زندگاني فاطمه زهرا (سلام الله عليها)

محمد قاسم نصيرپور

- ۲ -


ستونهايش از ياقوت است بين «آسيه» و «مريم» با آسايش زيست مى كند.» [امالى مفيد- بحارالانوار ج 16 ص 1- ينابيع الموده ص 313. صحيح بخارى ج 2 ص 277.]

ابوطالب و خديجه (ع) را در قبرستان «حجون» به خاك سپردند و مسلمانان پاك دل بعدها براى تجديد خاطره ى فداكاريهايشان بر مزار آنان قبه و بارگاهى بنا كردند كه هنگام تسلط وهابيها بر حجاز در سال 1343 قمرى اين بناهاى پر افتخار ويران گرديد. [نگاه كنيد به تصاوير شماره 1 و 2.]

پس از رحلت ابوطالب و خديجه سختى ها شدت يافت. زيرا پيامبر (صلى الله عليه و آله) از سوئى بزرگترين پشتيبان و مدافع خويش، و از سوئى محرم اسرار، شريك زندگى و مادر فرزندانش را از دست داد. آزار دشمنان بيشتر شد. گاه سنگش مى زدند و خون آلودش مى كردند. گاهى به چهره مباركش خاك مى پاشيدند و ناسزا مى گفتند. و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با چهره اى غم زده و دلى اندوهگين به خانه باز مى گشت. در آنجا مى نگريست كه چشمان فاطمه (عليهاالسلام) از فراق مادر اشكبار است.

روزى مردى از قريش بر سر رسول خدا (ص) خاك ريخت آن حضرت با سر و لباس خاك آلود وارد خانه شد. دخترش (فاطمه زهرا سلام الله عليها) برخاست و در حالى كه خاك را از سر و صورت و لباس پدر پاك مى كرد مى گريست. پيامبر (ص) به او فرمود: دخترم گريه نكن كه خداوند پشتيبان پدر توست. [سيره ابن هشام ج 2 ص 58- تاريخ طبرى ج 2 ص 80- سيره ابن اسحق ص 192.] و قتى فاطمه (عليهاالسلام) از خانه بيرون مى رفت با حوادث تلخى روبرو مى شد. يك روز ديد مشركان در مسجد الحرام نشسته اند و براى كشتن پيامبر (صلى الله عليه و آله) نقشه مى كشند. با چشمان اشگبار به خانه بازگشت و پدر را از توطئه دشمنان آگاه ساخت. [مناقب ابن شهرآشوب ج 1 ص 71- دلائل النبوه ج 2 ص 43.]

روزى ديگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در مسجد الحرام و در كنار كعبه مشغول نماز بود. ابوجهل و يارانش هم آن حضرت را نظاره مى كردند ابوجهل برخاست و بچه دان شترى را كه تازه ذبح شده بود برداشت و هنگامى كه پيامبر (ص) براى سجده پيشانى بر خاك نهاد روى شانه آن حضرت گذاشت آنگاه بناى خنديدن را گذاشتند بگونه اى كه بطرف يكديگر خميده شده بودند، خبر به فاطمه (عليهاالسلام) رسيد دوان دوان به مسجد آمد و آن آلودگيها را از دوش پدر برداشت و به دور افكند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سر از سجده برداشت و پس از نماز آن كوردلان را نفرين كرد. [سيره ابن اسحق ص 192- در دلائل النبوه بيهقى ج 2 ص 44 و 255 احشاء گوساله ذكر شده.]

هجرت

هر روز فشار و آزار مشركان بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) و مسلمانان شدت مى يافت. از سوى ديگر عده اى از مردم شهر مدينه مسلمان شدند و در انتظار پيامبر (صلى الله عليه و آله) بودند. مشركان نيز تصميم گرفتند در شبى معين دسته جمعى به خانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) يورش برند و آن حضرت را به شهادت برسانند. على (عليه السلام) آن شب را در بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله) خوابيد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به غارى در كوه ثور رفت و پس از سه روز از آنجا به مدينه هجرت نمود. [سيره ابن هشام ج 2 ص 130/ 131- تاريخ طبرى ج 2 ص 104.]

على (عليه السلام) به دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله) امانتهاى مردم را به صاحبانش رد كرد و پس از سه روز فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را به اتفاق مادر خود فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبير، نيمه شب سوار شترها كرد [تا ريخ يعقوبى ج 2 ص 41.] و راه مدينه را در پيش گرفت. اين هجرت خطراتى در پيش داشت زيرا دشمنان در پى آنان تاختند و در بين راه در منزل «ضجنان» به مهاجران رسيدند. على (ع) بانوان را در پناهگاهى پياده نمود آنگاه با شمشير آخته بر دشمن حمله كرد و آنان گريختند.

«در اين هجرت زهرا (ع) به اتفاق دو بانوى مهاجر و به سرپرستى على (ع) مسير طولانى مكه به مدينه را در زير آفتاب سوزان طى نمود و در روز پنجشنبه 15 ربيع الاول مطابق با هفتم مهرماه به قبا در نزديك مدينه رسيد و به خانه «سعد بن خيثمه» [سعد بن خيثمه از نيكان صحابه پيامبر (ص) بود و در نبرد بدر به شهادت رسيد.] وارد شد خانه سعد مجاور ركن غربى و در جلو مسجد قبا قرار داشت. [آثار المدينة المنوره نگاه كنيد به تصوير شماره 3.]

ياد مادر

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) يكسال پس از رحلت خديجه در مكه با زنى بنام «سوده» دختر «زمعة بن قيس» ازدواج كرد. سوده زن مسلمانى بود كه با شوهرش به حبشه هجرت كرد و پس از بازگشت به مكه همسرش «سكران بن عمرو» وفات يافت، پس از گذشت مدتها پيامبر (صلى الله عليه و آله) او را به عقد خود درآورد. او زنى سالمند، سنگين وزن و كندحركت بود. پس از ازدواج با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به آن حضرت گفت: «من زنى سردمزاجم و به مردان علاقه اى ندارم تنها مى خواستم افتخار همسرى با شما نصيبم شود». [طبقات ج 8 ص 52/ 56.] سوده در مجموع با فاطمه (عليهاالسلام) به نيكى رفتار مى كرد.

پس از سوده پيامبر (صلى الله عليه و آله) عايشه را در مكه به عقد خود درآورد و هشت ماه پس از هجرت به مدينه با او عروسى كرد. [طبقات ج 8 ص 58.] عايشه دخترى جوان بود كه به حكم غريزه طبيعى حسادت زنانه بر او غالب گشته و از اين رو نسبت به فاطمه (عليهاالسلام) و مادرش خديجه حسادت مى ورزيد.

محدث بزرگ اهل سنت امام بخارى- متوفاى 256- روايت مى كند كه عايشه گفته است: «با آنكه خديجه را نديده بودم هيچيك از زنان پيامبر (ص) چون خديجه مورد رشك و حسادتم واقع نشد». [صحيح بخارى ج 2 ص 277.]

اما رسول خدا (ص) هيچگاه نيكيهاى خديجه را فراموش نكرد. گاه آن حضرت گوسفندى را قربانى مى كرد و گوشت آن را بنام خديجه قسمت مى كرد. [صحيح بخارى ج 2 ص 277.]

هرگاه پيامبر (ص) به ياد خديجه مى افتاد حالش دگرگون مى شد روزى عايشه كه از رفتار پيامبر (ص) حسادتش تحريك شده بود گفت: چقدر از آن پيرزن قريشى ياد مى كنى مدتهاست كه او مرده و خداوند بهتر از او را به تو ارزانى داشته است!

چهره پيامبر برافروخت و فرمود: نه هرگز خدا نيكوتر از او را به من نداده است. زيرا بگاهى كه تمامى مردم رسالتم را انكار مى كردند خديجه به من ايمان آورد و آن وقت كه دروغگويم مى شمردند مرا تصديق كرد و هنگامى كه مردم مرا در تنگناى مالى گذاشتند مرا شريك دارائى انبوهش كرد و خداوند از خديجه به من فرزندانى ارزانى داشت. [مسند امام احمد حنبل ج 6 ص 117/ 118.] شايد اين گفتگوها او را بيشتر به ياد مادر مهربانش مى انداخت.

ازدواج حضرت زهرا

خواستگارانى كه رد شدند

فاطمه زهرا (عليهاالسلام) به سن رشد و ازدواج رسيد. بزرگان و شخصيتهاى ثروتمند و بانفوذى كه بر بلنداى مقام وى آگاه نبودند، گاه و بيگاه خواستگارى از فاطمه (عليهاالسلام) را زمزمه مى كردند. اما پيامبر (صلى الله عليه و آله) خوش نداشت كسى در اين باره سخن بگويد و با خواستگاران طورى رفتار مى كرد كه مى پنداشتند پيامبر (ص) از آنان رنجيده است. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمود: امر ازدواج فاطمه (عليهاالسلام) بدست خداوند است. [1- كشف الغمه ج 1 ص 353.] و گاه مى فرمود: فاطمه (ع) هنوز كوچك است. [سنن نسائى ج 6 ص 62.] به نوشته مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت، هنگامى كه ابوبكر و عمر نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) از فاطمه (عليهاالسلام) خواستگارى كردند، فرمود: در انتظار حكم الهى هستم. [منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد ج 5 ص 99- فضائل فاطمة الزهراء ابن شاهين ص 50- طبقات ابن سعد ج 8 ص 19- صواعق المحرقه ص 82- ذخائر العقبى ص 30.]

روزى «عبدالرحمن بن عوف» به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گفت: اى رسول خدا (ص)! اگر فاطمه (ع) را به عقد من درآورى حاضرم اموال فراوانى را در راهش خرج كنم و مهريه زيادى برايش قرار دهم.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برآشفت، مشتى سنگريزه بسوى او پاشيد و فرمود: «مى خواهى با پول ازدواج را به من تحميل كنى»؟ [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 345.]

پيشنهاد به على

روزى ابوبكر، عمر، و سعد بن معاذ به اتفاق گروهى ديگر در مسجد گرد آمده بودند و از هر درى سخن مى گفتند. سخن از دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) شد. ابوبكر گفت: خواستگارانى كه رفته اند پيشنهادشان رد شده، پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرموده كه تعيين همسر فاطمه (عليهاالسلام) با خداست. تنها على (ع) در مورد خواستگارى تاكنون اقدامى نكرده است. شايد به خاطر تهيدستى از انجام اين كار سر باز مى زند. با اين همه برايم روشن است كه خدا وپيامبر (صلى الله عليه و آله) زهرا (ع) را براى او نگه داشته اند. آنگاه ابوبكر رو به دوستانش كرد و گفت: مايليد نزد وى رويم و ماجرا را برايش باز گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است؟

سعد بن معاذ از اين پيشنهاد، استقبال كرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبكر از مسجد خارج شدند و به جستجوى على (عليه السلام) پرداختند. او در خانه نبود، اطلاع پيدا كردند كه او در تلاش براى معاش در نخلستان يكى از انصار به وسيله شترش به آبكشى و آبيارى نخلها مشغول است.

به سويش شتافتند. على (عليه السلام) فرمود: از كجا و به چه منظورى آمده ايد؟

ابوبكر به بيان ماجرا پرداخت و در پايان گفت من صلاح مى دانم هر چه زودتر در خواستگارى فاطمه (ع) تعجيل كنى. [كشف الغمه ج 1 ص 354- طبقات ابن سعد ج 8 ص 19- امالى طوسى ج 1 ص 38.] على (ع) نيز يادآور شد كه اين وصلت آرزوى من است.

خواستگارى على از فاطمه

على (ع) ديگر نتوانست كارش را ادامه دهد، به منزل بازگشت و به شستشوى خويش پرداخت، عباى تميزى بر تن كرد. كفشهايش را پوشيد و به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيد، سلام كرد و در حضور پيامبر (ص) نشست. از خجالت چهره اش سرخ شده بود. سرش را به زير انداخت و ساكت ماند. او نتوانست تقاضاى خود را بيان كند.

لختى گذشت هر دو ساكت بودند. لبهاى پيامبر (ص) شكفت، سكوت شكسته شد. فرمود: يا على! گويا براى خواسته اى نزد من آمده اى كه از اظهار آن شرم دارى؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و مطمئن باش خواسته ات پذيرفته است.

على (عليه السلام) پاسخ داد: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد، من در خانه ات بزرگ شدم، با مهر تو پرورش يافتم، نيكوتر از پدر و مادرم در تربيتم كوشش نمودى، از فيض وجودت هدايت يافتم، اى پيامبر خدا (ص)! سوگند به خدا! كه اندوخته دنيا و آخرت من توئى. اكنون هنگام آن رسيده كه تشكيل خانواده دهم تا با وى انس گيرم. اگر مصلحت باشد و فاطمه (ع) را به عقدم در آورى سعادت بزرگى نصيب من شده است. [كشف الغمه ج 2 ص 355/ 356. اربلى در كشف الغمه مى نويسد: «ام سلمه» در خانه پيامبر (ص) هنگام خواستگارى على (ع) حضور داشته است. ليكن ام سلمه در آن تاريخ همسر پيامبر (ص) نبوده است. زيرا او همسر «ابوسلمه بن عبدالاسد» است كه در جنگ احد زخمى شد و پس از مدتى معالجه در مدينه به فرماندهى دسته اى از نيروهاى سپاه اسلام به قطن اعزام گرديد. پس از بازگشت به مدينه زخم او سر باز كرد و به شهادت رسيد. و او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. پس از گذشت عده وفات در سال 4 هجرى پيامبر (ص) با ام سلمه كه زنى مسن بود ازدواج نمود. اما از آنجا كه وى از بستگان نزديك پيامبر (ص) بود و علاقه معنوى بسيارى به خاندان وحى داشت و به خانه پيامبر (ص) آمد و شد داشته است، حضور وى را تصادفاً هنگام ورود على (ع) براى خواستگارى فاطمه (ع) مى توان پذيرفت چرا كه مراسم خواستگارى در سال دوم هجرت و دو سال قبل از ازدواج ام سلمه با پيامبر (ص) صورت گرفته است.]

پيامبر (صلى الله عليه و آله) از پيشنهاد على (عليه السلام) خرسند شد، فرمود: صبر كن تا نظر فاطمه (عليهاالسلام) را جويا شوم. آنگاه نزد وى رفت و فرمود: دخترم! على ابن ابيطالب به خواستگارى تو آمده آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش درآورم؟

فاطمه (عليهاالسلام) بخاطر شرم و حيا ساكت ماند، اما حركتى كه ناشى از نارضايتى باشد (و ميان دختران آن عصر مرسوم بود) از خود بروز نداد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در سكوت پر صلابت زهرا (ع) رضايت او را دريافت و فرمود: «الله اكبر سكوتها رضاها» [در بعضى منابع سكوتها اقرارها ذكر شده ر. ك. بحارالانوار ج 43 ص 93- امالى ج 1 ص 38.] خدا بزرگتر است، سكوت او علامت رضاى اوست.

مهريه دختر پيامبر

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از على (عليه السلام) سوال نمود: آيا چيزى براى ازدواج دارى؟

على (ع) پاسخ داد: اى رسول خدا (ص)! پدرو مادرم فدايت باد، هيچ چيز از تو پوشيده نمانده، تمام ثروتم شمشيرى و شترى و زرهى [زره لباسى بود كه با حلقه هاى فولادى به هم مى بافتند و در جنگها براى جلوگيرى از ضربات شمشير و تير و نيزه دشمن به تن مى كردند، تهيه چنين لباسى در آن زمان بسيار مشكل و بهاء آن نسبتا گران بود. اين شمشير و شتر و زره در جنگ بدر به غنيمت على (ع) درآمد.] بيش نيست.

پيامبر (ص) فرمود: شتر و شمشير براى كار و جهاد مورد نياز توست همان زره را مهر قرار مى دهم. [كشف الغمه ج 1 ص 355- بحارالانوار ج 43 ص 127.] سپس در آستانه بر پايى مراسم به على (ع) فرمود: زره را بفروش و بهايش را نزدم بياور. على (ع) زره را به فروش رسانيد [بحارالانوار ج 43 ص 130.] و بهاى آن را كه عبارت از 480 يا 500 درهم نقره [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 351.] مساوى 323 مثقال نقره بود [در آن زمان واحد پول نقره درهم بود كه هر درهم از نظر وزن مساوى 72 جوى متوسط مى باشد.

مرحوم علامه محقق سردار كابلى 72 جوى متوسط را وزن نمود كه مساوى با 5/ 15 نخود صيرفى شد. سكه درهمى هم متعلق به سال 187 هجرى يعنى عصر امام كاظم (عليه السلام) بدست آورد كه از نظر وزن مساوى 72 جو متوسط و معادل 15 نخود و خرده اى بود كه اين مقدار معادل 3 گرم است. در نتيجه هر درهم معادل 3 گرم نقره يا 5/ 15 نخود صيرفى است. بنابراين ميزان مهريه حضرت فاطمه (ع) بر اساس 500 درهم، معادل 1500 گرم نقره يا 323 مثقال (24 نخودى) است. (ر. ك به ويژه نامه صحيفه ارگان روزنامه جمهورى اسلامى يادواره مرحوم علامه سردار كابلى).

فقهاء نيز ميزان درهم شرعى را- 12 نخود مى دانند كه با اين حساب ميزان مهريه حضرت زهرا (ع) 5/ 262 مثقال نقره مى شود. چون در عهد قاجار برخى سكه هاى نقره يك قرانى به وزن يك مثقال (24 نخود) ضرب مى شد، با آن سكه ها كه هر 10 قرانش يك تومان بود مهريه حضرت زهرا (ع) معادل بيست و شش تومان و دو قِران و نيم مى شد. (ر. ك: منتخب التواريخ ص 106 تاليف مرحوم حاج محمد هاشم خراسانى در سال 1349 قمرى). بايد توجه داشت كه بيست و شش تومان و دو قِران و نيم آن عهد معادل 5/ 262 مثقال نقره است و امروز با وجه رايج نمى توان مهريه حضرت را 5/ 262 ريال دانست. براى بدست آوردن معادل ريالى مهريه حضرت بايستى بهاى يك مثقال نقره را در بازار روز سوال نموده و در رقم 323 بنابر اختيار مرحوم سردار كابلى يا رقم 262/ 262 بنابر اختيار فقها ضرب نمود معادل مهريه به حساب روز بدست مى آيد.] به عنوان مهريه در اختيار پيامبر (ص) نهاد.

اين ميزان مهريه كه «مهرالسنه» ناميده مى شود بين مسلمانان رواج يافت زيرا مهريه اغلب همسران پيامبر (ص) كه برخى از آنان بعد از ازدواج فاطمه و على (ع) با رسول خدا (ص) ازدواج كردند از اين حد فراتر نرفت. تا مدتها پس از پيامبر (ص) از افزايش مهريه زنان جلوگيرى مى شد و مبنا در اين كار ميزان مهريه ى فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) بود. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 12 ص 208.]

جهيزيه حضرت زهرا

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مقدارى از پولها را در اختيار سلمان فارسى، بلال و ابوبكر نهاد و فرمود: با اين پول براى فاطمه (ع) اسباب و لوازم زندگى خريدارى كنيد. چند درهم نيز جهت خريد عطر اختصاص يافت.

ياران پيامبر (ص) جهت خريد جهيزيه به بازار رفتند، وقتى پولها را شمردند 63 درهم (معادل تقريبى 41 مثقال نقره) بود كه با آن وسائل زير را خريدارى كردند.

1- پيراهنى به بهاى هفت درهم.

2- روسرى به بهاى يك درهم.

3- يك قطيفه مشكى.

4- يك تخت عربى از چوب و ليف خرما.

5- دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه يكى را از پشم گوسفند و ديگرى را از ليف خرما پر كرده بودند.

6- حصير بافت هجر.

7- آسياى دستى.

8- چهار بالش چرمى كه از اذخر [اذخر يا گورگياه كه به آن كاه مكى نيز گويند گياهى است با برگهاى ريز كه خاصيت دارويى نيز دارد. (فرهنگ معين).] و پشم پر شده بود.

9- پرده اى مويين.

10- طشت بزرگ.

11- مشگ آب.

12- كاسه چوبى براى شير.

13- ظرفى از پوست براى آب.

14- ابريق (آفتابه).

15- چند ظرف مسى.

16- چند كوزه سفالين.

17- دستبندى نقره.

هنگامى كه ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله) از بازار برگشتند و جهيزيه را در حضور آن حضرت بر زمين نهادند، رسول خدا (ص) به آنها نگريست و گوهرهاى اشگ آرام بر گونه هايش لغزيد، آنگاه سر به آسمان برداشت، زبان به دعا گشود و فرمود: «خداوندا در زندگى كسانى كه بيشتر ظروفشان سفالين است بركت قرار ده». [«اللهم بارك لقوم جل انيتهم الخزف» ر. ك. امالى طوسى ج 1 ص 39- مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 352- كشف الغمه ج 1 ص 359- بحارالانوار ج 43 ص 30.]

مجلس عقد

پيامبر (صلى الله عليه و آله) دوست داشت كه خطبه عقد در مسجد و در حضور مردم خوانده شود. على (عليه السلام) شادمانه به مسجد رفت. پيامبر (ص) نيز وارد مسجد شد. مهاجر و انصار گرد آمدند. رسول خدا (ص) به منبر رفت پس از حمد و سپاس خداوند فرمود: مردم! بدانيد جبرئيل بر من فرود آمد و از نزد خداوند برايم پيام آورد كه مراسم عقد ازدواج على (ع) با حضور فرشتگان در «بيت المعمور» برگزار شده است؛ و خداوند دستور داده است كه در زمين آن مراسم را انجام دهم و شما را بر آن شاهد گيرم. آنگاه پيامبر (ص) خطبه عقد را جارى ساخت.

سپس پيامبر (ص) به على (ع) فرمود: بپا خيز و سخن بگو، على (ع) بپا خاست و پس از ياد و سپاس خدا به ايراد سخن پرداخت و رضايت و خرسندى خود را از ازدواج با فاطمه (عليهاالسلام) اعلام نمود.

مردم دعا كردند و گفتند: خداوند اين ازدواج را بر شما مبارك گرداند و در دلهايتان محبت و دوستى افكند. [كشف الغمه ج 1 ص 358/ 359- بحارالانوار ج 43 ص 129 و 120.]

جشن عروسى

مراسم ازدواج روز اول ذيحجه سال دوم هجرى قمرى (مطابق با هفتم خرداد ماه سال سوم هجرى شمسى) و يا ششم ذيحجه سال دوم هجرى قمرى [بحارالانوار ج 43 ص 92 تطبيق تاريخ از آقاى عبدالحسين نيرى.] (مطابق 12 خرداد ماه سال سوم هجرى شمسى) و يك ماه پس از مجلس عقد صورت گرفت. [برخى اين فاصله را يكسال نوشته اند.]

در فاصله بين عقد و عروسى على (عليه السلام) شرم مى كرد درباره همسرش با پيامبر (صلى الله عليه و آله) صحبت كند. روزى عقيل برادر على (ع) به او گفت: چرا همسرت را به خانه نمى آورى تا با عروسى تو چشم ما روشن شود؟

موضوع به اطلاع پيامبر (ص) رسيد. على (ع) را خواست و از او سوال كرد كه آيا حاضر است عروسى كند؟

على (ع) پاسخ مثبت داد. پيامبر (ص) فرمود انشاءالله امشب يا فردا شب عروسى را بر پا مى كنم. آنگاه به همسرانش دستور داد فاطمه (عليهاالسلام) را بياراييد و خوشبويش نماييد و برايش اطاقى فرش كنيد، تا مراسم عروسى را بر پا كنيم. [بحارالانوار ج 43 ص 130 و 131.]

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: عروسى بى مهمانى نمى شود.

يكى از بزرگان انصار بنام سعد گفت: من گوسفندى هديه مى كنم و جمعى از انصار هم چند صاع ذرت آوردند، [طبقات ج 8 ص 12- بحارالانوار ج 43 ص 137.] مقدارى كشك و روغن و خرما هم از بازار خريدارى شد.

گوشت را پختند و پيامبر (ص) در آن عروسى با صفا خود آشپزى را به عهده گرفت و با دستان مباركش آنها را مخلوط كرد و به تهيه نوعى غذاى مطبوع عربى بنام حبيص يا حيس پرداخت. [بحارالانوار ج 43 ص 114 و 106.]

به هر صورت غذايى تهيه شد، اما دعوت عمومى بود. عده ى زيادى شركت كردند و به بركت دست رسول خدا (ص) همه از غذا خوردند و سير شدند مقدارى از غذا را هم براى فقرا و بيچارگان بردند، ظرفى هم براى عروس و داماد گذاشتند. [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 354.]

پيامبر (ص) به همسرانش دستور داد تا براى فاطمه (عليهاالسلام) مجلس جشن و شادى ترتيب دهند. زنان نيز در شب عروسى فاطمه (ع) دف [دف يكى از آلات موسيقى است كه داراى چنبر چوبى و پوست نازك مى باشد و با انگشت به آن مى زنند در فارسى دايره هم مى گويند. (فرهنگ عميد).] مى زدند. [بحارالانوار ج 43 ص 29.] پس از صرف غذا زنان شادى كنان دور فاطمه (ع) را گرفتند، پيامبر (ص) او را بر استر سوار نمود، سلمان مهار استر رابدست گرفت و با تشريفات خاصى دليرانى چون حمزه، و عده اى ديگر از اهلبيت و محارم فاطمه (ع) با شمشيرهاى كشيده دور مركب را گرفتند. زنان زيادى پشت سر عروس تكبيرگويان در انتظار بودند. مركب عروس را به حركت درآوردند زنان شادى كنان تكبير و سپاس خدا را مى گفتند، آنگاه يك يك سرودهاى زيبايى را كه سروده بودند خواندند و با شكوه و شادى عروس را به خانه داماد بردند. پيامبر (ص) نيز خود را به جمعيت رساند و به حجله وارد شد. آنگاه ظرف آبى خواست، آب را حاضر كردند، قدرى آن را به سينه فاطمه (ع) پاشيد و فرمود با بقيه آن وضو گيرد و دهانش را بشويد، قدرى آب هم به على پاشيد و فرمود تا وضو گيرد و دهانش را شستشو دهد. آنگاه به هر دو سفارش همديگر را كرد و در حق آنان چنين دعا فرمود: خدايا آنان را با هم مأنوس بگردان! خدايا بر آنان مبارك گردان! و در زندگى آنان بركت قرار ده.

هنگامى كه مى خواست خارج شود فرمود: خداوند شما و نسلتان را پاك گرداند.

من با دوستانتان دوستم، و با دشمنانتان دشمن. اينك با شما خداحافظى مى كنم و شما را به خدا مى سپارم. [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 354/ 355.]

فردا صبح پيامبر (ص) با ظرفى شير بديدار دخترش رفت و آن شير را به عروس و داماد نوشانيد. [مناقب ج 3 ص 356.] پس از آن ديدار، ديگر پيامبر (ص) تا سه روز به خانه آنها نرفت و روز چهارم به ديدار آنان شتافت. [بحارالانوار ج 43 ص 132.]

درسهايى براى جوانان و پدران و مادران

از ماجراى ازدواج على و فاطمه (عليهماالسلام) نكات بسيار جالبى را مى آموزيم كه اگر خواهان سعادتيم و پيرو راستين اسلام، بايستى تا مرز توان تلاش كنيم كه در مرحله اول ازدواج بر مبناى صحيحى صورت گيرد و دوم آنكه ساده زيستى در تمام شئون زندگى جامعه و بخصوص ازدواج راه يابد وگرنه قيد و بندهاى اجتماعى در امر ازدواج كه بيشتر نشأت گرفته از فرهنگ غيراسلامى و يا ساخته و پرداخته ذهنهاى كوتاه نگر مادى و اشرافى است، چون غل و زنجير بر دست و پاى جوانان و والدين آنها مى افتد و هر روز اين غل و زنجير بزرگتر و سنگين تر مى شود، تا جايى كه امكان هر نوع حركت صحيحى را مى گيرد و حيات جامعه را بسوى نابودى مى كشاند و بر فساد، و نابسامانيهاى روانى و مشكلات اخلاقى مى افزايد.

درسهايى كه از ازدواج على و فاطمه (عليهماالسلام) مى گيريم به اين قرار است:

1- «كفو» و همتا بودن: يكى از اصول اساسى و رازهاى موفقيت ازدواج، كفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است. زيرا تنها در صورت همتا و همشان بودن دو زوج است كه درك متقابل انان از يكديگر امكان پذير است. برخى تصور مى كنند كفويت تنها به شرائط ظاهرى از قبيل مسائل نژادى و يا وضعيت مادى و رفاهى بستگى دارد. در صورتى كه چنين نيست همتايى به همسوئى آرمانها، خواستها و تمايلات روحى و روانى افراد، ميزان آگاهيهاى علمى و دينى و ميزان تعهد عملى به مكتب و مذهب و ارزش نهادن به ويژگيهاى اخلاقى و فرهنگى است.

اگر مسئله ى همتايى نبود بدون ترديد دختران زيبايى در مدينه بودند كه از ازدواج با على (عليه السلام) خرسند مى شدند. اما او حتى از كسى خواستگارى نكرد، و براى فاطمه (عليهاالسلام) نيز خواستگاران فراوانى بودند اما فاطمه و پيامبر (كه درود خدا بر آنان باد) به اين وصلتها راضى نشدند.

تنها فاطمه (عليهاالسلام) بود كه زيباييها و شكوه معنوى على (عليه السلام) را درك مى كرد و تنها روح والاى على (ع) بود كه وجود والاى فاطمه (ع) را درك مى كرد در اين مورد به روايت قندوزى از علماى اهل سنت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود: «اگر خدا على را نمى آفريد براى فاطمه كفو و همتايى وجود نداشت». [قال رسول الله (ص) «: «لو لم يخلق الله عليا ما كان لفاطمة كفو» ينابيع الموده ص 177 و 237.]

2- روش خواستگارى: خواستگارى بدون هيچ تشريفات و حضور واسطه اى انجام شد و على (ع) شخصا به خواستگارى فاطمه (ع) از پيامبر (ص) اقدام نمود.

3- پيامبر گرامى (ص) بدون رضايت دخترش، به خواستگار، پاسخ مثبت نداد.

4- ميزان مهريه اندك و متناسب با شرائط مالى داماد بود. اين ميزان مهريه بعدها به عنوان «مهرالسنه» در ميان مسلمانان رواج يافت. امروز هم چه مانعى است كه همان مقدار 323 و يا حداكثر 400 مثقال نقره به عنوان مهريه رواج يابد؟

5- در تهيه جهيزيه به ضرورى ترين و ابتدائى ترين وسائل زندگى در آن عصر بسنده شد، از سيرت پيامبر (ص) مى آموزيم كه بايستى در الگوى مصرف تجديد نظر كنيم و در زندگى فناپذير و زودگذر دنيا به حداقل ممكن قناعت ورزيم تا از گذرگاه پر هياهوى زندگى سبكبارتر بگذريم و تن به بردگى اين و آن ندهيم. مگر فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) و رهبر مسلمانان نبود؟ مگر از تيره بنى هاشم يعنى اصيلترين و شريفترين تيره هاى عرب بحساب نمى آمد؟ مگر مادرش خديجه ثروتمندترين زن عرب در عصر خويش نبود؟ مگر از نظر علمى فردى آگاهتر و انديشمندتر از همگان نبود؟ مگر پيامبر (ص) نمى توانست جهيزيه زيادى را همراه دخترش كند؟ پاسخ همه اين سؤالات «آرى» است. اما منش پيامبر (ص) و خاندانش بر ساده زيستى استوار است متاسفانه در برخى خانواده ها بخصوص قشر مرفه جامعه جهيزيه دخترانشان نمايشگاه بين المللى كاملى است. از لوازم خانگى داخلى و خارجى و اشياء لوكس، تشريفاتى و مدرن كه برقش چشمهاى ظاهربين را خيره مى كند. هنگامى كه اقشار مرفه در اين موارد با هم به رقابت برخيزند انسان بر «پوچ زيستى» و «اصالت رفاه» اينان مى خندد و از يكسو متأسف و رنجيده خاطر مى شود كه چرا اينان در كنار اين همه فقر و بينوايى درد جامعه را هيچ احساس نمى كنند؟!

6- پول جهيزيه را كه 63 درهم بود، پيامبر (صلى الله عليه و آله) از مهريه پرداختى على (عليه السلام) برداشت و به عبارت ديگر خود از اين بابت پولى نپرداخت. [بحارالانوار ج 43 ص 130.]

مطلب جالب ديگرى كه از روش پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى آموزيم اين است كه تأمين هزينه جهيزيه از مهريه پرداختى توسط داماد بود. چه مانعى است اگر امروزه هم چنين باشد؟ يعنى پدر دختران بخشى اندك از مهريه را نقدا از داماد دريافت كنند و با آن وسايل ضرورى زندگى دو زوج جوان را تهيه كنند.

[اين كار غير از دريافت وجهى به عنوان شير بهاء است چه در اسلام اساسا چنين چيزى وجود ندارد.]

اگر روش و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله) در اين مورد جارى شود، ديگر براى خانواده ها و بخصوص خانواده هاى كم درآمدى كه خداوند به آنان چندين فرزند دختر عطا نموده جاى هيچ نگرانى نخواهد بود.

آخر مگر فردى كه داراى چندين فرزند دخترست جرم و گناهى را مرتكب شده كه جامعه او را به پرداخت جريمه هاى بسيار سنگينى بنام جهيزيه محكوم مى كند. تا جايى كه بنياد زندگى وى از هم بپاشد و به بلاى قرضهاى كمرشكن دچار شود؟!

7- رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به على (عليه السلام) فرمود: «يا على انه لابد للعرس من وليمه». [طبقات ج 8 ص 12- بحارالانوار ج 43ص 13.] يعنى: عروسى بدون ميهمانى نمى شود. برخى گمان دارند از شرائط يك ازدواج اسلامى و ساده آن است كه بدون هيچ مهمانى و وليمه اى برگزار شود، در صورتى كه چنين نيست. مستحب است هنگام ازدواج و عروسى مهمانى برگزار شود. و دادن وليمه يا به اصطلاح سور عروسى سنت است. و برعكس هنگام شهادت يا وفات فردى خوردن غذاى صاحب عزا مكروه است و خوبست تا سه روز براى خانواده داغديده ديگران غذا تهيه كنند. حال بنگريد كارها تا چه حد واژگونه و برعكس است. آنچه مسلم است اينكه بايد در سور عروسى از اسراف و مخارج تشريفاتى بر كنار بود.

8- براى عروسى فاطمه و على (ع)، سعد يكى از سران مردم مدينه گوسفندى هديه داد كه براى وليمه عروسى با گوشت آن غذا تهيه كردند. عده اى از مردم مدينه نيز بر حسب توانايى مالى خويش مقدارى ذرت يا وسايل ديگر هديه دادند. [همان مآخذ.] چه خوبست خانواده ها اين سنت را نيز جارى كنند و هر كدام به ميزان توانائى مالى خود گوشه اى از امكانات مهمانى عروسى را فراهم كنند تا به يكباره هزينه زيادى بر دوش عروس و داماد و خانواده آنها نيفتد و عمل به سنت يعنى دادن وليمه آسان شود. چه در همين عروسيهاست كه خانواده ها در آن نسبت به هم احساس صميميت بيشترى مى كنند.

در خانه ى فاطمه

على (ع) و فاطمه داراى خانه مسكونى نبودند، از اين رو على (ع) ابتدا محل سكونت همسرش را در اطاقى كه يكى از انصار در اختيارش نهاده بود و خود نيز پس از هجرت در آن ساكن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانه «حارثه بن نعمان» كه در محله بنى النجار قرار داشت و به خانه پيامبر (ص) نزديك بود منتقل شدند. [طبقات ج 8 ص 14.] تا اينكه حجره اى در كنار حجره پيامبر (ص) براى آنان ساخته شد [مستدرك ج 3 ص 125 «و سكناه المسجد مع رسول الله».] و تا پايان زندگى خانوادگيشان در آن ساكن بودند.

وضعيت ساختمانى خانه

خانه اى كه به فاصله چندى از ازدواج توسط پيامبر (ص) در اختيار على و فاطمه (ع) قرار گرفت خانه مسكونى مجللى نبود، بلكه اطاقى گلين بود كه سقف آن را با چوب خرما و حصير پوشانده و آن را گل اندود كرده بودند فاصله سقف آنها از كف به اندازه اى بود كه دست به راحتى به سقف مى رسيد. بسان ديگر حجره هاى پيامبر (ص) كه هر يك از زنانش در آن سكونت داشتند. [طبقات ج 1 ص 499 و ص 501.] آرى اين بود كلبه فاطمه (ع) كه از صفايش نور خدا جلوه گر بود. و خداوند در قرآن پيرامون معنويت و فضيلتش فرمود:

فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال [سوره نور آيه 36.]

يعنى: در خانه هايى (چون خانه انبياء) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تقديس ذات پاك او كنند. وقتى اين آيه نازل شد ابوبكر از پيامبر (ص) پرسيد: آيا خانه فاطمه و على (ع) از اين خانه هاست؟ پيامبر (ص) فرمودند: بله خانه آنان از با فضيلت ترين اين خانه هاست. [تفسير در المنثور.]

سد ابواب

خانه فاطمه و على (ع) در كنار مسجد پيامبر (ص) بود و درب آن نيز به مسجد باز مى شد، عده اى ديگر از ياران پيامبر (ص) هم دربى از خانه شان به مسجد باز مى شد. روزى پيامبر (ص) فرمان داد تمامى دربهايى را كه به مسجد باز مى شد ببندند. جز درب خانه فاطمه و على (ع) كه آن را به دستور پيامبر (ص) باز نهادند. وقتى ياران پيامبر (ص) گفتند اى رسول خدا (ص) درب خانه هاى ما را به مسجد بستى اما درب خانه على (ع) را باز نهادى فرمود: من آن را نبستم بلكه به فرمان خدا بسته شد. [مستدرك حاكم ج 3 ص 125 همچنين رجوع كنيد به مسند امام احمد حنبل ج 1 ص 175 و ج 1 ص 330- خصائص نسائى ص 13- صحيح ترمذى ج 2 ص 301.] و ضع ساختمانى حجره هاى پيامبر (ص) و خانه فاطمه (ع) به هم شبيه بود. پيامبر، على و فاطمه (كه درود خدا بر آنان باد) بر اين ساده زيستى تاكيد داشتند.

ام سلمه و بناى مجدد خانه

سه سال بعد از ازدواج فاطمه (ع)، وقتى پيامبر (ص) براى نبرد عازم «دومة الجندل» واقع در 600 كيلومترى مدينه شد، هنگام بازگشت مشاهده نمود كه «ام سلمه»- يكى از همسرانش- خانه گلين خود را ويران و آن را با خشت بنا كرده است، پيامبر (ص) از او پرسيد: اين چيست؟ ام سلمه پاسخ داد: مى خواستم محفوظتر و بهتر باشد از اين رو آن را با خشت بنا كردم.

پيامبر (ص) فرمودند: «اى ام سلمه بدترين چيزى كه اموال مسلمانان در راه آن خرج شود ساختمان است». [«يا ام سلمة ان شر ما ذهب فيه مال المسلمين البنيان» طبقات ج 1 ص 499.

در همان عصر پيامبر (ص) در مدينه كعب بن اشرف يهودى براى خود كاخى از سنگ بنا نهاده بود كه بقاياى ويرانه هاى آن در مدينه بيانگر اين واقعيت است كه در همان زمان امكان بناى كاخ و خانه هاى مجلل در مدينه وجود داشته است. اما رسول خدا (ص) پس از آنكه وضعيت اقتصادى مسلمانان رو به بهبودى نهاد و خمس غنائم خيبر و ديگر نبردها را در اختيار داشت و مسجد را توسعه داد خود به همان خانه گلين اكتفا نمود! حتى وضعيت ساختمانى خانه «ابى ايوب انصارى» صحابى كم بضاعت پيامبر (ص) به مراتب از حجره پيامبر (ص) بهتر بود چه خانه او داراى دو طبقه بود كه هنگام ورود رسول خدا (ص) به مدينه وى طبقه زيرين را در اختيار حضرت نهاد.]

دستور تخريب خانه ها

اين حجره ها كه خود بيانگر سنت و روش پيامبر (ص)، على (ع) و فاطمه (ع) در زندگى شخصى بود تا زمان وليد بن عبدالملك- سال 88 هجرى- همچنان پا بر جاى بود تا اينكه به دستور وى ويران گرديد. بدون ترديد انگيزه اصلى اين ويرانگرى خشونت آميز محو آثار سنت نبوى (ص) و فراهم ساختن زمينه براى توجيه كاخ نشينى پر از تجمل و اسراف امويان بود. و اقدى از معاذ بن محمد انصارى و او از عطاء خراسانى نقل مى كند كه در ميان قبر و منبر پيامبر (ص) گفت: من حجره هاى همسران رسول خدا (ص) را ديدم كه از شاخه هاى درخت خرما درست شده بود و بر درهاى آن پرده مويين سياه بود، هنگامى كه نامه وليد بن عبدالملك رسيد و بر مردم خوانده شد كه طى آن دستور داده بود، حجره هاى همسران رسول خدا (ص) ضميمه مسجد شود، مردم گريستند و من هيچ روزى به اندازه آن روز گريه كننده نديدم.

سعيد بن مسيب گويد: دوست داشتم حجره ها را به همان حال باقى نگهدارند تا آنكه مردم مدينه و هر كس به آن شهر مى آيد بيند كه رسول خدا (ص) در زندگى خود به چه مقدار كفايت نمود تا مردم از مال اندوزى و فخرفروشى دست بردارند و به زهد گرايند. [طبقات ج 1 ص 499.] و ليد ضمن نامه خود به «عمر بن عبدالعزيز» والى وقت مدينه فرمان خريدارى خانه فاطمه (ع) را صادر كرد. ولى اهل خانه كه از زمره اهل بيت محمد رسول الله (ص) بودند، از فروش خانه خوددارى كردند. و «حسن بن حسن بن على (ع)» گفت سوگند به خداوند حاضر به گرفتن بهاى خانه رسول الله (ص) نيستم. عمر بن عبدالعزيز هفت الى هشت هزار دينار [معادل 7380 مثقال طلا زيرا مرحوم سردار كابلى دينار شرعى را كه عبارت از 102 جو و 7/ 6 جو مى باشد وزن و حساب نمود كه هر دينار مساوى با 7/ 221 نخود گرديد يك دينار طلا ضرب سال 247 هجرى را هم وزن كرد 22 نخود بود بنابراين 8000 دينار مساوى 7380 مثقال طلا است.] در قبال فروش خانه پيشنهاد كرد ولى آنان نپذيرفتند.

عمرو بن عبدالعزيز ماجرا را براى وليد نوشت و او پاسخ داد: خانه را ويران كنند و آن را به مسجد ضميمه نمايند. پول پيشنهادى را نيز به بيت المال بسپارد. [الاعلاق النفيسه ص 68 بنقل از مدينه شناسى ص 46.]

خانه دارى فاطمه

على و فاطمه (ع) زندگى ساده و باصفائى را آغاز كردند. غالب قوت آنان نان جوين بود. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 9 ص 230.] و فرش زير پاى آنان پوستى كه روزها بر رويش علوفه به شترشان مى دادند و شبها بجاى فرش آن را كف اطاق مى گستردند. [طبقات ج 8 ص 22- كامل ابن اثير ج 3 ص 399- كتاب الزهد، عبدالله بن مبارك.] براى تقسيم كارهاى خانه، همان روزهاى اول زندگى نزد رسول خدا (ص) رفتند و از آن حضرت خواستند كه كارهاى خانه را ميانشان تقسيم كند. رسول خدا (ص) فرمود: كارهاى داخل خانه بر عهده فاطمه (ع) و كارهاى خارج بر عهده ى على (ع) باشد.

فاطمه (ع) گويد: خدا مى داند چقدر از اين تقسيم خوشحال شدم كه كارهاى خارج خانه بر دوشم نيفتاد. [بحارالانوار ج 43 ص 81- قرب الاسناد.] در عين حال على (ع) هرگاه فراغت مى يافت در كارهاى خانه