جرعه اى از كوثر
پژوهشى پيرامون اسامى و القاب فاطمه زهرا (س)

عليرضا سبحانى نسب

- ۱ -


مقدمه

بسم اللَّه الرحمن الرحيم رويارويى فرهنگ اسلام و غرب در هيچ برهه اى از تاريخ اينگونه جدى و تنگاتنگ، و وظيفه مرزداران عقيده و فرهنگ اين مرز و بوم تا اين حد سنگين و طاقت فرسا نبوده است. دشمنِ بيدار، با هدف قرار دادن باورهاى اسلامى و مظاهر آن، سوداى ذبح ارزشهاى الهى اين دين را (در مسلخ فرهنگ منحط خود) در سر مى پروراند. بنابراين بر همه ديندانان و دين باوران راستين، فرض است كه براى مقابله با اين حملات همه سويه، از تمامى استعدادهاى موجود در پيكره ى معارف اسلامى استفاده نمايند.

يكى از مظاهر غرب پذيرى در كشورهاى شرقى، به ويژه كشورهاى مسلمان، روآوردن به نامهاى بى محتوا و پوچ غربى بوده كه خود حكايتگر گريز از فرهنگ ريشه دار كهن خويش و در غلتيدن به دامن سراب تمدن و فرهنگ نوظهور غرب است. اگر بپذيريم كه «نام» پرچم هويّت انسانهاست، لاجرم بايد اذعان كنيم كه برگزيدن نامهاى اجنبى معنايى جز برافراشتن پرچم بيگانگان بر بلنداى باورهاى مسلمانان ندارد. به همين جهت مقابله با اين روند رو به تزايد وظيفه همه كسانى است كه از سرچشمه معارف اسلامى سيراب شده و قلبشان براى حاكميت دين اسلام مى تپد.

شبيخون فرهنگى ابعاد مختلفى دارد و اصولاً پافشارى بر روى تهاجمِ فرهنگى غرب غلط است. تهاجم عليه فرهنگ، يا خارجى است و يا داخلى، خارجىِ آن، كه نوع مرغوب آن مى باشد!! شرقى دارد و غربى، جنوبى و شمالى و زمينى، امّا آسمانى ندارد كه از آسمان جز خير نبارد.» [ «ثم لا تينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم». اعراف، آيه ى 17.] تهاجم داخلى عليه فرهنگ كه مرموزتر است، پنهانتر است، لذا مبارزه ى مشكلترى را طلب مى كند.

يكى از ابعادِ تهاجم فرهنگى، تهى نمودن جوامع از پشتوانه ى فرهنگ خودى آنها است. پيشينه ى فرهنگى هر ملتى مظاهرى دارد كه دور افتادن از آن مظاهر، يكى از اهدافِ مهاجمانِ عليه فرهنگ است.

نام بزرگان، فرزانگان، پاكان و اولياى خداوند جزئى از فرهنگ ما است. چون چنين است به ما سفارش نمودند تا نام آن بزرگان را بر فرزندان خويش نهيم و آنان را فراموش ننماييم كه فراموش نمودن هر جزئى از فرهنگ بتدريج انسان را تهى و پوچ مى گرداند و قرآن نام اين فراموشى را «خود فراموشى» [ «و لا تكونوا كالذين نسوا اللَّه فانساهم انفسهم». حشر، آيه ى 19.] و غربيون «اليناسيون» گذاشته اند.

كسى كه گوش نوازش، اسامى سبك و زننده غربى شد، از نامهاى وجيه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام دور مى ماند و الگوى او يك ستاره سينما يا تلويزيون به مانند «اُشين» مى گردد. اين همان شبيخون فرهنگى است كه با تأملى بر روند نامگذارى در ايران و توجه به اسامى تازه مد، لبه ى تيز تيغ تهاجم را مى توان احساس كرد.

همنامى با پاكان و اولياى خداوند متعال يكى از ابعاد سازنده ى ولايت و مهرورزى است، كه در احياى شخصيت معنوى و اخلاقى انسانها بسيار مؤثر و الهام آفرين است. به همين دليل در معارف دينى تأكيد فراوانى بر نهادن اسامى و صفات اهل فضايل و شخصيتهاى برجسته ى بشرى به عنوان نام رسمى پيروان اسلام، به عمل آمده است. همچنين تأكيد شده، مسلمانان از نامگذارى فرزندان خويش به آن اسامى نامناسب كه نشان مفاهيم نازيبا و يا يادآور افراد ناپاك تاريخ است جداًخوددارى نمايند. بنابراين گرچه در زبان محاوره ى علمى، آشنايى بالغات بيگانه لازم است، لكن در صحنه ى زندگى، هويّت اسلامى و ملى [ شايان ذكر است فرهنگ ملّى تا آنجا با ارزش است كه مخالف ارزشهاى اسلام نباشد.به تعبير ديگر هر چيز كه جزء فرهنگ باشد افتخارآميز نيست. قومى كه مدتى آتش پرست بوده است نبايد مظاهر آتش پرستى را به نام «فرهنگ ملّى» در محيط خود رواج دهد. اگر دورانى را كه ايران در آتش پرستى به سر برده، جزء ننگين فرهنگ ملّى خود ندانيم، حداقل براى يك ملت مسلمان، افتخارى ندارد. متاسفانه نامهاى فراوانى در جامعه متداول است كه نشان آتش پرستى است.

كتابهايى درباره «نامگذارى» وجود دارد كه سفارش به برگزيدن نام ملّى دارند، لكن اكثر اسامى پيشنهادى آنها از آيين آتش پرستى سرچشمه گرفته است!.] هر كس بايد محفوظ بماند. پس وام گيرى اسامى بيگانه، نشانى از بى هويتى است. شايد اين افراد بر اين باورند كه عمر كسانى كه نام خارجى دارند بيشتر و يا شخصيت آنها برتر است!! و با احساس اين درد بر آن شديم تا با الهام گيرى از انوار اسامى و القاب شخصيت بلند «فاطمه ى زهرا عليهاالسلام» جامعه ى عزيز را، به حركتى مقدس اسلامى؛ يعنى، «نهادن نام نيك»، پرمحتوا و معرفت زا، بر فرزندان عزيز خويش فراخوانيم.

در اين راستا با يارى جستن از نرم افزار «نور» [ اين نرم افزار محصولى زيبا و در خور ستايش، از «مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى» است. اين مركز با عنايات مقام معظم رهبرى - روحى له الفداء - شروع به كار نموده است. نرم افزار نور شامل نورالانوار (مجموعه اى قرآنى)، نورالعتره (معجم الفاظ كتب روايى: بحارالانوار، مستدرك الوسائل، وسائل الشيعه، كتب اربعه و نهج البلاغه ابن ابى الحديد)، نور السيرة (چند كتاب تاريخى)، نور العترة (مصادر بحارالانوار و معجم الفاظ هشت كتاب رجالى) و...] روايات در بردارنده اسامى و القاب آن حضرت را، استخراج نموده و توضيحاتى مختصر پيرامون هر نام، به آن افزوديم، تا كسانى كه اين اسامى مبارك را انتخاب مى كنند از مفهوم نام خود بى اطلاع نباشند و در برابر سؤالات احتمالى ديگران از سند يا معناى نامشان، جواب قانع كننده اى در اختيار داشته باشند.

از آنجا كه اساساً اسلام، فرهنگ خاصى براى نامگذارى دارد و تا اهميت اين مقوله براى جامعه روشن نگردد، خطر تهاجم اسامى بيگانه، جدّى گرفته نخواهد شد،مباحثى چند در اين باره به عنوان بخش اول اين مجموعه ذكر كرده و در پايان بعضى از اسامى زيبا و با مسمى را كه در جوامع اسلامى مرسوم است براى تكميل اين بحث فراهم آورده ايم.

تذكّرات

1) براى هر چه پر بارتر شدن اين نوشته و اصلاح آن، به نقد و پيشنهاد شما نياز مبرم داشته و تقاضا دارم با اهداى انتقادها و پيشنهادهاى خود، اينجانب را به طرف صواب رهنمون شويد، خدايتان اجر دهاد.

2) ترجمه روايات، صرفاً ترجمه ى لفظ به لفظ نيست، بيشتر به ترجمه و برگردان عبارات مورد نياز پرداخته ايم؛ امّا براى روشن شدن اصل سند و استفاده ى بيشتر اهل دقّت، عين روايات را نيز آورده ايم.

3) اين مجموعه، به دو منظور ارائه شده است، يكى بهره جستن عامه مردم از انوار مقدس اسامى و القاب فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و ديگر آنكه اهل تبليغ براى ارشاد مردم از اين مجموعه بهره مند گردند، لذا بعضى از روايات را به اندازه نياز، مورد استفاده قرار داده و ترجمه نموده ايم و برخى را براى استفاده هر چه بيشتر مبلغين اسلام، بدون ترجمه ذكر كرده ايم.

4) براى حضرت فاطمه عليهاالسلام القاب بسيارى نقل شده است، البته بعضى از آنها منصوص است و برخى از القاب، در توصيف و كلمات علماى اعلام آمده است، لذا ما در دو فصل مجزا (القاب در روايات و القاب در نعت علما) به آن مى پردازيم. سعى ما بر اين بوده است تا هر لقبى را كه براى نامگذارى مناسب تشخيص داديم، در اين مجموعه گردآوريم. اگر لقبى در جايى ذكر شده و ما آن را در اين مجموعه نياورده ايم، يا به اين خاطر بوده كه آن را براى برگزيدن به عنوان نام (حداقل براى ما ايرانيها و فارسى زبانها) مناسب تشخيص نداده و يا در تتبع خود به آن دست پيدا نكرده ايم كه اميد است در تحقيقات آتى، آنچه را از قلم افتاده است جمع نموده و بر اين مجموعه بيفزاييم.

5) براى به ثمر رسيدن اين مجموعه، دوستان بسيارى مرا يارى نموده اند كه از زحماتشان سپاسگزارم و از صاحب گرانقدر اين مجموعه، «صديقه ى شهيده، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام» مى طلبم تا در هر دو سرا، از كوثر ولايت و معرفت حضرت حق، بهره مندشان سازد.

پيش گفتار

در فضيلت سرورِ بانوان دو سرا، [ رجوع شود به توضيحات لقب «سيّده» در فصل دوم از بخش دوم.] قلم را ياراى نوشتن نيست.

فاطمه عليهاالسلام، گلواژه ى هستى است كه خلقت عالَم، طفيل وجود اوست [ عن اللَّه تبارك و تعالى: «يا احمد! لولاك لما خلقت الافلاك، و لو لا على لما خلقتك و لولا فاطمه عليهاالسلام لما خلقتكما.» فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى من مهدها الى لحدها، ج 1، ص 9 به نقل از كشف اللالى لصالح بن عبدالوهاب بن العرندس.]

و زمين و آسمان از نور او خلق شد. [ عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال: «ان اللَّه خلقنى و خلق عليا و فاطمه و الحسن و الحسين قبل ان يخلق آدم عليه السلام حين لا سماء مبنيه و لا أرض مديحه و لا ظلمه و لا نور و لا شمس و لا قمر و لا جنه و لا نار. فقال العباس: فكيف كان بدء خلقكم يا رسول اللَّه؟ فقال: يا عم! لما اراد اللَّه ان يخلقنا، تكلم بكلمه خلق منها نورا،ثم تكلم بكلمه اخرى فخلق منها روحا ثم مزج النور بالروح فخلقنى و خلق عليا و فاطمه و الحسن و الحسين فكنا نسبحه حين لا تسبيح و نقدسه حين لا تقديس فلما اراد اللَّه تعالى ان ينشى ء خلقه فتق نورى فخلق منه العرش فالعرش من نورى و نورى من نور اللَّه و نورى افضل من العرش ثم فتق نور اخى على فخلق منه الملائكه فالملائكه من نور على و نور على من نور اللَّه و على افضل من الملائكه ثم فتق نور ابنتى فخلق منه السماوات و الارض فالسماوات و الارض من نور ابنتى فاطمه و نور ابنتى فاطمه من نور اللَّه و ابنتى فاطمه افضل من السماوات و الارض، ثم فتق نور ولدى الحسن فخلق منه الشمس و القمر فالشمس و القمر من نور ولدى الحسن و نور الحسن من نور اللَّه و الحسن افضل من الشمس و القمر ثم فتق نور ولدى الحسين فخلق منه الجنه و الحور العين فالجنه و الحور العين من نور ولدى الحسين و نور ولدى الحسين من نور اللَّه و ولدى الحسين افضل من الجنه و الحور العين». بحارالانوار، ج 15، ص 10، ر 11 از مصباح الانوار.]

«زهرا» محور پنج تن آل عباست. [ فقال الامين جبرئيل: «يا رب! و من تحت الكساء فقال عزّوجل: هم أهل بيت النبوّه و معدن الرساله، هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها». مفاتيح الجنان، حديث كساء، ص 1020.] پدر، او را «اُمّ ابيها» خواند [ فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى من مهدها الى لحدها، ج 1، ص 203، از مناقب.] و فرمود: جانم به فدايت، پدر و مادرم به فداى تو باد. [ عن نافع عن ابن عمر: «ان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قبل راس فاطمه عليهاالسلام و قال: فداك ابوك، كما كنت فكونى. و فى خبر فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: فدك ابى و امى». فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى من مهدها الى لحدها، ج 1، ص 901 به نقل از احقاق الحق، ج 01، ص 185 و نيز بحارالانوار، ج 22، ص 490.]

خاتم انبيا صلى اللَّه عليه و آله و سلم هميشه، پيش پاى «فاطمه ى مرضيه» برمى خاست و ايشان را در جاى خود مى نشاند. [ عن عايشه: «... و كانت اذا دخلت على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قام اليها فقبَّلها و رحّب بها و أخذ بيدها و اجلسها فى مجلسه». فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى، ج 1، ص 183 از ذخائر العقبى، ص 40 و عقد الفريد، ج 2، ص 3.]

دستهاى پر مهر «كوثرِ على»، همواره بوسه گاهِ نبىّ مكرّم بود. [ عن عائشه قالت: «ما رأيت من الناس أحداً أشبه كلاماً و حديثاً برسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم من فاطمه عليهاالسلام كانت اذا دخلت عليه رحّب بها و قبَّل يديها و أجلسها فى مجلسه...». بحارالانوار، ج 43، ص 25، ر 22 از امالى شيخ.]

«زهرا»، پاره ى تن پيامبر است و هر كس او را آزار برساند، پيامبر را آزرده است. [ قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «انما فاطمه بضعه منى و من آذاها فقد آذانى». كنز العمال، ج 12، ص 111، ر 34241.]

«زهرا»، نه تنها پاره ى تن پيامبر است، كه روح پيامبر است. [ قوله صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هو آخذ بيدها: «من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى بضعه منى، هى قلبى و روحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى». فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفى، ج 1، ص 185 از فصول المهمه ، ص 150، نزهه المجالس، ج 2، ص 228، نور الابصار، ص 45.]

خشم خدا در غضب زهرا نهفته شد و محبت خالق هستى، در عشق به «صديقه ى كبرى». [ قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ان اللَّه ليغضب لغضب عليهاالسلام و يرضى لرضاها». كنزالعمال، ج 12، ص 111، ر 34237؛ بحارالانوار،ج 43، ص 19، ر 2 از مجالس المفيد.]

عشق به او عين بهشت و خشم او مصداق روشن جهنّم است. [ قوله صلى اللَّه عليه و آله و سلم «من احب فاطمه عليهاالسلام ابنتى فهو فى الجنه معى و من ابغضها فهو فى النار». بحارالانوار، ج 27، ص 116.]

«صديقه ى كبرى» اولين بانويى است كه در بهشت قدم مى نهد و عاشقان حضرتش، در پى ايشان روانه مى گردند.» [ عن على عليه السلام عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ان اول من يدخل الجنه انا و انت و فاطمه و الحسن و الحسين. قال على: فمحبونا؟ قال: من ورائكم». فاطمه الزهراء عليها السلام بهجه قلب المصطفى، ج 1 ص 41، ر 4 از مسند فاطمه الرزهراء عليها السلام للسيوطى، ص 45. و فى كنزالعمال، ج 12، ص 110و ر 34234 عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «اول شخص يدخل الجنه فاطمه بنت محمد و مثلها فى هذه الامه، مثل مريم فى بنى اسرائيل».]

بهشتى كه بر در آن، نام «فاطمه» نوشته شده است.[ قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ليله عرج بى الى السماء رايت على باب الجنه مكتوبا: لا آله آله اللَّه، محمد رسول اللَّه، على حبيب اللَّه، والحسن والحسين صفوه اللَّه، فاطمه عليهاالسلام خيره اللَّه، علذى باغضيهم لعنه اللَّه». بحارالانوار، ج 43، ص 303، ر 65 از كشف الغمه.]

همان «فاطمه اى» كه مهدى موعود عليه السلام، او را «اسوه ى حسنه» خوانده و ايشان را الگوى خويش قرار داده و به او اقتدا كرده اند. [ عن مولانا المهدى ارواحنا له الفداء: «و فى ابنه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم لى اسوه حسنه». بحارالانوار، ج 53، ص 180، ر 9 از احتجاج.]

«زهرا» چون بخشى از نبوت است، [ فاجابها اميرالمؤمنين عليه السلام: «لا ويل لك، بل الويل لشانئك، نهنهى عن وجدك يا بنيه الصفوه! و يا بقيه النبوه!...». بحارالانوار، ج 43، ص 148، ر 4 از مناقب. نهنه، نهنهه، نهنهه عن الشى: او را از چيزى بازداشت، جلوش را گرفت.] هر چه بگويد بر على عليه السلام لازم است تا گردن نهد [ در وصاياى پيامبر به اميرالمومنين آمده است: «انفذ لما امرتك به فاطمه». بحار الانوار، ج 22، ص 484، ر 18.]

همان «فاطمه اى» كه اگر مرد بود، پيامبر مى شد.[ امام خمينى قدس سره در يكى از سخنرانيهاى خود فرمود: «(حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام) زنى كه اگر مرد بود نبى بود، زنى كه اگر مرد بود به جاى رسول اللَّه». عبدالرحيم موگهى، فاطمه زهرا عليهاالسلام ياس عصمت، ص 96 به نقل از صحيفه ى نور، ج 6، ص 185، 26/ 2/ 58.]

در فضل «حبيبه ى رسول اللَّه» همين بس، كه خدا نيز داورى امور را به او واگذار مى كند. [ ... روى فى المراسيل:«ان الحسن و الحسين كانا يكتبال فقال الحسن للحسين: خطى احسن من خطك. و قال الحسين: لا، بل خطى احسن من خطك.فقالا لفاطمه عليهاالسلام: احكمى بيننا. فكرهت فاطمه ان توذى احدهما فقالت لهما: سلا اباكما. فسالاه. فكره ان يوذى احدهما. فقال: سلا جدكما رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم. فقال: صلى اللَّه عليه و آله و سلم: لا احكم بينكما حتى اسال جبرئيل. فلما جاء جبرئيل قال: لا احكم بينهما ولكن اسرافيل يحكم بينهما. فقال اسرافيل: لا احكم بينهما و لكن اسال اللَّه ان يحكم بينهما. فسال اللَّه تعالى ذلك. فقال اسرافيل: لا احكم بينهما و لكن اسال اللَّه ان يحكم بينهما. فسال اللَّه تعالى ذلك. فقال تعلى: لا احكم بينهما ولكن امهما فاطمه تحكم بينهما. فقالت فاطمه: احكم بينهما يا رب! و كانت لها قلاده فقالت لهما: انا انثر بيمگكت جواهر هذه القلاده فمن اخذ منهما اكثر فخطه احسن. فنثرتها و كان جبرئيل و قتئذ عند قائمه العرش فامره اللَّه تعالى ان يهبط الى الارض و ينصف الجواهر بينهما كيلا يتاذى احدهما. ففعل ذلك جبرئيل اكراما لهما و تعظيما». بحار الانوار، ج 43، ص 307، ر 72.]

در توصيف فضايل «شهيدى پهلو شكسته» دريا نياز است تا انگشت تر كنيم و كتاب مناقبش را ورق زنيم و باز فضايل بى پايان او به آخر نرسد.

اتريد ان تحصى فضائل فاطم
نفد الحساب و فضلها لم ينفد

پس من و شما چه دانيم كه «فاطمه» كيست؟ فاطمه و ما ادراك من فاطمه؟ زيرا صادق الائمه عليه السلام فرمود: هر كس مادرم فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را شناخت، ليله القدر را درك كرده است. قرآن نيز مى فرمايد: ليله القدر شناختى نيست.قرآن نيز مى فرمايد: ليله القدر شناختنى نيست. [ قال الصادق عليه السلام: «انا انزلناه فى ليله القدر، الليله، فاطمه و القدر، اللَّه فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر و انما سميت فاطمه، لان الخلق فطموا عن معرفتها» بحار الانوار، ج 43، ص 65، ر 58 از تفسير فرات بن ابراهيم.]

قرآن نيز مى فرمايد: ليله القدر شناختنى نيست. [ «انا انزلناه فى ليله القدر و ما ادراك ما ليله القدر». سوره ى قدر، آيه ى 3.]

پس مى توان گفت: فاطمه زهرا عليهاالسلام را فقط خدا و پيامبر و وصى پيامبر شناختند و بس.

فرهنگ نامگذارى در اسلام

فصل اول: جايگاه نامگذارى در قرآن

قرآن، كه اعجاز پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلم است مهمترين منبع دين مبين اسلام مى باشد، لذا بررسى اهميت نامگذارى در قرآن به عنوان اولين گام اين پژوهش قرار گرفته است.

خداوند يك سرى از امور را مورد عنايت قرار داده و از آنها به عنوان «سنتهاى الهى» نام مى برد. با تامل و تدبرى در قرآن درمى يابيم «نامگذارى» نيز يك «سنت الهى» است كه خداوند اين مقام والا را براى خود قرار داده است و اسامى اولياى خويش را، خود انتخاب مى نمايد.

نامگذارى حضرت يحيى در قرآن

حضرت زكريا در آن هنگام كه از نداشتن فرزند، سخت ناراحت و غمناك بود، به درگاه خدا روى آورد.

«اذ نادى ربه نداء خفيا، آنگاه در خلوتگاه و آنجا كه صدايش را ديگرى نمى شنيد، پروردگارش را خواند».

«قال رب انى وهن العظم منى، گفت: پروردگارا! استخوانهاى من كه ستون پيكر من و محكم ترين اعضاى تن من است سستى گرفته».

«و اشتعل الراس شيبا، و شعله هاى پيرى، تمام موهاى سر مرا فرا گرفته است».

سپس مى افزايد: «و لم اكن بدعائك رب شقيا، پروردگارا! من هرگز در دعاهائى كه كرده ام از درگاه تو محروم بازنگشته ام» سپس حاجات خود را چنين شرح مى دهد: «و انى خفت الموالى من ورائى و كانت امراتى عاقرا فهب لى من لدنك وليا، پروردگارا! من از بستگان بعد از خودم بيمناكم و همسرم نازاست، از نزد خودت ولى و جانشينى به من ببخش» «يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا، جانشينى كه از من ارث ببرد و همچنين وارث آل يعقوب باشد، پروردگارا! اين جانشين مرا مورد رضايت خود قرار ده».

خداوند، دعاى او را مستحاب مى نمايد و مى فرمايد: «يا زكريا! انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا، [مريم، آيه ى 3 ]
7.اى زكريا! ما به تو بشارت فرزنددار شدن مى دهيم. اسم اين فرزند را «يحيى» گذارده ايم و اين نام را براى هيچ كس قبل از او، انتخاب نكرده ايم». [برگرفته از تفسير نمونه، ج 13، ص 6 ]

17.در جمله اخير آيه ى كريمه آمده: «لم نجعل له من قبل سميا» اين سخن نشانگر يك سنت اصيل الهى است كه خداوند نام اوليائش را خود انتخاب مى كند، زيرا مى فرمايد: «براى اين مولود اسمى را انتخاب نموده ام كه براى هيچ يك از اولياى قبل از او انتخاب نكرده ام».

بنابراين، نامگذارى در پيشگاه خداوند بسيار پر اهميت است كه اين منصب را به خود اختصاص داده و اولياى خويش را، خود نامگذارى مى نمايد.

نامگذارى پيامبر خاتم به احمد در قرآن

خداوند در ششمين آيه ى سوره ى صف، به مساله ى رسالت حضرت عيسى عليه السلام و كارشكنى و تكذيب بنى اسرائيل در مقابل او اشاره كرده مى فرمايد: «و اذ قال عيسى ابن مريم يا بنى اسرائيل انى رسول اللَّه اليكم مصدقا لما بين يدى من التوراه، و به ياد آوريد هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم، در حالى كه تصديق كننده ى كتابى (تورات) مى باشم كه قبل از من فرستاده شده است».

«و مبشرا برسول ياتى من بعدى اسمه احمد، و نيز بشارت دهنده به رسولى هستم كه بعد از من مى ايد و نام او احمد است».

«فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين، هنگامى كه او (احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنها آمد، گفتند: اين سحرى است آشكارا». [برگرفته از تفسير نمونه، ج 24، ص 72 - 73.]

حضرت عيسى عليه السلام چندين قرن پيش از تولد پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلم، از سوى خداوند مامور مى گردد تا آمدن آخرين پيامبر را بشارت دهد.

حضرت عيسى عليه السلام بشارت رسالت پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلم را به قوم خود مى دهد، ضمنا اسم آن حضرت را براى قوم خود احمد معرفى مى نمايد.

نامگذارى حضرت عيسى در قرآن

حضرت مريم عليهاالسلام كه يكى از چهار زن معروفت بهشتى است و سرور زنان عصر خود معرفى شده است، [بحارالانوار، ج 43، ص 26، ر 25.] ازدواج نكرده بود، اما خداوند اراده مى كند كه حضرت مريم عليها السلام، بدون همسر گزيدن باردار گردد. حضرت مريم عليهاالسلام، پيش از آنكه مادر پيامبر گردد، دختر پيامبر نيز بود و در ميان مردم داراى ارزش و موقعيت مهمى بود. به همين دليل، چون مردم از باردارى او اطلاع يافتند، او را سرزنش كرده و از خود راندند.

خداوند، فرشتگان را به ملاقات بانوى عفيفه، حضرت مريم عليهاالسلام مى فرستد. فرشتگان از طرف خداوند به حضرت مريم عليها السلام بشارت مى دهند: خداوند فرزندى به او خواهد داد كه نامش «مسيح بن مريم» است، در دنيا و آخرت صاحب مقام و شخصيت و از مقربان درگاه خداوند خواهد بود.

«و اذ قالت الملائكه يا مريم ان اللَّه يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم وجيها فى الدنيا و الاخره و من المقربين، [سوره ى آل عمران، آيه ى 45.]

(به ياد آوريد) هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه اى (وجود با عظمتى) از طرف خودش بشارت مى دهد كه نامش «مسيح، عيسى بن مريم» است، در حالى كه در اين جهان و جهان ديگر صاحب شخصيت خواهد بود و از مقربان است.» [برگرفته از تفسير نمونه، ج 2، ص 413.]

موقعيت حضرت مريم عليهاالسلام در اين زمان، يك موقعيت بسيار بحرانى است. او در اضطراب و نگرانى شديدى به سر مى برد، لكن از آنجايى كه نامگذارى پيامبران به عهده ى حضرت حق مى باشد، در اين موقعيت بحرانى، خداوند اسم مولود آينده را مطرح مى نمايد و سنت الهى خود را به انجام مى رساند.

نامگذارى حضرت اسحق و يعقوب

حضرت ابراهيم عليه السلام و همسرش ساره، مدتها آرزوى داشتند صاحب فرزندى شوند، اما اين آرزو و محققق نمى گشت. اين زن و شوهر از تمام عوامل طبيعى مايوس بودند، زيرا ساره، همسر حضرت ابراهيم عليه السلام در سن پيرى به سر مى برد و به طور طبيعى زن در ايام پيرى از آوردن فرزند مايوس است، [گرچه قرآن در آيات متعددى، كِبَر سن حضرت ابراهيم عليه السلام را نيز علتى براى بچه دار نشدن اين زوج معرفى كرده است.] ليكن خداوند تفضل نمود و به آنان فرزندى عطا فرمود. فرشتگان خدمت حضرت ابراهيم عليه السلام رسيدند و به ايشان خبر دادند كه به زودى داراى فرزندى خواهيد شد. [ذاريات، آيه ى 28، حجر، آيه ى 53.]

«و امراته قائمه فضحكت فبشرناها باسحاق و من وراء اسحاق يعقوب» «قالت يا ويلتى أألد و أنا عجوز و هذا بعلى شيخاً ان هذا لشى ء عجيب» [سوره ى هود، آيه ى 71- 72.]

ساره همسر حضرت ابراهيم عليه السلام كنارى ايستاده بود. از اين سخن تعجب كرد و خنديد. (يعنى ما و بچه دار شدن!) اين امر عجيبى است». فرشتگان به همسر حضرت ابراهيم عليه السلام نيز بشارت فرزنددار شدن را مى دهند و در ضمن اين بشارت، نام مولود آينده را نيز مطرح مى كنند. مى گويند: ما تو را به فرزندى كه نامش «اسحاق» است بشارت مى دهيم و براى آنكه براى او هيچ شكى نماند، به او بشارت مى دهند كه حضرت اسحاق عليه السلام نيز فرزندى خواهد داشت و او را «يعقوب» معرفى مى كنند.». [برگرفته از تفسير نمونه، ج 9، ص 170 - 173.]

در اين واقعه، فرشتگان به بشارت فرزنددار شدن اكتفا نمى كنند و اسامى برگزيده ى حضرت حق براى اين فرزندان را نيز مطرح مى نمايند. يعنى اين سمت، مخصوص حضرت حق تبارك و تعالى است.

نامگذارى حضرت مريم در قرآن

همانگونه كه نامگذارى مردان در قرآن مطرح شده، از نامگذارى زنان نيز در قرآن سخن به ميان آمده است.

«اذ قالت امرات عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررا فتقبل منى انك انت السميع العليم. [سوره ى آل عمران، آيه ى 35.]

(به ياغد آوريد) هنگامى را كه همسر عمران عرض كرد: خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر كردم كه «محرر» (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد، از من بپذير كه تو شنوا و دانايى».

«فلما وضعتها رب انى وضعتها انثى واللَّه اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثى و انى سميتها مريم و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم، [سوره ى آل عمران، آيه ى 36.]

ولى هنگامى كه او را فروگذار (و او را دختر يافت) عرض كرد: خداوندا! من او را دختر آوردم (ولى خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاه بود) (و سپس گفت:) پسر، همانند دختر نيست (و دختر نمى تواند وظيفه ى خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد) و من او را «مريم» [مريم در لغت زن عمران، به معناى «زن عبادتكار» است.]

نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه هاى) شيطان رانده شده، در پناه تو قرار مى دهم». [برگرفته از تفسير نمونه، ج 2، ص 393 - 396.]

در زندگى زن عمران وقايع زيادى اتفاق افتاده است، لكن قرآن هر واقعه اى را نقل نمى كند. اصولا قرآن آيينه تمام نماى كلام خالق هستى است، لذا هر چه در قرآن ذكر گرديده، حامل درسى جهت زندگى انسانهاست. قرآن نامگذارى زن عمران را به عنوان عملى كه بايد سرمشق تمام انسانها باشد آورده است. در نتيجه، اولين درس اين كريمه، پرارزش بودن امر نامگذارى فرزندان است، درس دوم آنكه زن نيمى از پيكر اجتماع است، لذا نامگذارى اين بخش مهم از اجتماع، خالى از اهميت نيست. بايد با كمال تاسف گفت: لبه ى تيز تيغ تهاجم اسامى بيگانه، به سوى نامگذارى دختران هدف گرفته شده و روز به روز به تعداد اسامى وارداتى افزوده مى گردد و در اين ميدان، بر اثر غفلت مديران فرهنگى، ناآگاهى پدران و مادران و...، دشمن برنده بوده است،فقط نگاهى كوتاه به بعضى از بخشنامه هاى اداره ى ثبت احوال و رويت نامهاى مجاز، اين غفلت و سهل انگارى مشاهده مى گردد. متاسفانه در اين ارتباط كتابهاى بس خطرناك، براى مبارزه با نامهاى خودى به بازار آمده است، لكن هيچ متولى براى اعتراض بر اين موضوع پيدا نمى شود.

همان گونه كه در صدر اين فصل به آن اشاره شد، نامگذارى يكى از سنتهاى الهى است. خداوند براى اجراى اين سنت، گاهى با فرستادن ملكى، نام انتخاب شده را به بشر معرفى مى كند (مانند آنچه در آيات سابق گذشت) و در برخى مواقع خداوند با الهام و تلقين بر قلب انسانها، نام برگزيده ى خود را بر سر زبان انسانها، مى سازد.

گرچه از ظاهر آيات در نامگذارى حضرت مريم عليهاالسلام اين گونه استفاده مى شود كه نامگذارى به دست زن عمران صورت گرفته است، لكن به نظر مى رسد اين نام نيز برگزيده ى خداوند تبارك و تعالى باشد و به وسيله ملكى بر زبان زن عمران جارى شده باشد.

چكيده سخن

آنچه از مجموع آيات فوق نتيجه گرفته مى شود اين است كه، نامگذارى در فرهنگ قرآنى يك سنت الهى است. حداوند اين سنت را به خود منسوب كرده و سنن خداوند هيچ گاه تبديل و يا تغيير نمى پذيرد.

خداوند بشر را آفريد و او را «آدم» نام گذاشت و زنش را «حواء» خواند. پس اولين نامگذار و مخترع نامگذارى، حضرت حق بوده است و خداوند از ابتدا، امر نامگذارى اوليائش را مهمتر از آن مى دانسته است كه به بشر واگذار نمايد، خداوند براى اولياى خويش نام برمى گزيند و حتى سالها پيش از تولد، اسم آنها را بر سر زبانها جارى مى سازد.

حال كه قرآن، براى نامگذارى اين چنين اهميت قائل شده است، چرا ما در امر نامگذارى سهل انگارى و يا سبكسرى كنيم؟ چرا با هوسرانيهاى نسنجيده، اسمى سبك و زننده براى فرزندانمان برگزينيم؟ چرا با نهادن نام سبك بر فرزندانمان، خويشتن را در برابر آنان شرمنده سازيم؟ چرا وظيفه ى خود را دقيق انجام ندهيم و فرزندانمان را به دست خود در جامعه تحقير كنيم؟ چرا؟ و چرا؟

فصل دوم: جايگاه نامگذارى در احاديث

نامگذارى در روايات ما بسيار جدى و پر اهميت تلقى شده است. در برخى روايات، همان طور كه براى واجبات سفارش شده، براى نامگذارى فرزندان نيز سفارش شده است. ما فقط با آوردن برخى از اين روايات توجه شما را به اهميت اين مهم، معطوف مى داريم.

همان گونه كه در فصل اول بيان شد، قرآن نامگذارى اولياى خدا را، حق و وظيفه ى خود خداوند معرفى مى نمايد. احاديث معصومين نيز اين سخن را تاييد نموده و نامگذارى را يكى از سنتهاى الهى برمى شمارد.

پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم در نامگذارى حسنين و حضرت زينب عليهم السلام هيچ گاه بر خداوند پيشى نمى گيرد و تصريح مى كند كه نامگذارى اين اشخاص، مهمتر از آن است كه من به آن اقدام نمايم.

در نامگذارى امام حسن عليه السلام، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم بر خداوند متعال پيشى نمى گيرد و اين عمل را آنقدر مهم تلقى مى كند كه آن را به حضرت حق واگذار مى نمايد. خداوند نيز با ارسال جبرئيل نام منتخب خود را «شبر»(كه برگردان آن به عربى «حسن» است) معرفى مى فرمايد. و در نامگذارى امام حسين عليه السلام نيز همين واقعه رخ مى دهد و پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم به بزرگى امر نامگذارى اشاره مى كند. در اين نوبت نيز جبرئيل نازل مى شود و نام «شُبِير» كه معادل عربى آن «حسين» است را نام برگزيده ى خداوند معرفى مى نمايد. [عن جابر قال: «لما حملت فاطمه عليهاالسلام بالحسن فولدت و قد كان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم امرهم ان يلفوه فى خرقه بيضاء فلفوه فى صفراء و قالت فاطمه عليهاالسلام: يا على! سمْه. فقال: ما كنت لا سبق باسمه، رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم، فجاء النبى فاخذه و قبله و أدخل لسانه فى فيه، فجعل الحسن عليه السلام يمصه ثم قال لهم رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: الم اتقدم اليكم ان لاتلفوه فى خرقه صفراء فدعا بخرفه بيضاء فلفه فيها و رمى بالصفراء و اذن فى اذنه اليمنى و اقام فى اليسرى ثم قال لعلى عليه السلام ما سميته؟ قال: ما كنت لا سبقك باسمه فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: ما كنت لا سبق ربى باسمه. قال: فاوحى اللَّه عز ذكره الى جبرئيل عليه السلام انه قد ولد لمحمد ابن، فاهبط اليه فاقرئه السلام و هنئه منى و منك و قل له: «ان عليا منك بمنزله هارون من موسى فسمه باسم ابن هارون» فهبط جبرئيل على النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هناه من اللَّه عزوجل و منه ثم قال له: ان اللَّه عزوجل يامرك ان تسميه باسم ابن هارون قال: و ما كان اسمه؟ قال: شبر قال: لسانى عربى قال: سمه الحسن.

فسماه الحسن فلما ولد الحسين جاء اليهم النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم ففعل به كما فعل بالحسن عليه السلام و هبط جبرئيل على النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فقال: ان اللَّه عزوجل يقرئك السلام و يقول لك: ان عليا عليه السلام منك بمنزله هارون من موسى فسمه باسم ابن هارون قال: و ما كان اسمه؟ قال: شبيرا. قال: لسانى عربى. قال: فسمه الحسين فسماه الحسين». بحارالانوار، ج 4 ص 240، ر 8 از علل الشرايع و معانى الاخبار.]

در نامگذارى زينب عليهاالسلام نيز همين عمل تكرار مى شود و خداوند نام زينب را براى آن مخدره انتخاب مى نمايد. [لما ولدت زينب عليهاالسلام جاءت بها امها الزهراء عليهاالسلام الى ابيها اميرالمومنين عليه السلام و قالت: «سم هذه المولوده، فقال: ما كنت لا سبق رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم - و كان صلى اللَّه عليه و آله و سلم فى سفر له - و لما جاء و ساله على عليه السلام عن اسمها فقال: ما كنت لاسبق ربى تعالى، فهبط جبرئيل يقرا على النبى السلام من اللَّه الجليل و قال له: سم هذه المولوده زينب فقد اختار اللَّه لها هذا الاسم، ثم اخبره بما يجرى عليها من المصائب. فبكى النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم و قال: من بكى على مصائب هذه البنت، كان كمن بكى على اخويها الحسن و الحسين.» زينب الكبرى، جعفر الربعى المعروف بالنقدى، موسسه الامام الحسين، ط اول، 1411 ه. ق ص 32.]

خداوند گاهى به صورت مستقيم از طريق وحى، اسم برگزيده ى عبد صالح خود را شخصا اعلان مى نمايد و در پاره اى موارد با الهام به افراد و جارى نمودن نام برگزيده ى خود بر زبان آنان، اسامى منتخب خود را به انسانها مى شناساند. چنانچه در روايتى از امام باقر عليه السلام رسيده است كه: «وقتى فاطمه عليهاالسلام به دنيا آمد، خداوند به ملكى وحى كرد تا نام فاطمه را بر زبان محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم جارى كند». [عن الباقر عليه السلام قال: «لما ولدت فاطمه عليهاالسلام اوحى اللَّه عزوجل الى ملك فانطق به لسان محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم: فسماها فاطمه ...». بحارالانوار، ج 43، ص 13، ر 9 از علل الشرايع .]

آنچه از اين روايات برداشت مى شود، عظمت امر نامگذارى فرزندان مى باشد.

نام زيبا حقى است از حقوق فرزندان

يكى از حقوق دينى فرزندان، كه بر عهده ى پدر است، انتخاب نام خوب براى آنهاست. در روايات اسلامى نسبت به اين امر مهم، تاكيد بسيار شده است.

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم به اميرالمومنين عليه السلام فرمودند: «اى على! از حقوقى كه فرزند بر پدر دارد، اين است كه نام خوبى براى او برگزيده و به نيكى ادبش نمايد و او را به كارهاى خوب بگمارد». [قال النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «يا على! حق الولد على والده ان يحسن اسمه و ادبه و يضعه، موضعا حسنا». من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 371.]

مردى به رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم عرض كرد: «حق فرزندم بر من چيست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: او را به اسم خوبى نامگذارى كن، به درستى ادبش نما و او را به كار خوب و مناسبى بگمار». [قال رجل: «يا رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم! ما حق ابنى هذا! قال: حسن اسمه و ادبه و تضعه موضعا حسنا». ميزان الحكمه، ج 10، ص 720، بحارالانوار، ج 74، ص 85 از عده الداعى.]

رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم مى فرمود: «از حقوقى كه فرزند بر پدر خود دارد سه چيز است: اسم نيكو براى او انتخاب كند، نوشتن به وى بياموزد و وقتى بالغ شد وسايل ازدواجش را فراهم نمايد». [عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «من حق الولد على والده ثلاثه: يحسن اسمه و يعلمه الكتابه و يزوجه اذا بلغ». بحارالانوار، ج 104، ص 92، ر 19 از مكارم الاخلاق، ص 252.]