حماسه غدیر

محمد رضا حکیمی

- ۱۱ -


موضوع چهارم : شناساندن جوهر اسلام

چهارمين موضوعي كه بايد, پيوسته, بدان توجه داشت, شناساندن جوهر اسلام است درموضوع چهارم اين فاصله از زمان و در اين روز و اين روزگار, كه عصر علم و تحقيق و شناخت و تحليل است و دوران طلب و عطش انديشه ها و اذهان. و اين مسءله (شناساندن جوهر اسلام) اهميتش به مراتب از سه مسئله پيش, بيشتر است, زيرا بازشناسى اسلام و بازگشت به آنچه پيامبر خواسته است و سفارش كرده است و آن را براي سعادت قاطع انسان بسنده دانسته است, اگر مقدمه جهاني شدن اسلام و دريافت كلى حقوق انسان و فلاح خلقها و نجات بشريت از چنگال ديوان و ددان عصر جديد و دوران معصيت تاريخ و افسار گسيختگى معاصر باشد, بزرگترين خدمت به انسانيت و ابعاد متعالي زندگي و عصمت مهتوك تاريخ است, و بزرگترين وظيفه اى است كه هر مسلمانى مى تواند آن را بشناسد. شايد برخى از علما و مصلحين شيعه با اين آرزو, به مجاهدات طاقت سوز و جانگاه خويش برخاسته اند.
و اگر مساله شناساندن اسلام مطرح باشد, آيا مى توانيم تحت اين عنوان, يعنى شناساندن جوهر اسلام و قرآن و اصول تربيتى محمد(ص), نظامهاى خلافت را ملاك قرار دهيم, آيا ميتوانيم با نظامهاى خلافت اموى و عباسى و آن عده از متكلمان و فقهايى كه به خاطر منافع اين نظامها ـ نه منافع توده و واقعيت مسائل قرآنى ـ علم كلام را تاليف و مسائل فقه را تدوين كردند (1) اسلام را معرفى كنيم و آن را در آيينه گفتار و رفتار اينان بشناسانيم? آيا مىتوانيم, مثلا مانند كشيش عنود, پدر لامنس ـ دشمن شناخته شده حق و شرق و اسلام (2) ـ در مقام معرفى تربيت شدگان اسلام, معاويه و يزيد و حجاج بن يوسف ثقفى را نام ببريد? آيا مىتوانيم با واقعه بسر بن ارطاة (مامور معاويه) در يمن, و واقعه مسلم بن عقبه (واقعه حره) در مدينه, و صدها جنايت ديگر, امثال اينها, اسلام را معرفي كنيم? آيا مىتوانيم كارهاى كسانى چون وليد بن يزيد مروانى اموى و متوكل عباسى (اكفر بنى عباس) را كارهايى صادر شده از خليفه رسول اللّه بدانيم? آيا اين حكومتها, حكومتهايى اسلامى بوده است? و آن حاكمان نمايندگان يك زمامدار اسلامى بودهاند? و آيا?...و آيا?...
و آيا هيچ انسان مطلع از تاريخ و وقايع اسلام, و از حكمت و فقه قرآن, مىتوان بگويد كه منهاى سيره عملى على و آل على و معارف ايشان مىتوان به معرفى حقيقت اسلام پرداخت?
فشرده سخن در اين بخش اينكه, پس از توجه به اهميت بحث درباره غدير و معرفى فلسفه سياسى اسلام, و راز گستردن اين مباحث از اين ديدگاه, به چهار مساله بايد سخت توجه داشته باشيم :
1ـ وضع امروزين جهان اسلام.
2ـ بيدارى در برابر تفرقه افكنى.
3ـ رعايت عواطف خلقهاى مسلمان.
4ـ شناساندن جوهر اسلام.
پس ما, هم نيازمند رعايت وضع امروزين جهان اسلاميم, هم نيازمند بيدارى جدى در برابر تفرقه افكنى و تجزيه آفرينى, هم نيازمند رعايت عواطف مسلمانان, و هم نيازمند شناساندن جوهر اسلام و واقعيت حكومت قرآنى و رهبرى معصوم.
و اين كارى است كه دانشمندان مجاهد بسيارى, در طول تاريخ ـ از سر ايمان به خدا و انسان, و اخلاص در معنويت و استقامت در حماسه ـ براى انجام آن به پا خاسته اند. و ـ چنانكه پيشتر ياد كرديم ـ فيلسوف شيعى, ابونصر فارابى, نيز فلسفه سياسي اسلام را با همين بحث شكل داده است. و فيلسوف بزرگ ديگر, ابن سينا, به همين علت, در كتاب شفا (فصل امامت و خلافت), فلسفه (نص) (غدير) را مطرر كرده است. و فيلسوف و رياضيدان بزرگ, ابوريحان بيرونى, واقعه غدير را (در الآثار الباقيه) ثبت كرده است. و فيلسوف و رياضيدان بزرگ ديگر, خواجه نصيرالدين طوسي, مبحث پنجم كتاب ((تجريد العقائد)) را, اثبات خلافت بلافصل حضرت على (ع) نوشته است. و در همين راه و همين ارجمندى و عزت و جهاد و حماسه است كتابهاى ارجمند و بيدارگر معلم امت و پيشواى بزرگ علمى بغداد, در آغاز سده پنجم هجرى, و متكلم سترگ, محمد بن محمد بن نعمان, معروف به شيخ مفيد, و كارهاى عظيم شيخ صدوق و ثقة الاسلام كلينى و سيد مرتضى علم الهدى و شيخ الطايفه محمد بن حسن طوسى و همين گونه... تا علامه و مصلر مجاهد حضرت ميرحامد حسين هندى مولف كتاب عظيم (عبقات الانوار) و علامه و مصلر مجاهد حضرت سيد عبداالحسين شرف الدين عاملى, صاحب (المراجعات) و (النص و الاجتهاد) و (الفصول المهمة فى تاليف الامة) و...
و در اين عصر, نمونه كامل چنين خدمتى به عالم علم و اسلام و چنين بزرگداشت و دفاعى از حق و انسان و تاريخ و طبيعت و لحظه ها و زمان و عمق و عصمت و حماسه و عصيان اجتماعى, الغدير است. و اگر گفته اند:
الغدير يوحد الصفوف فى الملاء الاسلامى
ـ كتاب الغدير صفهاى مسلمانان جهان را يكى مى كند,
براي اين است. و اگر دهها دانشمند روشنگر از برادران اهل قبله, به سوى نويسنده ((الغدير)) دست موافقت و هماهنگى دراز كردند و براى او تقدير نامه ها نوشتند و در كشورها و سرزمينهاى خود ـ در مجلات و روزنامه ها و كلاس هاى درس و محافل دانشگاهى و منابر عمومي و مساجد جامع ـ به شناساندن كتاب او و ارج كار او پرداختند, و به اين نيز اكتفا نكردند بلكه در ستايشش قصايدى بلند سرودند, و تا توجه يافتند كه استادى يا محققى كتاب را نديده است در دسترسش قرار دادند (چنانكه شخصيت علمى و ادبى معروف مصر, محمد عبدالغنى حسن, الغدير را براي استاد عباس محمود العقاد مىفرستد, و عقاد مقالهاى مبسوط درباره الغدير مىنگارد), همه و همه, براى همين است.
و ما هم كه ـ با چگونگى امكانات محدود خويش و عمق نگرانى و لمس عظمت فاجعه ـ بزرگداشت او و معرفى موضعى و هر چه عميق تر كتابش را, گه گاه, از دست نهشته ايم, براى همين است.


پى‏نوشتها:

1ـ ((النظم الاسلامية)), ج 1/72 به بعد ـ تاليف محقق سني, دكتر عبدالعزيز الدوري. چاپ بغداد, مطبعه نجيب (1950).
2ـ (الامام على صوت العدالة الانسانية), ج 5/1232 ـ تاليف نويسنده و اديب مسيحى, جرج سجعان جرداق لبنانى.