دومين امام نور حضرت مجتبى
(عليه السلام) در اين مورد آورده است كه : مام گرانمايه ام فاطمه را شب
جمعه اى نگريستم كه در محراب عبادت خويش به پرستش يكتا آفريدگارش
ايستاده و تا سپيده سحر و دميدن طلوع فجر در ركوع و سجود بود و با شور
و اخلاصى وصف ناپذير در راز و نياز با آن بى نياز.خود به روشنى مى
شنيدم كه آن فرشته بشردوست ، زنان و مردان با ايمان و پرواپيشه را دعا
مى كرد و نامشان را گاه مى برد و از خدا برايشان خوبى و نيكى مى خواست
و طلب خير و بركت مى نمود، اما شگفتا كه هر چه گوش كردم ، ديدم براى
خويش دعا نكرد و چيزى نخواست .پس از فراغت او از نيايش و پرستش خدا،
گفتم : مادر جان ! چرا فقط ديگران را دعا مى كنى ؟
راءيت عمى فاطمة (عليها السلام ) قامت فى محرابها ليلة جمعتها فلم تزل
راكعة ساجدة حتى اتضح عمود الصبح ، وسمعتها تدعوا للمؤمنين والمؤمنان و
تسميهم و تكثر الدعاء لهم و لا تدعوا لنفسه بشى ء(345)
فرمود: گرامى فرزندم !
حسن جانم ! ((بايد نخست در انديشه همسايگان و
بندگان خدابود، سپس در انديشه خانه و خاندان خويش .الجار
ثم الدار
22- مقام والاى مادر
دخت ارجمند پيامبر در گراميداشت مقام مادر و موقعيت والاى
نخستين آموزگار زندگى انسان ، به يكى از شاگردانش فرمود:
الزم
رجلها، فان الجنة تحت اقدامها.(346)
((به احترام مادرت ، بر پاى او بيت و مقام او را
گرامى دار و خشنودى خاطر او را به دست آور؛ چرا كه بهشت زير قدم هاى
مادران است .))
23- پرتوى از فلسفه احكام
دخت انديشمند و دين شناس پيمبر در ترسيم پرتوى از حكمت و فلسفه
احكام و مقررات خدا فرمود:
جعل
الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك ،
والصلاة تنزيها لكم من الكبر،
والزكاة تزكية للنفس و نماء فى الرزق ،
والصيام تثبيتا للاخلاص ،
و الحج تشييدا للدين ،
والعدل تنسيقا للقلوب ،
و اطاعتنا نظاما للملة ،
وامامتنا امانا للفرقة ،
و الجها عزا للاسلام ،
والصبر معونة على استيجاب الاءجر،
والامر بالمعروف مصلحة للعامة ،
وبر الوالدين وقاية من السخط،
وصلة الارحام منماة للعدد،
والقصاص حقنا للدماء
والوفاء بالنذر تعريضا للمغفرة ،
و توفية المكاييل والموازين تغييرا للبخس ،
والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن الرجس ،
واجتناب القذف حجابا عن اللعنة
وترك السرقة ايجابا للعفة
و حرم الله الشرك اخلاصا له بالربوبية .
فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون
(347)
واطيعوا الله فيما امركم به ونهاكم عنه ، فانه انما يخشى الله من عباده
العلماء(348).(349)
((هان اى مردم ! خداى جهان آفرين ايمان را سبب
پاك سازى شما از مظاهر شرك و ارتجاع قرار داد؛ و نماز را وسيله پاك
ساختن شما از آفت غرور و خودبزرگ بينى .
زكات را باعث تزكيه جان و افزون شدن روزيتان قرار داد؛ و روزه را عاملى
براى استوارى اخلاص شما.
طواف بر گرد خانه خدا را وسيله اقتدار دين و عدالت را مايه هماهنگى و
انسجام دل ها.
هماهنگى و فرمانبردارى از ما خاندان رسالت را باعث نظام دين و دولت
مقرر فرمود، و امامت و پيشوايى ما را به منظور در امان ماندن از
پراكندگى ها و واپسگرايى ها و اسارت در چنگال استبداد.
جهاد را باعث شكست ناپذيرى و عزت اسلام و شكيبايى را وسيله اى براى جلب
پاداش پرشكوه سراى آخرت .
امر به معروف و فراخوان به سوى ارزش ها را مايه صلاح و شايستگى توده ها
شناخت ، و نيكى به پدر و مادر را سنگر پيشگيرى از خشم خدا.
پيوند با نزديكان را وسيله افزونى شمار و اقتدار جامعه ، و قصاص
عادلانه و انسانى را عامل حفظ جان ها.
وفاى به نذرها را براى در معرض آمرزش قرار گرفتن ، و عادلانه و دست
دادن كيل ها و وزن ها را وسيله مبارزه با كمبودها.
هشدار از ميخوارگى را سبب پاكيزگى از پليدى ها، و دورى گزيدن از تهمت
زدن و نسبت ناروا دادن را مانعى در برابر غلطيدن به وادى لعنت شدگان .
وانهادن سرقت را براى حفظ عفت ، و تحريم شرك را براى اخلاص در بندگى
پروردگار.
اينك كه چنين است پرواى خدا را آن گونه كه شايسته است ، پيشه سازيد و
بكوشيد كه جز مسلمانى راستين و آزادمنش و رعايت كننده حقوق و امنيت
ديگران ، جهان را بدرود نگوييد.
خداى يكتا را در آنچه فراخوانده و هشدار داده است ، فرمانبردارى كنيد و
راه دانشوران يكتاپرست و پرواپيشه را در پيش گيريد.چرا كه از ميان
بندگان خدا، تنها دانشمندان و آگاهان واقعى از او مى ترسند و در برابر
او احساس مسئوليت مى نمايند.))
24- پاداش پرشكوه
آموزگاران راستين
بانويى دانش طلب و علم دوست نزد دخت ارجمند پيامبر آمد و گفت :
فاطمه جان ! مادرم براى بجا آوردن نماز شايسته و بايسته ، نياز به
راهنمايى علمى و فكرى شما دارد، اما به دليل ناتوانى و رنجورى خويش ،
مرا به سوى شما، آموزگار دين خدا، فرستاده است تا او را رهنمايى كنيد.
دخت گرانمايه پيامبر سخنان او را به دقت گوش كرد و پاسخ هاى لازم را
داد، اما آن زن ، بار دوم و سوم و چهارم شرفياب شد و مسائل جديدى پرسيد
و فاطمه با دنيايى شوق و شكيبايى پاسخ او را داد.اين رفت و آمد تا ده
بار ادامه يافت و آن زن اظهار شرمسارى كرد كه آن همه براى بانوى بانوان
زحمت فراهم كرده است اما فاطمه فرمود هرگز! باز هم بيا و آنچه مى خواهى
بپرس كه من در خدمت دانش و بينش و گسترش فرهنگ انسان ساز دين ، سراپا
شور و اخلاص و آماده ام .
و آن گاه افزود: تو و بانوانى چون تو كه دانش طلب و علم آموز باشند، هر
قدر از من بپرسند، بر پاداش من در بارگاه خدا افزوده اند، نه اين كه
براى من زحمت و مشكل فراهم ساخته اند؛ چرا كه پدرم پيامبر فرمود:
ان
علماء شيعتنا يحشرون فيخلع عليهم من خلع الكرامات على قدر علومهم وجدهم
فى ارشاد عباد الله ...
روز رستاخيز، دانشمندان و دانشوران و آموزگاران دلسوز و راستين امتم در
حالى برانگيخته مى شوند كه به ميزان دانش و علم و تلاش و كوشش آنان در
راه ارشاد بندگان خدا، خلعت هاى گرانبهايى بر اندام آنان مى
پوشانند.گاه مى شود، عالم فرزانه و دانشمند دلسوز و خيرخواه و تلاشگرى
به دريافت ميليون ها خلعت از نور مفتخر مى گردد، آن هم خلعت ها و
هدايايى كه يك تار نخ آنها يك ميليون بار از آنچه خورشيد بر آن مى تابد
با ارزش تر و ارجدارتر است .
با اين وصف ، آيا من از پاسخ گويى به پرسش هاى شما و آموزش دانش و
آگاهى بخشيدن به تشنگان علم و دانش خسته مى شوم ؟(350)
25- راز صعودها و سقوطها
دخت فرزانه پيامبر پس از پدر و همتاى گرانقدرش ، نخستين
انديشمند و آموزگار راستين دين خداست كه با الهام از قرآن و آورنده اش
به تحليل علمى و تاريخ و روند جامعه ها و علل واقعى رشد و شكوفايى
تمدنها و يا انحطاط و غروب غمبار آنها پرداخته و راز و رمز صعودها و
سقوطها را با سبكى ويژه و انسان ساز و با ظرافتى خاص و درس آموز و
قانونمند به تابلو مى برد و روشنگرى مى كند كه راز حقيقى صعود و سقوط و
پيشرفت و انحطاط جامعه ها و تمدن ها و حركت هاى اصلاح طلبانه و جنبش
هاى ترقى خواه و نهضت هاى مترقى و مردمى و الهى ، نه بر اساس تصادف و
اتفاق و شانس و باورهاى خرافى و جاهلى است و نه جبر و جبرگرايى و يا
قضا و قدر به مفهوم سياسى و تحريف شده آن مى باشد؛ بلكه صعودها و
شكوفايى ها و رشدها و بارورى ها، ميوه ابتكارها و ابداعها،
دانش طلبى ها و درست انديشى ها،
عدالت ها و آزادگى ها،
قانون مدارى ها و قانون محورى ها،
رعايت حقوق انسانها و تاءمين امنيت ها،
شجاعت ها و پايمردى ها،
شكيبايى ها و پايدارى ها،
تلاش ها و كوشش ها،
برنامه ها و هدفدارى ها،
آينده نگرى ها و هوشمندى ها،
ايمانها و اخلاص ها،
يكدلى ها و اتحادها،
وفاها و امانت ها،
صداقت ها و پرواها؛ و به يك كلام ، درست انديشى ، درست گرايى و درست
گويى و عملكرد شايسته و انسانى است كه چنين فرد و خانواده و جامعه اى
بر اساس سنت هاى الهى رشد مى كند؛ درست همان گونه كه سقوطها و
انحطاطها، عقب ماندگى ها و شكست ها، ضعف ها و واماندگى ها در ابعاد
گوناگون نيز ثمره شوم آفت هايى نظير: استبداد و خودكامگى ،
اختناق و سركوب ،
انحصارگرى و خودبزرگ بينى ،
دورويى و بازيگرى ،
فقدان برنامه صحيح و هدف درست ،
پراكندگى و كشمكش هاى جاه طلبانه ،
عدم تلاش و كوشش هدفدار،
فقدان كارايى و كفايت در تدبير امور
حاكميت روابط بر ضوابط،
برترى جويى و تبعيض خواهى ،
رواج تملق و چاپلوسى و ظاهرسازى به جاى حق گويى و حق جويى ،
ظهور ترس و بزدلى و زبونى به جاى شجاعت و شهامت ،
پيدايش بى تفاوتى و نفاق به جاى احساس مسئوليت ،
ميداندارى نيروهاى وامانده و منحط و نادان و دنباله رو و به كنار رانده
شدن آگاهان و درست انديشان و شايسته كرداران و آزادى خواهان است .
دخت ارجمند پيامبر در چهار سخن ماندگار و ارزشمندش ، دنيايى از معارف و
مفاهيم از خود به جا نهاده كه بخشى از آن ، نشانگر راز صعودها و رمز
سقوطهاست كه به يكى دو فراز مى نگريم و مى گذريم .او در مورد پرتوى از
راز صعودها مى فرمايد:
والله لو تكافوا عن زمام نبذه رسول الله لا عتلقه ولسار بهم سيرا سجحا
لا يكلم خشاشه و لا يتعتع راكبه و لاوردهم منهلا صافيا رويا...
((به خداى سوگند! اگر مردان شما شهامت يارى حق
را از خود نشان مى دادند و در بربر انحصارگران مى ايستادند و نمى
گذاشتند خلافت و زمامدارى عادلانه و انسانى پيامبر از مسير خود انحراف
جويد و از دست جانشين راستين او، اميرمؤمنان بيرون رود و تنظيم امور و
تدبير شئون را در دست با كفايت او مى سپردند، آن گاه مى ديديد كه هر
گاه مردم از راه حق انحراف مى جستند، او آنان را در پرتو نور به راه مى
آورد و با مهر پدرى ، به سر منزل مقصود سير مى داد؛ سيرى كه نه آزاد
دهنده بود و نه مركب و راكب را آزرده و فرسوده مى ساخت و سرانجام اين
كاروان را به سرچشمه زلال و گوارا رهبرى مى كرد و در ساحل چشمه اى كه
آب صاف و گوارا از آن مى جوشيد، فرود مى آورد...))
و در ترسيم گوشه اى از رمز سقوطها و غلطيدن به گرداب بحران ها و
استبدادها، انحصارها و سيه روزى هايى كه از پى آن بر جامعه سايه افكند،
مى فرمايد:
فلما
اختار الله لنبيه (صلى الله عليه و آله ) دار انبيائه و ماءوى اصفيائه
، ظهرت فيكم حسكة النفاق ، و سمل جلباب الدين ، ونطق كاظم الغاوين ونبغ
خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين ، فخطر فى عرصاتكم ، واطلع الشيطان
راءسه من مغرزه ، هاتفا بكم ، فاءلفاكم لدعوته مستجيبين ، و للغرة فيه
ملاحظين ، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا واحمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير
ابلكم ، واوردتم غير شربكم ، هذا والعهد قريب ، والكلم رحيب ، والجرح
لما يندمل ، والرسول لما يقبر، ابتدارا زعمتم خوف الفتنة .
الا! فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين .
ما آن گاه كه خداى پرمهر سراى پيام آوران و بهشت پرطراوت و معنويت خويش
را براى برترين پيامبر خود برگزيد، و جايگاه بندگان برگزيده اش را
منزلگاه او ساخت ، به ناگاه خار و خاشاك نفاق و كينه هاى درونى در ميان
شما پديدار شد و پرده دين كنار رفت .گمراهان به صدا در آمدند و گمنامان
فراموش شده قامت برافراشتند و سربلند كردند.نعره هاى بيدادگران و باطل
گرايان در فضا پيچيد و آنان در صحنه جامعه به حركت و جنب و جوش
برخاستند.شيطان سرش را از نهانگاه خويش به در آورد و ندايتان داد، و
دريغ و درد كه شما را آماده پذيرش دعوت فريبش يافت .
آنگاه شما را دعوت به قيام بر باطل و بيداد نمود، و ديد كه سبك بار به
حركت آمده ايد، شعله ها و شراره هاى خشم و انتقام را در سينه هاى شما
برافروخت و آثار خشم را در شما نمايان ديد.از اين رو سبب شد كه شما بر
غير مركب خويش علامت نهيد و جز بر آبشخور خود در آييد و به چيزى دست
دراز كنيد كه از آن شما نيست .
اين دست درازى و غصب خلافت در حالى بود كه هنوز چيزى از رحلت بزرگ
پيشواى توحيد نگذشته بود و زخم كارى مصيبت ما گسترده بود و جراحات ما
بهبود نيافته و پيكر پاك پيامبر به خاك سپرده نشده بود.
بهانه شما اين بود كه از پديدار شدن فتنه مى ترسيد، اما چه فتنه اى
سهمگين تر از آن كه شما در آن درغلطيديد و راستى كه دوزخ بر كافران
احاطه دارد.))(351)
شمارى از شاگردان نامدار
فاطمه
دخت انديشمند پيامبر، در دانش و بينش همان خير كثير و جاودانه و
همان چشمه جوشان و نورافشان كوثر است .
شجره مقدسى است كه يازده امام نور، اين اختران تابناك دانش ، عرفان ،
تقوا، اخلاق ، كمال و معنويت ، ميوه هاى پرطراوت و شفابخش آن درخت
تناور و بارورند.
و همين گونه زنان تحول آفرين و دانشمندى چون زينب ، كلثوم ، فاطمه و
سكينه و حكيمه و جده و نرجس ...كه هر كدام ستاره اى نورافشانند و صدها
و هزاران بانوى نامدار ديگر چون : اسماء، فضه ، ام ايمن ، عايشه دختر
طلحه ، و...مع شاگردان با استعداد او بودند.
او از استعداد و توانايى وصف ناپذيرى در ميدان دانش و بينش و روشنگرى و
باراندن شناخت و معرفت و آگاهى بخشى برخوردار بود، اما دريغ و درد كه
ميدان و فرصت و مجال بروز و ظهور نيافت اگر آن آموزگار دانش و بينش
عمرى بيشتر و فرصت و امكانات گسترده و مجال و آزادى داست و در دنيايى
فرهنگ دوست و دانش طلب و رعايت كننده حقوق بشر و حرمت انسان ها مى زيست
، به راستى دنيا را از امواج نورانى دانش و فرهنگ و معنويت لبريز مى
ساخت .
اين ادعا نيست كه حقيقت است ؛ چرا كه او تنها ساعاتى از عمر خويش را
فرصت يافت تا چشمه جوشان دانش و قدرت بيان و ميزان فهم و كمال خويش را
در گستره تاريخ جارى سازد؛ ساعتى در مسجد پيامبر و زير برق سرنيزه ها و
ساعتى ديگر در بستر بيمارى در پاسخ احوال پرسى زنان ، و دقايقى جسته و
گريخته با شاگردان دانش طلب خويش .
دريغ و درد كه جاه طلبان و قدرت پرستان و فريب كاران شب پرست ، ظلمت را
دوست مى دارند و هر ستاره درخشان و خورشيد فروزان معرفت و آگاهى و دانش
را دشمن سياست شوم خود مى نگرند.
بجاست دو تن از دانش آموختگان مكتب انسان ساز او را بنگريم ؛ چرا كه
شاگرد لايق و پرتلاش نشانگر پرتوى از وجود آموزگار خويش است .
1- ((فضه
)) شاگرد نامدار ريحانه پيامبر
يكى از شاگردان راستين او بانويى آزاده به نام
((فضه )) است .
او اين سعادت را داشت كه در كنار فاطمه باشد و در خدمت او.رفتار و
عملكرد و گفتار فاطمه ، شخصيت او را زير و رو كرد و او را به سوى
ارزشهاى انسانى و اخلاقى رهنمون گشت .ذره اى از آن خورشيد، نور گرفت و
قطراتى از آن سرچشمه زلال و گوارا نوشيد و چقدر اوج گرفت و تا كجا
پركشيد!
در مورد او از جمله آورده اند كه در سفر حج از كاروان عقب افتاد و در
بيابان سرگردان شد.مرد بزرگوارى به نام ((عبدالله
مبارك )) كه شتابان از پى كاروان روان بود،
بانويى را در بيابان تنها و سرگردان يافت ؛ مركب خويش را به سوى او
راند تا او را كمك كند، اما وقتى نزد او رفت ، هر چه از او پرسيد، او
با آيات قرآن پاسخ داد و او را شخصيت وزين ، با وقار و انديشمندى يافت
.
از او پرسيد: بانوى بزرگوار! شما كه هستيد؟
او پاسخ داد:
وقل
سلام فسوف يعلمون
(352)
عبدالله سلام كرد آن گاه پرسيد كه در اين بيابان چه مى كند؟
پاسخ داد:
ومن
يهد الله فماله من مضل
(353)
دريافت كه راه را گم كرده و از كاروان وامانده است .
عبدالله شگفت زده پرسيد: شما از جنس فرشتگان هستيد يا پريان و يا
انسانها؛ كدام يك ؟
پاسخ داد:
يا
بنى آدم خذوا زينتكم
(354)
دريافت كه او از فرزندان آدم است و زنى است دانشمند و قرآن پژوه و
تربيت يافته .
پرسيد: از كجا آمده ايد؟
پاسخ داد:
ينادون من مكان بعيد(355)
دريافت كه از راه دور آمده و مسافر است و نه از مردم آن منطقه .
از او پرسيد به كجا روان است ؟
پاسخ داد:
ولله
على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا(356)
دريافت كه به سوى خانه خدا مى شتابد و از زائران كهن ترين معبد توحيد و
تقواست .
پرسيد چه مدت است كه در راه است ؟
پاسخ داد:
ولقد
خلقنا السموات والارض و ما بينهما فى ستة ايام
(357)
دريافت كه شش روز است ، حركت كرده .
پرسيد آيا آب و غذا مى خواهد؟
پاسخ داد:
وما
جعلناهم جسدا لا ياءكلون الطعام
(358)
عبدالله دريافت كه او گرسنه و تشنه است .
پرسيد: آيا مى تواند سريع تر راه برود تا به كاروان خود برسد؟
پاسخ داد:
لا
يكلف الله نفسا الا وسعها(359)
دريافت كه خسته است و توان بيشترى برايش نمانده است .
عبدالله گفت : آيا حاضر است در رديف او بر شتر سوار شود؟
پاسخ داد:
لو
كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا(360)
دريافت كه او عنصر حيا و عفت و نجابت است و درس آموخته مكتب قرآن و
عترت ؛ و او هرگز زنى نيست كه : از تو به يك اشاره از من به سر دويدن
...
عبدالله از مركب پياده شد و او سوار شد.پس از اين كه به مركب نشست ،
خدا را ستايش كرد و گفت :
سبحان الذى سخر لنا هذا(361)
هنگامى كه به كاروان رسيدند، ((عبدالله
)) پرسيد آيا در كاروان كسى را دارد؟
پاسخ داد:
يا
داود لنا جعلناك خليفة فى الارض
(362)
و نيز اين آيه را خواند:
وما
محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل
(363)
و نيز اين آيه را:
يا
يحيى خذ الكتاب بقوة
(364)
و نيز اين آيه را:
يا
موسى انى انا الله
(365)
دريافت كه چهار نفر به نام هاى داود، محمد، يحيى و موسى در كاروان
دارد.پرسيد: بانوى عزيز! اينها كيانند و چه نسبتى با شما دارند؟
پاسخ داد:
المال و البنون زينة الحيوة الدنيا(366)
دريافت كه آنان فرزندان اين مادرند.
عبدالله مى افزايد: فرزندانش را ندا دادم و آنان بى درنگ آمدند و
پروانه وار برگرد او حلقه زدند.ديدم خطاب به آنان گفت :
يا
ابت استاءجره ان خير من استاءجرت القوى الامين
(367)
دريافتم كه به آنها دستور داد به من پاداش دهند و آنان چنين كردند.
باز گفت :
والله يضاغف لمن يشاء(368)
و پول بيشترى به من دادند و بسيار سپاسگزارى كردند.
از آنان پرسيدم اين بانوى گرانقدر كيست ؟
گفتند: نمى شناسى ؟
گفتم : نه به خداى سوگند! من تحت تاءثير شخصيت وزين و باوقار و علمى و
معنوى او قرار گرفته و بهت زده شده ام ؛ چرا كه آنچه پرسيدم ! از آيات
قرآن پاسخ داد.
گفتند: عبدالله ! اين ، ((فضه ))
شاگرد زهرا (عليها السلام )، و ارادتمند و خدمتگزار اوست .اينك 20 است
سال است كه پس از شهادت دختر پيامبر، هماره در سوگ اوست و جز با قرآن
سخن نمى گويد.
آرى ، او به خانه زهرا بار يافت ، در مكتب او پرورش يافت و به مدارج
عالى كمال و معنويت پركشيد و به جايى اوج گرفت كه جزء خاندان رسالت شد
و مشمول آيات شريفه
هل
اتى
(369).(370)
2- ((اسماء))،
از دانش آموختگان مكتب فاطمه
دانش آموخته و كمال پذيرفته ديگر دانشگاه انسان ساز و آزاده
پرور ((فاطمه ))، يكى هم
بانوى نوانديش و روشنفكر و مبارز، به نام ((اسماء))،
دختر ((عميس )) بود.
اين بانوى با شخصيت به همسرى جعفر طيار مفتخر گشت و سعادت ، او را به
خانه پيامبر و فاطمه نزديك ساخت .چهارده سال همسنگر جعفر طيار در حبشه
و همراه هجرت پربركت او بود.پس از شهادت جعفر در خدمت ريحانه پيامبر و
خانه او بود و در مكتب على (عليه السلام ).
پس از آن با ابوبكر ازدواج كرد و ((محمد بن ابى
بكر)) از اين مادر است كه اميرمؤمنان مى فرمود:
محمد فرزند معنوى و اخلاقى من است .
اين پرورش يافته دانشگاه انسان ساز فاطمه تا آخرين لحظات ، پروانه شمع
بزم حق بود و شيفته و شيداى فاطمه و رهرو راستين راه اميرمؤمنان و حسن
و حسين و دوستدار و غمخوار زينب و كلثوم .
حتى هنگامى كه همسر خليفه بود و او در نقشه جاه طلبى و رياست و فريب
خلق آن بانوى آزاده در راه حق و عدالت از هيچ فداكارى دريغ نمى ورزيد.
ششمين امام نور در اين مورد آورده است كه : پس از سخنان آتشين و
روشنگرانه دخت ستم ستيز پيامبر بر ضد كودتاى ((سقيفه
)) اميرمؤمنان به دفاع از حق و عدالت به مسجد
پيامبر رفت و در برابر انبوه مردم مرعوب و نگران ، رهبر كودتا را
استيضاح كرد.
آن حضرت رو به ابوبكر فرمود:
يا
ابابكر! اتقراء كتاب الله ؟
هان اى ابوبكر! آيا قرآن را مى خوانى ؟
او پاسخ داد: چرا نه ؟
فرمود:
اخبرنى عن قول الله عزوجل : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت و يطهركم تطهيرا(371)
فى من نزلت ؟ فينا، ام فى غيرنا؟
به من بگو، اين آيه شريفه كه مى فرمايد: ((خدا
تنها مى خواهد آلودگى را از شما خاندان رسالت بزدايد و شما را پاك و
پاكيزه گرداند))، درباره چه كسى فرود آمده است ؛
درباره ما خاندان وحى و رسالت ، يا ديگران ؟
ابوبكر گفت : بى ترديد در مورد شما فرود آمده است .قال
بل فيكم
پرسيد: با اين بيان اگر گواهانى دروغ پرداز و گمراه بيايند و بر ضد دخت
پيامبر گواهى دهند، تو چه خواهى كرد؟
گفت : در اين صورت مقررات خدا را در مورد او پياده خواهم نمود؛ درست
همان گونه كه در مورد ديگران انجام مى دهم .كنت
اقيم عليها الحد كما اقيمه على نساء المسلمين .
فرمود: مى دانى كه اگر چنين كنى كفر ورزيده اى و در بارگاه خدا از
كفرگرايان خواهى بود؟
ابوبكر پرسيد: چرا؟
اميرمؤمنان فرمود: براى اين كه گواهى خدا در مورد پاكى و پاكيزگى
خاندان رسالت را وانهاده و دروغ پردازى ديگران را ملاك قرار داده اى ؛
درست همان گونه كه در مورد ((فدك
))، فرمان خدا و پيامبر را كنار گذاشته و آن را مصادره كرده اى
.
سخنان اميرمؤمنان كه به اين جا رسيد، صداى اعتراض گروهى از مردم بر ضد
ابوبكر بلند شد و شيوه ظالمانه اش را بر ضد دخت ارجمند پيامبر محكوم
كردند.
نشست آن روز به سود حق طلبان و به زيان كودتاگران به پايان رسيد و آنان
به اين نتيجه رسيدند كه اگر روشنگرى هاى اميرمؤمنان ادامه يابد، حكومت
آنان را متزلزل خواهد ساخت ؛ و بدان دليل كه وجود آن حضرت و حق گويى و
ستم ستيزى مسالمت آميز و خيرخواهانه و منطقى او را خطرى بزرگ براى
ميداندارى هاى خود مى ديدند، به جاى بازگشت به عدل و داد و رعايت حقوق
و آزادى و امنيت حق طلبان و پرچمداران راستين دين ، نقشه ترور و حذف
ناجوانمردانه اميرمؤمنان را كشيدند.
آرى ، ابوبكر به همراه وزيرش عمر تصميم گرفت تا آن حضرت را در نماز
ترور كنند؛ اما به وسيله كدام دست خيانت و چگونه ؟!
((خالد)) كه عنصر سفاك و
بى پروا بود و به پاداش سركوب مردم معترض و آزادى خواه و مخالف
استبداد و تاريك انديشى و انحصار، مدال ((سيف
الله )) گرفته بود، احضار گرديد و به او گفتند
كه تو را براى انجام كار بزرگى خواسته ايم .
او نقشه آنان را دريافت و گفت :
احملونى على ماشئتم ولو على قتل على بن ابى طالب
هر چه مى خواهيد به من دستور دهيد؛ گرچه ترور على را.
ابوبكر و عمر گفتند: نظر ما نيز همين است ؛ اما چگونه و كجا؟!
خالد گفت : هر طور شما نقشه بكشيد.
گفتند: در مسجد و به هنگام نماز؛ وقتى ابوبكر گفت السلام عليكم ، تو
كار را يكسره كن .
خالد گفت : آرى ، بهترين فرصت همان لحظه است .
((اسماء))، اين بانوى
فداكار كه در آن زمان همسر ابوبكر بود، نقشه تجاوزكارانه آنان را
دريافت .فسمعت
اسماء بنت عميس و كان تحت ابى بكر
بى درنگ آيه اى از قرآن را نوشت و به خدمتكار خويش داد تا هر چه سريعتر
آن را به خانه آموزگارش فاطمه ببرد.
آيه اين بود:
ان
الملا ياءتمرون بك ليقتلوك فاءخرج انى لك من الناصحين
(372)
چقدر زيبا! و چه انتخابى شگفت ! يك سو موسى ، آن پيامبر بزرگ خداست و
سوى ديگر، فرعونيان جاه طلب و سفاك ؛ و در اين ميان ، مؤمن آل فرعون كه
((اسماء بنت عميس ))، آن
بانوى هوشمند و آزاديخواه و تربيت يافته ، بود.
آرى ، اين ارزيابى آن بانوى خردمند از رويداد تاءسف بار سقيفه و
بازيگران آن است .
فرستاده او نامه را به خانه فاطمه برد و او نيز به اميرمؤمنان داد.پاسخ
اين بود:<