بلندترين داستان غدير

محمّد رضا انصاری

- ۱ -


اهدا

به آن جوان ايراني؛
که با کنجکاوي خود؛
اين ميراث عظيم را؛
از حذيفه يماني تحويل گرفت
و براي ما به يادگار گذاشت؛
و به همه ي جوانان ايران
که در تاريخ اعتقادي خود
ژرف مي نگرند و کنجکاوند.
محمد رضا

جوان ايراني...! حذيفه يماني...! غدير...!

غدير کجا... مدائن کجا...؟!

يک جوان ايراني در پايخت هفتصد ساله ي ايران کجا... بلندترين متن از داستان غدير کجا...؟

يک اتفاق کوچک نتايج زيبايي را به ثمر رساند که در نگاه اول نه جوان ايراني انتظارش را داشت و نه حذيفه يماني. حتي تاريخ گمان نمي کرد چنين حقايق ناگفته اي در آن روز از زبان يکي از معتمدترين اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بر صفحاتش نقش ببندد.

ما اکنون بلندترين روايت از واقعه ي غدير را پيش رو داريم که شامل ناگفته هاي بسياري از زواياي مختلف آن است. آنچه در اين حديث بلند آمده ثمره ي سؤالات يک جوان کنجکاو و پرشور ايراني است که در شهر بزرگ مدائن در محضر صحابي گرانقدر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حذيفه ي يماني مطرح کرده است.

اين صحابي دانشمند نيز بعنوان بزرگترين اتمام حجت در عمر خود، بي پرده حقايق زير خاک مانده ي غدير و دشمنانش را بر زبان آورده؛ و مقارن طلوع دوباره ي خورشيدِ غدير، زنگارهاي بيست و پنج ساله را زدوده است.

جا دارد از دور دستهاي زمان، از حذيفة بن يمان تشکر نماييم که در سن کهولت و با تحمل زحمت، اين داستان بلند را در پاسخ به سؤالات يک جوان ايراني با تمام جزئياتش بيان نموده، که هر بخش آن پرونده هايي از گذشته ي اعتقادي ما را مي گشايد و آگاهي دو چندان نسبت به آنچه تا کنون درباره ي آنها مي دانسته ايم در صفحات عقيده ي ما مي افزايد.

از آن جوان ايراني نيز تشکر مي کنيم که از بين آن جمعيت به خواب رفته در اثر تبليغات سقيفه، اين گونه آگاهانه تاريخ دينش را دنبال کرده است. در حقيقت او باني شده تا چنين حقايقي از لسان يکي از معتمدترين اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بازگو شود و ما پس از هزار و چهارصد سال ثمره ي شيرين آن را- که به عظمت يک تحقيق تاريخي است- در قلب خود احساس کنيم.

احياي ميراث فرهنگي شيعه در کتاب حاضر جلوه ي تازه اي به خود گرفته است. احاديث بلند و همه جانبه اي در منابع ما وجود دارد که تحقيق و عرضه ي تنظيم شده ي آنها مي تواند از نمونه هاي بارز احياي يادگارهاي علمي تشيع به شمار آيد، چرا که تا آن روايات در منابع اصلي هستند بين هزاران حديث توجه خاصي به آنها نمي شود، ولي با استخراج از کتب مرجع و تبيين جوانب اعتقادي تاريخي آن و سپس تنظيم متن و محتواي آن معلوم مي گردد چه حقايق مهمي از تاريخ و عقيده در آن نهفته است.

يکي از ده ها حديثي که از چنين خصوصيتي برخوردارند، اين حديث حذيفه يماني درباره ي غدير است که طي مراحل زير آماده شده است:

الف. مقدمه اي براي مطالعه ي حديث در پنج بخش تنظيم شده است:

1. بيان بلندترين بودن اين داستان غدير.

2. تبيين شرايط زماني و مکاني و اجتماعي نقل اين حديث در مدائن.

3. معرفي حذيفه، راوي داستان غدير.

4. مروري بر زندگي جوان ايراني.

5. اسناد و منابع بلندترين داستان غدير.

ب. متن حديث پس از مقابله با چند نسخه در نُه بخش مرحله بندي شده و فرازهاي آن عنوان گذاري گرديده است. پاورقي هاي بسيار مهمي در نظر گرفته شده که شامل دو جهت است:

1. توضيح برخي فرازهاي متن بخاطر اهميت آن در بُعد اعتقادي.

2. آوردن تفاصيل قضاياي تاريخي که در متن به اشاره آمده است.

ج. پي نوشتها که شامل دو بخش زير بعنوان بازيافت آثار اين داستان بلند غدير است:

1. مؤيدات مفصل براي فرازهاي اين حديث.

2. نتيجه گيري از بلندترين داستان غدير.

اينک چهارده قرن از ماجراهاي غدير و سقيفه گذشته، و ما موظفيم اين حديث عظيم را- که سهم به سزايي در بيان حقايق ناگفته ي آن دو ماجراي متقابل دارد- به نسلهاي حاضر و آينده معرفي کنيم و پيام آن را برايشان تبيين نماييم.

در اين حديث حقايقي را دنبال خواهيم کرد که هر يک از آنها سازنده ي آيه اي از دين ماست. به اميد روزي که بزرگ وارث غدير حضرت بقية الله الاعظم عجل الله فرجه الشريف پرده هاي ديگري از رازهاي پنهان غدير و سقيفه بردارد و زواياي مهمتري از آن دو واقعه ي سرنوشت ساز امت را بيان فرمايد.

محمد رضا انصاري

عيد غدير 1422، اسفند 1380

بلندترين داستان غدير

واقعه ي بزرگ غدير که نزد شيعه و سني متواتر است، در قالب عبارات کوتاه و بلندي نقل شده است. بعضي از راويان تنها جمله ي «من کنت مولاه فهذا علي مولاه» را ذکر کرده اند، و بعضي ديگر جمله ي «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» را نيز در کنار آن نقل نموده اند.

در بعضي روايات، منظره ي غدير از نظر درختان و برکه و منبر و جمعيت ترسيم شده؛ و در بعضي ديگر جزئيات بيشتري درباره ي کيفيت خروج از مدينه و اتفاقات مربوط به مکه و وقايع راه از مکه تا غدير خم و مراسم سه روزه ي غدير ذکر شده است. در اين ميان بعضي راويان داستانهايي مانند شعر حسان بن ثابت يا ماجراي حارث فهري را نيز ذکر کرده اند و عده اي ديگر به کارشکني ها اشاره نموده اند.

آنچه در همه ي موارد ديده مي شود اين است که هر يک از راويان گوشه هايي از اين مراسم عظيم را نقل کرده اند، و تنها حديث بلندي که همه ي جوانب غدير را به نقل از يک شاهد عيني آورده باشد فقط اين حديث حذيفه است که اينک پيش روي شماست.

در اين روايت شاهد مجموعه اي منسجم درباره ي غدير هستيم که براي درک کامل و امکان تحليل صحيح و همه جانبه ي اين واقعه ي عظيم نياز به آن است. حذيفه با توجه به همين نکته سعي کرده جوانب مختلف ماجرا را با نظم دقيق زماني و مکاني آن ارائه دهد، و در کنار آن توطئه هاي ضد غدير را نيز خاطر نشان سازد که مبادا شنونده اي پس از تصوير آن واقعه ي عظيم، از ماجراهاي پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مبهوت بماند و از تحليل قضايا عاجز گردد.

حذيفه يماني ابتدا براي جداسازي اميرالمؤمنين حقيقي از غير حقيقي- که سر نخ سؤال جوان ايراني است- داستان مفصل سلام رسمي مردم بر علي عليه السلام بعنوان «اميرالمؤمنين» را مطرح مي سازد و همانجا اشاره اي به سرباز زنندگان از اين فرمان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي نمايد. سپس داستان غدير را آغاز مي کند و مراحل آن را تا پايان مراحل حج مرحله به مرحله پي مي گيرد تا اعلان عمومي براي غدير را مطرح مي کند و قافله را همراه با فرامين لحظه به لحظه ي الهي در اين مهمترين فرمان آسماني پيش مي برد تا در غدير اعلان رسمي ولايت و امامت علي عليه السلام را با بيانات مفصل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بيان مي کند.

حذيفه اين مرد بيدار، در اينجا فوراً سخن را متوجه کساني مي نمايد که دقيقاً همزمان با غدير پيمان نامه بر ضد آن امضا مي کنند، و سپس نقشه ي قتل پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بين راه مي کشند و آن را به مرحله ي اجرا مي گذارند ولي خداوند خطر را از آن حضرت دور مي کند. خبر از پيمان نامه ي دوم که پس از بازگشت به مدينه در محرم سال يازدهم هجري به تحرير در آمد نيز دليل بر اطلاع حذيفه از اسرار است. سپس مسئله ي تشکيل سپاه اسامه را مطرح مي سازد و علت تخلف عده اي از شرکت در آن لشکر را با ظرافت تمام بيان مي کند.

بزرگمرد يماني در کنار داستان غدير، نقش عايشه در آن جريانات را با شواهد مورد مشاهده ي خود از قضايا ارائه مي دهد، که چگونه در مراحلي که توطئه گران کارشکني مي کردند او نيز قدم به قدم ياور آنان بوده و در بسياري از موارد اقدامات مخفيانه ي لازم در خانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بر عهده مي گرفته است.

حذيفه اين دانشمند فرزانه، اسرار بسياري از اقدامات پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم براي مقابله با منافقين را بقدري شفاف بيان مي کند که هر فرد مسلماني براحتي به اسرار قضاياي غدير تا سقيفه و آن تحولات عظيم در اجتماع مسمانان پي مي برد.

با توجه به جامعيت و انسجام و بلنداي داستاني که حذيفه درباره ي غدير نقل کرده، با اطمينان خاطر مي توان گفت: هيچ حديثي درباره ي غدير- که از يک نفر بصورت کامل نقل شده باشد- به بلنداي اين حديث حذيفه وجود ندارد، و با اذعان کامل بايد آن را بعنوان «بلندترين داستان غدير» در سرتا سر تاريخ اسلام معرفي کرد.

شرايط فکريِ داستان بلند غدير

قبل از مطالعه ي روايت ژرف حذيفه، لازم است زماني را که او چنين مطالبي را با جرئت بر زبان آورده و شرايط مکاني شهر عظيم مدائن را مورد تحليل قرار دهيم؛ و با توجه به اين دو جهت، وضعيت فکري و اجتماعي مخاطبان او را مورد توجه قرار دهيم. جمع بندي اين شرايط بخوبي ثابت خواهد کرد که محتواي بي نظير روايت حذيفه از ارزش فوق العاده اي در دفتر اعتقاد ما برخوردار است.

شرايط زماني

با توجه به سؤالهاي جوان ايراني مي توان دريافت در بيست و پنج سالي که مردم تحت سيطره ي فکري و عملي سقيفه بودند تا چه حد از احاديث و جرياناتي که اصحاب حضرت آنها را مي دانسته اند دور بوده اند؛ بخصوص که قانون منع از تدوين معارف دين، فاصله ي زيادي بين مردم و حقايق حيات بخش الهي انداخته بود.

در زماني که آغاز خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام بوده، حذيفه ماجراهايي را بيان مي کند که آن مردم به خواب رفته را بيدار نموده و آن جوان ايراني را به سوي اميرالمؤمنين حقيقي رهسپار مي نمايد. اين شرايط نه قبل از آن موجود بود و نه بعد از آن چنين امکاني ادامه پيدا کرد.

شرايط مکاني

خواننده ي گرامي همچنان که داستان را به دقت دنبال مي کند نبايد فراموش کند که اين سخنان در شهري بزرگ و پر جمعيت که در آن روزگار يکي از چند شهر معروف جهان بوده بيان شده است. از سوي ديگر اکثريت مردم اين شهر را ايرانيان تشکيل مي دادند و از اسلام جز آنچه اهل سقيفه معرفي کرده بودند چيزي نمي دانستند.

بد نيست با هم مروري بر گذشته ي اين شهر و ساختار جغرافيايي و تاريخي آن داشته باشيم تا جلوه هاي ديگري از اهميت اين روايت حذيفه بر ما روشن شود:

مدائن يا تيسفون در 32 کيلومتري جنوب شرقي بغداد کنوني در ساحل راست رود دجله واقع است و هفتصد سال سابقه ي پايتختي ايران را از زمان اشکانيان در قرن اول ميلادي تا آخر دوره ي ساسانيان در سال 650 ميلادي داشته و از بزرگترين شهرهاي دنيا در آن روزگار بوده است.

اصل اين شهر تيسفون بوده و در دوران هر پادشاه بزرگي بخش جديدي به اين شهر افزوده شده تا آنکه در زمان ساسانيان به نام «هفت شهر» يا «مدائن سبعه» يا «مدائن کسري» خوانده مي شده است.

اين هفت شهر که روي هم رفته يک شهر به نام «مدائن» را تشکيل مي دادند عبارت بودند از:
1. تيسفون يا شهر اصلي و قديمي، 2. بزرگ شاپور، 3. اسپانو، 4. کردبندلا، 5. کرخه، 6. ويه اردشير، 7. رومکان.

نهايت عظمت اين شهر در زمان انوشيروان بود که آن کاخ عظيم را بنا نمود و ديوار «باب الابواب» را بعنوان «دروازه ي ايران» در آنجا قرار داد.

از پشت ديوارهاي اين شهر مناطق عرب نشين شروع مي شد، و لذا مردم اين شهر با زبان عربي آشنايي داشتند و نام عربي هم درباره ي آن بعنوان «مدائن سبعه» معروف بود.

پس از فتح ايران و سقوط حکومت ساساني اين شهر به دست مسلمانان افتاد. اول کسي که در اين شهر بعنوان حاکم اسلامي وارد شد سلمان فارسي بود که در زمان عمر به سال 16 هجري به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام، حاکم اين شهر شد و در آنجا بود تا از دنيا رفت و در کنار بقاياي طاق کسري به خاک سپرده شد.

بعد از او افرادي به حکومت مدائن منصوب شدند تا زمان عثمان که حارث بن حکم پسر عمويش را به حکومت آنجا فرستاد. در اثر ظلمي که او بر مردم روا داشت، مردم نزد عثمان آمده و از او شکايت کردند.

اين بار حذيفه يماني به دستور اميرالمؤمنين عليه السلام براي حکومت مدائن انتخاب شد، و او همچنان حاکم اين شهر بود تا سال 35 هجري که عثمان کشته شده و اميرالمؤمنين عليه السلام به حکومت رسيد.

چهل روز بعد از حکومت اميرالمؤمنين عليه السلام، حذيفه از دنيا رفت و کنار قبر سلمان در مدائن به خاک سپرده شد. هم اکنون از آن شهر بزرگ جز طاق کسري و قبر سلمان و حذيفه چيزي باقي نمانده است، و زائران به زيارت آن دو بزرگوار مي روند. [1] .

آنچه در اين کتاب مي خوانيم وقايع روزهاي آخر حکومت حذيفه در مدائن است، که با قتل عثمان و انتقال قدرت به صاحب غدير يعني اميرالمؤمنين عليه السلام براي اولين بار پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کسي مي توانسته آزادانه حقايق را باز گويد، و پرده از وقايع سرپوش گذاشته شده توسط سقيفه بردارد، و علل انحراف مسير خلافت از غدير به سقيفه را براي مردم بيان کند.

شايد بتوان ادعا کرد فضاي حاکم بر شهر مدائن با جوّ شهر مدينه و کوفه تفاوت بسيار داشته است، چرا که در آن شهرها تبليغات سقيفه و حضور مدافعان و طرفداران آن به حدي بوده که حتي خود اميرالمؤمنين عليه السلام نمي توانستند حقايق را بي پرده و واضح بگويند. ولي در مدائن آن شهر بسيار بزرگ که پايتخت ايران بوده و مرکزيت داشته و تمامي اخبار از آنجا به گوشه و کنار کشور منتقل مي شد و طرفداران سقيفه کمتر در آنجا حضور داشتند، اين جريانات آسان تر و بدون واهمه ي دشمنان نقل شده است.

شرايط اجتماعي

مردم مدائن حذيفه را بعنوان يک حاکم عادل و تأييد شده از سوي اميرالمؤمنين عليه السلام و نايب مناب سلمان که سالها در اين شهر حکومت مي کرده و مردم لذت يک نماينده ي علوي را در زمان امارت او چشيده بودند، قبول داشتند. بخصوص آنکه پس از رحلت سلمان طعم تلخ حاکمي ظالم را تجربه کرده بودند و اينک بار ديگر حاکم عادلي همچون حذيفه را بالاي سر خود مي ديدند.

از سوي ديگر آنها حذيفه را به دليل کهنسال بودن وي و اطلاعش از جزئيات بسياري از وقايع گذشته ي اسلام و صدق گفتارش در اخبار پذيرفته بودند؛ و اينها شرايط بسيار مساعدي را براي اعلان چنين اخباري از سوي حذيفه ايجاب مي کرد.

بالاترين دليل بر اعتماد مردم نسبت به حذيفه عکس العمل تأثيريافته ي جوان ايراني است، که با کنجکاوي و موشکافي که نسبت به قضايا دارد آن گونه سخنان حذيفه را مي پذيرد که عازم حرکت به سوي اميرالمؤمنين عليه السلام مي شود. او با عزمي راسخ مي آيد و در ميدان جنگ جمل بعنوان اولين نفر پا به ميدان مي گذارد و قرآن را بر سر دست مي گيرد و مردم را بدان دعوت مي کند، و اهل جمل او را مورد حملات دستجمعي قرار مي دهند تا آنجا که پيکر پاکش قطعه قطعه مي شود.

معرفي حذيفه، راوي داستان غدير

براي شناخت بيشتر اين حديث لازم است راوي والامقام آن حذيفه يماني را بهتر بشناسيم تا آنچه از او نقل شده سندي محکم در اعتقادمان باشد.

حذيفه کيست؟ [2]

ابوعبدالله حذيفة بن يمان عبسي از اصحاب خاص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود و در همه ي جنگهاي آن حضرت شرکت داشت. پدر و برادران حذيفه به نامهاي عبدالعزيز و صفوان که از اصحاب حضرت بودند در جنگهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حضور داشتند. پدرش و صفوان در جنگ اُحُد شهيد شدند. هنگامي که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بين اصحابش «عقد اخوت» را برپا نمود، برادري حذيفه را با عمار قرار داد.

از مقامات مهم حذيفه آن است که صاحب سر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بود تا آنجا که حضرت اسماء منافقين را به وي مي گفت. از حذيفه روايت شده که گفت: «اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از حضرت درباره ي خير مي پرسيدند، اما من درباره ي شر مي پرسيدم تا در آن واقع نشوم.

همچنين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي حذيفه فرمود: «حذيفه از برگزيدگان پروردگار است و در حلال و حرام از ديگران آگاه تر است».

حذيفه در نقل احاديث بسيار دقيق بوده و جوانب مثبت و منفي قضايا رابطور کامل نقل مي کرده است.

از ديگران خصوصيات حذيفه آن است که او يکي از «ارکان اربعه» اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام است، و يکي از هفت نفري است که نيمه شب همراه اميرالمؤمنين عليه السلام بر جنازه ي فاطمه ي زهرا نماز خواند.

مکانهايي که حذيفه در آنها سکني گزيده به ترتيب عبارتند از: مدينه، کوفه، مدائن.

او سه پسر به نامهاي صفوان و سعيد و حسيل داشت و همچنين يک دختر که هنگام وفات، کنار او بود. حذيفه پيش از وفات خود، صفوان و سعيد را نزد اميرالمؤمنين عليه السلام فرستاد و آنان در يکي از جنگهاي حضرت شهيد شدند. نسل حذيفه تا زمانهاي طولاني در شهر مدائن باقي بوده اند.

حذيفه در 25 ذيحجه سال 35 هجري براي اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت گرفته؛ و چهل روز بعد از نقل اين حديثي که پيش روي شماست، در پنجم ماه صفر سال 36 هجري در نيمه ي شب از دنيا رفت. قبر او کنار قبر سلمان و در نزديکي طاق کسري قرار دارد.

خصوصيت حذيفه در اين حديث

گذشته از اعتبار مورد اتفاق حذيفه نزد شيعه و اهل سنت، در متن اين حديث خصوصيات قابل تقديري از حذيفه به چشم مي خورد که ذيلاً نمونه هاي بارزي از آن ذکر مي شود.

نقل حديث بلند توسط يک نفر

نکته ي قابل توجه در اين حديث بلند اين است که حذيفه به تنهايي تمام ماجراها را ذکر کرده است. معمولاً کساني که احاديث را نقل مي کنند نمي توانند تمام جزئيات يک قضيه را به ياد بسپارند؛ اما در اين حديث، حذيفه ماجراهايي را تشريح کرده که نشان از اولين تابش غدير و اولين کورسوي سقيفه دارد. او در تمام ماجراها توطئه هاي منافقين و پايمال شدن حق غدير و غديريان بوسيله ي سقيفه را با نظري موشکافانه ديده و نقل کرده است.

حضور شخصي در قضايا

حذيفه در بسياري از موارد شخصاً حضور داشته و قضايا را ديده است که اين از نظر تاريخي ارزش فوق العاده اي دارد. از سوي ديگر او مانند فردي گزارشگر تمامي جزئيات ماجراها را نقل کرده و گاهي به تجزيه و تحليل آن پرداخته که اين نيز از مزاياي خاص حذيفه است.

توجه به اهميت بنيادي جريانات

حذيفه اين مطالب را در زماني بيان کرده که کمتر کسي متوجه اهميت بنيادي آن بوده است. او هميشه در صدد بوده تا بتواند از طريقي اين جريانات را براي کسي توضيح دهد. هنگامي که حذيفه، جوان ايراني را مشتاق دانستن جواب سوالاتش مي بيند به او مي گويد: «اگر چه گفتن آن مرا (بخاطر کهولت سن) ناراحت مي کند، اما حيف است برايتان نگويم زيرا دوست ندارم کسي به منزلت ساختگي و دروغين ايشان در بين مردم فريفته شود»!

حذيفه از جواني همراه و يار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده و در فراز و نشيبهاي زندگاني آن حضرت حضور داشته و تمامي جريانات غدير و سقيفه و اقدامات ضد صاحب غدير را با جزئيات آن مي داند. او اين داستان را در آخرين روزهاي عمرش نقل کرده تا هم سندي زنده براي تاريخ شود و هم نسلهاي بعدي حق و باطل را بشناسند و تشخيص دهند.

مروري بر زندگي جوان ايراني

جوان ايراني که با سؤالهاي عميق خود حذيفه يماني را در آن سن کهولت بر سر حرف مي آورد نيز شخصيت بزرگ داستان ماست و جا دارد مروري بر سرگذشت او داشته باشيم.

جوان ايراني کيست؟ [3]

«مسلم مجاشعي» جوان ايراني اهل مدائن که در برابر منبر حذيفه با شنيدن کلمه ي «اميرالمؤمنين حقيقي» بپا خاست و از انتهاي جمعيت با صداي بلند اولين ضربه ي فکري را بر اذهان به خواب رفته مردم پس از 25 سال زمامداري سقيفه وارد کرد.

با توجه به اينکه فتح مدائن در سال 15 هجري بوده و از سال 16 سلمان به عنوان حاکم اين شهر آمده و با در نظر گرفتن جوان بودن او، مي توان تخمين زد سن او هنگام مطرح شدن بيعت اميرالمؤمنين عليه السلام در مدائن به سال 35 هجري حدود 20 سال بوده است و در واقع ولادت او مقارن با فتح مدائن بدست مسلمانان بوده است.

دقيق بودن او در پاسخهاي دريافتي از حذيفه و اينکه موردي مبهم باقي نماند، ظرافت او در انتخاب سؤالات از نظر اهميت آنها، صراحت گفتار او و بيباکي و بي پرده بودن در گفتارش، روحيه آزاده و جوانمرد و تصميم گيري بجاي او و شجاعت فوق العاده ي او که در جنگ جمل نشان داد، همه حاکي از شخصيت بلند اوست.

مادر جوان ايراني و روحياتش

روحيه ي شجاع مادر جوان ايراني نيز قابل تحسين است، چرا که او هم در جنگ جمل حضور داشته و پس از اتمام جنگ نزد پيکر پاک و قطعه قطعه شده ي پسرش مي رود و او را مي بوسد و مي گريد و ابياتي نيز همانجا درباره ي پسرش و جنگ جمل مي سرايد.

اسناد و منابع بلندترين داستان غدير

حديث حذيفة بن يمان داراي منابع متعدد با اسناد معتبر است که ذيلاً به معرفي آنها مي پردازيم:

معرفي منابع

منابع معتبر زير حديث مفصل حذيفه را نقل کرده اند:

1. اليقين، تأليف سيد ابن طاووس: ص 384 تا 387 عليه السلام38 باب 138، که در بحار الانوار: ج 37 ص 325، از کتاب «اليقين» نقل کرده است.

2. ارشاد القلوب، تأليف ابومحمد حسن ديلمي: ج 2 ص 180 تا 210، که در بحار الانوار: ج 28 ص 86 از «ارشاد القلوب» نقل کرده است.

3. نزهة الکرام و بستان العوام، تأليف محمد بن حسين رازي (قرن هفتم ): ص 201.

شناختي از منبع اصلي

سيد بن طاووس در کتاب «اليقين» اين حديث را از کتاب «حجة التفضيل» نقل کرده است. او در معرفي «حجة التفضيل» مي گويد:

اين حديث را از نسخه اي قديمي که تاريخ تأليف آن سال 469 بود نقل مي کنيم. بر پشت کتاب با خط حسن بن محمد بن حسن طوسي (پسر شيخ طوسي) اين جملات نوشته شده است: «در اين کتاب نظر نمودم و دريافتم مطالبي در آن نوشته شده که بر مصنف آن احدي سبقت نگرفته و.... اين را حسن بن محمد بن حسن طوسي در رجب سال 472 نوشته است». بر روي جلد نيز دست خط سه نفر از علماء مي باشد.

تطبيق روايات

اگر چه سيد بن طاووس در اليقين اين حديث را بطور خلاصه آورده، اما تصريح نموده که اين حديث «ابسط و اکثر» است و 35 صفحه ي يمني مي باشد. با ذکر بعضي فرازهاي آن در کتاب «اليقين» پيداست حديثي که در «ارشاد القلوب» است همان حديثي است که در «اليقين» از «حجة التفضيل» نقل شده است.

اسناد

اين حديث اسناد معتبري دارد که ذيلاً عين اسناد آن را مي آوريم:

1. خبر حذيفة بن اليمان: محمد بن الحسين الواسطي قال: حدثنا اًّبراهيم بن سعيد قال: حدثنا الحسن بن زياد الأنماطي قال: حدثنا محمد بن عبيد الأنصاري، عن أبي ههارون العبدي، عن ربيعة السعدي..

2. قال سيد بن طاووس: و رأيت هذا حديث حذيفة أبسط و أکثر من هذا في تسمية علي عليه السلام بأميرالمؤمنين و هو بأسناد هذا لفظه: قال ابن الأثير في کتابه حجة التفضيل: حدثني عمي السعيد الموفق أبوطالب حمزة بن محمد بن أحمد بن شهريار الخازن رحمه ا لله بمشهد مولانا أميرالمؤمنين علي بن أبي ططالب صلوات الله عليه في شهر الله الأصم رجب من سنة أربع و خمسين خمسمائة، قال: حدثني خالي السعيد أبوعلي الحسن بن محمد بن علي عن والده السعيد أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي المصنف رضي الله عنهما، عن الحسين بن عبيدالله و أحمد بن عبدون و أبي ططالب بن عزور و أبي االحسن الصقال عن أبي االمفضل محمد بن عبدالله بن محمد بن زکريا المحاربي قال: حدثنا أبوطاهر محمد بن تسنيم الحضرمي،، قال: حدثنا علي بن أسباط عن اًّبراهيم بن أبي االبلاد عن فرات بن أحنف عن عبدالله بن هند الجملي عن عبدالله بن سلمة، و مقدار هذه الرواية أکثر من خمس و ثلاثين قائمة بقالب اليمن، و يتضمن أيضاً أمر النبي99 من حضر من المسلمين بالتسليم علي علي باًّمرة المؤمنين.

3. قال محمد بن الحسين الرازي: روي أبومحمد حامد بن محمد بن مسعود، عن الحسن بن محمد السيرافي، عن الوليد بن العباس المنصوري، عن الحسن بن محمد اليزدجردي، عن محمد بن أحمد عن أبيه عن جده عن عثمان بن سعيد الأشج عن عبدالله بن الحارث الأسلمي عن الأعمش عن شقيق بن عبدالله الأنصاري..

اينها اسناد و منابع بلندترين داستان غدير بود که قبل از متن آن تقديم شد. در پايان کتاب حاضر بخشي بعنوان مؤيدات قرار داده ايم که طي آن فرازهاي مهم حديث حذيفه از منابع ديگر استخراج و معرفي شده است.

اکنون خواننده ي عزيز به راحتي خود را در کنار مردم مدائن مي يابد و احساس مي کند در موقعيتي که حذيفه آن ماجراها را نقل مي کرده مردم چگونه مشتاق شنيدن آن بوده اند.

پس از 25 سال خفقان حکومتي و منع از نوشتن وقايع، اين بار ماجراها به جاي نوشته شدن علناً گفته مي شد آن هم به زبان حذيفه يماني که مورد قبول همه بود. پس از قتل عثمان و برداشته شدن محدوديتها، دقيقاً شرايطي بود که مردم مشتاق شنيدن حقايق ناگفته و بيان آنها از سوي بزرگمردي چون حذيفه بودند.

اينک به استقبال بلندترين داستان غدير مي رويم و همراه با جوان کنجکاو ايراني دل به سخنان حذيفه ي يماني مي سپاريم.

پى‏نوشتها:‌


1 . مروج الذهب: ج2 ص 314. الطبقات الکبري: ج 4 ص 87 و 93. المعارف (ابن قتيبة): ص 271. تاريخ دمشق: ج 21 ص 378 و 458. تاريخ بغداد: ج 1 ص 171. سير اعلام النبلاء: ج 1 ص 554. کتاب «شهرهاي جهان»: ص 143 تا 148.
2 . الفوائد الرجاليه (سيد بحرالعلوم): ج 2 ص 174 تا 178. بحارالانوار: ج 22 ص 351 ح 77، ص 326 ح 26. رجال الشيخ: ص 16 شماره 5. اعيان الشيعة: ج 20 ص 247.
3 . مناقب ابن شهر آشوب: ج 2 ص 339. بحارالانوار: ج 32 ص 174.