نهج الحياة
«فرهنگ سخنان حضرت فاطمه (عليها السلام)»

محمد دشتى

- ۴ -


دوم : حوريان بهشتى و شوق ديدار فاطمه عليها السلام
سلمان فارسى مى گويد:
با دعوت امام على (عليه السلام ) به منزل فاطمه عليها السلام رفتم ، تا آن حضرت مرا ديد، فرمود:
حديث 54 :
قالت : يا سلمان جفوتنى بعد وفاة ابى
(اى سلمان ! پس از وفات پدرم با من جفا كردى )
و آنگاه اجازه نشستن داد و فرمود:
حديث 55 :
قالت : فمه اجلس و اعقل ما اقول لك ، انى كنت جالسه بالامس فى هذا المجلس ، و باب الدار مغلق ، و انا اتفكر فى انقطاع الوحى عنا و انصراف جوار لم ير الراون بحسنهن ، و لا كهيئتهن و لا نضارة وجوههن ، و لا ازكى من ريحهن ، فلما رايتهن قمت اليهن متنكره لهن
فقلت : انتن من اهل مكه ام من اهل المدينه ؟
فقلن : يا بنت محمد لسنا من اهل مكه و لا من اهل المدينه ، و لا من اهل الارض جميعا غير اننا جوار من الحور من دارالسلام ، ارسلنا رب العزة اليك يا بنت محمد انا اليك مشتاقات
فقلت : للتى اظن اءنهااكبر سنا ما اسمك
فقالت : اسمى مقدوده
قلت : لم سميت مقدوده
قالت : خلقت للمقداد بن الاسود الكندى صاحب رسول الله
فقلت : للثانيه ما اسمك
قالت : ذرة
فقلت : و لم سميت ذره و انت فى عينى نبيله
قالت : خلقت لابى ذر الغفارى ، صاحب رسول الله
فقلت : للثالثه ما اسمك
قالت : سلمى
قلت : و لم سميت سلمى
قالت : انا لسلمان الفارسى مولى ابيك رسول الله (95)

(بنشين و درست بينديش در آن چه كه براى تو بازگو مى كنم .)
ديروز در اينجا نشسته بودم و فكر مى كردم كه با وفات رسول خدا، وحى الهى از ما قطع گرديد و از رفت و آمد ملائكه ديگر خبرى نيست .
ناگاه در بسته منزل باز شد و سه دختر وارد شدند كه از نظر زيبايى و شادابى و خوش بويى بى مانند بودند و هيچ چشمى به زيبايى آنان نديده است
از جايم برخاسته به سوى آنان رفتم ، حال آنكه چندان خوش آيند من نبود.
پرسيدم : از زنان مكه يا مدينه ايد؟
پاسخ داد:
((اى دختر محمد صلى الله عليه و آله ! ما از اهل مكه و مدينه و از مردم روى زمين نيستيم ، از حوريان بهشتى و عاشقان ديدار تو هستيم كه پروردگار ما را بسوى تو فرستاده است .))
از آن يك كه بزرگتر مى نمود، پرسيدم ، اسم تو چيست ؟
جواب داد: ((مقدوده ))
گفتم : چرا مقدوده ؟
گفت : براى زندگى با ((مقداد بن اسود)) آفريده شده ام .
از ديگرى پرسيدم : نام تو چيست ؟
گفت : ((ذره ))
گفتم : تو در ديدگان من بزرگ و نجيب مى آيى ، چرا ذره ؟
گفت : براى همسرى با ((ابوذر غفارى )) خلق شده ام
از سومى پرسيدم : تو چه نام دارى ؟
گفت : ((سلمى ))
پرسيدم : چرا سلمى ناميده شده اى ؟
گفت : خداوند مرا براى ((سلمان فارسى )) غلام پدرت آفريده است
سپس حوريان بهشتى خرمايى تازه كه خوش بوتر از مشك بود، به من بخشيدند.
سلمان فارسى مى گويد: از آن خرما مقدارى بمن عطا فرمود.
خرماها را برداشته در كوچه هاى مدينه به طرف منزل مى رفتم ، به هر كس از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيدم ، مى پرسيد، چه بوى عطر دلنشينى ! آيا مشك با خود حمل مى كنى ؟(96)
خ : اول : خداشناسى فاطمه عليها السلام
خداگرايى فاطمه
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روزى از دخترش پرسيد:
فاطمه (عليها السلام )! چه درخواست و حاجتى دارى ؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است ! تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمه عليها السلام پاسخ داد:
حديث 56 :
قالت شغلنى عن مسئلته لذه خدمته ، لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم
(لذتى كه از خدمت حضرت حق مى بريم ، مرا از هر خواهشى باز داشته است . حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر زيبا و والاى خداوند باشم (97 )
خ : دوم : خطبه ها
خطبه اول ((سخنرانى فاطمه عليها السلام در مسجد مدينه ))
حضرت زهرا عليها السلام چادر به سر كرده و با جمعى از بانوان وارد مسجد شد، در حالى كه ابابكر و جمعى از مهاجرين و انصار حضور داشتند
به احترام آن بزرگ بانوى اسلام پرده سفيدى آويختند كه سخنرانى را در پشت پرده آغاز كند.
حضرت زهرا عليها السلام قبل از آغاز سخن ، ناله جانسوزى كشيد كه بسيارى از حاضران گريستند و پس از آن كه مردم آرام گرفتند، فرمود:
حديث 57 :
1- ضرورة الحمد و الثناء على الله
قالت : الحمد لله على ما انعم ، و له الشكر على ما الهم ، واثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها، جم عن الاحصاء عددها، و ناى عن الجزاء مدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لا ستزادتها بالشكر لاتصالها، واستحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى امثالها. و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، كلمة جعل الاخلاص تاءويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فى التفكر معقولها
2- معرفة الله تعالى
الممتنع من الابصار رؤ يته ، و من الالسن صفته و من الاوهام كيفيته .
ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و انشاءها بلا احتذاء امثلة امتثلها، كونها بقدرته و ذرءها بمشيته من غير حاجه منه الى تكوينها و لا فائدة له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهارا لقدرته و تعبدا لبريته و اعزازا لدعوته
ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشة لهم الى جنته

ترجمه خطبه اول
1- ضرورت شكر و سپاس الهى
ستايش خداوند را، بر نعمتهايى كه به ما بخشيد، و شكر او را! بر آنچه الهام فرمود، حمد و اثنا بر خداوند، برابر نعمتهائى كه از پيش فرستاد، و همه نعمتهائى كه آفريد، و نعمتهاى فراوانى كه به انسانها عطا فرمود، و تمام منتها و نعمتهايى كه پياپى فرستاد.
نعمتهايى كه شمارش آن از توان انسان فزونتر، و پاداش آن ناممكن ، و درك دامنه و گستردگى آن از درك و هوش بشر فراتر است .
مردم را به شكرگزارى فرا خواند، تا نعمتها را پياپى فرستد، و به حمد و سپاس راهنمايى كرد، تا نعمتها را فزونى بخشد، و با درخواست بندگان ، نعمتها را چند برابر نمايد.
گواهى مى دهم ، بجز الله ، خدايى نبوده و شريكى براى او نيست ، تفسير اين گواهى و شهادت ، اخلاص است ، و پايبند آن ، قلبهاى آگاه كه در پيشگاه تفكر و انديشه ، معناى آن را روشن فرمود.
2- شناخت خدا
خداوندى كه چشمها او را نمى توانند بنگرند، و زبانها از وصف او عاجزند، و هم و خيال از درك ذات او فرو مانده اند، اشياى عالم را بدون اين كه چيزى موجود باشد، آفريد، و بدون مثال و نمونه اى ، ايجاد كرد، با قدرت خود پديد آورد، و با اراده خود، ايجاد نمود، نه به آفريدن آنها نيازمند، و نه از خلقت آنها سود مى برد.
جز آن كه خواست حكمتش تحقق يابد، و همه را به اطاعت و بندگى آگاه نمايد، و قدرت خود را آشكار كند، و به همه راه بندگى بياموزد، و دعوت خود را عزت بخشد
آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگى ، و عذاب را در مخالفت و سرپيچى ، قرار داد، تا بندگان را از عقوبت برهاند، و بسوى بهشت سوق دهد.
3- فلسفه البعث المحمديه
و اشهد ان ابى محمدا صلى الله عليه و آله عبده و رسوله ، اختاره و انتجبه قبل ان ارسله ، و سماه قبل ان اجتباه ، و اصطفاه قبل ان ابتعثه ، اذا الخلائق بالغيب مكنونه و بستر الاهاويل مصونه و بنهايه العدم مقرونه ، علما من الله تعالى بمال الامور و احاطة بحوادث الدهور و معرفة بمواقع الامور. ابتعثه الله اتماما لامره و عزيمه على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه فراى الامم فرقا فى اديانها، عكفا نيرانها، عابدة لاوثانها، منكرة لله مع عرفانها
4-فوائد البعثه المحمديه
فانار الله بابى محمد صلى الله عليه و آله ظلمها و كشف عن القلوب بهمها و جلى عن الابصار غممها، و قام فى الناس بالهداية فانقذهم من الغوايه و بصرهم من العمايه ، و هداهم الى الدين القويم و دعاهم الى الطريق المستقيم . ثم قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار و رغبه و ايثار، فمحمد صلى الله عليه و آله من تعب هذه الدار فى راحه قد حف بالملائكه الابرار و رضوان الرب الغفار و جاوره الملك الجبار صلى الله على ابى نبيه و امينه و خيرته من الخلق و صفيه والسلام عليه و رحمه الله و بركاته
ثم التفتت الى اهل المجلس و قالت

3- فلسفه بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله
گواهى مى دهم كه پدرم محمد صلى الله عليه و آله بنده فرستاده او است ، خدا او را قبل از آن كه بيافريند، انتخاب كرد، و پيش از آن كه بفرستد، به نام نيكو، نامگذارى فرمود، و پيش از بعثت به پيامبرى برگزيد.
آن هنگام كه هنوز مخلوقات در حجاب غيب پنهان بودند، و در تاريكى نيستى پوشانده و آثارى نداشتند.
انتخاب پيامبر صلى الله عليه و آله بر اساس علم خدا به آينده امور، و احاطه و تسلط او به حوادث روزگاران ، و شناخت خدا به سرنوشت هر چيزى بود
پيامبر را برانگيخت ، تا امر خود را تمام كند، و آنچه را كه مقدر ساخته به انجام رساند پيامبر ديد كه هر فرقه اى دينى دارد، و به روشنايى شعله اى روى آورده و بتهاى خود را پرستش نموده ، و خدا را با آن كه مى شناختند، انكار كردند.
4- ره آورد بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله
پس خداى بزرگ ، تاريكيهاى جاهليت را به وسيله محمد صلى الله عليه و آله روشن ساخت ، و مشكلات و تيرگى كفر را از قلب ها زدود، و پرده ها از جلوى ديدگان برداشت .
پيامبر صلى الله عليه و آله براى هدايت در ميان مردم بپا خواست ، و آنان را از گمراهى نجات داد، و از كورى و كوردلى رهانيد، و به سوى دين استوار الهى رهنمون شد، و همه را به راه راست فرا خواند، تا روزى كه خدا بر اساس رافت و رحمت خويش او را بنزد خود برد، كه به ديدار او راغب و سزاوار بود.
پس رسول خدا، هم اكنون از رنج اين دنيا راحت است ، و گرداگرد او را فرشتگان گرفته اند، و در رضوان و خشنودى خدا غرق است ، كه در جوار رحمت ملك جبار آرميده است .
درود خدا بر پدرم كه نبى و امين خدا بر وحى ، و برگزيده او بود، سلام بر او و رحمت و بركات خدا بر او باد. سپس به مردم حاضر در مسجد نگريست و فرمود:
5- فضائل القرآن و العتره النبويه
انتم عبادالله نصب امره و نهيه و حملة دينه و وحيه ، و امناء الله على انفسكم و بلغائه الى الامم ، زعيم حق له فيكم و عهد قدمه اليكم و بقيه استخلفها عليكم :
و معنا كتاب الله الناطق ، والقرآن الصادق والنور الساطع ، والضياء اللامع ، بينه بصائره ، منكشفه سرائره ، متجليه ظواهره ، مغتبطه به اشياعه ، قائد الى الرضوان اتباعه ، مود الى النجاه استماعه ، به تنال حجج الله المنوره و عزائمه المفسره و محارمه المحذره و بيناته الجاليه و براهينه الكافيه و فضائله المندوبه ، و رخصه الموهوبه و شرائعه المكتوبه .

6- فلسفه الاحكام والامامه
فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك ، والصلوه تنزيها لكم عن الكبر، والزكاه تزكيه للنفس و نماء فى الرزق ، والصيام تثبيتا للاخلاص ، والحج تشييد للدين ، والعدل تنسيقا للقلوب ، وطاعتنا نظاما للمله و امامتنا امانا للفرقه ، والجهاد عزا للاسلام ، والصبر معونه على استيجاب الاجر، والامر بالمعروف مصلحه للعامه ، و بر الوالدين وقايه من السخط، و صله الارحام منساه فى العمر و منماه للعدد، والقصاص حقنا للدماء والوفاء بانذر تعريضا للمغفره ، و توفيه المكائيل و الموازين تغيير للبخس ، والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن
5- ويژگى هاى قرآن و عترت
شما اى بندگان خدا! كه پرچمداران امر و نهى خداييد، و حاملان دين وحى مى باشيد، امانت داران حق ، و رسانندگان آن به خلق هستيد، بدانيد كه امام بحق ، خود در ميان شماست ، و اطاعت او پيمانى است كه از پيش با شما گرفته اند، و پس از پيامبر صلى الله عليه و آله جانشينى است كه براى شما باقى مانده است
كتاب ناطق خدا با ما اهل بيت است ، قرآن راستگو، نور فروزان و شعاع درخشان ، كه بيان و استدلالهاى آن روشن ، و اسرار و باطن آن آشكار است ، ظاهر آن جلوه گر، و پيروان آن زبانزد جهانيانند
پيروى قرآن انسان را به بهشت مى كشاند، سخن شنوى از آن به نجات مى انجامد، به وسيله قرآن به حجتهاى نورانى خدا، و به واجبات تفسير شده ، و به محرمات نهى شده ، و به استدلالهاى جلوه گر، و به براهين كامل هدايتگر، و به فضائل پسنديده ، و به مستحبات بخشوده ، و به قوانين و آيين واجب شده پروردگار، مى توان راه يافت .
6- فلسفه فروع دين و امامت
سپس ايمان را براى پاك كردن شما از شرك قرار داد، و نماز را براى دورى شما از تكبر، و زكات را براى پاك كردن جان و فراوانى روزى ، و روزه را براى تحقق اخلاص ، و حج را براى تقويت دين ، و عدل را براى استوارى دلها، و اطاعت از اهل بيت را براى نظم يافتن ملت اسلام ، و امامت ما را براى ايمن ماندن از تفرقه ، و جهاد را براى عزت اسلام ، و صبر را براى به دست آوردن پاداش ، و امر به معروف را براى مصالح اجتماعى عموم مردم ، و نيكى به پدر و مادر را براى دورى از عذاب الهى ، وصله ارحام را براى فزونى خويشاوند، و قصاص را براى حفظ خون انسانها، و وفاى به نذر را براى آمرزش الهى ، و رعايت كيل و وزن در معاملات را براى درمان كم فروشى ، و نهى از شرابخوارى را
الرجس ، واجتناب القذف حجابا عن اللعنه ، و ترك السرقه ايجابا للعفه ، و حرم الله الشرك اخلاصا له لالربوبيه
فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون (98)
واطيعوا الله فيما امركم به و نهاكم عنه فانه
(انما يخشى الله من عباده العلماء)(99)

7- جحود النبى فى سبيل الدعوة
ثم قالت : ايها الناس اعلموا انى فاطمه و ابى محمد صلى الله عليه و آله اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططا
(لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم (100)
فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم و اخا ابن عمى دون رجالكم و لنعم المعزى اليه صلى الله عليه و آله
فبلغ الرساله ، صادعا بالنذاره ، مائلا عن مدرجة المشركين ، ضاربا ثبجهم ، اءخذا باكظامهم ، داعيا الى سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه ، يكسر الاصنام و ينكث الهام حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه و نطق زعيم الدين

براى پاكيزه ماندن از پليديها، و دورى از تهمت ناموسى را براى محفوظ ماندن از لعنت الهى ، و ترك دزدى ، براى تحقق و پاكدامنى ، و حرمت شرك را براى اخلاص در توحيد و بندگى ، قرار داد.
(پس از خدا آن گونه كه شايسته است بترسيد، و از دنيا نرويد مگر آن كه مسلمان باشيد)
خدا را در آنچه امر يا نهى كرده اطاعت نمائيد، كه همانا فقط دانشمندان از خدا مى ترسند.
7- ره آورد بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
سپس فرمود:
اى مردم ! بدانيد كه من فاطمه هستم ، و پدرم محمد است ، آغاز و پايان سخن من بر حق است آنچه مى گويم ناروا نيست ، و آنچه انجام دهم بر ظلم و ناروا تكيه ندارد
(پيامبرى از خود شما مردم براى هدايت شما آمد، كه رنجهاى شما بر او گران ، و او بر شما اميدوار، و بر مؤ منان مهربان و رحمت آور بود)
اگر او را بشناسيد، مى دانيد كه پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموى من (على بن ابى طالب ) است ، نه مردان شما، چه نيكو بزرگوارى است كه اين نسبت را به او دادم ، پيامبر صلى الله عليه و آله رسالت خود را به گوش مردم رساند، و آنان را از عذاب الهى ترساند، راه خود را از پرتگاه سقوط مشركان گردانيد، شمشير بر فرق آنان نواخت ، و گلوگاه آنان را فشرد، و با زبان حكمت و موعظه حسنه ، مردم را به راه خدا دعوت كرد.
بتها را در هم شكست ، سر شجاعان شرك را بر سنگ كوبيد، تا اجتماع مشركان پراكنده و از ميدان گريختند تا صبح صادق از دل شب تاريك بيرون زد، و چهره حق از نقاب درآمد و حق خالص جلوه گر شد، و زمامدار
و خرست شقاشق الشياطين وطاح و شيظ النفاق وانحلت عقد الكفر والشقاق ، و فهتم بكلمه الاخلاص فى نفر من البيض ‍ الخماص
8- الناس فى الجاهليه
و كنتم على شفا حفره من النار، مذقه الشارب و نهزه الطامع و قبسه العجلان و موطى ء الاقدام .
تشربون الطرق ، و تقتاتون الورق ، اذله خاسئين ، تخافون ان يتخطفكم الناس ‍ من حولكم فانقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله بعد اللتيا والتى و بعد ان منى ببهم الرجال و ذؤ بان العرب و مردة اهل الكتاب

9- فضائل اميرالمومنين على بن ابيطالب (عليه السلام )
كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله او نجم قرن الشيطان او فغرت فاغره من المشركين قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى حتى يطا صماخما باخمصه و يخمد لهبها بسيفه ، مكدودا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله ، قريبا من رسول الله ، سيدا فى اولياء الله مشمرا، ناصحا، مجدا، كادحا، لا تاخذه فى الله لومه لائم
10- معارضو الامس و طلاب السلطه اليوم
و انتم فى رفاهيه من العيش وادعون فاكهون آمنون ، تتربصون بنا الدوائر وتتوكفون الاخبار و تنكصون عند النزال و تفرون من القتال
دين به سخن حق گويا شد، و عربده هاى شيطان خاموش ، و طرفدارانشان لال شدند، و خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره هاى كفر و تفرقه ، از هم گشوده شد، و دهانهاى شما به كلمه اخلاص باز شد، به بركت گروهى از مجاهدان سپيدروى نورانى كه شكمهايشان از گرسنگى به پشت چسبيده بود.
8- مردم در عصر جاهليت
در هنگام بعثت ، شما در عصر جاهليت ، بر كناره پرتگاهى از آتش بوديد، چون جرعه اى آب خوراك هر كس بوديد و لقمه هر طمع كننده ، آتش زنه اى بوديد، كه فورا خاموش مى شديد، لگدكوب هر رونده اى بوديد، نوشيدنى شما، آب گنديده ، و خوردنى شما، پوست جانور و مردار بود، خوار و ذليل بوديد، و رانده شده و مى ترسيديد كه مهاجران اطرافتان شما را بربايند، تا آن كه خداى بزرگ با دست محمد صلى الله عليه و آله نجاتتان بخشيد، پس ‍ از حوادث فراوانى كه پديد آمد، و رنجها و بلاهاى زيادى كه از دست شجاعان شما، از گرگهاى عرب ، از سركشان اهل كتاب ، كشيد.
9- ويژگيها و نقش امام على (عليه السلام ) در مبارزات رهايى بخش
هرگاه آتش جنگ برافروختند، خدا خاموش كرد، يا هر هنگام كه شاخ شيطان سر بر آورد، يا اژدهايى از مشركين ، دهان باز كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله برادرش على بن ابى طالب (عليه السلام ) را در كام اژدها و شعله هاى فتنه ها افكند، و على هم باز نمى گشت ، مگر آن كه سر سركشان را، پايمال شجاعت خود مى گردانيد، و آتش آنها را با آب شمشيرش ‍ خاموش مى كرد.
على ! فرسوده از تلاش فراوان در راه خدا، كوششگر خستگى ناپذير در امر خدا، نزديك و خويشاوند رسول خدا صلى الله عليه و آله سيد و بزرگى از اولياى خدا، همواره دامن به كمر زده ، نصيحت كننده ، و تلاش كننده در راه خداست ، كه در راه خدا از سرزنش كنندگان پروايى نداشت .
10- نكوهش بى تفاوت هاى ديروز و تشنگان قدرت امروز
در حالى كه شما! در خوشى زندگى مى كرديد، در امنيت و رفاه ، خوش ‍ بوديد، و منتظر فرصت بوديد تا مگر روزگار بر ضد ما دگرگون شود، به زنگ اخبار بوديد، به هنگام كارزار فرار مى كرديد و عقب نشينى داشتيد.
فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه ظهر فيكم حسيكه النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين فخطر فى عرصاتكم و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم ، فالفاكم لدعوته مستجبين و للغره فيه ملاحظين ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و احمشكم فالفاكم غضابا، فوسمتم غير ابلكم و اوردتم غير مشربكم
هذا! والعهد قريب والكلم رحيب ولجرح لما يندمل والرسول لما يقبر ابتدارا زعمتم خوف الفتنه
(الا فى الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين (101)

11- علل انقلاب الرجعى على لاعقاب
فهيهات منكم ؟ و كيف بكم ؟
و انى توفكون ؟ و كتاب الله بين اظهركم اموره ظاهره و احكامه زاهره و اعلامه باهره و زواجره و اوامره واضحه
و قد خلفتموه وراء ظهوركم ، ارغبه عنه تريدون ام بغيره تحكمون ؟ بئس ‍ للظالمين بدلا
(و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين (102)
ثم لم تلبثوا الاريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون جمرتها و تستجيبون

و آنگاه كه خدا، براى پيامبرش خانه پيامبران ، و آرامگاه اولياء را برگزيد، خار و خاشاك نفاق در شما ظاهر شد، و جامه دين كهنه گرديد، ساكت گمراهان ، به سخن در آمد، و آدمهاى پست و بى ارزش با قدر و منزلت شدند و شتر نازپرورده اهل باطل ، به صدا درآمد، و وارد خانه هاى شما شد.
و شيطان سر خويش از مخفيگاه بدر آورد، شما را فراخواند، كه پاسخگوى دعوت باطل او هستيد، و براى فريب خوردن آمادگى داريد، خواست كه بر ضد حق برخيزيد، شما را آماده اين كار يافت ، و شما را گرم و آماده نمود، و ديد كه غضبناك شديد، پس بر غير شتر خود، داغ و نشان زديد، و بر آبى كه حق شما نبود فرود آمديد.
در حالى هنوز از عهد و قرار شما (بيعت در خم غدير دو ماه قبل ) چيزى نگذشته بود، و شكاف زخم عميق بود، و دهانه زخم هنوز بهم نيامده ، بهبود نيافته بود، و پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز دفن نشده بود كه هر چه خواستيد كرديد. و بهانه آوريد كه از فتنه مى ترسيم
(اما در آتش فتنه سقوط كرديد، و راستى كه جهنم بر كافران احاطه دارد)
شما كجا؟ و فتنه خواباندن كجا؟ دروغ مى گوييد!
11. علل انحراف مردم پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله )
چرا بيراهه مى رويد؟ در حالى كتاب خدا در ميان شماست ، مطالبش روشن است ، و احكام آن درخشان ، و نشانه هاى هدايت آن آشكار، و نهى و هشدارهاى آن روشن ، و اوامرش واضح است ، اما شما به قرآن پشت كرديد، و از آن روى گردان شديد، آيا به قرآن ميل و رغبت داريد؟
يا داورى جز قرآن مى گيريد؟ بد جايگزينى براى ستمگران است !
(و هر كس غير از اسلام دينى برگزيند از او پذيرفته نيست ، و در آخرت از زيانكاران خواهد بود.)
سپس آن قدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و مهار كردن آن آسان گردد. پس آتش گيره ها را بر افروختيد، و به آتش فتنه ها دامن زديد، تا آن را شعله ور سازيد و به شيطان گمراه كننده ، پاسخ مثبت داديد،
لهتاف الشيطان الغوى واطفاء انوار الدين الجلى و اهمال سنن النبى الصفى ، تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر منكم على مثل حزالمدى و وخز السنان فى الحشاء
12- اثبات الارث بالادله القرآنيه
و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا افحكم الجاهليه تبغون
(و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون (103)
افلا تعلمون ؟
بلى قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته !
ايها المسلمون اغلب على ارثى ؟
يابن ابى قحافه افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى ؟ لقد جئت شيئا فريا!
افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟ اذ يقول
(و ورث سليمان داود(104))
و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا اذ قال :
(فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب (105))
و قال : و اولوا الاحارم بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله (106)