حماسه غدیر

محمد رضا حکیمی

- ۳ -


پايه اصلى تشيع

پايهء اصلى تشيع (قائل بودن به لزوم وصى براى پيامبر و تعيين آن از طرف پايه اصلى تشيع خدا, به وسيله پيامبر), براساس خود قرآن و زندگى پيامبر مذكور در قرآن قرار دارد, و ريشه هاى اين عقيده, در زمينه هاى وحى خدايى و من و اصل دين فرو رفته است, و از خود پيامبر و قرآن وسنت صحيح برخاسته و نشات يافته است. در واقع, اگر خود اسلام, ريشه اش در قرآن است و سنت صحير, تشيع نيز چنين است. و با اين دقت, معلوم مىشود كه كلمه ((تشيع)), كلمه اى است مترادف با اسلام و نه جز اين. پس نه مسلكى است بعد پيدا شده, و نه دينى است ساخته شده به دست فلان نژاد,
و نه ((چهره ايرانى اسلام)), و نه دينى كه ايرانيان آن را پديد آورده باشند, و نه لفافه اى كه طبقات خاصى صرفاً براى مقاصد خويش از آن استفاده كرده باشند. اين قضاوت ها همه و همه, اشتباه محض است و دور است از واقعيت و حقيقت و مايه ضلالت ذهن دينى جامعه است و اجحاف است برحق. در روزگار گذشته سياسيت دراره خلافت اموى و عباسى و برخى قدرت هاى ديگر باعث پراكندن اين گونه سخنان مى شد. دردوران اخير, برخى از مستشرقين ـ كه كم و كيف كارهاشان بر صاحب نظران و متاملان پوشيده نيست ـ براى ايجاد تشتّت در ميان ملل اسلام و ترويج بى ايمانى و نشر تفرقه ذهنى در ميان مسلمين, امثال اين خلاف واقعها و دروغ ها را گفتند و نوشتند. سپس برخى نا آگاه و نامتخصص در اسلام و تاريخ و كلام و حديث و تفسير اسلامي, يا آگاه ولى مغرض, اين سخنان را بازگو كردند و در كتابهاى خود نوشتند و در كلاس هاى درس گفتند. با اين همه, هيچ گاه, در طول زندگى انسان, حق پوشيده نمانده است و پوشيده نيست. و اين است كه با آن همه ستم و حق پوشى و اجحافى كه شده است, باز مى نگريم كه از ميان خود اهل سنت, صدها دانشمند و مورخ و حافظ حديث و مفسر قرآن و متكلم (مجتهد در عقايد) و حتى اديب و لغوي, پايه هاى اصلى تشيّع را مىشناسند و حديث غدير را روايت مىكنند و در كتب خويش مىنويسند. و محمد بن جرير طبري, مورخ و مفسرسنى معروف (م ـ310), با اينكه در كتاب تاريخ بزرگ خود, جريان آخرين حج پيامبر (حجّة الوداع) را كه همه جزئيات آن براى مسلمانان اهميت بسيار دارد, ناقص ذكر مىكند, يعنى دنباله واقعه را از آخرين روزهايى كه پيامبر اكرم ((ص)) در مكه است رها مىكند و در مورد شرر بازشگت پيامبر تا مدينه خاموش مىشود(1), تا مبادا كار به ذكر ((واقعه غدير)) بكشد,(2) با اين همه, پس از مدتها, به عنوان يك حافظ حديث و فقيه و مورخ مسلمان, بر كتمان واقعه دينى آرام نمييابد و كتابى مستقل به نام ((الولاية فى طرق حديث الغدير)) درباره اين ماجراى مهم اسلامى و اسناد حديث آن تاليف مىكند. مللك الشعرا بهار, درباره اين تاليف طبرى مىگويد:
بى اندازه از تهمت رفض بيم داشته است. معذلك روزى مىشنود كه مردى از شيوخ اهل سنت برضد حديث ((غدير خم)) در فضيلت على بن ابيطالب, عليه السلام, سخن مىگويد. محمد بن جرير عليرغم وى مجلس درسى در تاييد و اثبات ((غدير خم)) برپا كرد, و كتابى در فضايل على (ع), آغاز نمود, ولى هنوز آن كتاب تمام نشده مقتضى ديد كتابى هم در فضايل شيخين بنويسد, و آن را در دست داشت كه باز ناچار شد تا كتابى هم در فضيلت عباس, جد بنى العباس, تحرير كند. نتيجه اين شد كه هر سه كتاب ناتمام ماند(3).
مى بينيد كه اين مورخ نيز چون مىرود يك سخن حق بگويد و تدارك مافات كند, بايد چه چيزهاى ديگر بگويد و به چه روزها بنشيند?!
بارى طبري, در كتاب نامبرده, حديث غدير را از فزون بر70 تن از اصحاب پيغمبر روايت مىكند, كه چندين مرتبه بالاتر از حد ((تواتُر)) (صدور و ثبوت قطعى) است. و حديث را آنچنان به دقت و تفصيل نقل مىكند كه از جمله ديده مىشود كه پيامبر ((ص)), در همان روز (روز 18 ماه ذيحجه سال10 هجرى) و همان خطبه, بجز تعيين موكد و صريح على بن ابيطالب براى وصايت و خلافت, به ديگر ائمه طاهرين نيز اشاره مىكند, و اطاعت آنان را, در روزگار آنان, بر همه امت فرض مىشمارد, و حتى نام ((مهدي)) را نيز بر زبان مىآورد.
نيز حافظ (4) ابوالفرج بن جوزى حنبلى (م ـ 597) مىگويد:
علماى تاريخ و سيره (5) اجماع كرده اند كه واقعه غدير, پس از بازگشت پيامبر ((ص)) از حجة الوداع اتفاق افتاده است, در روز 18 ذيحجه, و در آن روز, از اصحاب و اعراب و ساكنان حومه مدينه و مكه,130 تن جمعيت با پيامبر بودند. و اينان كسانى بودند كه با او در ((حجة الوداع)) شركت كرده بودند, و حديث غدير را از او شنيدند. و شاعران در اين باره اشعار بسيار سرودند. (6)
نيز ضياء الدين مقبلى (م ـ 1108) مىگويد:
اگر حديث غدير مسلم نباشد, هيچ امر مسلمى در اسلام وجود ندارد (7)
و همينگونه, در طول سده هاى اسلامى ـ چنانكه اشاره شد ـ صدها تن, از عالمان اهل سنت, واقعه غدير را روايت كرده اند. اگر بخواهيم روايتها و اظهارهاى آنان را بياوريم بايد چند جلد از كتاب ((غبقات الانوار)), يا ((الغدير)) را ر اينجا ذكر كنيم. پس مىگذريم و همين اندازه مىگوييم كه در همين سده و همين روز و روزگار نيز, بسيارى از محققان و محدّثان و مولفّان اهل سنت, به ذكر روايت غدير و ثبت آن پرداخته اند, ارجمله:
احمد زينى دحلان مكى شافعى در كتاب (الفتوحات الاسلاميه)
شيخ يوسف نبهانى بيروتيدر كتاب (الشرف الموبّد)
سيّد مومن شبلنجى مصريدر كتاب (نور الابصار)
شيخ محمد عبدهدر كتاب تفسير (المنار)
عبدالحميد آلوسى بغداديدر كتاب (نثرالّلآلى)
شيخ محمد حبيب الله شنقيليدر كتاب (كفاية الطّالب)
دكتر احمد فريد رفاعيدر كتاب تعليقات (معجم الادباء)
استاد احمد زكى مصريدر كتاب تعليقات (الاغانى )
استاد احمد نسيم مصريدر كتاب تعليقات (ديوان مهيار ديلمى)
استاد اعظمى بغداديدر كتاب شرر (الغدير), ج 1/150
استاد محمد محمود رافعيدر كتاب شرر ((هاشميّات))
استاد محمد شاكرنابلسيدر كتاب شرر ((هاشميّات))
استاد عبداالفتار عبدالمقصوددر كتاب ((الغدير)), ج 6
حافظ ناصر الُسّنه حضرميدر كتاب (تشنيف الآذان) (8)
دكتر عمر فروخدر كتاب (حكيم المعرّة)
و اخيراً استاد و محقق معروف جهان سنت, عبدالله علايلي, در سخنرانى خود در راديو لبنان (به تاريخ 18 ذيحجه 1380 ق) چنين گفته است:
ان عيد الغدير جزء من الاسلام, فمن انكره فقد انكر الاسلام بالذات (9)
عيد غدير جز اسلام است. هر كسى منكر آن شود, منكر خود اسلام شده است.

تحليل سخن علايلى
چرا علايلى مىگويد, ((من انكر الغدير فقد انكر الاسلام بالذات)) ـ هر كس منكر غدير شود, منكر اصل اسلام شده است, چون غدير, جزؤ رئيسى اسلام است. در هر سازماني, مقام رهبرى و نيروى اجرايى اصل است و در هر شعاري, چگونگى رهبرى شعار, قسمت رئيسى آن. در سازمانى كه اسلام پديد آورد, و پيامبرى مومن به همه جزئيات احكام خويش, آن را پى افكند, مىبايست ـ چنانكه اشاره شد ـ جاى فرماندهى پس از او و رهبرى شعار اسلامى را كسى بگيرد كه چون خود او باشد در همه چيز: علم, تقوى, ايمان, جهاد, تحمل, اطلاع, سعي, ايثار, بينش و... و اينهمه را با هم ـ از ميان تربيت شدگان اسلام ـ تنها على داشت. و همين بود كه خليفه اول, ابوبكر بن ابى قُحافه, مىگفت:
مرا كنار بگذاريد! مرا كنار بگذاريد! من بهترين شما نيستم. (10)
و خليفه دوم, عمربن خطاب, مىگفت:
على از من و ابوبكر براى خلافت سزاوارتر بود.(11)


پى‏نوشتها:

1- ((تاريخ طبرى)), ج 4/1756 ـ چاپ ليدن.
2- گمان قوى, درباره اين عالم و مورخ, اين است كه به علت محدوديتها و ملاحظاتى كه ناگزير از دربار عباسى داشته است, واقعه غدير را كه خط بطلان است بر هر خلافتى جز خلافت آل محمد ((ص)), ذكر نكرده است, بويژه كه سادات حسنى و حسنى و موسوى همواره عليه دستگاه خلافت مىشوريده اند و ذكر واقعه غدير در تاريخ رسمي, مىتوانسته است براى آنان بهترين تاييد باشد. چون طبرى اين تاريخ را در بحبوحه قدرت عباسى در بغداد تاليف كرده است, و اطلاعاتى از قضاياى عباسيان و مسائل خصوصى آنان به دست مىدهد, كه دانستن آن گونه مسائل, براى فقيهى عادى ناميسور است. از اينجا دانسته مىشود كه تاليف اين تاريخ, بدون آگاهيى دربار عباسى, نبوده است. و چنين آگاهى نمىتواند محدود كنند و دست و پاگير نباشد.
3- ((بهار و ادب فارسي)), ج 2/88.
4- چون در اين نوشته, كلمه ((حافظ)) را مكر به كار مىبريم, درباره آن توضيحى مىدهيم. حافظ, در اصطلار علم حديث و رجال اهل سنت, به دانشمندى گويند كه 10 حديث, باسند, از حفظ بداند. بنابراين كسانى كه در فرهنگ اهل سنت, به اين عنوان شناخته شده اند و اين لقب علمى به آنان داده شده است ـ و ما نيز در مورد كسانى آن را به كار مىبريم كه از نظر متخصصان بزرگ اهل سنت, عنوانياد شده به آنان اده شده باشد ـ مرجعى معتبرند و قولشان درباره حديث و سير سند است.
5- سيره يا سيرت, يعني: روش, رفتار. مقصود از سيره, در فرهنگ اسلامي, مجموعه اخبار و روايات راجع به زندگى و احوال پيامبر است. علماى سيره, يعنى كسانى كه درباره تاريخ زندگى پيامبر آگاهى و اطلاع داشته اند.
6- ((الغدير)), ج 1/296.
7- اينگونه سخنان از عالمان اهل سنت بسيار رسيده است. براى دين نمونه هايى چند ((الغدير)), ج 1, فصل ((الكلمات حول سند الحديث)).
8- حافظ ناصرالسنة شهاب الدين ابوالفيض مذكور, اين حديث را از 54 تن از اصحاب روايت كرده است. درباره اين مولفان و ذكر حديث غدير (الغدير), ج 1/147 ـ 151.
9- ((الشيعة و التشيع)) ـ تاليف شيخ محمد جواد مفنيه لبنانى /288.
10 و11-. از اين گونه اظهارات و حتى آشكارتر از آن, از اين دو خليفه, بسيار نقل شده است, آن هم از روى كتاب ها و مآخذ معتبر خود علماى اهل سنت. ((الغدير)), ج 1/388 ـ 389, ج 5/368, ج 7/ْ8 ـ 81, 119 و...