اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد دوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۲۵ -


قسم دويم اعتباريات بعد الاجتماع

مفاهيم اعتبارى كه انسان اجتماعى امروزه از قالب ذهن خود در آورده باندازه‏اى زياد است كه شايد تميز و طبقه‏بندى و شمردن آنها بالاتر از توانائى فكر بوده باشد اگر چه همه آنها ساخته فكر و انديشه مى‏باشند با اين همه پيوسته انسان بحسب پيشرفت اجتماع و تكامل فكر خود مفاهيم تازه‏اى ساخته و هر روز يك يا چند نمونه تازه به معرض نمايش مى‏گذارد و از همين جا نيز مى‏فهميم كه اگر به قهقرا برگشته و بانسان اولى اجتماعى نزديكتر شويم اين ساخته‏هاى فكرى كمتر شده و به ريشه‏هائى كه محل انشعاب شاخه‏ها هستند نزديكتر خواهند گشت .

از اين روى و براى اينكه اين مقاله بيشتر از حد معينى از تفصيل را گنجايش ندارد ما در اين جا اعتبارات بعد الاجتماع چندى كه به منزله ريشه‏هاى ساير اعتبارات بعد الاجتماع مى‏باشند مورد بحث و گفتگو قرار مى‏دهيم

1-اصل ملك

چنانكه از بحثهاى گذشته بدست آمد ريشه اين اصل پيش از تحقق اجتماع محقق بوده و آن همان اختصاص است كه بعدها بصورت ملك تكميل شده و داراى اثر خاصى كه جواز همه گونه تصرفات بوده باشد گرديده و اصل اختصاص يا اختصاص مطلق در مورد بعضى تصرفات اعتبار پذيرفته چنانكه مى‏بينيم در ملك ديگران مى‏توانيم اختصاصاتى امتيازات داشته باشيم يا آنكه مى‏توانيم اختصاصى در مواردى پيدا كنيم كه مورد تعلق ملك نخواهد بود مانند اختصاصات زوجيت و دوستى و همسايگى و پدرى و فرزندى و خويشاوندى و جز اينها .

البته اين اختصاصات نيز هر كدام در مورد مخصوص خود به اندازه تماس و احتياج اجتماعى قيود تازه‏اى بخود گرفته و نامهاى ويژه‏اى پيدا مى‏كنند و در نتيجه احكام و آثار تازه‏اى براى آنها اعتبار مى‏شود كه قابل انطباق بمورد بوده باشد .

در عين حال همه اينگونه اختصاصات حقوق ناميده مى‏شوند و تقريبا يا تحقيقا در نظر اجتماع مورد اختصاص فائده مى‏باشد و در نخستين روزى كه اجتماع ميان عين و فائده فرق گذاشته اختصاص حق را بمعناى ملك فائده ناميده و ملك را اختصاص به عين كه محل جميع تصرفات ممكنه است اعتبار نموده است .

در مرتبه تالى اين اعتبار بواسطه احتياجى كه هر يك از افراد اجتماع به مواد متصرفى و بالخصوص ملكى غير پيدا نموده‏اند اضطرارا اعتبار تبديل پيش آمده اگر چه انسان فرد اين منظور را با غلبه و تهاجم انجام مى‏داد چنانكه پس از اجتماع افراد مقتدر و حتى در اجتماع متمدن امروزه جامعه‏هاى مقتدر نيز اگر چه با ظاهر سازى و مغلطه كارى باشد همين روش را دارند .

و بواسطه اعتبار مبادله تقسيمات تازه‏اى بواسطه اختلافات نوعى مالك واجد شرايط تصرف و غير واجد چون بچه ديوانه مالك شخصى و مالك اشتراكى گوناگون و مالك نوعى و هيئت و مقام و اختلاف نوعى اعيان مملوكه انسان برده و حيوان و نبات و جماد و املاك قابل نقل و انتقال و غير قابل نقل و انتقال و موجود و غير موجود و جز اينها پيش آمده كه منشا اعتبار يك سلسله موضوعات اعتبارى تازه دامنه‏دار از معاملات گوناگون و وضع احكام گوناگون از براى آنها گرديده است و در نتيجه عدم تعادل نسب ميان مواد مورد مبادله احتياج باعتبار پول پيش آمده كه يكى از مواد مورد رغبت را واحد مقياس از براى سنجش ساير مواد مورد حاجت قرار بدهند و البته اين اعتبار نيز يك سلسله اعتبارات فرعى مربوطه را ايجاب مى‏كند كه دستگاه وضع پول طلا و نقره و اسكناس و چك و اوراق ديگر بهادار و اعتبار و غيره با احكام و آثار خود نماينده آنها مى‏باشند .

و البته اين همه تحولات اعتبارى تنها بمورد ملك اختصاص نداشته و در ساير موارد اختصاص نيز عينا مانند ملك يا با تغييرات مناسبى مانند اقسام طلاق و مبادله‏هاى گوناگون حقوقى پيدا مى‏شوند .

و هر يك از اين موضوعات اعتباريه و آثار دامنه‏دار آنها قابل گفتگوهاى علمى دراز مى‏باشد كه ممكنست در اطراف آنها نظرهاى گوناگون داده شود و در جاهاى مخصوص بخود مورد كنجكاوى گرديده‏اند ولى از غرض بحث ما كنار بوده و فقط نظر ما از اين بحث تذكر دادن اين نكته است كه همه اين موضوعات و خواص و آثار آنها اعتبارى و ساخته ذهن هستند كه مطابق حقيقى خارجى ندارند

2-كلام سخن

نيازمندى به ساختن سخن و وضع لفظ دلالت كننده از چيزهائى است كه انسان و غالب جانوران صدادار تا آنجا كه ميدانيم در اولين مرحله اجتماع پى بان مى‏برند زيرا هر اجتماع كوچك يا بزرگ احتياج افراد خود را به فهميدن مقاصد و منويات همديگر تثبيت مى‏كند .

و البته اين ساخته اجتماعى نيز مانند ساير ساخته‏هاى پر شاخ و برگ اجتماعى نخستين بار بطور خيلى ساده از يك فطرت بسيار ساده و بى آلايش سر چشمه گرفته است و چنانكه ميان نوزادان حيوانات و مادرهاى آنها در نخستين تفهيم و تفهم و همچنين در فهمانيدن و فهميدن نوزادان انسانى مشاهده مى‏نماييم اين كار از محسوسات شروع مى‏شود چنانكه مرغ بجهت فهمانيدن جوجه برابر چشم او نوك منقار به دانه زده و برداشته و مى‏خورد و جوجه نيز همان كار را كرده و رفع حاجت گرسنگى خود را حس مى‏كند و اگر چنانچه جوجه غافل بوده باشد مرغ صدائى كرده و اين كار را انجام مى‏دهد و جوجه نيز بموجب غريزه بحث از علل و حوادث كه غريزه حيوانى است متوجه جهت صدا شده و كار مادر را ديده و خود نيز با تقليد همان كار را انجام مى‏دهد و نظاير اين كار در انسان و ساير حيوانات زياد مى‏باشد و چنانكه مى‏بينيم در اين مرحله دلالت صدا بمعنى مقصود دلالت عقلى بوده و بالملازمه است و خود معنى مقصود با وجود خارجى بمخاطب نشان داده مى‏شود و همه صداها در افاده اين غرض يكسان بوده و تميزى لازم نيست ولى پس از چند بار تكرار ذهن مخاطب ميان مقصود و صدا يك نحو ملازمه نظير تداعى معانى معتقد شده با شنيدن صدا از دور بسوى مادر به قصد دانه مى‏شتابد .

و از طرف ديگر اختلاف احساسات درونى مانند مهر و كينه و دوستى و دشمنى و انفعال و شفقت و تملق و شهوت جنسى و غير آنها در شكل صدا اختلافاتى غير قابل انكار بوجود مى‏آورد و باين وسيله صداها تنوع پيدا كرده و كم و بيش تميز و تعدد مى‏پذيرند و در اين مرحله مستمع يك گام فراتر گذاشته و با صداهاى مختلف به مقاصد نسبتا گوناگونى استدلال كرده و به چيزهائى غايب از حواس پى مى‏برد ولى باز چنانكه روشن است دلالت صدا بر مقصود عقلى و طبيعى است و در اين حال ذهن مستمع و خاصه انسان به رابطه ميان حادثه و صداى ويژه وى كم و بيش آشنا مى‏گردد و كم كم حوادث را با صداهاى ملازم وجود آنها حمايت مى‏نمايد و در نتيجه حروف تهجى از همديگر تميز پيدا كرده و كلمات مركبه پيدا مى‏شود چنانكه مى‏بينيم مقدار زياد و معتنابهى از كلمات در لغتهاى گوناگون حكايت اصواتى است كه در حوادث صدادار مقارن حادثه پيدا مى‏شوند و در اين باب استعمال اشاره با دست و سر و چشم و ساير اعضاء زياد مؤثر هستند و مقارن اين احوال ديگر انسان به مجرد شنيدن كلمه بى توقف به ياد حادثه مى‏افتد و دلالت عقلى و طبعى جاى خود را بدلالت لفظى مى‏دهد و انسان با پيدا كردن شعور باين خاصه كار تكلم را يكسره مى‏نمايد تا كار بجائى مى‏رسد كه انسان هنگام سخن گفتن يا سخن شنيدن از الفاظ غفلت كرده و تنها متوجه معنى مى‏شود چنانكه گوئى معنى را مى‏گويد يا مى‏شنود يعنى معنى بحسب عقيده وى خود لفظ گرديده و از اين جا است كه زشتى و زيبائى محبوبيت و منفوريت معنى در لفظ تاثير كرده و گاهى مى‏شود كه صفتى از معنائى به لفظى و از لفظ بمعناى ديگر و همچنين ... سرايت مى‏كند اين جا است كه كار اعتبار تمام شده و بحسب اعتبار لفظ عين معنى مى‏شود .

نگاه اختلاف محيطهائى كه افراد انسان بواسطه مهاجرت و انشعابات قومى بوجود آورده‏اند از يك طرف و وضع الفاظ تازه بواسطه مواجهه با احتياجات تازه بواسطه تكامل زندگى اجتماعى از طرف ديگر و انتخاب اخف و اسهل از طرف ديگر موجب اشتقاق لغتهاى متنوعه از يك لغت اصلى و بروز و ظهور تهجى‏هاى گوناگون در محيطهاى مختلف شده و تكلمات كامله صورت مى‏پذيرد .

در همه كلمات لفظ نماينده معنى گرديده و بلكه در ظرف اعتبار و محيط تفهيم و تفهم خود معنى مى‏گردد