فرشته زمينى
زندگانى حضرت زهرا (س)

روح الله حسينيان

- ۱۱ -


خانه خارج شد و گفت: برگرديد، تشييع جنازه دختر رسول خدا از سر شب به تأخير افتاد، مردم به خانه هايشان بازگشتند. [ بحارالانوار ج 43 ص 192 ] زيرا فاطمه وصيت كرده بود جنازه وى را در خفا دفن كنند تا آنهايى كه به او ستم روا داشته بودند در مراسم او شركت نكنند [ امالى شيخ مفيد ص 172، مناقب ج 3 ص 363، امالى صدوق مجلس 94 حديث 9، علل الشرايع باب 149 ص 185. ]

خصيصين ماندند، چون اهالى مدينه به خواب رفتند و پاسى از شب گذشت، جنازه را از خانه بيرون آوردند و على، حسن، حسين، عمار، مقداد، عقيل، زبير، ابوذر، سلمان، بريده، عباس، فضل، حذيفه و ابن مسعود جنازه را تشييع كردند. [ مناقب ج 3 ص 363، بحارالانوار ج 43 ص 193 ] همانطور كه فاطمه خواسته بود، او را با تابوتى سرپوشيده حمل مى كردند، همگان موظف بودند سكوت را مراعا كنند، گريه ها را در سينه ها حبس كنند تا مبادا نامحرمان از اين راز با خبر شوند. كاروانيان اشك مى ريختند و با يك دنيا حسرت فاطمه را به سوى منزلگاه ابدى بدرقه مى كردند.

آنان هنوز خاطره نه سال قبل كه فاطمه را به ستورى سوار كرده بودند و شادى مى كردند تا وى را به خانه بخت ببرند فراموش نكرده بودند، تصاوير شب عروسى را از ذهنها عبور مى دادند و با صحنه ساكت و غمبار آن شب تطبيق مى دادند. و به سرعت شانه ها خود را بالا و پايين مى آوردند و در اين غم مى سوختند.

 

دفن مهتاب

اى خاك! چه اخترانى را كه در كام فرونبردى؟! چه گنجهايى را كه نبلعيدى؟ چه شهابانى را كه نربودى؟ و اينك چنگال گشوده اى تا فروغ نقره اى را در پنجه خونينت بگيرى. راستى كه چه ستمكاره اى؟!

نه، نه، اين خاك مهربان سزاوار سرزنش نيست، زيرا: او امانت دارى امين است، يا طلبكارى دقيق، كه وام پس مى ستاند. را ستى او هم دل دارد و غمين است، اين رنگ زردى كه در او مى بينى چهره رنگ پريده عزادار اوست. جوشش چشمه هايى كه مى بينى اشك ماتم عزيزان او است. آتشفشانى كه مى بينى سوز دل زمين است. زلزله اى را كه هر از چندگاه احساس مى كنى، بالا و پايين رفتن شانه هاى زمين است كه هم آواز با يتيمان از گريه هق هق مى كند. و شايد او هم دل دارد مى خواهد پاره جدا شده اش را در آغوش بگيرد.

آن شب پاره تن پيامبر روى دستها حمل مى شد تا به نقطه موعود رسيد، زمين را شكافتند. على بر جنازه نماز گزارد و ميان شب او را دفن كردند. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 29 و 30. ]

خدايا اين چه مظلوميتى است كه دخت رسولت را بايد شبانه به خاك سپارند؟ آيا نمى شد فاطمه را تا فردا نگه مى داشتند و با مراسمى رسمى در حضور دوستان پدرش به خاك مى سپردند؟ نه، زيرا فاطمه سفارش كرده بود وى را شبانه دفن كنند [ امالى شيخ مفيد ص 172 ] براى اينكه او از كسانى كه ناخشنود بود نمى خواست در تشييع و مراسمش شركت كنند [ امالى صدوق مجلس 94 ص 523 و علل الشرايع باب 149 ص 185 و مناقب ج 3 ص 363. ]

او را در لحد نهادند، خاك جدايى را بر پيكر فاطمه ريختند، و خاك عزا بر سر خويش، قصد بازگشت به خانه داشتند. اما على كه همه ى آرمان خويش را بر باد مى ديد و تكيه گاه خويش را بر خاك، دل نمى كند، كه دل نداشت، شايد هم توان بازگشت.

على (ع) جاى قبر را بنحوى پوشاند كه آثار قبر معلوم نباشد، آنگاه به پا خاست و به مزار پيامبر (ص) رو كرد و اينگونه درد دل گشود: [ اصول كافى كتاب الحجه باب مولد الزهراء (ع) روايت 3. ]

سلام من بر تو باد اى رسول خدا! سلام دخترت، و زائرت كه اينك در آرامگاه ابديت منزل گزيده بر تو باد، دخترى كه خداوند جوانمرگيش را برگزيد.

اى رسول خدا! از دست دادن عزيزت صبرم را كم كرده، در فراق بهترين زنان تحملم نابود شده، اما چيزى كه هنوز به من توان و تسلى مى بخشد، استقامت من در فراق تو بود. (كسى كه مصيبت تو را تحمل كرده مصيبتهاى بعدى را آسان تحمل خواهد كرد) من تو را در قبر نهادم گويى جان تو از گلو و سينه من مى رفت. آرى، پيام قرآن بهترين سنگ صبور من است، كه انا لله و انا اليه راجعون. و ديعه، بازگردانده شد، گرو باز ستانده شد و زهرا از من ربوده شد. براستى كه گنبد نيلگون و زمين خاكى در نزدم چه زشت جلوه كرده، اى رسول خدا! از اين پس غمم جاودان خواهد بود، شبم در بى خوابى طى خواهد شد، اندوهى هميشگى در قلبم خانه خواهد كرد، تا اينكه خداوند مرگم را برساند و در جوار تو مقيمم گرداند. اين غصه، دلم را خون خواهد كرد، و اركانم را به لرزه درخواهد آورد. تقدير چه زود بين من و او جدايى افكند. از اين ستم نزد خداوند شكايت خواهم برد.

بزودى دخترت به تو گزارش خواهد داد كه چگونه امتت دست در دست هم نهادند تا او را از پاى درآورند، پس به جد از او بپرس و حال ما را از او بجو.

چه بسا دردى در دل دارد كه راهى براى گشودن سفره ى دل نداشت اما به تو خواهد گفت، و خداوند قضاوت خواهد كرد كه او بهترين قضاوت كنندگان است.

سلام وداع كننده اى كه از وصال نه خسته است و نه دلتنگ بر شما باد. اگر از جوار شما برمى گردم نه از روى خستگى است و اگر در كنارتان رحل اقامت گزينم نه از روى بدگمانى به وعده الهى به صابران است. واى بر من واى بر من. صبر ميمون تر و زيباتر است.

اگر پيروزى حاكمان نبود مزار فاطمه را منزل خويش قرار مى دادم و در كنارش به اعتكاف مى نشستم و مانند زنان بچه مرده در عزايش زار مى گريستم. اى رسول! دخترت در پيشگاه خداوند مخفيانه دفن شد. حقش پايمال گشت از ارثش منع شد، در حاليكه از انقلاب تو چيزى نگذشته و نامت كهنه نشده است. اى رسول خدا شكايتم را نزد خداوند بازخواهم گفت. و به ياد تو، خاطر تسلى مى دارم. درود خداوند و رضوانش بر تو و او باد.

[ اصول كافى كتاب الحجه باب مولد فاطمه (ع) روايت 3:

احمد بن مهران... عن ابى عبدالله الحسين (ع) ابن على السلام عليك يا رسول الله عنى و السلام عليك عن ابنتك و زائرتك و البائتت فى الثرى ببقعتك و المختار الله لها سرعه اللحاق بك، قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى و عفا عن سيده نساء العالمين تجلدى، الا ان لى فى التأسى بسنتك فى فرقتك موضع تعز، فلقد و سدتك فى ملحوده قبرك و فاضت نفسك بين نحرى و صدرى، بلى و فى كتاب الله انعم القبول، انا لله و انا اليه راجعون.

قد استرجعت الوديعه و اخذت الرهينه و اخلست الزهراء، فما اقبح الخضراء و الغبراء يا رسول الله، اما حزنى فسرمد و اما ليلى فمسهد، و هم لا يبرح من قلبى، او يختار الله لى فى دارك التى انت فيها مقيم، كمد مقيح، و هم محيج، سرعان ما فرق بيننا و الى الله اشكوا. و ستنبئك ابنتك بتطافر امتك على هضمها، فاحفها السؤال و استخبرها الحال، فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجدالى بثه سبيلا، و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين.

سلام مودع لا قال و لا سئم، فان انصرف فلاعن ملاله و ان اقم فلاعن سوء ظن بما وعد الله الصابرين. و اه واها والصبر ايمن و اجل و لو لا غلبه المستولين لجعلت المقام و اللبت لزاما مكوفا و لا عولت اعوال الثكلى على جليل الرزيه، فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها و لم يتباعد العهد و لم يخلق منك الذكر. و الى الله يا رسول الله المشتكى و فيك يا رسول الله احسن العزاء، صل الله عليك و عليهاالسلام و الرضوان.

همچنين مراجعه كنيد به: امالى شيخ مفيد ص 173، مناقب ج 3 ص 364 كشف الغمه ج 1 ص 504، نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 202 و خورشيد بى غروب نهج البلاغه خطبه 193 و بحارالانوار ج 43 ص 211.]

 

اى چشمها فروافتيد

آن روز سخت فراخواهد رسيد، روزى كه انسانها براى رسيدگى به اعمالشان برانگيخته خواهند شد، روزى كه همه در پيشگاه خداوند براى محاكمه حاضر مى شوند، روزى كه ميزان عدالت در سر تا سر وجود برقرار مى گردد تا اعمال را با حق اندازه گيرند. آن روز وحشتناك كه همگان به زانو درآمده اند، و دلها به لرزه آمده است و همه در انتظار حكم الهى هستند، ناگهان فريادى از نهانخانه آسمان در فضاى محشر طنين مى اندازد، كه اى جمع انسانها، سرها را فرواندازيد، چشمها را فروافكنيد، فاطمه مى خواهد از صراط عبور كند، آنگاه موكب او با هفتاد هزار حورى بهشتى چون برق مى گذرد [ كنزل العمال ج 12 ص 105، اسد الغابه ج 7 ص 225، ينابيع الموده ج 2 ص 24 ذخائر العقبى ص 48، احقاق الحق ج 10 ص 139. ]

آن روز، روز فاطمه است، روزى است كه صحنه گردان اصلى فاطمه است، تو گويى زمين و آسمان دست در دست آمده اند تا فاطمه را در انجام هستى بر كرسى حكم بنشانند و «جاء الحق و ذهق الباطل» را در قيامت در نقش او به نمايش گذارند، و فاطمه مى آيد تا «بل نقذف بالحق على الباطل» را متبلور سازد.

او در حاليكه لباسى بهشتى پوشيده است [ ذخائر العقبى ص 48 و احقاق الحق ج 10 ص 160، ينابيع الموده ج 2 ص 24 ] بر غضباء سوار است [ احقاق الحق ج 10 ص 155- 159 ] و پيشاپيش رسول خدا حركت مى كند [ احقاق الحق ج 10 ص 154 ] و اولين كسى است كه به بهشت وارد مى شود [ كنزل العمال ج 12 ص 110 ] زيباترين صحنه هاى قيامت، دادخواهى فاطمه در مورد شهادت فرزندش حسين مى باشد.

«او در حاليكه پيراهن خونين حسين را در دست دارد، به قائمه عرش دست مى آويزد و فرياد برمى آورد: خداوندا تو جبار عدالتى. بين من و قاتلين فرزندم حكم بران... خداوندا شفاعت مرا در مورد گريه كنندگان بر او پذيرا باش. و اينك خداوند شفاعتش را مى پذيرد [ ينابيع الموده ج 2 ص 85 و رجوع كنيد به احقاق الحق ج 10 ص 162 و امالى شيخ مفيد ص 84 و مناقب ج 3 ص 327. ]

 

شفيع

در آن روز سخت كه «لكل امرء يومئذ شأن يغنيه» [ عبس، 37 ] براى هر كس آنچنان گرفتارى است كه بخود مشغول است. تنها فاطمه است كه به فكر هواداران خويش است.

او در ميدان قيامت حركت مى كند تا به محازات عرش الهى مى رسد، عرش به لرزه درمى آيد... از طرف خداوند پيامى در مى پيچد كه: اى محبوبه من و اى دختر حبيب من، هر چه مى خواهى داده مى شود. شفاعت كن پذيرفته مى شود... فاطمه مى گويد: «الهى و سيدى! شيعتى و ذريتى و شيعتى و شيعه ذريتى و محبى ذريتى» خداى من! شيعه و فرزندانم، و شيعه و پيروان فرزندانم و دوستدارانشان را درياب.

آنگاه، ندايى در فضاى قيامت مى پيچد كه: كجايند فرزندان فاطمه! كجايند دوستداران فاطمه و دوستداران فرزندان وى؟ هواداران همه پاسخ مى دهند. آنگاه فاطمه پيشاپيش، آنان را به سوى بهشت هدايت مى كند [ مناقب ج 3 ص 327. ]

فاطمه به اين بسنده نمى كند و اگر افرادى باشند كه به واسطه اعمالشان نتوانسته باشند پاسخ بگويند يا از راه مانده اند. فاطمه اندكى درب جهنم توقف مى كند و مى گويد: «الهى و سيدى سميتنى فاطمه و فطمت بى من تولانى و تولى ذريتى من النار و وعدك الحق و انت لا تخلف الميعاد» خدايا، مرا فاطمه نام نهادى تا هوادارانم و كسانى كه ولايت ذريه ام را پذيرفتند از آتش حفظ كنى، وعده تو حق است و هرگز خلف وعده نمى كنى.

خداوند، گفتار فاطمه را تصديق مى كند، مجددا از فاطمه مى خواهد تا شفاعت كند تا مقام فاطمه نزد پيامبران و فرشتگان و آدميان روشن گردد. [ علل الشرايع باب 142 ص 179، كشف الغمه ج 1 ص 464. ]

شفاعت فاطمه در آن روز عام و شامل و حتمى است [ به بحارالانوار ج 8 ص 50، 51 و 53 و ج 68 ص 133 و ج 85 ص 80 و ج 36 ص 213 و الصواعق المحرقه ص 55 و كنزل العمال ج 12 ص 109 و ينابيع الموده ج 2 ص 64 و 84 مراجعه شود. ] و شرط آن، محبت فاطمه است، اما محبتى كه مخفيگاه قلب را شكافته باشد و در ميدان عمل تجلى كرده باشد. لذا پيامبر (ص) در مورد شفاعت فاطمه (ع) فرمود:

دخترم فاطمه در قيامت بر مركبى از نور سوار است سمت راست وى هفتاد هزار فرشته و دست چپش هفتاد هزار فرشته و پشت سرش هفتاد هزار فرشته در حركتند، و زنان مومن امتم را به سوى بهشت رهبرى مى كند، زنانى كه نماز پنجگانه شان را بخوانند، روزه شان را بگيرند و حجشان را بگذارند، و زكاتشان را بپردازند و از شوهرشان فرمان برند و عشق على را نيز پاس دارند، اينان با شفاعت دخترم به بهشت درمى آيند زيرا او سرور زنان جهان است [ امالى صدوق مجلس 73 روايت 18. ]

 

قبر فاطمه را نيافتم

آرزو داشتم روزى به مدينة الرسول روم و خاك مزار فاطمه را طوطياى چشم كنم. توفيق رفيق راهم شد و زيارت بيت الله نصيبم، چون به مدينه رسيدم قبه خضراء را همانى كه محمد مصطفى را در آغوش گرفته از دور ديدم، اشك در چشمانم حلقه مى زد و آهسته بر چهره غمگينم مى غلطيد، چون به نگين فيروزه اى مدينه رسيدم ، سراسيمه به پاى بوس نبيم شتافتم، پس از زيارت دنبال قبر فاطمه گشتم چيزى نيافتم از هر كه پرسيدم پاسخى نشنيدم، به عشق يافتن گمشده ام به بقيع شتافتم فرزندان رسول، حسن، سجاد، باقر و صادق پيشوايانى را كه از دور عشق مى ورزيدم از فاصله اى ممنوعه زيارت كردم، گرچه دل از دلدار جدا نمى شد، ولى از اول قصد ديگرى داشتم و آن زيارت قبر فاطمه بود. عباس عموى پيامبر، عاتكه، صفيه عمه هاى پيامبر، رقيه، ام كلثوم، زينب دختران پيامبر، عايشه، ام سلمه، سوده و... زنان پيامبر، حليمه سعديه مادر رضاعى پيامبر، ابراهيم، فرزند خردسال پيامبر و عده اى ديگر را زيارت كردم، هر چه گشتم و پرسيدم اثرى از قبر فاطمه نيافتم، فاطمه اى كه، دردانه پيامبر، پاره تن، مادر پدر، سرور زنان، محبوبه خدا بود.

يكبار ديگر، ذهنم را متوجه قبر پيامبر كردم، آنجا نيز جز قبر دو خليفه را نيافتم. با خود گفتم شايد فاطمه در تاريخ آنقدر اهميت نداشته است كه قبرى براى او مانده باشد. اما وقتى آن همه فضيلت را كه پيروان مذاهب براى فاطمه نقل كرده اند كه براى هيچكس، نه براى همسران محمد نه اصحاب محمد و حتى براى فرزندان ديگر محمد نقل نكرده اند، حيرتم بيشتر شد. در همين حال بودم كه چشمان سرگردانم بار ديگر به قبر حسن افتاد، حسن را در حاليكه بر دوش پيامبر نشسته بود در صفحات تاريخ ديدم. ديدم كه حسن چگونه سر بر قلب پيامبر نهاده، ديدم كه پيامبر چگونه به حسن عشق مى ورزد. ديدم كه پيامبر بالاى منبر بود و حسن خردسال در مسجد به

 

 

 

به زمين خورد، پيامبر از بالاى منبر به زير شد، حسن را به آغوش چسباند و بالاى منبر رفت. همه را ديدم و اينك مى ديدم كه چگونه اين قلب از جسم جدا شده چگونه از آغوش گرم پيامبر بريده شده و مظلومانه در خراب آباد بقيع جدا افتاده. فرزندان ديگر رسول را ديدم و اين معما حل شد!

 

تحقيقى درباره قبر فاطمه

از ديرباز در مورد قبر فاطمه بين مورخين و محدثين اختلاف نظر بوده است. از روايتى كه ابن سعد نقل مى كند به دست مى آيد كه در همان سده هاى اوليه در مورد محل قبر فاطمه اختلاف نظر وجود داشته است. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 30. ]

بعضى گفته اند: فاطمه در خانه خودش دفن شده است [ ذخائر العقبى ص 54 از قول محب الدين نجارى، اصول كافى كتاب الحجه باب مولد فاطمه روايت 9، مناقب ج 3 ص 365 ] و اين با روايت تشييع جنازه سازگار نيست زيرا دفن در خانه نيازى به تشييع نداشت، و اين توجيه كه ممكن است از خانه تشييع شده و مجددا به خانه بازگشته چندان منطقى به نظر نمى آيد، زيرا فاطمه اى كه بايد شبانه غسل شود شبانه كفن شود و شبانه به خاك سپرده شود تا ستمگران به حق فاطمه مطلع نشوند، دست زدن به يك كار سمبليك و خطرناك كه ممكن بود همه نقشه ها را نقش بر آب كند صحيح به نظر نمى رسد.

عده اى گفته اند: فاطمه بين قبر و منبر رسول خدا دفن شده است. [ مناقب ج 3 ص 357 ] قبول اين عقيده هم مشكل به نظر مى رسد، زيرا مسجد كه در دست حاكميت است و محل آمد و شد مردم حتى در نيمه هاى شب بوده است و اثر كند و كاو تا فردا در كف آن باقى مى ماند، با مخفى كارى كه فاطمه وصيت كرده بود چندان موجه بنظر نمى رسد.

قول سوم بقيع است [ ذخائر العقبى ص 54 ] و اين قول صحيح تر بنظر مى رسد، زيرا با روايات شيعه كه مى گويد، حضرت براى مخفى نگه داشتن قبر فاطمه، چندين قبر ديگر حفر نمود [ مناقب ج 3 ص 363 ]، و با روايات تشييع جنازه، و اصول مخفى كارى سازگارتر است. اما در كجا و چه نقطه اى از بقيع دفن شده است نيز اختلاف است. بعضى گفته اند در كنار قبر فاطمه بنت اسد [ ينابيع الموده ج 2 ص 26 ] و عده اى گفته اند در زاويه خانه عقيل نزديك خانه محشين [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 30 ] اما براى هيچ كدام دليلى در دست نيست.

آنچه مسلم است اينست كه خود زهرا نخواسته است قبرش آشكار و معلوم باشد و ائمه هم نخواسته اند آن را روشن كنند تا سندى بر مظلوميت و غضب فاطمه در تاريخ بماند، لذا در روايت آمده است «ثم عفى موضع قبرها» [ اصول كافى كتاب مولد فاطمه (ع) روايت ] على اثر قبر را محو كرد [ مناقب ج 3 ص 363 عن تاريخ ابى بكر قال: «دفنوها ليلا و غيبوا قبرها» ] يا گفته اند: چند قبر ديگر هم كنده شد. [ مناقب ج 3 ص 363. ]

بنابراين براى درك زيارت فاطمه بهتر است در هر سه مكان، بين قبر و منبر رسول، خانه و مخصوصا بقيع فاطمه را زيارت كرد.

تاريخ وفات فاطمه

با اينكه پيامبر (ص) بعد از هجرت دستور تاريخ نگارى حوادث را دادند، اما بعضى وقايع آنچنان اختلافى است كه تعجب هر محققى را برمى انگيزد، يكى از اين موارد تاريخ وفات فاطمه (س) مى باشد. در كتابها و منابعى كه در دسترس داشتم چهارده قول به شرح ذيل درباره تاريخ وفات فاطمه يافتم:

8 ماه [ ذخائر العقبى ص 52 ] بعد از وفات پيامبر (ص)، 6 ماه [ كامل ابن اثير ج 2 ص 341، ذخائر العقبى ص 52، مناقب ج 3 ص 363، تاريخ مسعودى ج 2 ص 309 اسد الغابه ج 7 ص 225، طبقات ج 5 ص 28 ] بعد، 4 ماه بعد [ مناقب ج 3 ص 357 ] 3 ماه بعد [ كامل ابن اثير ج 2 ص 341، ذخائر العقبى ص 52، تاريخ مسعودى ج 2 ص 309، اسد الغابه ج 7 ص 225، طبقات الكبرى ج 8 ص 28، كشف الغمه ج 1 ص 502، بحارالانوار ج 43 ص 215 ]، 100 روز بعد [ ذخائر العقبى ص 52 ] 75 روز بعد، [ مناقب ج 3 ص 357، الامامه و السياسه ج 1 ص 31، اصول كافى ج 1 ص 187 و 381 باب مولد الزهرا كشف الغمه ج 1 ص 449 ] 72 روز بعد [ مناقب ج 3 ص 357 ] 70 و چند روز بعد [ تاريخ مسعودى ج 2 ص 309 ]، 70 روز بعد [ اسد الغابه ج 6 ص 225 ]، 60 روز بعد [ مصباح الانوار به نقل از بحارالانوار ج 43 ص 217 ]، 50 روز بعد [ بحارالانوار ج 43 ص 201 ]، 40 روز بعد، [ مناقب ج 3 ص 357، تاريخ يعقوبى ج 2 ص 115، كشف الغمه ج 1 ص 449 و 500 ] 30 روز بعد [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 115 ] و در روايتى هم 95 روز [ كشف الغمه ج 1 ص 503 و عن ابى جعفر محمد بن على (ع) خمسا و تسعين ليله. ]

انتخاب هيچكدام از اين اقوال خصوصيتى ندارد مگر قول 75 روز كه بيشترين روايات شيعه و بعضى از مورخين اهل سنت آن را نقل كرده اند. و مرحوم مجلسى آن را صحيح دانسته است. [ بحارالانوار، ج 43 ص 215 ] لكن اين روايت با رواياتى كه تاريخ روز وفات را معين مى كنند سازگار نيست، اهل سنت اكثر روز وفات را سوم رمضان [ تاريخ طبرى ج 3 ص 240 ] ذكر كرده اند و شيعه آنرا 3 جمادى الثانى [ بحارالانوار ج 43 ص 215 ] يا 21 رجب [ بحارالانوار ج 43 ص 215 ] يا 13 ربيع الثانى [ مناقب ج 3 ص 357 ] ذكر كرده است. و اين تاريخها هيچكدام با 75 روز انطباق ندارد، زيرا 75 روز بعد از وفات پيامبر (ص) مصادف با 13 يا 14 يا 15 جمادى الاول (بستگى به مدت هر ماه) خواهد بود و اين ايام هيچ كدام در روايات نيامده است.

روايتى را على بن عيسى اربلى از قول امام محمد باقر (ع) نقل مى كند كه تاريخ وفات را 95 روز بعد از وفات پيامبر (ص) دانسته است، كه اين روايت با روايت سوم جمادى الاخر قابل انطباق است زيرا 95 روز بعد از 28 صفر در صورتى كه همه ى ماهها 30 روز تمام باشد، سوم جمادى الثانى مى شود. البته ممكن است سوم جمادى را با روايات سه ماه قابل تطبيق بدانيم و بگوئيم آن سه چهار روز زائد تسامح شده است و نگفته اند سه ماه و سه چهار روز.

روايت 21 رجب با هيچكدام از اقوال سازگار نيست زيرا 21 رجب حدود 140 روز بعد از وفات پيامبر (ص) است كه در هيچكدام از اقوال نيامده است.

بنابراين روايت 95 روز مصادف با سوم جمادى الثانى را روز وفات فاطمه سلام الله عليها بگيريم صحيح تر به نظر مى رسد هر چند مشهور روايات 75 روز است كه مطابق با 13 يا 14 يا 15 جمادى الاول است كه در روايت از روز آن سخن به ميان نيامده است. به اميد روزى كه امام مهدى سلام الله عليه اين نقطه تاريك را روشن نمايد.

 

السلام عليك يا فاطمه الزهرا

رسول خدا فرمودند: هر كس بر من و فاطمه در حال حيات يا ممات، سه روز سلام بفرستد، خداوند او را شايسته بهشت سازد [ مناقب ج 3 ص 265، تهذيب الاحكام ج 6 ص 9 ] و نيز فرمود: اگر كسى بر فاطمه صلوات بفرستد خداوند از لغزشهاى او درگذرد و به پيامبر ملحق نمايد. [ كشف الغمه ج 1 ص 472. ] و اينك در آستانه اتمام اين كتاب گفتار خويش را با زيارت فاطمه سلام الله عليها به پايان مى بريم، باشد كه مورد غفران و رحمت الهى قرار گيريم و از شفاعتش بهره مند شويم.

شيخ طوسى در تهذيب مى فرمايد: اصحاب و علماى شيعه را ديده ام كه در هنگام زيارت فاطمه زهرا سلام الله عليها اين عبارات را مى خواندند:

«السلام عليك يا بنت رسول الله، السلام عليك يا بنت نبى الله، السلام عليك يا بنت حبيب الله السلام عليك يا بنت خليل الله، السلام عليك يا بنت صفى الله، السلام عليك يا بنت امين الله، السلام عليك يا بنت افضل انبياء الله و رسله و ملائكته، السلام عليك يا بنت خير البريه، السلام عليك يا سيده نساء العالمين من الاولين و الاخرين السلام عليك يا زوجه ولى الله و خير الخلق بعد رسول الله، السلام عليك يا ام الحسن و الحسين سيدى شباب اهل الجنه، السلام عليك ايتها الصديقه الشهيده، السلام عليك ايتها الرضيه المرضيه، السلام عليك ايتها الفاضله الزكيه، السلام عليك ايتها الحوراء الانسيه، السلام عليك ايتها التقيه النقيه، السلام عليك ايتها المحدثه العلميه، السلام عليك ايتها المغضوبه المظلومه، السلام عليك ايتها المضطهده المقهوره، السلام عليك يا فاطمه بنت رسول الله و رحمه الله و بركاته. صلى الله عليك و على روحك و بدنك، اشهد انك مضيت على بينه من ربك و ان من سرك فقد سر رسول الله، و من جفاك فقد جفا رسول الله، و من آذاك فقد آذى رسول الله، و من وصلك فقد وصل رسول الله، و من قطعك فقد قطع رسول الله، لأنك بضعه منه و روحه التى بين جنبيه كما قال صلى الله عليه و آله: اشهد الله و رسله و ملائكته انى راض عمن رضيت عنه، ساخط على من سخطت عليه، متبرء ممن تبرأت منه، موال لمن واليت، معاد لمن عاديت، مبغض لمن ابغضت، محب لمن احببت، و كفى بالله شهيدا و حسيبا و جازيا و مثيبا. [ تهذيب الاحكام ج 6 ص 10. ]