ياد كرده است، زيرا مردى از اصحاب او توانايى چهل مرد را دارد و قلب او از پاره آهن استوارتر است و اگر بر كوههاى آهن بگذرند آنرا بر كنند و شمشيرهاى خود را در نيام نكنند تا آنكه خداى تعالى خشنود گردد.

19 - محمد بن فيض از امام باقر عليه السلام روايت كند كه فرمود: عصاى موسى متعلق به آدم عليهما السلام بود و در اختيار شعيب قرار گرفت و بعد از آن به موسى رسيد و اكنون در نزد ماست و اخيراً آن را ديدم و آن سبز است و گويا به تازگى از درخت بريده شده است و چون استنطاق شود سخن گويد و براى قائم عليه السلام مهيا است و او با آن همان كند كه موسى بن عمران كرد و آن عصا نيز همان كند كه به وى فرمان دهند و هر جا افكنده شود شعبده‏ها و جادوها را ببلعند.

20 - مفضل بن عمر گويد از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى‏فرمود: آيا مى‏دانى كه پيراهن يوسف عليه السلام چه بود؟ گفتم: نه، فرمود: چون براى ابراهيم عليه السلام آتش افروختند جبرائيل عليه السلام براى او پيراهنى بهشتى آورد و آن را در بر او كرد و گرما و سرما بر وى اثر نمى‏كرد و چون وفاتش فرا رسيد آن را در بر او كرد و گرما و سرماى بر وى اثر نمى‏كرد و چون وفاتش فرا رسيد آن را در تميمه‏اى كرد و بر اسحاق آويخت و او نيز بر يعقوب آويخت و چون يوسف به دنيا آمد بر او آويخت و در بازويش بود تا كارش به آنجا رسيد كه شنيده‏ايد و چون در مصر يوسف آن پيراهن را از تميمه بيرون آورد، يعقوب بوى آن را شنيد و اين همان قول خداى تعالى است كه در حكايت از او مى‏فرمايد: اگر مرا خطا كار ندانيد من بوى يوسف را استشمام مى‏كنم. و آن همان پيراهنى است كه از بهشت فرود آمد. گفتم: فداى شما شوم اكنون آن پيراهن در نزد كيست؟ فرمود: در دست اهل آن است و هنگام خروج قائم عليه السلام همراه اوست. سپس فرمود: علم يا هر چيز ديگرى كه پيامبران به ارث گذاشته‏اند منتهى به محمد صلى الله عليه و آله و سلم شده است.

21 - مفضل از ابوبصير از امام صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود: چون كارها منتهى به صاحب الامر شود خداى تعالى پستيها و بلنديهاى زمين را برابر كند و دنيا نزد او به منزله كف دستش شود، كدام يك از شما از اگر در كف دستش مويى باشد آن را نمى‏بيند؟

22 - حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور قال حدثنا الحسين بن محمد بن عامر عن المعلى بن محمد البصرى عن الحسن بن على الوشاء عن مثنى الحناط عن قتيبة الأعشى عن ابن أبى‏يعفور عن مولى لبنى شيبان عن أبى جعفر الباقر (ع) قال إذا قام قائمنا (ع) وضع يده على رءوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت بها أحلامهم

22 - ابن ابى يعفور از امام باقر عليه السلام روايت كند كه فرمود: چون قائم ما قيام كند دستش را بر سر بندگان نهد و از بركت آن دست عقل و خرد آنها كمال يابد.

23 - حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل رضى‏الله عنه قال حدثنا محمد بن يعقوب قال حدثنا أبو محمد القاسم بن العلاء قال حدثنى القاسم بن مسلم عن أخيه عبد العزيز بن مسلم و حدثنا أبو العباس محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقانى رضى الله عنه قال حدثنا أبو أحمد القاسم بن محمد بن على المروزى قال حدثنا أبو حامد عمران بن موسى بن إبراهيم عن الحسن بن القاسم الرقام قال حدثنى‏القاسم بن مسلم عن أخيه عبد العزيز بن مسلم قال كنا فى أيام على بن موسى الرضا (ع) بمرو فاجتمعنا فى الجامع يوم الجمعة من بدء مقدمنا فأداروا أمر الإمامة و ذكروا كثرة اختلاف الناس فيها فدخلت على سيدى (ع) فأعلمته خوضان الناس فتبسم (ع) ثم قال يا عبد العزيز بن مسلم جهل القوم و خدعوا عن أديانهم إن الله عز و جل لم يقبض نبيه (ص) حتى أكمل له الدين و أنزل عليه القرآن فيه تفصيل كل شى‏ء بين فيه الحلال و الحرام و الحدود و الأحكام و جميع ما يحتاج إليه الناس كملا فقال عز و جل ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ و أنزل فى حجة الوداع و هى آخر عمره (ص) الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً فأمر الإمامة من تمام الدين و لم يمض (ع) حتى بين لأمته معالم دينهم و أوضح لهم سبيلهم و تركهم على قصد الحق و أقام لهم عليا (ع) علما و إماما و ما ترك شيئا تحتاج إليه الأمة إلا بينه فمن زعم أن الله عز و جل لم يكمل دينه فقد رد كتاب الله العزيز و من رد كتاب الله عز و جل فهو كافر هل تعرفون قدر الإمامة و محلها من الأمة فيجوز فيها اختيارهم

إن الإمامة أجل قدرا و أعظم شأنا و أعلى مكانا و أمنع جانبا و أبعد غورا من أن يبلغها الناس بعقولهم أو ينالوها ب‏آرائهم أو يقيموا إماما باختيارهم إن الإمامة خص الله عز و جل بها إبراهيم الخليل (ع) بعد النبوة و الخلة مرتبة ثالثة و فضيلة شرفه بها و أشاد بها ذكره فقال عز و جل إِنِّى جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً فقال الخليل (ع) سرورا بها وَ مِنْ ذُرِّيَّتِى قالَ الله تبارك و تعالى لا يَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ فأبطلت هذه الآية إمامة كل ظالم إلى يوم القيامة و صارت فى الصفوة ثم أكرمها الله عز و جل بأن جعلها فى ذريته أهل الصفوة و الطهارة فقال عز و جل وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلًّا جَعَلْنا صالِحِينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ

فلم يزل فى ذريته يرثها بعض عن بعض قرنا فقرنا حتى ورثها النبى‏ص فقال الله عز و جل إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ فكانت له خاصة فقلدها (ص) عليا (ع) بأمر الله عز و جل على رسم ما فرضها الله عز و جل فصارت فى ذريته الأصفياء الذين آتاهم الله العلم و الإيمان لقوله عز و جل وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى كِتابِ اللَّهِ إِلى‏ يَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا يَوْمُ الْبَعْثِ وَ لكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فهى فى ولد على (ع) خاصة إلى يوم القيامة إذ لا نبى بعد محمد (ص) فمن أين يختار هؤلاء الجهال

إن الإمامة هى منزلة الأنبياء و إرث الأوصياء إن الإمامة خلافة الله تعالى و خلافة الرسول (ص) و مقام أمير المؤمنين و ميراث الحسن و الحسين (ع)

إن الإمامة زمام الدين و نظام المسلمين و صلاح الدنيا و عز المؤمنين إن الإمامة أس الإسلام النامى و فرعه السامى بالإمام تمام الصلاة و الزكاة و الصيام و الحج و الجهاد و توفير الفى‏ء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحكام و منع الثغور و الأطراف

الإمام يحل حلال الله و يحرم حرام الله و يقيم حدود الله و يذب عن دين الله و يدعو إلى سبيل ربه بالحكمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة الإمام كالشمس الطالعة للعالم و هى فى الأفق بحيث لا تنالها الأيدى‏و الأبصار

الإمام البدر المنير و السراج الزاهر و النور الساطع و النجم الهادى فى غياهب الدجى و البلد القفار و لجج البحار

الإمام الماء العذب على الظمأ و الدال على الهدى و المنجى من الردى الإمام النار على اليفاع الحار لمن اصطلى به و الدليل فى المهالك من فارقه فهالك

الإمام السحاب الماطر و الغيث الهاطل و الشمس المضيئة و السماء الظليلة و الأرض البسيطة و العين الغزيرة و الغدير و الروضة

الإمام الأمين الرفيق و الوالد الشفيق و الأخ الشقيق و مفزع العباد فى‏الداهية

الإمام أمين الله عز و جل فى خلقه و حجته على عباده و خليفته فى بلاده و الداعى إلى الله عز و جل و الذاب عن حرم الله عز و جل

الإمام هو المطهر من الذنوب المبرأ من العيوب مخصوص بالعلم موسوم بالحلم نظام الدين و عز المسلمين و غيظ المنافقين و بوار الكافرين

الإمام واحد دهره لا يدانيه أحد و لا يعادله عالم و لا يوجد منه بدل و لا له مثل و لا نظير مخصوص بالفضل كله من غير طلب منه له و لا اكتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب فمن ذا الذى يبلغ معرفة الإمام أو يمكنه اختياره هيهات هيهات ضلت العقول و تاهت الحلوم و حارت الألباب و حسرت العيون و تصاغرت العظماء و تحيرت الحكماء و حصرت الخطباء و تقاصرت الحلماء و جهلت الألباء و كلت الشعراء و عجزت الأدباء و عييت البلغاء عن وصف شأن من شأنه أو فضيلة من فضائله فأقرت بالعجز و التقصير و كيف يوصف أو ينعت بكنهه أو يفهم شى‏ء من أمره أو يقوم أحد مقامه أو يغنى غناه لا و كيف و أنى و هو بحيث النجم من أيدى المتناولين و وصف الواصفين

فأين الاختيار من هذا و أين العقول عن هذا و أين يوجد مثل هذا ظنوا أن ذلك يوجد فى غير آل الرسول (ص) كذبتهم و الله أنفسهم و منتهم الباطل فارتقوا مرتقى صعبا دحضا تذل عنه إلى الحضيض أقدامهم و راموا إقامة الإمام بعقول حائرة ناقصة و آراء مضلة فلم يزدادوا منه إلا بعدا قاتلهم الله أنى يؤفكون

لقد راموا صعبا و قالوا إفكا و ضلوا ضلالا بعيدا و وقعوا فى الحيرة إذ تركوا الإمام عن بصيرة و زين لهم الشيطان أعمالهم فصدهم عن السبيل و كانوا مستبصرين رغبوا عن اختيار الله و اختيار رسوله إلى اختيارهم و القرآن يناديهم وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ و قال عز و جل وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ و قال عز و جل ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ و قال عز و جل أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها أم طبع الله على قلوبهم فهم لا يفقهون أم قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لا يَسْمَعُونَ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ أم قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا بل هو بفضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم

فكيف لهم باختيار الإمام و الإمام عالم لا يجهل و راع لا ينكل معدن القدس و الطهارة و النسك و الزهادة و العلم و العبادة مخصوص بدعوة الرسول و هو نسل المطهرة البتول لا مغمز فيه فى نسب و لا يدانيه دنس له المنزلة الأعلى لا يبلغها ذو حسب فى البيت من قريش و الذروة من هاشم و العترة من آل الرسول و الرضا من الله عز و جل شرف الأشراف و الفرع من آل عبد مناف نامى العلم كامل الحلم مضطلع بالإمامة عالم بالسياسة مفروض الطاعة قائم بأمر الله ناصح لعباد الله حافظ لدين الله عز و جل

إن الأنبياء و الأئمة (ع) يوفقهم الله و يؤتيهم من مخزون علمه و حكمته ما لا يؤتيه غيرهم فيكون علمهم فوق علم أهل زمانهم فى قوله عز و جل أَ فَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّى إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ و قوله عز و جل وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ و قوله عز و جل فى طالوت إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ و قال لنبيه (ص) وَ كانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً و قال عز و جل فى الأئمة من أهل بيته و عترته و ذريته صلوات الله عليهم أجمعين أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهِيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِيراً

إن العبد إذا اختاره الله تعالى لأمور عباده يشرح لذلك صدره و أودع قلبه ينابيع الحكمة و ألهمه العلم إلهاما فلم يعى بعده بجواب و لا يحير فيه عن الصواب فهو معصوم مؤيد موفق مسدد قد أمن الخطأ و الزلل و العثار يخصه الله تعالى بذلك لتكون حجته البالغة على عباده و شاهده على خلقه و ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ

فهل يقدرون على مثل هذا فيختاروه أو يكون خيارهم بهذه الصفة فيقدموه تعدوا و بيت الله الحق و نبذوا كتاب الله وراء ظهورهم كأنهم لا يعلمون و فى كتاب الله الهدى و الشفاء فنبذوه و اتبعوا أهواءهم فذمهم الله و مقتهم و أتعسهم

فقال عز و جل وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و قال عز و جل فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ و قال كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ.

23 - عبدالعزيز بن مسلم گويد: در ايام على بن موسى الرضا عليه السلام در مرو بوديم و در اولين جمعه پس از ورودمان در مسجد جامع گرد آمديم و حاضران انجمن از امامت و كثرت اختلاف مردم در اين باب سخن گفتند من بر سرور خود كه درود خدا بر او باد وارد شدم و او را از خوض كردن مردم در اين باب آگاه كردم، امام عليه السلام تبسمى كرد و فرمود: اى عبدالعزيز مسلم اين مردم نادانند و در دين خود فريب خورده‏اند. خداى تعالى پيامبرش را قبض روح نكرد مگر آنكه دينش را كامل گردانيد و قرآن را بر وى فرو فرستاد كه در آن تفصيل هر چيزى هست، حلال و حرام و حدود و احكام و جميع نيازمنديهاى مردم در آن بيان شده است، ما فرطنا فى الكتاب من شى‏ء در قرآن چيزى را بى‏بيان نگذاشتيم و نيز در آن عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حجه الوداع اين آيه را فرو فرستاد: امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين براى شما پسنديدم. پس امر امامت از كمال دينشان را تبيين فرمود و راه آنها را روشن كرد و حوائج امت را تبين فرمود و كسى كه مى‏پندارد خداى تعالى دينش را كامل نكرده كتاب خداى عزيز را رد كرده است و كسى كه كتاب خداى تعالى را رد كند كافر شده است. آيا آنها قدر امامت و موقعيت آن را در ميان ملت مى‏دانند تا برگزيدن امام براى آنها روا باشد.

امامت قدرى جليل‏تر و شأنى عظيمتر و مكانى بلندتر و جانبى منيع‏تر و باطنى عميقتر از آن دارد كه مردم به واسطه عقولشان به آن برسند يا آنكه به اختيار خود امامى را منصوب كنند، امامت مقامى است كه ابراهيم خليل بعد از آنكه به مقام نبوت و خلت فائز شد در وراى آن و در مرتبه سوم بدان دست يافت و فضيلتى است كه خداوند او را به آن مشرف ساخته و آن را ستوده و فرموده است: من تو را براى مردم امام قرار مى‏دهم و خليل عليه السلام با سرور گفت: آيا از ذريه من نيز امام خواهد بود؟ و خداى تعالى فرمود: عهد من به ظالمان نمى‏رسد اين آيه امامت هر ظالمى را تا روز قيامت باطل كرده و آن را مخصوص اصفياء گردانيده است. آنگاه خداى تعالى او را گرامى داشت و امامت را در ذريه و نژاد برگزيده و پاك او قرار داد و فرمود: و ما به او اسحاق و يعقوب را بخشيديم و همه آنها را شايسته قرار داديم و آنها را امامانى قرار داديم كه به دستور ما هدايت مى‏كردند و انجام كارهاى خير و اقامه صلوه و اعطاء زكاه را به آنان وحى كرديم و براى عبادت كنندگان بودند.

و اين امامت پيوسته در ذريه او بود و قرن به قرن آن را از يكديگر ارث مى‏بردند تا آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وارث آن گرديد و خداى تعالى فرمود: سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كردند و همين پيامبر و مؤمنان و خداوند ولى مؤمنين است. و اين مقام امامت اختصاص به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم داشت و آن را به امر خداى تعالى و به روشى كه او واجب كرده است به على عليه السلام تفويض فرمود و در ذريه برگزيده او جارى شد، كسانى كه خداى تعالى به آنها علم و ايمان داده است چنانكه فرموده است: آنان كه به آنها علم و ايمان داده شده است گفتند: شما تا روز قيامت در كتاب خدا مانديد و اين روز قيامت است وليكن شما نمى‏دانيد. آرى امامت در فرزندان على عليه السلام تا روز قيامت جارى است. زيرا كه پس از محمد صلى الله عليه و آله و سلم پيامبرى نيست. چگونه اين جهال امام بر مى‏گزينند.

امامت مقام انبياء و ارث اوصياء است، امامت جانشينى خدا و جانشينى رسول و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين عليهم السلام است.

امامت زمادم دين و نظام مسلمين و صلاح دنيا و عزت مؤمنين است. امامت بنياد پاك اسلام و شاخه پربركت آن است، به واسطه امامت نماز و زكاه و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنائم و صدقات و اجراى حدود و احكام و مرزبانى سرحدات و اطراف تحقق مى‏يابد.

امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى‏كند و حدود الهى را اقامه و از دين خدا دفاع مى‏نمايد و با حكمت و موعظه حسنه و حجت بالغه مردم را به راه پروردگار فرا مى‏خواند امام مانند شمس طالعه براى عالم است و او در افقى است كه آيادى و ابصار بدو نرسد.

امام بدر منير و سراج زاهر و نور ساطع و ستاره هادى در شبهاى تاريك و بيابانهاى بى‏آب و علف و درياهاى پرگرداب است.

امام آب گوارا به كام تشنگان و راهنماى هدايت و رهاننده از گمراهى است.

امام آتشى بر بلندى و گرمابخش سرمازدگان و دليل در مهالك است كه هر كس از آن مفارقت كند هلاك خواهد شد.

امام ابر بارنده و باران سيل آسا و خورشيد رخشنده و آسمان سايه افكننده و زمين گسترده و چشمه جوشنده و بركه و روضه است.

امام يارى امين و پدرى مهربان و بردارى دلسوز و پناهگاه بندگان در حوادث ناگوار است.

امام امين خداى تعالى در ميان خلايق و حجت او بر بندگان و خليفه او در بلاد و داعى به خداى تعالى و مدافع از حريم خداى تعالى است.

امام مطهر از گناهان و مبراى از عيوب و مخصوص به علم و موسوم به بردبارى و نظام دين و عزت مسلمين و موجب خشم منافقين و هلاكت كفار است.

امام يگانه دوران است، هيچ كس به پايه او نرسد و عالمى با او برابر نگردد و همتا و مثل و نظيرى ندارد و بى‏اكتساب و طلب به فضل و كمال مخصوص گشته و از جانب مفضل وهاب بدان اختصاص يافته است. كيست كه بتوانند به كنه معرفت امام دست يابد يا آنكه بتواند او را برگزيند؟ هيهات! هيهات! عقل و دانش در او گم و خردها حيران و چشمها بى‏فروغ و بزرگان كوچك و حكيمان متحير و خطيبان الكن و خردمندان قاصر و دانايان جاهل و شاعران درمانده و اديبان ناتوان و بليغان عاجزند كه شأنى از شئون و فضيلتى از فضايل امام را توصيف كنند و به ناتوانى و تقصير خود معترفند چه رسد به آنكه كنه او توصيف شود و يا آنكه چيزى از اسرار او فهميده شود يا كسى قائم مقام و نايب او شود؟ نه، از كجا و چگونه چنين چيزى ممكن است، او مانند ستاره‏اى است كه از دسترسى و توصيف خلايق برتر است.

اين مقام چقدر از اختيار و عقول مردم فاصله دارد و كجا چنين مقامى يافت مى‏شود؟ مى‏پندارند كه امام در غير آل رسول عليهم السلام يافت مى‏شود، به خدا سوگند خودشان خود را دروغگو شمردند و آنها را اباصيل ايشان به آرزوهاى باطل واداشته است و به گردنه سخت و لغزنده‏اى بالا رفته‏اند كه گامهايشان گمراه كننده خود امامى را بر گزينند كه جز دورى و گمراهى بر ايشان نيفزايد خدا ايشان را بكشد، تا كى نسبت ناروا مى‏دهند؟

سختى را طلب كردند و سخن دروغ بر زبان جارى نمودند و به گمراهى عميقى در افتادند و در حيرت و سرگردانى واقع شدند، زيرا كه از روى بصيرت امام را ترك كردند و شيطان اعمالشان را آراست و آنان را از سيل الهى بازداشت در حالى كه مستبصر بودند، از برگزيده خدا و رسول روى برگردانيده و به جانب برگزيده خود روى آوردند در حالى كه نداى قرآن كريم به آنان چنين است: و پروردگار تو هر كسى را كه بخواهد مى‏آفريند و او را برمى گزيند و ايشان را اختيارى نيست سبحان الله و تعالى عما يشركون و باز فرموده است: هيچ زن و مرد مؤمنى را نسزد كه چون خدا و رسولش حكمى كنند امر ديگرى را اختيار كنند. و فرموده است: چگونه‏ايد كه چگونه حكم مى‏كنيد؟ آيا كتابى داريد كه از آن بياموزيد؟ آيا آنچه كه اختيار مى‏كنيد رواست؟ آيا عليه ما سوگندى داريد كه تا روز قيامت حق حكومت و قضا داريد؟ از ايشان بپرس كدام يك از آنها به چنين مطلبى زعيم است؟ يا براى آنها شريكانى است، پس اگر راست مى‏گويند شركاء خود را بياورند. و خداى تعالى فرمود: آيا در قرآن تدبر نمى‏كنند يا آنكه قلوبشان مقفول است؟ يا آنكه خداوند بر قلوب آنها مهر نهاده و نمى‏فهمند؟ يا آنكه گفتند شنيديم ولى نمى‏شنودند و نزد خداوند بدترين جنبندگان كران و گنگانند كه تعقل نمى‏كنند و اگر خيرى در آنها بود خداوند آنها را شنوا مى‏كرد و اگر شنوا مى‏كرد پشت مى‏كردند و اعراض مى‏نمودند. و يا آنكه گفتند شنيديم و نافرمانى كرديم. آرى مقام امامت به فضل الهى است و آن را به هر كس كه خواهد اعطا مى‏كند و الله ذوالفضل العظيم.

آنان چگونه مى‏توانند امام را برگزينند در حالى كه امام عالمى است كه نادانى ندارد و سرپرستى است كه نكول نكند و معدن قدس و طهارت و طريقت و زهد و علم و عبادت است و مخصوص به دعوت رسول خدا و تعيين اوست و از نسل مطهر بتول است و در نژاد او تيرگى نيست و پليدى راه ندارد و براى او منزلتى است كه هيچ ذو حسبى بدان نرسد از خاندان قريش و نسب بلند هاشم و عترت آل رسول، و مرضى خداى تعالى است، شرف اشراف و فرعى از شجره عبدمناف است، علمش نامى و حلمش كامل مى‏باشد، آفريده شده براى امامت، عالم به سياست و واجب لطاعه است، قائم به امر خدا، ناصح بندگان خدا و حافظ دين او است. خداوند پيامبران و امامان را توفيق مى‏دهد و از مخزن علم و حكمت خود به آنان چيزى را عطا مى‏كند كه به ديگران نمى‏دهد و علم آنان فوق علم سايرين است چنان كه خداى تعالى مى‏فرمايد: آيا كسى كه به حق فرا مى‏خواند شايسته‏تر است تا از او تبعيت شود يا كسى كه مهتدى نيست مگر آنكه او را هدايت كنند چه مى‏گوييد و چگونه حكم مى‏كنيد؟ و باز مى‏فرمايد: و كسى را كه حكمت داده‏اند خير كثير به او ارزانى كرده‏اند و جز خردمندان متذكر نمى‏شوند. در داستان طالوت مى‏فرمايد: و كسى را كه حكمت داده‏اند خير كثير به او ارزانى كرده‏اند و جز خردمندان متذكر نمى‏شوند. در داستان طالوت مى‏فرمايد: خداوند او را برگزيده و در علم و جسم برترى داد و خداوند پادشاهى خود را به هر كس كه بخواهد ارزانى مى‏كند و خداوند واسع و عليم است. و به پيامبر فرمود: و فضل خداوند بر تو بسيار است. و خداى تعالى درباره ائمه از اهل بيت و عترت و ذريه او صلوات الله عليهم اجمعين مى‏فرمايد: آيا بر مردم حسد مى‏ورزند، مردمى كه خداوند فضل خود را به آنان ارزانى فرموده است؟ ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت و ملك عظيمى داديم و برخى به آن ايمان آورده و برخى ديگر از آن روى مى‏گردانند و جهنم آتش كافى دارد.

چون خداى تعالى بنده‏اى را براى امور بندگانش برگزيند به او شرح صدرى عطا كند و در دلش چشمه‏هاى حكمت به وديعه نهد و دانش را به او الهام فرمايد و پس از آن او در جوابى در نماند و در صوابى حيران نماند. او معصوم مؤيد و موفق مسدد و از خطا و لغزش در امان است، خداوند او را بدين اوصاف مخصوص مى‏گرداند تا حجت بالغه بر بندگان و شاهد بر خلايق باشد و ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم.

آيا بشر به چنين امورى قادر است تا او را برگزيند يا آنكه برگزيده آنها چنين اوصافى دارد تا او را پيش بيندازند؟

به بيت الله سوگند كه با حق دشمنى كردند و كتاب خدا را پشت سرانداختند، گويا نمى‏دانند، و در كتاب خدا هدايت و شفاء است آن را به كنارى انداختند و از هوى و هوس پيروى كردند و خداوند آنها را نكوهش كرد و دشمن داشت و بدبخت كرد.

خداى تعالى فرمود: و كيست كه گمراه‏تر باشد از كسى كه بى‏رهبرى خداوند از هوى پيروى كند كه خداى تعالى ستمكاران را هدايت نمى‏كند. و فرموده است: بدا به حال ايشان و نابود كند اعمال ايشان را و فرمود: نزد خدا و مؤمنان دشمنى بزرگى است و اين چنين خداوند بر قلب متكبر ستمكار مهر مى‏نهد.

هذا آخر الجزء الثانى من كتاب كمال الدين و تمام النعمه فى اثبات الغيبة و كشف الحيرة تصنيف الشيخ ابى جعفر محمد بن على بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه القمى - قدس الله روحه و نور ضريحه - و به كمل الكتاب و تم

و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و سلم تسليماً كثيراً

جزء دوم كتاب كمال الدين و تمام النعمه در اثبات غيبت و برطرف كردن حيرت تأليف شيخ بزرگوار ابوجعفر محمد بن على بن حسين بن موسى بن بابويه قمى - قدس الله روحه و نور ضريحه - به پايان رسيد و با اين جزو دوم كتاب او كامل و تمام شد. و الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين و سلم تسليماً كثيراً

ترجمه اين جز در تاريخ 16 جمادى الثانيه 1420 مطابق با 5 مهر 1378 به پايان رسيد.

عضو هيئت علمى

دانشكده الهيات و معارف اسلامى دانشگاه تهران

منصور پهلوان