سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۳۶ -


ديگر اندوهم پايان ناپذير و هماره است و شب هايم در بى خوابى و بى قرارى ؛ و هرگز درد و اندوه جانكاه فراق فاطمه از گستره قلبم بيرون نخواهد رفت .
راستى كه از جدايى يار هماره و ميهمان جاويد قلبم ، اندوهى جانكاه دارم كه دل را خون مى كند.
و غمى گران در آسمان زندگى ام سايه افكنده است كه هر لحظه در جوشش ‍ و هيجان است .اما حزنى فسرمد و ليلى فمسهد...
و نيز در مى يابد كه راز آن همه مهر و صفا و عشق و شور عميق و پاك و آسمانى فاطمه به امير والايى ها از كجا سرچشمه مى گيرد.
در مى يابد كه چرا او در پاسخ پرسش پدر كه از شخصيت والاى على مى پرسد، او را بهترين همتا عنوان مى دهد.كيف راءيت زوجك ؟ قالت : يا ابة خير زوج .
و چرا در سخت ترين فراز و نشيب زندگى و بحرانى ترين شرايط، دنيايى از عشق و وفا، و مهر و صفا، و يگانگى و گسست ناپذيرى پيوندش را با او اعلان مى كند و مى فرمايد:
روحى لروحك الفداء...
على جان ! جان فاطمه فداى جانت ! و روحم بلاگردان روح پاك و باعظمتت و همه وجودم سپر وجود گرانمايه ات باد!
هان اى يار پراقتدار! اى اباالحسن ! پيوند من با تو پيوندى آسمانى ، آگاهانه و عاشقانه و خالصانه است ؛ پيوند دو آرمان والا و دو هدف بلند و خدايى و گسست ناپذير است ؛ از اين رو اگر تو در شادى و شادمانى و نيكى و رفاه و آسايش باشى ، فاطمه با تو خواهد بود و اگر هم در كام سختى ها و رنجها گرفتار گردى ، باز هم يار وفادار زندگى ات خواهم بود.
و چرا در آخرين لحظات غمبار زندگى و در آستانه فراق و جدايى از يار و ديار، هنگامى كه دست در دست اميرمؤمنان دارد و گريه مى كند، آن حضرت از او دليل گريه اش را مى پرسد كه مى فرمايد:
ابكى لما تلقى بعدى ...
((على جان ! گريه ام به خاطر گرفتارى ها و رنج هايى است كه پس از من بر تو خواهد رسيد.))
و چگونه به هنگام احساس خطر در مورد جان گرامى على از سوى نظام سقيفه ، بسان شيرى مى خروشد كه : هان اى سلمان ! اين دژخيمان ، قصد جان على را كرده اند و اين براى من غيرقابل تحمل است !
و دليرانه در برابر برق سرنيزه هاى استبداد مى خروشد كه :
...فوالله لا اخلى عن باب المسجد حتى ارى ابن عمى سالما بعينى ...
واى بر اين بيدادپيشگان و پايمال كنندگان حقوق و آزادى و امنيت انسان ها! اينان در اين انديشه شيطانى هستند كه براى تحكيم پايه هاى پوشالى قدرت استبدادى و ضدمردمى خويش ، پيشواى عدالت و آزادى و امام راستين امت را بكشند و حسن و حسين را از نعمت وجود پدر محروم سازند!
به خداى سوگند كه من پا از درب مسجد بيرون نخواهم گذاشت تا اينكه امير والايى ها را با چشم خود از بند استبداد رها و آزاد و به سلامت بنگرم !
4- فروتنى و مديريت پذيرى
سبك و سيره ريحانه پيامبر در زندگى ، هماهنگى و همدلى و همراهى با همتاى گرانقدر خويش ، فروتنى و تواضع و ادب انسانى در برابر آن حضرت و حرف شنوى و مديريت پذيرى و شايسته سالارى بود؛ چرا كه بر اين باور بود كه زنان خردمند و شايسته كردار، راه هماهنگى و فروتنى و مديريت پذيرى از همتا و همسر شايسته و حق شناس خويش را بر مى گزينند و يار و غمخوار و همراه و همدل او مى گردند و بسان پروانه برگرد شمع وجود آزادمرد زندگى خويش در راه حق و عدالت و آزادگى مى چرخند، درست همان گونه كه مردان راستين در زندگى بسان شمعى مى سوزند تا روشنى بخش زندگى در نظام خانواده و هدف ها و آرمان هاى والاى انسانى و باورهاى مقدس و عادلانه خويش و همتا و شريك و همپرواز زندگى خويش گردند.
آن حضرت با اينكه از سويى در ابعاد گوناگون زندگى فردى ، خانوادگى ، اقتصادى ، اجتماعى ، فرهنگى ، هنرى ، اخلاقى ، سياسى ، حقوقى ، پيشوا و پيشتاز و ممتاز و همسنگ اميرمؤمنان بود، و از دگر سو از موقعيت والاى معنوى و جايگاه رفيع اجتماعى و پايگاه پرفراز خانوادگى بهره اى بى نظير داشت ، با اين وصف ، نه تنها در قلمرو زندگى ، بويژه نظام خانه و خانواده ، خويشتن را با همتاى خويش هماهنگ و همراه مى خواست ، بلكه در شرايط حساس و سرنوشت ساز، از ديدگاه و موضع خويش به احترام آن حضرت مى گذشت و در برابر او فروتنى پيشه مى ساخت و با عنايت به شرايط و وضعيت خاص آزادمرد روزگارش ، حرف او را مى شنيد و به ديدگاه او بها مى داد و نظر او را بر خويش مقدم مى داشت .
براى نمونه :
1- دو مرد زورمند نظام سقيفه پس از انحصار قدرت و امكانات و سركوب و ايجاد اختناق ، براى رفع و رجوع عملكرد خويش ، با نقشه اى به ديدار ريحانه پيامبر شتافتند، اما آن خداوندگار درايت و ژرفنگرى ، آنان را نپذيرفت و از در خانه باز گردانيد و اعلان فرمود كه با شيوه استبدادى آنان سخت مخالف است و از حق كشى و زورمدارى آنان به خدا شكايت خواهد برد؛ مگر اينكه راه خويش را تغيير دهند و حقوق و آزادى و امنيت مردم را به رسميت شناسند و حق را به حق دار بسپارند.
آنان شكست خورده بازگشتند و به اميرمؤمنان پناه بردند و از او تقاضاى ديدار با ريحانه پيامبر را نمودند و به همراه او به در خانه آمدند.
فاطمه (س) با اينكه سياست خردمندانه و موضع شهامتمندانه اش را اعلان فرموده بود، با تعمق در شرايط و موقعيت همتاى گرانقدر خويش ، با كمال فروتنى در برابر طرح موضوع از سوى اميرمؤمنان فرمود: ((على جان ! خانه خانه توست و آزاد زن خانه ات ، همسر و همتاى تو؛ پس هر آنچه به مصلحت مى دانى انجام ده .))
البيت بيتك و الحرة زوجتك ...
2- به هنگامه يورش دژخيمان استبداد به كانون وحى و رسالت و جلب اميرمؤمنان به مسجد براى بيعت اجبارى ، ريحانه قهرمان پيامبر دليرانه از حق و عدالت دفاع كرد و هرگز از دبدبه و مانور استبداد نهراسيد و به خانه بازنگشت ؛ اما هنگامى كه پيام اميرمؤمنان به وسيله سلمان رسيد كه به خانه برگردد، فرمود: اذا ارجع و اصبر و اسمع واطيع .
3- خود آن حضرت به اميرمؤمنان مى فرمايد:
يابن عم ، ما عهدتنى كاذبة و لا خائنة ولا خالفتك منذ عاشرتنى .
((على جان ! به يقين مرا در زندگى هماره راستگو و درست كردار و امانت پيشه يافتى و هرگز تو را مخالفت و نافرمانى نكردم ؛ آيا سبك و سيره ام جز اين بوده است ؟!
و همتاى گرانقدرش اين سبك و سيره را گواهى مى كند و مى فرمايد: فاطمه جان ! تو داناتر، پرواپيشه تر، گرامى تر و خداترس تر از آن هستى كه من تو را جز آنچه گفتى بنگرم .
4- اميرمؤمنان در اين مورد از جمله مى فرمود:
فوالله ما اغضبتها...ولا اغضبتنى ولا عصت لى امرا...
((به خداى سوگند كه در زندگى مشترك من و ريحانه پيامبر، عشق و صفايى حاكم بود كه نه هرگز من او را به خشم آوردم و يا به كارى كه نمى پسنديد، وادار كردم و نه او مرا هيچ گاه خشمگين ساخت و يا نافرمانى كرد؛ نه ، هرگز! او به گونه اى بود كه با نظاره بر او، غم و اندوه از گستره دلم زدوده مى شد و نسيم آرامش وزيدن مى گرفت .
5- راستى و درستى
ريحانه ارجمند پيامبر تجسم راستى و سمبل درستى بود؛ به گونه اى كه اگر خدا مى خواست راستى و درستى در گفتار، انديشه ، عقيده ، خلق و خو، رفتار و كردار را در سيماى انسانى پديد آورد، آن را در سيماى نورافشان فاطمه پديد مى آورد.
آن حضرت به راستى در گفتار و درستى در عمل و صداقت و صراحت و صفا شهره آفاق بود؛ دوست و دشمن به اين حقيقت گواهى مى كرد(583) و برترين و والاترين گواه در اين مورد، همتاى پرافتخارش على بود كه راستى و درستى و شفافيت و اخلاص يار باوفاى خويش را گواهى مى كرد و سبك و سيره او را در زندگى مشترك سرشار از راستى و درستى مى شمرد.
آن حضرت در آخرين روزهاى زندگى ، دست على را گرفت و چنين گفت :
يابن عم ، ما عهدتنى كاذبة و لا خائنة ...
((على جان ! بى ترديد مرا در زندگى مشترك ، راستگو و درست كردار و امانت پيشه يافته اى ، آيا نه اين گونه است ؟)) و آن حضرت گواهى مى كرد كه همين گونه است .
6- تجسم وفا و وفادارى
در زندگى ريحانه پيامبر اصل و وفادارى از موقعيت والايى بهره ور بود و آن حضرت هماره در زندگى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى و سياسى ، همگان را به اين اصل انسان ساز و حياتى دعوت مى كرد و خود به راستى سمبل وفاى به عهد خويش با خدا، با خويشتن و با بندگان خدا بود و آن را مايه جلب عنايت و مهر و آمرزش خدا مى نگريست .و الوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة ...
او با الهام از قرآن و پيامبر، وفا و وفادارى به عهدها و پيمان ها را در كران تا كران زندگى ، حياتى مى شناخت و بر اين باور بود كه از همه آن ها پرسش ‍ خواهد شد.
و اوفوا بالعهد ان العهد كان مسؤ ولا(584)
و آن را از نشانه هاى توحيدگرايى و يكتاپرستى مى دانست .
و الذين هم لاءماناتهم و عهدهم راعون .(585)
و بر اين باور بود كه انسان بى وفا و عهد شكن و فاقد وفا و وفادارى ، دين و ايمان درستى نيز نخواهد داشت .لا دين لمن لا عهد له .(586)
و بر اين انديشه بود كه هر كس به خدا و روز پاداش و كيفر ايمان داشته باشد، بايد در زندگى وفادار باشد.
من كان يؤ من بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد.(587)
و نزديك ترين ها را به پيامبر در خلق و خو و در روز رستاخيز، وفادارترين ها، راستگوترين ها و امانت پيشه ترين ها مى دانست .
اقربكم منى غدا فى الموقف ...واوفاكم بالعهد.(588)
به همين جهت آن بانوى سرفراز در همه ابعاد زندگى الهام بخش خويش به ويژه در زندگى مشترك و در رابطه با حقوق ديگران سبك و سيره اش وفا و وفادارى و صفا بود؛ چرا كه آن آموزگار شايسته كردار، رهروان راه خويش را بر اين انديشه رهنمون بود كه وقتى ميان دو جوان پيمان زندگى مشترك بسته مى شود، زندگى انفرادى آنان به يك زندگى اجتماعى تبديل مى گردد و امضاى اين پيمان مقدس و انسانى بدان مفهوم است كه آن دو انسان ، با هم پيمان مى بندند كه تا پايان زندگى يار و ياور وفادار و فداكار يكديگر و رفيق راه هم باشند.
پيمان مى بندند كه در اداره زندگى هماهنگ و همدل و همداستان باشند.
پيمان مى بندند كه در راه رفاه و آسايش و آرامش خاطر يكديگر بكوشند.
پيمان مى بندند كه يار و غمخوار راستين و آگاه و دلسوز هم باشند.
پيمان مى بندند كه حقوق و امنيت و آزادى و حرمت و شكوه و عظمت يكديگر را پاس دارند.
پيمان مى بندند كه در گراميداشت معنوى و اخلاقى و انسانى و اجتماعى از هيچ فداكارى كوتاهى نكنند.
پيمان مى بندند تا در جوانى و پيرى ، سلامت و بيمارى ، غم و شادى ، توانمندى و ناتوانى ، خوشى و ناخوشى ، بى نيازى و نياز، آسايش و آرامش ، شادكامى و ناكامى ، راحتى و گرفتارى ، برخوردارى و محروميت و ديگر فراز و نشيب هاى زندگى ، با هم و به راستى يار وفادار هم باشند.
پيمان مى بندند كه حدود و مرزهاى خدا را در مورد يكديگر رعايت كنند.
پيمان مى بندند كه قانون شناس و قانون گرا و حق طلب باشند.
پيمان مى بندند كه در قلمرو مقررات و اخلاق و ارزش هاى انسانى زندگى كنند.
آيينه يكديگر باشند،
مايه پوشش و آبروى هم باشند،
آنچه را براى خود مى خواهند و مى پسندند و مى جويند، براى شريك و همتاى زندگى خويش نيز بجويند و بخواهند.
پيمان مى بندند كه اين راه دشوار زندگى را بر اساس مهر و عشق ،
راستى و درستى ،
امانت و امانتدارى ،
صداقت و صراحت ،
هماهنگى و همدلى ،
نيكوكارى ، شايسته كردارى ،
آگاهى و هوشيارى ،
نظم و انضباط،
تلاش و سختكوشى ،
دقت و ظرافت ،
خردمندى و خردورزى ،
هوشمندى و درايت ،
ژرف انديشى و آينده نگرى ،
اخلاص و يكدلى ،
صفا و دگردوستى ،
ايمان و عمل شايسته ،
حق جويى و قانونگرايى ،
ايثار و فداكارى ،
زهد و پارسايى ،
گذشت و بخشايندگى ،
حلم و بردبارى ،
شكيبايى و پايدارى ،
پاكى و عفاف ،
وقار و متانت ،
ساده زيستى و قناعت ،
ادب و انسانيت ،
شهامت و كرامت ،
سازش با كمبودها و رعايت حال يكديگر بپيمايند.
و راستى كه ريحانه پيامبر در زندگى مشترك خويش ، سبك و سيره اش اين گونه بود.
اين پرتوى از وفاى اوست كه بحرانى ترين شرايط زندگى خويش با امير والايى ها، ضمن دفاع شهامتمندانه و قهرمانانه از حق و عدالت و فداكارى تا مرز شهادت ، براى رفع خطر دژخيمان استبداد از جان گرامى و نفس نفيس ‍ اميرمؤمنان فرمود: روحى لروحك الفداء و نفسى لنفسك الوقاء يا اباالحسن ...
7- امانت و امانتدارى
او آموزگار امانت و امانتدارى بود و در سبك و سيره اش اين اصل حياتى جايگاه ويژه اى داشت ؛ چرا كه آن را از نشانه هاى اصل ايمان به خدا مى نگريست و دين باورى و ديندارى بدون امانت و رعايت امانت ها و اداى امانت ها را ديندارى و دين باورى و دين شناسى درست نمى دانست .
آن حضرت در تاءكيد بر اين ويژگى والاى انسانى در سبك و سيره اش ‍ مى فرمايد:
يابن عم ، ما عهدتنى كاذبة و لا خائنة ...
((على جان ! بى گمان در زندگى و سبك و سيره ام با دروغ و پندار خيانت ، سخت بيگانه و هماره راستگو و درست كردار و امانتدار و امانت پيشه يافته اى ؛ آيا چنين بوده است ؟))
و امير والايى ها در پاسخ تو، راستى و امانتدارى او را ستود و او را تجسم پرواپيشگى و ارزش هاى والاى انسانى و توحيدگرايى و تقواپيشگى وصف فرمود.
8- نمونه نظم و برنامه مترقى
ريحانه ارجمند پيامبر سمبل نظم و انضباط و نمونه برنامه و ظرافت و دقت و تدبير بود و در زندگى فردى ، خانوادگى ، اقتصادى و اجتماعى و سياسى و مادى و معنوى ، با اين اصل حياتى و مترقى و اين راز و رمز پيشرفت فرد و جامعه بسيار بها مى داد و بدان سخت توجه داشت و از همه شئون و رفتار و گفتارش ، نظم و حساب جلوه گر بود و انضباط و تدبير نمايان ؛ چرا كه آن حضرت واژه ((دين )) را با همه مفاهيم گوناگون و معنى مختلف آن در فرهنگ عرب ، روشن ترين مفهومش را ((حساب )) مى نگريست و بر اين باور بود كه در ديندارى و دين باورى راستين ، پاى بست بودن به حساب و كتاب و قانون و مقررات در گفتار و نوشتار و عملكرد و داشتن نظم و برنامه زندگى ، اصلى حياتى و ضرورى است ؛ درست همان گونه كه پاى بند بودن به عبادت خدا و فرمانبردارى او و اخلاص به بارگاه آن يگانه و بى همتا.
در نگرش ريحانه پيامبر كتاب قطور و پرشكوه هستى ، كتاب نظم و ظرافت و حساب و دقت و اندازه گيرى است و اين اصل اساسى از ناچيزترين ذرات تا عظيم ترين كهكشانها، خود را در چشم انداز پژوهشگران و ترقى خواهان قرار مى دهد و همه علوم و دانش هاى گوناگون بشرى ، چيزى جز كشف همين نظم و نظام شگرف نيست .
در نظرگاه آن حضرت ، قرآن نيز - كه آخرين و كامل ترين و دلنشين ترين پيام خدا به انسان است - كتاب نظم و انضباط و برنامه و حساب و راه و رسم زندگى سامان يافته و موزون و معتدل و آراسته است .
در انديشه آن انسان والا پدرش پيامبر نمونه نظم و انضباط دقيق و عميق و مترقى است و نظم و حساب و برنامه در زندگى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، سياسى و كران تا كران زندگى اش موج مى زند؛ با اين بينش و نگرش و دريافت ريحانه پيامبر از كتاب آفرينش ، كتاب وجود انسان ، كتاب آسمانى ، نمونه كامل و جامع انسانيت ، پدرش پيامبر، و اصل نظم و انضباط، روشن است كه سبك و سيره او چيزى جز نظم و انضباط و برنامه و دقت و سامان يافتگى و ظرافت و لطافت و زيبايى و برازندگى نخواهد بود و همين اصل حياتى ، يكى از رازهاى سرفرازى و موفقيت و پيروزى و نورافشانى فاطمه در ابعاد زندگى مادى و معنوى اوست .
حقيقت و سرچشمه نظم
در بينش مترقى و دقيق آن انسان ژرف نگر، ريشه نظم و انضباط، از همسويى نيروهاى نهفته در دنياى وجود انسانى سرچشمه مى گيرد؛ از اين رو تا آنگاه كه انسانى در درون جان نتواند نظم و حساب و برنامه و هدفى پديد آورد و آن نيروها را در جهت آرمانهاى خويش سازماندهى كند، در زندگى خويش ‍ به نظم و انضباط نخواهد رسيد.
و تا زمانى كه انسان در زندگى خويش به نظم و هماهنگى و تدبير و برنامه ريزى در جهت نظمى انسان گرايانه و خدايى و عادلانه نايل نيايد، هرگز به نظم درست خانوادگى و اقتصادى و اجتماعى و سياسى نخواهد رسيد.
او به راستى اين درس را از پيامبر آموخته بود كه مى فرمود:
على العاقل ما لم يكن مغلوبا على عقله ان يكون له ثلاث ساعة :
ساعة يناجى فيها ربه ، و ساعة يحاسب فيها نفسه ، وساعة يتفكر فيما صنع الله اليه ، و ساعة يخلو فيها بحظ نفسه من الحلال ...(589)

بر هر انسان خردمند و خردورزى كه زمام خرد از كف او بيرون نرفته باشد، سزاوار است كه در شبانه روز خويش برنامه اى داشته باشد كه افزون بر كار و تلاش عادى و روزمره و استراحت ، اين بندها را در آن منظور دارد:
ساعتى براى پيوند با خدا،
ساعتى براى محاسبه گفتار و رفتار خويشتن ،
ساعتى براى انديشيدن در نعمت هايى كه خدا به او ارزانى داشته و ظرافت و تدابير و شاهكارهايى كه در مورد او انديشيده است .
و ساعتى نيز براى بهره ورى از لذت هاى روا و تفريح سالم و آسودگى خاطر و آرامش دل .
و خود در زندگى جلوه گاه اين نظم و تدبير مترقى و برنامه انسانى و خداپسندانه بود.
آن حضرت ، هم براى پيوند عاشقانه با خدا و نماز و نيايش و راز و نياز برنامه اى تحسين برانگيز داشت و هم براى تدبير امور خانه و نظام خانواده و هم محور و مدار و همراز و همسنگ و همدم و يار و غمخوار قهرمان و سرفراز همتاى شهسوارش بود و هم آموزگار، پرستار، مربى ، الگو، نمونه و طبيب دلسوز و آگاه و خردورز و خردمند فرزندانش كه جسم و جان ، روح و روان ، عاطفه و هوش ، و دستگاه خرد و انديشه آنان را سرشار و سيراب مى ساخت و نشاط مى بخشيد.
هم براى فراگيرى و نوآورى هاى وحى و رسالت برنامه داشت و هم براى آموزش و سازندگى و برازندگى انسانها و ارشاد و هدايت آنان به سوى كمال .هم براى زندگى فردى خويش مى انديشيد و هم براى جامعه و نسل هاى آينده آن .
براى نمونه :
1- در قلمرو خانه و نظام آن انسان والا را مى نگريم كه با رهنمود و داورى پدر آموزگارش ، پيامبر، كارهاى درون خانه و امور مربوط به نگاهدارى و پرستارى و تربيت فرزندانش را با آغوش باز مى پذيرد و ساماندهى كار آن جامعه كوچك را در امور داخلى به عهده مى گيرد و امور خارج از قلمرو خانه را به همتاى ارجمندش وا مى گذارد و در اين مورد مى فرمايد:
فلا يعلم ما داخلنى من السرور الا الله باكفايى رسول الله تحمل رقاب الرجال .(590)
((جز خداى پرمهر كسى نمى داند كه از اين برنامه و تقسيم كار و نظام بخشيدن به امور خانواده ، چقدر شادمان گرديدم ؛ چرا كه پيامبر مرا به تدبير امور درون خانه برگزيد و كارهاى برون را به همتاى گرانقدرم على سپرد و مرا معاف داشت .
2- و نيز مى نگريم كه انجام بخشى از كارهاى خدماتى و تداركاتى خانه را ميان خود و خدمتكار خانه و شاگرد خويش ، بر اساس نظم و برنامه اى عادلانه و انسانى ، تقسيم مى كند و مى فرمايد: اوصانى رسول الله ان تكون الخدمة لها يوما و لى يوما.
9- الگوى سختكوشى و سازندگى
او قهرمان ميدان عبادت و تقوا، پارسايى و بندگى خدا، نظم و مديريت ، اعتماد به نفس و همكارى و هميارى صميمانه با همتاى خويش اميرمؤمنان در اداره امور و پرورش شايسته ترين گل ها و شكوفه ها بود؛ چرا كه او در بيت رفيع نبوت ديده به جهان گشود و در امان رسالت رشد كرد و در فرودگاه وحى تربيت شد و در دانشگاه انسان ساز امامت به اوج كمال رسيد.
او افزون بر امتيازات علمى و خدمات فرهنگى و فكرى و دينى و عملى خويش كه او را در ميدان هاى گوناگون زندگى به صورت گنجينه ادب و اخلاق و توانايى ها و ارزش هاى والاى انسانى و آموزگار دانش و عفاف درآورده بود، در همان حال به همه آگاهى ها و مهارت ها و دانستنى هاى بايسته و شايسته يك دختر آگاه و مترقى و يك بانوى برازنده و مسئول مجهز بود؛ به همين جهت او را در ((احد)) مى نگريم كه زخم پدر قهرمان خويش ‍ را پانسمان مى كند و در پيكار سرنوشت ساز خندق جراحات همتاى گرانقدر و شهسوار خويش را شستشو مى دهد و با همه مسئوليت هاى گوناگون و موقعيت رفيع و والاى خويش در ميدان علمى و عملى ، در تدبير امور و شئون خانه و فرزندانش و نيز همكارى با اميرمؤمنان ، بى نظير و بى همانند است ، و در حقيقت اوست كه با ساده زيستى و ساده پوشى بزرگوارانه ، ايثار قهرمانانه ، با در پيش گرفتن سيستم قناعت ، اداره شايسته امور خانه و به دوش كشيدن بار سنگين تربيت و مسئوليت فرزندان و هماهنگى و همدلى با ابرمرد زندگى اش على (عليه السلام)، از سويى به امير فضيلت ها امكان آن تجلى شخصيت و جهاد سترگ و آزادى و عدالت را فراهم مى آورد، و از دگر سو به همه زنان آزاده و مادران شايسته ، راه و رسم زندگى خانوادگى ، تربيت فرزندان و مديريت خانه ، اين ركن اساسى جامعه و تمدن را مى آموزد.
براى نمونه :
1- اميرمؤمنان در مورد تدبير شايسته و بايسته امور خانه به وسيله بانوى بانوان مى فرمايد: آن عزيز عزيزان در پيشگاه خدا و پيامبر در خانه من بود و با آن شكوه و عظمت و ويژگى هاى علمى و اخلاقى و انسانى و رفعت مقام ، به تربيت فرزندان و تدبير شئون خانه اهميتى وصف ناپذير مى داد.او آن قدر از چاه آب كشيد كه اثر آن بر سينه اش آشكار بود و آن قدر با آسيا، دانه آرد كرد كه دست هاى مباركش اثر كار و تلاش را همراه داشت و به اندازه اى خانه را به منظور تاءمين بهداشت خانواده نظافت و گردگيرى نمود و آتش ‍ براى تهيه غذا برافروخت كه لباس هايش گردآلود گشت : انها كانت عندى و كانت من احب اهله اليه ، وانها استقت بالقربة حتى اثر فى صدرها...
2- پيامبر گرامى او را ديد كه در آن مقام و منزلت علمى و اجتماعى ، خود لباس كار در خانه پوشيده و به تدبير امور و تنظيم شئون خانه و فرزندانش ‍ پرداخته است ؛ با دستى دانه ها را آسيا مى كند و با دست ديگر كودك ارجمند خويش را شير مى دهد و چابك و بانشاط زندگى را اداره مى كند.
پيامبر باران اشك از ديدگان باريد و او را مورد تحسين و تشويق قرار داد و فرمود: دخت سرفرازم ! سختى و تلخى كار جسمى را در دنيا بچش تا شيرينى پاداش سختكوشى را در سراى ديگر دريابى .تعجلى مرارة الدنيا بحلاوة الاخرة ...
و آن بانوى فرزانه سپاس خداى را به جا آورد.
3- سلمان ، آن مرد وارسته ، وارد خانه اميرمؤمنان شد و خود نگريست كه دخت گرانمايه پيامبر با آن مقام والاى فرهنگى و دينى و خانوادگى و اجتماعى و سياسى و با آن همه مشكلات روزمره ، خودش مشغول آسيا كردن دانه به منظور فراهم آوردن نان و غذاست .شگفت زده شد؛ چرا كه نظاره مى كرد و مى انديشيد كه چگونه دختران سران و رهبران كشورها غرق در زندگى پرزرق و برق و آكنده از ناز و نعمت و لبريز از رفاه و آسايش و در كمند غفلت و بى خبرى از حقايق جارى و روند امور و شئون و فارغ از درد و رنج و محروميت جامعه خويش هستند و تنها به آسايش و آرامش و رفاه و رسيدن به خواسته ها و هدف هاى خود مى انديشند و در برابر آنان ، انبوه خدمتگزاران ايستاده اند، اما دخت سرفراز پيامبر اين گونه دليرانه و هوشمندانه ، افزون بر نقش دگرگون ساز فكرى و فرهنگى و اجتماعى و دينى در جامعه و دنياى خويش ، امور و شئون خانه و زندگى و فرزندانش را نيز تدبير مى كند.
همين طور غرق در فكر بود كه گويى فاطمه (عليها السلام ) از نهانگاه دل او آگاه است و با اين آيه قرآن پاسخ داد كه : وما عند الله خير و ابقى للذين آمنوا...(591)
4- سيره و روش ريحانه پيامبر در زندگى مشترك با امير والايى ها را مى توان در اين سخن تفكرانگيز و آكنده از عشق و وفايش نگريست .<