10-
امير المؤمنين فرمود:
در قبا حضور پيغمبر رسيدم و چند تن از اصحابش شرف حضور داشتند چون مرا
ديد چهره اش شاد شد و لبخند زد، سپيدى دندانهايش را مانند برق ديدم سپس
فرمود نزد من بيا اى على نزد من بيا و مرا بخود نزديك كرد تا رانم
برانش چسبيد سپس رو باصحابش فرمود اى گروه اصحاب من با آمدن برادرم على
بسوى اصحاب من رحمت بشما رو آورد و به راستى على از منست و من از على
جانش از جان منست و گلش از گلم او برادرم و وصى و خليفه بر امت منست در
زندگى من و پس از مرگم هر كه فرمانش برد فرمانم برده و هر كه موافقت او
كند موافق منست و مخالفش مخالف من .
11- رسول خدا فرمود:
هر كه شاد است بزندگى من زنده باشد و بمرگ من بميرد و در جنت عدن به
منزل من درآيد و نهالى كه خدايش كاشته بچسبد و باو بگويد باش تا باشد
بايد دوستدار على بن ابى طالب باشد و اوصياء از فرزندانش را پيروى كند
زيرا آنان عترت منند و از گل من آفريده شده اند و از دشمنانشان بخدا
شكوه كنم كه منكر فضل آنهايند و قطع صله آن ها كنند و بخدا كه پس از من
فرزندم حسين كشته شود و خدا شفاعتم را از آنها دريغ دارد.
مجلس دهم ده روز از شعبان مانده سال 367
1- امام صادق
فرمود:
هر كس تا چهل سالگى راه دستى دارد و چون باين سن رسيد خدا بفرشتگانش
وحى كند كه بنده مرا عمرى دادم بر او سخت گيريد و درشتى كنيد و پاسش
داريد و كم و زياد و خرد و درشت عملش را بنويسيد از امام صادق پرسيدند
از قول خداى عز و جل (فاطر 37) آيا بشما عمرى نداديم كه متذكر در آن
تذكر يابد؟ فرمود سرزنش هيجده ساله است .
2- امام صادق (ع) فرمود:
پيره مردى را روز قيامت بياورند و نامه عملش را بدستش دهند و از برونش
كه بسوى مردم است جز بدى ديده نشود و بر او بسيار ناگوار گذرد و
ميگويد پروردگارم فرمائى بدوزخ روم جبار جل جلاله ميفرمايد اى پيرمرد
من شرم دارم كه تو را عذاب كنم با اينكه در دنيا نماز ميخواندى ، بنده
مرا ببهشت بريد.
3- رسول خدا فرمود:
هر مؤمنى بميرد و يك ورق از او بماند كه دانشى بر آن باشد ورقه روز
قيامت ميان او و دوزخ پرده شود و خداى تبارك و تعالى بهر حرفى كه در آن
نوشته است شهرى او دهد كه هفت برابر دنيا باشد مؤمنى نباشد كه يك ساعت
نزد عالمى نشيند جز آنكه پروردگارش عز و جل ندا كند نزد حبيبم نشستى
بعزت و جلالم سوگند تو را با او ساكن بهشت كنم و و باك ندارم .
4- امام صادق فرمود:
مردم خداى عز و جل را بسه روش بپرستيدند يك طبقه براى رغبت در ثواب اين
پرستش حريصانست و بر اساس طمع است و ديگرى از ترس دوزخ اين عبادت
بنده ها است و از ترس است ولى من از دوستى او را بپرستم اين عبادت
كريمانست و مايه آسودگيست براى گفته او عز و جل (سوره نمل 89) و براى
گفته خداى عز و جل (سوره آل عمران 31) بگو اگر شما دوست داريد خدا را
پيرو من باشيد تا خدا شما را دوست دارد و گناهانتان را بيامرزد و هر كه
خدا را دوست دارد خدايش دوستدارد و هر كه را خدا دوست دارد از
آسودگانست .
5- امام صادق فرمود:
براى يارى مؤمن از طرف خدا همين بس كه به بيند دشمنش خدا را نافرمانى
ميكند.
6- از اصغ بن نباته كه گفت :
امير المؤمنين فرمود منم خليفه رسول خدا (ص) و وزيرش و وارثش
منم برادر رسول خدا و وصيش و حبيبش منم برگزيده رسول خدا (ص) و صاحب او
منم عموزاده رسول خدا (ص) و شوهر دخترش و پدر فرزندانش منم سيد
اوصياء و وصى سيد انبياء من حجت عظمى و آيت كبرى و مثل اعلى و باب
پيغمبر مصطفى منم عروه وثقى و كلمه تقوى و امين خداى تعالى و ذكره بر
اهل دنيا.
7- امام صادق فرمود:
چون فاسق فسق خود را آشكار كرد غيبت ندارد.
8- رسول خدا (ص) فرمود:
جبرئيل از طرف خداى جليل جل جلاله نزد من آمد و گفت اى محمد خداى جل
جلاله بتو سلام ميرساند و ميفرمايد برادرت على را مژده بده كه هر كه
دوستش دارد من عذابش نكنم و هر كه دشمنش دارد ترحم نكنم .
9- رسول خدا (ص) فرمود:
در روز قيامت بنده اى گام بر ندارد تا از چهار چيز پرسش شود از عمرش كه
در چه گذرانده و از جوانى اش كه در چه بسر رسانده و از مالش كه از كجا
آورده و از دوستى ما خانواده .
10- عايشه گويد:
حضور رسول خدا (ص) بودم كه على بن ابى طالب آمد و آن حضرت فرمود اين
سيد عربست گفتم يا رسول اللّه تو سيد عرب نيستى ؟ فرمود من سيد اولاد
آدمم و على سيد عرب گفتم سيد يعنى چه ؟ گفت كسى كه طاعتش فرض است چون
طاعت من .
11- معمر گويد:
حضور امام صادق نشسته بودم كه زيد بن على بن الحسين آمد و دو پشته در
خانه را گرفت امام صادق فرمود عمو جانم تو را بخدا پناه دهم كه همان
بدار زده كناسه باشى مادر زيد گفت بخدا حسد تو را باين گفتار وادارد
براى پسرم فرمود كاش از حسد بود كاش از حسد بود تا سه بار سپس فرمود
پدرم از جدم برايم روايت كرده كه از اولادش زيد نامى خروج كند و در
كوفه كشته شود و در كناسه بدار رود و از گورش بر آورند براى روحش درهاى
آسمان گشوده گردد و اهل آسمانها بدو شاد گردند جانش را در گلوگاه پرنده
اى نهند تا او را در هر جاى بهشت خواهد گردش دهد،
12- جابر جعفى گويد:
حضور ابو جعفر محمد بن على (ع) رسيدم و برادرش زيد خدمت او بود و معروف
بن خربوذ مكى هم وارد شد امام پنجم فرمود اى معروف از اشعار طرفه اى كه
دارى برايم بخوان معروف اين قطعه را سرود:
ابو مالك بجانت ناتوان نيست |
|
ضعيف و سست همچون ديگران نيست |
نميورزد عناد از گفته خويش |
|
نه از نهى حكيمش دشمنى كيش |
و ليكن بود سيدى رادمرد |
|
طبيعت بلند است و شيرين خورند |
به آقائى است او بفرمان تو |
|
كفايت كند بهر تو كار تو |
گويد امام پنجم دست بر شانه هاى زيد گذاشت و فرمود اى أ بو الحسن اين
ستايش براى تو است .
مجلس يازدهم روز جمعه شش روز از شعبان مانده 367
1- امام پنجم فرمود:
رسول خدا (ص) در آخرين جمعه ماه شعبان اين خطبه را خواند، حمد خدا كرد
و ستايش او نمود و سپس فرمود اى مردم ماهى بر شما سايه افكنده كه در آن
شبى است بهتر از هزار ماه آن رمضانست خدا روزه اش را واجب كرده و يك شب
نماز نافله آن را برابر هفتاد شب در ماه ديگر مقرر ساخته هر كه عمل
مستحبى در آن كند چون عمل واجبى است كه در ماههاى ديگر و هر كه فريضه
اى در آن انجام دهد چون كسى باشد كه هفتاد فريضه در ماههاى ديگر انجام
دهد آن ماه شكيبائى است و مزد شكيبائى بهشت است آن ماه همدردى است آن
ماهى است كه خدا بيفزايد در آن بروزى مؤمن هر كه در آن روزه دار مؤمنى
را افطار دهد نزد خداى عز و جل ثواب آزاد كردن بنده اى دارد و گناهان
گذشته اش آمرزيده شود ب آن حضرت عرض شد يا رسول اللّه همه ما توانا
نيستيم كه روزه دارى افطار دهيم فرمود خداى تبارك و تعالى كريم است ،
همين ثواب را ميدهد بشما كه توانا هستيد بشربتى از شير كه بدان روزه
دارى را افطار دهيد يا شربتى از آب گوارا يا چند دانه خرما كه بر بيش
از آن قدرت نداريد هر كه در آن از خدمت مملوك خود تخفيف دهد خدا در
حساب او تخفيف دهد آن ماهى است كه اولش رحمت و ميانش آمرزش و آخرش
اجابت و آزادى از دوزخ است در اين ماه از چهار خصلت بى نياز نباشيد دو
تا براى رضاى خدا و دو تا براى نياز خود آن دو كه براى رضاى خداست
گواهى اينكه معبود حقى نيست جز خدا و براستى من رسول خدايم و آن كه دو
بدان نياز داريد از خدا بخواهيد حوائج خود را و بهشت را و از خدا
بخواهيد عافيت و پناه طلبيد از آتش .
2- حمزة بن محمد گويد:
بامام يازدهم حسن عسكرى نوشتم چرا خداى عز و جل روزه را واجب كرده پاسخ
آمد براى آنكه توانگر درد گرسنگى را بچشد و بدرويش بخشش كند.
3- معاذ بن جبل با ديده گريان خدمت رسول خدا (ص)
رسيد و سلام كرد جواب گفت و فرمود:
اى معاذ چرا گريه ميكنى ؟ عرضكرد جوانى تر و تازه و خوشرنگ و زيبا روى
بر در است و چون زن رود مرده بر جوانى خود ميگريد و ميخواهد خدمت شما
برسد، رسول خدا فرمود اى معاذ آن جوان را نزد من آر او را وارد كرد
سلام كرد جوابش داد و سپس فرمود اى جوان براى چه گريه ميكنى ؟ گفت چرا
نگريم گناهانى مرتكب شدم كه اگر خداى عز و جل ببرخى از آنها مؤ اخذه ام
كند مرا بدوزخ برد و محققا مرا مؤ اخذه ميكند و هرگز مرا نمى آمرزد
رسول خدا (ص) فرمود چيزى را با خدا شريك كردى ؟ گفت بخدا پناه برم از
اينكه چيزى را با پروردگارم شريك دانم نفس محترم را كشتى ؟ گفت نه
پيغمبر فرمود اگر گناهانت مانند كوههاى بلند باشد خدا مى آمرزد جوان
گفت از كوههاى بلند بزرگتر است پيغمبر فرمود اگر گناهانت مانند هفت
زمين و درياها و ريگها و درختها و آنچه خلق در آنها است باشد خدا مى
آمرزد گفت از همه اينها بزرگتر است پيغمبر فرمود اگر چون هفت آسمان و
ستارگان و عرش و كرسى باشد خدا بيامرزد گفت از همه اينها بزرگتر است
پيغمبر به او با خشم نگاه كرد و فرمود اى جوان واى بر تو گناهان تو
بزرگتر است يا پروردگارت ؟ جوان رو بر خاك نهاد و ميگفت منزه باد
پروردگارم چيزى از پروردگارم بزرگتر نيست پروردگارم يا نبى اللّه
بزرگتر از هر چيز است پيغمبر فرمود گناه بزرگ را جز خداى بزرگ نيامرزد
جوان گفت نه بخدا يا رسول اللّه پيغمبر فرمود واى بر تو اى جوان بمن
گزارش ندهى يكى از گناهانت را؟ عرضكرد چرا عرض ميكنم من هفت سال بود
نبش قبر ميكردم و مرده ها را بيرون مى آوردم و كفن آنها را بر ميگرفتم
يك دختر از انصار مرد و چون بخاكش سپردند و برگشتند و شب شد گورش را
شكافتم و درش آوردم و كفن او را پر گرفتم و برهنه اش بر لب گور انداختم
و برميگشتم كه شيطان آمد و او را بنظرم جلوه داد و ميگفت مگر آن شكم
صاف و بلوريش را نبينى و آن كفل فربهش را، تا بر او برگشتم و با او در
آميختم و او را بجاى خود وانهادم و از پشت سرم آوازى شنيدم كه ميگفت اى
جوان واى بر تو از حاكم روز جزا روزى كه مرا با تو احضار كند من كه
برهنه ام انداختى در قشون مردگان و از گورم در آوردى و كفنم بردى و
جنبم بحساب راندى واى بر جوانى تو از دوزخ من گمان ندارم هرگز بوى بهشت
را بشنوم يا رسول اللّه نظر شما چيست ؟ پيغمبر فرمود اى فاسق از من
دورشو كه ميترسم منهم به آتش تو بسوزم چه نزديكى به آتش و پى در هم
پيغمبر ميفرمود و با دست او را دور باش ميداد تا از نظر او ناپديد شد و
رفت و در شهر مدينه توشه اى بر گرفت و به يكى از كوههاى مدينه رفت و در
آنجا بعبادت پرداخت جبه موئى پوشيد و هر دو دست خود را بگردنش بست و
فرياد زد پروردگارا اين بنده تو است پيش تو فكار است و دست بگردن
پروردگارا تو مرا ميشناسى و ميدانى چه لغزشى كردم سيدى پروردگارم من
پشيمان گشتم و تائب نزد پيغمبرت رفتم مرا راند و بترسم افزود از تو
خواهم بنام تو و جلال و عظمت سلطانت كه نوميدم نكنى و دعايم بيهوده
مسازى و از رحمتت محرومم مكنى تا چهل شب و روز پى در هم همين را ميگفت
تا درنده و دام برايش گريستند پس از چهل شبانه روز دست بدعا برداشت و
گفت آنچه در حاجت خود توانستم كردم اگر دعايم مستجاب كردى به پيغمبرت
وحى كن و اگر نكردى و نيامرزيدى و كيفرم خواهى بزودى ب آتش بسوزانم يا
در دنيا هلاكم كن كه از رسوائى روز قيامت خلاصم كنى خدا اين آيه را به
پيغمبرش فرستاد (آل عمران 135) آنان كه چون هرزگى كردند يعنى زنا يا
بخود ستم كردند يعنى گناه بزرگتر از زنا كه نبش قبر و بردن كفنها است
بياد خدا افتادند و براى گناه خود آمرزش خواستند يعنى ترسيدند از خدا
و زود توبه كردند كيست كه گناه را بيامرزد جز خدا خداى عز و جل ميگويد
اى محمد بنده ام پيش تو آمد و او را راندى كجا برود و كه را بخواهد و
از كه خواهش آمرزش گناه خود كند جز من سپس فرمود خداى عز و جل و اصرار
نكردند بدان چه كردند و ميدانستند ميفرمايد ادامه ندادند به نبش قبور و
بردن كفن آنان را پاداش از طرف پروردگارشان آمرزش است و بهشتها كه كه
از زير آن نهرها روانست، در آن جاويد بمانند و چه خوبست مزد عاملان چون
اين آيه بپيغمبر نازل شد بيرون شد و با تبسم اين آيه را ميخواند و
باصحابش گفت كى مرا باين جوان تائب راهنمائى كند؟ معاذ گفت يا رسول
اللّه بمن خبر رسيده كه در فلان جاست رسول خدا با اصحابش رفتند تا در
كوه آن جوان را يافتند كه ميان دو سنگ دستها بگردن بسته و رويش سياه
شده و مژگانهايش ريخته از گريه و ميگويد اى آقايم مرا خوشرو و زيبا
آفريدى كاش ميدانستم ميخواهى در آتشم بسوزانى يا در پناهت ماوى دهى
خدايا تو تو احسان و نعمت فراوان بمن دادى كاش ميدانستم سرانجامم بهشت
است يا دوزخ خدايا خطايم بزرگتر از آسمانها و زمين است و از كرسى و عرش
عظيم كاش مى دانستم خطايم را مىآمرزى يا روز قيامت مرا رسوا ميكنى
پياپى چنين ميگفت و ميگريست و خاك پيغمبرى پس از من نيست اى على تو وصى
و خليفه منى هر كه وصايت و خلافت تو را منكر شود از من نيست و من از او
نيستم و من روز قيامت خصم اويم اى على تو افضل امتى در فضل و پيشتر همه
در اسلام و بيشتر همه در علم و حليمتر و دلدارتر و سخاوتمندتر همهاى
اى على پس از من تو امام و اميرى و تو صاحب و سرورى و وزيرى و در امت
من مانند ندارى اى على تو قسمت كن بهشت و دوزخى بدوستى تو ابرار از
فجار شناخته شوند و بدان از نيكان تميز يابند و مؤمنان از كافران جدا
گردند.
مجلس دوازدهم سه شنبه سه روز مانده از شعبان سال
367
1- امام پنجم فرمود:
چون چشم رسول خدا بماه رمضان مى افتاد رو بقبله ميكرد ميفرمود خدايا آن
را نو كن بر ما بامنيت و ايمان و تندرستى و مسلمانى و عافيت سرا پا و
روزى فراوان و دفع بيمارى و تلاوت قرآن و كمك بر نماز و روزه خدايا ما
را براى ماه رمضان سالم دار و آن را براى ما سلامت دار و از ما دريافت
كن تا ماه رمضان بگذرد و ما را آمرزيده باشى سپس رو بمردم ميكرد و
ميفرمود اى گروه مردم مسلمان چون ماه نو رمضان بر آيد شياطين متمرد در
بند شوند و درهاى آسمان و درهاى بهشت و درهاى رحمت گشوده گردند و درهاى
دوزخ بسته شوند و دعا مستجاب گردد و براى خداى عز و جل نزد هر افطارى
آزادشدگانى باشند كه آنها را از دوزخ آزاد كند و هر شب منادى فرياد زند
آيا خواهشمندى هست ؟ آيا آمرزشجوئى هست ؟ خدايا بهر خرج كنى عوض بده و
بهر ممسكى تلف بده تا چون هلال شوال بر آيد فرياد شود بمؤمنان كه فردا
براى جائزه هاى خود حاضر باشيد كه فردا روز جائزه است سپس امام پنجم
فرمود هلا بدان كه جانم بدست او است اين جائزه پول طلا و نقره نيست .
2- سعيد بن جبير گويد:
با بن عباس گفتم ثواب كسى كه ماه رمضان را روزه دارد و حق آن را بشناسد
چيست ؟ گفت اى پسر جبير آماده باش تا بتو حديثى گويم كه گوشت نشنيده و
بدلت نگذشته است دل خود را براى آنچه پرسيدى فارغ كن كه آنچه خواستى
علم اولين و آخرينست سعيد بن جبير گويد از نزد او بيرون شدم و خودم را
آماده كردم براى فردا، سپيده دم نزد او رفتم و نماز بامداد را گذاردم و
حديث را باو ياد آور شدم رو بمن كرد و گفت بشنو آنچه گويم ، رسول خدا
ميفرمود اگر بدانيد آنچه شما در ماه رمضان داريد براى خدا بيشتر شكر
ميكرديد.
شب اول - خدا همه گناهان امتم را از عيان و نهان بيامرزد و براى شما
هزار هزار درجه بالا برد و پنجاه شهر براى شما بسازد.
روز دوم - خداى عز و جل بهر گامى كه برداريد عبادت يك سال و ثواب يك
پيغمبر و روزه يك سال براى شما بنويسد.
روز سوم - بهر مو كه در تن داريد گنبدى در فردوس براى شما بسازد از در
سفيد كه در زير آن 12 هزار و در نشيب آن 12 هزار خانه نور بشما دهد كه
در هر خانه هزار تخت و بر هر تختى حوريه باشد و هر روزى هزار فرشته بر
شما در آيد با هر فرشته هديه اى باشد.
روز چهارم - خدا در بهشت خلد بشما هفتاد هزار قصر دهد در هر قصرى هفتاد
هزار خانه و در هر خانه پنجاه هزار تخت و بر هر تخت حوريه اى و برابر
هر حوريه هزار كنيزك و روسرى هر
كنيزك بهتر است از دنيا و ما فيها. روز پنجم - خدا در جنة الماوى بشما
هزار هزار شهر دهد كه در هر شهرى هفتاد هزار خانه و در هر خانه هفتاد
هزار خوان و بر هر خوان هفتاد هزار كاسه كه در آن شصت هزار رنگ خوراك
مختلف است .
روز ششم - خدا در دار السلام بشما صد هزار شهر بدهد كه در هر شهرى صد
هزار خانه و در هر خانه صد هزار تخت طلا بطول هزار ذراع است و بر هر
تختى زنى از حور العين است كه سى هزار گيسوان بافته بادر و ياقوت دارد
و هر گيسوئى را صد هزار كنيزك بردارد.
روز هفتم - خدا در جنة نعيم ثواب چهل هزار شهيد و چهل هزار صديق دهد.
روز هشتم - خدا بشما مزد كردار شصت هزار عابد و شصت هزار زاهد دهد.
روز نهم - خدا بشما عطاى هزار عالم و هزار معتكف و هزار مرابط دهد.
روز دهم - هفتاد هزار حاجت از شما بر آورد و خورشيد و ماه و ستارگان و
جانداران و پرنده و درنده و هر سنك و كلوخ و هر تر و خشك و ماهيان دريا
و برگهاى درختان و كتابهاى خدا عز و جل براى شما آمرزشجويد.
روز يازدهم - ثواب چهار حج و عمره كه هر حجى با پيغمبرى و هر عمره اى
با صديقى يا شهيدى انجام شده باشد.
روز دوازدهم - خدا سيئات شما را بدل بحسنات كند و براى هر حسنه هزار
هزار حسنه بنويسد.
روز سيزدهم - خدا مانند ثواب اهل مكه و مدينه بشما دهد و بهر سنگ و
كلوخى ميان مكه و مدينه شفاعت بشما بخشد.
روز چهاردهم - گويا آدم و نوح را ديدار كرديد و پس از آنها ابراهيم و
موسى و سپس داود و سليمان و گويا با هر پيغمبرى دويست سال خدا را عبادت
كرديد.
روز پانزدهم - حوائجى از دنيا و آخرت شما را بر آورد و بشما بدهد آنچه
بايوب داد و حاملان عرش براى شما آمرزشجويند و خداى عز و جل روز قيامت
بشما چهل نور عطا كند از هر سمتى ده نور:
شانزدهم - از قبر كه در آئيد خدا شصت حله بشما دهد تا در بر كنيد و
ناقه اى كه سوار شويد و ابرى كه از گرماى آن روز بر شما سايه كند.
هفدهم - خداى عز و جل فرمايد آنها را با پدرانشان آمرزيدم و سختيهاى
روز قيامت را از آنها برداشتم .
هيجدهم - خداى تبارك و تعالى بجبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حاملان عرش
و كروبيان دستور دهد براى امت محمد (ص) تا سال آينده آمرزش جويند و
ثواب بدريون بشما عطا كند.
نوزدهم - فرشته اى در آسمانها و زمين نماند جز آنكه از خدا اجازه
خواهند كه هر روز با هديه و نوشابه گوارا شما را زيارت كند.
بيستم - خداى عز و جل هفتاد هزار فرشته فرستد تا شما را از هر شيطان
رجيمى حفظ كند و براى هر روز ثواب صد سال روزه بشما بنويسد و ميان شما
و آتش خندقى نهد و بشما ثواب كسى دهد كه تورات و انجيل و زبور و فرقان
را خوانده و بشماره پرهاى جبرئيل بشما ثواب يك سال عبادت دهد و ثواب
تسبيح عرش و كرسى بشما دهد و بهر آيه كه در قرآنست هزار حوريه بشما
تزويج كند. بيست و يكم - هزار فرسخ گور شما را گشاد كند و ظلمت و وحشت
از آن ببرد و مانند گور شهدايش سازد و روى شما را چون روى يوسف بن
يعقوب كند.
بيست و دوم - ملك الموت را بوضع انبياء بالين شما فرستد و از شما هراس
منكر و نكير و هم عذاب آخرت را بگرداند.
بيست و سوم - با پيغمبران و صديقان و شهيدان بر صراط بگذريد و چنان
باشد كه هر يتيم امتم را سير كرده و هر عريان امتم را پوشيده ايد.
بيست و چهارم - از دنيا نرويد تا هر كس جاى خود را در بهشت ببيند و
ثواب هزار بيمار و هزار غريب در راه خدا بشما عطا شود و ثواب آزاد كردن
هزار بنده از اولاد اسماعيل بشما عطا كند.
بيست و پنجم - خداى عز و جل براى شما بنا كند زير عرش هزار گنبد سبز كه
بر سر هر گنبد خيمه نورى باشد خداى عز و جل فرمايد اى امت محمد منم
پروردگار شما شمائيد بندگان و كنيزان من در اين گنبدها زير سايه عرش
من باشيد و گوارا بخوريد و بنوشيد ترس و غمى بر شما نيست اى امت محمد
بعزت و جلال خودم شما را چنان ببهشت برم كه اولين و آخرين در شگفت
مانند و بر سر هر كدام شما هزار تاج از نور گذارم و هر كدام شما را بر
ناقه اى سوار كنم كه از نور خلق شده و مهار نور دارد و در آن مهار هزار
حلقه طلا است و بهر حلقه فرشته ايست كه عمود نور در دست دارد تا بيحساب
وارد بهشت شود. روز بيست و ششم - خدا نظر رحمت بوى كند و همه گناهانش
را جز قتل نفس و بدهى مالى مى آمرزد و هر روز هفتاد بار از غيبت و دروغ
و بهتان پاكش كند.
روز بيست و هفتم - گويا هر مرد و زن مؤمن را يارى گرديد و هفتاد هزار
برهنه پوشانيده و هزار مرزبان را خدمت كرده و هر كتابى كه خدا فرستاده
خوانده ايد.
روز بيست و هشتم - خدا در بهشت خلد صد هزار شهر نور بشما دهد و در جنة
الماوى صد هزار كاخ نقره و در جنة الفردوس صد هزار شهر و در هر شهرى صد
هزار منبر مشك كه در درون هر منبرى هزار خانه از زعفران است و در هر
خانه هزار تخت از در و ياقوت و بر هر تختى همسرى از حور العين .
بيست و نهم - خدا هزار هزار محله دهد كه درون هر محله گنبد سفيديست و
دور هر گنبد تختى از كافور سفيد و بر آن تخت هزار بستر از سندس سبز و
بالاى هر بسترى حوريه در هفتاد هزار حله و بر سرش هشتاد هزار شقه گيسو
است و هر شقه مكلل بدر و ياقوت بوده .
سى ام - خدا بنويسد براى شما بهر روزى كه بر شما گذرد ثواب هزار شهيد و
هزار صديق و بنويسد براى هر روزى ثواب روزه دو هزار روز و بشماره هر چه
برويد به آب رود نيل درجه شما را بالا برد و بنويسد براى شما برات
آزادى از دوزخ و جواز از صراط و امان از عذاب ، بهشت را دريست بنام
ريان كه تا روز قيامت گشوده نگردد و براى مردان و زنان روزه دار باز
كنند كه از امت محمدند (ص) و رضوان خازن بهشت جار زند اى امت محمد
بيائيد بسوى ريان و امت من از اين در وارد بهشت شوند هر كه در ماه
رمضان آمرزيده نشود در چه ماهى آمرزيده شود؟ نيست جنبش و توانائى جز
بخدا بس است ما را خدا و چه خوب وكيلى است . در اين روز پس از جلسه
حديث ديگرى است - از ابى ذر جندب بن جناده (رضي الله عنه ) گفت شنيدم
رسول خدا (ص) بعلى (ع) سه جمله فرمود كه اگر يكى از آنها از من بود
دوستتر بود براى من از دنيا و ما فيها شنيدم ميفرمود بار خدايا كمكش
كن و بكمكش خواه خدايا ياريش كن و ياريش خواه زيرا او بنده تو و رسول
تو است سپس ابو ذر گفت گواهم براى على (ع) بولاء و اخوت و وصيت كريزة
بن صالح راوى حديث از ابو ذر گويد گواهى ميدادند براى على (ع) بمانند
همين سلمان فارسى ، مقداد و عمار و جابر بن عبد اللّه انصارى ، ابو
الهيثم تيهان ، خزيمة بن ثابت ذو الشهادتين و ابو ايوب ميزبان پيغمبر
(ص) و هاشم بن عتبه مرقال كه همه از افاضل اصحاب رسول خدا (ص) بودند وَ
الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
مجلس سيزدهم روز جمعه غره ماه رمضان 367
1- امام پنجم ميفرمود:
براستى براى خداى تبارك و تعالى فرشتگانيست موكل بروزه داران كه هر روز
ماه رمضان تا پايانش براى آنها آمرزش جويند و هنگام افطار روزه روزه
داران را ندا زنند كه مژده گيريد بندگان خدا اندكى گرسنه شديد و بزودى
بسيار سير شويد مبارك باشيد و مبارك كنيد تا شب آخر ماه رمضان ب آنها
ندا كنند مژده گيريد بندگان خدا بتحقيق خدا گناهان شما را آمرزيد و
توبه شما را پذيرفت نظر كنيد كه در آينده چگونه خواهيد بود.
2- رسول خدا فرمود:
ماه رمضان ماه بزرگى است خدا حسنات را در آن دو چندان كند و سيئات را
در آن محو كند و درجات را بالا برد هر كه در اين ماه صدقه اى دهد خدا
او را بيامرزد و هر كه در آن احسان كند بمملوكان خود خدايش بيامرزد و
هر كه خوش خلقى كند خدايش بيامرزد و هر كه خشم خود را فرو خورد خدايش
بيامرزد و هر كه صله رحم كند خدايش بيامرزد سپس فرمود براستى اين ماه
شما چون ماههاى ديگر نيست براستى چون بشما رو كند با بركت و رحمت آيد و
چون از شما برود با آمرزش گناهان برود اين ماهيست كه حسنات در آن دو
چندانست و اعمال خير در آن قبول است هر كه در اين ماه براى خداى عز و
جل دو ركعت نماز نافله بخواند خدا او را بيامرزد سپس فرمود بدبخت بحق
كسى است كه اين ماه را طى كند و گناهانش آمرزيده نشود اينجا است كه
زيانكار باشد و خوشكرداران بجوائز پروردگار كريم كامياب گردند.