و براى خاموش كردن نور اسلام آشكار، بسيج
گشتيد، و به از بين بردن سنتهاى پيامبر برگزيده ، روى آورديد، و حركتهاى منافقانه
آغاز كرديد، و براى نابودى اهل بيت او، در پشت تپه ها و درختان كمين كرديد، و ما
براى مصيبتهايى كه چونان خنجر بران ، يا فرو رفتن سنان در شكم است ، چاره اى جز صبر
نداريم .
12- اثبات ارث با استدلالهاى قرآنى
و شما امروز گمان بريد كه براى ما ارثى نيست !
آيا حكم عصر جاهليت را مى طلبيد؟
(براى اهل يقين چه حكمى بالاتر و بهتر از حكم خداست ؟)
آيا نمى دانيد؟ در حاليكه براى شما مانند آفتاب درخشان ، روشن است كه من دختر
پيامبرم
اى مسلمانان ! آيا سزاوار است كه ارث پدرم را از من بگيرند؟
اى پسر ابى قحافه ! آيا در كتاب خداست كه تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث
نبرم ؟ عجب بدعت تازه و زشتى آورده اى !
آيا آگاهانه و بعمد، كتاب خدا را ترك كرده به آن پشت كرده ايد؟
زيرا قرآن مى گويد:
(سليمان از داوود پيامبر ارث برد)
و در آيه ديگر، آنجا كه داستان زكريا را بيان مى كند مى گويد:
زكريا عرض كرد:
(پروردگارا! مرا فرزندى عنايت فرما، تا از من و آل يعقوب ارث برد.)
و فرمود:
(خويشاوندان رحمى اولى ، به يكديگرند)
و قال : يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين
(107)
و قال : ان ترك خيرا الوصية للوالدين والاقربين بالمعروف حقا على المتقين
(108)
و زعمتم ان لا حظوه لى و لا ارث من ابى و لا رحم بيننا؟!
افخصكم الله بايه اخرج منها ابى ؟
ام هل تقولون اهل ملتين لا يتوارثان ؟
اولست انا و ابى من اهل ملة واحده ؟
ام انتم اعلم بخصوص القرآن
و عمومه من ابى وابن عمى ؟
فدونكها مخطومه مرحوله تلقاك يوم حشرك ، فنعم الحكم الله والزعيم محمد و الموعد
القيامه و عن الساعه يخسر المبطلون و لا ينفعكم اذ تندمون و (لكل نباء مستقر و سوف
تعلمون
(109) من ياتيه عذاب يخزيه و يحل عليه عذاب مقيم )
ثم رمت بطرفها نحو الانصار فقالت :
13- توبيخ الانصار على خذلاتهم
يا معشر الفتية و اعضاد المله و حضنه الاسلام ! ما هذه
الغميزه فى حقى والسنه عن ظلامتى ؟
اما كان رسول الله صلى الله عليه و آله ابى يقول (المرء يحفظ فى ولده )
و فرمود:
(خداى تعالى به شما درباره اولاد، وصيت مى كند، كه براى پسر دوبرابر بهره دختر است
)
و فرمود:
(هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد، وصيت كنيد براى پدر و مادر و نزديكان ، كه حكمى
است حق براى پرهيزكاران )
شما گمان كرده ايد كه بهره اى ندارم و از پدرم ، پيامبر صلى الله عليه و آله ارث
نمى برم ؟
آيا خدا شما را مخصوص آيه اى فرمود كه پدرم را از آن بيرون كرده ؟ يا آن كه مى
گوييد اهل دو كيش از يكديگر ارث نمى برند؟
و يا من و پدرم را اهل يك دين و آيين نمى دانيد؟
يا آن كه شما به آيات خاص و عام قرآن ، از پدرم صلى الله عليه و آله و پسر عموى من
، على بن ابيطالب داناتريد؟
ابابكر! اينك اين تو و اين شتر خلافت ، شترى مهارزده ، و رحل نهاده ، برگير و ببر،
با تو در روز قيامت ملاقات خواهد كرد
چه نيكو داورى است خدا، و نيكو دادخواهى است محمد صلى الله عليه و آله و چه خوش
وعده گاهى است قيامت !!
در آن روز اهل باطن زيان مى برند، آنگاه ديگر پشيمانى سودى ندارد
(و براى هر خبرى ، قرارگاهى است ، پس خواهيد دانست كه عذاب خواركننده بر سر چه كسى
فرود خواهد آمد، و عذاب جاويدان چه كسى را در بر خواهد گرفت .)
آنگاه رو به سوى انصار كرده چنين گفت
13- نكوهش از سستى انصار
اى انجمن نقباء و مؤ منين ! اى بازوان ملت ! اى حافظان اسلام ! اين غفلت و سستى
چيست كه در حق من روا مى داريد؟ و چرا برابر دادخواهى من سهل انگاريد؟
آيا پدرم رسول خدا نمى فرمود:
بايد حرمت هر كس در مورد فرزندان او حفظ شود؟
سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالة و لكم طاقه بما احاول و
قوه على ما اطلب و ازاول
اتقولون مات محمد صلى الله عليه و آله ؟
فخطب جليل استوسع وهيه واستنهر فتقه وانفتق رتقه ، اظلمت الارض لغيبته و كسفت
الشمس والقمر وانتثرت النجوم لمصيبته و اكدت الامال و خشعت الجبال و اضيع الحريم و
ازيلت الحرمة عند مماته فتلك والله النازله الكبرى والمصيبه العظمى لا مثلها نازله
و لا بائقه عاجله
اعلن بها كتاب الله جل ثنائه فى افنيتكم و فى ممساكم و مصبحكم ، يهتف فى افنيتكم
هتافا و صراخا و تلاوة و الحانا و لقبله ما حل بانبياء الله و رسله ، حكم فصل و
قضاء حتم
(و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و
من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين
(110)
14- دعوة الناس الى انصافها
ايها بنى قيله ءاهضم تراث ابى ؟
و انتم بمراى منى و مسمع و منتدى و مجمع
تلبسكم الدعوه و تشملكم الخبرة و انتم ذووالعدد
با چه سرعتى دچار اعمال ناپسند شديد! و چقدر زود، آب از دهان و دماغ بز لاغر فرو
ريخت ؟ ((دچار غفلت شديد)) در حالى كه
شما انجمن انصار، توان گرفتن حق ما را داريد، و نيروى كافى براى حمايت من در
دادخواهى وجود دارد. آيا مى گوييد: محمد صلى الله عليه و آله مرد!
آرى وفات پيامبر صلى الله عليه و آله مصيبتى بزرگ است ، مصيبتى در نهايت بزرگى و
وسعت ، كه شكاف زخم آن بسى فراخ است ، و زخمهاى گذشته دل را دوباره باز كرد، و زمين
با غيبت او تاريك شد، و ستارگان بى فروغ شدند، و آرزوها به نااميدى گراييد، و كوهها
از جاى خود فرو ريخت ، و حرمت اهل پيامبر صلى الله عليه و آله ضايع شد.
آرى پس از مرگ ، احترامى براى كسى باقى نماند.
پس اين مصيبت ، بس بزرگ بود، و همانند نداشت ، كه هيچ بلايى به پايه آن نمى رسد، و
اين را كتاب خدا آشكارا تذكر داد، همان كتابى كه در خانه هايتان و در مجالس روز و
شب شما، آرام و با صدا، با قرائت و لحن زيبا، آن را مى خوانيد
اين مصيبت ، پيش از اين به ديگر پيامبران آسمانى نيز وارد آمد، حكم حتمى خدا، و
قضاى قطعى الهى است (كه فرمود)
((محمد صلى الله عليه و آله نيست مگر پيامبرى كه پيش از وى
پيامبران ديگرى در گذشتند، پس اگر او بميرد، و يا كشته شود، به عقب بر مى گرديد؟ و
آن كس كه به عقب برگردد، به خدا زيانى نمى رساند و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد
داد))
14- دادخواهى از مسلمين
آوه ! پسران قيله !(111)
پيش چشم ما ميراث پدرم را ببرند و حرمت نگه ندارند
در حالى كه داراى انجمن و اجتماعيد.
صداى دعوت مرا همگان مى شنويد، و از حال من از هر جهت آگاهيد، و داراى نفرات رزمى و
ذخيره ايد، داراى ابزار جنگى و قوه ايد
والعدة والاداه و القوة و عندكم السلاح والجنه
توافيكم الدعوه فلا تجيبون و تاتيكم الصرخه فلا تغيثون و انتم موصوفون بالكفاح ،
معروفون بالخير والصلاح ، والنخبة التى انتخبت و الخيرة التى اختيرت لنا اهل البيت
قاتلتم العرب و تحملتم الكد و التعب و ناطحتم الامم و كافحتم البهم ، لا نبرح او
تبرحون ، نامركم فتاتمرون
حتى اذا دارت بنا رحى الاسلام و در حلب الايام و خضعت نعره الشرك و سكنت فوره الافك
و خمدت نيران الكفر و هداءت دعوة الهرج و استوسق نظام الدين فانى حرتم بعد البيان و
اسررتم بعد الاعلان و نكصتم بعد الاقدام و اشركتم بعد الايمان ؟
(الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم من بعد عهدهم و هموا باخراج الرسول و هم بدعواكم
اول مره اتخشونهم فالله احق ان تخشوه ان كنتم مؤ منين
(112)
15- اسباب تساهل الناس فى نصرها
الا و قد اءرى ان قد اخلدتم الى الخفض و ابعدتم من هو احق
بالبسط والقبض و خلوتم بالدعه و نجوتم من الضيق بالسعه
فمججتم ما وعيتم و دسعتم الذى تسوغتم
(فان تكفروا انتم و من فى الارض جميعا فان الله لغنى حميد(113)
انواع اسلحه و زره و سپر نزد شماست
صداى دعوت من به شما مى رسد، ولى جواب نمى دهيد!؟ و ناله فريادخواهى من به گوشتان
مى رسد. ولى مرا يارى نمى كنيد!
و حال آن كه به شجاعت و جنگاورى معروفيد، و به خير و صلاح مشهور. شما برگزيدگانى
بوديد كه انتخاب مى شديد و انتخاب شوندگانى كه برگزيده شديد با عرب و بت پرستان
درافتاديد و تحمل رنج و زحمت نموديد، با امتهاى سركش ، به رزم پرداختيد، و با
پهلوانان به نبرد برخاستيد.
همواره ما فرمانده بوديم شما فرمانبر، ما امر مى كرديم و شما تسليم اوامر ما بوديد
تا آسياب اسلام به گردش افتاد و پستان روزگار به شير آمد، و نعره هاى شرك آميز
خاموش شد، و ديگهاى طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش گشت ، و نداهاى هرج و
مرج طلب ساكت شد، و نظام دين استوار گرديد.
پس چرا امروز بعد از اقرار و اعتراف ، سرگردان شديد؟ و پس از آشكار كردن عقيده
امروز پنهانكارى داريد؟ و بعد از آن پيشگامى ، به عقب بر مى گرديد؟ و بعد از ايمان
، شرك آوريد؟ ((آيا نمى جنگيد با گروهى كه عهد شكستند؟ و
خواستند رسول خدا را اخراج كنند با آنكه آنها آغازگر جنگ بودند، آيا از آنان مى
ترسيد؟ در حالى كه سزاوار است كه از او بترسيد اگر مؤ منيد.))
15- علل سستى مردم
اما جز اين نيست كه به تن آسايى خو كرده ايد، و امام واقعى خود را از زمامدارى دور
كرده ايد، و با رفاه و آسايش خلوت كرده ايد، و از سختى زندگى به راحتى و خوشگذرانى
رسيده اند، به همين سبب آنچه را كه حفظ كرده بوديد، از دست داديد، و آنچه را كه فرو
برديد. استفراغ كرديد پس بدانيد!
(اگر شما و هر كه در زمين است كافر شويد، خداى تعالى بى نياز از همگان است )
الا و قد قلت ما قلت على معرفه منى بالخذله التى خامرتكم
والغدره التى استشعرتها قلوبكم
و لكنه فيضه النفس و نفثه الغيظ و خور القناه و بثه الصدر و تقدمه الحجه
فدونكموها فاحتقبوها دبره الظهر، نقبه الخف ، باقيه العار، موسومه بغضب الجبار و
شنار الابد، موصوله بنار الله الموقده التى تطلع على الافئده فبعين الله ما تفعلون
(و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون
(114))
و انا ابنة نذير لكم بين يدى عذاب شديد
فاعملوا انا عاملون وانتظروا انا منتظرون
فقال ابابكر سمعت رسول الله يقول : نحن معاشر الانبياء
لانورث درهما و لا دينارا
16- علل انصراف الناس عن حكم القرآن
فقالت : سبحان الله ! ما كان رسول الله صلى الله عليه و آله
عن الكتاب صادفا و لا لاحكامه مخالفا بل كان يتبع اثره و يقفو سوره افتجمعون الى
الغدر اعتلالا عليه بالزور؟
و هذا بعد وفاته شبيه بما بغى بغى له من الغوائل فى حياته هذا كتاب الله حكما عدلا
و ناطقا فصلا يقول :
يرثنى و يرث من آل يعقوب
(115)
بدانيد! آنچه را كه من گفتم از روى آگاهى كامل بود، از سستى شما، و هماهنگ شدن
قلبهايتان با بى وفائى و خيانت شما آگاهم
چه كنم ، اينها جوشش دل اندوهگين است ، و راه بيرون ريختن خشم و غضب ، و آنچه را كه
جانم نمى تواند تحمل كند از سينه بيرون ريختم ، و حجت و برهان را از اين راه در پيش
روى شما قرار دادم .
پس خلافت را بگيريد و برويد، ولى بدانيد پشت اين شتر خلافت زخم است ، و پاى آن تاول
زده ، عار و ننگ آن باقى است ، و نشان از غضب خدا دارد و ننگ ابدى و جاويدان ، و هر
كس كه آن را بگيرد، فردا به آتش برافروخته خدا، كه بر قلبها احاطه دارد، وارد مى
شود. آنچه انجام مى دهيد برابر چشم خداست
(و بزودى آنان كه ستم كردند، خواهند دانست كه به كدام جايگاه آتشينى باز مى گردند).
مردم ! من دختر آن كس هستم كه شما را از عذاب جهنم كه در پيش روى ماست ، خبر داد
(پس هر چه مى توانيد انجام دهيد، ما هم به دنبال كار خود مى رويم ، شما منتظر
بمانيد، كه ما هم منتظر خواهيم ماند).
ابابكر گفت از پيامبر شنيدم كه مى فرمود:
ما گروه پيامبران درهم و دينار به ارث نمى گذاريم !
حضرت زهرا عليها السلام در پاسخ فرمود:
16- علل روى گردانى مردم از قرآن
سبحان الله ! در شگفتم از اين تهمت ! پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از كتاب خدا
رويگردان نبوده ، و مخالف احكام قرآن كريم نبود، همواره پيرو قرآن بود، و دنبال
سوره ها و آيات آن مى رفت
آيا براى توطئه اجتماع كرده و به نيرنگ و دروغ مى خواهيد به پيغمبر اسلام صلى الله
عليه و آله دروغ و بهتان بنديد؟ اين كار شما پس از وفات او، مانند فتنه هايى است كه
در زمان حياتش براى نابودى او به وجود مى آورديد.
شما كه مى گوييد پيغمبر ارث نمى گذارد، اينك اين كتاب خدا، بين من و شما داورى عادل
، و گوينده و جداكننده حق و باطل ، است كه مى گويد.
زكرياى پيامبر به خدا فرمود:
((فرزندى به من عطا فرما كه از من و آل يعقوب ارث برد))
و ورث سليمان داود(116)
فبين عزوجل فيما وزع عليه من الاقساط و شرع من الفرائض والميراث و اباح من حظ
الذكران والاناث ما ازاح علة المبطلين و ازال التظنى و الشبهات فى الغابرين :
(كلا بل سولت لكم انفسكم امرا فصبر جميل و الله المستعان على ما تصفون
(117))
فقال ابابكر: الناس حكم بينى و بينك ، و انهم بايعونى
17- اسباب اسراع الناس الى الباطل
معاشر الناس ! المسرعه الى قيل الباطل المغضيه على الفعل
القبيح الخاسر
(افلا تتدبرون القران ام على قلوب اقفالها)
كلا بل ران على قلوبكم ما اساتم من اعمالكم فاخذ بسمعكم و ابصاركم و لبئس ما تاولتم
و ساء ما به اشرتم و شر ما منه اعتضتم
لتجدن و الله محملة ثقيلا و غبه وبيلا اذا كشف لكم الغطاء و بان ماوارئه الضراء و
بدالكم من ربكم ما لم تكونوا تحتسبون
و خسر هنا لك المبطلون
(118)
و باز در آيه ديگرى مى فرمايد:
((سليمان پيغمبر از داود (عليه السلام ) ارث برد))
خداوند متعال در تقسيم سهميه ها بيان روشنى دارد، و واجبات و سهم ارث هر يك از
افراد را مشخص كرده است ، و سهم ارث فرزندان دختر و پسر را به گونه اى توضيح داد كه
بهانه هاى اهل باطل را بر طرف كرد، و مجال گمان و شك و ترديد، تا قيامت براى هيچ
فردى باقى نگذاشت .
چنين نيست كه شما مى گوييد،
(بلكه نفسهاى اماره شما، كارى را براى شما جلوه داده است ، پس من چاره اى جز صبر
نيكو ندارم ، و از خداوند يارى مى طلبم بر آنچه شما توصيف مى كنيد.)
ابابكر براى ساكت كردن مردم گفت :
(اى دختر پيامبر اين مردم بين من و شما داورى خواهند كرد كه با من بيعت كرده اند.)
پس از اظهار نظر مجدد ابابكر و عوام فريبى او، خطاب به مردم فرمود
17- علل سير ارتجاعى مردم
اى گروه مردم ! كه به سوى شنيدن حرفهاى بيهوده شتاب مى كنيد، و كردار زشت زيانبار
را ناديده مى گيريد
آيا در قرآن انديشه نمى كنيد؟ يا آن كه بر دلهاى شما مهر زده شد؟
نه بلكه آنچه از اعمال زشتى كه انجام داده ايد
(تيرگى آن دلهاى شما را فراگرفته است ، و گوشها و چشمهايتان را پر كرده است )
بسيار بد به تاويل قرآن روى آورديد، و بر راهى را پيشنهاد كرديد، و بد معامله اى
انجام داده ايد!
به خدا سوگند، تحمل اين بار براى شما سنگين و سرانجام آن پر از وزر و بال است ، آن
روزى كه پرده ها براى شما بالا رود، و زيان آن روشن گردد، و آنچه را كه حساب نمى
كرديد بر شما آشكار گردد، آنگاه روشن مى شود كه اهل باطل زيانكارند و چاره اى
نخواهند داشت .(119)
خطبه دوم : ((سخنرانى
در جمع زنان مهاجر و انصار))
در روزهاى سخت بيمارى فاطمه عليها السلام ، زنان مهاجرين و انصار به عيادتش
رفتند و عرض كردند، اى دختر پيغمبر، چگونه صبح كردى ، با بيمارى چه مى كنى ؟
حضرت زهرا عليها السلام پس از حمد خدا و درود بر پدرش فرمود:
حديث 58 :
1- توبيخ الناس على الانقلاب الرجعى
قالت : اصبحت و الله عائفه لدنيا كن ، قاليه لرجالكن ،
لفظتهم بعد ان عجمتهم و شنئتهم بعد ان سبرتهم
فقبحا لفلول الحد والعب بعد الجد و قرع الصفاه و صدع القناه و خطل الآراء و زلل
الاهواء:
و بئس ما قدمت لهم انفسهم ان سخط الله عليهم و فى العذاب هم
خالدون
(120)
لا جرم لقد قلدتهم ربقتها و حملتهم اوقتها و شننت عليهم غاراتها، فجدعا و عقرا و
بعد للقوم الظالمين .
2- اسباب مظلومية اميرالمؤ منين على (عليه السلام )
و يحهم انى زعزعوها عن رواسى الرساله و قواعد النبوة و
الدلاله و مهبطالروح الامين و الطبين بامور الدنيا والدين ؟
الا ذلك هو الخسران المبين !
و ما الذى نقموا من ابى الحسن ؟
نقموا منه و الله نكير سيفه و قلة مبالاته لحتفه و شدة وطاءته و نكال وقعته و تنمره
فى ذات الله .
3- خصائص حكومة الامام على (عليه السلام )
و تالله لو مالوا عن المحجه اللائحه و تكافوا عن زمام نبذه
اليه رسول الله و زالوا عن قبول الحجه الواضحه
ترجمه خطبه دوم
1- نكوهش مردم از سير ارتجاعى
صبح كردم در حالى كه بخدا سوگند دنياى شما را دوست نمى دارم و از مردان شما خشمناك
و بيزارم ، درون و بيرونشان را آزمودم و نامشان را از دهان خويش بدور افكندم ، از
آن چه كرده اند، ناخشنودم
چه زشت است كندى شمشيرها
و سستى و بازيچه بودن مردانتان پس از آنهمه تلاش و كوشش ها چه زشت است سر بر سنگ
خارا زدن ، و شكاف برداشتن نيزه ها و فساد آراء و انديشه ها و انحراف آرمان و
انگيزه ها
(براى خويشتن چه بد ذخيره هائى تدارك ديدند و پيش فرستادند كه خداوند بر آنان خشم
مى گيرد و در عذاب الهى جاودانه خواهند بود.)
زيرا بدون ترديد مسئوليت سنگين عهد و پيمان الهى در گردنشان همواره سنگينى خواهد
نمود ناچار كار را بدانها واگذار و ننگ عدالت كشى را برايشان بار كردم
نفرين بر اين مكاران ، و دور از رحمت حق باشند ستمكاران .
2- علل مظلوميت امام على (عليه السلام )
واى بر آنان ! چرا نگذاشتند حق در مركز خود قرار يابد؟ و خلافت بر پايه هاى نبوت
استوار ماند؟ (از خانه اى كه جبرئيل در آن فرود مى آمد به خانه ديگر بردند.
و حق را از دست على ، كه عالم به امور دين و دنياست گرفتند
(بدانيد كه اين زيانى بزرگ و آشكار است )
چه باعث شد كه با على (عليه السلام ) كينه توزى نمايند و انتقام گيرند؟
چون سوزش تيغ او را چشيدند و پايدارى او را ديدند كه نسبت به مرگ بى اعتنا بود
ديدند كه چگونه بر آنان مى تازد و با دشمنان خدا نمى سازد و آنان را عقوبت مى كند و
خشم على (عليه السلام ) در راه (رضاى ) خداست
3- ويژگى هاى حكومت امام على (عليه السلام )
بخدا سوگند، اگر پاى در ميان مى نهادند، و على (عليه السلام ) را بر كارى كه پيغمبر
صلى الله عليه و آله به عهده او نهاد مى گذارند
لردهم اليها و حملهم عليها و لساربهم سيرا سجحا، لا يكلم
خشاشه و لا يكل سائره و لا يمل راكبه و لاءوردهم منهلا نميرا صافيا رويا، تطفح
ضفتاه و لا يترنق جانباه ، و لاءصدرهم بطانا
و نصح لهم سرا و اعلانا، و لم يكن يحلى من الغنى بطائل و لا يحظى من الدنيا بنائل
غير رى الناهل و شبعة الكافل ، و لبان لهم الزاهد من الراغب و الصادق من الكاذب
((و لو ان اهل القرى امنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركات من
السماء و الارض و لكن كذبوا فاخدناهم بما كانوا يكسبون
(121))). ((والذين
ظلموا من هولاء سيصيبهم سيئات ما كسبوا و ما هم بمعجزين
(122)
4- توبيخ المهاجرين والانصار على انحرافهم
الا هلم فاستمع و ما عشت اراك الدهر عجبا!
و ان تعجب فعجب قولهم !(123)
ليت شعرى الى اى سناد استندوا؟ و على اى عماد اعتمدوا؟ و باى عروة تمسكوا؟ و على
ايه ذريه اقدموا و احتنكوا؟
لبئس المولى و لبئس العشير (و بئس للظالمين بدلا(124))
استبدلوا والله الذنابى بالقوادم والعجز بالكاهل ، فرغما لمعاطس قوم
آسان ايشان را به راه راست مى برد، و حق هر يك را به او مى سپرد چنان كه زيانى
نبيند و هر كس ميوه آنچه كشته است بچيند،
اين شتر را سالم به مقصد مى رساند و حركتش براى كسى رنج آور نبود تشنگان عدالت را
از چشمه سرشار و زلال حقيقت سيراب مى كرد (( چشمه اى كه آب
زلال آن فواره زنان از هر طرفى جارى است )) كه هرگز
رنگ كدورت نپذيرد و همواره سيراب بوده رنج تشنگى نبينند
على (عليه السلام ) همواره در پنهان و آشكار نصيحت كننده مردم بود و اگر بخلافت مى
رسيد از اموال بيت المال براى خود ذخيره نمى نمود و از ثروت دنيا جز باندازه نياز
برداشت نمى كرد، باندازه آب اندكى كه عطش را فرونشاند و طعام مختصرى كه رفع گرسنگى
نمايد
در آن هنگام زاهد از حريص به دنيا و راستگو از دروغگو باز شناسانده مى شد
(اگر مردم چنين مى كردند، ايمان آورده و تقوى پيشه شده ، حق را به امام واقعى مى
سپردند درهاى رحمت از آسمان و زمين بروى آنان مى گشود. امام دروغ گفتند و بزودى خدا
به كيفر آنچه كردند آنان را عذاب خواهد فرمود)
4- نكوهش از انحراف مهاجرين و انصار
اكنون بيائيد و بشنويد!
شگفتا! روزگار چه شگفتى ها در پس پرده دارد و چه بازيچه ها يكى از پس ديگرى بيرون
مى آورد.
(اگر تعجب نمائى ! پس گفته هاى آنان تعجب آور است .)
راستى مردان شما چرا چنين كردند؟ اى كاش مى دانستم به چه پناهگاهى تكيه داده اند؟ و
كدام ستون استوار را انتخاب نمودند؟ و به كدامين ريسمان چنگ زدند؟ و بر كدام فرزند
و خاندانى پيشى گرفتند و غلبه نمودند؟
شگفتا!
(چه دوستان دروغين و سرپرستان نااهلى را انتخاب كردند! و چه زشت است سرانجام
ستمكاران كه جايگزين بدى برگزيدند)
سر را گذاشته به دم چسبيدند، پى عامى رفتند و از عالم نپرسيدند!
يحسبون انهم يحسنون صنعا: الا انهم هم المفسدون و لكن لا
يشعرون
(125)
ويحهم :
افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع ام من لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون ؟(126)
5- التحذير من المستقبل الدامى
اما لعمرى لقد لقحت فنظره ريثما تنتج ثم احتلبوا مل ء القعب
دما عبيطا و ذعافا مبيدا
هنالك يخسر المبطلون و يعرف التالون غب ما اسس الاولون
ثم طيبوا عن دنياكم انفسا واطمانوا للفتنه جاءشا، وابشروا بسيف صارم و سطوه معتد
غاشم و هرج شامل و استبداد من الظالمين
يدع فيئكم زهيدا و جمعكم حصيدا. فيا حسره لكم و انى بكم و قد:
عميت عليكم انلزمكموها و انتم لها كارهون
(127)
(نفرين بر مردمى نادان كه تبهكارند و تبهكارى خود را نيكو كارى مى پندارد. بدانيد
كه آنان فاسدند و بفساد خويش آگاهى ندارند)
واى بر آنان !
(آيا آن كه مردم را به راه راست مى خواند، سزاوار پيروى است يا آن كه خود، راه را
نمى داند؟ در اين باره چگونه داورى مى كنيد؟
5- هشدار از آينده اى خونين
اما بجان خودم سوگند. نطفه فساد بسته شد. بايد انتظار كشيد تا كى مرض فساد پيكر
جامعه اسلامى را از پاى درآورد
پس از اين از پستان شتر بجاى شير خون بدوشيد و زهرى كه به سرعت هلاك كننده است
(اينجاست كه روندگان راه باطل زيان كننده اند.)
و مسلمانان آينده خواهند دانست كه سرانجام اعمال مسلمان صدر اسلام چه بوده است ؟ از
اين پس ، قلب هاى خود را از بروز آشوبها مطمئن نماييد.
بشارت باد شما را به شمشيرهاى كشيده و حمله ها و تهاجمات پى درپى ، و بهم ريخته شدن
امور اجتماعى مسلمانان و استبداد و ديكتاتورى ستمگران آنها كه غنائم و حقوق شما را
اندك پرداخت مى كنند
و جمع شما را با شمشيرهاى خود درو مى نمايند
پس حسرت و اندوه بر شما! كارتان بكجا خواهد انجاميد؟
(دريغا!كه ديده حقيقت بين نداريد، بر ما هم تاوانى نيست و نمى توانيم شما را به
كارى كه كراهت داريد! الزام كنيم
(128)).
خطبه سوم : سخنرانى در ميان جمعى كوچه
و بازار
((دفاع از ولايت امام على (عليه السلام ) و افشاگرى
لازم در مورد سير ارتجاعى مردم ))
آنگاه كه كودتاگران سقيفه تصميم گرفتند به خانه ولايت تهاجم كنند و فريب خوردگان
نزديك خانه حضرت على (عليه السلام ) گرد آمده و تسليم توطئه ها بودند، دختر رسول
خدا صلى الله عليه و آله از خانه بيرون آمد و در كنار در ورودى منزل ايستاد و خطاب
به مردم كوچه و بازار فرمود:
حديث 59 :
قالت : لا عهد لى بقوم حضروا اسوء محضرا منكم ، تركتم رسول
الله صلى الله عليه و آله جنازة بين ايدينا و قطعتم امركم فيما بينكم ، لم
تستاءمرونا و لم تردوا لنا حقا كانكم لم تعلموا ما قال يوم غدير خم ، والله لقد عقد
له على (عليه السلام ) يومئذ الولاء ليقطع منكم بذالك منها الرجاء ولكنكم قطعتم
الاسباب بينكم و بين نبيكم ، و الله حسيب بيننا و بينكم فى الدنيا و الاخره
(129)
(من ملتى را مثل شما نمى شناسم كه اينگونه عهد شكن و بد برخورد باشند، جنازه رسول
خدا را بر روى دست ما گذاشته و رها كرديد، و عهد و پيمانهاى ميانتان را بريديد و
فراموش نموديد، و ولايت و رهبرى امام على (عليه السلام ) و ما اهلبيت را انكار
كرديد و حق مسلم ما را باز نگردانديد، گويا از آن چه رسول خدا صلى الله عليه و آله
در روز غدير خم فرمود، آگاهى نداريد؟
سوگند به خدا كه رسول گرامى اسلام در آن روز ولايت و رهبرى امام على (عليه السلام )
را مطرح كرد و از مردم بيعت گرفت ، تا اميد شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نمايد،
ولى شما رشته هاى پيوند معنوى ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و خودتان را پاره
كرديد، اين را بدانيد كه خداوند در دنيا و آخرت بين ما و شما داورى خواهد كرد.(130))