اصول فلسفه و روش رئالیسم ، جلد دوم

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۲۱ -


ريشه اعتباريات و آغاز پيدايش آنها

چنانكه از بيان گذشته دستگير مى‏شود قواى فعاله انسان چون فعاليت طبيعى و تكوينى خود را روى اساس ادراك و علم استوار ساخته ناچار است‏براى مشخص كردن فعل و مورد فعل خود يك سلسله احساسات ادراكى چون حب و بغض و اراده و كراهت‏بوجود آورده و در مورد فعل بواسطه تطبيق همين صور احساسى متعلق فعاليت‏خود را از غير آن تميز داده و آنگاه مورد تطبيق را متعلق قوه فعاله قرار داده معناى بايستى را بوى داده وجوب ميان خود و ميان او گذشته و فعل را انجام دهد و آزمايش ممتد در افراد انسان و ساير جانوران زنده همين نظر را تاييد مى‏كند

شاخه‏هاى اعتباريات انقسامات

چنانكه از نتيجه 6 كه در آغاز سخن گرفتيم روشن است در مورد اعتباريات نمى‏توان دست توقع بسوى برهان دراز كرد زيرا مورد جريان برهان حقايق مى‏باشد و بس .

و از راه ديگر در نوع انسان مثلا كه روزگارهاى دراز و سده‏هاى متراكم از تاريخ پيدايش وى كه بما تاريك است گذشته و بواسطه تكاثر تدريجى جهات احتياج فردى و نوعى كه روز بروز كشف شده و هر روز اعتبارياتى و افكارى تازه‏تر و پيچيده‏تر به گذشته افزوده نمى‏توان از ميان انبوه توده‏هاى متراكم اعتبار ريشه‏هاى اصلى را پيدا نمود .

ولى چيزى كه هست اينست كه اجتماع امروزه ما با معلومات اعتبارى و اجتماعى تدريجا و بمرور زمان روى هم چيده شده و از اين روى ما مى‏توانيم با سير قهقرى بعقب برگشته و به سر چشمه اصلى اين زاينده رود اگر هم نرسيديم دست كم نزديك شويم .

و همچنين با كنجكاوى در اجتماع و افكار اجتماعى ملل غير مترقيه كه اجتماعات و افكارى نسبتا ساده دارند و يا بررسى اجتماعات ساير جانوران زنده معلوماتى بدست آوريم .

و همچنين در فعاليت‏هاى فكرى و عملى نوزادان خودمان باريك شده و ريشه‏هاى ساده افكار اجتماعى يا فطرى را تحصيل نمائيم .

پس از اين مقدمه چنانكه گذشت‏ساختن علوم اعتباريه معلول اقتضاى قواى فعاله طبيعى و تكوينى انسان مى‏باشد و پر روشن است كه فعاليت اين قوا يا پاره از آنها محدود و بسته باجتماع نمى‏باشد مثلا انسان قواى مدركه و همچنين جهاز تغذى خود را بكار خواهد انداخت‏خواه تنها باشد و خواه در ميان هزار آرى يك دسته از ادراكات اعتبارى بى فرض اجتماع صورت پذير نيست مانند افكار مربوط باجتماع ازدواجى و تربيت اطفال و نظاير آنها و از اينجا نتيجه گرفته مى‏شود اعتباريات با نخستين تقسيم بدو قسم منقسم مى‏شوند:

1- اعتباريات پيش از اجتماع .

2- اعتباريات بعد از اجتماع .

البته معلوم است كه افعالى كه متعلق قسم اول هستند با هر شخص شخص قائمند و افعالى كه متعلق قسم دوم مى‏باشند با نوع مجتمع قائمند البته نبايد فعل مشترك را به فعل اجتماعى اشتباه كرد ما افعالى داريم كه شخص فعل به شخص فرد قائم است چون تغذى و افعالى داريم كه شخص فعل باجتماع قائم است چون ازدواج و تكلم

قسم اول اعتباريات قبل الاجتماع

1- وجوب

چنانكه از بيان گذشته روشن شد انسان در نخستين بار بكار انداختن قواى فعاله خود نسبت ضرورت و وجوب بايد را ميان خود و ميان صورت احساسى خود كه به نتيجه عمل تطبيق مى‏نمايد مى‏گذارد و حال آنكه اين نسبت‏بحسب حقيقت در ميان قواى فعاله و حركات حقيقى صادره آنها جاى دارد پس نسبت نامبرده اعتبارى خواهد بود .

و از اينجا روشن مى‏شود:

1- نخستين ادراك اعتبارى از اعتباريات عملى كه انسان ميتواند بسازد همان نسبت وجوب است و اين اولين حلقه دامى است كه انسان در ميان فعاليت‏خود با تحريك طبيعت گرفتار وى مى‏شود .

2- اعتبار وجوب اعتبارى است عمومى كه هيچ فعلى از وى استغنا ندارد پس هر فعلى كه از فاعلى صار مى‏شود با اعتقاد وجوب صادر مى‏شود .

و اين نظريه اگر چه با مشاهده موارد افعال مختلفه غير قابل قبول بنظر مى‏رسد چه بسيار مى‏افتد كه انسان كارهائى را بواسطه عادت يا نادانى يا عصبيت و مانند آنها انجام مى‏دهد در حالى كه خود مى‏داند كارى غير لازم يا بى‏خود و يا ناشايسته و نكردنى مى‏باشد .

ولى باريك بينى در همين موارد صحت و درستى نظريه نامبرده را تاييد مى‏نمايد زيرا ما مى‏بينيم كه كسانى كه اينگونه كارهاى پست نابايسته يا ناشايسته را با اعتقاد و اعتراف به عدم لزوم يا با ايمان به لزوم عدم انجام ميدهند گاهى كه از آنان پرسيده شود كه با اينكه مى‏دانيد و مى‏گوئيد كه اينگونه كارها نكردنى است پس چرا مى‏كنيد بعنوان عذر و پوزش پاسخ ميدهند كه چاره نداريم چون عادى هستيم يا در نكردن فلان محذور را داريم يا مجبور بوديم و از نكردن ترسيديم و مانند اين پوزشها .

روشن است كه مفهوم پوزششان اينست كه وجوب فعل مقيد به عدم تحقق عذر بوده يعنى فعل در صورت تحقق عذر وجوب نداشته يعنى فعل با اعتقاد وجوب انجام گرفته و پوشيده نماند كه اوصاف ديگرى كه گاهى افعال از قبيل اولويت و حرمت و مانند آنها پيدا مى‏كنند چنانكه فقها افعال را به پنج قسم واجب و حرام و مستحب و مكروه و مباح قسمت كرده‏اند دخلى باين وجوب كه مورد بحث ما مى‏باشد ندارند زيرا وجوب مورد بحث ما نسبت و صفت فعل در مرحله صدور از فاعل مى‏باشد و عمومى است و اوصاف نامبرده صفت فعل فى نفسه مى‏باشند و خصوصى هستند و اگر چه آنها نيز مانند وجوب عمومى اعتبارى عملى بوده و از محصولات كارخانه فعاليت انسان مى‏باشند ولى اعتبار آنها بسى متاخر از اعتبار وجوب عام است