لولا فاطمه (س)

آيت اللّه محمدعلى گرامى

- ۱ -


مقدمه

ازآن جا كه در سند و معناى حديث شريف قدسى منقول كه خداوند خطاب به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «لولاك لما خلقت الأفلاك و لولا عليّ لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما؛ اى پيامبر اگر تو نبودى عالم را نمى‏آفريدم و اگر على نبود تو را نمى‏آفريدم و اگر فاطمه نبود شمادو نفر را نمى‏آفريدم» اشكالاتى مطرح شده و به دنبال سؤال برخى از فضلاى حوزه علميّه قم مدّتى قبل پيرامون اين موضوع از حضرت آية‏الله گرامى (مدَّ ظلُّه)، معظم له در پاسخ، يك جلسه به طور مبسوط به اين مطلب اختصاص دادند و از شبهات مطرح شده به طور مفصّل جواب دادند، كه سخنان مزبور پس از پياده شدن از نوار و بازنگرى وتفصيل و اضافات، به صورت نوشتار حاضر در خدمت علاقمندان قرار دارد.

معظم له با بهره‏گيرى از آيات و روايات شيعه و سنّى و مطالب فلسفى و كلامى موضوع فوق را شرح كرده است. ايشان ابتدا به بيان معنا و مفهوم حديث پرداخته و سپس درباره سنديّت حديث بحث مى‏كند، سپس هدف از خلقت عالم وانسان را توضيح مى‏دهد، در ادامه ضمن بيان عصمت چهارده معصوم عليهم‏السلام و لزوم نصب امام توسط خداوند، از مباحثى چون فضايل و مناقب فاطمه زهرا عليهاالسلام ، و بيان خلافت بلا فصل امام على عليه‏السلام و علل انحراف از مسير خودش و مصيبات وارده بر اهل بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بحث مى‏كند.

ناشر

اشكال ادبى به متن حديث و جواب آن

حديثى به اين مضمون نقل شده است: «اى پيامبر! اگر تونبودى افلاك (آسمان‏ها، كرات، مدار سيارات) را خلق نمى‏كردم، و اگر على عليه‏السلام نبود تو را خلق نمى‏كردم، و اگر فاطمه نبود شما دو تن رانمى آفريدم.» اين حديث اصطلاحا قدسى است و به واسطه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از خداوند نقل شده است.(1)

تعبير حديث اين است كه: «لولاك لما خلقت الأفلاك و لولا عليٌّ لما خلقتك و لولا فاطمة لما خلقتكما.

بعدا خواهيم گفت كه تنها اين حديث نيست كه حضرت فاطمه را غرض از خلقت عالم معرّفى كرده است احاديث ديگرى هم داريم كه دلالت بر اين موضوع دارد.

برخى اعتراض كرده‏اند كه اين جمله بر خلاف قواعد ادبيات عرب است. زيرا كلمه لولا على القاعده نبايد بر سر ضمير متصل بيايد، بايد چنين گفته شود: «لولا انت»، نه «لو لاك». اين اعتراض را كسروى هم به پيروى از برخى علماى ادب در يكى از نوشتجاتش ذكر كرده بود... امّا بايد بدانيم كه هر چند قاعده كلّى همان است، ليكن در برخى موارد به رعايت وزن كلام و يا جهات ديگر بر خلاف قاعده كلى مزبور عمل مى‏شود، و اين كار هم كم نيست. به كتاب‏هاى ادبيات عرب و نيز موارد استعمال عرب، رجوع شود تا معلوم گردد كه تعبيرهاى «لولاه» و «لولاك» و «لولاها» و نظاير اين‏ها نيز زياد است.

روايات بسيارى درباره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و يا درباره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام ، و يا درباره خمسه طيبه (پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم‏السلام ، و يا درباره پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و دوازده امام عليه‏السلام وارد شده است كه اين‏ها هدف از خلقت هستند. اين دسته روايات، متعدد و مكرر و مستفيض بلكه متواتر مى‏باشد. به برخى از اين موارد اشاره كرده و سپس وارد توضيح معناى حديث مزبور مى‏شويم.

منابع و مدارك حديث

قسمتى از حديث مذكور در «بحارالانوار» ج 15، ص 28 و 29: «لولاك ما خلقت الأفلاك...» هدف بودنِ شخص پيامبر را مى‏رساند. اين معنا در «بحار الانوار»، ج 57، ص 19 و 201 و ج 60، ص 303 و «مدينة المعاجز» ص 153 نقل شده است. «الغدير» ج 2، ص 300 از «فرائد السبطين» حموئى و از مناقب خوارزمى نقل مى‏كند، همچنين «الغدير» ج 5، ص 435 از حاكم در «مستدرك»، ج 2، ص 615 از سبكى در «شفاء السقام»، ص 121 و نيز از زرقانى در «شرح مواهب»، ج 1، 44 نقل كرده است.

بيهقى نيز در كتاب «دلائل النبوّه» نقل كرده و همين طور طبرانى در «معجم الصغير» و سمهودى در «وفاءالوفاء» ص 419 و عزّامى در «فرقان القرآن» ص 117 همگى نقل كرده‏اند.

اين مطلب به حدى براى اهل درايت و فهم از محدثين بلكه عموم اهل ديانت روشن بوده كه شعرا نيز در اشعار خود آورده‏اند. مثل قاضى نظام الدين (وفات 678):

 لأجل جدّكم الأفلاك قد خلقت   لو لاه ما اقتضت الأقْدار تكوينا

بخاطر جدّ شما افلاك آفريده شد، اگر او نبود قدرها و هندسه‏ها اقتضاى تحقق نداشت.

به خوارزمى در مناقب، ص 252، (احقاق الحق، ج 9، ص 105 و ج 6 و الغدير) رجوع شود. اين‏ها نمونه كوچكى است از مصادر اين گونه احاديث. در ختم مقال در خصوص روايت: «...لولا فاطمه» بحث مستقلّى خواهد شد.

جمله هايى كه در اين قبيل روايات آمده گاهى خطاب به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است و گاهى خطاب به پيامبران ديگر، موضوع مورد سخن گاهى هدف بودن شخص پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و گاهى هدف بودن پيامبر و على عليه‏السلام و گاهى هدف بودن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام و گاهى هدف بودن همه چهارده معصوم به تفصيل مى‏باشد.

اين تعبيرها گاهى به صورت «لولاك»، «لولا أنت»، و گاهى به صورت «لولا أنتما» - در خطاب به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على عليه‏السلام - و گاهى به صورت «لولا أنتم» - در خطاب به پنج تن يا چهارده معصوم عليهم‏السلام و گاهى در خطاب به حضرت آدم ابوالبشر و ديگران تعبير: «لولا هؤلاء» مى‏باشد. از همه اين‏ها اجمالاً به طور مسلم معلوم مى‏شود كه هدف از خلقت همه عالم پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام مى‏باشند. ولى در ميان اين احاديث دو يا سه روايت هست كه در ميان خود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام هم ترتيبى ذكر كرده است. يكى دو روايت هم مى‏فهماند كه با خلقت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على و حسنين عليهم‏السلام هنوز، نور مطلق تحقق نيافته بود. لذا زهرا عليهاالسلام خلق شد يعنى غايت خلقت همگى زهرا عليهاالسلام مى‏باشد. يعنى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و على و حسنين عليهم‏السلام نيز قدم آخر نيستند و ما قبل آخر مى‏باشند و در نتيجه مقدمه آخرين يعنى زهرا عليهاالسلام مى‏باشند.

در ميان روايات يك روايت هم به اين ترتيب نقل شده كه: اگر پيامبر نبود عالم نبود و اگر على عليه‏السلام نبود پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نبود و اگر فاطمه عليهاالسلام نبود آن دو نبودند.

مفاد و معناى حديث «لولا فاطمه...»

و امّا سخن در مفاد اين حديث اخير تا ببينيم آيا مى‏تواند معناى صحيحى داشته باشد يا به طورى كه احيانا گفته مى‏شود هيچ معناى درستى نداشته، خلاف عقل است و بايد حديث را طرد نمود. البته در پايان گفتار در خصوص سند اين حديث بحث خواهيم كرد. لكن اين جا تنها اشاره مى‏كنيم كه در گذشته هم احيانا رواياتى بوده كه معنايش مبهم بوده بعدها حقيقت كشف شده است. گاهى متن حديث به حدى محكم است كه راوى را هم اعتبار مى‏بخشد. گاهى راوى روايت را اعتبار مى‏دهد و گاهى روايت، راوى را معتبر مى‏كند.(2)

معناى جمله اول حديث مزبور كه درباره ساير اهل بيت عليهم‏السلام نيز وارد شده است به خوبى واضح است. با مختصر دقتى درباره هدف از آفرينش، مطلب معلوم مى‏شود. هدف از خلقت عالم، انسان است. اين از برترىِ «شعور و درك» انسان بر ساير پديده‏ها و مخلوقات معلوم مى‏شود، البته همه موجودات عالم شعور دارند و به قول «اسينپوزا» فيلسوف هندى: «اين درخت واين حيوان، و اين من، همه با شعور هستيم، ليكن به اختلاف درجه».

اثبات درك و شعور براى موجودات

اساسا محال است كه از ذات باريتعالى كه عين درك و علم است موجودى بدون درك و شعور پديد آيد. اين با فهم سنخيت علت و معلول، مطلبى بديهى و وجدانى است.

اگر بخواهيد پزشك شويد هرگز رشته اقتصاد ومديريت را براى تحصيل انتخاب نمى‏كنيد و اگر بخواهيد آهنگرى قابل شويد، هرگز دكان نانوايى را براى كار انتخاب نمى‏نماييد و اگر گندم بخواهيد هرگز جو كشت نمى‏كنيد، به هر حال همه موجودات عالم به هر درجه كه از هستى بهره دارند از صفات ذاتى هستى چون علم و آگاهى، عشق واحساس، قدرت و اراده، و... برخوردار هستند. اساسا علم وآگاهى و...، همه، وجود هستند. زيرا غير از وجود چيزى در عالم نيست: «ليس فى الدار غيره ديّار»، برون هستى چيزى جز نيستى نيست و آن هم نيست! و هر جا وجود هست ذاتيات وجود نيز هست، - منظورم ذاتى فلسفى است نه منطقى(3) - حقيقت هستى مجهول است ليكن مى‏دانيم كه اين‏ها از صفات هستى مى‏باشند. قرآن كريم هم همه موجودات آسمان و زمين را تسبيح گر خدا معرفى مى‏كند و زمين و آسمان را داراى ميل و شوق و اراده و كلام مى‏داند:«إنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ إِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ»(4)؛ «فَقالَ لَها وَ لِلأَرْضِ ائْتِيا طَوْعا أَوْ كَرْها قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ»(5)

پس همه موجودات عالم،علم و شعور و آگاهى دارند،گرچه ممكن است به آگاهى خود آگاهى نداشته باشند.يعنى علم به علم نداشته باشند و به تعبير اصطلاح فلسفى علم بسيط دارند نه علم مركب.چنانكه در حوادث ظاهره در بسيارى موارد كه نگاه مى‏كنيم و به نگاه خود توجه نداريم.اشيا رامى بينيم ونه ديدن خود را. احساس داريم و توجه به احساس خود نداريم.به موجب همين علم بسيط است كه مى‏گويند: همه عالم شعور و درك نسبت به صانع و خالق خود دارند ولى چه بسا علم به علم ندارند:

 دانش حق ذوات را فطرى است  دانش دانش است كان فكرى است

هدف از خلقت عالم و انسان

پس همه موجودات عالم با شعور هستند،ليكن سخن در شعور بالاتر يعنى علم مركب، و آگاهى نسبتا كامل است كه در جماد و حيوان وجود ندارد، ولى در انسان وجود دارد. آنگاه مى‏دانيم كه وجود با شعور و درك، اشرف از وجود بى شعور مى‏باشند.

پس هدف از خلقت عالم،انسان است.يعنى موجودات ديگر ياانسان مى شوند ويا در مسير خدمت به انسان قرار مى‏گيرند.ولى انسان براى چيست؟ هدف از خلقت او چيست؟ علم است؟ (يعنى صرف عالم شدن)...، يا عمل است؟ يعنى خدمت به ديگران؟ يا اخلاق است؟ اخلاق اجتماعى، يعنى در مسير خدمت به جامعه يا ايجاد آرامش براى جامعه، يا اخلاق فردى؟ يعنى صفاى نفس و پاكى وجود؟ و يا چيزهاى ديگر؟

سابقا در كتاب «خدا در نهج البلاغه» نظرات گوناگونى را در اين زمينه بررسى كرديم. نظريه صحيح آن است كه هدف از خلقت انسان پيوستن به وجود برتر از خود مى‏باشد، يعنى تكامل. چنان كه هدف از خلقت موجودات ديگر نيز همين كمال است. پيوستن انسان به وجود برتر از راه تكميل علم و عشق است، درك و احساس كه تلطيف روح مى‏كند و صفاء نفس و پاكى مى‏آورد. پاكى نفس با همسو شدن با پاك مطلق يعنى ذات احديّت است كه در تعبير ديگر تخلُّق به اخلاق الهى ناميده مى‏شود.

وابسته بودن موجودات به ذات باريتعالى

هر موجودى به نحوى و به اندازه‏اى، پيوستگى با ذات احديّت دارد و به تعبير ديگر همه عالم كه معلول حضرت حق مى‏باشد، طبق خاصيت معلوليت، فانى در علت خويش است، يعنى از خود هيچ ندارد و مندكّ و فانى در وجود علّت است. علّت اگر لحظه‏اى قطع نظر از معلول كند در دم فنا و نيست خواهد شد. چرا كه از خود چيزى نيست و فناى محض مى‏باشد. اساا فنا همه سرمايه معلول است. يعنى اگر معلول، وجود يا شرف و عزتى دارد از پيوستگى به علت است. پس:

 به‏اندك التفاتى زنده دارد آفرينش را   اگر نازى كند از هم فرو ريزند قالب‏ها

و به تعبير ديگرى كه در خطاب به حضرت حق گفته شده:

 گلبرگ را، ز سنبل مشكين نقاب كن   يعنى كه رخ بپوش و جهان را خراب كن

پس معلول از خود هيچ نيست و هر چه هست علت است و جَلَوات (6) علّت. ليكن همين هيچ بودن معلول، عزت اوست. چون از خود هيچ است وابسته صرف به علت است و از اين راه عزت دارد. پس فناى معلول سرمايه اوست وهمه عالم اين فنا را دارند ليكن آن كه توجه به اين فنا دارد، مى‏تواند از اين سرمايه خود استفاده كند. و هر موجود كه بيشتر غرق در فنا مى‏شود و خود بينى ندارد بيشتر وصل به آن درياى عظمت مى‏شود و با ارزش‏تر مى‏شود.

برتر بودن انسان از فرشتگان

به هر حال وصل به حق، تكامل معلول است و اين وصل به طور كامل فقط در چهارده معصوم عليهم‏السلام پاك محقق شده است. انبيا و اوصيا ديگر نيز تا حدود بسيار زيادى به اين وصل رسيده‏اند ليكن نه به آن مقام. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به جايى رسيد كه جبرئيل هم نرسيد و نتوانست با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همراهى كند.

روايت صحيحه كافى شريف را ملاحظه كنيد كه: چون پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به معراج بردند، جبرئيل آن حضرت را در جايى برد و او را تنها گذاشت.

حضرت فرمود: جبرئيل! در اين حال مرا تنها مى‏گذارى؟ جبرئيل گفت: برو! به خدا قسم به جايى قدم گذاردى كه هيچ بشرى پيش از تو به آن جا قدم ننهاده است.(7) در عالم ماده نيز در همان ابتداى رسالت، پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله از مقابل هر درخت و يا سنگى كه عبور مى‏نمود برايش خاضع مى‏شدند.(8)

البته هر كس كه اصل توحيد را قبول و به حضرت حق اعتقاد دارد به درجاتى از پيوند الهى رسيده است و به همين جهت به طور ابد در دوزخ نخواهد ماند هر چند بسيار آلوده باشد. البته به شرطى كه اين اعتقاد برايش محفوظ بماند و در اثر آلودگى‏هاى زياد از بين نرود. ولى به هر حال هدف، صرف يك اعتقاد نيست بلكه وصل كامل و الهى شدن مى‏باشد و اين معنا تنها در چهارده معصوم پاك تجلى پيدا كرده است. پس هدف از خلقت عالم انسان است. چنان كه طبيعت و بشريّت نيز نشان مى‏دهد، انسان از همه عالم براى خود استفاده مى‏كندو از نظر عقلاى عالم هيچ اشكالى هم ندارد كه بشر از همه موجودات ديگر بهره ببرد و حتى جانداران ديگر را فداى خويش كند و به طوركلى طبيعت را مسخر خويش كند. قرآن كريم هم آسمان و زمين و خورشيد و ماه را مسخر بشر معرفى نموده است، و هر آن چه در زمين است خلق شده براى بشر، مى‏داند. انسان هم براى وصل به خداوند است و الگوى خدايى شدن، قدرت مطلق و علم مطلق شدن و... .

قرآن كريم ترسيم زيبايى از عظمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله دارد كه: ... سپس نزديك شد تا آنجا كه به حق آويخت و سپس به آن جا رسيد كه چون دو قوس كمان به هم وصل شدند بلكه نزديك‏تر...»(9) زيرا كه دو قوس فقط رأس آن‏ها به هم مى‏رسند و در ميانه، فاصله است ليكن آن يك وصل كامل بود. پس نزديك‏تر بود.

در برخى دعاها اين مطلب اين گونه بيان شده است: «خداوندا! فرقى بين تو و آن‏ها نيست جز اين كه آن‏ها بندگان تو هستند.»(10) يعنى خداوند بى نهايت است و آن‏ها هم بى نهايت، يعنى به بى نهايت وصل شده‏اند... لكن از بندگى خداوند است كه به آن جا رسيده‏اند، به عبارت ديگر خداوند واجب است و آن‏ها ممكن، يعنى خدا آنان را بى نهايت قرار داده است.

بيت معروف:

 زاحمد تا احد يك ميم فرق است   جهانى اندر اين يك ميم غرق است

همين را مى‏گويد، يعنى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به خداوند پيوسته و وصل كامل پيدا كرده است. تفاوت در ميم امكان است كه او واجب و اين ممكن است. او اصل است واين پيوند كه: همه عالم در ميم ـ امكان ـ غرق مى‏باشند. تعبير حديث معتبر كافى شريف(11) در تطبيق كريمه 35 و 36 سوره ذاريات:«فأخرجنا من كان فيها من المؤمنين فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين» بر اهل بيت عليهم‏السلام از همين باب است. يعنى در آن درجه كامل ايمان واعتقاد و درك و وصل ولمس معنوى، فقط اهل بيت عليهم‏السلام پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله قرار دارند. يعنى در كره زمين فقط يك خاندان تسليم مطلق حضرت حق مى‏باشند.

حديث شريف:«نحن و اللّه أسماء اللّه الحسنى؛ به خدا قسم كه ما اسماى نيكوى الهى هستيم» نيز همين وصل را مى‏رساند.(12)

حديث ديگر: «ما با خداوند حالاتى داريم كه گويا ما، او هستيم» نيز همين طور، با اين تفاوت كه آن وصل به مقام لاهوت يعنى مقام اسماءو صفات را مى‏رساند و اين، وصل به مقام هاهوت و ذات را مى‏رساند. همه اين‏ها طبق قاعده كلى تكامل است. هدف در خلقت هر چيز، تكامل اوست و تكامل انسان وصل به موجود برتر است. موجود برتر فقط ذات خداوند است. فرشتگان گرچه از نظر ذات اشرف هستند و نورانى‏تر و زيباتر، ليكن در مقام فعليّت و عمل چنين نيست. زيرا انسانِ پاك، پاكى خود را با زحمت بسيار وپس از درگيرى با قواى شهوانى و غضب به دست آورده و اين شرافت بيشترى است. پس جاى اشكال نيست كه چرا ملائكه كه هرگز گناه نمى‏كنند خليفه خدا نشدند و انسان خليفه خداست «إني جاعل في الأرض خليفة»

عصمت چهارده معصوم

اگر هدف از خلقت انسان تكامل است و آن پيوستن به وجود برتر است و وجود برتر فقط خداوند است، اين هدف حتما بايد در برخى انسان‏ها تحقق يابد وگرنه نقض غرض لازم مى‏آيد و نقض غرض در افعال خداوند مستلزم عجز يا جهل حضرت حق مى‏باشد كه محال است. پس اين هدف در برخى انسان‏ها تحقق يافته است، آن انسان‏ها همان چهارده معصوم هستند. نه تنها از باب قدر متيقن يعنى قدر مسلم آنهايى كه به اين مقام رسيده‏اند بگوييم فقط چهارده معصوم هستند، بلكه تاريخ و روايات مذهبى هم نشان مى‏دهد كه تنها اين چهارده نفر هستند كه تاريخ زندگيشان بدون اشتباه است و در همه لحظات زندگيشان عقل حاكم بوده است و به تعبير قرآن كريم:« و ما أنت بنعمة ربك بمجنون؛ به نعمت خداوند «تو» مجنون نيستى(13) يعنى همه زندگى و رفتارت سرتاسر عاقلانه است.

اين آيه اگر مفيد حصر نباشدو اين را نرساند كه فقط تو هيچ گونه و هيچ گاه جنون ندارى ليكن به هر حال اين تعبير درباره ديگران نيست. طبق روايت «العقل ما عبد الرحمن و اكتسب به الجنان؛ عقل همان است كه وسيله عبادت و كسب بهشت است.» اين پيامبر است كه همه رفتارش بر اساس اين عقل استوار است. انسان‏هاى ديگر فقط مقدارى از رفتارشان چنين است. يكى از روانشناسان غربى هم مى‏گويد: هر انسانى در شبانه روز چند دقيقه‏اى ديوانه مى‏شود عاقل كسى است كه بيش از اين ديوانه نشود.

از طرفى اهل بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله همه يك نور هستند چنان كه در روايات هم آمده است «...أرواحكم و أنواركم واحدة...» پس همه اهل بيت عليهم‏السلام اين طور هستند كه عقل محض مى‏باشند. ليكن باقى مردم نوعا در كارها اشتباه دارند. چه بسيار سخنى مى‏گويند و پشيمان مى‏شوند، كارى مى‏كنند و پشيمان مى‏شوند، نوعا نابجا عصبانى مى‏شوند و به تعبير نهج البلاغه: «الحدّة ضرب من الجنون؛ عصبانيت نوعى جنون است.»

انبياى بزرگ هم كه در زمان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نبوده‏اند (و آيه سوره قلم: «ما أنت بنعمة ربِّك بمجنون» به آن‏ها تعريضى ندارد)، نيز به نوعى لغزش داشته‏اند، منتها نه لغزش به معناى گناه، يعنى نافرمانى در قوانين جزايى، بلكه لغزش به معناى خلاف مصلحت. چنان كه موسى عليه‏السلام مى‏گويد:«ربّ ظلمت نفسي»(14) و يا قرآن درباره آدم مى‏فرمايد: «و عصى آدم ربه...»(15)، در روايت صعصعة بن صوحان لغزش انبياء ديگر ذكر شده است. عصيان پيامبران و اولياء خدا در قوانين جاريه نيست بلكه احيانا لغزش در قوانين مربوط به حبّ و عشق، يا هيبت يا حيرت، يا فنا و مانند آن مى‏باشد. فى المثل در قانون حبّ و عشق صرف يك لحظه عدم توجه، لغزش است، چنان كه عاشقى كه همراه معشوق در گلستانى گام مى‏زد از گلى خيلى تعريف كرد معشوق رنجيد و گفت: رخسار من اين جا و تو بر گل نگريى؟!

به هر حال پس اين جمله دعاى رجب خلاف قاعده نيست كه فرمود:«خداوندا! فرقى بين تو و بين آن‏هانيست جز اين كه آن‏ها بندگان تو هستند.» اين مقتضاى «هدف خلقت» و «محاليّت نقض غرض» مى‏باشد... پس آن‏ها به كمال مطلق و فناى در ذات حق كه سرّ بقاست رسيده‏اند و باقى به بقاء خداوند هستند ليكن اين مقام را از عبوديّت براى حق تعالى دارند. ممكن الوجودى هستند كه خداوند آن‏ها را بى‏نهايت قرار داده است.

لذا نمى‏توانيم جمله مرحوم آية اللّه خويى(قده) را كه درباره راوى اين دعا مى‏فرمايد: «اودعايى نقل كرده كه از اذهان متشرعه دور است و قابل قبول نيست و باور صدور از معصوم را ندارد»(16) با همه احترامى كه براى آن بزرگوار قايليم پذيرا باشيم.

همين طور جمله علامه شوشترى را در كتاب الاخبار الدخيله به همين مضمون، كه به علاوه، براى سست كردن روايت مى‏فرمايد: اين رافقط اقبال سيد بن طاووس از شيخ نقل كرده است و مجلسى هم در بحار از اقبال نقل كرده و توضيحى هم نداده است. غرق شدن در علوم ظاهرى چه بسا بزرگان را نيز دچار غفلت مى‏كند.

خلقت عالم به طفيل چهارده معصوم عليهم‏السلام

بنا به آن چه تاكنون گفتيم هدف از خلقت عالم انسان است ليكن نه هر انسان، بلكه انسانى كه چون چهارده معصوم باشد. انسان‏هاى موحّد ديگر هر چند كه به درجاتى از ارتباط الهى رسيده‏اند ليكن به درجه مطلوب اصلى كه وصل به بى نهايت باشد نرسيده‏اند بنابراين ديگران به طفيل چهارده معصوم ايجاد شده و ارتزاق نموده و مورد لطف واقع مى‏شوند؛ زيرا خود نرسيده‏اند به آن جا كه بايد برسند و در استعدادشان به وديعت گذارده شده است.

اساسا در هر حركتى، هر درجه و قدمى مقدمه درجه بعد و قدم بعد مى‏باشد، حركت قابل تقسيم به بى نهايت است و هر جزوى مقدمه رسيدن به جزء بعد مى‏باشد. انسان‏ها هم در حركت تكاملى خويش درجات بى نهايتى را بايد طى كند و هر درجه‏اى مقدمه درجه بعد مى‏باشد و براى درجه بعد به وجود مى‏آيد و انسانهاى در درجه پايين‏تر نيز به خاطر و به طفيل انسان درجه برتر به وجود مى‏آيد.

وجود جسمانى انسان مطرح نيست، هدف از ايجاد او مطرح است و آن «كمال مخصوص» مى‏باشد. حتى اگر انسانى به كمال نرسيده ولى سقوط هم نكرده است، از انسانى كه سقوط كرده اشرف است و منّت بر او دارد، اين است كه در روايات متعددى آمده است كه: «لولا شيوخ رُكَّع و بهائم رتّع و صبية رضّع لصببت عليكم البلاء و ترضّون به رضّا؛ اگر نبودند پيران قد خميده و حيوانات اهلى چرنده و خردسالان شيرخوار، بلا بر شما فرو مى‏ريختيم و با آن كوبيده مى‏شديد.»(17)

لازمه اين مطلب اين است كه نه تنها انسان‏هاى پاك خداجو و خداخواه و خدادار يعنى واصل، از ساير انسان‏ها اشرفند كه حتى حيوانات اهلى كه خدمت مى‏كنند و تكليفى ديگر ندارند، از بسيارى انسان‏ها اشرف هستند. در قرآن كريم هم آمده كه:«بل هم أضل؛ آن‏ها از چهار پايان هم، از راه دورترند.» بنا به قاعده مزبور آن‏ها كه با خداوند رابطه ندارند فقط به طفيل مردم متدين زنده‏اند و اين‏ها هم به خاطر انسان‏هاى برتر و همين طور تا برسد به آن‏ها كه وصل مطلق شده‏اند يعنى چهارده معصوم عليهم‏السلام .

ممكن است بگوييد: مگر مى‏شود كه اين جهان نامتناهى فقط به خاطر چهارده نفر به وجود آمده باشد؟

پاسخ اين است كه اوّلاً سخن در هدف اعلا مى‏باشد، انسان‏هاى ديگر نيز تا حدودى به هدف رسيده‏اند يعنى درجه‏اى از هدف را دارند، يعنى به هر اندازه كه به توحيد و عبوديّت راه دارند به همان اندازه در مسير هدف قرار دارند.

ثانيا هدف مزبور به حدّى مهم و والاست كه چهارده وجود نيز كفايت مى‏كند، حتى يك الگوى خداوندى نيز ارزش اين همه تشكيلات را دارد تا چه رسد به چهارده نور مطلق. در كارهاى معمولى انسانها نيز اگر كسى كارخانه توليدى احداث كند كه بيشتر توليدات فاسد شوند ليكن تعدادى در حدّ اعلى به دست آيد كه جبران همه خسارتها را كند و به علاوه سود كند آن كارخانه را سود آور مى‏دانند.

بنابراين از جمله اول حديث مزبور روشن است، همه عالم براى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و اهل بيت عليهم‏السلام خلق شده است. همان طور كه گفتيم اين مطلب در روايات بسيار ديگر نيز آمده است. حديث مشهور «كساء» نيز مشتمل بر همين مطلب است كه: زمين و آسمان و...، براى اين‏ها خلق شده است. اصل جريان كساء مسلم است و شيعه و سنى به تواتر نقل كرده‏اند. هر چند اين تعبير در همه آن روايات نيست ليكن در حديث مشهورى كه شيعه نقل كرده است اين جمله را هم دارد كه زمين و آسمان و...»(18)

برخى روايات ديگر هم كه در بحث‏هاى ديگرى وارد شده همين را مى‏رساند. مثل حديث مهريه حضرت فاطمه عليهاالسلام كه «همه آب‏هاى دنيا مهريّه زهرا عليهاالسلام مى‏باشد». يعنى اصل حيات طبيعت به خاطر اوست، يا حديث تعيين حدودفدك كه در كلام امام كاظم عليه‏السلام خطاب به هارون الرشيد آمده است كه كل مملكت اسلامى آن روز يا بيشتر از آن را شامل مى‏شود. البته جمله حضرت امام كاظم عليه‏السلام شايد فقط حقانيّت حكومت را برساند يعنى حكومت بر كل اين سرزمين‏ها از آن هاست.

همه آن چه تاكنون گفته شد بر اساس معناى «عليّت غائى» بود يعنى هدف از خلقت عالم، انسان كامل است.