سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۲۳ -


درود بر تو! نگران نباش ! ان الله يحول بينهم و بين ما يريدون .
خداوند آن بدانديشان را به هدفى كه دارند نمى رساند و مانع تحقق خواسته شوم آنان مى شود؛ و بدين سان ((اسماء)) آرامش قلب يافت .
نماز در روز موعود، كنار قبر پيامبر برپا شد و ابوبكر به امامت ايستاد؛ و نمى دانم چگونه اميرمؤمنان حضور يافت .
((خالد)) شمشير ستم را زير لباس بسته بود و عمر كنار خليفه به نماز ايستاده بود.
ابوبكر به ((تشهد)) رسيد، اما پشيمان شد و به اين فكر افتاد كه اگر ((خالد)) نتواند چه مى شود؟!
چند بار تشهد را تكرار كرد؛ چه كند؟! به ناچار پيش از ((سلام )) نماز در برابر بهت و حيرت مردم تيره بخت و استبدادزده گفت : لا تفعلن ما امرتك يا خالد! والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
اميرمؤمنان از خالد پرسيد: مگر چه دستورى داشتى ؟
او با وقاحت گفت : دستور داشتم گردن تو را بزنم .
گفتن : اگر نهى نكرده بود، آرى ! چرا نه ؟!
اميرمؤمنان بينى او را گرفت ، به زمين كوبيد و گلوى خالد را با دو انگشت به گونه اى فشرد كه فريادش بلند شد.عمر و ابوبكر از مردم خواستند او را از دست على نجات دهند؛ و مردم با سوگند دادن على به قبر منور پيامبر، او را رهايى بخشيدند.(373)
3- ((ام ايمن ))
بانوى ديگرى كه از آن مشعل فروزان ، چراغ زندگى افروخت و گستره قلب و روح را به نور دانش و ايمان در مكتب او روشن ساخت ، ((ام ايمن )) است .
در منزلت او همين بس كه پيامبر او را از زنان شايسته اى شمرد كه به بهشت خدا راه مى يابند.
او در مسير رشد و تعالى معنوى در پرتو آن مشعل فروزان به جايى رسيد كه پس از رحلت پيامبر در برابر استبداد تازه نفس و خشن قامت برافراشت ؛ نه تنها راءى نداد و بى تفاوت نماند كه با اعتراض شديد، مدينه را ترك كرد.
او بنده مقرب خدا گشت و صاحب كرامت .در روايت است كه در سفر حج در بيابان مكه تشنه ماند و جانش به خطر افتاد.دست به آسمان گشود و گفت : بار خدايا! من كه خدمتگزار و شاگرد دخت فرزانه پيامبرت بودم ، رواست اينك در اين بيابان از تشنگى بميرم ! كه ناگاه آبى سرد و گوارا براى او رسيد و نجات يافت .
و عجيب اين كه از آن پس تا هفت سال زنده بوده و چندان احساس تشنگى نمى كرد.
فنزل اليها دلو من ماء الجنة فشربت .(374)
بخش 11: كرامات ريحانه پيامبر
انسان شگفت موجودى است .هنگامى كه مورد عنايت آفريدگارش باشد و در پرتو خودسازى و آراستگى به ارزشهاى والاى انسانى ، راه رشد و كمال را پيش گيرد و بر آن باشد كه رنگ خدا پذيرد و به اخلاق او تخلق يابد، مى تواند روح را چنان توانمند سازد و به مرحله اى از مقام قرب اوج گيرد و به گونه اى پرتوى از صفات حق را در زجاجه جان پرتوافكن سازد، كه اراده اش به خواست خدا و فرمان او در هستى اثر گذارد و آنچه او مى خواهد به اذن خدا تحقق يابد.
اين مرحله از شكوه و عظمت روح ، همان چيزى است كه از آن به ولايت تكوينى تعبير مى گردد كه تنها بندگان خاص خدا و برگزيدگان بارگاه او از آن بهره ورند و اين همان سرچشمه كرامات و كارهاى شگفت انگيز و معجزه هاى پيامبران و امامان نور است .و ريحانه پرمعنويت پيامبر از اين موقعيت پرفراز بهره اى بسيار داشت ؛ كه جلوه هايى از اين معجزه ها و كرامات را از هنگام آفرينش تا هنگامه شهادت و پرواز روح ملكوتى اش ، گاه و بى گاه پرتوافكن مى ساخت .(375) كه اين نمونه هاى رسيده در روايات ، گواه اين مدعاست :
1- همسخن مادر
بسيارى از محدثان اهل سنت و شيعه آورده اند كه : ريحانه پيامبر پس از آفرينش و حضور نورش در سازمان وجود مادر، همراز و همسخن و مونس ‍ و غمخوار مادر خردمند و فداكار خويش شد و در تنهايى و غربت او - به قدرت خدا - گاه و بى گاه با او سخن مى گفت .(376)
((خديجه )) نخست اين موضوع شگرف را كتمان مى كرد، اما يكبار اتفاق افتاد كه پيامبر به طور ناگهانى وارد خانه شد و ديد ((خديجه )) بى آن كه كسى در خانه باشد سخن مى گويد.از او پرسيد با كه گفتگو مى كند؟
پاسخ داد: با كودكى كه نور حضورش را در تالار وجودم احساس ‍ مى كنم .
پيامبر به او اين مژده را داد كه : ((خديجه ))! تو را نويد باد كه اين كودك ، دختر است و مام پرفضيلت يازده پيشواى نور كه پس از من و پدرشان يكى پس از ديگرى جهان را به نور وجودشان نورباران خواهند ساخت .و هماره بزرگ پرچمداران راستين شناخت و آگاهى ،
توحيد و تقوا،
عدالت و آزادى ،
برابرى و برادرى ،
صلح و بهروزى ،
سعادت و نيك بختى ،
و پاسدار راستين حريم دين خدا و امنيت و حرمت بندگان او خواهند بود.ابشرى يا خديجه هذه بنت جعلها الله ام احد عشر من خلفائى يخرجون بعدى و بعد ابيهم .(377)
2- راهنماى مادر در نماز
و نيز آورده اند كه : روزى مام ارجمندش خديجه ، در حال نماز بود كه در مورد ركعت هاى نماز به ترديد افتاد؛ و پس از ركعت سوم تصميم گرفت سلام دهد و نماز را به پايان برد كه با ناگاه ريحانه پيامبر از سازمان وجود مادرش ندا داد كه :
قومى يا اماه فانك فى الثالثة .(378)
((هان اى مادر! برخيز كه تو در ركعت سوم نماز مى باشى .))
3- همرزم و همفكر مادر
در روزهاى سخت آغاز دعوت پيامبر كه فشار استبداد و ارتجاع از هر سو بر آن حضرت شدت مى گرفت و سردمداران شرك و دنباله روان كور و كر آن ، كار را از محاصره اقتصادى و جنگ روانى و فشارهاى گوناگون اجتماعى و سياسى ، به خشونت و ترور پرچمدار عدالت و آزادى و پيامبر توحيد و تقوا كشانده بودند، خديجه بانوى خردمند حجاز و همسر فداكار پيامبر هماره نگران حال آن حضرت و در انديشه سلامت و امنيت جان گرانمايه وى بود و لحظه اى در اين رابطه قرار و آرام نداشت .
در آن غوغاى شرك و بيداد، كودك ارجمندش كه هنوز ديده به جهان نگشوده بود، گاه و بى گاه به گونه اى شگفت انگيز به دلدارى مادر مى پرداخت و گويى با صداى دلنواز خويش او را به قدرت بى كران آفريدگار هستى توجه مى داد و بدين وسيله نگرانى و ترس و دلهره اش را برطرف مى ساخت .
محدثان در اين مورد، از جمله آورده اند كه : هنگامى كه كفرگرايان قريش در راه مخالفت با دعوت پيامبر و بهانه جويى هاى پياپى ، از آن حضرت خواستند تا در برابر ديدگان آنان ، ماه را به قدرت پروردگار خويش بشكافد و به دو نيم نمايد، خديجه در حالى كه به فاطمه باردار بود گفت : نوميد و سرافكنده باد كسى كه محمد را - كه برترين پيامبر پروردگار من است - انكار و با راه و رسم او از در ستيز درآيد؛ چرا كه او جز به حق و عدالت و پاكى و رستگارى فرا نمى خواند!
درست در اين هنگام بود كه ريحانه پيامبر از تالار وجود مادر ندا داد كه :
هان اى مادر! نگران نباش و نترس كه خدا با پدرم پيامبر است و او را تا پيروزى و سرافرازى هر چه بيشتر يارى خواهد فرمود.
فنادت فاطمة من بطنها يا اماه ! لا تحزنى و لا ترهبى فان الله مع ابى .(379)
4- سخن گفتن در گهواره
آن حضرت پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجودش ، بسان مسيح بى درنگ لب به سخن گشود و از غنچه لبانش گلواژه هاى توحيد و توحيدگرايى ، گواهى به وحى و رسالت پيامبر، امامت على (عليه السلام) و يازده فرزند او شكفت .
محدثان آورده اند كه پس از اين كه خانه محمد و خديجه ، اين نخستين كانون توحيد و تقوا، با ولادت فاطمه نورباران شد، نوزاد بر روى دست فرشتگان و بانوان برگزيده گيتى بود كه حوريان بهشتى با آب كوثر و ظرف مخصوص و حوله ويژه و جامه هاى سفيد و مشك و عنبر رسيدند و نوزاد را با آن آب بهشتى شست شو دادند و او در دم ، لب به سخن گشود.
واشهد ان لا اله الا الله ، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، وان بعلى سيد الاوصياء، و ان ولدى سادة الاسباط.(380)
((گواهى مى دهم كه خدايى جز خداى بى همتا نيست و پدرم پيام آور خدا و سالار پيامبران است و همسر گرانقدر در آينده سرور اوصياست و فرزندانم دو سالار، بهشت و دو سرور نوادگانند.))
5- فرود مائده آسمانى
در آغاز پيشرفت اسلام و در يكى از روزهاى سخت زندگى كه فشار اقتصادى در جامعه نوبنياد اسلامى به ويژه خانه پيامبر و خاندانش بيداد مى كرد، ريحانه پيامبر وضو ساخت و پس از دو ركعت نماز عشق به بارگاه دوست ، دست نياز را به بارگاه آن بى نياز برد و چنين زمزمه كرد:
يا الهى و سيدى هذا محمد نبيك و هذا على ابن عم نبيك ،
الهى ، انزل علينا مائدة من السماء كما انزلتها على بنى اسرائيل ...

((خداى من ! سالار من ! اين پيام آور برگزيده ات محمد (صلى الله عليه و آله ) است و اين هم عموزاده ارجمندش على (عليه السلام).
خداوندا! اينك از تو مى خواهم كه مائده اى از آسمان براى ما فرو فرستى ؛ همان گونه كه بر بنى اسرائيل به بركت دعاى عيسى فرو فرستادى و آنان از آن خوردند و ناسپاسى آن كردند.
بار خدايا! آن مائده آسمانى را بر ما فرو فرست كه ما بر آن سپاس مى گزاريم و بر فرو فرستنده اش ايمان داريم .))
پس از دعاى آن حضرت بود كه خواسته او برآورده شد و ظرفى لبريز از غذا فرود آمد؛ غذايى كه بوى عطر آن سراى فاطمه (عليها السلام ) را عطرآگين ساخت .
پيامبر و اميرمؤمنان از راه رسيدند و على (عليه السلام) شگفت زده پرسيد؛ دخت ارجمند پيامبر! اين غذاى عطرآگين از كجا آمده است ؟ انى لك هذا؟
او پاسخ داد: ((از سوى خدا!))
(( هو من عندالله .))
پيامبر فرمود:
الحمد لله الذى ارانى بنتا مثلها كمثل مريم ...(381)
((ستايش از آن خدايى است كه دخترى پرشكوه و پرمعنويت به من ارزانى داشت كه وصف او در ميان انسانها بسان وصف ((مريم )) است .))
و آن گاه به تلاوت آيه اى از قرآن پرداخت كه نشانگر فرود مائده بر مريم ، مام ارجمند مسيح است .(382)
6- معجزه اى ديگر
بسيارى از مفسران اهل سنت و محدثان آنان به هنگام تفسير آيه 37 از سوره آل عمران آورده اند كه :
در روزگار قحطى و گرسنگى بسيارى از مردم مدينه ، پيامبر و خاندانش نيز سخت در فشار بودند؛ به گونه اى كه خود رنج و گرسنگى را تحمل مى كردند و براى نجات محرومان مى كوشيدند.
در آن روزهاى سخت ، روزى پيامبر به ناگزير به سراى دخت ارجمندش آمد و فرمود: فاطمه جان ! گرسنگى توانم را به پايان برده است ، آيا چيزى براى خوردن هست ؟
آن حضرت با دنيايى مهر و ادب پاسخ داد: نه ، پدر جان ! به خداى سوگند چيزى در خانه نيست .
پيامبر بازگشت اما اين موضوع براى فاطمه (عليها السلام ) بسيار گران بود؛ از اين رو دست به دعا برداشت و از بارگاه خدا غذايى بهشتى و مائده اى آسمانى خواست .
در اين هنگام زنى از همسايگان درب خانه را زد و دو قرص نان و مقدارى گوشت براى دختر پيامبر هديه آورد و آن حضرت آن را گرفت و در ظرفى نهاد و روى آن را پوشاند و گفت : والله لاءوثرن بها رسول الله على نفسى و غيرى .
((به خداى سوگند كه پيامبر او را بر خود و فرزندان مقدم مى دارم .))
و اين در حالى بود كه همه در فشار گرسنگى بودند.
بى درنگ نور ديدگانش را به سوى پيامبر فرستاد و او را به ميهمانى دعوت كرد.هنگامى كه پيامبر آمد، گفت : فدايت گردم ! خداى بنده نواز اندك غذايى براى ما فرستاده است و من آن را براى شما ذخيره نموده ام .
پيامبر فرمود!
او ظرف غذا را آورد، اما هنگامى كه درب آن را گشود، آن را لبريز از غذايى عطرآگين از گوشت و نان ديد و دريافت كه آن غذا، نه اندك گوشت و دو قرص نان همسايه ، كه نعمت گرانى است از سوى خدا و مائده اى است از آسمان ؛ از اين رو به سپاس خدا پرداخت .
پيامبر پرسيد؛ دخترم ! ((اين غذاى عطرآگين و دلپذير از كجا؟))
من اين لك هذا؟
پاسخ داد: اين نعمت گران از سوى خدا و از فزون بخشى اوست ؛ چرا كه او هر كس را بخواهد و شايسته اش بنگرد، به طور بى شمار روزى مى دهد.
هو من فضل الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب .
پيامبر گرامى سپاس حق را به جا آورد و فرمود:
الحمدلله الذى جعلك شبيهة بسيدة نساء بنى اسرائيل .
دخت فرزانه ام ! فاطمه جان ! ((ستايش از آن خدايى است كه تو را بسان سالار زنان بنى اسرائيل مريم قرار داد.))(383)
آن گاه آن پنج فروغ تابناك ، بر آن خوان آسمانى نشتند و سير شدند، اما چيزى از آن كاسته نشد.همسران پيامبر نيز بر آن غذا دعوت شدند و سير شدند، اما آن ظرف همچنان لبريز از آن غذاى عطرآگين بود كه ريحانه پيامبر براى همه همسايگان غذا فرستاد و خدا در آن خير و بركت بسيارى قرار داد.
7- عنايت خدا به ريحانه پيامبر
در اين مورد از يكى از بانوان كه افتخار همسرى پيامبر را داشت آورده اند كه : پيامبر گرامى با مقدارى گندم به خانه فاطمه فرستاد تا آن را آرد نمايد و پس ‍ از ساعتى براى آوردن آن گسيل داشت .
هنگامى كه نزد ريحانه ارجمند پيامبر رفتم ، ديدم او ايستاده است و آسياب به خودى خود مى چرخد و گندم را آرد مى كند.
شگفت زده شدم و پس از بازگشت ، جريان را به پيامبر گفتم ، آن حضرت فرمود:
ان الله علم ضعف فاطمة فاوحى الى الرحى ان تدور فدرات .(384)
((از آن جايى كه خدا به خستگى و ناتوانى فاطمه آگاه بود، به سنگ آسياب دستور داد بچرخد و كار او را انجام دهد و آن سنگ نيز به دستور خدا مى چرخيد.))
و نيز از پنجمين امام نور آورده اند كه : روزى پيامبر گرامى ((سلمان )) را به خانه اميرمؤمنان فرستاد تا پيامى را به ريحانه ارجمند پيامبر برساند و يا چيزى بياورد.
او به در خانه رسيد و در آستانه در، لحظاتى توقف كرد تا سلام كند و آشنايى دهد و اجازه تشرف بگيرد كه از آن جا تلاوت دلنواز قرآن و نيايش و راز و نياز پرسوز و اخلاص فاطمه را از درون خانه شنيد.
هنوز در اين مورد مى انديشيد، كه جريان شگفتى نظر او را جلب كرد و دريافت كه آسيابى كه ريحانه سخت كوش پيامبر به وسيله آن دانه ها را آسيا مى كند؛ به خودى خود مى چرخد و ريحانه ارجمند پيامبر نيز در درون خانه در حال راز و نياز و تلاوت آيات دلنواز قرآن است .
او پيام خود را رساند و با پاسخ آن به حضور پيامبر باز آمد، اما هنوز غرق در انديشه بود و در مورد نيايش ريحانه پيامبر و چرخش خودكار آسيا مى انديشيد، كه پيامبر تبسم كرد و فرمود:
يا سلمان ! ابنتى فاطمة ملاالله قلبها و جوارحها ايمانا الى مشاشها، تفرغت لطاعة الله فبعث الله ملكا فادار لها الرحى و كفاها الله مؤ ونة الدنيا مع مؤ ونة الاخرة .(385)
((هان اى سلمان ! خداى پرمهر گستره دل و كران تا كران سازمان وجود دخت ارجمندم فاطمه را لبريز از ايمان ساخته است .او براى فرمانبردارى خدا و عبادت او گوشه اى خلوت را بر مى گزيند و با خدايش به نيايش ‍ خالصانه و عاشقانه مى پردازد و كتاب او را تلاوت مى كند و خدا نيز فرشته وحى يا فرشته ديگرى را بر مى انگيزد، آسياب او را به حركت آورد و بدين وسيله ، خدا رنج و زحمت اين سرا و سراى آخرت را از او برطرف و كار او را در دو سرا بسنده و كفايت مى كند.
8- گردش معجزه آساى گاهواره فرزندان او
در روايات رسيده در اين مورد آورده اند كه :
گاه اتفاق مى افتاد كه ريحانه پيامبر در حال نماز و نيايش بود و كودك دلبندش در گاهواره از خواب بيدار مى شد و مى گريست و در خانه نيز كسى نبود، آن حضرت به نمازش ادامه مى داد؛ چرا كه دل در گرو عشق و شور خدا داشت و هنگامى كه به نماز و يا به نيايش مى ايستاد و به بارگاه او مى شتافت ، از غير او دل گسسته بود؛ و بارها در آن شرايط ديده مى شد كه گاهواره كودك به خودى خود مى جنبد و او به آرامى به خواب مى رود.و آن گاه روشن مى شد كه فرشته اى گاهواره كودك را مى جنباند و آن را به آرامى مى خواباند تا ريحانه پراخلاص پيامبر، نماز و نيايش خالصانه اش را ناتمام نگذارد.و كان ملك يحركه .(386)
9- خدا آتش را بر او حرام ساخته است
در اين مورد از ((عايشه )) آورده اند كه : روزى به خانه ريحانه پيامبر مى رود و آن حضرت را مى نگرد كه براى دو نور ديده اش حسن و حسين در ديگى كه بر روى آتش نهاده است ، با آرد و شير و روغن غذايى نرم و روان درست مى كند و در حالى كه ديگ بر روى اجاق و آتش شعله ور مى جوشد، با دست برهنه آن را بهم مى زند و جا به جا مى كند و گويى آتش هرگز بر دست نازنين و معجزه آساى او اثر نمى گذارد.
عايشه شگفت زده از آن جا بيرون مى رود و آن رويداد عجيب را با پدرش ‍ ابوبكر در ميان مى گذارد.
ابوبكر مى گويد: يا بينة اكتمى هذا، فانه امر عظيم
((دخترم ! اين راز را پوشيده دار كه كارى بس شگفت آور است .))
جريان از آغاز تا سفارش ابوبكر به گوش پيامبر مى رسد و آن حضرت بر فراز منبر مى رود و ضمن سخنانى در نكوهش سفارش پوشيده داشتن عنايت خدا به فاطمه (عليها السلام ) مى فرمايد:
والذى بعثنى بالنبوة واصطفانى بالرسالة ، لقد حرم الله عزوجل النار على لحم فاطمة و دمها و عصبها و شعرها...
((به خدايى كه مرا به پيامبرى برگزيد و به رساندن پيام خود انتخاب كرد سوگند كه ذات بى همتاى او آتش را برگوشت و خون و مو و رگ و پيوند فاطمه حرام ساخته است .))
10- ده پاداش در برابر يك عمل
در اين مورد آورده اند كه : روزى ريحانه ارجمند پيامبر بيمار گرديد و در آن حال دلش بهانه انار گرفت .
اميرمؤمنان پس از آگاهى از اين موضوع به بازار شتافت و با درهمى كه فراهم آورد، انارى خريد و بازگشت .
در راه خانه ، چشمش به بيمارى غريب و ناآشنا افتاد كه در كنار كوچه تكيه كرده بود.آن حضرت جلو رفت و پس از پرس و جو از حال او و نيازش ، آن مرد گفت : على جان ! اينك چند روز است كه بيمارم و گرفتار، اما كسى به دادم نمى رسد.
اميرمؤمنان از او پرسيد كه چه كارى برايش مى تواند انجام دهد؟
گفت : اگر مى توانى انارى برايم فراهم آور.
آن بزرگوار در انديشه شد كه آيا انار را به او بدهد يا به خانه برد؟ كه اين آيه شريفه از گستره دلش گذشت كه : و اما السائل فلا تنهر
((هرگز خواهنده كمك و اظهاركننده نياز را از خود مران !))
به هر حال بر بالين آن بيمار نشست و انار را شكست و به او خورانيد.
پيرمرد بيمار جان گرفت و رو به بهبود نهاد و آن حضرت پس از ساعتى بدون انار به خانه بازگشت ، اما ديد ريحانه پيامبر از بستر بيمارى برخاسته است .
او از اميرمؤمنان استقبال كرد و سوگند ياد كرد كه به عزت و شكوه خدا سوگند كه با بخشش خالصانه تو، هم بيمارى و هم هوس انار از وجود من پريد؛ بنابراين جاى شادمانى است و نه نگرانى !
درست در اين هنگام بود كه صداى حلقه در برخاست و سلمان وارد شد و طبقى سرپوشيده را تقديم داشت .
اميرمؤمنان پرسيد: ممن هذا يا سلمان !
((هان اى سلمان ! اين هديه از سوى كيست ؟))
او پاسخ داد: من الله الى الرسول ، و من الرسول اليك
هديه خدا به پيامبر و هديه او به شماست .
هنگامى كه سرپوش را برداشتند، ديدند نه عدد انار در ميان طبق است .
على (عليه السلام) فرمود: اگر اينها براى من بود، مى بايد ده عدد انار باشد؛ چرا كه قرآن مى فرمايد: هر كس كار نيكى انجام دهد براى او ده پاداش ‍ همانند آن خواهد بود.
من جاء بالحسنة فله عشر امثالها(387)
سلمان خنديد و يك انار ديگر از آستين خود بيرون آورد و گفت : انارها ده عدد بود و من خواستم بدين وسيله شما را بيازمايم .يا على والله كانت عشرا ولكنى اردت بذلك ان اجربك
11- ديدن فرشتگان در آستانه شهادت
درباره كرامات ريحانه پيامبر و مشاهدات غيبى و همسخنى او با فرشتگان ، از ششمين امام نور آورده اند كه : ريحانه پيامبر در آستانه شهادت ، ديدگان خويش را گشود و پس از نگاهى پرمعنا فرمود:
سلام بر فرشته وحى !
سلام بر پيامبر خدا!
بارخدايا! با پيامبرت هستم .
بارخدايا! در رضوان و جوار رحمت تو و در خانه تو، خانه امن و امان هستم .
آن گاه رو به حاضران فرمود:
ا ترون ما ارى ؟
((آيا آنچه را من مى نگرم ، شما نيز مى نگريد؟))
فقيل : لها ماترين ؟
((پرسيدند: مگر شما چه مى بينيد؟))
فرمود: هذه مواكب اهل السماوات ، و هذا جبرئيل و هذا رسول الله ...(388)
((اينان آسمانيان هستند و آن هم فرشته وحى است و اين هم پدرم پيام آور بزرگ خدا.پدرم رو به من دارد و مى فرمايد: هان اى دخترم فاطمه جان ! نزد ما بيا كه آنچه در پيش دارى براى تو از دنيا و تمامى نعمت هاى آن برتر است .))
12- آگاهى از زمان فراق
از ديگر شگفتى ها و كرامات ريحانه پيامبر اين بود كه به گونه اى سخن مى گفت و رفتار مى نمود كه گويى از شهادت خويش به طور دقيق آگاه است ؛ چرا كه هم از زمان آن خبر داد و هم در حالى كه نشانه هاى فراق و شهادت در او نبود، از لحظه شهادت خويش سخن گفت و هم خويشتن را براى ديدار خدا آماده ساخت .
براى نمونه :
1- يكى از ياران و شاگردان آن حضرت در اين مورد آورده است كه : من ساعتى پيش از شهادت ريحانه پيامبر در كنار او بودم .بانوى من رو به من كرد و فرمود:
ان جبرئيل اتى النبى لما حضرته الوفاة بكافور من الجنة ، فقسمه اثلاثا، ثلثا لنفسه ، و ثلثا لعلى و ثلثا لى ...(389)
هان اى اسماء! ((به هنگامه رحلت جان سوز پيامبر بود كه فرشته وحى فرود آمد و مقدارى كافور بهشتى براى آن حضرت آورد.پيامبر آن را بر سه بخش ‍ تقسيم نمود.بخشى را براى خويشتن برداشت و بخشى را براى اميرمؤمنان گذاشت و بخش آخر آن را براى من .
اينك آن كافور را بياور و كنار بسترم بگذار كه من اندكى به استراحت مى پردازم .پس از ساعتى مرا صدا بزن ! اگر جواب تو را ندادم ، بدان كه جهان را بدرود گفته و به پدرم پيامبر پيوسته ام .))
2- و بانوى ديگرى به نام ((سلمى )) كه از ياران و شاگردان آن حضرت است ، آورده است كه : در واپسين لحظات زندگى دخت ارجمند پيامبر حضور داشتم كه از من آب خواست و غسل شهادت كرد.
آن گاه لباسهاى تازه اش را خواست و پس از پوشيدن آن ها به اطاق استراحت خويش رفت و رو به قبله قرار گرفت و رو به من فرمود:
يا اماه ! انى مقبوضة الآن ، انى قد فرقت من نفسى ...(390)
((هان اى مادر! من از زندگى دست شسته و هم اينك جهان را بدرود خواهم گفت ...))
3- از ((ابن عباس )) آورده اند كه : ريحانه پيامبر در دقايق واپسين زندگى ظاهرى اش دست دو فرزندش حسن و حسين را گرفت و به زيارت پدر شتافت .
ميان آرامگاه و منبر پدر رو به بارگاه خدا نماز خواند، آنگاه دو نور ديده اش را به سينه فشرد و با آنان وداع كرد و فرمود: پدرتان اميرمؤمنان در اين جا نماز مى خواند، نزد او بمانيد.
پس به خانه بازگشت و به ((اسماء)) فرمود:
...فان اجبتك فادخلى والا فاعلمى انى الحقت برسول الله .(391)
هان اى اسماء! ((من همين جا هستم ، جايى نمى روم ، بلكه ساعتى در اين حجره به استراحت مى پردازم .پس از گذشت ساعتى اگر بيرون نيامدم ، مرا ندا ده ! اگر پاسخ تو را دادم ، به حجره ام بيا، اما اگر جوابى نشيدى ، بدان كه من جهان را بدرود گفته و به پدرم پيامبر پيوسته ام .))
4- در آخرين ساعت زندگى دست همتاى زندگى اش على را فشرد و فرمود:
يا ابا الحسن ! رقدت الساعة فراءيت حبيبى رسول الله ...
((على جان ! ساعتى پيش خوابيده بودم كه در عالم رؤ يا محبوب دلم پيامبر خدا را در سرايى پرشكوه از مرواريد سپيد در خواب ديدم .))
هنگامى كه آن حضرت مرا ديد، با مهر هميشگى اش ندايم داد كه : هلمى الى يا بنية فانى اليك مشتاق .<