پرتوی از مکتب زهرا علیهاالسلام

غلامعلی عباسی فردویی

- ۱ -


سخن نخست

فاطمة و ما ادریک ...؟

فاطمه علیهاالسلام کیست؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«لو کان الحُسن شخصا، لکان فاطمة، بل هی اعظم. انّ فاطمة ابنتی خیر أهل الأرض عنصرا و شرفا و کرما (1)؛

اگر حُسن (و جمال) الهی در سیمای شخصی مجسّم می گشت، هر آینه در فاطمه علیهاالسلام بود، بلکه فاطمه علیهاالسلام از آن بزرگ تر و افضل است. همانا فاطمه دخترم، بهترین اهل زمین از نظر سرشت، شرف و کرامت است».

او مدل و اسوه آسمانی است، و از زندگانی آسمانی اش فروغ هدایت به منهج رهپویان حقیقت جاری است؛ او عصاره آفرینش و لطیفه خلقت است. محقّق اصفهانی قدس سره چه نیکو سروده است:

تمثلت رقیقة الوجود * لطیفة جلّت عن الشهود

تطورت فی افضل الأطوار * نتیجة الأدوار و الأکوار

تصوّرت حقیقة الکمال * بصورةٍ بدیعة الجمال

فانّها الحوراء فی النزول * و فی الصعود محور العقول (2)

در پرتو خلقتش، لطیفه و راز آفرینش آشکار گشت. در بهترین آفاقْ تجلّی کرد و رشد نمود. او نتیجه زمان ها، و سرشت ها و طینت هاست. حقیقت کمال در وجود او ظاهر شد. او، جمال بدیع آفرینش بر این سپهر بود. در تابش او از آسمان به زمین، سیمای «حورا» می درخشد و در تجلّی آسمانی اش محور عقول شکل می گیرد.

او «لیلة القدر» است (3)، که از سپهر قداست و عظمتش یازده «قرآن ناطق» نازل گردید؛ و چون لیلة القدر مقام و منزلتش، جز بر پدر، همسر و فرزندان معصومش بر دیگران معلوم نیست. به راستی شناخت و معرفت مقام والای آن صدّیقه، درک و تشرّف به مقام رفیع لیلة القدر است.

او شاخسار درخت طوباست که در بهشت بی مانند است؛ درختی که اصل آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و فاطمه است. علی، موجب رشد و بالندگی آن، حسن و حسین، ثمره آن و شیعیان، برگ های آن درخت اند. (4)

ابویعقوب بصری پیرامون این حدیث چنین سروده است:

یا حبّذا دوحة فی الخلد نابتة * ما فی الجنان لها شبه من الشجر

المصطفی اصلها و الفرع فاطمة * ثم اللّقاح علی سید البشر

و الهاشمیان سبطاه لها ثمر * و الشّیعة الورق الملتف بالثمر

هذا مقال رسول اللّه جاء به * اهل الرّوایات فی العالی من الخبر (5)

فاطمه، نور خدا و آفریده از نور اوست. امام صادق علیه السلام می فرماید:

«جز خدا هیچ نبود، پس خداوند «پنج نور» را از جلال و عظمت خود آفرید و برای هر یک از آن انوار، اسمی از اسم های خود را قرار داد؛ چرا که خدا «حمید» است و این نام در محمّد صلی الله علیه و آله ظهور یافت و خدا «اعلی» است و این نام در علی علیه السلام تجلّی کرد و برای خدا «اسماء حُسنی» است که در نام های حسن و حسین علیهماالسلام آشکار گردید و از اسم «فاطر» خداوند، نام فاطمه علیهاالسلام بدرخشید.

وقتی که آن انوار را آفرید، آنان را در میثاق قرار داد، سپس در طرف راست عرش جا گرفتند.

و خدا، فرشتگان را نیز از نور آفرید. پس، وقتی که فرشتگان به این انوار نگریستند، شأن این انوار بر آنان بزرگ جلوه نمود و تسبیح را از آنها فراگرفتند.... و آن هنگام که خداوند آدم علیه السلام را آفرید، آن حضرت در یمین عرش این انوار را فروزان یافت. لذا به ساحت قدس کبریایی عرض کرد: ای خدای من! آنان کیستند؟ خدای متعال فرمود: «ای آدم! آنان برگزیدگان من هستند و آنان را از نور عظمت خود آفریده ام و از نام های خود، نامی برای آنها انتخاب کرده ام.» عرض کرد: ای پروردگارم! به حقّی که تو بر آنان داری، نام هایشان را به من بیاموز. پس، خدای متعال فرمود: «ای آدم! این اسم ها نزد تو امانت باشد که غیر تو نباید به آن آگاه گردد.» آدم گفت: قبول کردم. خداوند پس از گرفتن این پیمان، اسم ها را به آدم تعلیم داد و آنگاه به فرشتگان عرضه کرد؛ هیچ کدام به آن اسامی آگاه و دانا نبودند. از این رو، در پاسخ خدای متعال که فرمود: «مرا از نام های آنان خبر دهید اگر راست می گویید!»، عرض کردند: منزّهی تو، برای ما علمی نیست جز آنچه تو به ما آموخته ای، همانا تو، عالِم و دارای حکمتی.

آنگاه خداوند فرمود: «ای آدم! فرشتگان را به اسم های آن انوار خبر ده.» پس وقتی که آدم خبر داد آنان را به آن نام های فروزنده، فرشتگان دانستند که این «اسامی» نزد آدم به «امانت» بوده و آدم به سبب آگاهی بر آن نام های نورانی بر فرشتگان فضیلت و برتری یافته است.» (6)

شیخ محمد کاظم ازری در وصف این انوار، سروده است:

سادة لا ترید الاّ رضی اللّه * کما لا یرید الاّ رضاها

خصّها من کماله بالمعانی * و بأعلا اسمائه سمّاها

لم یکونوا للعرش الاّ کنوزا * خافیات سبحان من ابداها

کم لهم السن عن اللّه بئنی * هی اقدام حکمة قد براها... (7)

زهرا علیهاالسلام در این «منظومه نور» از یک درخشندگی خاصّی برخوردار است؛ زیرا او، محور اصلی «پنج تن آل عبا» است و محور نه تن دیگر از ائمّه هدی علیهم السلام .

آیة اللّه اصفهانی در این رابطه، سروده اند:

لانّها قطب رحی الوجود * فی قوسی النّزول و الصّعود

مهجة قلب عالم الامکان * و بهجة الفردوس فی الجنان

و مرکز الخمسة من اهل العبا * و محور التّسع علوّا و ابا

و فی محیاها بعضی الأولیاء * عتیان من ماء الحیاة و الحیاء

بل وجهها الکریم وجه الباری * و قبلة العارف بالاسرار

روح النّبی فی عظیم المنزله * و فی الکفاء کفو من لا کفوله

زهرا علیهاالسلام در قوس نزول و صعود، محور آسیاب وجود است؛ او، روح و قلب عالم امکان است؛ او، شکوه فردوس و بهشت است.

او، در زندگی اش بزرگ اولیاست؛ دو چشمه از آب حیات و حیاست؛ سیمای کریم او، فروغ کرامت خداوند باری تعالی است، و او، قبله عارف به اسرار است. در منزلت، روح و جان پیامبر صلی الله علیه و آله است و در برابری و هم شأنی، هم شأن کسی است که کفو و هم تایی ندارد. (8)

سروده ای دیگر، «محبوب خدا» را چنین توصیف می کند:

جوهرة النّدی من الکنز الخفی * بدت فابدت عالیات الاحرف

و قد تجلّی من سماء العظمة * من عالم الأسماء اسمی کلمه

بل هی امّ الکلمات المحکمة * فی جنب ذاتها فکانت مبهمة

فی الافق المجد هی الزّهراء * للشّمس من زهرتها الضّیاء

بل هی نور عالم الأنوار * و مطلع الشّموس و الأقمار

یا قبلة الارواح و العقول * و کعبة الشّهود و الوصول (9)

فاطمه، گوهر تابناک قدس و پاکی از گنجینه پنهان آفرینش است که با فروغ میلادش، واژه بلند «فضیلت» آشکار شد. او از افق آسمان عظمت و از مشرق پر فروغ ترین «اسماء» تجلّی کرد.

او، مادر کلمات محکم خداوند است و «خدا گونه» ذاتش در غیب، و نامعلوم است.

در افق و کرانه عظمتْ فروزان است، و خورشید، فروغ و درخشندگی از او دارد. او، منشأ نور عالم انوار است، و او، سرآغاز طلوع خورشیدها و ماه هاست. او، کهربای جان ها و عقل هاست، و کعبه عرفان و وصل هاست.

باری، «زهرا علیهاالسلام ، کوثر خدا، جلوه جمال او و تفسیر جلال اوست. زهرا علیهاالسلام ادامه رسول است و همتای علی. او، حصن محکم ولایت است و آموزگار مکتب شهادت؛ تلاوت بیداری است و بهار سرشار دل های آشنا. زهرا علیهاالسلام معرّف نهایت کمال زن است و اوج عروج یک انسان. چشمه غدیر در باغ دبستان سبز او جاری شد، و غدیری ها در دامان عصمتش به رویش رسیدند.

او، دریایی است بی کرانه، و کوهی است به بلندای تاریخ. از این روست که هر چه به قلّه اش نزدیک تر شویم، چشم انداز بیش تری می بینیم. سخنرانی او در مسجد، چون منشوری است که ابعادش به عدد زاویه دیدها و حوادث روزهاست.

به هر روی، می خواهم به عشق نوشیدن قطره ای از جام ولایتش، و برگرفتن نمی از یم وجودش، جلوه ای از جلوات و شمّه ای از ملکاتش را بنگارم.

آیا ممکن است؟

به راستی چگونه می توان سوزش شمع، خیزش موج، خروش طوفان، غرّش رعد، صلابت کوه، ریزش باران، صبوری سرو، و ایستادگی نخل را نوشت؟!

مگر می شود شخصیت والای فردی را که آسمان و خورشید و ماه، وسعت و نور و زیبایی را، و اقاقیا عطر را، کبوترانْ پرواز را و چشمه ها طهارت را، از او به عاریت گرفته اند، به تصویر و نگارش در آورد؟!

مگر ممکن است آن را که با خطّ خود، غزل آفتاب را بر پوست هر ستاره می نوشت، توصیف کرد؟!

او که طنین فریادش، همپای ضربت خندق است. او که در جغرافیای خانه گلی اش، تاریخ انسانیت تفسیر شد. او که در وسعت سینه سبز و پر سوزش، چگونگی دفاع از امام زمان خویش تحلیل شد. کسی که آفاق مکارمش بر ملکوتیان نیز ناپیداست.

چگونه می شود آن را که خورشید در تابوت او غروب کرد و فرشتگان به عشق دیدار او، به سجده افتادند و با اشک های شان راهش را تا به خدا علامت گذاردند، تجلیل کرد؟!

چگونه می شود آن را که بر دستش، عصای موسایی و در نَفَسش روح مسیحایی و بر لبش کلام محمّدی صلی الله علیه و آله را دارد، شناخت؟!

به راستی او، کوثر قرآن و مشکاة و مصباح خداست». (10)

آری، زبان از توصیف جمال و کمالش ناتوان است!

«ففاطمة الزهراء قطب الأولیاء و العرفاء و معراج الأنبیاء و الأوصیاء، صدرها خزانة الأسرار و وجودها ملتقی الأنوار، فهی حلقة الوصل بین انوار النبوّة و انوار الامامة». (11)

اوست که وقتی بر مقام خود در بهشت تجلّی می کند، آدم و پیامبران بعد از وی، به زیارتش می شتابند (12) و قداستش را تجلیل می کنند.

فاطمه جان! چه می توان گفت در شأن و منزلتت، که هیچ سخن و کلام را یارای آن نیست تا تجلّی گاه و مشرق مکارم و خصالت گردد، جز آنکه بگوییم: «تو، فاطمه ای!»، شاید این کلمه، چون آینه ای باشد تا پرتوی از جمالت را در خود منعکس سازد.

تو که اصل رحمت، منشأ رأفت، سرچشمه محبّت، محور عصمت، مرکز کمال و مشرق جمال خدایی! کدام قطره باران رحمت است که از ابر کوثرت نباریده، و کدام پرتو نور است که از خورشید کرامتت نتابیده، و کدام موج محبت است که از دریای وجودت طنین نیفکنده است؟!

زهرا جان! زنان بزرگ و نامور تاریخ، «آینه دار کمال» تو اند. موج صفا و مهر و محبّت همان چیزی است که جان تو از آن لبریز بود.

گرچه در ظاهر، ز «احمد» زاده ای * در حقیقت، «امّ اب» افتاده ای

تو، مادر پدری و مادر امامان؛ بانویی نمونه که فروزنده ترین خط آموزه های انسانی در مکتب او پدید آمد و گلواژه هایی که گلستانی آسمانی آفرید.

بدون تردید، فاطمه علیهاالسلام در رأس تمام «بانوان اسلام» است؛ بلکه او «سرور زنان جهان» است. زیرا او، تنها بانویی است که پدرش معصوم، شوهرش معصوم و دو فرزندش معصوم بوده، و خود نیز «معصومه» است. مهد پرورش او، محیط عصمت و طهارت بوده است؛ دوران کودکی خویش را در خانه اوّل شخص اسلام (پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ) که تحت تربیت مستقیم خدا بوده، سپری ساخت؛ دوران خانه داری و بچّه داری را در خانه دومین شخصیت ممتاز اسلام (علی بن ابیطالب علیه السلام ) گذراند و در این دوران کوتاه، دو پسر معصوم را تربیت کرد و دو دختر نمونه و شجاع!

از دامان عصمت فاطمه علیهاالسلام ، امامان معصومی که «ثقل» دیگر اسلام اند، متولّد شدند. در زمان حیات، چون بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد می شد، پیامبر به وی خوش آمد می گفت؛ آنگاه دست فاطمه را می بوسید و او را در جای خود می نشاند (13) و می فرمود: «فاطمه، مانند سایر زنان نمی باشد.» (14) او که محبوب ترین زنان نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود (15)و بوی بهشت را از او استشمام می کرد. (16) او که چون «روح و جان» در سینه پیامبر، جاری بود.

این سطور: فاطمه را بر افق مبین «فضائل و مکارم» زیارت می کند، و پرتوی از مکتب آن بزرگوار را در فراروی دوستان و پویندگان منهجش می افشاند. فروغ فاطمه را در معرفت و خداشناسی، ذکر و نیایش، تسبیح و تقدیس، نظاره می کند و نیز فاطمه را از منظر پدر، و پدر را از نگاه فاطمه می بیند. مقام امامت را تدوین و از نگاه فاطمه، افق این مکانت را می نگرد. علی علیه السلام را از منظر فاطمه، زیارت کرده و درس مهرورزی، عطوفت، فرمانبری را به همه همسران نیز می آموزد. و نیز فاطمه و فرزندان (عترت)، را به بحث می نشیند. پرتوی از مهر، عطوفت و نوع دوستی فاطمه به دیگران را می نگارد. قرآن از نگاه فاطمه و فاطمه از نگاه قرآن را به تفسیر در می آورد. معاد و فاطمه را تبیین می کند. به هر روی، فاطمه و پارسایی، زهد، سیاست، جهاد، آینده نگری، تحلیل جامعه و تبیین احکام و مکارم اخلاق و .... را، فراروی پویندگان «مکتب ثقلین» می نهد.امید است این اثر، «پرتوی از خصال آن خورشید عالم تاب» را بر جان ولایت مداران، جاری و با نمی از یم جلالت آن صدّیقه علیهاالسلام ملکوت جان های عاشق را به عطر «مکتب فاطمه» معطّر نماید. و ما نیز در سرای دگر، در پرتو شفاعت آن شفیعه بزرگوار، جرعه نوش «کوثر» ولای «عترت» باشیم. ان شاءاللّه بمنّه و کرمه

غلامعلی عباسی فردویی

جمادی الاولی 1426 ش.

فصل اوّل:پرتوی از خداپرستی فاطمه علیهاالسلام

فاطمه علیهاالسلام تربیت شده خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. او آموزه های خداشناسی را در مکتب وحی و در پرتو اشراق ملکوت، آموخته و جوهره یگانه ستایی و خداشناسی بود.

هی احمد الثّانی و احمد عصرها * هی عنصر التّوحید فی عرصاتها (17)

وجودش مشرق کلمات الهی بود و فروغ معرفة اللّه از آن ساطع. در دوره جنینی، انیس و همراز مادر بوده، با او سخن می گفت و با کلام مهر آگین خود، غبار هجران از چهره مادر می زدود.

کانت تحدث امّها و امّها * تکتمه اذا النّبی دخلا

فقال: یا بنت خویلد لمن * تحدثین و البیت خلا

فقالت: الجنین فی بطنی غدا * یؤنسنی حدیثه. قال: بلی

هی ابنتی و انّها الاثنی التی * قد قعدت بعضها المماثل (18)

نور فاطمه در ساق «عرش» خدا، تسبیح می گفت و وجود مبارکش اشراق فیض سرمدی بود.

چون او خود عرشی و بهشتی بود، توصیف خداوند بر زبانش فروغ قرآنی داشت، و تابش وحی بر جان عرشی فاطمه، کلماتی بسان وحی بر زبان او جاری می ساخت. در خطبه خویش در مسجد، در مقام حمد و ستایش خداوند چنین می گوید:

«الحمدللّه علی ما أنعم، و له الشّکر علی ما ألهم، و الثّناء بما قدم...؛ (19) ستایشْ ذات جامع کمالات را، که نعمت های بی پایان بر ما ارزانی داشته، و سپاس او را سزد که گوهر وجود ما را با فروغ الهام، تابناک ساخت. مجد و ثنا او را سزاوار است که نعمت های بی پایان و گسترده او که هرگز قابل شمارش نیست و چنان گسترده و بی پایان است که پاداش در مقابلش نمی توان یافت، و جاودانگی آن نعمت ها چنان است که قابل تصوّر نیست. پس، به پاس آن همه «نعمت» مردم را به شکرگزاری خود فرا خواند...».

در مقام شهادت و گواهی بر یگانگی خداوند می گوید:

«و اشهد ان لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له، کلمة جعل الاخلاص تأویلها، و خمّن القلوب موصولها، و انار فی الفکر معقولها...؛ (20) گواهی می دهم که به جز خدای یکتا، خدایی نیست. این شهادتْ کلمه ای است که اخلاص تأویل اوست، اقیانوس قلب و جان انسان از آن لبریز است، و فروغش آفاق فکر و اندیشه را در هم نوردیده؛ خدایی که فراتر از دیدن با چشم است، زبان را یارای توصیف او نیست و فراتر از اندیشه ها و پندارهاست. پدیده ها را در عدمستان به زیور وجود بیاراست و بدون هیچ گونه طرحی، آنها را صورت زیبا عنایت نمود. به قدرت و اراده خود آنها را به وجود آورد، بدون آنکه نیازی به آنها داشته باشد، جز آنکه اراده نمود تا حکمت خویش را استوار نماید و مردم را به طاعتش وا دارد و جلوه ای از قدرت خود را به نمایش گذارد...».

پرتوی از معرفت و یگانه ستایی فاطمه علیهاالسلام

الف) نیایش

«دعا و نیایش» تجلّی عشق است؛ سرود دل های پر کشیده از هستی خویش و پیوسته به ملکوت است؛ سکوت گویا و فریاد خاموش جان های عاشق است؛ زمزمه عشق است در خلوتگه یار؛ معراج روح است به سوی ابدیت؛ پرواز به سوی بی نهایت است و طلوع بر افق بیکران هستی.

«دعا» پیام بیداری، بازتاب عصاره عبودیت و بندگی، عروج از خاک بر افلاک، حضور در برابر خدا، و قداستِ عشق است در لباس فقر.

«دعا» پیوند عاشق است و معشوق؛ میثاق عبد است و معبود.

«دعا» دمیدن روح امید و حیات، خروج از غفلت، صفای دل، و بهار روح است.

«نیایش» بارقه عشق است از عمق فطرت انسانی، و نواختن درکوب رحمت الهی. «نیایش» رمز قرب و فناست، و پیوستن قطره به دریا. و در یک کلام، «دعا و نیایش» رویش، پویش و جوشش است.

پس، «مکتب فاطمه» مکتب عشق و عرفان است؛ عرفان فاطمه، اشراق ملکوت و بازتاب وحی بر آینه دل عرشی اوست، چنان که فروغ عرفان فاطمی ملکوت را نور باران می سازد.

به راستی «فاطمه» بر چه افقی می درخشد، و کلام سراسر نورش را چگونه می توان تفسیر کرد؟ که «عرشیان» هنوز از شرح و تفسیر «نیایش فاطمی» فراغت نیافته اند:

و اسئلک لذّة النّظر الی وجهک (21)؛

و اسئلک النظر الی وجهک و الشوق الی لقائک (22)؛

الّلهمّ اجعلنا ممّن کأنّه یراک الی یوم القیامة الّذی فیه یلقائک. (23)

اوست که فانی در عشق و محبّت خداوند است؛ آنگاه که پدر به او می گوید: «فاطمه جانم! اینک جبرئیل در کنار من است و از سوی خدا پیام آورده: فاطمه هر چه از خدا می خواهد، بخواهد که به او عطا می کنیم.» و او جواب می دهد:

«شغلتنی عن مسألة لذّة خدمته، لا حاجة لی غیر النّظر الی وجهه الکریم فی دار السلام». (24)

آری، فاطمه فقط او را می خواهد، و به زیارت جمال او می اندیشد!

به هر روی، از عرفان و دعای زهرا علیهاالسلام «فروغ قرآن» ساطع است. نیایش او، قرآنِ صاعد است؛ زیرا باران «وحی» بر جان زهرا علیهاالسلام شکوفه های عشق آفریده است.

ب) تسبیح

«تسبیح» تنزیه و ستودن خداوند است چون «سُبْحانَ اللّهِ عَمّا یصِفوُنَ» (25)، گاه در مقام تحمید است چون «سُبْحانَ الَّذی سَخَّرَ لَنا هَذا» (26) و گاه در مقام تعجّب چون «سُبْحانَ الَّذی اَسری بِعَبْدِهِ...» (27) و معانی دیگر، که تنزیه و ستودن خداوند، جوهره تسبیح است. در لغت چنین آمده: «التّسبیح: التّنزیه و التّقدیس و التّبرئة» (28).

فاطمه علیهاالسلام در این مقامْ بر بلندای آسمان معرفت می درخشد. او از قرآن آموخته که چگونه خدای را تسبیح گوید. سخنانش ترجمانی از آیات قرآن است. پرتوی از تسبیح آن حضرت، در این گفتار به درخشش آمده است:

«سبحان ذی العزّ الشّامخ المنیف. سبحان ذی الجلال الباذخ العظیم. سبحان ذی الملک الفاخر القدیم؛ (29) منزّه است خدای با عزّت، سربلند و سرافراز. منزّه است خداوندی که جلالتش بس بزرگ است. پاک و منزّه است خداوندی که فرمانروایی اش آمیخته به افتخار و ازلی است.»

«سبحان من یعلم جوارح القلوب. سبحان من یحصی عدد الذّنوب. سبحان من لا یخفی علیه خافیة فی الارض و لا فی السّماء....؛ (30) منزّه است پروردگاری که به اندام دل ها آگاهی دارد. پاک و منزّه است خدایی که شماره گناهان را می داند. منزّه است پروردگاری که هیچ امری در آسمان و زمین بر او پوشیده نیست...»

«سبحان من تواضع کلّ شی ء لعظمته. سبحان من ذلّ کلّ شی ء لعزّته. سبحان من خضع کلّ شی ء لأمره و ملکه. سبحان من انقادت له الأمور بأزمتها...؛ (31) پاک و منزّه است پروردگاری که تمام موجودات در برابر بزرگی و عظمت او سر تعظیم فرود آورده اند. منزّه است آنکه همه اشیاء در برابر عزّت او خوار و ذلیل اند. منزّه است ذاتی که هر چیزی در برابر فرمان و حکومتش خاضع است...»

ج) حمد

«حمد» مقام ستایش و سپاس است؛ خواه در مقابل نعمت، که «شکر» نام می گیرد، و خواه بدون نعمت، که آن ذاتْ استحقاق ستایش را دارد. در لغت چنین آمده: «والحمد هو الثّناء بالجمیل علی قصد التّعظیم و التّبجیل للممدوح سواء النّعمة و غیرها» (32).

مقام حمد، افق بلندی است که فروغ ستایش و سپاس از آن به ساحت معبود و معشوق می تابد. حمد کننده، سپاس ممدوح خود می گوید، چه مستغرق نعمت او باشد و یا نباشد. ذات حق را می ستاید؛ زیرا او سزاوار ثناست.

در این مقام نیز فاطمه علیهاالسلام عالی ترین الگوست. او از آموزه های وحی و دامان پدر نیکو گفتار و نیک رفتارش آموخته که در این «محراب» با معشوق خود چگونه سخن گوید و با چه کلام و گویشی با خدا راز و نیاز کند. گویی فروغ آیات خداوند است که از جان فاطمه علیهاالسلام به ساحت ملکوت برمی تابد و منعکس می گردد. آن حضرت در مقام آن حضرت حمد و سپاس، «نعمت های معنوی» را بر «نعمت های مادی» مقدم ساخته و چنین به ستایش پرداخته است:

«الحمدللّه الّذی بنعمه بلغت ما بلغت من العلم به، و العمل له، و الرّغبة الیه، و الطّاعة لامره. و الحمدللّه الّذی لم یجعلنی جاهدا لشی ء من کتابه، و لا متحیرا فی شیی ء من امره. و الحمدللّه الّذی هدانی الی دینه، و لم یجعلنی اعبد شیئا غیره؛ (33) ستایش مخصوص خداوندی است که ما را در پرتو نعمت هایش قرار داده و شناخت به او که از بالاترین نعمت هاست به ما ارزانی داشته و پاس بندگی اش را به ما عنایت نموده و دل های ما را به سوی خود متوجه ساخته و اطاعت اوامرش را بر ما لازم گردانیده است. سپاس او را می گویم که مرا منکر آیات کتابش قرار نداده [بلکه فروغ آیات قرآن بر جانم جاری گشته] و نیز با بصیرت مرا هدایت کرده که سرگردان و متحیر در منهج بندگی اش نیستم. او را سپاس می گویم که مرا به دین خود هدایت کرد و جز بندگی خودش چیزی در جانم ننهاد و فقط پرستش خودش را به من ارزانی داشت.»

«و الحمدللّه الّذی لم یجعلنی کافرا لأنعمه، و لا جاهدا لفضله، فالخیر منه، و هو اهله....». (34)

و در مقام حمد خداوند، به پاس رفعت و جلالتش، چنین می گوید:

«الحمدللّه العلی المکان، الرّفیع البنیان، الشّدید الامکان، العزیز السّلطان، العظیم الشّأن، الواضح البرهان، الرّحیم الرّحمن، المنعم المنّان. الحمدللّه الّذی احتجب عن کلّ مخلوق یراه بحقیقة الرّبوبیة و قدرة الوحدانیة....؛ (35) سپاس شایسته خداوندی است که مکانش بلند، بنیانش برتر و پابرجا، ارکانش استوار، سلطنتش پایدار، مقامش رفیع، برهانش روشن و [نیز [بخشنده، مهربان، روزی رسان و منّان است. ستایش از آنِ خداوندی است که از هر مخلوقی که او را به حقیقت ربوبی و قدرت خداوندی شناخت، مستور مانده است. دیدگانْ او را نمی یابند و اخبارْ او را در بر نمی گیرد.» (36)

«اللّهمّ لک الحمد ملاء السّموات السّبع، و ملاء طباقهنّ، و ملاء الأرض السبع، و ملاء ما بینهما، و ملاء عرش ربّنا الکریم، و میزان ربّنا الغفّار، و مداد کلمات ربّنا القهّار، و ملاء الجنّة و ملاء النّار، و عدد الثّری و الماء، و عدد ما یری و ما لا یری.» (37)

«الحمدللّه الّذی لا ینسی من ذکره. الحمدللّه الّذی لا یخیب من دعاه. الحمدللّه الّذی من توکل علیه کفاه. الحمدللّه سامک السّماء، و ساطح الأرض و حاصر البحار، و ناضد الجبال و بارئ الحیوان و خالق الشّجر و فاتح ینابیع الأرض....» (38)

«الحمدللّه رفیع الدّرجات، منزل الآیات، واسع البرکات، ساتر العورات، قابل الحسنات، مقیل العثرات، منفّس الکربات، منزل البرکات، مجیب الدّعوات، محیی الأموات، اله من فی الأرض و السّموات.» (39)

و نعمت «عبادات و مکارم اخلاق» را چنین می ستاید:

«الحمدللّه علی کلّ حمد و ذکر و شکر و صبر و صلاة و زکاة و قیام و عبادة و سعادة و برکة و زیادة و رحمة و نعمة و کرامة و فریضة و سرّاء و ضرّاء، و شدّة و رخاء، و مصیبة و بلاء، و عسر و یسر، و غناء و فقر، و علی کلّ حال و فی کلّ أوان و زمان و کلّ مثوی و منقلب و مقام؛ (40) سپاس و ستایشْ خداوند را سزد بر هر مدح و ذکرش و بر هر شکر و صبر. او را سپاس می گوییم بر هر نماز و زکات، در هر قیام و عبادتی، بر هر سعادت و کامیابی و بر هر برکت و زیادتی. او را حمد می کنیم بر هر رحمت و نعمتی و او را ثنا می گوییم بر هر کرامت و فریضه ای. بر هر خوشی و ناخوشی، او را سپاس گزاریم. در هنگامه های سخت و آسایش، او را ستایش گویم. و در هر مصیبت و بلایی، ساحتش را می ستاییم و در هر تنگنا و گشایشی، او را حمد می گوییم. بر هر بی نیازی و فقری، شکر او می گوییم و در هر زمان و هر مکان و در حرکت و توقّف و در هر لحظه و جایگاه، او را سپاس گزاریم.»

فاطمه علیهاالسلام در مقام حمد و تسبیح خداوند، اوج بندگی را به نمایش می گذارد. گویی رسول خدا در محراب به راز و نیاز در محراب نشسته است؛ چه سخنان فاطمه، عطر سخنان محمّد صلی الله علیه و آله را دارد! گویی فروغ یک آفتاب است که از دهان این دو ساطع است!

هنگامی که فاطمه علیهاالسلام با خدای خود به راز و نیاز می پردازد و از محضر آن فیاض مطلق، «فیض» می طلبد و هنگامه می آفریند:

گاه، چون توبه کنندگان به پناه آمده، چنین زمزمه می کند:

«اللّهمّ انّی اسئلک قول التّوّابین و عملهم و نجاة المجاهدین و ثوابهم و تصدیق المؤمنین و توکلهم....». (41)

و گاه دیگر، چون بنده ای فانی در محبّت معشوق می گوید:

«یا ربّ لیست من أحد غیرک تثلج بها صدری، و تسرّ بها نفسی، و تقرّ بها عینی، و یتهلّل بها وجهی، و یسفر بها لونی، و یطمئنّ بها قلبی....». (42)

«یا من بابه مفتوح لداعیه، و حجابه مرفوع لراجیه، یا ساتر الأمر القبیح و مداوی القلب الجریح، لا تفضحنی فی مشهد القیامة....». (43)

باری، نیایش و دعاهای آن حضرت ترجمانی از وحی و آیات قرآنی است و هر جمله خود، «تفسیری» می طلبد که این نوشتار مختصر را نمی گنجد.

او، بر سجاده نیایشْ خود را در محضر حق می بیند، و این گونه خدا را می خواند:

«اللّهمّ قد تری مکانی و تسمع کلامی و تطّلع علی أمری و تعلم ما فی نفسی و لیس یخفی علیک شی ء من أمری ...؛ (44) پروردگارا! جایگاهم را می بینی، و سخنم را می شنوی، و بر تمام امورم آگاهی... و تو، پروردگاری هستی که گناهان را می بخشی.

به غیر از من، کسانی را می یابی که عقاب فرمایی ولی جز تو، چه کسی مرا ببخشاید؟ تو، از عذاب من بی نیازی و من، نیازمند رحمت و لطف تو هستم. پس به سبب نیاز من به تو و بی نیازی ات از من و قدرت و سلطنت تو بر من، از تو می خواهم که دعاهایم را مقرون اجابت فرمایی.

آفریدگارا! خودبینی، کبر، ریا، تجاوز، حسد، ناتوانی، شک، سستی، ناراحتی، انواع بیماری ها، خذلان، نیرنگ و فساد را از تمام جوارح و اندامم دور دار، و مرا به سوی آنچه دوست داری و تو را خشنود می سازد، راهنمایی کن؛ ای مهربان ترین مهربانان!

بر محمّد و آلش درود فرست، گناهم را ببخش، عیبم را بپوشان، ترسم را ایمنی بخش، گرفتاری ام را جبران فرما، فقرم را به بی نیازی مبدّل فرما، حاجتم را آسان گردان، از لغزشم در گذر، آن چه را که در پی آن هستم و نیز هر آن چه از من پنهان و آشکار است و مواردی را که از تو در هراسم، کفایت فرما. ای مهربان ترین مهربانان!

خدایا! از کسی که بر من ستم روا می دارد، انتقام گیر و مرا بر هر که با من دشمن است، یاری فرما. خداوندا! مصیبت و گرفتاری ام را در دینم قرار مده و دنیا را مقصود و مقصدم قرار مده.

معبودا! تو بخشنده ای و بخشایش را دوست داری؛ پس، از من در گذر که جز تو کسی گناهان را نمی بخشد.

بار الها! از تو تعجیل در سلامتی، و صبر در مصیبت ها، و خروج از دنیا به سوی رحمتت را خواستارم.» (45)

د) تسبیحات فاطمه علیهاالسلام

باری، نور فاطمه در ساق عرش «ذکر خدا» می گفت، او با یاد خدا مأنوس است؛ یاد خدا، او را آرام و خشنود می سازد؛ از این رو، پیامبر صلی الله علیه و آله ذکرهایی به دخترش آموخت تا هنگام خواب و بعد از نماز بخواند. این اذکار به «تسبیح فاطمه علیهاالسلام » نام گرفت؛ این ذکرها بود که «مریم اسلام» را خشنود می ساخت. علاّمه مجلسی در این باره می نگارد:

چون امیرمؤمنان علیه السلام زحمت طاقت فرسای همسرش را در منزل مشاهده کرد، فاطمه را نزد پیامبر فرستاد تا خدمتگزاری تقاضا کند. فاطمه به محضر پدر بزرگوارش شرفیاب شد؛ ولی چون عده ای نزد او بودند، تقاضای خود را ابراز نکرد و برگشت. پیامبر دریافت که فاطمه برای خواسته ای نزد او آمده بود. لذا فردای آن روز، به خانه دخترش آمد و پرسید: برای چه دیروز پیش من آمدی؟ فاطمه شرمش آمد که بازگو کند. علی علیه السلام خواسته فاطمه و مشکلات و زحمت های فراوان زندگی اش را بیان کرد و گفت: من، او را خدمت شما فرستادم تا خادمه ای به او عطا فرمایید.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «افلا ادلّک یا فاطمة، علی ما هو خیر لک من الخادم فی الدّنیا (46)؛ ای فاطمه! آیا نمی خواهی تو را به چیزی راهنمایی کنم که برایت در دنیا از خدمتکار، بهتر و نیکوتر باشد؟»

عرض کرد: بله، می خواهم ای رسول خدا! آنگاه حضرت، همین «تسبیح» را به دخترش یاد داد تا هنگام خواب و در تعقیب نماز بخواند.

فاطمه پس از فرا گرفتن تسبیح، در مقابل پدر، گفت: «رضیتُ عن اللّه و عن رسوله، رضیتُ عن اللّه و عن رسوله». (47)

«یاد خدا» موجب آرامش فاطمه و نیل به مقام رضوان بود. او، هدیه ای از پدر دریافت کرد که امام صادق علیه السلام در فضیلت آن چنین فرمود:

«تسبیح فاطمة فی کلّ یوم دبر کلّ صلاة احبّ الی من صلاة الف رکعة فی کلّ یوم (48) و انّا لنأمر صبیاننا به کما نأمرهم بالصّلاة؛ (49) تسبیح فاطمه در هر روز بعد از هر نمازی (نمازهای پنج گانه) محبوب تر است نزد من از هزار رکعت نماز [مستحبی [در هر روز. و ما، فرزندان خود را همان گونه که به نماز امر می کنیم، به گفتن این تسبیح نیز دستور می دهیم.»

در منزلت این تسبیح، همین بس که امام باقر علیه السلام می فرماید:

«ما عبداللّه بشی ء من التّحمید أفضل من تسبیح فاطمة علیهاالسلام ، و لو کان شی ء أفضل منه لنحله رسول اللّه فاطمة؛ (50) خداوند به عملی برتر از تسبیح فاطمه علیهاالسلام عبادت نگردیده، و اگر چیزی از آن برتر بود، پیامبر صلی الله علیه و آله هر آینه آن را به فاطمه می بخشید.»

ده ها روایت در فضیلت و چگونگی این تسبیح، از سوی ائمّه هدی علیهم السلام وارد شده است. (51)

ه.) شکوفه های رضایت

به هر روی، فاطمه در مقام ذکر و نیایش بر افق ملکوت می درخشد. او از خدا خشنود (راضیه)، و خدا از وی خشنود است (مرضیه)؛ چرا که فاطمه در عشق و محبت به خداوند فانی است. از این رو، زمزمه اش این بود:

«رضیتُ بما رضی اللّه و رسوله». (52)

سلمان می گوید: در محضر رسول خدا بودم؛ ناگاه زهرا علیهاالسلام با حالتی محزون وارد شد و از طعن و آزار زنان قریش گله کرد که او را به مردی فقیر (علی علیه السلام ) تزویج کرده است! پدر، حضورش را گرامی داشت و دست لطف و مهربانی بر سرش کشید؛ سپس فرمود:

«این عقد، به فرمان خدا بوده و شما دو نفر، برگزیده خدا و کفو هم هستید.»

زهرا علیهاالسلام سر بر آسمان برداشت و با شادمانی گفت:

«رضیتُ باللّه ربّا و بک یا ابتاه نبیا و بابن عمّی بعلاً و ولیا». (53)

هنگام خواستگاری علی علیه السلام نیز پیامبر با دخترش به مشورت نشست، فاطمه از پدرش پرسید: نظر شما چیست؟ رسول خدا فرمود: «اذن اللّه من السّماء؛ خداوند از آسمان اذن داده است.» فاطمه گفت: «خشنودم به آنچه که خدا و پیامبر را خشنود سازد.»

روزی حسین علیه السلام در دامان مادرش بود، پیامبر صلی الله علیه و آله او را در آغوش گرفت و سپس بر قاتلان حسین علیه السلام نفرین کرد. فاطمه علیهاالسلام پرسید: پدر جان! چه می گویید؟ حضرت فرمود:

«از مصائب و آینده او یاد می کنم. گویا هم اکنون جایگاه شهادت او و یارانش را می بینم که چگونه برای رسیدن به «شهادت» بر هم سبقت می گیرند.»

فاطمه علیهاالسلام از قاتل و مکان شهادت فرزندش پرسید؛ رسول خدا فرمود:

«در سرزمین کربلا و به دست بدترین افراد به شهادت می رسد.»

آنگاه رسول خدا پیرامون عظمت و منزلت حسین علیه السلام مطالبی بیان کرد. در این هنگام، فاطمه علیهاالسلام گفت: «یا ابة سلّمتُ و رضیتُ و توکلتُ علی اللّه».

پیامبر صلی الله علیه و آله دست مبارکش را بر قلب و دیدگان وی کشید و فرمود:

«انّی و بعلک و انت و ابناک فی مکان تقرّ عیناک و یفرح قلبک (54)؛ همانا من، شوهرت، تو و فرزندانت در جایگاهی هستیم (مقام قرب الهی) که به سبب آن، دیدگانت روشن و قلبت شادمان می شود.»