تحليل حوادث ناگوار زندگانى حضرت فاطمه زهرا (س)

محمد دشتى

- ۷ -


اقسام طرفداران

براى تداوم هر انقلابى، ارزيابى «توان» و «قدرت دفاعى» نيروهاى طرفدار و مؤمن به انقلاب ضرورى است و شناخت ضعف ها و ضربه پذيرى دوستان، امرى جدّى و مورد توجّه مى باشد، تا نيروهاى صادق از مدّعيان دروغين بازشناسى گردند، و ادّعاهاى بى اساس متظاهرين به انقلاب و اسلام، ما را فريب ندهد و حوادث ناگوارى ببار نيايد.

از اين رو اگر اقسام مردم و طرفداران انقلاب و اسلام را به درستى بشناسيم. و با ضعف ها و كمبودها مقابله كنيم هرگز غافلگير نخواهيم شد مانند:

دوستان ناآگاه

دوستانى كه آگاهى ندارند و يا توان كسب آگاهى را نداشته اند و قدرت ارزيابى درست و تحليل هاى بمورد را ندارند.

اگر به درستى توجيه نگردند. و يا آماج تبليغات مسموم كننده دشمن قرار گيرند، در جا مى زنند، سكوت مى كنند، تسليم مى شوند. و مى گويند: چرا فدك بايد در دست فاطمه باشد؟ چرا رهبرى بايد در خاندان رسول خدا باشد؟ مگر افراد كاركشته ترى وجود ندارند.

چرا بايد براى تحقق رهنمودهاى رسول خدا كشته شويم؟ اگر ديگران حكومت كنند مگر چه خواهد شد؟ اين گروه همواره در معرض خطرند و مى توانند مجريان ناخواسته طرح هاى شيطانى دشمن باشند و شيطان از زبانشان سخن بگويد و با دستشان برنامه هاى شوم دشمن را اجراء نمايند كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) مى فرمايد: و َ تَسْتَجيبُونَ لِهِتافِ الشّيْطانِ الغَوِىّ «براى اجابت كردن بانگ شيطان گمراه آماده بوديد». و َ اِطْفاءِ اَنوار الدّينِ الْجَلِىّ «و براى خاموش نمودن انوار دين روشن خدا». و َ اِخْمادِ سُنَنِ النّبِىّ الصّفِىّ «و افسرده كردن و ضعيف نمودن سُنن نبى برگزيده خدا».

تُسِرّوُنَ حَسْواً فِى ارْتِغاءٍ «به بهانه كف گرفتن، شير را زير لب پنهان مى خوريد». و َ تَمْشُونَ لِأهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِى الْخَمَرِ وَالضّرّاءِ «و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان كمين گرفته و راه مى رفتيد». و َ نَصْبِرُ مِنْكُم عَلى مِثْلِ حَزّالْمَدى «و ما بايد شكيبائى كنيم بر صدمه هائى از شما مثل خنجر برّان». و َ وَخْزِ السّنانِ فِى الحِشى «و فرورفتن سنان در ميان شكم». و َ اَنْتُمُ الانَ تَزْعَمُونَ اَن لا اِرْثَ لَنا «و شما اكنون گمان مى بريد كه براى ما ارثى نيست».

اَفَحُكْمَ الْجاهِليّةِ يَبْغُونَ؟ «آيا حكم جاهليّت را مى طلبيد». و َ مَنْ أحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُكْماً لِقُوْمٍ يُوقِنُونَ؟ «آيا چه حكمى بالاتر و بهتر از حكم خداست».

طرفداران ترسو و سُست عُنصر

با مطالعه در زندگى بسيارى از ياران رسول خدا و مسلمانان صدر اسلام، هيچگونه شكّى باقى نمى ماند كه آنها زندگى جاهلى را وداع گفتند، اسلام آوردند و به حفظ قرآن پرداختند و در راه اسلام قدم برداشتند.

نه مى شود آنها را متّهم به شرك و كفر نمود و نه در اسلامشان ترديد داشت.

پس چرا ساكت شدند؟ و دست از دفاع كشيدند؟ و پيمان شكستند؟ و سفارشات رسول خدا را ناديده انگاشتند؟ دليل ضعف ها و جدائى آنان را بايد در ترس و زبونى آنها جستجو نمود كه در كنار ايمان و اسلامشان. شهامت و شجاعت نداشتند و در برابر كودتاى نظامى سران سقيفه، و تهديدها و تشويق هايشان در جا زدند.

ترس از جان و مال.

ترس از ناموس.

ترس از خانه و كاشانه، قدرت و مقام.

آنها را به ذلّت و خوارى كشاند و براى هميشه محكوم تاريخ شدند كه حضرت فاطمه (عليهاالسلام) فرمودند: و َ اَبْعَدْتُمْ مِنْ هُوَ اَحَقّ بالْبَسْطِ وَالْقَبْضِ «و آنكس را كه سزاوار به قبض و بسط امور بود از زمامدارى دور كرده ايد». و َ خَلَوْتُمْ بِالدّعَةِ «اِلَى الدّعَةِ) «با راحت باش خلوت كرده ايد». و َ نَجَوْتُمْ مِنَ الضّيقِ بِالسّعَةِ «و از تنگناى زندگى سخت به فراخناى آن رسيده ايد».

فَمَجَجْتُمْ ما وَعَيْتُمْ «در اثر آن آنچه را كه حفظ كرده بوديد از دهان بيرون افكنديد». و َدَسَعْتُمُ الّذى تَسَوّغْتُمْ «و آنچه را كه فرو برده بوديد استفراغ كرديد».

فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُم وَ مَنْ فِى الاَرْضِ جَميعاً فَاِنّ اللّهَ لَغَنِىّ حَميدُ «پس بدانيد اگر شما و هر كه در زمين است كافر شويد خداى تعالى بى نياز از همگان و ستوده است».

رفاه زدگان بى تقوى

گروهى ديگر از مردم گرچه به ظاهر ايمان مى آورند و ادعاى اسلام دارند و برخى از فرائض و احكام اسلامى را انجام مى دهند امّا اسلام و قرآن براى آنها اصالت ندارد، آنچه كه براى آنها مهم است رفاه و آسايش است.

مى خواهند زندگى كنند.

در رفاه باشند [بسيارى از مورّخين اهل سنّت اعتراف كردند كه ابابكر و عمر و عثمان و تعدادى از همراهان آنها در جنگ اُحد و خيبر فرار كردند و دست از مقاومت كشيدند و بجز على (ع) و تعدادى اندك از ياران پيامبر (ص) كسى باقى نماند
1. طبقات ج 3 ص 155: ابن سعد متوفاى 230 هجرى
2. السيرة النبويّة ج 3 ص 58: ابن كثير شافعى متوفاى 774 هجرى
3. تاريخ الخميس ج 1 ص 431:

4. البداية والنهاية ج 4 ص 29: ابن كثير شافعى 774 هجرى
5. كنزالعمال ج 10 ص 268 و 269:

6. حياة الصحابة ج 1 ص 272:

7. دلائل الصدق ج 2 ص 359:

8. مستدرك الحاكم ج 3 ص 27: متوفاى 258 هجرى
9. مجمع الزوائد ج 6 ص 112: هيثمى 807 هجرى
10. لباب الاداب ص 179
11. حياة محمّد (ص) ص 265 12. ارشاد ص 50: شيخ مفيد متوفاى 413 هجرى
13. بحارالانوار ج 20 ص 84: مرحوم مجلسى متوفاى 1110 هجرى 14. تفسير فخر رازى ج 9 ص 67: فخر رازى متوفاى 319 هجرى
15. الدرّ المنثور ج 2 ص 80: سيوطى شافعى متوفاى 911 هجرى 16. شرح نهج البلاغه ج 15 ص 24: ابن ابى الحديد متوفاى 656 هجرى
17. المغازى واقدى ج 2 ص 609 (و ممّن فرّ عُمر و عثمان): واقدى متوفاى 249 هجرى
18. تفسير القمّى ج 1 ص 114 و 115: على بن ابراهيم متوفاى 307 هجرى
19. تاريخ طبرى ج 2 ص 203: طبرى متوفاى 310 هجرى 20. تاريخ الكامل ج 2 ص 158: ابن أثير متوفاى 606 هجرى
21. السيرة الحلبيّة ج 2 ص 227: حلبى شافعى متوفاى 1044 هجرى حضرت زهرا (عليهاالسلام) به اين واقعيّت اشاره فرمود كه«آن روزها آنگاه كه امام على (ع) در كام شعله ها و حوادث مصيبت بار فرومى رفت و با خون و آرزوى شهادت صف هاى گردنكشان عرب را مى شكست شماها در رفاه و آسايش به سر مى بُرديد وَ اَنتُم فى رِفاهِيّةٍ مِنَ الَعْيش.».] امنيت آنها در معرض خطرى قرار نگيرد.

اگر در مسلمانى و انقلابى بودن به منافعشان مى رسند طرفدار اسلام و انقلابند.

اما اگر روزى حركت انقلاب و اسلام به سوى دفاع و جهاد، ايثارگرى و شهادت طلبى سوق داده شود و خطرى متوجه آنان گردد، و بنا شود از مال و جان و آسايش خود براى حفظ و نگهدارى اسلام و قرآن بهره گيرند در جا زده و به انزوا و سكوت مى گرايند.

اين دسته از مردم دنيا زده و مال پرستند، و از هر فرصتى براى كسب منافعشان استفاده مى كنند، اگر زمان و زمانه با آنها يار بود ياور انقلابند، امّا در روز حادثه مرد ميدان و فدا شدن ها و ايثارگرى ها نيستند و در برابر ضد انقلاب و يورش منافقين و شايعه پردازان ساكتند و مى گويند:

به من چه! من چكار دارم!

من مى خواهم زندگى كنم.

در رابطه با روان مضطرب و نفاق گونه شان حضرت اباعبداللّه (ع) فرمودند.

اَلنّاسُ عَبِيدُ الدّنيا وَالدِينُ لَعِقٌ عَلَى ألْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعايِشُهُمْ فَاِذا مُحِصُّوا بَالْبَلاءِ قَلّ الدّيانُونَ [تا ريخ طبرى ج 4 ص 31. و. ج 7 ص 300. و. مقتل خوارزمى ج 2 ص 5. و. تحف العقول ص 174. و. مثير الأحزان ص 22. و. ابن عساكر ص 214. و. لهوف (زندگانى امام حسين (ع)) ص
69.] (مردم برده دنيايند و دين بازيچه زبان هاى آنان است پس آنگاه كه با سختى ها و مشكلات آزمايش گردند دينداران واقعى اندكند).

اين دسته از مردم به ظاهر مسلمان را مى نگريم كه در روز حادثه هاى سخت به طرف اسلام و رسول خدا نرفتند و آنگاه كه ديدند اسلام دارد نيرومند مى شود و خطرى ندارد در جمع مسلمانان حاضر شدند اما در آغاز جنگ هاى سرنوشت ساز يا شركت نكردند و يا پس از آغاز عمليّات و مشاهده خطر مرگ و سختى ها فرار كردند و گفتند (به ما چه. و چرا بمانيم و كشته شويم؟) [(در جنگ احد ابابكر و عمر و عثمان فرار كردند) سيره ابن هشام ج 2 ص 109. و. شرح ابى الحديد ج 15/ 23 تاريخ طبرى ج 2 ص
66.] حضرت زهرا (عليهاالسلام) در سخنرانى افشاگرانه خود اين دسته از مردم را رو در رو در مسجد مدينه افشا مى كند و نقش امام على (ع) را در آن روزهاى سخت اسلام بيان مى دارد.

ابتداء نعمت وجود پيامبر گرامى اسلام را مطرح، و سپس ره آورد آن را تذكّر مى دهد و فداكارى هاى امام على (ع) را يك يك مى شمارد و به ساكت هاى رفاه زده و منفعت پرست خطاب مى كند كه:

شماها در آن روزگاران سخت حوادث، مثل الآن ساكت و خودپرست و آسايش طلب بوديد.

هرگاه كه آتش فتنه ها بالا مى گرفت و خطر جنگ همه را تهديد مى كرد، پيامبر (ص) برادرش امام على (ع) را در كام خطرات و شعله هاى سوزان حوادث فرومى افكند.

(وَ قَذَفَ أخاهُ فى لَهَواتِها).

«و اين شمشير على (ع) بود كه همه شعله ها و فتنه هاى جنگ و خطرات را نابود مى ساخت.» (وُ يُخْمِدُ لَهَبها بِسَيْْفه) «اما بسيارى از شما تظاهر كنندگان به اسلام، شركت نمى كرديد و در ناز و نعمت بوديد». و َ اَنْتُم فى رِفاهِيّةٍ مِنَ الْعيْشِ، وَادِعُونَ فاكِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبّصُونَ بِنا الدّوائرَ وَ تَتَوكَّفُونَ الأخْبارَ تَنْكُصُونَ عِنْدَ التّرالِ وَ تَفِرّوُنَ مِنَ القِتّال «شما در برابر حوادث و مشكلات در خوشى زندگى مى كرديد، در امن و امان و نعمت ها بسر مى برديد، و منتظر دگرگونى روزگار بوديد و گوش به زنگ اخبار، هنگام كارزار عقب گرد و در هنگام جنگ فرار مى كرديد).

تشنگان قدرت و منتظران فرصت

برخى ديگر از طرفداران نهضت ها قدرت طلبند.

مى گويند:

اگر حكومت و قدرت ما تأمين شود در صحنه باقى مى مانيم. و اگر بناست از حكومت و قدرت محروم شويم، كناره مى گيريم.

سكوت مى كنيم. و يا مانند طلحه و زبير با دست خود ارزش هاى انقلاب و اسلام را به آتش مى كشيم.

اين گروه لقمه لذيذى براى دشمنان انقلابند، و هر لحظه در معرض وابستگى و سقوط قرار دارند.

به ظاهر طرفدارند و ادّعاى اسلام مى كنند امّا اگر به حكومت رسيدند مانند «وليد بن عبدالملك» با قرآن خداحافظى مى نمايند. و براى رسيدن به حكومت دست به هر كارى مى زنند.

هوى و هوس.

اغراض سياسى.

عطش قدرت گرائى.

مهلت هرگونه دفاع از اسلام و آرمان توحيدى را از آنها سلب كرده است.

كارى ندارند كه اهل بيت منزوى شدند. و دختر رسول خدا بين در و ديوار در كنار فرزند شهيدش يارى مى طلبد [تشنگان قدرت جنازه پيامبر (ص) را تنها گذاشتند همه مورخان به اين واقعيت تلخ اشاره كردند كه سران سقيفه و همراهان كودتاگران، جنازه رسول خدا را ترك كرده در يك جنگ قدرت، به همديگر هجوم مى آوردند، در سقيفه جمع شده بودند و در مراسم دفن و كفن رسول خدا شركت نكردند - كفاية الأثر ص 193 - الامامة والسياسة ص 12: ابن قتية متوفاى 276 هجرى.] اگر از آنها كمكى بخواهى مى گويند. حكومت كدام سامان را مى بخشى؟ در اين گروه عمر سعدها بودند كه ادّعاى اسلام و قرآن و صحابى رسول خدا بودن داشتند امّا در برابر استاندارى و ولايت مُلك رى، زانو مى زدند و كمر به قتل فرزندان رسول خدا مى بستند كه: (الملك عقيم).

حضرت زهرا (عليهاالسلام) به مردم ساكت مى فرمايد:

چرا سكوت كرديد؟ آيامى شود باور كرد كه در برابر كتاب خدا و آيات روشن آن. راه خدا را نمى توانيد شناسائى نمائيد؟ روشن است كه آگاهانه صحنه را خالى گذاشتيد و منافع و قدرت طلبى خود را اصل قرار داده ايد. و َ كِتابُ اللّهِ بَيْنَ اَظْهَرَكُمْ «در حالى كه كتاب خدا در ميان دست و پاى شماست».

اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ «مطالبش هويداست». و َ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ «و احكامش درخشان است». و َ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ «پرچم هاى آن نور چشمان را مى ربايد». و َ زَواجِرُهُ لائحَةٌ «و زواجر و نواهى آن دمبدم به چشم مى آيد و درخشان است». و َ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ «و اوامرش واضح است». و َ قَدْ خَلّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُم «ولى آن را پشت سر انداخته ايد».

أرْغَبَةٌ عَنْهُ تُريدونَ؟ «آيا بى رغبتى به آن را مى طبيد».

أمْ بِغَيْرِهِ تَحْكُمُونَ؟ «يا حاكمى را به غير او به حكميّت مى طلبيد».

بئس لِلظّالمينَ بَدَلاً «بد بدلى است براى ظالمان حكم مخالف قرآن». و َ مَنْ يَبْتَغ غَيْرَ الاِسْلامِ ديناً فَلَنْ يَقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ «و هر كس غير از اسلام دينى را طلب كند از او پذيرفته نشده و در آخرت از زيانكاران خواهد بود».

ثُمّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَيْثَ اَنْ تَسْكُنَ نَفْرَتُها «سپس آنقدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد». و َ يَسْلَسَ قِيادُها «و كشيدن افسار آن سهل گردد».

ثُمّ اَخَذْتُم تُوروُنَ وَقْدَتَها، وَ تُهَيِّجُونَ جَمْرَتَها «پس آتش گيره ها را افروخته تر مى كرديد و دامن به آتش مى زديد تا آتش را شعله ور كنيد».

با توجه به چهار گروه ياد شده، تحليل حوادث غمبار پس از رسول خدا، به گونه روشنى ممكن و قابل شناساندن است.

اكثر سؤال كنندگان، جامعه رسول خدا (ص) را يك جامعه ايده آل بى عيب و نقص، و يك مدينه فاضله بهشت گونه مى پندارند و همه اقشار و مردم آن روزگاران را چون اباذر و سلمان و عمّار تصوّر مى كنند، و سپس با اينگونه از تصوّرات مى پرسند.

چرا حوادث ناگوار پديد آمد؟ چگونه مى شود باور كرد كه اصحاب و ياران رسول خدا (ص) بر سر اهل بيت او آتش و شمشير ببارند؟. و حرمت حرم را پاسدار نباشند؟ چهار گروه نامبرده در تمام قبائل و اقشار مدينه از يك اكثريّت قابل توجّهى برخوردار بودند كه با سكوت و انزوا و سازش آنان، طرفداران انگشت شمار اسلام ناب محمّدى (ص) و ياران صادق و اندك پيامبر گرامى نتوانستند، حركت مؤثّرى را آغاز نمايند.

 

 

 

و در برابر سيل تهاجمات و يورش هاى نظامى و سياسى مقاومت كنند.

با توجّه به اين واقعيت هاست كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرياد مى زند و از سكوت و بى تفاوتى اصحاب رسول خدا شكوه ها دارد كه:

(و تستجيبون لهتاف الشيطان الغوىّ) و بنابر فرموده حضرت اباعبداللّه (ع) «ألا إنّ هؤلاءِ قِد لَزَمُوا طاعَةَ الشّيْطانِ وَ تَركُوا طاعَةَ الرّحمن (آگاه باشيد كه اين گروه مسلمان نماها به اطاعت از شيطان تن در دادند و پيروى و بندگى خدا را ترك گفته اند) [كامل ابن أثير ج 4 ص 20.] و امام صادق (ع) به اين حقيقت تلخ (سير ارتجاعى مردم مدينه) اشاره مى فرمايند كه:

اِرْتَدَ النّاسَ بَعْدَ النّبِى (ص) إلا ثَلاثَةَ نَفَر، اَلْمِقْداد بن الأسْوَد، وَ أبُوذِر الغِفارى، وَ سَلمانِ فارِسى، ثُمّ اِنّ النّاسَ عَرَفُوا وَ لَحَقُوا بَعد.

«پس از وفات رسول خدا مردم از دين و اسلام دست كشيدند و راه ارتداد و ارتجاع را در پيش گرفتند به جز 3 نفر، مقداد و اباذر و سلمان، تا آنكه مردم بعدها اندك اندك بيدار شدند و به سوى اهل بيت (ع) بازگشتند) [كافى، روضه كافى ص 356. و. رجال كشى ص 5. و بحارالانوار ج 8 ص 725.]

انقلابيون صادق و آرمان طلب

انقلابيون جان بر كف و ايثارگر انقلاب، آرمان طلب و فداكارند.

قرآن و اسلام را مى خواهند.

براى اين گروه خدا و اسلام و قرآن اصالت دارد.

زندگى و آسايش.

جان و مال.

دنيا و حكومت دنيا، موضوعيّت ندارند.

اينها طلاى سُرخند. هر چه در آتش و مشكلات و سختى ها قرار گيرند، ايمان و عشق آنها بيشتر مى شود.

شكسته نمى شوند.

سختى و خستگى نمى فهمند.

با هرگونه مشكلى مقابله مى كنند. و براى هر مصيبتى آماده اند.

در گرماگرم جنگ خدا را و شهادت در راه خدا را آرزو مى كنند.

مانند امام على (ع) به دشمن پشت نمى كنند. و اژه «فرار» و «گريز» را ياد ندارند. و تمام زخم ها را بر سينه و پيش رو دارند. و تا آخرين نَفَس دست از پرچم اسلام برنمى دارند.

پديد آورندگان انقلابند و عامل اصلى تداوم آن.

خط شكن مقاومند و افشاكننده منافق.

امّا بايد پرسيد كه تعدادشان چقدر است؟ و در هر نهضتى چه مقدار يافت مى شوند؟ و چقدر بايد همه امكانات و عوامل را بكار گرفت تا اينگونه از اُسوه هاى تقوى و مبارزه را تربيت نمود؟ را ستى اگر اين گروه فراوان بودند؟ و در صحنه سياسى حضور داشتند؟ مى گذاشتند:

دختر پيامبر شلّاق بخورد. و حقّ مسلّم او غصب گردد؟ با سيرى در تاريخ نهضت ها، و بررسى علل پيروزى و شكست آنها، به اين واقعيّت مى رسيم كه پيروزى انقلاب هاى بشرى يا الهى، به ايثارگرى و شهادت طلبى و آرمان خواهى اين گروه مربوط مى شود و شكست نهضت ها نيز به كمى نفرات و شهادت يا كنار زدن همين دسته از ياوران آگاه، ارتباط پيدا مى كند و هزاران افسوس كه همواره تعدادشان اندك است. كه فرمودند: «اِرْتَدَ النّاسَ اِلّا ثَلاثَةَ نَفَر) [اختصاص شيخ مفيد ص 127 و 9. و. احتجاج طبرسى. و. قرب الاسناد ص 25.] و اين گُل هاى سرخ هميشه معطّر بوستان تاريخ، و الگوهاى هميشه استوار بشريّت، در هر خانواده اى و قوم و قبيله اى جوانه نمى زنند، غالباً از طبقات محروم و مستضعف جوامع بشرى مى درخشند و از نفوذ و قدرت و سرمايه زورمندان و قدرت طلبان و رفاه زدگان، بى بهره اند.

در زمين گمنام و در آسمانها معروفند.

اگر نگاه كوتاهى به حوادث پس از پيامبر (ص) بيافكنيم مى بينيم كه اين گروه:

يا برده آزاد شده اند «چون بلال». و يا كارگر ساده اند «مانند مقداد و سلمان».

در مقابل، صاحبان زُور و زَر، كه اگر برخيزند قبيله 10 يا 15 هزار نفرى آنان برمى خيزند و باغ و املاك و سرمايه هاى كلان دارند، بر ضدّ خط رسول خدا و عترت و امامت برخواستند [قبيله «أسلم»، پس از تطميع بزرگانشان چنان در كوچه هاى مدينه جمع شدند كه كوچه هاى مدينه گنجايش آنها را نداشت. تاريخ طبرى. و نهاية الأرب ج 4 ص 35.] و همه امكانات خود را در اغفال و انحراف امّت اسلامى بكار گرفتند.

ديگر با بال هاى شكسته. مگر مى شود پرواز كرد؟ [تنهائى رهبر معصوم ابوهيثم نقل مى كند پس از آنكه امام على (ع) را با آن وضع دردآلود به مسجد كشاندند و حركت حريم ولايت را پاس نداشتند امام (ع) از مسجد خارج شد و در سر راه حدود 30 عدد گوسفند مشاهده كرده فرمودند و َاللّهِ لَو اَنّ رِجالاً يَنْصِحُونَ لِلّهِ عَزّ وَ جَلّ وَ لِرَسُولِهِ بِعَدَدِ هذِهِ الشِّياةُ لاَذِلْتُ اِبنَ آكِلَةِ الدّبانِ عَنْ مُلْكِهِ «به خدا سوگند اگر به اندازه اين گوسفندان، مردانى خيرخواه خدا و پيامبر (ص) مى داشتم ابابكر را از حكومت خلع مى كردم» - روضه كافى ص 32 - بيت الاحزان (ترجمه) ص 125.

- ترورى كه ناكام ماند ابابكر و عمر در تداوم سياست ها و سركوبى مخالفان در رابطه با نفوذ اجتماعى امام على (ع) به اين نتيجه رسيدند كه امام را ترور نمايند تا ديگر كسى جرئت مخالفت نداشته باشد و اين مأموريت شوم را به خالد بن وليد (فرمانده نيروهاى ويژه مشركين در جنگ اُحُد) واگذار نمودند كه به هنگام سلام دادن در نماز، آن هنگام كه ابابكر مى گويد (اَلسلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرِكاتُه)، خالد امام را ترور نمايد امّا ابابكر در نماز دچار ترديد شد كه خالد نتواند مأموريّت را به درستى انجام داده و كشته شود و ماجراى رسواى ديگرى پديد آيد از اين رو قبل از سلام نماز گفت يا خالِد لا تَفْعَل ما اَمَرْتَك السّلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاته (اى خالد، آنچه را كه به تو فرمان داده ايم اجراء نكن) امام على (ع) خالد را پس از نماز در دستان و بازوان قدرتمند خود فشردند به گونه اى كه از درد، فرياد مى كشيد و با خواهش و درخواست عموى بزرگوارش او را آزاد فرمود حال آيا نماز ابابكر درست بود يا باطل؟ آيا مى شود فرمان ترور مسلمانى را صادر كرد و سپس به نماز جماعت ايستاد؟ و آيا در نماز مى شود فرمان صادر شده را نقض كرد؟ جاى خود دارد 1. احتجاج طبرسى ص 49:

2. علل الشرايع ج 1 ص 182.] و با كمى ياران و نفرات. مگر ممكن است مقاومت نمود؟ اينجا بود كه عترت رسول خدا (ص) حفظ اسلام و قرآن را بر جان خويش مقدّم داشتند و همه مصيبت ها را به جان خريدند كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) فرمودند. و َيْلاىَ فى كُلّ شارِقٍ «از اين پس واى بر صبحى كه در آن خورشيد طلوع مى كند».

ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ «پناه من از دنيا رفت و بازويم سست شد».

شَكْوايَ اِلى اَبى «شكايت من فقط با پدرم خواهد بود». و َ عَدْوايَ اِلى رَبّى «و فقط از خداى تعالى يارى مى طلبم».

اَللّهُمّ اَنْتَ اَشَدّ قُوّة وَ حَوْلاً «پروردگارا! حول و قوّه تو از همگان فزونتر است». و َ اَحَدّ بَأساً وَ تَنْكيلاً «و سخت ترين عذاب كنندگان و عقوبت كنندگانى».

آنگاه امير مؤمنان (ع) فرمود:

لا وَيْلَ عَلَيْكِ «شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى».

اَلْوَيْلُ لِشانِئكِ «بلكه واى بر دشمنى كه بر تو ستم نمود».

نَهْنِهى عَنْ وَجْدِكِ يَابْنَةَ الصّفوَةِ «اى دختر برگزيده خدا خويشتن را از اندوه و غضب مانع شو». و َ بَقِيّةَ النّبُوَةِ «و اى باقيمانده نبوّت».

فَما وَنَيْتُ عَنْ دينى «من در دينم هرگز سست نشده ام». و َ لا اَخْطَأتُ مَقْدُورى «و از آنچه در حدّ توانائى من است مضايقه نمى نمايم». و َ ما اُعِدّ لَكِ خَيْرٌ مِمّا قُطِعَ عَنْكِ «و در مقابل آنچه از تو قطع كرده اند بهتر آن را برايت آماده فرموده است».

فَاحتَسَبِى اللّهَ «پس براى خدا صبر كن (به خدا واگذار).

فَقالَتْ. حَسبِىَ اللّهُ وَ اَمْسَكَتْ «فاطمه زهرا هم فرمود: خدا مرا كافى است (به خدا واگذاردم) آنگاه ساكت شد».

شك و ترديد اجتماعى

- ضرورت روح اميدوارى - عوامل شك و ترديد - افشاگرى هاى حضرت زهرا (عليهاالسلام) انسان اميدوار و مصمّم، حركت خود را از نقطه اى آغاز و تا رسيدن به هدف ادامه مى دهد، تزلزل و اضطراب توقّف و سكون در او راه ندارد.

امّا اگر شك كرد و دچار ترديد و دُودلى شد يا او را به شك و ترديد كشاندند.

سرگردان مى شود.

توقف و يا عقب گرد مى نمايد. و يا راه خود را با اضطراب و تشويش ادامه مى دهد و هر لحظه ممكن است خطرى متوجه او شده به انحراف كشانده شود.

يك جامعه انقلابى و امت راه يافته نيز چنين است، اگر حركت اجتماعى ملت ها، با اميد و ايده آل هاى ارزنده اى آغاز گردد، و موانعى پيش نيايد، سعادت فرد و جامعه تضمين خواهد شد. و آنگاه كه راهزنان آلوده، و استعمارگران سلطه گر، جامعه اى را، حركت اجتماعى امّتى را، به تزلزل بكشانند. و شك ترديد در دلها حكومت كند. و مردم در تداوم انقلاب. دچار ترديد شوند. و يا در حقانيت آن شك كنند.

آرام آرام صحنه را خالى و انقلاب را بدون مدافعان دلسوز مى گذارند و اين خطر سياسى، اجتماعى، همواره وجود خواهد داشت.

ضرورت روح اميدوارى

اميدوارى به فرد و جامعه اطمينان مى بخشد.

آرامش خاطر مى دهد. و موتور محرّك جامعه به شمار مى آيد.

انسانها. بلكه همه موجودات هستى در نظام آفرينش، و تداوم دهندگان يك نهضت موفّق، با نعمت اُميد و روح اميدوارى زنده اند، و مشكلات را در آرزوى اهداف ارزنده تكاملى تحمّل مى نمايند و با انواع بلاها و مصيبت ها از حركت و تلاش بازنمى ايستند.

اگر فردى، جامعه اى اميدوار باشد، مقاومت مى كند و تا آخرين قطره خون مبارزه را ادامه مى دهد و تلخى ها را شيرين و سختى ها را به جان مى خرد.

از اين رو پيامبران الهى و رهبران معصوم (ع) مردم را يا با وعده هاى قرآن. در رابطه با نعمت ها و ارزش هاى اُخروى دلشاد مى كردند. و قانونمندى نظام و پيروزى هاى دنيا را با دخالت امدادهاى الهى تذكّر مى دادند . كه با توجّه به وعده هاى بحق پيكِ وحى، به انجام وظيفه الهى، اجتماعى، انسانى خويش موفّق گردند. و مى بينيم كه امّت اسلامى با كمى امكانات و نفرات.

با آموزش هاى حكيمانه و مدبّرانه رسول خدا (ص).

با ايمان و روح اميدوارى و استقامت. و توجّه به مقامات و درجات اُخروى.

به تمام مشكلات سياسى، نظامى، اتقصادى غلبه كردند و انواع تهاجمات را از احزاب هم پيمان گرفته تا قبائل پر جمعيّت آن روز، دفع نمودند كه حضرت زهرا (عليهاالسلام) به پيروزى اين دوران اشاره مى فرمايد:

فَبَلّغَ بِالرّسالَة، صادِعاً بِالنّذارَةِ «رسالت خود را رسانيد و سر آغاز نبوت را به انذار آغاز كرد».

مائلاً عَلى مَدْرَجَةِ الْمُشْرِكينَ «راه خود را از پرتگاه مشركان گردانيد».

صارِباً ثَبجَهُم، آخِذاً بِاَكْظامِهِمْ «شمشير بر فرق آنان نواخت گلوگاه آنان را گرفته و فشرد».

داعِياً اِلى سَبيلِ رَبّهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمُوعِظَةِ الحَسَنَةِ «و با زبان حكمت و موعظه حسنه آنان را به راه خدا دعوت كرد».

يَكْسِرُ الاَصْنامَ «بتها را درهم مى شكست». و َ يَنْكُتُ الْهامَ «سر سروران را منكوب مى كرد».

حَتّى اِنْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلّوُا الدّبُرِ «تا جمعشان منهزم شده، از ميدان گريختند».

حَتّى تَفّرىّ اللّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ «تا صبح صادق از زير پرده شب بدر آمد». و َ اَسْفَرَ الحَقّ عَنْ مَحْضِهِ «و چهره حق از نقاب بيرون آمد و حق خالص جلوه گر شد». و َ نَطَقَ زَعيمُ الدّينِ «زمامدار دين به نطق درآمد». و َ خُرِسَتْ شَقاشِقُ الشّياطينِ «عربده هاى شياطين خاموش شد و آنان لال شدند». و َ طاحٌ وَ شيظُ النِّفاقِ «خار نفاق از راه برداشته شد». و َانْحَلّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَالشّقاقِ «گره هاى كفر و شقاق از هم گشوده شده». و َ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ «و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد».

فى نَفَرٍ مِنَ الْبيضِ الْخِماصِ «در ميان گروهى كه سپيدرو و شكم به پشت چسبيده بودند». و َ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ «و شما بر كناره پرتگاهى از آتش بوديد».

مُذْقَةَ الشّارِبِ، و نُهْزَةَ الطّامِع «و مانند جرعه اى آب بوديد (كه به سادگى شما را مى توانستند بنوشند) و آنقدر ضعيف بوديد كه هر كس طمع به چيزى داشت به سراغتان مى آمد. و َ قُبْسَةً الْعَجْلانِ «و آتش زنه اى بوديد كه بلافاصله خاموش مى شد و نمى توانست جائى را روشن و گرم كند». و َ مَوْطِى الاَقْدام «و لگدكوب شده روندگان و قدم ها».

تَشْرَبُونَ الطّرْقَ، وَ تَفْتاتُونَ الْقِد وَالوَرَقَ «آب جاده ها را مى آشاميديد، از پوست حيوانات و برگ درختان غذا مى گرفتيد».

اَذِلّةً خاسِئينَ «ذليل شده و در كارها درمانده بوديد».

تَخافُونَ اَنْ يَتَخَطّكُمُ النّاسُ مِنْ حُوْلِكُم «مى ترسيديد كه مردمان اطرافتان شما را بربايند».

فَاَنْقَذَكُمُ اللّهُ تَعالى بِمُحّمَدٍ (ص) «تا خداى تعالى به دست محمّد (ص) شما را نجاتتان داد».

بَعْدَ اللّتَيّا وَالّتى «بعد از چنين و چنان (بعد از حوادث زيادى كه بر سر حضرت محمّد (ص) آمد).

بَعْدَ اَنْ مُنِىَ بِبُهَمِ الرِّجالِ «بعد از آنكه بلاهائى از دست مردمان كشيد». و َ ذُؤبانِ الْعَرَبِ «و از گرگ هاى عرب». و مَرَدَةِ اَهْلِ الْكِتابِ «و از سركشان اهل كتاب».

كُلّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأهَا اللّهُ «هرگاه كه آتش جنگ برافروختند خدا خاموشش فرمود». و در تداوم نهضت هاى اسلامى مى نگريم كه مردم با روح اميدوارى به پيروزى اسلام و تحقّق احكام دين نائل آمدند. و با اميد به شهادت و مقامات اُخروى در نهضت تنباكو، در برابر يورش نظاميان شاه ايستادند. و با اطمينان و جاذبه ايمان، نهضت ملّى شدن نفت را تحقق بخشيدند. و با دست خالى در انقلاب اسلامى ايران در برابر شرق و غرب و انواع تهاجمات درونى و بيرونى، پنهان و آشكار، مقاومت نمودند.