رخساره خورشيد
ترجمه و شرح خطبه حضرت زهرا (س)

محمد تقي خلجي

- ۱۴ -


بزرگترين عيب جامعه ى ما

بزرگترين عيبى كه در جامعه ى ما مشهود است، نداشتن حس مسئوليت و ترس از خداوند است. به تعبير روشن تر، دلهاى بيشتر مردم بى بند و بار است. صاحبان اين گونه دلهايند كه اگر ترس ظاهرى نداشته باشند، از هيچ كارى رويگردان نيستند. اين گونه مردمان اند كه از وجودشان خيرى صادر نمى شود و در عوض، چنان شر و فساد به راه مى اندازند كه محيط زندگى را به جهنمى تبديل مى كنند كه هم خود در آن مى سوزند و هم ديگران را مى سوزانند. اصولا اين گونه افراد، خود را در برابر ديگران مسئول نمى بينند و در مقام ادعا، ميدان گفتارشان، بسيار وسيع گسترده است؛ اما در عرصه ى عمل و تعهد، بسيار تنگ و بسته عمل مى كنند و ادعاى ولايت اهل بيت عليهم السلام و عشق به آنها دارند؛ اما زندگى شان هيچ گونه شباهتى با سيره ى آنان ندارد و تنها بر شعار و گفتارشان دل خوش كرده و مى پندارند كه نزديكترين مردمان به آن بزرگواران هستند. آرى، مسلمانى، ايمان و محبت، در عمل خود را مى نماياند. اگر عشق و ايمان، تقوا و پاكى و ياد و نام خداوند بر دل نشست، حس مسئوليت شكوفا مى شود و انديشه و گفته و نوشتار و كردار آدمى نيز نيكو مى گردد؛ چنانكه پيامبر بزرگوار اسلام مى فرمايد: در تن آدمى، پاره ى گوشتى است كه اگر اصلاح گردد، همه وجود او اصلاح مى شود و آن، دل انسان است.

آن يكى پرسيد اشتر را كه هى   از كجا مى آيى اى اقبال پى؟
گفت از حمام گرم كوى تو   گفت خود پيداست در زانوى تو
گر ز چشمه آمدى چونى تو خشك؟   گر تو ناف آهويى كو بوى مشك
گر تو مى آيى ز گلزار جنان   دسته ى گل كو براى ارمغان؟
ز آنچه مى گويى و وصفش مى كنى   يك نشانى در تو نبود اى دنى

[مثوى، دفتر پنجم، بيت 2440- 2444.] .

توصيف زيبايى هاى قرآن

و عهد قدمه اليكم، و بقية استخلفها عليكم، كتاب الله الناطق، والقرآن الصادق، والنور الساطع، والضياء اللامع بينة بصائره، منكشفة سرائره، متجلية ظواهره مغتبطة به اشياعه، قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاة استماعه، به تنال حجج الله المنورة، و عزائمه المفسرة، و محارمه المحذرة، و بيناته الجالية، و براهينه الكافية، و فضائله المندوبة، و رخصه الموهوبة، و شرائعه المكتوبة.

خدا را با شما پيمانى است كه از پيش گرفته، و يادگارى كه بر جاى مانده و آن، كتاب گوياى خدا، قرآن است كه با شما به راستى سخن مى گويد؛ قرآنى كه فروغش تابان و شعاعش درخشان، دليلهايش آشكار، حقايقش روشن، و آموزه هايش (ظواهر آن) نمايان است. پيروانش سعادتمندند و پيروى از آن، راهگشاى روضه ى رحمت است، و گوش فرادادن به آن، مايه ى رهايى و رستگارى است. در پرتو هدايت آن ، حجتهاى روشن خداوند، و بايسته ها و نبايسته ها (واجبها و حرامها)، و دليلهاى آشكار و برهانهاى كامل، و شايستگى هاى فراخوانده شده و مباحهاى بخشيده شده،احكام و قانونهاى ثابت (شريعتهاى مكتوب) خداوند، به دست مى آيد. و عهد قدمه اليكم...

1. از آنجايى كه بانوى مكرم اسلام در اين گفتار تاريخى خويش (كه تفسيرى بر رسالت قرآن و دستاورد دعوت بيست و سه ساله ى پدر گرامى اش است)، بيش از هر چيز در مورد خلافت اسلامى و نشر فلسفه ى سياسى و تاييد حق اجتماعى مسلمانان و سرنوشت آنها و قرآن و آينده ى ابدى اسلام، به بحث پرداخته است، در اين بخش، عهد و پيمانى را به ياد مى آورد كه در غدير، نسبت به دو امانت پيامبر صلى الله عليه و آله، يعنى قرآن و عترت با آن حضرت بسته اند و مى بايد به آن وفادار بمانند، و اكنون اين پيمان را شكسته اند و رهبرى كسى را كه وجودش از هر حيث، امتداد وجود پيامبر است و در دامن فضائل پيامبر پرورش يافته است، وانهاده اند و گويى پيامبر در «غدير»، درباره ى امامت و خلافت اميرالمؤمنين على عليه السلام (كه هستى اصلى فلسفه ى سياسى و نگهبان و تبيين كننده ى فلسفه ى الهى اسلام است)، با آنها سخنى نگفته است؛ در حالى كه در «غدير» و پيش از آن در طول روزگار بعثت و در موقعيت هاى مناسب، مسلمانان را نسبت به اين مسئله ى حياتى كه عزت و اعتلاى آنان بدان وابسته است، هشدار داده است. گفتنى است كه «حديث غدير»، از جمله احاديث متواترى است كه در كتابهاى حديث و تاريخ و سيره، و كلام و تفسير، از منابع ارجمند اهل سنت، در سطح تواتر آمده است. [براى اطلاع بيشتر، ر. ك: الغدير، امينى، ج 1، ص 152- 157؛ و نيز المراجعات، امام شرف الدين.]

2. در اين فقره، همچنين به تبيين جايگاه قرآن پرداخته شده و جمال و زيبايى هاى دلرباى اين كتاب نور و هدايت، كه تجلى جمال خداوند در آرايش عبارتهايى بسيار بليغ است، به تصوير كشيده شده و به پاره اى از ويژگى هاى آن، اشاره شده است، كتابى كه:

(1) يادگار پيامبر صلى الله عليه و آله است؛

(2) گوياست و با مردم به راستى سخن مى گويد؛

(3) معارف آن از روشنى مى درخشد و براى همگان، قابل فهم است؛

(4) دليلهايش براى دعوت به حق، آشكار است؛

(5) تعاليم و آموزه هايش در دسترس همگان است؛

(6) پيروانش سعادتمندند و مورد رحمت خداوندند؛

(7) گوش فرادادن به آن، مايه ى رستگارى و عزت است؛

(8) حقايق آن ثابت و تغيرناپذير و جاودانه است؛ و ...

قرآن مجيد، حقيقت مقدس اسلام است كه بر خلاف ديگر كتابهاى مقدس و آسمانى كه بس كهن اند و نحوه ى جمع آورى و تدوين آنها، حتى براى متوليان آنها نيز معلوم نيست، كاملا در ديدرس تاريخ مسلمانان، نازل شده است؛ بدين معنا كه متن مصون از تحريف و يگانه اى است كه پيروان آن از هر مذهب و فرقه اى، در استناد به آن به خداوند متعال، هيچ گونه ترديد ندارند؛

«ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين». [سوره ى بقره آيه ى 2.]

بدين روى، مسلمانان به طور دقيق مى دانند كه نزول اين كتاب مقدس، كى آغاز شده و چه زمانى پايان يافته است؛ نخستين آيات قرآن، آيات آغازين سوره ى علق بود كه در چهل سالگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله توسط جبرئيل بر او نازل شد و آخرين آيات آن نيز در شصت و سه سالگى پيامبر و اندكى پيش از وفات ايشان، نازل شد. كتابى كه با حيرت انگيزترين شيوه، از چهره ى وحدانيت، حجاب برمى دارد و در عين حال، سبب عشق و رحمت و رحمانيت و نزديكى خداوند به انسان است.

قرب فناى، و علا فدنا. [نهج البلاغه، ترجمه ى شهيدى، خطبه 195.]

نزديك است و دور از دسترس؛ بالاست و با همه كس.

3. قرآن مجيد، به طور كلى، حاوى آغاز و انجام دين اسلام، و عميق ترين تعاليم و آموزه هاست و همه ى آن چيزهايى كه اسلامى است، خواه انديشه ى اسلامى باشد، يا تعاليم و آموزه هاى معنوى و اخلاقى، يا حتى مظاهر هنرى آن، در تعاليم مصرح يا مضمر و به اصطلاح روايات، ظاهر و بطون اين متن مقدس، ريشه دارد و انسان مسلمان، از هنگام تولد تا لحظه ى مرگ، آواى دلنشين موسيقى دلنواز قرآن را در گوش دارد؛ زيرا به طور معلوم، به محض دنيا آمدن يك كودك مسلمان، «شهادتين» را كه عباراتى برگرفته از قرآن است، در گوش او مى خوانند. در سراسر زندگى او نيز آواى قرآن طنين انداز است و راز سعادت را از افق وحى بر گوش او نجوا مى كند و تا ابديت، روشنى بخش تاريكى هاى زندگى او مى شود. بنابراين، مسلمان، چه زن باشد يا مرد جوان يا پير، و از هر قشر و قبيله اى، به يك معنا همواره از گهواره تا گور در نواى روح افزاى اين پديده ى استثنايى و هنر بى بديل خداوند، در پيچيده و پوشيده است.

4. پرسش بسيار مهم و سزاوار تامل هر چه بيشتر و در عين حال تاسف برانگيز، اين است كه چرا با بودن قرآن كريم، اين يادگار خجسته ى پيامبر و عترت آن حضرت در ميان مسلمانان، امت اسلامى به لحاظ اخلاقى و علمى سقوط كرد و از جامعه هاى غير مسلمان، اين گونه عقب مانده است كه امروزه غرب مسيحى، ابتكار عمل را در جوانب گوناگون زندگى از آنها ربوده اند؟ به تعبير ساده تر، ريشه هاى ضعف و فساد مسلمانان در كجاست؟ با اينكه پيروان قرآن، روزگارى به بركت بعثت محمدى و معارف غنى و بى نظيرى كه از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله در اختيار داشتند، از علوم تجربى گرفته تا اخلاق، از فقه و حقوق گرفته تا فلسفه، از ادبيات تا مكانيك، شناخت بيمارى ها و كشف داروهاى تازه، از آداب معاشرت فردى و صفنى تا سنت دانشگاهى، از تربيت و نگاهدارى پرندگان و دامدارى تا استخراج آبهاى زيرزمينى و اصول آبيارى، آداب كشوردارى تا كشاورزى و... آنچه را كه هسته ى اصلى همه ى چيزهايى است كه امروز بشر واجد آنها گشته است، به جامه ى بشرى داده اند. پس چگونه شده است كه امروز، قصه كاملا به عكس آن است كه در گذشته بوده است؟ آيا اين عقب ماندگى و پريشانى، ريشه در تعاليم و آموزه هاى دينى ما دارد؟ يا اينكه ما مسلمانان در ادعاى خود، چنان كه بايد از صداقت و استقامت خلوص، برخوردار نبوده ايم؟

در پاسخ اين پرسش بايد گفت، روزگار پريشانى اين امت، از زمانى آغاز شد كه عمل به دين و تعاليم آن را رها كردند و بنا به هوا و هوس خود دين ساخته، قرآن را با هوسهاى خود، تبيين كردند.

در دستورهاى دينى و آموزه هاى قرآنى، نكته هايى است كه اگر به آنها عمل مى شد، مسلمانها از خسارت رها گشته، سرنوشت ديگرى داشتند. به راستى چه كسانى به اين نكته ها آشنا بودند و چنان كه بايد، مى دانستند و مى توانستند در زندگى فردى و اجتماعى پيروان قرآن، آن را عملى سازند تا جامعه ى قرآنى و مورد پسند پيامبر صلى الله عليه و آله را بنا كنند؟ آيا جز اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله كه بر اساس احاديث معروف «ثقلين»، عدل قرآن اند و به تلاوت قرآن آشنا، كسانى ديگر را سراغ داريم؟ در روايتى آمده است:

ابوولاد قال: سئلت اباعبدالله عليه السلام عن قول الله- عز و جل-: «الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته، اولئك يومنون به... [سوره ى بقره، آيه ى 121.]، قال: «هم الائمة». [اصول الكافى ج 1، ص 215.]

ابوولاد گويد: از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام درباره ى اين آيه پرسيدم كه خداى- عز و جل- مى فرمايد: «آنان كه كتاب را به ايشان داديم، آن را تلاوت مى كنند، تلاوتى سزاوار آن، و هم ايشان به آن كتاب ايمان دارند...»، فرمود: اين كسان، ائمه اند.

البته بايد گفت در اين عقب ماندگى، بيشتر تقصير متوجه عوام نيست؛ بلكه بيشترين گناه فاجعه ى عقب ماندگى امت اسلامى، از آن داعيه داران حمل دين، يعنى مدعيان فهم دين و عمل به آن است.

اگر از راه تاريخ و منابع اصيل دين به گذشته سفر كنيم و به سده ى اول اسلامى برگرديم، خواهيم ديد كه از همان آغاز، اسلام مظلوم، در دست دنياطلبان و دين فروشان به اسارت رفت، به گونه اى كه بسيارى از دستورهاى دينى، متروك و يا تحريف (تحريف معنوى) شده است و برخى به طور آشكار، عليه دين برخاسته، براى از بين بردن آن، كوشش بسيار كردند و بسيارى نيز استفاده ى ابزارى از آن نمودند و اين خيانتها را نمى توان گفت كه عوام و توده ى مردم مسلمان انجام داده اند؛ بلكه دستهاى خائنانه اى بود كه به سوى اسلام دراز شد و جامعه ى اسلامى را بكلى از اسلام، بيگانه كرد. على بن ابى طالب عليه السلام دردمندانه از اين فاجعه ى عظيم، در فرمان خود به مالك اشتر اين گونه ياد مى كند:

فانظر فى ذلك نظرا بليغا، فان هذا الدين قد كان اسيرا فى ايدى الاشرار يعمل فيه بالهوى و تطلب به الدنيا. [نهج البلاغه، ترجمه ى شهيدى، ص 332.]

در اين باره (گزينش قاضى)، نيك بنگر كه اين دين در دست بدكاران گرفتار بوده و در آن، كار از روى هوس مى راندند و به نام دين، دنيا را مى خوردند. و در جاى ديگر فرموده است:

لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا. [نهج البلاغه، ترجمه ى شهيدى، ص 102.]

اسلام، پوستين باژگونه پوشيد.

آرى، آنچه كه عزت و شكوه و برترى مسلمانان را در زندگى دنيا و سعادت و فلاح آنان را در آخرت تامين خواهد كرد، فهم درست از اسلام و عمل به آن است.

حصار سنگين و مقاوم جهان پيش از قرآن و آفاق ديجور آن روزگار را فروغ دامنگستر قرآن به هم ريخت. قرآن به جاى تاريكى، نور و به جاى شب، روز و به جاى ظلم، عدل و به جاى تعدى، احسان و به جاى خشونت، لطف و به جاى فرياد جباران، اذان و به جاى غفلت، بيدارى و به جاى جهالت، فرزانگى و به جاى جهل، علم را جايگزين ساخت و بانگ يگانگى خانواده بشرى را در داد: «و ما ارسلناك الا كافة للناس؛ [سوره ى سبا، آيه ى 28.] ما تو را به پيامبرى نفرستاديم، مگر براى همه ى خلقها و مردمان». و اين چگونگى، باعث گشت تا ارزش انسان، شناخته گردد؛ بنيادهاى واهى قدرت و غرور و تعصب فروريزد؛ روح تساهل حكومت كند و جهانى انسانى- قرآنى پديد آيد كه قلمرو آن، پهنه ى زيست انسانى باشد و مركز آن، قرآن. [دانش مسلمين، ص 6- 7. براى آگاهى بيشتر از احتشام و شكوه گذشته ى مسلمانان، مطالعه ى اين كتاب كه نوشته ى محمد رضا حكيمى است، توصيه مى شود.]

اين كتاب هدايت كه چون نيم قرن اول اسلام، بايد بر همه ى شئون نفسانى و اخلاقى و قضاوت و حكومت، حاكم باشد، يكسره از زندگى بر كنار شده و در هيچ شانى دخالت ندارد. دنياى اسلام كه با رهبرى اين كتاب روزى پيرو و رهبر بود، امروز دنباله رو شده. كتابى كه سند دين و حاكم بر همه ى امور بوده؛ مانند آثار عتيقه و كتاب ورد، تنها جنبه ى تقديس و تبرك يافته و از سر حد زندگى و حيات عمومى، بر كنار شده و در سر حد عالم اموات و تشريفات آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن، اعلام مرگ است.

دنياى خودباخته ى اختراع و ضعف و دنياى ورشكست شده ى مسلمان، توجه ندارد و باور نمى كند كه قرآن، محلى در حيات دارد. به صراحت و زبان حال، هر دو مى گويند با پيشرفت دانش ها و اختراعات حيرت انگيز و سياره هاى كيهان خيز، چه نيازى به آيين الهى و قرآن است؟ با آنكه اينها همه در پرتو هدايت رسا مى تواند رستگارى آورد و سعادت بخشد؛ اگر هدايت يكسره از بالاى سر آدمى رخت بربست و محكوم شهوات و جنبش هاى نفسانى گرديد، هر چه قواى طبيعت بيشتر مسخر وى شود، تيرگى و آشوب، افزوده مى شود و سقوط بشريت ، نزديك تر مى گردد. [پرتوى از قرآن، ص 13.]

قرنهاست كه بشر تلاش مى كند تا اصل آسمانى خود را در بوته ى فراموشى بسپارد و جهانى بسازد كه در آن، بتواند بدون خدا و ايمان و معنويت و هدايت الهى، زندگى كند؛ لكن از همان آغازى كه بنيان چنين جهانى را تمام شده مى ديد، دريافت كه شكافهاى عميق و تندى در ديوارهاى آن پديدار گشته و سستى پايه هاى اين بنيان را آشكار ساخته است:

مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون. [سوره ى عنكبوت، آيه ى 41.]

داستان كسانى كه غير از خدا، دوستانى اختيار كرده اند؛ همچون عنكبوت است كه (با آب دهان خود،) خانه اى براى خويش ساخته، و در حقيقت، اگر مى دانستند، سست ترين خانه ها همان خانه ى عنكبوت است.

اما بشر امروز، پس از تجربه ى تلخ زندگى بدون معنويت، به خوبى به اين حقيقت پى برده است كه تنها بناى مستحكم و رفيعى كه حافظ و نگهبان سلامت و امنيت آدمى است، ايمان و معنويت و ياد حق متعال است كه چون درختى بارور با سايه اى گسترده، ريشه در ژرفناى وجود آدميان فروبرده است و شاخه هايش با تكيه بر ساقه ى تنومند آن، بر صحنه ى حيات انسانها سايه گسترده و هر از چند گاهى به اذن خداوند، از ميوه هاى شيرينش كام جان انسانها را شيرين مى كند:

اصلها ثابت و فرعها فى السماء- توتى اكلها كل حين باذن ربها. [سوره ى ابراهيم، آيه ى 24- 25.]

(سخنى پاك كه مانند درختى پاك است) كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است؛ ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد.

انسان امروزى، در شرف غرق شدن در باتلاقى است كه به دست خود، پديد آورده است؛ اما خوشبختانه بيدار گشته و در جستجوى ريسمانى است كه بدان چنگ زند و خويشتن را از اين مهلكه برهاند و اين ريسمان، تنها و تنها قرآن است كه در پناه سايه ى خود مى تواند زندگى پاكيزه را در اختيار انسان امروزى بگذارد؛ به اميد آن روز.

نوع انسان را پيام آخرين   حامل او «رحمة للعالمين»
ارج مى گيرد از او ناارجمند   بنده را از سجده مى سازد بلند

(اقبال لاهورى)

چكيده ى آنچه در اين قسمت آمد، اين است كه فاطمه عليهاالسلام مسلمانان (مهاجران و انصار) را از اينكه در انجام وظيفه و رسالت اسلامى، كوتاهى كردند و در برابر ستم و تهاجم بيگانگان و ناآشنايان به تعاليم و آموزه هاى اسلام، با سكوت مرگبارشان راه را براى نفوذ نااهلان به قلمرو حاكميت قرآن كريم گشودند و اسلام غريب و مظلوم را از همان آغاز به اسارت سپردند، سرزنش كرده،فرمود: شما اى بندگان خدا! مورد امر و نهى الهى و نگهداران دين و وحى خداييد. امنايى هستيد كه بايد دين خدا را از هر آسيب و خطرى حفظ كنيد، و رسالت داريد كه اين تعاليم راقى و آموزه هاى پايدار خدايى را با گفتار و رفتارتان به آيندگان برسانيد. كتاب گوياى خداوند كه به راستى با شما سخن مى گويد و تعاليم و آموزه هايش، روشن و قابل درك و فهم است و پيروزى از آن، شما را به ديگر امتها برترى مى بخشد و باعث مى شود تا مورد رشك ديگران قرار گيرد و در نهايت، شما را به بهشت و رضوان الهى رهنمون است، در اختيار شماست. آيا سزاوار است با داشتن چنين سرمايه ها و زمينه هايى براى دستيابى به عظمت و شكوه معنوى، و با بودن انسان كامل و طراز قرآن، على عليه السلام، حقايق دين را باژگونه كنيد و به بيراهه برويد؟ آيا نمى دانيد كه در برابر خداى تعالى و فرستاده ى او و رسالتش مسئول ايد؟

بديهى است كه دختر گرامى پيامبر، تنها به مسلمانان آن روز، هشدار نمى دهد؛ بلكه اين هشدارى است فرايگر و جاودانه. اگر با گوش دل بشنويم، فرياد خشم آلود و دلسوزانه ى اين منادى عزت را كه براى نجات و رهايى امت پدرش برخاسته است، خواهيم شنيد.

ما كه اكنون اين سخنان را بر قلم و زبان خود جارى مى كنيم و يا مى خوانيم و مى شنويم، مسئوليتمان بسى سنگين تر است؛ زيرا در جامعه اى زندگى مى كنيم كه به نام اسلام و قرآن و بر اساس تعاليم تشيع، در برابر ظلم و بيداد و تبعيض و نابسامانى قيام كرده است و حكومتى را بر همين مبنا، يعنى «فقه» تشيع، بنا نهاده ايم و در برابر تجاوز بيگانه، دلاور مردان ما با تكيه بر رمز مبارك «يا زهرا» بر دشمن زبون تاخته اند، و همچنين در جهانى زندگى مى كنيم كه در بعد اطلاع رسانى، همچون دهكده اى است كه سخنان ما و رفتار و پاى بندهاى ما را زير ذره بين نگاه خود دارد.

بنابراين، امروز با چنين وظيفه ى سنگينى در برابر خداوند، پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام و همه جهانيان قرار داريم؛ بويژه حاكمان ما كه همه از عالمان و متوليان دين اند و خود را حاملان آن مى دانند. روحانيت ما از پيچ گذرگاه بسيار مخوف و خطرناكى مى گذرد، با كوله بارى سنگين و رسالتى عظيم، و با همه ى داشته هايش كه به ميدان آورده است، در منظر خداوند و اولياى او دوستان و دشمنان است. همه بايد همواره پيام اين آيات الهى را در گوش داشته باشيم كه:

عسى ربكم ان يهلك عدوكم و يستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعملون. [سوره ى اعراف، آيه ى 129.]

اميد است كه پروردگارتان، دشمن شما را هلاك كند و شما را روى زمين، جانشين آنان سازد؛ آنگاه بنگرد تا چگونه عمل مى كنيد.

حكمت احكام

فجعل الله الايمان تطهيرا لمن من الشرك، والصلاة تنزيها لكم عن الكبر، والزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق، والصيام تثبيتا للاخلاص، والحج تشييدا للدين، والعدل تنسيقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للملة، و امامتنا امانا من الفرقة، والجهاد عزا للاسلام، والصبر معونة على استيجاب الاجر، والامر بالمعروف مصلحة للعامة، و بر الوالدين وقاية من السخء و صلة الارحام منماة لعدد، والقصاص حصنا للدماء، والوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة، و توفية المكائيل و الموازين تغييرا للبخس، والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس، و اجتناب القذف حجابا عن اللعنة، و ترك السرقة ايجابا للعفة، و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبية: ف «اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون». و اطيعوا الله فيما امركم به و نهاكم عنه، فانه «انما يخشى الله من عباده العلماء».

خداوند، ايمان شما را باعث تطهير و پاكيزگى از شرك قرار داد، و براى وارستن شما از كبر، نماز را و براى پاكيزه كردن جان و رويش روزى، زكات را و براى استوار كردن اخلاص، روزه را و براى استحكام دين، حج را و براى نظم دلها، عدالت را و براى امنيت از پراكندگى، امامت ما را و براى سامان يافتن امت (آيين و شريعت)، پيروى ما را و براى عزت و سربلندى اسلام و خوارى و سرافكندگى كفر و نفاق، جهاد را و براى دريافت پاداش معنوى، صبر و شكيب را مقرر كرد. براى مصلحت توده هاى ناآگاه، امر به معروف را و براى نگهبانى از خشم خداوند، نيكى به پدر و مادر را و براى دراز زيستن (تاخير در اجل) و بقاى نسل، حفظ پيوند خويشان را و براى پاسدارى از خونها، قصاص را و براى آمرزش از گناه، وفاى به نذر را و براى حفظ حقوق ديگران از تباه شدن و حفظ اموال مردم از كاسته شدن، تمام نهادن پيمنه ها و ترازوها را و براى وارستن از پليدى، ترك ميگسارى را و براى نگهدارى خويش از لعنت و نفرين خداوند، دورى گزيدن از نسبت ناروا را و براى تاكيد بر عفت، پرهيز از دزدى را قرار داد و در نهايت، براى اخلاص در پيمودن راه بندگى، شرك ورزيدن را حرام كرد. «پس از خدا آن گونه كه سزاوار پروا كردن از اوست، پروا كنيد، و زينهار، جز مسلمان نميريد» و خدا را در آنچه فرمان داده و از آنچه بازداشته، پيروى كنيد؛ چرا كه: «از بندگان خدا، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند».

فاطمه عليهاالسلام در اين گفتار، به پاره اى از واجبات و محرمات الهى اشاره كرده و بر حكمتها و علتهاى نهانى هر يك، توجه داده است؛ بدين منظور كه مسلمانان را به انجام واجبات و اطاعت خداوند، ترغيب كند و نسبت به ارتكاب محرمات و معصيت خداى سبحان، متنفر سازد.

بنابر مبانى مذهب تشيع، تكاليف و تشريعات الهى، مبتنى بر مصالح و مفاسدى است كه خداى سبحان به مقتضاى حكمت، براى بندگانش منظور كرده است و دستيابى بدان مصالح و دورى و رهايى از مفاسد، جز با انجام واجبات و ترك محرمات الهى، ممكن نيست. اگر چه بسيارى از مصالح و مفاسد، به لحاظ محدود بودن قلمرو عقل و خرد آدمى براى ما روشن نيست؛ اما در قرآن كريم و روايات امامان معصوم عليهم السلام، از جمله در بحث ما به پاره اى از آن حكمتها و علتهاى نهانى احكام الهى، اشاره شده است و محدث و دانشمند فرهيخته ى شيعه، شيخ صدوق در كتاب شريف علل الشرائع، آنها را گردآورى كرده است.

اساس هدفهايى كه پيامبران در بعثت خود، دنبال كرده اند، عبارت است از:

1) حفظ رابطه ى عبوديت (رابطه ى انسان با خداى خويش) و لقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت. [سوره ى نحل، آيه ى 36.] و در حقيقت، در ميان هر امتى فرستاده اى برانگيختيم (تا بگويد:) خدا را بپرستيد و از طاغوت (فريبگر) بپرهيزيد.

2) حفظ جان انسانها

من قتل نفسها بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا و من احياها فكانما احيا الناس جميعا. [سوره ى مائده، آيه ى 32.]

هر كس، كسى را جز به قصاص قتل يا (به كيفر) فسادى در زمين بكشد، چنان است كه گويى تمام مردم را كشته باشد، و هر كس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گويى همه ى مردم را زنده داشته است.

3) حفظ حيات خرد آدميان و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم. [سوره ى اعراف، آيه ى 157.] و از دوش آنان، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است، برمى دارد. و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم الايات المقدرة. [نهج البلاغه، خطبه ى 1.]

(با حجت و تبليغ)، چراغ معرفتشان را بيفروزند تا به آيتهاى خدا چشم دوزند.

4) حفظ آبرو و كرامت انسانها و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشة و ساء سبيلا. [سوره ى اسراء، آيه ى 32.] و به زنا نزديك مشويد؛ چرا كه آن، همواره زشت و بد راهى است.

5) حفظ اموال و حقوق انسانها و َ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ- وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً. [سوره ى اعراف، آيه ى 85- 86.] و به سوى مردم مدين، برادرشان شعيب را فرستاديم؛ گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد كه براى شما هيچ معبودى جز او نيست. در حقيقت، شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده است. پس پيمانه و ترازو را تمام نهيد، و اموال مردم را كم مدهيد، و در زمين، پس از اصلاح آن فساد مكنيد. اين (رهنمودها) اگر مؤمن ايد، براى شما بهتر است.

6) تحقق عدالت اجتماعى و قسط در همه ى جوانب زندگى فردى و اجتماعى

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط. [سوره ى حديد، آيه ى 25.]

به راستى ما پيامبران خود را با دلائل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را آورديم تا مردم به انصاف (راستى و عدالت) برخيزند.

آنچه را كه حضرت صديقه ى طاهره عليهاالسلام در اين بخش به تبيين حكمتها و علتهاى نهانى آن پرداخته است، در حقيقت، تفصيل و تحليلى است كه از هدفهايى كه پيامبران براى تحقق آنها به پا خاسته اند، و مى نماياند كه:

سياست شرعى، تنها مجموعه اى از پندها و اندرزها نيست؛ بلكه قوانين جامعى است كه حاكم بر پندارها و كردارهاى پنهان و آشكار آدمى است. نيز فقط يك رشته آداب سلوك نيست كه دين آموخته باشد و تنها شيوه ى نيايش و وظايف عبادى بشر را در برابر خداوند تعيين كرده باشد؛ بلكه سياست شرعى، يك نظام كامل سياسى و اجتماعى و اقتصادى است. آنچه درست است، اين است كه شرع، اصول جامع و احكام مبسوطى مى نهد كه بر طبق آنها همه ى مصالح، به منظور حصول كمال فضيلت انسانى، ترتيب داده مى شود. [جامعه سازى قرآنى، ص 55.]

فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك.

خداوند، ايمان شما را باعث تطهير و پاكيزگى از شرك قرار داد.

يكى از علل غايى بعثت پيامبران، تزكيه و پالايش انسانها و پاكيزگى روح و اخلاق آدمى است. در آموزه هاى دينى، ريشه و اساس همه ى مفساد دنيوى و اجتماع انسانى، پيروى از هواى نفس است و تنها راه اصلاح بشر، اين است كه آدمى را به گونه اى تربيت كنند كه خداى سبحان و خواست او را (كه همان حق و فضيلت است)، بر هواى نفس خويش برترى داده، مقدم بدارد. در آن صورت است كه عدالت بر قرار مى گردد و حق و فضيلت، اقامه مى شود و قشرهاى مختلف جامعه از ستم و تبعيض، رهايى مى يابند:

فاما من طغى- و آثر الحيوة الدنيا- فان الجحيم هى الماوى- و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى- فان الجنة هى الماوى. [سوره ى نازعات، آيه ى 37- 41.]

اما هر كه طغيان كرد و زندگى پست دنيا را برگزيد، پس جايگاه او همين آتش است؛ و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس بازداشت، پس جايگاه او همان بهشت است.

چون طغيان و سركشى و استبداد، موجب كفر و اساس همه ى گناهان و ناپاكى ها و ستمكارى ها و حق كشى هاست، انسان سركش در هر مرتبه اى از طغيان كه باشد، خود جهنمى است كه ظاهر و نهان عالم را كه بر پايه ى عدل و حق نهاده شده و سراسر، جمال و زيبايى است، به جهنمى زشت و تاريك، تبديل مى كند.

در حقيقت، تمام نابسامانى ها و درد و رنجهايى كه در جامعه مى بينيم و افراد از بى انصافى ها و بى عدالتى ها و رواج هر گونه فساد (اخلاقى، اقتصادى و...) و قانون شكنى، فريادشان بلند است و در جرايد و مطبوعات، بعضا ناله هاى آنها انعكاس مى يابد، به طور قطع داراى منشا و اساسى است كه از آن سرچشمه مى گيرند. برخى اين زشتى ها و پلشتى ها را به آسمان، و برخى ديگر به زمين، يا عصر و زمانه، يا به گروهى خاص و در نهايت، برخى به فردى خاص، نسبت مى دهند و با اين حال، روز به روز فساد در جامعه بيشتر و بيشتر مى گردد. بايد بررسى كرد تا روشن شود كه ريشه ى اين همه نابسامانى و عدم تعادل در جامعه چيست و در كجاست؟ آيا آنهايى است كه گفته

شده و برشمرديم؟ يا اينكه علت آن در جاى ديگر بايد جستجو شود؟

حقيقت اين است كه هيچ كدام از اينها اساس و منشا اين نابسامانى ها در هيچ جامعه اى نيست؛ بلكه ريشه اصلى، هواى نفس آدمى است.

آن جهود سگ ببين چه راى كرد   پهلوى آتش، بتى بر پاى كرد
كانكه اين بت را سجود آرد برست   ورنه آرد در دل آتش نشست
چون سزاى اين بت نفس او نداد   از بت نفسش، بتى ديگر بزاد
مادر بتها، بت نفس شماست   ز آنكه آن بت، مار و اين بت، اژدهاست

[مثنوى، دفتر اول، بيت 769- 772.] .

اصل همه بتها، بت نفسانى است كه انسانها در درون خود ساخته اند؛ زيرا كه بتهاى بيرونى در حكم مار است، در حالى كه بتهاى درونى، در حكم اژدهاست؛ يعنى غريزه ى حب ذات و خودخواهى است كه اصل همه ى آرزوها و هوسهاست.

روشن است كه وجود هواى نفس و ميوه هاى تلخ آن، يعنى خودخواهى ها و خودپسندى ها، سرچشمه ى و اصل همه ى نابسامانى ها در زندگى فردى و اجتماعى انسانهاست، و طبيعى است كه هر چه و به هر ميزان اين نيرو در وجود آدمى افزوده شود، در مقابل، نيروى ايمان و عقل و خرد رو به ضعف و ناتوانى مى رود.

اصولا هر انديشه و عملى براى انسان عاقل و خردمند و مختار، دو جهت دارد؛ يكى جهت منافع فردى و لذتهاى وهمى و زودگذر انسانهاى خودخواه و خودمحور و خودپسند، و ديگرى جهت مصالح برتر و خير عمومى و نتايج آينده و باقى آن. ذهنهاى تاريك و انديشه هاى خيرانديش و عاقبت بين و آينده نگر با ايمان، جهت دوم را برگزيده، رو به سوى مصالح برتر و خير عمومى و نتايج آينده و جاودانه دارند. بنابراين، تنها راه درمان اين بيمارى و پالايش روح و جان از آلودگى هاى نفسانى و بيرون راندن ديو رذالت و پستى و خودخواهى از درون آدمى، تقويت نيروى ايمان و خرد است؛ زيرا همچنان كه آلودگى ها در تاريكى دامن جسم و جامه را مى آلايند، پليدى ها و پلشتى ها نيز در تاريكى جهل و هواهاى نفسانى، روح و جان آدمى را به صفات شيطانى آلوده مى كنند و او را از درك حقيقت و عمل به حق و عدالت بازمى دارند. هواى نفس، همچون دوزخ تاريكى است كه فضاى روح انسانى را تيره و تار مى سازد و دل را چراگاه شيطان مى كند، تا آنجا كه آدمى از حقيقت انسانيت، منسلخ و پست تر از حيوان مى گردد، و در تاريكى هواى نفس است كه ديده ى عبرت آموز و گوش پند شنو و دل حقيقت فهم را از او مى گيرد:

لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون. [سوره ى اعراف، آيه ى 179.]

دلهايى دارند كه با آن حقايق را دريافت نمى كنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمى شنوند. آنان همانند چارپايان، بلكه گمراه ترند. آرى، آنها همان غافل ماندگان اند.

آدمى در اين مرحله، ديگر زمنيه هدايت و راه يافتن به روشنايى و معنويت را نيز از دست مى دهد:

افرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل على بصره غشاوة فمن يهديه من بعد الله افلا تذكرون. [سوره ى جاثيه، آيه ى 23.]

پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته، گمراه گردانيده و بر گوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟

ارايت من اتخذ الهه هواه افانت تكون عليه وكيلا. [سوره ى فرقان، آيه ى 43.]

آيا آن كس كه هواى نفس خود را معبود خويش گرفته است، ديدى؟ آيا مى توانى ضامن او باشى؟

اكنون كه روشن شد نقطه ى انحراف آدمى، هواپرستى است و جهالت و ضعف عقل و سستى ايمان، باعث قوت آن است، بايد بدانيم كه تنها راه نجات و آزادى از چنگال آن، توان بخشيدن به علم و آگاهى و عقل و ايمان و هماهنگى آنها با يكديگر است؛ چرا كه هر يك بدون ديگرى نقش چندانى ندارد؛ يعنى عقل بدون علم، چشم بى نور است و آگهى بدون ايمان، همچون شمشير بدون بازو، و اصولا ديندارى بى عقل و خرد و دانش و آگهى، دين را به رنگ هواى نفس درآوردن است و خردمند بى دين نيز جز هواى نفس خود، معبودى ندارد و تمام نيروهاى فكر و انديشه و دانش او در گمراهى و كژراهه به هرز مى رود. بدين روى، خداى تعالى براى روشن كردن جان آدمى، ايمان را اصل همه ى واجبات و سنتها قرار داد تا در پرتو نور و روشنايى آن ، فضاى روح و دل را از كدورات شرك و هواهاى نفسانى و جهالت بزدايد.

تعاليم اسلامى مربوط به جامعه ى آرمانى، در شريعت عرضه شده است. دستورات اكيدى براى مل كردن به اين تعاليم صادر شده و نقض آنها نيز شرعا مستوجب عقوبت گرديده است. البته برخى از اين تعاليم و اعمال، مثل مهربانى با همسايگان، صرفا به اصول اخلاقى مربوط است، در حالى كه برخى ديگر، مانند احكام حرمت سرقت، تجاوز به حقوق همسايگان، تا تعرض به مردم در معابر عمومى، در صورت نقض، مستوجب كيفر خواهد شد. با اين حال، مهمترين عامل بازدارنده اى كه مايه ى قوام و قوت تعاليم مربوط به جامعه و اسلام بوده، بيش از حضور عينى و خارجى نيروى انتظامى گونه اى با عناوين «محتسب» يا «شرطه» يا انواع ديگر نيروهاى مجرى قانون، وقوف باطنى دائمى به حضور خداوند و جبروت و قدرت و داروى او درباره ى همه ى اعمال و افعال بشر بوده است. [جوان مسلمان و دنياى متجدد، ص 83.]

حكمت نماز

و الصلاة تنزيها لكم من الكبر. و براى وارستن شما از كبر، نماز را (مقرر كرد).

كبر: بزرگى فروختن؛ نخوت؛ بزرگ داشتن و بهتر دانستن خود از ديگرى.

معتقدان و دوستان، از چپ و راست منتظر   كبر رها نمى كند كز پس و پيش بنگرى

كبر، عبارت است از حالتى كه آدمى خود را بالاتر از ديگران ببيند و اعتقاد برترى خود را بر غير، داشته باشد. كبر، صفتى در نفس و باطن و از براى اين صفت، در ظاهر، آثار و ثمرات چندى است كه اظهار آن آثار را تكبر گويند و آن آثارى است كه باعث حقير شمردن ديگرى و برترى بر آن گردد؛ مانند: مضايقه داشتن از همنشينى با او، يا همخوارگى با او، يا امتناع در پهلو نشستن با او، يا رفاقت با او، و انتظار سلام كردن و توقع ايستادن او، و پيش افتادن از او در راه رفتن، و تقدم بر او در نشستن، و بى التفاتى با او در سخن گفتن، و به حقارت با او تكلم كردن، و پند و موعظه او را بى وقع دانستن و امثال اينها؛ و از جمله آثار كبر است: خرامان و دامن كشان راه رفتن.

و بدانكه كبر از اعظم صفات رذيله است و آفت آن، بسيار و غائله آن، بى شمار است. چه بسيارند از خواص و عوام كه به واسطه ى اين مرض به هلاكت رسيده اند و بسى بزرگان ايام كه به اين سبب، گرفتار دام شقاوت گشته اند. اعظم حجابى است آدمى را از وصول به مرتبه ى فيوضات، و بزرگتر، پرده اى است از براى انسان از مشاهده ى جمال سعادت؛ زيرا كه اين صفت، مانع مى گردد از كسب اخلاق حسنه، چون به واسطه ى اين صفت، آدمى بر خود بزرگى مى بيند كه او را از تواضع و حلم و قبول نصيحت، و ترك حسد و غيبت و امثال اينها منع مى كند؛ بلكه خلق بدى نيست؛ مگر اينكه صاحب تكبر، محتاج به آن است به جهت محافظت عزت و بزرگى خود؛ و هيچ صفت نيكى نيست، مگر اينكه از آن عاجز است، به سبب بيم فوت برترى خود و از اين جهت، آيات و اخبار در مذمت و انكار بر آن خارج از حيز شمار و تذكار است. «يطبع الله على كل قلب متكبر جبار؛ [سوره ى غافر، آيه ى 35.] خدا بر دل هر متكبر زورگويى، مهر مى نهد»، و مى فرمايد: «انه لا يحب المتسكبرين؛ [سوره ى نحل، آيه ى 23.] خداوند، گردنكشان را دوست نمى دارد». [جامع السعادات، ملا احمد نراقى، ص 287] 288.از آنجا كه كبر از عجب و خودپسندى كه برخاسته از «نفس اماره»، مايه مى گيرد، خداى سبحان، براى رام كردن و تمرين دادن و مغلوب ساختن آن، و پاك سازى روح و جان آدمى و كدورت و زنگار كبر، نماز را مقرر كرده است. على عليه السلام در توصيف نماز مى فرمايد:

امر نماز را مواظب باشيد و برآن محافظت كنيد، و زياد به جا آوريد، و به وسيله ى نماز به خداوند تقرب جوييد؛ زيرا نماز، وظيفه اى است كه بر مؤمنان واجب و معين گرديده است. آيا پاسخ دوزخيان را به هنگامى كه از آنها پرسش شد: «چه چيز شما را به دوزخ درآورد؟» نمى شنويد كه گفتند: «از نمازگزاران نبوديم». نماز، گناهان را به مانند برگ درختان مى ريزد، و همچون قيد و بندى كه از گردن برداشته شود، انسان را از گناه رها مى سازد. پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله نماز را به چشمه ى آب گرمى تشبيه فرموده كه بر در خانه ى كسى باشد و او در شبانه روز پنج بار خود را در آن بشويد؛ پس بى گمان، ديگر چركى بر او باقى نمى ماند، گروهى از مؤمنان، حق نماز را شناخته اند كه زيب و زيورها، و نور چشمها، يعنى مال و فرزند، آنها را از آن بازنمى دارد و خداوند سبحان مى فرمايد: «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة» [سوره ى نور، آيه ى 37:... مردانى كه تجارت و داد و ستد، آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زكات، غافل نمى كند.] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با اينكه به بهشت مژده داده شده بود، براى اجراى دستور خداوند كه فرموده است: وامر اهلك بالصلاة و اصطبر عليها؛ [سوره ى طه، آيه ى 132:... و خانواده ى خود را به نماز دستور ده و بر آن، شكيبا باش.] خود را در اين باره به رنج مى افكند و كسانش را به نماز فرمان مى داد و بر آن شكيبايى مى كرد». [شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 3، ص 838 (خطبه 190).]

حكمت زكات

و الزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق. و براى پاكيزه كردن جان و رويش روزى، زكات را (قرار داد).

لازم است كه به چند نكته در تشريع حكمت زكات، اشاره شود:

نكته يكم اينكه در بيشتر جاهاى قرآن كريم، پس از ياد نماز و فرمان اقامه و به پا داشتن آن، زكات مطرح شده است و دختر گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به پيروى از وحى الهى، حكمت زكات را به دنبال حكمت نماز آورده است تا اهميت فوق العاده ى آن را فهماند.

يقيمون الصلوة و مما رزقناهم ينفقون. [سوره ى بقره، آيه ى 3.]

نماز را بر پا مى دارند، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم، انفاق مى كنند.

نكته دوم اينكه مقصود از زكات در گفتار فاطمه عليهاالسلام، هر گونه انفاقى است كه در راه رضاى خداوند انجام مى گيرد؛ خواه واجب يا مستحب.

نكته سوم اينكه زكات، موجب پاكى و پاكيزگى نفس آدمى از علاقه ها و گرايش هاى انحطاطآور است؛ زيرا انسان به طور غريزى و به كشش طبيعى، گرايش شديد و نيرومندى در جهت خير و مطلوبهاى گزرده و برتر، از جمله گرايش به مال و دارايى دارند كه اگر اين گرايش، تعديل و هدايت نشود، آدمى را به فزونخواهى و تكاثر (كه جلوه اى از طغيان است)، سوق مى دهد و اين خود، زشت ترين نوع آلودگى روح و جان آدمى است:

الذى يوتى ماله يتزكى. [سوره ليل، آيه ى 18.]

همان كه مال خود را مى دهد، براى آنكه پاك شود. و اين توصف زيبايى است از انسانهاى پاك و پارسا كه با انفاق مال خود، ريشه ى علاقه و گرايش به مال را در جان خود مى خشكاند و با اين از خودگذشتگى، يكسره پاك مى گردد و محيط زندگى را براى رشد مواهب انسانى، آماده مى سازد.

نكته چهارم اينكه فاطمه عليهاالسلام فرموده كه در پرتو انفاق، رزق و روزى آدمى رشد مى يابد و مايه هاى نزول بركات الهى به سوى انسان فراهم مى گردد: و لو ان اهل القرى آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض. [سوره ى اعراف، آيه ى 96.] و اگر مردم شهرها ايمان آورده، به تقوا گراييده بودند، قطعا بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم.

حكمت روزه

و الصيام تثبيتا للاخلاص. و براى استوار كردن اخلاص، روزه را (مقرر كرده است).

همان گونه كه نماز و زكات، داراى حكمت بسيار والايى است، روزه نيز تيرگى ها و ناخالصى هاى نفس را بر اثر نخوردن و نياشاميدن و انجام ندادنها، چون گوهرى ناخالص مى گدازد و خالص و ناب مى گرداند و فضاى جان، با دورى گزيدن از آنچه فرآورده ى طبيعت تاريك است، روشن مى شود و آدمى را در جاذبه ى كمال، قرار مى دهد و چون بدون ريا و كمترين خودنمايى و نيت غير الهى انجام مى گيرد، مايه ى استحكام اخلاص مى گردد.