سيما و سيره ريحانه پيامبر (صلى الله عليه و آله )

على كرمى فريدنى

- ۱۴ -


اين امتيازات بى نظير آن گرانمايه است كه فرزندانش ، كه در حقيقت شريف ترين و نجيب ترين و عزيزترين خانواده بشرى هستند، از او ريشه دارند و او تنها دامان پاك و پاكيزه و پركفايتى است كه نسل پيامبر از آن است .تنها زمين طيب و طاهرى است كه درخت تناور خاندان وحى و رسالت در آن روييده و پاك ترين و شايسته ترين مادرى است كه حافظه عصرها و نسل ها به خاطر مى آورد.
بخش 8: سيماى ريحانه پيامبر در آيينه امامان نور
خرد و دانش و تجربه ، نشانگر اين واقعيت است كه هر انسانى را چند نفر بهتر و عميق تر و شايسته تر از ديگرى مى توانند بشناسند و ديدگاه آنان در مورد شخصيت او مى تواند دقيق تر و واقع بينانه تر باشد و آيينه صاف و شفاف و بى عيب و نقص آنان ، چهره واقعى او را بهتر مى نماياند:
1- پدر و مادر،
2- فرزندان آگاه و حق گو،
3- آموزگار و مربى ژرف انديش ،
4- دوست و همنشين ،
5- و شايد بهتر از همه آنها، همسر و شريك زندگى او.
از اين رو بايد بانوى بانوان را در آيينه شفاف و زلال و حق نماى على (عليه السلام) نگريست .
1- در آيينه اميرمؤمنان
سيما و سيره ريحانه پيامبر در آيينه شفاف و حقيقت نماى امير والايى ها و راستى ها بسيار جالب ، پرجاذبه ، شكوهبار، پرقداست ، فداكارانه ، پرمعنويت ، وصف ناپذير، درس آموز، الهام بخش و تماشايى است ؛ براى نمونه :
1- بهترين يار: در بامداد آغاز زندگى مشترك امير والايى ها با فاطمه بود كه پيامبر به خانه آنان آمد و دوستانه از هر كدام از دو همسر جوان ، ديدگاهش ‍ را در مورد ديگرى پرسيد.
از دخت گرانمايه اش فاطمه پرسيد كه همسر و شريك زندگى اش را چگونه مى نگرد و ديدگاهش در مورد او چيست ؟
فاطمه (عليها السلام ) كه او را در رفتار و گفتار زندگى و عملكرد، نسخه دوم پيامبر، جانشين راستين و برادر او و عزيزترين انسان ها نسبت به پيامبر مى ديد، او را بهترين و برترين مرد زندگى خواند؛ همان گونه كه پدرش ‍ بى هيچ كم و زياد او را معرفى كرده بود كه : نعم البعل على (عليه السلام).
((او برترين همسر براى زندگى است .))
و نيز فرمود:
خير بعل .(217)
آن گاه به آرامى دست على (عليه السلام) را گرفت و پرسيد:
يا على كيف وجدت اهلك ؟
((همسرت فاطمه را چگونه ديدى ؟))
او را در فرهنگ و معرفت ، دانش و بينش ، خرد و درايت ، درك و عرفان ، شناخت و شعور، اخلاص و ايمان ، تقوا و پروا، ادب و انسانيت ، ايثار و گذشت ، كرامت و شرافت و ديگر ارزش هاى انسانى و معنوى چگونه يافتى ؟
اميرمؤمنان شگفت پاسخى گفت ، پاسخى به راستى برازنده او.فرمود:
نعم العون فى طاعة الله .
او برترين همسر و همكار و مشاور و معاون و شريك زندگى در راه هدف هاى والا و خداپسندانه و توحيدى است .درست همان گونه كه در آغاز او را يافته بود.
همان گونه كه در نخستين روزهاى خواستگارى او را مى ديد، همان سان كه وقتى پيامبر دست آن دو جوان پاكباخته و خداجو و پرواپيشه را به هم داد و در معرفى آن دو، واقعيت را در ميان نهاد و فرمود: على جان ! اين دخت گرانمايه ام فاطمه است و امانت من در خانه تو، و فاطمه شايسته ترين و برازنده ترين انسان براى زندگى مشترك و خداپسندانه و هدفدار است .
...ياعلى ، نعم الزوج فاطمة ، ويا فاطمه ، نعم الزوج على .(218)
2- از نعمت هاى شكوهمند خدا بر من : در گرماگرم زندگى مشترك و اوج ابتلاها و آزمايش هاى بزرگ ، و به هنگامه وزش گردبادهاى سهمگين ، و كوران ها و توفان ها و بحران هاى بنيانكن ، و فراز و نشيب ها، و فقر و فشارها نيز، ديدگاه اميرمؤمنان نسبت به شخصيت پرشكوه او بسان آغاز زندگى مشترك بود.
او در اوج سخن از نعمت هاى گران خدا بر خويشتن فرمود:
وزوجتى خير نساء الامة .(219)
((از نعمت هاى گران خدا بر من - كه بايد سپاس او را همواره بجاى آورم - اين است كه برترين بانوى هستى را به خانه من روانه ساخته و به همسرى من برگزيده است .))
3- پدر و مادرم فدايت باد!: براى اميرمؤمنان ، چون ديگر مسلمانان مجاهد و فداكار و پاكباخته ، مشكلى پيش آمد.فاطمه به خانه پدر و پيشواى امت شتافت تا از او كمك بگيرد اما هديه پيامبر، معنوى بود و علمى ، و نه مادى .(220) چرا كه زندگى ساده او بسان زندگى مردم جامعه اش بود، آن هم بسان زندگى محروم ترين هاى آنان ؛ و سوگند خورد كه فاطمه جان اينك يك ماه است در خانه محمد آتش براى فراهم آوردن غذاى گرم بر نيفروخته اند.
آن گاه اين هديه معنوى را به او آموخت كه فرشته وحى براى او آورده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم ، يا رب الاولين والاخرين ، يا ذالقوة المتين ، يا راحم المساكين ، ويا ارحم الراحمين
فاطمه بازگشت اما مسرور و شادمان و در اوج خشنودى .اميرمؤمنان او را استقبال كرد كه گرامى همسرم ! چه آورده اى ؟
پاسخ داد: ذهبت للدنيا وجئت للاخرة
((براى دنيا رفته بودم اما آخرت را آورده ام .))
على (عليه السلام) فرمود:
بابى انت وامى خير امامك
((پدر و مادرم فدايت باد! خوش آورده اى ، خير پيش ...))
4- و راستى كه چقدر شكوهبار است !: در فرجام اين زندگى درخشان و به هنگامه فراق و غروب خورشيد وجود فاطمه از اين سراى فانى نيز آن گاه كه همسر جوان و توحيدگرايش او را به شنيدن آخرين سخنانش فراخواند، دگربار شخصيت شكوهمند فاطمه در آيينه گفتار و عملكرد او نشان داده شد و راستى كه چقدر شكوهبار است .
فاطمه در آخرين ساعات ، اميرمؤمنان را فراخواند و با دنيايى ادب و عظمت و مهر و صفاى هماره اش با او چنين گفت : على جان ! گويى لحظات فراق از راه مى رسد، اجازه مى خواهم وصيت كنم .
اميرمؤمنان فرمود: ((فاطمه جان ! دخت فرزانه پيامبر! هر آنچه دوست دارى سفارش كن خداى عمرت را به بلنداى خورشيد گرداند!))
و آن گاه كنار بستر او نشست تا بشنود...اوصنى بما احببت يا بنت رسول الله .
فاطمه گفت :
يابن عم ما عهدتنى كاذبة ولا خائنة ولا خلفتك منذ عاشرتنى .
((على جان ! در زندگى ام هرگز زبان به دروغ نگشودم و انديشه ناپسند به مغزم راه ندادم و هرگز با تو مخالفت نكردم و جز به خشنودى خدا و انجام وظايف در برابر خدا و بندگان او و خويشتن و ايفاى نقش خداپسندانه ، نينديشيدم .
على جان ! آيا به راستى اين را گواهى مى كنى و مى پذيرى ؟))
اميرمؤمنان در حالى كه موج غم و اندوه كران تا كران وجودش را در بر گرفته بود و احساس فراق ، قلبش را سخت مى فشرد، فرمود:
معاذ الله ! انت اعلم بالله وابر واتقى واكرم واشد خوفا من الله من ان اوبخك بمخالفتى وقد عز على مفارقتك ، الا انه لا بد منه ، والله لقد جددت على مصيبة رسول الله و قد عظمت وفاتك وفقدك فانا لله ...(221)
گرامى همسرم ! فاطمه جان ! پناه به خداى مى برم كه تو بانوى خداساخته و پرورش يافته دامان رسالت و برترين بانوى بهشت ، از وظايف خويش تخلف نموده باشى .
فاطمه جان ! راستى كه تو خداشناس ترين ، شايسته كردارترين ، پرواپيشه ترين ، گرامى ترين و خداترس ترين انسان ها هستى ؛ و اين ويژگى هاى والاى تو برتر و بالاتر از آن است كه با من از در مخالفت در آيى و من تو را مورد انتقاد قرار داده و سرزنش كنم .
و بدين سان ، با پنج ويژگى كه ريشه و مادر ارزش ها و فضيلت ها و قداست ها و والايى ها و عظمت هاست ، شكوه و شخصيت ممتاز و بى همانند دخت گرانمايه پيامبر را در چشم انداز حق طلبان قرار داد.
و رمز و راز زندگى موفق و سرشار از پيروزى و سرفرازى را به همه آموخت ؛ همان گونه كه دخت گرانمايه پيامبر و برترين آموزگار شايستگان آموخت .
و آن گاه پس از برشمردن ويژگى ها و ارزش هاى اخلاقى و انسانى فاطمه (عليها السلام )، شراره هاى دل و شعله هاى غم و اندوهش از وداع يار، زبانه كشيد و فرمود:
فاطمه جان ! راستى كه جدايى تو براى من سخت گران است .
به خداى سوگند! بار گران مصيبت و اندوه غروب غمبار رسالت را تجديد مى كند....
5- در گستره قلب اميرمؤمنان : و پس از غيبت جسمى اش از خانه على (عليه السلام) همچنان در دل او زنده و نورافشان بود و كران تا كران قلب او را جايگاه خود ساخته بود.اميرمؤمنان بارها فرمود:
فو الله مااغضبتها ولا اكرهتها على امر حتى قبضها الله عزوجل ولا اغضبتنى ولا عصت لى امرا، ولقد كنت انظر اليها فتنكشف عنى الهموم والاحزان .(222)
((به خداى سوگند من در زندگى خود با ريحانه پيامبر، هرگز او را به خشم نياوردم و او را به كارى كه برايش خوشايند نبود نخواندم ، تا او جهان را بدرود گفت و مرا در فراغ خويش گرفتار ساخت ؛ و آن عزيز سفر كرده نيز مرا هرگز خشمگين نساخت و جز در انجام خواسته هايم نكوشيد و با من هماره هماهنگ بود.او به گونه اى بود كه من هرگاه به او نگاه مى كردم ، شكوه و عظمت و صفايش ، همه غم و اندوه را از دلم مى زدود.))
6- مباهات به وجود ريحانه پيامبر: آن حضرت بارها به مناسبت هاى گوناگون ، مراتب قدردانى و حق شناسى خويش را از ريحانه پيامبر اعلان مى كرد و به وجود مباهات مى نمود.در اين مورد از جمله اين گونه سرود:

ولى الفخر بفاطم وابيها   ثم فخرى برسول الله اذ زوجنيها
(223)
((و براى من در وجود گرانمايه فاطمه و پدر ارجمندش ، بسى مايه فخر و مباهات است .و باز هم افتخارى است كه پيامبر خدا ريحانه اش را به همسرى من درآورد.))
و نيز در برابر دجال اموى و فريبكاريهاى او كه براى فريب ساده دلان خود را كاتب وحى و از نزديكان پيامبر جا مى زد، براى روشنگرى و گراميداشت مقام والاى فاطمه ، چنين سرود:
محمد النبى اخى وصنوى   وحمزة سيد الشهداء عمى !...
وبنت محمد سكنى وعرسى   منوط لحمها بدمى ولحمى
وسبط احمد ولداى منها   فاءيكم له سهم كسهمى ...
(224)
((محمد، برترين پيامبر خدا، برادر و همتاى من است و حمزه ، آن سالار شهيدان راه حق ، عموى من .جعفر طيار، كه بامدادان و شامگاهان با فرشتگان بارگاه خدا پرواز مى كند، برادر قهرمان من است و ريحانه پيامبر خدا فاطمه ، كه خون و گوشت او با خون و گوشت من درآميخته است ، همتا و همپرواز و شريك زندگى من .
و نوادگان شكوهبار پيامبر از فاطمه ، فرزندان دلبند من هستند.اينك بگوييد، كدامين شما از افتخار پيوند و همدلى و همراهى با پيامبر بهره اى بسان من داريد؟!))
2- در انديشه و باور دومين امام نور
ريحانه پيامبر در آيينه شفاف دومين امام نور، حضرت مجتبى (عليه السلام) داراى روحى بزرگ و قلبى خدادوست و مردم خواه است و كيفر دشمنى با او، آتش شعله ور دوزخ .
1- او در اشاره به اين روح توحيدگرايانه و بشردوستانه مام ارجمندش ، از نماز و نيايش شبانه و دعاهاى خيرخواهانه و درس آموز او سخن دارد و روشنگرى مى كند كه آن حضرت هماره درس رعايت حقوق و حرمت ديگران را مى داد و مى فرمود:
پسرم ! بايد نخست در انديشه آسايش و آرامش ديگران بود و آن گاه خويشتن .
الجار ثم الدار...(225)
2- و نيز آورده اند كه آن حضرت به يكى از سركردگان سپاه شوم سقيفه فرمود:
((هان اى مغيره ! تو همان تيره بخت و بيدادپيشه اى هستى كه در يورش ‍ بى رحمانه دژخيمان استبداد به كانون وحى و رسالت شركت داشتى ؛ پس ‍ در انتظار آتش شعله ور دوزخ باش !))
وانت ضربت فاطمة بنت رسول الله حتى ادميتها والقت ما فى بطنها...و قد قال لها رسول الله : انت سيدة نساء اهل الجنة ، والله مصيرك الى النار.(226)
افزون بر اين ، امام مجتبى (عليه السلام) در بسيارى از نامه هاى سياسى - اجتماعى و سخنان روشنگر و مناظره هاى خويش با باند پليد اموى ، بارها به شكوه و عظمت چنين مادرى افتخار مى كند و او را برترين مادر گيتى مى شناسد و مى شمارد.
3- در آيينه دل پيشواى شايستگان
ريحانه سرفراز پيامبر از ديدگاه حسين (عليه السلام) و در آيينه دل او، نه تنها افتخارانگيزترين زن و افتخارآفرين ترين مادر گيتى است ، كه آگاه ترين ، مترقى ترين ، شايسته ترين و الهام بخش ترين پيشواى عصرها و نسل ها و بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى و عدالت خواهى و دفاع از حقوق بشر و پرچم هماره برافراشته ستم ستيزى و مبارزه با حق كشى و استبداد است ؛ و درست از اين ديدگاه است كه پيشواى شايستگان حضرت حسين (عليه السلام) را مى نگريم كه :
1- در سوگ جان سوز ستايش انگيزترين مادر تاريخ ، به گونه اى مى سوزد و مى گدازد كه فقدان سهمگين او و غيبتش را از جامعه ، بسان غيبت و رحلت پيامبر ارزيابى مى كند و با دلى پردرد رو به آرامگاه نورافشان نياى گرانقدرش ‍ مى گويد:
هان اين نياى بزرگ ! اى پيامبر خدا! امروز با شهادت جانسوز دخت ارجمندت ، مصيبت غمبار رحلت تو براى ما تازه شده است .(227)
و با بوسه بارن ساختن چهره و دست و پاى سرد مادر در بستر شهادت ، ندا مى دهد كه : هان اى مام ارجمند حسين ! با من سخن بگو پيش از آن كه قلبم از غم فراق تو شكافته شود، پاسخ مرا بده !
2- نام دختران ارجمند و با فضيلت خويش را ((فاطمه )) بر مى گزيند تا اين واژه مقدس و اين ياد الهام بخش و بلندآوازه ، مشعل فروزان زندگى آنان و همه دختران و زنان ترقى خواه گردد.(228)
3- بر چنين مام گرانقدرى در زندگى و پس از شهادتش هماره عشق مى ورزد و آرامگاه او را زيارتگاه ، مقتدا و محبوب و الهام بخش خويش در سخت ترين لحظات و حساس ترين تصميم گيرى ها مى نگرد.(229)
4- و در سخت ترين شرايط و هنگامه انتخاب و حساس ترين پيچ هاى سرنوشت ساز تاريخ ، بر چنين رويشگاه و خاستگاه و مام بلند جايگاه و الهام بخش و بر آزادگى و كرامت و شجاعت و ستم ستيزى او تكيه مى كند و مى خروشد كه :
الا وان الدعى بن الدعى قد ركزنى بين اثنتين : بين السلة والذلة وهيهات منا الذلة ، ياءبى الله ذلك لنا و رسوله ، والمؤمنون وحجور طابت وطهرت ، واءنوف حمية ونفوس ابية من ان نؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام ...(230)
((هان اى مردم ! اى عصرها و نسل ها! به هوش ! كه اين فرومايه و فرزند فرومايه ، اينك مرا ميان دو راه و دو انتخاب قرار داده است :
بر سر دو راهى ذلت پذيرى و تسليم خفت بار در برابر فرومايگان بيدادگران حاكم ، و مرگ پرافتخار و باعزت و سرفرازى .
و چه قدر دور است از ما كه ذلت و خوارى را برگزينيم .خدا و پيامبر او و ايمان آوردگان راستين و آگاه و دامان هاى مادران پاك و رگ و ريشه هاى پاكيزه و مغزهاى غيرتمند و جانهاى ستم ستيز و باشرافت ، نمى پذيرند كه ما فرمانبردارى فرومايگان و استبدادگران پست و رذالت پيشه را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان ، مقدم بداريم .))
4- در نظرگاه زينت و زيور پرستشگران
او در انديشه و نظرگاه چهارمين امام نور - كه به حق ، زينت و زيور عبادتگران و پرستش كنندگان است - بسيار پرشكوه و تماشايى است ؛ به گونه اى كه آن حضرت در جريان اسارت خاندان پيامبر، پس از شهادت حسن (عليه السلام) و يارانش ، همه جا به ياد نام افتخارآفرين فاطمه مى بالد و از او درس فداكارى و پيكار با آفت انحصار و خودكامگى مى آموزد و درس ‍ شكيبايى قهرمانانه و روشنگرى دليرانه مى گيرد و در برابر بارگاه ستم اموى و زير برق سرنيزه هاى دژخيمان و جلادان بى رحم استبداد، آن گاه كه نداى آزادى و عدالت خواهى و ستم ستيزى را طنين افكن مى سازد، مى خروشد كه : هان اى مردم ! من فرزند فاطمه زهرا، ريحانه ارجمند پيامبر خدا هستم .انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سيدة النساء...(231)
5- در آيينه پنجمين امام نور
او در انديشه پنجمين امام نور، حضرت باقر (عليه السلام)، پرشكوه و وصف ناپذير است .
بزرگ بانويى است در اوج دانش و پروا،
ايمان و اخلاص ،
عصمت و قداست ،
پاكى و طهارت ،
سرفرازى و سربلندى ،
برازندگى و زيبندگى ،
آراسته به والايى ها و شايستگى ها، و پيراسته از هر نقطه منفى ؛ به گونه اى كه نه تنها پيشوايى است معصوم و برگزيده براى انسانهاى كمال جو و حق طلب و آزادمنش ، كه فرمانبردارى از آن حضرت بر همه آفريدگان نيز لازم و واجب است .
لقد كانت عليها السلام مفروضة الطاعة على جميع من خلق الله من الجن والانس والطير والوحش والانبياء والملائكة .(232)
و نيز ((ابو حمزه ثمالى )) از آن گرامى آورده است كه : در تفسير و تاءويل اين آيه شريفه مى فرمايد: انها لاحدى الكبر نذيرا للبشر(233)، فرمود:
منظور از اين بزرگ بزرگان و بيم رسان به انسانها در آيه شريفه ، ريحانه سرفراز پيامبر است .(234)
6- در نظرگاه امام صادق
ريحانه ارجمند پيامبر در نظرگاه ششمين امام نور، جايگاهى پرفراز و موقعيتى وصف ناپذير و بسيار شكوهبار دارد و نام و ياد مقدس و والايش ‍ براى آن حضرت ، دوست داشتنى و بسيار عزيز است .
آن حضرت در تفسير آيه شريفه مرج البحرين يلتقيان ...(235) فرمود:
منظور از دو دريا در اين آيه ، اميرمؤمنان و مام گرانمايه ام ، فاطمه ، مى باشد؛ و منظور از مرز و حد فاصل ميان آن ، نياى گرانقدرم پيامبر خداست ؛ و منظور از ((لؤ لؤ )) و ((مرجان )) كه از آن در دريا بيرون مى آيد، دو نور ديده فاطمه حسن و حسين مى باشند كه جهان را به نور دانش و كمال و معنويت و آزادگى خويش نورباران ساخته اند.(236)
و نيز در بيان ديگرى مى فرمايد: ((ريحانه پيامبر، صديقه بزرگ تر و پرشكوه تر است و عصرها و نسل هاى پيشين بر محور شناخت و مهر او چرخيده است .)) هى الصديقة الكبرى وعلى معرفتها دارت القرون الاولى (237)
و مى فرمايد: مهر و عشق به آن حضرت ، از صفات برين است ؛ و آسياى قرون و اعصار گذشته و آغاز آفرينش بر محور دوستى او در حركت بوده است .
و حبها من الصفات العالية ، عليه دارت القرون الخالية ...(238)
و در همه زندگى در سوگ آن حضرت سوگوار بود و در اشاره به ستم ستيزى و حق طلبى او مى فرمود:
و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بامره فاءسقطت محسنا و مرضت من ذلك مرضا شديدا.(239)
((عامل و باعث مرگ نابهنگام و شهادت جانسوز مام ارجمندم فاطمه اين بود كه ((قنفذ))، برده عمر، به دستور او با پشت و غلاف شمشير به گونه اى بيرحمانه و وحشيانه او را زد كه آن حضرت فرزندش محسن را سقط نمود و سخت بيمار شد و پس از چندى به شهادت رسيد.))
7- در آيينه هفتمين امام نور
آن بانوى گرانقدر و پرمعنويت در آيينه دل و انديشه هفتمين امام نور، بسى پرشكوه و باعظمت است .
به راستى كه او فانوس نور جاودانه و درخشنده خدا،
قطب دايره هستى ،
محور و مركز حق و عدالت ،
تك نسخه اى از پيامبر خدا،
ستوده ترين بانوى روزگاران ،
زيتونى است كه بركاتش همگان را فراگرفته و نقطه محور و مركزى است كه به خويش بركات و خيرات وصف ناپذيرى را براى پيامبر و امت او آورد و آنگاه بسان خورشيد جهان افروز، سرمشق و الگوى آراستگى و برازندگى و تلاءلؤ در زندگى انسان ها به ويژه حيات و تاريخ دنياى ((زن )) گرديد.
امام كاظم (عليه السلام) در اشاره به اين مفاهيم بلند فرمود: در خانه و جامعه اى كه به نام گرانقدر محمد، احمد، على ، حسن ، حسين و فاطمه باشد و صاحب آن نامها به معنويت و عظمت آنها آگاه و باورمند باشد و حرمت آنها را پاس دارد، تهيدستى و نگونسارى به آن جا وارد نخواهد شد.لايدخل الفقر بيتا فيه اسم محمد وفاطمة من النساء(240)
8- در نظرگاه هشتمين امام نور
هشتمين امام نور، حضرت رضا (عليه السلام)، بسان ديگر پيشوايان نور، فراتر و بالاتر از آنچه تصور گردد، مام ارجمندش ، فاطمه را گرامى مى داشت و به راه و رسم الهام بخش او بها مى داد: درست همان گونه كه پيامبر به او بها مى داد و او را در شرايط گوناگون و موقعيت هاى مختلف در برابر چهره ها و شخصيت هاى متنوع و مردم كوچه و بازار ارج مى نهاد و مقام والايش را به عصرها و نسل ها به عنوان ميزان و معيارى كه حق و باطل و درست و نادرست بر پايه شخصيت او سنجيده مى شود، خاطرنشان مى ساخت .
آرى ، او در نظرگاه آن حضرت ، نهال هماره سرسبز رسالت ،
شكوفه پرطراوت و دل انگيز امامت ،
ابعاد مجسم دين خدا،
بهاران نماز و نيايش ،
زيباترين روح پرستش ،
سمبل ارزش ها و قداست ها،
فروزشگاه تابناك حق طلبى ها و حق شناسى ها،
همتاى بى نظير امير والايى ها،
و مام ارجمند امامان نور است .
و مى توان چشم انداز ژرفى را كه اسلام در حقوق و روابط و وظايف زن مقرر فرموده و ميزان و چگونگى نقش او را در ساختار جامعه و تمدن مشخص ‍ ساخته است ، همه را در رفتار و كردار آن دخت بهشت و حوريه انسانى نگريست و به مردم ارائه كرد.
از آن حضرت آورده اند كه ضمن بيانى طولانى در موقعيت والاى معنوى فاطمه و تدبير شگرف خدا در آفرينش او، از بيان پيامبر فرمود:
ففاطمة حوراء انسية ، فكلما اشتقت الى رائحة الجنة شممت رائحة ابنتى فاطمة .(241)
((فاطمه حوريه اى است در سيماى انسان ؛ و من هرگاه در شور و شوق بهشت مى شوم ، دخترم ، فاطمه ، را مى بويم و به خلق و خو و جمال و كمال بهشتى او مى نگرم .))
9- در نظرگاه نهمين امام نور
آن بزرگ پيشواى توحيد و تقوا، در نظرگاه حضرت جواد (عليه السلام) داراى جلال و جمال وصف ناپذيرى است ، چرا كه انديشه اش ‍ والا،
وجودش بابركت ،
كردارش پاك و پاكيزه ،
رفتارش درس آموز و الهام بخش ،
زندگى اش آراسته به عدالت و نورافشانى ،
خلق و خوى اش ، خداساخته و برازنده ،
معنويت و پروايش ، فراتر و والاتر از مريم ،
در پارسايى و زهد، سرور همگان ،
در شكيبايى و بردبارى ، سالار شكيبايان ،
در پرستش و عبادت ، روح نيايش و راز و نياز، و مايه آسايش جان پيامبر است ؛ و درست به همين جهت هم ، ميهمان هماره گستره قلب و انديشه حضرت جواد است .
يكى از دوستداران خاندان رسالت آورده است كه به هنگام تشرف به خانه خدا، به نيابت پيامبر و امامان نور و ريحانه پيامبر، طواف نمودم و پس از بازگشت از حج به محضر حضرت جواد رسيدم و گفتم : سرورم ! روزهايى كه در كنار كهن ترين معبد توحيد و تقوا بودم ، پاره اى از روزها به نيابت هركدام از پيشوايان برگزيده خدا، از پيامبر گرامى گرفته تا شما، طواف مى نمودم و از سوى مام ارجمندتان ، فاطمه ، نيز گاه طواف مى كردم .
حضرت جواد فرمود: از اين پس هرگاه تشرف يافتى ، به نيابت مادرم ، فاطمه ، بيشتر طواف كن و بدان كه اين كار بهترين كار و عبادتى است كه انجام مى دهى .
و نيز آورده اند كه روزى آن حضرت در حالى كه در چهارمين بهار زندگى مى زيست و در كنار پدر گرانقدرش بود، سخت در انديشه فرو رفت و نشان غمى گران در سيماى نورافشانش پديدار گرديد.
حضرت رضا دليل آن را پرسيد كه به عرض رساند: به ياد مام ارجمندم ، فاطمه و ستم هايى كه در راه حق و عدالت بر او رفت ، افتادم .فقال : فيما صنع بامى فاطمة ...(242)
10- در انديشه دهمين امام نور
در انديشه دهمين امام نور حضرت هادى (عليه السلام)، ريحانه ارجمند پيامبر، سمبل دانش و بينش ،
در گران مايه درياى پارسايى و پاكدامنى ،
تجسم پروا و شب زنده دارى ،
رمز نماز و نيايش ،
نمونه تربيت فرزند و ادب در برابر پدر و همسر،
الگوى جهاد و روشنگرى و خيرخواهى و دعوت به حق و عدالت و سرمشق هماره بشردوستى و مردم خواهى و دفاع از دين و دفتر و حقوق و امنيت و آزادى انسانهاست و به همين دليل هم ((فاطمه )) ناميده شد.و خداى فرزانه ، او و دوستداران راستين و رهروان راه پرافتخارش را از تيره روزى و آتش دوزخ دور نگاه داشت .
آن حضرت در اين مورد از نياى گرانقدرش پيامبر آورده است كه فرمود:
لان الله فطمها و محبيها من النار(243)<