زخم خورشيد
كاوشى در زندگى حضرت زهرا (س)

مهدى حسينيان قمى

- ۷ -


هجوم به خانه

دستور قرآن است كه: «يا أيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا و تسلموا على أهلها» [سوره ى نور، آيه ى 27.]

«اى مؤمنان، در خانه ى ديگران مگر پس از اذن گرفتن و سلام دادن وارد نشويد»

خانه زهرا خانه اى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى ورود اجازه مى گرفت، در روايات آمده كه پيامبر به هنگام صبح بر در خانه زهرا مى ايستاد و همراه با سلام آنان را به نماز فرامى خواند. [بحارالأنوار، ج 35، ص 207، باب 85.] تنها خانه اى كه در ورودى آن به مسجد بسته نشد و براى هميشه باز بود خانه ى زهرا است [بحارالأنوار، ج 39، ص 19، باب 72.]، هم اكنون تصور كنيد پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عده اى به اين خانه هجوم بردند گويا كه به جنگ كفار مى روند.

هجوم به اين خانه مصيبتى است كه قلب هر مسلمان بيدارى را داغدار مى سازد. شاعر اهل بيت عليهم السلام شيخ صالح حلى گويد: اينان به خانه اى هجوم بردند كه اگر اين خانه نبود دين پا نمى گرفت و اسلام حاكم نمى گشت. در اين حمله و يورش به خانه فاطمه خانه ى زهرا يك كشته داد و يك مجروح، كشته ى اين هجوم، محسن فاطمه است و مجروح اين حمله خود زهرا عليهاالسلام است كه سينه اش را آزردند و بازويش را تازيانه زدند و به گفته ى اين شاعر تنها خانه ى زهرا در اين هجوم كشته و مجروح نداد بلكه در هجومى كه به خانه ى زهرا شد خانه زهرا يك اسير هم داد حتما حدس مى زنيد اسير اين حمله كه بود.

در اين حمله ريسمان به گردن على عليه السلام انداختند و او را كشان كشان بردند، اسير اين حمله مرحب كش خيبرگشا، على عليه السلام بود.


  • و مجمعى حطب على البيت الذى و مجمعى حطب على البيت الذى

  • لم يجتمع لو لاه شمل الدين لم يجتمع لو لاه شمل الدين

  • و الها جمين على البتول بيتها و الها جمين على البتول بيتها

  • و المسقطين لها أعز جنين و المسقطين لها أعز جنين

  • و الفائدين امامهم بنجاده و الفائدين امامهم بنجاده

  • و الطهر تدعو خلفهم برنين و الطهر تدعو خلفهم برنين

  • خلوا ابن عمى أولأ كشف بالدعا رأسى خلوا ابن عمى أولأ كشف بالدعا رأسى

  • و أشكو للاله شجونى و أشكو للاله شجونى

 

گفته شده است كه بيش از يك بار به خانه ى حضرت زهرا عليهاالسلام هجوم شده است. [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله، ج 2، ص 609، به نقل از رياض المدح و الثناء، ص 107.] .

زدن

زدن مظلوم چه با سيلى به صورت و چه با تازيانه بر بازو ظلم است، خيانت است ولى زدن زن ظلم و جنايتى بيشتر است و اگر اين زن آبستن باشد زدن زن آبستن جنايتى سهمگين تر است، اضافه كنيد كه اين زن داغدار است، چند روزى از رحلت پدرش رسول اكرم نگذشته است و او همچنان در سوگ پدر اشك مى ريزد و نالان است.

حال اگر اين زدن جلو روى شوهر و فرزندان باشد ديگر چه نامى مى توان بر آن گذاشت. زدن زن آبستن، داغدار، در برابر شوهر و فرزندان خردسال، اين جنايت به جنايتى مى ماند كه در عاشورا از لشكر يزيد ديده شد.

بگذريم كه اين زن، سرور زنان عالم و يگانه دختر رسول گرامى اسلام است. چه مى گويم و چه مى نويسم لختى تأمل در اين ستم كافى است كه فرياد هر انسان بيدارى را برانگيزد و آتش درون او را شعله ور سازد و حاكميت آن زمان را در خود فرو برد و رسوا سازد.

تكذيب حضرت

حضرت زهرا عليهاالسلام سرور زنان و يكى از اصحاب كساء است كه آيه ى تطهير در شأن او نازل شده است و پيامبر او را چنان ستوده است كه از تصور ما بيرون است. هنگامى كه مى گويد: اين فدك را پدرم به من بخشيده و از آن من است و گواهانى چون امير مؤمنان، على عليه السلام و حسن و حسين و ام ايمن نيز گواهى مى دهند از او نمى پذيرند و همه ى شاهدان را تكذيب مى كنند.

آيه ى تطهير را كه گواه عصمت زهرا عليهاالسلام است و بر اوج پاكى زهرا عليهاالسلام شهادت مى دهد ناديده مى گيرند و مريم كبرى را تكذيب مى كنند.

تكذيب مادر عيسى مگر چه بود كه آن همه او را آزرده ساخت. در اينجا سرور زنان مورد تكذيب قرار مى گيرد.

حضرت روياروى عمر در مسجد به او گفت: اگر گروهى شهادت دهند كه زهرا خلاف اخلاقى مرتكب شده آيا بر من حد جارى مى سازى، عمر گفت: آرى، حضرت فرمود: تو در اين صورت به خدا و رسول او كافر شده اى چرا كه خداوند در آيه ى تطهير زهرا را از هر پليدى پيراسته است و بر پاكى و طهارت او گواهى داده است

تو گواهى گروهى را بر گواهى خداوند مقدم داشته اى.

قصد به آتش كشيدن خانه

همه پذيرفته اند كه چند روز پس از رحلت پيامبر عمر با جمعى در خانه ى زهرا عليهاالسلام آمد و گفت: اگر پناهندگان به خانه براى بيعت با ابوبكر نيايند خانه را به آتش مى كشم، به او گفتند: در خانه زهراست، گفت: حتى اگر زهرا باشد.

زهرا پشت در آمد شايد آن بى حياءها شرم كنند و از تعرض به خانه منصرف شوند ولى آن جاهلان مست هرگز به خود نيامدند و گفتند: هيزم بياوريد تا خانه را با اهلش بسوزانيم.

جداً شگفت آور است كه در جواب شيعه گفته اند كه: هجوم برندگان خانه را به آتش نكشيدند و تنها تهديد به آتش زدن كردند.

آيا شخصيت ارزشمند زهرا و على بايد چند روز از رحلت پيامبر نگذشته در خانه هم امنيت نداشته باشند؟

اين چه حكومتى است كه بايد تحميل به على و زهرا عليهاالسلام بايد برپا شود و چه شورايى است كه امام على عليه السلام و بنى هاشم در آن رأى ندارند.

آتش زدن خانه

امام صادق عليه السلام فرمود: «و الله ما بايع حتى رأى الدخان دخل بيته»، «على عليه السلام با حاكميت غاصب زمان بيعت نكرد مگر آن زمانى كه ديد دود آتش ، خانه اش را فرا گرفت. [بحارالأنوار، ج 28، ص 390.]»

گفته اند: آتش نزده اند ولى پس چرا عصر عاشورا خيمه ها را سوزاندند اگر در آن روز نخست خانه ى فاطمه را آتش نزده بودند مطمئنا خيمه هاى امام حسين عليه السلام نيز به آتش كشيده نمى شد.

به آتش كشيدن خانه ى زهرا براى دستيابى به امام على عليه السلام و اجبار او به بيعت با حاكمان غاصب ظلمى است كه همه مظالم را در خود نهفته دارد.

اين آتش، جان همه ى مسلمانان بيدار را سوزانده و همه را به فرياد واداشته است.

فشار بين در و ديوار

حضرت زهرا عليهاالسلام پشت در قرار گرفتند و با مهاجمين سخن گفتند تا شايد حضور زهرا آنان را از حمله به خانه بازدارد، ولى آنان از هجوم به خانه منصرف نشدند.

در خانه را گشودند، به درون خانه هجوم بردند و آن صديقه ى طاهره را كه پشت در ايستاده و مقاومت مى كرد، آزردند.

ضربت تازيانه

هنگامى كه حضرت پشت در ايستاده بود و از ورود آنان جلوگيرى مى كرد به دستور رهبر مهاجمان ضربتى بر دستان فاطمه زده شد تا حضرت در را رها سازد و راه را بر ورود مهاجمان باز كند و باز در هنگامى كه مهاجمان به على عليه السلام دست يافتند و او را به جبر به سمت مسجد مى بردند حضرت زهرا عليهاالسلام از بردن امام ممانعت مى كرد كه ضرباتى به دست و پهلوى خويش احساس كرد و همين ضربات باعث مرگ حضرت شد.

امامان از فرزندان حضرت بر اين حقيقت تصريح كرده اند. [فاطمه الزهرا عليهاالسلام، بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله، ص 575، به نقل از دلائل الامامه، ص 45.]

شهادت محسن

در سيره ى ابن هشام آمده كه: پس از جنگ بدر اسيران جنگى با فديه آزاد مى شدند و بين اسيران ابوالعاص شوهر زينب، دختر پيامبر صلى الله عليه و آله بود. زينب از مكه گلوبندى را كه از مادرش خديجه به ارث برده بود براى آزادسازى شوهرش فرستاد و پيامبر با مسلمانان در ميان گذاشت تا گلوبند را به زينب برگردانند و بدون فديه ابوالعاص را آزاد سازند. پس از آزاد سازى گويا ابوالعاص تعهد كرده بود هنگامى كه به مكه برود زينب را به مدينه خدمت پيامبر بفرستد. ابوالعاص به مكه رسيد، زينب آماده حركت شد و برادر ابوالعاص او را همراهى مى كرد.

كنانه بن الربيع برادر ابوالعاص شتر را آماده ساخت و سلاح برگرفت و در روز از مكه خارج شد و زينب در هودج سوار بر شتر بود اين خبر در ميان زنان و مردان قريش پيچيد، عده اى در پى اين كاروان با شتاب حركت كردند تا در ذى طوى به آنان رسيدند.

هبار و نافع دو نفر بودند كه بيش از همه به هودج زينب رسيدند، هبار زينب را با يك نيزه ترساند زينب كه حامله بود از ترس حمله در هودج خون ديد، به مكه كه رسيد بر اثر حمله ى هبار جنينش سقط شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى همين حادثه حدود نه سال بعد در روز فتح مكه خون هبار را مهدور اعلام كرد. با اينكه پيامبر اعلام كرده بود كسى دست به شمشير نبرد و همه در امان هستند ولى هبار از اين امان مستثنى بود و مهدورالدم اعلام شده بود. [شرح ابن ابى الحديد، ج 14، ص 192، به نقل از سيره ابن هشام، ج 2، ص 297- 298.]

ابن ابى الحديد در حاشيه ى نقل اين داستان در جلد 14، صفحه 193 مى نويسد: اين خبر را بر استادم ابوجعفر النقيب خواندم، استاد ابوجعفر النقيب گفت: اگر پيامبر به دليلى كه رهبار زينب را ترساند و باعث شد كه فرزند در شكمش سقط شود خونش را مباح گرداند، پس به روشنى اگر در روز هجوم به خانه زهرا عليهاالسلام زنده بود قطعاً خون كسى كه فاطمه را ترساند و باعث شد تا محسن فاطمه سقط شود مباح مى دانست.

ترساندن زهرا، سقط فرزندش محسن، آسيب رسانى به ذريه ى پيامبر، ستمهايى است كه قلب هر مسلمان بيدارى را رنجيده مى سازد و همه اين سؤال را خواهند داشت كه چرا؟

بردن امام على براى بيعت

تمام هدف دشمنان اين بود كه امام را براى بيعت با حاكم غاصب به مسجد برند. عدم بيعت حضرت براى دشمن قابل تحمل نبود و چشم پوشى از حضرت با اهداف پليدشان سازگار نبود.

على عليه السلام را سربرهنه كشان كشان به مسجد مى بردند آنگونه كه از عدى بن خاتم روايت شده او گويد: كسى بيش از على عليه السلام رحمت و شفقت مرا به خود جلب نكرد، در حالى كه لباسش را به گردنش آويخته بودند كشان كشان نزد ابوبكر بردند و گفتند: بيعت كن، على عليه السلام گفت: اگر نكنم؟ گفتند: سرت را از تن جدا مى سازيم، امام نگاهى به آسمان كرد و گفت: خداوندا اينان مى خواهند مرا بكشند من بنده خدا و برادر پيامبر خدايم.

به امام گفتند: دستت را بده و بيعت كن حضرت امتناع ورزيد دست حضرت را به جبر كشيدند ولى حضرت دست خويش مچ كرد و هر چه كردند نتوانستند دست ايشان را بگشايند ابوبكر بر دست بسته ى حضرت دست خويش را ماليد. امام كه نگاهى به قبر پيامبر داشت جمله اى را كه هارون برادر موسى به موسى گفت تكرار كرد و فرمود: اى پسر مادر اين گروه مرا ضعيف شمردند و نزديك بود مرا بكشند. [فاطمه الزهرا عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى صلى الله عليه و آله، ص 520، به نقل از الامه و السياسه، ج 1، ص 19- 20.]

بردن حضرت براى بيعت آن هم با كيفيتى كه گوشه اى از آن ذكر شد از نمونه ظلم هايى است كه بر اهل بيت رفته است.

زهرا عليهاالسلام چه حالى داشته خدا مى داند، ما كه امروز بر اين حقيقت واقف مى شويم دنيا در چشممان سياه مى شود.

غصب فدك

فدك سرزمينى است كه خداوند به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله داد و ايشان به فاطمه عليهاالسلام بخشيده است زهرا عليهاالسلام فرمود: اين سرزمين را پيامبر به من براى فرزندان گرسنه از نوادگانش و نسل من داد.

اين سرزمين را خداوند با آيه «وات ذالقربى حقه» [اسراء، 26.]توسط پيامبرش در اختيار فاطمه عليهاالسلام نهاده تا فرزندان فاطمه و نسل پيامبر گرسنه نمانند، حاكمان غاصب پس از غصب خلافت و امامت اين سرزمين را از فاطمه گرفتند.

فاطمه عليهاالسلام براى بازگيرى حق مسلم خويش نيكو تلاش كرد و با پيگيرى همه جانبه دشمن را رسوا ساخت ولى به بازپس گرفتن فدك موفق نشد و دشمن همچنان فدك را در اختيار خود داشت.

داستان فدك و مسائل مربوط به آن را تا حدودى در چهارده نكته اى كه پس از خطبه آمده است آورده ايم به آنجا مراجعه شود.

منع ارث

تنها فدك را از حضرت نگرفتند، بلكه حضرت را از ارث پيامبر صلى الله عليه و آله محروم كردند. به اين بهانه ساختگى كه پيامبران ارث نمى گذارند و كسى از آنان ارث نمى برد، حضرت زهرا عليهاالسلام را از ارث محروم كردند، در اين ارتباط در خطبه ى حضرت سخن بسيار آمده است و حضرت با استدلال هاى محكم خويش دشمن را در اين زمينه خلع سلاح كرده است و بهانه از دست او گرفته و رسوايى او را براى همگان فرياد كرده است.

در چهارده نكته اى كه در پايان خطبه آورده ايم اين جهت مورد توجه قرار گرفته است:

محروم كردن دختر پيامبر از ارث ستمى است كه در طول تاريخ شايد بى نظير باشد، كجاى تاريخ سراغ داريد كه فرزند پيامبر از ارث مسلم خويش محروم شده به اين بهانه كه پيامبران براى فرزندان خويش ارث نمى گذارند.

منع از سهم ذوى القربى

خمس [غنيمت از نظر شيعه شامل هر سود و فايده اى مى شود كه خمس آن حق خدا، رسول و خويشاوندان رسول است.

اهل سنت هم گرچه به اين توسعه نپذيرفته اند ولى در خصوص غنيمت جنگى اقرار دارند كه آيه ى 41 از سوره انفال بر اين حقيقت دلالت دارد «و اعلموا انما غنمتم...»] غنيمت از آن خداوند و رسول و خويشاوندان پيامبر صلى الله عليه و آله است.

غضب فدك و محروم سازى فدك از ارث همراه با محروميت از سهم ذوى القربى بود، اين حق كه براى خويشاوندان پيامبر منظور شده است از زهراى مرضيه عليهاالسلام نيز دريغ شد.

ابن ابى الحديد بر درستى اين حق و مطالبه ى آن از سوى زهرا عليهاالسلام تصريح كرده است.

جلوگيرى از گريه

اين بانوى بزرگ كه بزرگترين ستم بر او رفته و غم هاى عالم بر دل او ريخته، گريه به او مجال نمى دهد.

شيوخ مدينه نزد امير مؤمنان آمدند و گفتند: اى ابوالحسن، فاطمه عليهاالسلام شب و روز مى گريد و هيچ يك از ما در بسترش خواب راحت ندارد و روز هنگام نيز براى كار و زندگى آرام نداريم.

از فاطمه بخواه يا در شب و يا در روز گريه كند.

امير مؤمنان سخن آنان را با زهرا در ميان گذاشت حضرت فرمود: اى ابوالحسن درنگ من در ميان مردم بسيار كم است و جدايى ام از آنان بسيار نزديك، به خدا سوگند شب و روز آرام نمى گيرم تا به پدرم ملحق شوم. امام على عليه السلام فرمودند: اى دختر رسول خدا هرگونه مى خواهيد عمل كنيد.

پس از اين زمان حضرت على عليه السلام اتاقى در بقيع براى حضرت ساخت كه نامش بيت الاحزان شد، صبح كه مى شد زهرا عليهاالسلام حسن و حسين را در پيش روى خود حركت مى داد و به حالت گريه به بقيع مى رفت و شب كه مى شد اميرمؤمنان به بقيع مى آمد و همراه فاطمه به منزل بازمى گشتند. [بحارالأنوار، ج 43، ص 177.]

جسارت كردن

حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد پيامبر سخنرانى مى كند و مسلمانان را با وظايف خويش آشنا مى سازد و پرده از حقايق برمى گيرد و اتمام حجت مى كند، از حق خويش دفاع مى كند و باطل را بى پروا مى كوبد.

در برابر ابوبكر به منبر مى رود و جسارت مى كند جسارت ابوبكر را كتابها نوشته اند، به شرح ابن ابى الحديد، ج 16، ص 14 مراجعه كنيد نوشته است:

«چون ابوبكر خطبه ى فاطمه عليهاالسلام را شنيد سخنان حضرت بر او سخت بود به منبر بالا رفت و گفت: اى مردم اين چه توجهى است كه به هر گفته مى كنيد اين، آرزوها در زمان رسول خدا كجا بود؟ هشدار هر كه شنيده بگويد و هر كه ديده حرف بزند تنها روباهى است كه شاهدش دم اوست او همراه فتنه است. و اوست كه مى گويد آن را به شكل آغازينشش درآوريد. اينان از ضعيفان كمك مى گيرند و از زنان يارى مى جويند...»

در حاشيه ى اين خبر ابن ابى الحديد مى نويسد: اين متن را بر استادم ابوجعفر النقيب خواندم و از او پرسيدم كه ابوبكر در اين سخن به چه كسى كنايه مى زد؟ استاد گفت: كنايه نيست بلكه به صراحت سخن گفته است، گفتم: اگر تصريح داشت كه من نمى پرسيدم: او خنديد و گفت: منظورش على ابن ابى طالب است، پرسيدم: همه ى اين سخن درباره ى على عليه السلام است گفت: آرى ملك و حكومت است پسرم...

اين يك نمونه از جسارت هاى لفظى حاكمان آن زمان است، نمونه هاى لفظى و عملى بسيارى مى توان در اين راستا ارائه كرد.

در پايان به بخشى از مبارزات حضرت نيز اشاره مى كنيم:

مبارزات گسترده ى آن حضرت

1- نفرين كردن

2- سخنرانى

3- سخن نگفتن با حاكمان

4- گريه

5- به خانه ى مهاجر و انصار رفتن و دادخواهى از آنان

6- وصيت به پنهان سازى دفن. كفن و غسل و تشييع و نماز و خاك سپارى

7- دفن شبانه

8- پنهان ساختن قبر

9-مناظره هاى گوناگون

10- درخواست مرگ از خدا

11- پرخاش شديد به حاكمان و رويارويى با آنان

12- درخواست اذان گفتن از بلال

در بستر شهادت

در روزهاى آخر زندگانى همان زمان كه از وجودش تنها جسمى لاغر باقى مانده بود و بر بستر افتاده بودند زنان مهاجر و انصار براى احوال پرسى به محضر حضرت شرفياب شدند و از حال حضرت جويا مى گشتند.

حضرت همان گونه كه در بستر افتاده اند با آنان سخن مى گويد و مجددا پرده از همه حقيقت برمى گيرد.

از بى وفايى مهاجر و انصار و زشتى كارشان ابراز تنفر مى كند و مى پرسد چرا امامت و ولايت را از جايگاه شايسته آن بيرون بردند مگر امام على عليه السلام شايسته ترين فرد نبود.

آنگاه حضرت مى افزايد كه: اگر آنان شتر خلافت را در اختيار امام على عليه السلام قرار مى دادند آينده اى درخشان در انتظار جامعه اسلامى بود اكنون بيا و بنگر كه چه حوادث عجيب و غريبى در آينده اتفاق خواهد افتاد. و باز حضرت شگفتى خويش را از اين پيشامد نامطلوب ابراز مى دارد كه چرا پيشگامان را كنار زنند و پستان را بر جاى آن بنشانند.

سپس حضرت بيم مى دهد كه در آينده اى نه چندان دور پيامدهاى وحشتناك اين جايگزينى غلط را خواهيد ديد. و آنچنان با زنان مهاجر و انصار سخن گفت كه آنان نيز برآشفتند و سخن حضرت را براى شوهرانشان بازگو كردند. مهاجر و انصار نزد حضرت آمدند و تأسف خويش بازگفتند. و صيت حضرت در بستر شهادت نيز شنيدنى است، ما بسيار كوتاه به آن اشاره مى كنيم:

1- على جان پس از مرگم تو خود غسل و تجهيزم را به عهده گير و بر من نماز بگذار و مرا در قبرم بگذار و سنگ لحد و خاك قبر را صاف كن و بالاى سرم رو به صورتم بنشين و بسيار قرآن بخوان و دعا كن چرا كه در اين هنگام مرده به انس با زندگان بسيار نيازمند است تو را به خدا مى سپارم و سفارش فرزندانم را به تو بسيار دارم.

2- جنازه ام را در تابوت بگذار تا بدنم ديده نشود.

3- هيچ يك از كسانى كه مرا آزار داده اند و به من ظلم كرده اند بر جنازه ى من حاضر نشوند چرا كه آنان دشمن من و دشمن رسول خدايند.

4- نگذار هيچ يك از آنان و پيروانشان بر من نماز بگذارند.

5- شب هنگام زمانى كه خواب چشم ها را مى گيرد مرا به خاك بسپار.

6- از فرزندانم مراقبت كن و رعايت حال آنان را داشته باش.

7- به فرزندانم تا دامنه قيامت سلام مى دهم.

سخن بى پرده ى پرده نشين

خطبه حضرت صديقه طاهره در مسجد پيامبر

منشور جاويد تشيع سخنرانى حضرت زهرا عليهاالسلام در يك نگاه

فدك، ملك حضرت زهرا عليهاالسلام

مفاهيم كلى خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام

درون مايه ى قرآنى خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام

مدارك خطبه

متن عربى خطبه به همراه ترجمه ى فارسى و اژه نامه ى عربى و اژه نامه ى فارسى

منشور جاويد تشيع

براى آشنايى با آنچه در صدر اسلام پس از رسول الله صلى الله عليه و آله شكل گرفت و دستيابى به حقيقت امور جارى آن زمان، منابع فراوانى ما را يارى مى دهد.

گرچه فاصله ى زمانى، بس دراز است و اكثريت مسلمانان در يك سو قرار دارند و اقليتى در سوى ديگر كه داورى را دشوار مى سازد. ولى با توجه به منابع گويا و نقل هاى استوار جاى هيچ گونه ترديدى براى منصفان آگاه، باقى نمى ماند.

در اينجا ما به يكى از همان متن هاى رسا و گويا و نقل هاى استوار كه همچنان در صفحات تاريخ مى درخشد و با جامعيّتى كم نظير همه ى حقايق را به بهترين شكل توضيح داده است مى پردازيم.

سخنرانى حضرت زهرا عليهاالسلام و تحليل گوياى آن معصومه ى پاك و نگاه آگاهانه و عميق سرور زنان جهان، سندى است كه بى پرده آنچه را كه در آن زمان هاى دور اتفاق افتاده، بازگو مى كند و هر انسان منصف و مسلمان صادقى را به داورى فرامى خواند.

حضرت زهرا عليهاالسلام تنها از گرفتن فدك و غصب حق خويش سخن نمى گويد بل با صراحت از واپس گرايى مسلمانان و پاگرفتن انحراف در ميانشان پرده برمى دارد.

حضرت زهرا عليه السلام گرچه روى سخنش با ابوبكر و مسلمانان حاضر در مسجد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود و از ستمى كه بر او رفته و حقى كه از او پايمال شده، شكوه مى كرد ولى آن گونه كه خواهيد خواند مسأله ى خلافت و ولايت را با صراحت هر چه تمام تر مطرح ساخت و انحراف از امير مؤمنان على عليه السلام را گناهى سنگين برشمرد و جدايى از كتاب خدا و بى اعتنايى به دستور پيامبر را بازگشت از اسلام و برگشت به جاهليت دانست.

با ما همراه شويد و پاى سخن بى پرده ى اين پرده نشين دلسوخته بنشينيد.

دل به سخن حضرت زهرا عليهاالسلام دهيد و كلامش را گوش جان بشنويد آنگاه مطمئناً دست از همه مى شوييد و نداى مظلوميتش را به همه مى رسانيد.

اين شما و اين ناله هاى حضرت زهرا عليهاالسلام.

اين شما و اين سخنرانى حضرت زهرا عليهاالسلام در مسجد مدينه.

اين شما و اين كلمات حضرت زهرا عليهاالسلام در جمع مهاجران و انصار.

اين شما و اين تحليل حضرت صديقه ى كبرى عليهاالسلام پيرامون حوادث آن زمان.

خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در طول تاريخ سينه به سينه حفظ شده است و كتابهاى بسيارى نيز اين متن رسا و اين تحليل جامع را بى پروا نوشته اند.

اين خطبه از آن جهت كه دربردارنده ى احتجاجى بليغ است به كتاب «احتجاج» راه پيدا كرده است. و از آن رو كه در حوادث پس از رحلت رسول قرار دارد و طعن بلندى بر دست اندركاران آن روز به حساب مى آيد به بحث مطاعن مرتبط گرديده و در «بحارالأنوار» جلد بيست و نه مشاهده مى شود. و از آن سو كه از سخنرانى هاى با بلاغت زنان اسلام محسوب مى شود كتاب «بلاغات النساء» از آن ياد كرده است. و چون بخشى از فلسفه ى احكام و تعاليم اسلام را بازگو كرده است در كتاب «علل الشرايع» آمده است. و از آن جهت كه به بحثهاى تاريخى پرداخته است كتاب «السقيفه و فدك» آن را به تفصيل آورده است. و ابن ابى الحديد در «شرح نهج البلاغه» به طور مبسوط بدان پرداخته است و تاريخ «مروج الذهب» بدان اشاره دارد و باز از آن سو كه در بحثهاى اعتقادى و امام شناسى بزرگترين سخن را با رساترين فرياد زده كتاب «الشافى» مرحوم سيدمرتضى و «تخليص الشافى» مرحوم شيخ طوسى و كتاب «دلائل الامامه» طبرى به آن مى پردازد.

دانشمندان شيعه و سنى اين خطبه را نقل كرده اند و پيرامون آن به پژوهش پرداخته اند ما متن عربى اين خطبه را با ترجمه اى زنده و گويا همراه با توضيحاتى لازم با اشاره به تفسير واژه هاى مشكل آن مى آوريم.

يك نگاه به همه ى خطبه و يك توجه به سرتاسر اين خروش جاويد راه را بر همه ى راه جويان منصف آشكار مى سازد و همه را با حقيقت آنچه در آن سال ها پس از پيامبر گذشته، بى پرده آشنا مى كند.

سخنرانى حضرت زهرا در يك نگاه

حضرت زهرا عليهاالسلام در احتجاجى كه با مخالفان خود در اين خطبه و سخنرانى دارد مى خواهد:

1- از اصل ولايت و وصايت دفاع كند و انحراف مسلمانان را از اين اصل مهم باز گويد.

2- انحراف مسلمانان را از كتاب خدا و احكام الهى و حقانيت خويش را در دعوى فدك و ارث آشكار سازد.

پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله امت اسلامى، هم از خليفه ى واقعى رسول خدا و هم از كتاب خدا فاصله گرفت. آرى فاصله ى از ولايت و رهبرى شايسته- كه به گفته ى پيامبر صلى الله عليه و آله شخص امير مؤمنان على عليه السلام بود- دور از كتاب خدا هم، در آن نهفته است؛ چرا كه اين دو در حقيقت يكى هستند و با هم هستند و از هم جدا نمى شوند به گونه اى كه جدايى از هر كدام موجب جدايى از ديگرى است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: قرآن و عترت از هم جدا نمى شوند تا در قيامت نزد من آيند «لن يفترقا حتى يردا على الحوض». [بحارالأنوار، ج 22، ص 311، ح 14.]

به راستى دختر گرامى رسول خدا آن نوريه ى سماويه، انحراف مسلمانان را درست فهميده بود و بى جهت نبود كه آن بتول بى نظير هستى خويش را در اين راه فدا كرد و جان خويش را براى دفاع از رهبرى شايسته و اجراى احكام قرآن تقديم كرد . او به مصاف دشمن رفت و بى پروا حق را در مسجد فرياد كرد.

كوثر پيامبر آن زمان كه ديد امامت و رهبرى، جايگاه ويژه ى خويش را از دست داده و نااهلان بر اين مسند تكيه زده اند در خروش شد و به مسجد آمد و با همه سخن گفت و فرمود: يا ايها الناس اى همه ى مردم و در بخشى انصار را به ويژه مورد خطاب قرار داد و عمق انحراف را برايشان تشريح كرد و آنان را دعوت به مبارزه ى مسلحانه كرد و در بخشى ديگر خطبه به شخص ابوبكر خطاب كرد و پرده از تزويرها گرفت. گفتنى ها را حضرت زهرا عليهاالسلام در آن روز در مسجد پيامبر گفت و راه را بر همه روشن ساخت و همانگونه كه خود فرمود بر همه اتمام حجت كرد.

حضرت زهرا عليهاالسلام براى جاودانه ساختن دفاع خويش از امامت و قرآن خطبه اى جامع در ميان انبوه مهاجران و انصار و با حضور شخص ابوبكر در مسجد پيامبر روزهايى [ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه ج 16، ص 263 مى نويسد: حضرت زهرا عليهاالسلام ده روز پس از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين خطبه را در مسجد ايراد كردند.] پس از رحلت پيامبر ايراد كرد.

صديقه ى منصوره به خوبى در اين مقام موفق شد؛ چرا كه دفاع به حق مظلومانه اش بر تارك تاريخ تا ابد چراغى است كه ره جويان مخلص را رهبرى مى كند و به مقصد مى رساند.

خطبه ى زهرا عليهاالسلام دشمن را براى ابد رسوا ساخت و بى جهت نبود كه پس از خطبه اين همه ستم ديد به اندازه اى كه از تصور ما بيرون است.

حضرت زهرا عليهاالسلام در آن روز در مسجد پيامبر در حضور مهاجران و انصار چنان مخالف خويش را رسوا كرد كه نه تنها او بلكه تا امروز هيچكس نتوانسته است سخن زهرا عليهاالسلام را نقض كند و يا درستى آن را مورد ترديد قرار دهد .

حضرت زهرا عليهاالسلام خروش جاويد خود را با حمد و ستايش خدا همراه با شهادت به وحدانيت و رسالت پيامبر و بيان معارفى ژرف در اين زمينه آغاز مى كند و از معرفت عميق خويش در توحيد و پيامبرشناسى پرده برمى گيرد.

زحمت هاى پيامبر و تلاش هاى پيگير و درگيرى هاى سخت او را با دشمنان يادآور مى شود و پيروزى پيامبر را در نهايت پس از آن همه رنج و بلا توضيح مى دهد.

سپس مسؤوليت سنگين مسلمانان حاضر را به آنان گوشزد مى كند و با ترسيم چهره ى زيباى دين و ارزش هاى دينى از آنان مى خواهد تا دين و ارزش هايش را پاس دارند.

آنگاه در بخش سوم از سخن خويش، گذشته ى قبل از اسلام مردم را يادآورى مى كند و حضور پربركت پيامبر و موقعيت ويژه ى امير مؤمنان على عليه السلام و نقش آن حضرت را در رسيدن به پيروزى خاطرنشان مى سازد و سپس انگيزه هاى واپس گرايى مسلمانان و دورى آنان از وصيت پيامبر درباره ى امير مؤمنان را ذكر مى كند.

در بخش چهارم خطبه، از حق مسلم خويش، فدك دفاع مى كند و ارث برى خود را از پيامبر با آيات قرآن به اثبات مى رساند و دروغ دروغ پردازان را افشا مى سازد و در پايان، داورى در اين ستم بزرگ را به خدا و پيامبر واگذار مى كند.

روح خطبه درگيرى شديد با خط حاكم در آن زمان و جو جاهلى پديد آمده است. حضرت زهرا عليهاالسلام انحراف مسلمانان را مشخص مى سازد و تحليل درستى از اين جهت را ارائه مى دهد.

يك نگاه به خطبه ى حضرت زهرا عليهاالسلام همه ى حقيقت را به خواننده مى سپارد تا به خوبى بيابد كه در آن روزها چه گذشته و حق با كيست مگر اين كه كسى خطبه را نپذيرد كه چنين چيزى ممكن نيست يا آنكه جمله هاى رساى آن را به گونه اى ديگر معنى كند كه اين هم ميسر نيست و يا آن كه سكوت غمبار زهرا عليهاالسلام را پس از خطبه و فرياد دادخواهى زهرا را دليل بر رضايت و خشنودى او از غاصبان فدك بداند كه اين هم عاقلانه نيست و يا اين كه پس از پذيرفتن خطبه و درك محتواى حق آن وقوف بر ناخشنودى زهرا عليهاالسلام قبل از خطبه و به هنگام خطبه و پس از خطبه باز دوباره همان حرف هاى خود را تكرار كند كه اين به دور از مسلمانى و انصاف است. و يا بگويد: هم زهرا در سخن خويش بر حق بود و هم مخالفت زهرا كه اين هم جمع بين حق و باطل است.

هر مخالفى در برابر اين سخنرانى شيوا و رسا اين محاكمه و احتجاج عمومى و علتى زانو مى زند و هر انسان منصفى پس از مطالعه، حق به زهرا عليهاالسلام مى دهد.

اين خطبه، سنگ پايه ى تشيع است خط ترسيم شده در خطبه، خط و راه شيعه است. اصول تأكيد شده بر آن در اين خطبه اصول مورد قبول شيعه است. شيعه در طول اين همه سال جز همان را كه حضرت زهرا عليهاالسلام در آن روز گفت نمى گويد و جز از آنچه حضرت زهرا عليهاالسلام از آن ناراضى بود ناراضى نيست.

ما همه ى مسلمانان را دعوت مى كنيم تا پاى سخن حضرت زهرا عليهاالسلام بنشينند و فصول شش گانه ى خطبه را مورد توجه قرار دهند.

فصل اول: حمد و ستايش حق تعالى و شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت رسول گرامى اسلام.

فصل دوم: حضرت زهرا عليهاالسلام با مهاجر و انصار سخن مى گويد و قرآن و عترت را مطرح مى سازد و دين و ارزش هاى آن را بيان مى دارد و مردم را به تقواى الهى و توجه به قرآن و عترت دعوت مى كند.

فصل سوم: در اين فصل باز به سخن اول برمى گردد و انتساب خويش را به پيامبر صلى الله عليه و آله بيان مى دارد و زحمات رسول گرامى را خاطر نشان مى سازد. گذشته ى آنان را يادآورى مى كند و در اين ارتباط از تلاش هاى امير مؤمنان و جهاد و دفاع و تقدم او بر همه ياد مى كند و نزديكى او را با پيامبر، بيان مى دارد.

فصل چهارم: در اين فصل دوره ى پس از حضرت رسول و بر دين مردم از عترت و قرآن به خوبى ترسيم مى شود و حضرت زهرا در دو بخش هم از ولايت و امامت على عليه السلام و هم از قرآن و احكام آسمانيش دفاع مى كند.

فصل پنجم: در اين فصل به ارث برى و حكم قرآن در اين زمينه مى پردازد و عدم توريث انبياء را با توجه به قرآن، سخنى دروغ مى داند و پس از اتمام حجت كامل با ابراز عميق ترين خشم، سخنش را به پايان مى برد و حكم در اين ماجراى غمبار را به داورى خداوند در قيامت واگذار مى كند.

فصل ششم: سپس حضرت، انصار را مورد خطاب ويژه ى خود مى سازد و دادخواهى خويش را آشكارا بيان مى كند و پس از دعوت آنان به مبارزه ى مسلحانه، با بيان اين نكته كه بر همراهى نكردن انصار واقف است تهديد نهايى خويش را ابراز مى دارد.