و آن پيشواى رادى و سرفرازى
را موهبت عظيم و نعمت گران خدا به انسان ها وصف مى نمايد.
لقد
من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته و
يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ...(18)
((يقين ، خدا بر توحيدگرايان و شايسته كرداران ،
منت نهاد كه پيامبرى از خودشان در ميان آنان برانگيخت ، تا آيات خود را
برايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد...))
همو كه قرآن در وصف شخصيت اخلاقى و انسانى اش ، خلق و خوى پرشكوه او را
بسان قرآن و عرش خويش عظيم مى شمارد و مى فرمايد:
انك
لعلى خلق عظيم
(19)
((به راستى كه تو، اى محبوب ما، داراى خلق و خوى
شكوهبار و تحسين برانگيزى هستى .))
چرا كه او به تنهايى به همه برازندگى ها و ويژگى هاى برجسته پيامبران ،
آراسته بود؛ به سپاسگزارى و حق شناسى نوح ، به دوستى ابراهيم ، به
اخلاص موسى ، به راستى اسماعيل ، به شكيبايى يعقوب ، به پايدارى ايوب ،
به جوانمردى و زيبايى يوسف ، به فروتنى داود، به حشمت و معنويت سليمان
، به شهامت و شجاعت صالح ، به بشردوستى هود، به ستم ستيزى لوط، به مهر
و دلسوزى زكريا، به صلح دوستى و آزادگى مسيح و...و به تنهايى نشانگر
همه والايى هاى آنان بود؛ چرا كه خلق و خوى انسانى و سبك و سيره آن
پيشواى بزرگ ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه كه معارف و مفاهيم زيبا و
دلنواز قرآن ، بى كران و جاودانه است ، رفتار و كردار آن حضرت نيز
زيبا، پرجاذبه و وصف ناپذير بود.كان
خلقه القرآن ، يعنى كما ان معانى القرآن لا تتناهى كذلك اوصافه الجميلة
الدالة على خلقه العظيم لاتتناهى .(20)
و بدان دليل كه به خاطر اصلاح خلق و خو و روش و منش انسانها انگيزش
يافت .
بعثت
لاتمم مكارم الاخلاق
(21)
((من براى شكوفايى ارزش هاى اخلاقى و كمال
بخشيدن به آنها برانگيخته شده ام .)) و بدان جهت
كه تربيت يافته بارگاه خدا بود.
ادبنى ربى فاحسن تاءديبى ، اءنا اءديب الله و على اءديبى .
و براى آزادى بشر آمد و به راستى بزرگ پرچمدار آزادى و آزادگى است كه
اميرمؤمنان در وصف آن حضرت فرمود:
فبعث
الله محمدا بالحق ليخرج عباده من عبادة الاوثان الى عبادته و من طاعة
الشيطان الى طاعته
(22)
((خداى فرزانه ، محمد را به حق برانگيخت تا
بندگانش را از پرستش بت هاى رنگارنگ نجات داده و به عبادت خداى يگانه
اوج بخشد؛ و آنان را از زير بار گران و ذلت بندگى و فرمانبردارى شيطان
و شيطان صفتان خودكامه فريب كار، آزاد ساخته و به اطاعت خداى يكتا
مفتخر سازد.))
آرى ، پدر ارجمند و گرانمايه فاطمه چنين بزرگ مرد پرشكوه و بى نظيرى
است ، و اين نخستين امتياز آن بانوى فرزانه و بى همتاست .
مام آزاده و پر فضيلت او
دومين امتياز دخت فرزانه محمد (صلى الله عليه و آله ) اين است
كه مام نوانديش و پرشرافت و آزاده اش نيز از تبار خوبان و شايستگان و
بهترين هاى روزگاران است .از خاندان هاى اصيل و نجيب ، شرافتمند و
درستكار، شجاع و پر شهامت ، دانشمند و فداكار روزگاران خويش ، و از
خدمتگزاران خانه خدا و مدافعان نستوه و شير دل آن بود.
براى نمونه :
1- پدر اين بانوى خردمند، مردى به نام ((خويلد))
است .
او مردى بود كه سرشت دينى و مذهبى داشت و از اين رهگذر است كه تاريخ
نگاران در شهامت و فداكارى او آورده اند كه وقتى فرمانرواى خودكامه
((يمن )) در آن روزگاران
تصميم گرفت تا معبدى بسازد و براى رونق بخشيدن به آن ، نيرويى گسيل
داشت تا ((حجر الاسود))
را از ديوار كعبه برگيرند و به ((يمن
)) انتقال دهند.اين مرد شجاع از كسانى بود كه
مردم را به قيام و مقاومت در برابر آن تهاجم و تجاوز برانگيخت و در
پرتو پايدارى و شجاعت و دميدن روح غيرت به جان ها، فرمانرواى ديكتاتور
((يمن )) را از تصميم
خويش منصرف ساخت .
2- نياى بزرگ بانوى خردمند جهان عرب ، مردى شجاع به نام
((اسد)) بود.
او عنصرى حق جو و حق پو و حق طلب شناخته مى شد.از رنج رنجديدگان و
بيدادگرى بيدادگران و پايمال شدن حقوق محرومان ، سخت رنج مى برد و در
انديشه تضمين و تاءمين حقوق بشر در آن روزگاران سياه بود.
و در همين انديشه نيز پيمان جوانمردان يا
حلف
الفضول ، و نخستين اعلاميه حقوق بشر را در جهان عرب امضا كرد و
با گروهى از عدالت خواهان و غيرتمندان ، هم پيمان گرديد كه از حقوق و
آزادى و امنيت انسانها يا حقوق بشر دفاع كند.
و اين همان پيمان مقدسى بود كه پيامبر نيز در دوران جوانى و بهاران
زندگى اش در آن عضو شد و هميشه بدان مباهات مى كرد.
3- از جمله خاندان و عمو زادگان او ((ورقه
)) بود.
مرد خردمند و خوشفكر و انديشورى كه پرستش هاى ذلت بار نمى پسنديد و در
پى تحقيق و تفكر در مورد آيين توحيد گرايانه ابراهيم بود.
او همان مرد انديشمندى بود كه در گذرگاه هاى حساس تاريخى ، بانوى
خردمند حجاز، او را مشاور خويش مى شناخت و به ديدگاه او اعتماد مى
نمود؛ از جمله در ازدواج با پيامبر و به هنگامى كه نخستين بارقه وحى بر
قلب مصفاى پيامبر فرود آمد، او بود كه به وسيله بانوى بزرگ حجاز به
پيامبر تبريك گفت و او را به پايدارى و استوارى و جديت توصيه كرد.
او دانشورى آشنا به كتابهاى آسمانى پيشين بود و بر ضد شرك و كفر
هشدارها مى داد.نمونه اشعار او در توحيد و يكتاپرستى و پيرامون جهان پس
از مرگ و زندگى جاويد، جالب است و نشانگر عظمت او.(23)
بانوى خردمند جهان عرب علاوه بر اين ريشه و تبار اصيل و شرافتمند، خود
در زندگى ، داراى برجستگى ها و امتيازات تحسين برانگيزى بود كه اين
امتيازات و ارزش ها او را از ديگر زنان عصر و نسل خويش ممتاز ساخته و
او را در خور همسرى برترين برگزيده و پيام آور خدا و درخور مادرى بانوى
بانوان و شايسته ترين الگوى زنان گيتى مى سازد؛ براى نمونه :
1- روح نوانديشى و ابتكار
اگر شرايط آن روز جهان عرب و حجاز را بنگريم ، به اين واقعيت پى
مى بريم كه او از روح ابتكار بهره ور بود.او داراى ثروتى عظيم بود كه
از طريق ارث به او رسيده بود، اما به جاى كسب ظالمانه رايج آن روز كه
رباخوارگى و سوددهى و مكيدن خون محرومان و تهيدستان بود - و امروز هم
متاءسفانه چين است - او سرمايه خويش را در راه سازندگى و تجارت و سود
مشروع و عادلانه به كار مى انداخت .
از اين راه در درجه نخست ، بر مال حلال خويش مى افزود و در درجه دوم ،
بر اقتصاد جامعه ، خون مفيد و ثروت سالم تزريق مى كرد و در درجه سوم ،
گروهى را به خاطر همراهى با كاروان بزرگ خويش اداره مى كرد و در درجه
چهارم ، نيازهاى مردم را برطرف مى ساخت .
اگر شرايط رباخوارگى آن روز عرب و آيات قرآن در اين زمينه را بنگريم كه
چگونه و در چند مرحله به جنگ اين بلا و اين آفت بزرگ اجتماعى رفته است
، آن گاه بيشتر به عظمت اين بانوى خوش فكر و روح خلاق و مبتكر او پى مى
بريم .
2- روح مديريت
اسناد روايى و تاريخى بيانگر اين واقعيت است كه بانوى خردمند
حجاز، زن شريف و ثرتمند و صاحب امكاناتى بود كه به تجارت گسترده اى
اشتغال داشت ؛ كارگزاران و كارمندان و عوامل اجرايى را استخدام مى كرد
و خود در مركز و خانه و دفتر كارش مى نشست و اين كاروان عظيم تجارتى را
با پنجه نيرومند تدبير و قدرت گره گشاى مديريت خويش به حركت مى آورد و
به كارهاى اقتصادى خويش سامان مى بخشيد.
با دقت در انتخاب وقت و فرصت ، نوع كالا و مقدار آن ، حركت و بازگشت و
توقف كاروان را با آگاهى از زمان و مكان ، به گونه اى تنظيم و تدبير و
برنامه ريزى مى كرد كه شگفت همگان را برمى انگيخت و كاروان بزرگ تجارتى
اش همواره در راه بود؛ از يمن به حجاز مى رفت و از حجاز به شام و ديگر
مراكز مهم اقتصادى و تجارى و مبادلاتى جهان عرب ؛ و سود سرشار و
عادلانه و فراوانى با خود به همراه مى آورد.
اگر به شرايط آن روز جهان و نيز دنياى عرب در آن روزگاران آشنا باشيم ،
و نيز اگر اسارت و محروميت كامل ((زن
)) از حقوق انسانى و اجتماعى اش را به ياد داشته
باشيم ، و اگر زنده به گور شدن دختران را به خاطر بياوريم ، آن گاه
اداره چنين شريان مهم اقتصادى به وسيله يك بانو و به مديريت توانمند و
ظريف او، ما را به شخصيت برجسته و ابتكار در كارها و روح مديريت و
سازنده او رهنمون مى شود و درمى يابيم كه به راستى او در آن روزگاران
خردمندترين و مدبرترين و كارآمدترين بانوى جهان خويش بود.
3- روح استقلال جويى
استقلال جويى و استقلال طلبى و استقلال انديشى بانوى بزرگ حجاز
از لابه لاى رفتار و عملكردش به شايستگى نمايان است و اين از برجستگى
ها و امتيازات بلند اوست ؛ چرا كه انسان از نظر فكر و انديشه مستقل
نباشد، نمى تواند در ميدان عمل و تجارت و حساس ترين لحظات تصميم گيرى
به طور مستقل بينديشد و عمل كند.
بانوى خردمند ((حجاز))،
در پرتو اين استقلال انديشه بود كه ده ها خواستگار دارنده زر و زيور و
كاروان تجارتى و صاحب امكانات را راند و نپذيرفت و به همه آنها
((نه !)) گفت ، و به گونه
اى گفت و عمل كرد كه همه پنداشتند او هرگز تصميم به ازدواج ندارد.اما
همان بانوى بزرگ هنگامى كه با انسانى امين و پاكدل و متفكر و شايسته
كردار و روحى بزرگ چون ((محمد))
آشنا شد، همه آداب و رسوم جاهلى و خرافى را به تمسخر گرفته و خود
پيشنهاد پيوند با آن وجود گرانمايه را داد.
و آن گاه كه غوغايى از هياهو و جنجال به راه افتاد كه بانوى ثروتمند و
مقتدرى چون شما با جوان تهيدستى چون ((محمد))
نبايد پيوند زندگى ببندد، با قدرتى شگرف ايستاد و همه ثروت و امكانات
خويش را در پاى محمد ريخت و نشان داد كه حسن انتخاب ، حسن عاقبت ،
سعادت ، شخصيت ، عظمت و شكوه ، چيزى است كه براى به دست آوردن آن نه
تنها از پول ، كاروان تجارتى ، زر و زيور، شهرت و قدرت ، كه بايد در
راه آن ، از هستى گذشت .(24)
يكى از انبوه اسناد تاريخى در اين مورد مى گويد:
و
كانت خديجة امراءة حازمة نبيلة شريفة ، و هى يومئذ اوسط قريش نسبا،
واعظمهم شرفا، واكثرهم مالا، وكل قومها قد كان حريصا على تزويجها،
فاءبت و عرضت نفسها على النبى وقالت : يا بن عم ! انى رغبت فيك لقرابتك
منى و شرفك من قومك و امانتك عندهم وصدق حديثك و حسن خلقك .
و آن گاه كه ميان او و محمد پيوند زندگى مشترك برقرار شد، گفت : گرامى
آموزگارم ، محمد! خانه خانه توست ، امكانات و هستى ام از آن توست و من
هم نه مشاور و همفكر و همدل و همراه و همسر، كه خدمتگزار تو خواهم بود.
4- روح دانش و هنر
بانوى خردمند حجاز در آن روزگار تيره و تار، افزون بر تيزهوشى و
خردمندى ، از دانش و بينش و هنر سرايندگى نيز بهره ور بود و در زندگى
اش بجا و با خردورزى بسيار از آنها بهره مى گرفت .براى نمونه :
در اين مورد آورده اند كه او پس از گفتگو با چند تن از دانشوران و
آگاهان روزگار خويش ، از جمله ((راهب نصرانى
)) و عمويش ((ورقه
))، در مورد شخصيت والاى پيامبر و شناخت شكوه و
عظمت و معنويت او و آينده درخشان و پر اميد و نويدش ، در استقبال از آن
حضرت چنين سرود:
جاء الحبيب الذى اءهواه من سفر |
|
والشمس قد اءثرت فى وجهه اءثرا |
عجبت للشمس من تقبيل وجهه |
|
والشمس لا ينبغى اءن تدرك القمرا(25)
|
((شخصيت گرانقدر و محبوبى كه او را بسيار دوست
مى دارم ، از سفر مى رسد؛ در حالى كه خورشيد آسمان در چهره نورافشانش
اثر گذاشته است .
من از اين خورشيد در شگفتم كه چگونه بر چهره پرمعنويت او بوسه زده است
؛ با اين كه خورشيد را شايسته نيست كه خود را به ماه تابان برساند.))
5- ايمان خلل ناپذير
او نشا داد كه تجسم راستين ايمان بود و قهرمان ميدان عمل و
اخلاص ؛ و به جايى اوج گرفت و پر كشيد كه يكى از چند بانوى گرانمايه
تاريخ بشر و يكى از نمونه ها و الگوها و سمبل ها شد و مايه مباهات زن و
سند افتخار زنان .
پيامبر گرامى فرمود:
افضل
نساء اهل الجنة ، خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد و آسية ...و مريم
(26)
برترين و پر فضيلت ترين زنان بهشت اينانند: خديجه و فاطمه ، آسيه و
مريم .
و نيز فرمود:
ان
الله اختار من النساء اربع : مريم و آسية و خديجة و فاطمة
(27)
((خداى فرزانه از ميان زنان چهار زن را برگزيد؛
اينان عبارتند از:
مريم ، آسيه ، خديجه و فاطمه .))
6- روح هدفدارى و فداكارى
او امتياز هدفدارى و فداكارى را نيز در كران تا كران جان و
رفتار و زندگى اش به همراه داشت .زندگى پر فراز و نشيب او نشانگر آن
است كه در پى هدف پاك و صاف و بلند و درخشانى بود؛ هدفى فراتر از زر و
زيور و كاروان تجارتى ،
هدفى برتر و بالاتر از زندگى روزمره و خور و خواب ،
و هدفى ارجمندتر از آسايش و آرامش شخصى و خانوادگى .
موج بى قرارى را مى ماند كه در راه هدف ، آرامش نداشت و آن گاه كه به
ساحل وجود ((محمد))
برخورد و در آن جا ايمان و اخلاص ، پاكى و امانت ، نجابت و شرافت ،
غيرت و كرامت ، وجدان و فطرت ، ارزش هاى عربى و انسانى و الهى را
نگريست ، خود را در آستانه هدف يافت .
و از اينجا مى توان به راز احترام بسيار پيامبر حق شناس به
((خديجه )) پى برد.به اين
راز كه چقدر پيامبر معنويت ، او را دوست مى داشت و به او احترام مى
گذاشت .در فراز و نشيب زندگى ، طوفان ها و كوران هاى اجتماعى ، او را
از مشاوران خردمند خويش مى شناخت و به ديدگاه او بها مى داد.(28)
و تا هميشه زندگى ، ((خديجه ))
و نيكى ها و شايستگى هاى او، بر زبانش بود و حتى هر آنچه و هر آنكه
از آن يار ديرين خاطره داشت ، براى او احترام انگيز بود.
و براى بستن دهان برخى حسودان تاءكيد مى كرد كه :
به خداى سوگند! كه او برتر از خديجه به من نداده است .
او هنگامى ايمان آورد كه ديگران كفر ورزيدند؛
آن گاه مرا تصديق كرد كه ديگران دروغگو پنداشتند؛
آن گاه ثروت فراوان خود را زير پايم ريخت كه ديگران محرومم ساختند.
و خدا نسل مرا در فرزندان او قرار داد.(29)
و فرمود:
ما
قام ولا استقام الدين الا بسيف على و مال خديجة
(30).
((اسلام پس از فرود بر قلب و زبان پيامبر با دو
عامل اساسى بسط و گسترش و پايدارى يافت :
1- اقتدار و جهاد و شهامت و فداكارى شهسوار اسلام ، على (عليه السلام).
2- و ديگر ثروت و امكانات بانوى حجاز.))
7- روح حق جويى و حق
پذيرى
بسيارند كسانى كه مستى هاى گوناگون ، آفت جانشان مى شود و نعمت
هاى زندگى بلاى وجودشان و رزق و روزى هاى خدا زهر تلخ و مرگبار كامشان
.
يكى در اوج زيبايى و تناسب اندام است ، و همان مستى زيبايى و ماهرويى و
سيمين تنى ، آفت جانش مى شود.
ديگرى غرق در ثروت و امكانات است و از در و ديوار و آسمان و زمين برايش
مى جوشد و مى بارد و مى ريزد، و همان ثروت و دارايى و مستى برخاسته از
آن ، او را به تباهى سوق مى دهد.
سومى در اوج اقتدار است و روزگار بر كام او در گردش است ، و همان چرخش
مساعد روزگار و همان بدمستى و احساس بى نيازى ، او را از چرخش ناگهانى
آن و ورق خوردن دفتر ايام غافل ساخته و به طغيانش مى كشد.و چهارمى
مست جوانى است ، و همان نيروى جوشان و خروشان و شكوفاى جوانى ، قاتل
جان و ايمان و خردش مى گردد.
يكى درياى مواج آگاهى ها و دانش هاست و در مستى آن غرق مى گردد و ديگرى
در اوج شهرت است و همان آلت قتاله شخصيت او مى شود؛ يكى بر كرسى قدرت و
فرمانروايى است و همان رياست و قدرت ، او را به خودكامگى و طغيان مى
كشد و دنيا و آخرتش را مى سوزاند؛ و ديگرى بارانى از مدح و ستايش و
چاپلوسى و تملق از سوى عناصر بى محتوا و جريان هاى سودجو بر او مى بارد
و همان آفت جانش مى شود؛ همين گونه بگير و و برو و بشمار.
اما بانوى خردمند ((حجاز))،
با اين كه غرق در زر و زيور، جمال و كمال ، شور و شعور، فهم و درك ،
شهرت و آوازه نيك و اقتدار و استقلال بود، از آفت ها و مستى هاى آنها
نيز خوشتن را مصون و محفوظ داشته و داراى روح حق جو و حق طلب و حق پذير
بود.به همين جهت هم نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر از زنان و
پيشتاز در اسلام و پيشگام در نماز و جهاد و هجرت و فداكارى بود و پاداش
اين حق پذيرى نيز آن بود كه خداى پرمهر و بنده نواز، فرشته وحى را
فرمان داده بود كه هرگاه بر پيامبر فرود مى آمد، درود و سلام او را نيز
به وسيله بنده برگزيده اش به خديجه ، مام فضيلتها و فداكارى ها و
شايستگى ها، برساند و خاطر نشان سازد كه خدا به پاداش آن ايمان خالص و
ژرف و آن عمل شايسته و گذشت و آن اخلاص و فداكارى و پايدارى ، قصر
زيبايى در بهشت براى او آماده ساخته است .(31)
آرى او، هم نخستين ايمان آورنده به خدا و پيامبر از جهان زنان بود و هم
نخستين نمازگزار و طواف كننده .
8- درايت و خردمندى
خرد و خردمندى و خردورزى راستين ، يعنى نگرش متفكرانه بر پديده هاى
آفرينش و شناخت روابط و پيوندهاى آنان ؛ يعنى تعمق در سازمان وجود خويش
و شناخت خويشتن ؛ يعنى شناخت طبيعت و استخدام آن ؛ يعنى هدفدارى و هدف
شناسى و آراستگى به ارزش ها و پيراستگى از ضدارزش ها؛ يعنى اوج گرفتن
به بندگى خدا و ساختن شايسته و بايسته دنيا و آخرت بر اساس حق و عدل و
برابرى و ايثار و فداكارى .اءلعقل
ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان .
اگر خرد بدين معناست ، بانوى بزرگ عرب خردمندترين بانوى روزگار بود.
و اين وصف و ويژگى در سراسر زندگى اش نمايان است .
او در پرتو خرد خدادادى و درك بلند خويش به جايى پر كشيد كه نخستين
بانوى توحيد گشت و همسنگر و همراز و غمخوار و مشاور پيامبر و مددكار
او.
و هستى خويش را خردمندانه براى ساختن دنيا و آخرت خويش پاى حق ريخت .او
در راه هدف مقدس و شايسته خويش ، جهاد و فداكارى مى كرد، پيامبر را
دلدارى مى داد، به او اميد مى بخشيد، او را دلگرم مى ساخت و در برابر
فشار و بى مهرى و خشونت دشمن ، پناهش مى داد و غرق مهرش مى ساخت و
مدير داخلى كانون گرم و نورانى و باصفايى بود كه محمد (صلى الله عليه و
آله ) از آن سنگر به تسخير كشور دل ها و جان ها به فرمان خدا كمر همت
بسته بود.
و بدين جهت ، مشاور آگاه و خردمند و خيرخواه و شجاع پيامبر بود.
9- پاكى و نجابت
در تاريخ جهان عرب ، زنان گران سنگ و بلند آوازه اى ظهور كرده
اند كه بانوى خردمند ((حجاز))
سرآمد آنان است .
براى نمونه : ((بلقيس ))،
ملكه ((يمن ))، كه از
ويژگى درايت ، خرد، واقع بينى و آينده نگرى و ژرف انديشى بهره اى وافر
داشت و نظام و تشكيلاتى شبيه دموكراسى يا مردم سالارى كنونى را اداره
مى كرد كه قرآن پرتوى از شخصيت و زندگى او را به تابلو برده است .
اما بانوى خردمند حجاز سرآمد بود؛ چرا كه هم ظاهر را مى ديد و هم باطن
را، هم روح و معنا و محتوا و مغز و هدف را و هم پوسته و ظاهر را.اين
بانوى بزرگ ، ملكه كمال و جمال ، ثروت و اقتدار، شكوه و عزت در جهان
عرب بود.
در درجه نخست از قبيله بزرگ و ريشه دار ((هاشم
))، در مرحله بعد، خود سرشناس و داراى اقتدار
بسيار بود، به علاوه خودش داراى امكانات گسترده و تشكيلات منظم تجارى و
اقتصادى بود و زنان و دختران بسيارى در خدمت او.
او يك زن عادى نبود.برجسته بود و سرشناس و صاحب كمال و جمال و امكانات
گسترده و زرق و برق ، اما پاك و پاكيزه ، خردمند و شايسته كردار، آينده
نگر و ژرف انديش ، حق جو و حق پوى و برخوردار از گوهر گرانبهاى عفاف و
نجابت و پاكدامنى ؛ به همين جهت به او ((طاهره
)) مى گفتند.(32)
10- موفق ترين مادر
بانوى خردمند حجاز افزون بر امتيازات فكرى و اخلاقى و اجتماعى و
اقتصادى و دينى ، موفق ترين مادر در زندگى خويش بود، و اين امتياز
بزرگى است كه نصيب هر بانويى نخواهد شد.
او از زندگى مشترك پيشين خويش دو فرزند داشت و آنان را به گونه اى
شايسته و درست پروراند و به روحيه حق جويى و حق پويى و حق طلبى كه در
وجود خويش بود، مجهز و مسلح ساخت كه پسرش ، ((هند))،
پس از ظهور اسلام و فرود قرآن كريم به پيامبر مهر و عدالت ، ايمانى خلل
ناپذير آورد و در پرتو مفاهيم ژرف و معارف انسان ساز قرآن و انوار
تابناك پيامبر به گونه اى رشد يافت كه از شخصيت هاى برجسته و ياران
راستين پيامبر به شمار مى آمد و پس از رحلت آن گرامى نيز تا شهادت در
راه حق و عدالت ، در ركاب اميرمؤمنان و جنگ جمل از حق و عدالت مرزبانى
كرد.
دختر او نيز كه به ((هنده ))
شهرت دارد، از زنان بزرگ صدر اسلام است و در راه قرآن و فرهنگ آن از
هيچ تلاش و فداكارى دريغ نورزيد و بانوى درك و شعور و عمل بود.
از اين رو خردمندترين بانوى ((حجاز))
پيش از زندگى مشترك با پيامبر و افتخار مادرى فاطمه (عليها السلام )
نيز مادر موفقى بود.
11- شكوفايى شخصيت او در
پرتو اسلام
اين بانوى دورانديش و حق گرا در پرتو اسلام ، پله هاى ترقى و
تكامل را به سرعت پيمود و به موقعيتى رفيع و شگرف نايل آمد.
به جايى اوج گرفت كه در سكوى كامل ترين زنان گيتى قرار گرفت .
قال
رسول الله : كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النساء الا مريم و آسية و
خديجة و فاطمة
(33)
به جايى پر كشيد كه بهشت آرزوى او را كرد:
قال
رسول الله : اشتاقت الجنة الى اربع من النساء: مريم بنت عمران ، آسية و
خديجة و فاطمة (عليها السلام )(34)
و داراى موقعيتى معنوى و انسانى گرديد كه خداى بر او درود فرستاد.
و فرشته وحى در بازگشت پيامبر از معراج از جانب خدا و خويش به او سلام
و درود فرستاد.
حاجتى ان تقرء على خديجة من الله و منى السلام
(35)
و خدا بر فرشتگانش از ايمان و ايثار و اخلاص و فداكارى او مباهات كرد.
فان
الله يباهى بك كرام ملائكته كل يوم مرارا(36)
و به معنويت شگرفى رسيد كه مام برترين خاندان و برترين دخت آفرينش
شد، نور حضور فاطمه را در سازمان وجود خويش يافت ، آواى جان بخش او
در تالار وجودش پيچيد و سخن زلال او در دل تشنه اش جريان يافت و از
زبان پيامبر، مژده طلوع كوثر نورافشان جهان هستى را دريافت كرد.
يا
خديجة ! هذا جبرئيل يبشرنى انها انثى و انها النسلة الطاهرة و ان الله
سيجعل نسلى منها وسيجعل من نسلها ائمة
و پس از مرگ غمبار او هنگامى كه دخت خردسالش ، فاطمه (عليها السلام )،
دور پدر گرانمايه اش مى پيچيد و مى پرسيد:
ابه
! اين امى ؟
((پدر جان ! مادرم كجاست ؟))
فرشته وحى فرود آمد كه : اى پيامبر به فاطمه بگو مادرش اينك در بهشت
پرطراوت و زيباى خدا در كاخى از در سفيد و لؤ لؤ در كنار بانوانى چون
مريم و آسيه است .
جعلت
فاطمه تلوذ برسول الله و تدور حوله و تساءله اين امى ؟(37)
و پيامبر در دفاع از شكوه و اخلاص و حق پذيرى او در برابر حسودانى كه
تجليل پيامبر از او را خوش نمى داشتند و به پندار خود، خويشتن را به از
او مى پنداشتند، فرمود:
و
الله ما اخلف لى خيرا منها، قد آمنت بى اذ كفر الناس ، و صدقتنى اذ
كذبنى الناس ، و واستنى بمالها اذا حرمنى الناس ، و رزقنى الله اولادها
اذا حرمنى اولاد النساء(38)
((به خداى سوگند كه هرگز يار و پشتيبان و همسرى
بهتر از ((خديجه )) به من
ارزانى نشد؛ چرا كه او روزگارى كه مردم به من كفر ورزيدند، به راه و
رسم من ايمان آورد، و هنگامى كه مردم مرا دروغگو مى شمردند، رسالتم را
گواهى كرد، و آن گاه كه مردم مرا در محاصره قرار مى دادند، ثروت و
امكانات هنگفت خويش را زير پاى من و در راه هدف هاى توحيدى من ريخت ، و
خدا فرزندان مرا از نسل او قرار داد.))<