سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۳۵ -


گل عطرآگين و زيباى وجود او به گونه اى در بستر بعثت روييد و به طورى در زير اشعه نورافشان وحى رشد نمود و از آن آموزگار آسمانى ادب و اخلاق ، چنان حقايق و واقعيات را دريافت داشت ، كه تمام روابط و مناسبات او بر اساس ادب و كرامت بود.
ادب در برابر خدا،
ادب در برابر پيامبر،
ادب در برابر مقررات الهى ،
ادب در برابر خويشتن ،
ادب در برابر نوع ،
ادب در برابر پديده هاى هستى ،
ادب در برابر گفتار و نوشتار،
ادب در برخوردها،
و ادب فردى ، خانوادگى ، اجتماعى و دينى ،
و بايد هم چنين مى بود؛ چرا كه او خورشيد نورافشان كوثر،
جلوه زلال عفاف و پاكدامنى ،
يادگار درخشان پيامبر،
پرورش يافته دامان وحى ،
اختر فروزان فلك رسالت ،
مركز دايره امامت ،
كانون علم و حكمت ،
گنجينه شرافت و كرمت ،
گوهر حقايق و واقعيت ها،
چشمه خورشيد،
مام پدر،
والاترين زن جهان هستى ،
و جلوه اى از نور خدا و آيينه تمام نماى پيام آور ادب و ارزش هاى انسانى بود.
يكى از همسران پيامبر كه خود بانويى شايسته كردار و با ايمان است ، در اين مورد مى گويد: و كانت والله اداب منى واعرف بالاشياء كلها.(565)
پس از ازدواج پيامبر با من ، آن حضرت دخت گرانمايه اش ، فاطمه را به من سپرد تا در غياب او، از آن دردانه اش پرستارى و نگاهدارى كنم و به پندار خويش ، راه و رسم زندگى را بر او كه سايه مادر را بر سر نداشت ، بياموزم ، اما به خداى سوگند كه وقتى بيشتر با او آشنا شدم ، ديدم او از من و ديگر زنان و مردان ، بسيار مؤ دب تر و به همه چيز آشناتر و آگاه تر است .او آموزگار ادب و اخلاق و ارزش هاى والاى انسانى است و همه انديشمندان و متفكران ، خودساختگان و تربيت يافتگان ، ادب آموختگان و به رشد رسيدگان ، كمال جويان و ترقى خواهان ، هوشمندان و فرزانگان روزگاران ، بايد بيايند از او ادب انسانى بياموزند.
ادب انسانى در برابر خدا و پيامبر
در عصر رسالت و نزول قرآن شريف ، به دليل آزادگى و آزادمنشى پيامبر و شيوه مردمى او با همه ، به ويژه توده هاى محروم ، با اينكه او پيشوا و سررشته دار امور دين و دنياى مردم بود، بسيارى به خود اجازه مى دادند كه با آن حضرت بسان يك فرد از دوستان خويش برخورد كنند.صداى خويش ‍ را گاه از صداى دلنواز او بلندتر مى كردند و گاه در گفتار و رفتار بر او پيشى مى گرفتند، يا او را بسان دوست و همسايه خويش به نام ((محمد)) صدا مى زدند و ادب شايسته و بايسته ، قربانى صفا و مهر شده بود.
به همين جهت فرشته وحى فرود آمد و هشدار داد كه :
يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى الله و رسوله ...
يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم بعضا.(566)

((هان اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر خدا و پيامبر او پيشى نگيريد و از خدا پروا كنيد...
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداى خويش را از صداى پيامبر بلندتر مكنيد و همچنان كه با همديگر بلند سخن مى گوييد، با او به آواز بلند سخن مگوييد كه اعمالتان ناچيز مى گردد، در حالى كه خود نمى يابيد.))
و نيز هشدار آورد كه :
لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا(567)
((هان ! آن گونه كه يكديگر را صدا مى زنيد، پيامبر را صدا نزنيد، بلكه ادب شايسته و بايسته را رعايت كنيد.))
فاطمه (عليها السلام ) با اين كه در برابر ديگران به ويژه پدر، سمبل ادب بود و بدان گرانمايه ، سراپا مهر و محبت ، پس از شنيدن آيه شريفه ، ديگر پدر را، ((پدر)) صدا نزد و با ادب مورد نظر خدا صدا مى زد، كه پيامبر فرمود:
دخت فرزانه ام ! پدرت به قربانت ! اين هشدار براى مردم است نه تو عزيزتر از جانم كه سراپا ادب و ارزش هاى اخلاقى هستى .تو مرا ((پدر)) صدا بزن كه ((پدر)) صدا زدن تو، قلب مرا زنده تر و شاداب ، مى سازد.
2- پيشواى بزرگ توحيد در راستاى در هم نورديدن ادب و رسوم جاهلى و احياى ارزش هاى انسانى و حقوق و شخصيت زن به اين اصل پاى مى فشرد كه در ازدواج دختران بايد ديدگاه خود آنان مورد توجه قرار گيرد و با آنان در اين مسئله سرنوشت ساز با نهايت ادب و احترام مشورت شود و هرگز بدون رضايت آنان نبايد پيمان زندگى مشترك امضا كرد.
از اين رو خود به عنوان الگوى عملى ، با دخت سرفرازش در اين مورد مشورت مى كرد و ديدگاه او را سخت احترام مى نمود.
هنگامى كه امير والايى ها به خواستگارى فاطمه رفت ، پيامبر فرمود: على جان ! همين جا باش تا با فاطمه در اين مورد گفتگو كنم .
به سوى دخت فرزانه اش آمد و گفت : فاطمه جان ! فرزند رشيد عمويت ، على از تو خواستگارى مى كند، در اين مورد چه مى انديشى ؟
آن گرانمايه جهان هستى با دنياى ادب و شكوه رو به پدر آورد كه : پدر جان نظر شما چيست ؟
پيامبر فرمود:
اذن الله فيه من السماء
((خداى در اين مورد از آسمانها اجازه داده است ))
آن گاه بانوى نمونه اسلام با ادب بى نظيرش گفت :
رضيت بما رضى الله لى و رسوله .(568)
((به آنچه خداى پرمهر و پيام آورش در مورد من خشنود باشد، خشنود خواهم بود و رضايت مى دهم .))
و در روايت ديگرى در اين مورد آمده است كه با نهايت ادب و احترام به پدر گفت :
يا رسول الله انت اولى بما ترى (569)
((هان اى پيامبر خدا، تو در اين مورد از همگان سزاوارتر و زيبنده ترى كه تصميم بگيرى .))
در برابر همسر
او در برابر شوى گرانقدرش براى خويش متقابل مى نگريست ، اما يكپارچه ادب و صفا بود.
1- پيامبر، ديدگاه او را در مورد همسرش پرسيد و فرمود:
كيف راءيت زوجك ؟
((دخترم ! همتا و همدل زندگى ات را چگونه مى بينى ؟))
آن حضرت فرمود: ((او بهترين همتا و شريك زندگى است و والاترين پدر خانواده .))
يا ابة خير بعل ، يا ابة خير زوج
2- و نيز اين فراز سرشار از ادب و بزرگوارى از اوست كه گفت :
يا اباالحسن ، انى لاءستحيى من الهى ان اكلف نفسك ما لا تقدر عليه
((من از خداى خويش شرمسار خواهم گشت كه از شما چيزى بخواهم ، مباد كه امكان فراهم آوردن آن را در آن شرايط نداشته باشى .))
3- اميرمؤمنان در مدينه باغى را كه به دست تواناى خويش سرسبز و پرطراوت پديد آورده بود، به دوازده هزار درهم فروخت و تمامى پول آن را ميان محرومان انفاق كرد و با سرفرازى به خانه بازگشت .
دخت گرانمايه پيامبر از پول آن پرسيد كه امير والايى ها فرمود در راه خدا انفاق نموده است .
آن بانوى گرانمايه ، نه به طور جدى بلكه دوستانه و شايد به شوخى پرسيد: ((پس سهم ما كجاست ؟)) همين و ديگر هيچ .اما پس از لحظاتى فرمود:
فانى استغفر الله ولا اعود ابدا(570)
((من به خاطر اين سخن از بارگاه خدا آمرزش مى خواهم و ديگر حتى چنين سخنى نيز در برابر همتاى گرانمايه ام و كارهاى خداپسندانه او بر زبان نخواهم آورد.))
4- هنگامى كه آن بانوى دورانديش ، مبارزه منفى خود را با سردمداران آن تحول شوم پى گرفت و همگان دريافتند كه دخت پيامبر از روند اوضاع سخت ناخشنود است ، سران ((سقيفه )) تصميم گرفتند به ديدار آن حضرت بشتابند و چنين وانمود كنند كه اشتباهات را جبران كرده اند؛ اما آن آزاد زن با درايتى وصف ناپذير آنان را نپذيرفت و نقشه آنان را نقش بر آب كرد.ناگزير نزد اميرمؤمنان رفتند و او را سفير خويش ساختند تا اجازه ديدار گيرد.
هنگامى كه امير فضيلتها جريان را طرح كرد، آن حضرت با آن موضع روشن و خردمندانه اش با دنيايى ادب فرمود:
البيت بيتك و الحرة زوجتك افعل ما تشاء(571)
((سالار من ! خانه ، خانه توست و من همسر تو؛ هر آنچه به مصلحت مى نگرى انجام ده .))
5- در يورش واپسگرايان به خانه اميرمؤمنان و دستگير ساختن آن حضرت و اجبار او به بيعت با سردمدار ((سقيفه )) دخت انديشمند و فداكار پيامبر، پنج مرحله با شهامت از موضع بر حق امير والايى ها دفاع كرد و سرانجام در برابر دستور او به سكوت و بازگشت به خانه ، با نهايت ادب سر فرود آورد؛ بدين صورت :
الف : نخست در برابر مهاجمان ، با شهامت ايستاد و فرمود:
ايها الضالون المكذبون ماذا تقولون ؟ واى شى ء تريدون ؟
((هان اى گمراهان و دروغگويان و گماشتگان ستم و استبداد! چه مى گوييد؟ و چه مى خواهيد؟))
ب : در مرحله دوم با سركرده نيروى ارتجاع و انحصار و سركوب رو به رو شد و با شهامت فرمود:
يا عمر! اما تتقى الله ؟ تدخل على بيتى ؟
((هان اى عمر! آيا از خدا پروا نمى كنى كه اين گونه زورمدارانه و ظالمانه مى خواهى بر خانه من وارد شوى ؟))
ج : در سومين مرحله ، پس از دستگيرى اميرمؤمنان ، با اين كه خود سخت صدمه خورده بود، به يارى حق شتافت و گفت :
والله لاادعكم تجرون ابن عمى ظلما...
((به خداى سوگند! نمى گذارم فرزند رشيد عمويم را اين گونه ظالمانه به سوى مسجد بكشانيد.))
د: در چهارمين مرحله از دفاع خويش ، با ابوبكر سردمدار كودتا به گفتگو پرداخت و پس از روشنگرى بسيار و آن گاه حق ناپذيرى او، وى را به نفرين تهديد كرد.
ه : و آن گاه رو به مرقد مطهر پيامبر آورد تا آنان را نفرين كند.اما هنگامى كه اميرمؤمنان از او خواست تا بازگردد و شكيبايى پيشه سازد، با دنيايى ادب و بزرگوارى گفت :
اذا ارجع واصبر واسمع له واطيع (572)
((اينك كه همتاى زندگى ام على (عليه السلام) فرمان مى دهد، به خانه بر مى گردم و شكيبايى پيشه مى سازم و سخن او را با جان و دل مى شنوم و فرمانش را به جان مى خرم .))
ادب با فرزندان
در ادب انسانى اش در برابر فرزندان گرانمايه اش همين بس كه در سخت ترين شرايط و در بستر شهادت ، نثار درود و سلام بر آنان را فراموش ‍ نمى كند و ضمن سپاس به بارگاه خدا و تواضع در برابر پيامبر و اميرمؤمنان و توصيه هاى مهم و تكان دهنده خويش مى نويسد:
واقرء على ولدى السلام الى يوم القيامة (573)
((هان اى امير رادى ها! تو را به خداى مى سپارم ! سلام گرم مرا به فرزندانم تا روز رستاخيز برسان !))
او افتخار مادران گيتى است .افتخار مادران خودساخته و شايسته كردار و ادب آموزى كه با ايمان و اخلاص و عملكرد شايسته ، به فرزند خويش ‍ درس ادب و انسان دوستى مى دهند.
او در نقش مادرى اش نيز سراپا ادب بود.هرگز به فرزندانش پرخاش نكرد و و واژه اى فراتر از گل و برگ نثار آن گلواژه هاى آفرينش ننمود و عالى ترين و شايسته ترين درس هاى آزادمنشانه و خداپسندانه و انسانى را با بيانى گرم و سرشار از مهر و صفا به آنان داد و برترين دختران و والاترين پسران تاريخ بشر را به جامعه انسانى هديه كرد.
و راستى كه او پرمهرترين و آگاه ترين و مسئول ترين و موفق ترين و افتخارآميزترين مادر گيتى بود.
در برابر شاگردان و زيردستان
او در برابر شاگردان و زيردستان خويش نيز تبلور ادب و كرامت بود.
در اين مورد آورده اند كه بانوى بانوان ، فرزند گرانمايه اش حسين را بر روى يك دست در آغوش مى فشرد و شير مى داد و در همان حال با دست ديگرش آسيا مى كرد و كارهاى منزل را رديف مى كرد و آثار اين كار بر دست هايش پيدا بود.
يكى از خوبان پرسيد كه چرا با وجود خدمتگزارى چون ((فضه )) او اين قدر به خود زحمت مى دهد؟ او در پاسخ با يك دنيا مهر و ادب فرمود:
اوصانى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ان تكون الخدمة لها يوما، فكان امس يوم خدمتها.(574)
((پيامبر به من توصيه فرموده است كه يك روز انجام اين امور با او باشد و يك روز با من ؛ و ديروز نوبت او بوده است .))
در برابر بيگانه و دشمن
ريحانه پيامبر با الهام از قرآن (575) در برابر خيانت سران و سردمداران انحصارطلب و بيدادپيشه روزگار خويش نداى عدالت خواهى سرداد، بر چهره ستم نهيب زد، از تهاجم به مقررات خدا و پايمال شدن دين فريادى رسا برآورد؛ بدان اميد كه همه را از خواب بيدار سازد.
او در برابر ارتجاع نوظهور خروشيد و موج آفريد و جوشيد.
در برابر به انحراف كشيدن روند جامعه و تاريخ و امت پدرش با منطق و استدلال و دليل و برهان ، اعتراض كرد و روشنگرى فرمود و جامع ترين و جالب ترين و شگفت انگيزترين خطابه ها را در برابر سران كودتا و مردم مرعوب ايراد كرد، اما در همه اينها، ادب و اخلاق ظريف و انسانى ريحانه پيامبر جلوه گر بود و هرگز از مرز مقررات فراتر نرفت و اهانت نكرد و دشنام نداد و تهمت نبست و تكفير و تفسيق ننمود و به آنها مارك نزد؛ چرا كه زبان و بيان او نيز بسان عملكردش ، معصوم است و گفتار او براى همگان سند.هم گفتار او سند است و هم رفتارش ، هم مهرش و هم قهرش ، هم دعايش و هم نفرينش ، هم خشنودى اش و هم ناخشنودى اش .
افزون بر اين ، فاطمه تك تك ده ميليون ميليارد سلول دنياى وجود خويش ‍ را با زندگى و روح و روان و هستى اش ، همه را امانت خدا و ملك او مى داند و به راستى بر آن است كه در امانت خدا و ملك او هرگز نمى توان و نبايد به ناحق و ناروا تصرف كرد.
ابوبكر در اعتراف به اين ادب آسمانى و شكوه انسانى ريحانه پيامبر است كه در واكنش خويش در برابر باران زندگى ساز سخنان روشنگرانه و شجاعانه و ادب آموزى اش در مسجد پيامبر گفت :
وانت يا خيرة النساء و ابنة خير الانبياء صادقة فى قولك ...
((و تو به ويژه ، اى برگزيده و بهترين بانوان عصرها و نسل ها و اى دخت فرزانه برترين پيام آوران ! بى هيچ ترديدى در گفتارت راستگو هستى و در نبوغ و انديشه و خرد و ادب بسيارت بر همگان پيشگام و پيشتازى ))
و نيز گفت :
و انت سيدة امة ابيك ...
((و تو سالار امت پدرت هستى و درخت باور و تناور و پاك و پاكيزه براى فرزندانت .))
بخش 13: در جامعه كوچك خانه و خانواده
ريحانه ارجمند پيامبر در زندگى مشترك و پيمان جاودانه اش با امير والايى ها نيز بسان زندگى افتخارآفرين فردى اش ، داراى سبك و سيره اى خداپسندانه ، انسانى ، دلپذير، دوست داشتنى و نمونه بود و در راه هدفهاى والا و آرمان هاى بلند خويش در اين بعد از زندگى الهام بخشش نيز به گونه اى اساسى و اصولى و خردمندانه و شايسته و بايسته و سرشار از آگاهى و عشق راستين گام مى سپرد.
براى نمونه :
1- شناخت و درك عميق
با نگرش به زندگى مشترك اميره والايى ها با همتاى گرانقدرش ، پيش از هرچيز به شناخت عميق و درك درست و سرشار از حقيقت او از شخصيت اميرمؤمنان و گراميداشت آن منش و شخصيت و همكارى و هميارى و همراهى براى تجلى بيشتر آن بر مى خوريم و در كنار آن به شناخت عميق و درك ژرف آن حضرت از تشكيل خانواده و پيمان زندگى مشترك و انگيزه و هدفهاى انسانى و مقدس آن و نقش حساس و سرنوشت ساز زن و مرد و حقوق متقابل آنان .
الف : درك عميق شخصيت امير والايى ها
آن انسان والا، فراتر از واژه ها و قالب ها و ظواهر، به راستى همتاى زندگى اش ((على )) را بهترين و داناترين و برترين امت مى شناخت .و به راستى بر اين باور بود كه با پيشگام ترين انسان در راه حق و عدالت و پردانش ترين و پرشكوه ترين جوان عصرها و نسلها پيمان زندگى مشترك بسته است .
انى زوجتك اقدم امتى سلما و اكثرهم علما واعظمهم حلما.(576)
و در اوج يقين بود كه با محبوب ترين خلق خدا، برگزيده بارگاه حق ، برترين جوانمرد تاريخ ، بهترين انسهانها، والاترين جوانان ، و شبيه ترين مرد روزگاران به پدرش پيامبر، در شهامت ، جوانمردى ، ايمان ، اخلاق ، معنويت و آزادگى و ديگر ارزش هاى انسانى دست صفا داده است .
اين شناخت عميق و درك ژرف شخصيت على و والايى هاى او بود كه خمير مايه نيكبختى و اساس سعادت زندگى مشترك او و بنياد فداكارى ، ايثار، پارسايى ، قناعت ، همدلى ، همراهى ، هماهنگى ، تواضع ، و عشق پاك و ماندگار او را با همپرواز زندگى اش مى ساخت .
ب : حقيقت زندگى مشترك و هدف هاى آن
او ازدواج و تشكيل جامعه كوچك خانه و خانواده را از نيازهاى طبيعى و انسانى انسانها مى نگريست و از آرزوهاى بزرگ نسل جوان ؛ و بر اين انديشه رهنمون بود كه جوانان با امضاى پيمان زندگى مشترك در پرتو درايت و خردمندى و خردورزى و بر اساس مقررات و اخلاق انسانى ، هم مى توانند به آزادى و استقلال بيشترى پر كشند و همه به يار وفادار و پرمهر و صفايى در پيمايش راه زندگى برسند و هم معاون و مشاور و همدل و همداستان و ياورى براى هدفهاى والا بيابند.
نعم العون على طاعة الله ...(577)
هم از تنهايى و سرگردانى و خطرات آن نجات مى يابند و پناهگاه و آشيانه و مدافعى دلسوز مى يابند و هم بخشى از نيازهاى طبيعى و روحى و روانى و عاطفى خويش را در كنار همتا و همپرواز زندگى خويش تاءمين و كاخ سعادت را پى مى نهند و به آرامش لازم پر مى كشند.ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة ...(578)
و نيز در پرتو ازدواج و زندگى مشترك ، نسل و تبار آنان امتداد مى يابد و فرزندان شايسته اى مى پرورند.
ج : شناخت عميق نقش حساس زن در زندگى
آن بانوى والايى ها نه تنها در سبك و سيره اش به نقش حساس و سرنوشت ساز زن به عنوان ناخداى كشتى نظام خانواده ، سخت آگاه و دانا بود كه در اين قلمرو حساس نيز آموزگار و نمونه بى نظير براى زن ترقى خواه و مادر آگاه و شايسته جامعه بود.
آن حضرت بر اين انديشه رهنمون بود كه زن شايسته و لايق بودن در زندگى مشترك ، كار ساده و آسانى نيست ، بلكه كارى بزرگ ، حساس ، حياتى ، سرنوشت ساز و به راستى يك هنر واقعى است ، درست همان گونه كه مرد لايق و شايسته بودن .
اين كار بزرگ و اين موقعيت والا افزون بر عشق و ايمان و آراستگى به ارزش هاى انسانى و اخلاقى و پيراستگى از ضد ارزش ها، كارشناسى و تخصص مى طلبد،
كارآيى و هنر مى خواهد، شناخت و آگاهى و درايت و هوشمندى لازم دارد،
امانت و پروا، صداقت و راستى ، صفا و وفا، اخلاق شايسته و حق شناسى و قدرشناسى ، گذشت و توسعه شخصيت ، بردبارى و شكيبايى ، قناعت و خوشزبانى ، خوشفكرى و ادب انسانى ، حيا و وقار و رازدارى ، نظم و مديريت ، پشتكار و حوصله ، سختكوشى و همت ، ايثار و فداكارى ، كم توقعى و
سيستم قناعت ، مدارا و مردم دارى ، شناخت حقوق و مرزهاى خويشتن و شريك زندگى خويش ، شناخت طرز تفكر و سبك و سيره و فرهنگ و ارزش ها و هدفها و آرزوها و آرمان ها و انتظارات او را از زندگى ، شناخت سعادت و نيكبختى و موانع و مشكلات آن ، شناخت راهكارهاى زندگى لبريز از عشق و مهر و شناخت علل نابسامانى ها و كشمكش ها ناسازگارى ها و چگونگى جلوگيرى از بروز آن ها در زندگى مشترك را مى طلبد و درست به همين دليل است كه در نگرش انسانى اسلام از كار و نقش زن در همسردارى شايسته و عادلانه و انسانى ، به جهاد در راه حق و عدالت ، يعنى در رديف بزرگترين كار اجتماعى و سياسى ممكن تعبير شده است .جهاد المراءة حسن التبعل (579)
2- رعايت حقوق و حرمت همتاى زندگى
سبك و سيره ريحانه پيامبر در زندگى مشترك ، رعايت دقيق و ظريف حقوق و حرمت همتاى زندگى اش بود.
او الهام بخش و آموزگار اين اصل اساسى بود كه حقوق و وظايف در همه جا به ويژه در زندگى خانوادگى و اجتماعى و سياسى دوشادوش يكديگر و در كنار هم قرار دارند؛ از اين رو كسى كه انتظار دارد حقوق و آزادى و امنيت و حرمت او از سوى ديگران رعايت گردد و شخصيت و كرامت او گرامى داشته شود، خود بايد حقوق و آزادى و امنيت و حرمت ديگران را پاس ‍ دارد.
زن با شوهرى كه حقوق و حرمت همتاى زندگى خويش را گرامى ندارد و يا حكومت و نظام و پيشوايى كه عدالت و آزادى ، رفاه و آسايش و امنيت و مشاركت در امور و حق حاكميت بر سرنوشت و آزادى بيان و قلم و انتقاد و چون و چرا را براى مردم تضمين نكند و به راستى در اين جهت گام برندارد، چگونه مى تواند انتظار همكارى و هميارى و هماهنگى و قانونگرايى و حق شناسى داشته باشد؟
اميرمؤمنان در مورد حقوق متقابل دولت و ملت مى فرمايد:
ان لى عليكم حقا ولكم على حق ...(580)
هان اى مردم ! من بر گردن شما حقوقى دارم و شما نيز در برابر آن بر عهده من حقوقى داريد؛ چرا كه حقوق ، همه جا متقابل است و نه يكطرفه و يك سويه .
و مى فرمايد:
اما بعد فقد جعل الله لى عليكم حقا بولاية امركم ولكم على من الحق مثل الذى لى عليكم ...(581)
هان اى بندگان خدا! پروردگارتان براى من به خاطر به كف گرفتن زمام امور جامعه شما حقوقى قرار داده است و براى شما نيز بر عهده من همان گونه حقوقى برابر مقرر داشته است .
گواهى اميرمؤمنان
همان گونه كه اشاره رفت ، ريحانه سرفراز پيامبر، آموزگار رعايت حقوق و حرمت انسان ها در ابعاد گوناگون زندگى ، از آن جمله در كانون خانه و نظام خانواده بود.
اميرمؤمنان در گواهى بر اين حقيقت و در ترسيم اين پاسدارى از حقوق و حرمت متقابل مى فرمايد:
فوالله ما اغضبتها ولا اغضبتنى و لا عصت لى امرا...(582)
به خداى سوگند نه من در زندگى مشترك هرگز او را ناراحت ساختم و نه او مرا؛ و هرگز در كارى با من از در مخالفت وارد نشد.
3- شور و عشق پاك و جاودانه
طبيعى است كه از چنين شناخت و شعور و دريافتى از همتاى والاى زندگى مشترك ، چيزى جز شور و عشق پاك ، آسمانى ، ماندگار و وصف ناپذير بر نمى خيزد.
اگر كسى بتواند پرتوى از عظمت على و فاطمه را در نظرگاه يكديگر درك كند، آن گاه به راز عشق آسمانى و مقدس و وصف ناپذير آن دو انسانى والا و بى مثال در زندگى مشترك شان پى خواهد برد.
آن گاه در مى يابد كه چرا امير والايى ها با آن شكوه و عظمت ، آن هم در آن روزگار تيره و تار زندگى زن كه برايش حقوق و حرمت و كرامت و بهايى نبود، يار سرفراز زندگى خويش را سالار و سرور خويش مى خواند.يا سيدتى ما يبكيك ؟
و چگونه اندوه زدگى و ناراحتى او برايش رنج آور و دردناك و طاقت فرساست ؟
چگونه او را مايه شادى و شادمانى قلب ، روشنى بخش زندگى و خورشيد گرمابخش و صفابخش هماره دل خويش عنوان مى دهد و باصفا و صراحت مى فرمايد: او به گونه اى بود كه هرگاه به جمال نورافشان و سيره و سبك درخشانش نگاه مى كردم ، غم و اندوه از گستره دلم زدوده مى شد.
ولقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم و الاحزان .
چگونه در برابر گفتار و عملكرد بى نظير و شكوهبار و پرمعنويت آن يار آزاده ، امواج شور و عشق خويش را نثار مى كند و با قدردانى و حق شناسى ويژه اش ، با همه وجود مى فرمايد: جان على به قربانت فاطمه جان !
و يا مى فرمايد: پدر و مادرم فدايت باد!
و چگونه آن بلنداى قله شكيب و پايدارى به هنگامه احساس جدايى يار شكوهبار، عنان قرار از كف مى دهد و جدايى همپرواز سرفراز و بى مثال زندگى اش را سخت سهمگين و گران وصف مى كند و به خدا پناه مى برد.
قد عز على مفارقتك ...
و چگونه آن قهرمان همه ميدانها و شهسوار تيزتك همه عرصه هاى والايى و رادى و پايمردى ، به شنيدن خبر شهادت يار بى نظير زندگى اش ، چنان توان ايستادن از كف مى دهد كه نقش بر زمين مى گردد و زمزمه مى كند كه : پس از اين سوگ بزرگ و فاجعه جبران ناپذير، اين دل بى قرار را به وجود چه كسى آرامش بخشم اى دخت سرفراز محمد! فوقع على (عليه السلام) على وجهه يقول : بمن العزاء يا بنت محمد!
و چنان مى شود كه به حالت غش مى افتد.
فغشى عليه حتى رش الماء ثم افاق .
و بى تاب مى گردد و آن گاه با پاشيدن آب سرد بر چهره اش ، ديده مى گشايد.
و چگونه در سوگ آن يار پرمهر و آزاده مى سوزد و مى گذارد كه :
هان اى پيامبر خدا! از اين پس اين آسمان نيلگون و اين زمين گسترده در برابر ديدگانم چقدر زشت و تيره و تار جلوه مى كند!<