دوم : حوريان بهشتى و شوق ديدار فاطمه
عليها السلام
سلمان فارسى مى گويد:
با دعوت امام على (عليه السلام ) به منزل فاطمه عليها السلام رفتم ، تا آن حضرت مرا
ديد، فرمود:
حديث 54 :
قالت : يا سلمان جفوتنى بعد وفاة ابى
(اى سلمان ! پس از وفات پدرم با من جفا كردى )
و آنگاه اجازه نشستن داد و فرمود:
حديث 55 :
قالت : فمه اجلس و اعقل ما اقول لك ، انى كنت جالسه بالامس
فى هذا المجلس ، و باب الدار مغلق ، و انا اتفكر فى انقطاع الوحى عنا و انصراف جوار
لم ير الراون بحسنهن ، و لا كهيئتهن و لا نضارة وجوههن ، و لا ازكى من ريحهن ، فلما
رايتهن قمت اليهن متنكره لهن
فقلت : انتن من اهل مكه ام من اهل المدينه ؟
فقلن : يا بنت محمد لسنا من اهل مكه و لا من اهل المدينه ، و لا من اهل الارض جميعا
غير اننا جوار من الحور من دارالسلام ، ارسلنا رب العزة اليك يا بنت محمد انا اليك
مشتاقات
فقلت : للتى اظن اءنهااكبر سنا ما اسمك
فقالت : اسمى مقدوده
قلت : لم سميت مقدوده
قالت : خلقت للمقداد بن الاسود الكندى صاحب رسول الله
فقلت : للثانيه ما اسمك
قالت : ذرة
فقلت : و لم سميت ذره و انت فى عينى نبيله
قالت : خلقت لابى ذر الغفارى ، صاحب رسول الله
فقلت : للثالثه ما اسمك
قالت : سلمى
قلت : و لم سميت سلمى
قالت : انا لسلمان الفارسى مولى ابيك رسول الله
(95)
(بنشين و درست بينديش در آن چه كه براى تو بازگو مى كنم .)
ديروز در اينجا نشسته بودم و فكر مى كردم كه با وفات رسول خدا، وحى الهى از ما قطع
گرديد و از رفت و آمد ملائكه ديگر خبرى نيست .
ناگاه در بسته منزل باز شد و سه دختر وارد شدند كه از نظر زيبايى و شادابى و خوش
بويى بى مانند بودند و هيچ چشمى به زيبايى آنان نديده است
از جايم برخاسته به سوى آنان رفتم ، حال آنكه چندان خوش آيند من نبود.
پرسيدم : از زنان مكه يا مدينه ايد؟
پاسخ داد:
((اى دختر محمد صلى الله عليه و آله ! ما از اهل مكه و مدينه
و از مردم روى زمين نيستيم ، از حوريان بهشتى و عاشقان ديدار تو هستيم كه پروردگار
ما را بسوى تو فرستاده است .))
از آن يك كه بزرگتر مى نمود، پرسيدم ، اسم تو چيست ؟
جواب داد: ((مقدوده ))
گفتم : چرا مقدوده ؟
گفت : براى زندگى با ((مقداد بن اسود))
آفريده شده ام .
از ديگرى پرسيدم : نام تو چيست ؟
گفت : ((ذره ))
گفتم : تو در ديدگان من بزرگ و نجيب مى آيى ، چرا ذره ؟
گفت : براى همسرى با ((ابوذر غفارى ))
خلق شده ام
از سومى پرسيدم : تو چه نام دارى ؟
گفت : ((سلمى ))
پرسيدم : چرا سلمى ناميده شده اى ؟
گفت : خداوند مرا براى ((سلمان فارسى ))
غلام پدرت آفريده است
سپس حوريان بهشتى خرمايى تازه كه خوش بوتر از مشك بود، به من بخشيدند.
سلمان فارسى مى گويد: از آن خرما مقدارى بمن عطا فرمود.
خرماها را برداشته در كوچه هاى مدينه به طرف منزل مى رفتم ، به هر كس از اصحاب رسول
خدا صلى الله عليه و آله مى رسيدم ، مى پرسيد، چه بوى عطر دلنشينى ! آيا مشك با خود
حمل مى كنى ؟(96)
خ : اول : خداشناسى فاطمه عليها السلام
خداگرايى فاطمه
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روزى از دخترش پرسيد:
فاطمه (عليها السلام )! چه درخواست و حاجتى دارى ؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من
است و از طرف خدا پيام آورده است ! تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمه عليها السلام پاسخ داد:
حديث 56 :
قالت شغلنى عن مسئلته لذه خدمته ، لا حاجة لى غير النظر الى
وجهه الكريم
(لذتى كه از خدمت حضرت حق مى بريم ، مرا از هر خواهشى باز داشته است . حاجتى جز اين
ندارم كه پيوسته ناظر زيبا و والاى خداوند باشم
(97 )
خ : دوم : خطبه ها
خطبه اول ((سخنرانى فاطمه عليها
السلام در مسجد مدينه ))
حضرت زهرا عليها السلام چادر به سر كرده و با جمعى از بانوان وارد مسجد شد،
در حالى كه ابابكر و جمعى از مهاجرين و انصار حضور داشتند
به احترام آن بزرگ بانوى اسلام پرده سفيدى آويختند كه سخنرانى را در پشت پرده آغاز
كند.
حضرت زهرا عليها السلام قبل از آغاز سخن ، ناله جانسوزى كشيد كه بسيارى از حاضران
گريستند و پس از آن كه مردم آرام گرفتند، فرمود:
حديث 57 :
1- ضرورة الحمد و الثناء على الله
قالت : الحمد لله على ما انعم ، و له الشكر على ما الهم ،
واثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها، و سبوغ آلاء اسداها، و تمام منن والاها، جم عن
الاحصاء عددها، و ناى عن الجزاء مدها، و تفاوت عن الادراك ابدها، و ندبهم لا
ستزادتها بالشكر لاتصالها، واستحمد الى الخلائق باجزالها، و ثنى بالندب الى
امثالها. و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له ، كلمة جعل الاخلاص تاءويلها،
و ضمن القلوب موصولها، و انار فى التفكر معقولها
2- معرفة الله تعالى
الممتنع من الابصار رؤ يته ، و من الالسن صفته و من الاوهام
كيفيته .
ابتدع الاشياء لا من شى ء كان قبلها، و انشاءها بلا احتذاء امثلة امتثلها، كونها
بقدرته و ذرءها بمشيته من غير حاجه منه الى تكوينها و لا فائدة له فى تصويرها الا
تثبيتا لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهارا لقدرته و تعبدا لبريته و اعزازا لدعوته
ثم جعل الثواب على طاعته و وضع العقاب على معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشة
لهم الى جنته
ترجمه خطبه اول
1- ضرورت شكر و سپاس الهى
ستايش خداوند را، بر نعمتهايى كه به ما بخشيد، و شكر او را! بر آنچه الهام فرمود،
حمد و اثنا بر خداوند، برابر نعمتهائى كه از پيش فرستاد، و همه نعمتهائى كه آفريد،
و نعمتهاى فراوانى كه به انسانها عطا فرمود، و تمام منتها و نعمتهايى كه پياپى
فرستاد.
نعمتهايى كه شمارش آن از توان انسان فزونتر، و پاداش آن ناممكن ، و درك دامنه و
گستردگى آن از درك و هوش بشر فراتر است .
مردم را به شكرگزارى فرا خواند، تا نعمتها را پياپى فرستد، و به حمد و سپاس
راهنمايى كرد، تا نعمتها را فزونى بخشد، و با درخواست بندگان ، نعمتها را چند برابر
نمايد.
گواهى مى دهم ، بجز الله ، خدايى نبوده و شريكى براى او نيست ، تفسير اين گواهى و
شهادت ، اخلاص است ، و پايبند آن ، قلبهاى آگاه كه در پيشگاه تفكر و انديشه ، معناى
آن را روشن فرمود.
2- شناخت خدا
خداوندى كه چشمها او را نمى توانند بنگرند، و زبانها از وصف او عاجزند، و هم و خيال
از درك ذات او فرو مانده اند، اشياى عالم را بدون اين كه چيزى موجود باشد، آفريد، و
بدون مثال و نمونه اى ، ايجاد كرد، با قدرت خود پديد آورد، و با اراده خود، ايجاد
نمود، نه به آفريدن آنها نيازمند، و نه از خلقت آنها سود مى برد.
جز آن كه خواست حكمتش تحقق يابد، و همه را به اطاعت و بندگى آگاه نمايد، و قدرت خود
را آشكار كند، و به همه راه بندگى بياموزد، و دعوت خود را عزت بخشد
آنگاه پاداش را بر اطاعت و بندگى ، و عذاب را در مخالفت و سرپيچى ، قرار داد، تا
بندگان را از عقوبت برهاند، و بسوى بهشت سوق دهد.
3- فلسفه البعث المحمديه
و اشهد ان ابى محمدا صلى الله عليه و آله عبده و رسوله ،
اختاره و انتجبه قبل ان ارسله ، و سماه قبل ان اجتباه ، و اصطفاه قبل ان ابتعثه ،
اذا الخلائق بالغيب مكنونه و بستر الاهاويل مصونه و بنهايه العدم مقرونه ، علما من
الله تعالى بمال الامور و احاطة بحوادث الدهور و معرفة بمواقع الامور. ابتعثه الله
اتماما لامره و عزيمه على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه فراى الامم فرقا فى
اديانها، عكفا نيرانها، عابدة لاوثانها، منكرة لله مع عرفانها
4-فوائد البعثه المحمديه
فانار الله بابى محمد صلى الله عليه و آله ظلمها و كشف عن
القلوب بهمها و جلى عن الابصار غممها، و قام فى الناس بالهداية فانقذهم من الغوايه
و بصرهم من العمايه ، و هداهم الى الدين القويم و دعاهم الى الطريق المستقيم . ثم
قبضه الله اليه قبض رافه و اختيار و رغبه و ايثار، فمحمد صلى الله عليه و آله من
تعب هذه الدار فى راحه قد حف بالملائكه الابرار و رضوان الرب الغفار و جاوره الملك
الجبار صلى الله على ابى نبيه و امينه و خيرته من الخلق و صفيه والسلام عليه و رحمه
الله و بركاته
ثم التفتت الى اهل المجلس و قالت
3- فلسفه بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله
گواهى مى دهم كه پدرم محمد صلى الله عليه و آله بنده فرستاده او است ، خدا او را
قبل از آن كه بيافريند، انتخاب كرد، و پيش از آن كه بفرستد، به نام نيكو، نامگذارى
فرمود، و پيش از بعثت به پيامبرى برگزيد.
آن هنگام كه هنوز مخلوقات در حجاب غيب پنهان بودند، و در تاريكى نيستى پوشانده و
آثارى نداشتند.
انتخاب پيامبر صلى الله عليه و آله بر اساس علم خدا به آينده امور، و احاطه و تسلط
او به حوادث روزگاران ، و شناخت خدا به سرنوشت هر چيزى بود
پيامبر را برانگيخت ، تا امر خود را تمام كند، و آنچه را كه مقدر ساخته به انجام
رساند پيامبر ديد كه هر فرقه اى دينى دارد، و به روشنايى شعله اى روى آورده و بتهاى
خود را پرستش نموده ، و خدا را با آن كه مى شناختند، انكار كردند.
4- ره آورد بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله
پس خداى بزرگ ، تاريكيهاى جاهليت را به وسيله محمد صلى الله عليه و آله روشن ساخت ،
و مشكلات و تيرگى كفر را از قلب ها زدود، و پرده ها از جلوى ديدگان برداشت .
پيامبر صلى الله عليه و آله براى هدايت در ميان مردم بپا خواست ، و آنان را از
گمراهى نجات داد، و از كورى و كوردلى رهانيد، و به سوى دين استوار الهى رهنمون شد،
و همه را به راه راست فرا خواند، تا روزى كه خدا بر اساس رافت و رحمت خويش او را
بنزد خود برد، كه به ديدار او راغب و سزاوار بود.
پس رسول خدا، هم اكنون از رنج اين دنيا راحت است ، و گرداگرد او را فرشتگان گرفته
اند، و در رضوان و خشنودى خدا غرق است ، كه در جوار رحمت ملك جبار آرميده است .
درود خدا بر پدرم كه نبى و امين خدا بر وحى ، و برگزيده او بود، سلام بر او و رحمت
و بركات خدا بر او باد. سپس به مردم حاضر در مسجد نگريست و فرمود:
5- فضائل القرآن و العتره النبويه
انتم عبادالله نصب امره و نهيه و حملة دينه و وحيه ، و امناء
الله على انفسكم و بلغائه الى الامم ، زعيم حق له فيكم و عهد قدمه اليكم و بقيه
استخلفها عليكم :
و معنا كتاب الله الناطق ، والقرآن الصادق والنور الساطع ، والضياء اللامع ، بينه
بصائره ، منكشفه سرائره ، متجليه ظواهره ، مغتبطه به اشياعه ، قائد الى الرضوان
اتباعه ، مود الى النجاه استماعه ، به تنال حجج الله المنوره و عزائمه المفسره و
محارمه المحذره و بيناته الجاليه و براهينه الكافيه و فضائله المندوبه ، و رخصه
الموهوبه و شرائعه المكتوبه .
6- فلسفه الاحكام والامامه
فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك ، والصلوه تنزيها لكم
عن الكبر، والزكاه تزكيه للنفس و نماء فى الرزق ، والصيام تثبيتا للاخلاص ، والحج
تشييد للدين ، والعدل تنسيقا للقلوب ، وطاعتنا نظاما للمله و امامتنا امانا للفرقه
، والجهاد عزا للاسلام ، والصبر معونه على استيجاب الاجر، والامر بالمعروف مصلحه
للعامه ، و بر الوالدين وقايه من السخط، و صله الارحام منساه فى العمر و منماه
للعدد، والقصاص حقنا للدماء والوفاء بانذر تعريضا للمغفره ، و توفيه المكائيل و
الموازين تغيير للبخس ، والنهى عن شرب الخمر تنزيها عن
5- ويژگى هاى قرآن و عترت
شما اى بندگان خدا! كه پرچمداران امر و نهى خداييد، و حاملان دين وحى مى باشيد،
امانت داران حق ، و رسانندگان آن به خلق هستيد، بدانيد كه امام بحق ، خود در ميان
شماست ، و اطاعت او پيمانى است كه از پيش با شما گرفته اند، و پس از پيامبر صلى
الله عليه و آله جانشينى است كه براى شما باقى مانده است
كتاب ناطق خدا با ما اهل بيت است ، قرآن راستگو، نور فروزان و شعاع درخشان ، كه
بيان و استدلالهاى آن روشن ، و اسرار و باطن آن آشكار است ، ظاهر آن جلوه گر، و
پيروان آن زبانزد جهانيانند
پيروى قرآن انسان را به بهشت مى كشاند، سخن شنوى از آن به نجات مى انجامد، به وسيله
قرآن به حجتهاى نورانى خدا، و به واجبات تفسير شده ، و به محرمات نهى شده ، و به
استدلالهاى جلوه گر، و به براهين كامل هدايتگر، و به فضائل پسنديده ، و به مستحبات
بخشوده ، و به قوانين و آيين واجب شده پروردگار، مى توان راه يافت .
6- فلسفه فروع دين و امامت
سپس ايمان را براى پاك كردن شما از شرك قرار داد، و نماز را براى دورى شما از تكبر،
و زكات را براى پاك كردن جان و فراوانى روزى ، و روزه را براى تحقق اخلاص ، و حج را
براى تقويت دين ، و عدل را براى استوارى دلها، و اطاعت از اهل بيت را براى نظم
يافتن ملت اسلام ، و امامت ما را براى ايمن ماندن از تفرقه ، و جهاد را براى عزت
اسلام ، و صبر را براى به دست آوردن پاداش ، و امر به معروف را براى مصالح اجتماعى
عموم مردم ، و نيكى به پدر و مادر را براى دورى از عذاب الهى ، وصله ارحام را براى
فزونى خويشاوند، و قصاص را براى حفظ خون انسانها، و وفاى به نذر را براى آمرزش الهى
، و رعايت كيل و وزن در معاملات را براى درمان كم فروشى ، و نهى از شرابخوارى را
الرجس ، واجتناب القذف حجابا عن اللعنه ، و ترك السرقه
ايجابا للعفه ، و حرم الله الشرك اخلاصا له لالربوبيه
فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون
(98)
واطيعوا الله فيما امركم به و نهاكم عنه فانه
(انما يخشى الله من عباده العلماء)(99)
7- جحود النبى فى سبيل الدعوة
ثم قالت : ايها الناس اعلموا انى فاطمه و ابى محمد صلى الله
عليه و آله اقول عودا و بدوا و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططا
(لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم
(100)
فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابى دون نسائكم و اخا ابن عمى دون رجالكم و لنعم المعزى
اليه صلى الله عليه و آله
فبلغ الرساله ، صادعا بالنذاره ، مائلا عن مدرجة المشركين ، ضاربا ثبجهم ، اءخذا
باكظامهم ، داعيا الى سبيل ربه بالحكمه والموعظه الحسنه ، يكسر الاصنام و ينكث
الهام حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه و
نطق زعيم الدين
براى پاكيزه ماندن از پليديها، و دورى از تهمت ناموسى را براى محفوظ ماندن از لعنت
الهى ، و ترك دزدى ، براى تحقق و پاكدامنى ، و حرمت شرك را براى اخلاص در توحيد و
بندگى ، قرار داد.
(پس از خدا آن گونه كه شايسته است بترسيد، و از دنيا نرويد مگر آن كه مسلمان باشيد)
خدا را در آنچه امر يا نهى كرده اطاعت نمائيد، كه همانا فقط دانشمندان از خدا مى
ترسند.
7- ره آورد بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله
سپس فرمود:
اى مردم ! بدانيد كه من فاطمه هستم ، و پدرم محمد است ، آغاز و پايان سخن من بر حق
است آنچه مى گويم ناروا نيست ، و آنچه انجام دهم بر ظلم و ناروا تكيه ندارد
(پيامبرى از خود شما مردم براى هدايت شما آمد، كه رنجهاى شما بر او گران ، و او بر
شما اميدوار، و بر مؤ منان مهربان و رحمت آور بود)
اگر او را بشناسيد، مى دانيد كه پدر من است نه پدر زنان شما، و برادر پسر عموى من
(على بن ابى طالب ) است ، نه مردان شما، چه نيكو بزرگوارى است كه اين نسبت را به او
دادم ، پيامبر صلى الله عليه و آله رسالت خود را به گوش مردم رساند، و آنان را از
عذاب الهى ترساند، راه خود را از پرتگاه سقوط مشركان گردانيد، شمشير بر فرق آنان
نواخت ، و گلوگاه آنان را فشرد، و با زبان حكمت و موعظه حسنه ، مردم را به راه خدا
دعوت كرد.
بتها را در هم شكست ، سر شجاعان شرك را بر سنگ كوبيد، تا اجتماع مشركان پراكنده و
از ميدان گريختند تا صبح صادق از دل شب تاريك بيرون زد، و چهره حق از نقاب درآمد و
حق خالص جلوه گر شد، و زمامدار
و خرست شقاشق الشياطين وطاح و شيظ النفاق وانحلت عقد الكفر
والشقاق ، و فهتم بكلمه الاخلاص فى نفر من البيض الخماص
8- الناس فى الجاهليه
و كنتم على شفا حفره من النار، مذقه الشارب و نهزه الطامع و
قبسه العجلان و موطى ء الاقدام .
تشربون الطرق ، و تقتاتون الورق ، اذله خاسئين ، تخافون ان يتخطفكم الناس من
حولكم فانقذكم الله تبارك و تعالى بمحمد صلى الله عليه و آله بعد اللتيا والتى و
بعد ان منى ببهم الرجال و ذؤ بان العرب و مردة اهل الكتاب
9- فضائل اميرالمومنين على بن ابيطالب (عليه السلام )
كلما اوقدوا نارا للحرب اطفاها الله او نجم قرن الشيطان او
فغرت فاغره من المشركين قذف اخاه فى لهواتها فلا ينكفى حتى يطا صماخما باخمصه و
يخمد لهبها بسيفه ، مكدودا فى ذات الله مجتهدا فى امر الله ، قريبا من رسول الله ،
سيدا فى اولياء الله مشمرا، ناصحا، مجدا، كادحا، لا تاخذه فى الله لومه لائم
10- معارضو الامس و طلاب السلطه اليوم
و انتم فى رفاهيه من العيش وادعون فاكهون آمنون ، تتربصون
بنا الدوائر وتتوكفون الاخبار و تنكصون عند النزال و تفرون من القتال
دين به سخن حق گويا شد، و عربده هاى شيطان خاموش ، و طرفدارانشان لال شدند، و خار
نفاق از سر راه برداشته شد، و گره هاى كفر و تفرقه ، از هم گشوده شد، و دهانهاى شما
به كلمه اخلاص باز شد، به بركت گروهى از مجاهدان سپيدروى نورانى كه شكمهايشان از
گرسنگى به پشت چسبيده بود.
8- مردم در عصر جاهليت
در هنگام بعثت ، شما در عصر جاهليت ، بر كناره پرتگاهى از آتش بوديد، چون جرعه اى
آب خوراك هر كس بوديد و لقمه هر طمع كننده ، آتش زنه اى بوديد، كه فورا خاموش مى
شديد، لگدكوب هر رونده اى بوديد، نوشيدنى شما، آب گنديده ، و خوردنى شما، پوست
جانور و مردار بود، خوار و ذليل بوديد، و رانده شده و مى ترسيديد كه مهاجران
اطرافتان شما را بربايند، تا آن كه خداى بزرگ با دست محمد صلى الله عليه و آله
نجاتتان بخشيد، پس از حوادث فراوانى كه پديد آمد، و رنجها و بلاهاى زيادى كه از
دست شجاعان شما، از گرگهاى عرب ، از سركشان اهل كتاب ، كشيد.
9- ويژگيها و نقش امام على (عليه السلام ) در مبارزات رهايى
بخش
هرگاه آتش جنگ برافروختند، خدا خاموش كرد، يا هر هنگام كه شاخ شيطان سر بر آورد، يا
اژدهايى از مشركين ، دهان باز كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله برادرش على بن ابى
طالب (عليه السلام ) را در كام اژدها و شعله هاى فتنه ها افكند، و على هم باز نمى
گشت ، مگر آن كه سر سركشان را، پايمال شجاعت خود مى گردانيد، و آتش آنها را با آب
شمشيرش خاموش مى كرد.
على ! فرسوده از تلاش فراوان در راه خدا، كوششگر خستگى ناپذير در امر خدا، نزديك و
خويشاوند رسول خدا صلى الله عليه و آله سيد و بزرگى از اولياى خدا، همواره دامن به
كمر زده ، نصيحت كننده ، و تلاش كننده در راه خداست ، كه در راه خدا از سرزنش
كنندگان پروايى نداشت .
10- نكوهش بى تفاوت هاى ديروز و تشنگان قدرت امروز
در حالى كه شما! در خوشى زندگى مى كرديد، در امنيت و رفاه ، خوش بوديد، و منتظر
فرصت بوديد تا مگر روزگار بر ضد ما دگرگون شود، به زنگ اخبار بوديد، به هنگام
كارزار فرار مى كرديد و عقب نشينى داشتيد.
فلما اختار الله لنبيه دار انبيائه و ماوى اصفيائه ظهر فيكم
حسيكه النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الاقلين و هدر فنيق
المبطلين فخطر فى عرصاتكم و اطلع الشيطان راسه من مغرزه هاتفا بكم ، فالفاكم لدعوته
مستجبين و للغره فيه ملاحظين ثم استنهضكم فوجدكم خفافا و احمشكم فالفاكم غضابا،
فوسمتم غير ابلكم و اوردتم غير مشربكم
هذا! والعهد قريب والكلم رحيب ولجرح لما يندمل والرسول لما يقبر ابتدارا زعمتم خوف
الفتنه
(الا فى الفتنه سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين
(101)
11- علل انقلاب الرجعى على لاعقاب
فهيهات منكم ؟ و كيف بكم ؟
و انى توفكون ؟ و كتاب الله بين اظهركم اموره ظاهره و احكامه زاهره و اعلامه باهره
و زواجره و اوامره واضحه
و قد خلفتموه وراء ظهوركم ، ارغبه عنه تريدون ام بغيره تحكمون ؟ بئس للظالمين
بدلا
(و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين
(102)
ثم لم تلبثوا الاريث ان تسكن نفرتها و يسلس قيادها ثم اخذتم تورون و قدتها و تهيجون
جمرتها و تستجيبون
و آنگاه كه خدا، براى پيامبرش خانه پيامبران ، و آرامگاه اولياء را برگزيد، خار و
خاشاك نفاق در شما ظاهر شد، و جامه دين كهنه گرديد، ساكت گمراهان ، به سخن در آمد،
و آدمهاى پست و بى ارزش با قدر و منزلت شدند و شتر نازپرورده اهل باطل ، به صدا
درآمد، و وارد خانه هاى شما شد.
و شيطان سر خويش از مخفيگاه بدر آورد، شما را فراخواند، كه پاسخگوى دعوت باطل او
هستيد، و براى فريب خوردن آمادگى داريد، خواست كه بر ضد حق برخيزيد، شما را آماده
اين كار يافت ، و شما را گرم و آماده نمود، و ديد كه غضبناك شديد، پس بر غير شتر
خود، داغ و نشان زديد، و بر آبى كه حق شما نبود فرود آمديد.
در حالى هنوز از عهد و قرار شما (بيعت در خم غدير دو ماه قبل ) چيزى نگذشته بود، و
شكاف زخم عميق بود، و دهانه زخم هنوز بهم نيامده ، بهبود نيافته بود، و پيامبر صلى
الله عليه و آله هنوز دفن نشده بود كه هر چه خواستيد كرديد. و بهانه آوريد كه از
فتنه مى ترسيم
(اما در آتش فتنه سقوط كرديد، و راستى كه جهنم بر كافران احاطه دارد)
شما كجا؟ و فتنه خواباندن كجا؟ دروغ مى گوييد!
11. علل انحراف مردم پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله )
چرا بيراهه مى رويد؟ در حالى كتاب خدا در ميان شماست ، مطالبش روشن است ، و احكام
آن درخشان ، و نشانه هاى هدايت آن آشكار، و نهى و هشدارهاى آن روشن ، و اوامرش واضح
است ، اما شما به قرآن پشت كرديد، و از آن روى گردان شديد، آيا به قرآن ميل و رغبت
داريد؟
يا داورى جز قرآن مى گيريد؟ بد جايگزينى براى ستمگران است !
(و هر كس غير از اسلام دينى برگزيند از او پذيرفته نيست ، و در آخرت از زيانكاران
خواهد بود.)
سپس آن قدر درنگ نكرديد كه اين دل رميده آرام گيرد، و مهار كردن آن آسان گردد. پس
آتش گيره ها را بر افروختيد، و به آتش فتنه ها دامن زديد، تا آن را شعله ور سازيد و
به شيطان گمراه كننده ، پاسخ مثبت داديد،
لهتاف الشيطان الغوى واطفاء انوار الدين الجلى و اهمال سنن
النبى الصفى ، تشربون حسوا فى ارتغاء و تمشون لاهله و ولده فى الخمر والضراء و نصبر
منكم على مثل حزالمدى و وخز السنان فى الحشاء
12- اثبات الارث بالادله القرآنيه
و انتم الان تزعمون ان لا ارث لنا افحكم الجاهليه تبغون
(و من احسن من الله حكما لقوم يوقنون
(103)
افلا تعلمون ؟
بلى قد تجلى لكم كالشمس الضاحيه انى ابنته !
ايها المسلمون اغلب على ارثى ؟
يابن ابى قحافه افى كتاب الله ان ترث اباك و لا ارث ابى ؟ لقد جئت شيئا فريا!
افعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟ اذ يقول
(و ورث سليمان داود(104))
و قال فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا اذ قال :
(فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب
(105))
و قال : و اولوا الاحارم بعضهم اولى ببعض فى كتاب الله
(106)