فاطمه (سلام الله عليها) احياگر شخصيت زن

فريده مصطفوى (خمينى )، فاطمه جعفرى

- ۶ -


پيامبر مى دانست كه فاطمه (عليها السلام ) مادر امامان و پيشوايان دين است . زهراى مرضيه معصوم از هر گناهى بود و كسى جز رسول الله و على (عليه السلام ) نمى توانست مقام والاى او را درك كند. رسول خدا مى دانست كه نور فاطمه روشنى بخش فرشتگان آسمان است و جز زهرا زنى شايستگى چنين مقام بزرگى را ندارد. حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) به سبب مقام نبوت و رهبرى الهى داراى شخصيت خاص مى باشد. رسول خدا در زمان رهبرى الهى خود سعى مى كرد كه در تحمل سختى ها با مسلمانان شريك باشد. خوراك و پوشاك و لوازم زندگى و مسكن او در حد متوسط بلكه در سطح فقرا بود. در رعايت اخلاق اسلامى چنان بود كه خداوند متعال درباره اش مى فرمايد: (( اءنك لعلى خلق عظيم )) و به همين جهت در قلوب مسلمانان جاى داشت و رهنمودهاى او را به جان و دل مى خريدند. روشن است كه اجراى چنين برنامه اى بدون همكارى زن و فرزند ممكن نيست . اگر خانواده همكارى و همراهى با مرد صاحب خانه داشته باشند، او مى تواند به تعهدات خود عمل نمايد. اگر همكارى نباشد، عمل به چنين برنامه اى بسيار مشكل است و حتى مى توان گفت ميسر نمى باشد. پيامبر بدين برنامه عمل مى نمود و به خانواده خود چنين مسئوليت سنگينى را تفهيم مى كرد كه همراهى آنها براى رسيدن به هدف ضرورى است .
قرآن با پيامبر خطاب مى نمايد كه :
يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوه الدنيا و زينتها فتعالين اءمتعكن و اءسرحكن سراجا جميلا و ان كنتن تردن الله و رسوله والدار الاخره فان الله اءعد للمحسنات منكن اجرا عظيما؛ (101) اى پيامبر! به خانواده ات بگو اگر شما طالب زندگى مرفه و زر و زيور دنيا هستيد، بياييد تا مهر شما را بدهم و به خوبى آزادتان سازم و اگر طالب خدا و رسول و سراى آخرت هستند (بدانيد كه ) خدا براى شما پاداش بسيار بزرگى فراهم ساخته است .
خداوند در اين آيه به خانواده پيامبر گوشزد مى كند كه شما مانند ساير زنان نيستند. شئون اين بيت و خاندان را بايد حفظ كنيد. خانه پيامبر جاى خوشگذرانى و تجمل پرستى نيست ، بلكه بايد ساده زيستى و خدمت به اسلام و مسلمانان كرد. خانه پيامبر جاى مقدسى است ، تنها حضرت زهرا طبق خواسته رسول خدا عمل مى نمود و فرزند شايسته و لايق پيامبر او بود به همين جهت پيامبر درباره اش فرمود:
دخترم فاطمه بهترين بانوى گذشته و آينده است . وقتى كه در محراب مشغول عبادت مى شود، هفتاد هزار فرشتگان مقرب الهى به او سلام مى دهند و مى گويند: اى فاطمه ! خدا تو را برگزيد و پاكيزه نمود و بر جميع زنان عالم برترى داد.
باز پيامبر فرمود: ايمان به خدا چنان در اعماق قلب و باطن روح زهرا نفوذ كرده كه براى عبادت خدا خودش را از هر چيزى فارغ مى سازد. وقتى فاطمه در محراب مشغول عبادت مى شود، نور او بر فرشتگان مى درخشد و خدا به ملائكه مى گويد: بنده ام را ببينيد چگونه از خوف من مى لرزد و غرق عبادت مى شود (102) !
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
رسول خدا خيلى فاطمه را دوست مى داشت و او را مى بوسيد. عايشه اعتراض كرد، پيامبر در جواب فرمود: هنگامى كه مرا به معراج بردند، داخل بهشت شدم . جبرئيل مرا نزد درخت طوبى برد. از ميوه هايش به من داد و آن ها را خوردم . پس نطفه اى در من بوجود آمد. زمانى كه به زمين آمدم ، با خديجه همبستر شده و او به فاطمه حامله شد. بدين جهت هر وقت فاطمه را مى بوسم ، بوى درخت طوبى به مشامم مى رسد (103) .
2. علم و دانش فاطمه (عليها السلام )
عمار مى گويد: روزى على (عليه السلام ) وارد منزل شد. فاطمه گفت : يا على ! بيا نزديك تا از حوادث گذشته و آينده برايت سخن بگويم . على كه از سخن فاطمه متعجب بود، خدمت پيامبر آمد و سلام كرد و نزديك حضرت نشست . پيامبر فرمود: يا على ! تو سخن آغاز مى كنى يا من ؟ حضرت على (عليه السلام ) گفت : شما بفرماييد بهتر است . پيامبر فرمود: گويا فاطمه به شما چنين و چنان فرمود. به همين جهت نزد من آمدى . على عرض كرد: يا رسول الله ! مگر نور فاطمه هم از سنخ نور ماست ، فرمود: مگر نمى دانستى ؟ على (عليه السلام ) از شنيدن اين سخن سجده شكر به جا آورد و خدا را سپاس گفت ، سپس نزد فاطمه مراجعت نمود. فاطمه (عليها السلام ) فرمود:
يا على ! گويا نزد پدرم رفتى و چنين و چنان به تو فرمود.
على فرمود: آرى ، اى دخت پيامبر! فاطمه فرمود:
يا على ! خدا نور مرا آفريد... آن گاه آن نور را در يكى از درختان بهشت به وديعه نهاد، آن گاه كه پدرم داخل بهشت شد، از جانب خدا مامور شد كه از ميوه هاى آن درخت تناول كند. پدرم از آن ميوه ها ميل نمود و بدين وسيله نور من به صلب او منتقل گشت و بعد به رحم مادر وارد شد. من از آن نور هستم و حوادث گذشته و آينده را به وسيله آن نور مى دانم . يا على ! مومن به وسيله نور خدا حقايق را مى بيند (104) .
داستانى آموزنده
جابر بن عبدالله انصارى گفت : روزى پيامبر بعد از نماز ظهر و عصر با اصحاب در مسجد نشسته بودند. پيرمردى بيابانى خسته و با نفسهاى به شمارش افتاده وارد شد كه معلوم بود از راه دورى مى رسد و نيازمند است .
رسول خدا از وضع او سوال نمود، گفت : يا نبى الله ! من پيرمردى گرسنه ام . مرا سير فرما! برهنه ام ، مرابپوشان ، بيچاره ام ، دستگيرى ام نما! پيامبر فرمود: خواسته هاى تو را فعلا نمى توانم بر آورده نمايم ، ولى تو را نزد كسى مى فرستم كه خدا و رسولش وى را دوست دارند، او هم خدا و رسول را دوست دارد. آنچه داشته باشد، ديگران را بر خود مقدم مى دارد.
دستور داد او را به خانه فاطمه راهنمايى كنند. بلال پيرمرد را به منزل فاطمه برد، پيرمرد از پشت در صدا زد:
سلام بر شما اى خانواده پيامبرى كه فرشتگان نزد شما رفت و آمد مى كنند و منزلتان محل فرود جبرئيل امين است . فاطمه جواب سلام را داد و فرمود: كيستى و از كجا آمده اى ، به عرض رساند:
پيرمردى از قبايل عرب هستم و از راه دورى آمده ام . گرسنه ام و برهنه . مرا دستگيرى كن ، خدا تو را رحمت كند! در حالى كه سه روز بود على و فاطمه و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) طعامى نخورده بودند. فاطمه به گوشه گوشه منزل نظرى انداخت . پوست گوسفندى را كه حسن و حسين روى آن مى خوابيدند برداشت و به پيرمرد داد و عذر خواهى كرد كه چيز ديگرى نداشته است . پيرمرد گفت : اى دختر محمد من از گرسنگى مى نالم ، تو پوست كهنه گوسفند به من مى دهى ! اين پوست گوسفند را چه كنم ، فاطمه ناراحت شد و دست در گردن انداخت . گردن بند چوبى را كه به تازگى دختر عمويش (دختر حمزه بن عبدالمطلب ) به او هديه كرده بود، از گردن باز كرد و به پيرمرد داد و فرمود: بگير بفروش ، شايد خداوند عوض بهترى به تو بدهد. پيرمرد گردن بند را گرفت و به مسجد برگشت و گفت : يا رسول الله ! دخترت اين گردن بند را به من داد من چه كنم . در اين هنگام عمار ياسر عرض كرد: يا رسول الله ! اجازه بفرماييد اين گردن بند را خريدارى كنم . پيامبر فرمود: اگر در خريد اين گردن بند جن و انس ‍ شريك شوند، خداوند هيچ يك از آنها را به آتش نمى سوزاند.
عمار رو به پيرمرد كرد و گفت : آن را چند مى فروشى ، گفت : به سير شدن با نان و گوشت و يك برد يمانى كه خود را بپوشانم و با آن نماز بخوانم و يك دينار كه زاد و توشه راهم را فراهم كنم تا به وطن برسم .
عمار از سهميه غنائم جنگى مبلغى را اندوخته بود گفت : اين را از تو به بيست دينار طلا و دويست درهم نقره و يك برد يمانى مى خرم و از نان گندم و گوشت بريان تو را سير خواهم نمود و با شترم تو را به وطنت مى رسانم . پيرمرد گفت : چقدر سخاوتمندى ! جوانمردى مانند تو نديدم . عمار به وعده اش وفا نمود، آن گاه گردن بند را به وسيله غلامى خدمت پيامبر فرستاد و گفت : به رسول الله عرض كن كه : تو را با اين گردن بند به پيامبر تقديم كردم . غلام به عرض رسول خدا رسانيد، پيامبر فرمود: من هم تو را با اين گردن بند به دخترم فاطمه بخشيدم . غلام در منزل فاطمه آمد و جريان را عرض كرد، زهرا گردن بند را از غلام گرفت و او را در راه خدا آزاد كرد. در اين هنگام غلام خنديد، فاطمه علت خنده را پرسيد، عرض كرد: چه گردن بند پر بركتى ! گرسنه اى را سير نمود، برهنه اى را پوشاند، بيچاره اى را بى نياز كرد، غلامى را آزاد نمود و دوباره به دست صاحبش برگشت (105) !
اين قبيل داستان ها بدين جهت ثبت گرديده تا مسلمانان با سيره عملى آن بزرگواران آشنا شوند و براى مردمان سرمشقى بشود، نه اين كه بخوانيم و رفتار حضرت زهرا را تحسين كنيم اما در عمل نسبت به آن واكنشى نداشته باشيم . اگر چنين نباشيم ، نمى توانيم ادعاى شيعه و پيرو بودن را داشته باشيم . امام صادق (عليه السلام ) فرمود:
ليس من شيعتنا من قال بلسانه و خالف فى اءعمالنا؛ شيعه ما نيست كسى كه با زبان بگويد من شيعه هستم ، ولى مخالف ما عمل كند.
پيرو فاطمه بايد او را الگوى خود قرار داده و در رفع نيازمندى هاى برادران و خواهران دينى خود بكوشد. در اين داستان ملاحظه مى شود زهراى مرضيه (عليها السلام ) چيزى در خانه نمى يابند، از اين رو زيرانداز بچه هايش را به مرد سائل مى دهد. زير انداز به گونه اى است كه پيرمرد فقير هم از گرفتن آن امتناع مى كند، سپس گردن بند چوبى را كه هديه دختر عمويش مى باشد مى دهد. اين گونه رفتار است كه به زهرا (عليها السلام ) ارزش و عظمت مى بخشد و به آنچه متعلق به اوست ، بركت مى دهد. در اثر بركت يك گردن بند چوبى چند عمل بزرگ صورت مى پذيرد.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
شكت فاطمه الى رسول الله عليا، فقالت : يا رسول الله ! ما يدع شيئا من رزقه الا وزعه بين المساكين ، فقال لها: يا فاطمه ! اءتسخطينى فى اءخى و ابن عمى ؟ ان سخطه سخطى و ان سخطى لسخط الله ، فقالت اعوذ بالله من سخط الله و سخط رسوله ؛ يك روز فاطمه خدمت رسول خدا شكايت برد كه : على هر چه دارد، بين فقرا تقسيم مى كند. فرمود: فاطمه جان ! مبادا برادر و پسر عمويم را ناراحت كنى ، زيرا غضب على غضب من و غضب من غضب خدا است . فاطمه فرمود: پناه مى برم به خدا از غضب خدا و غضب رسول او (106) .
اسماء بنت عميس مى گويد: روزى رسول خدا به منزل فاطمه رفتند، ديدند حسن و حسين در منزل نيستند. احوالشان را پرسيد، عرض كرد: امروز در خانه چيزى براى خوردن نبود. على وقتى مى خواست بيرون برود، فرمود حسن و حسين را با خود ببرم ، مبادا گريه كنند و از تو درخواست غذا نمايند. آنان را برداشت و رفت نزد فلان شخص يهودى . رسول خدا در جستجوى على بيرون رفت و او را در نخلستان يهودى يافت كه مشغول آب كشى بود. حسن و حسين را مشغول بازى ديد و مقدارى خرما پيش آن ها بود. به على (عليه السلام ) فرمود: قبل از گرم شدن هوا حسن و حسين را به خانه برگردان ، على عرض كرد: يا رسول الله ! وقتى كه از خانه خارج شدم ، غذايى در خانه نداشتيم . درنگ كنيد تا مقدارى خرما براى فاطمه تهيه نمايم . با اين يهودى قرار گذاشتم در مقابل هر دلو آب ، يك دانه خرما بگيرم . زمانى كه خرما آماده شد، آن ها را در دامن ريخت و حسن و حسين را برداشت و به منزل برگشت (107) .
عموم راويان شيعه و سنى نقل كرده اند كه اميرالمومنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين و خادمه آنها (( فضه )) طبق نذرى كه كرده بودند، سه روز روزه گرفتند.
به شب ، هنگام افطار سائلى در زد. على (عليه السلام ) غذاى خود را به او داد و سايرين نيز به او اقتدا كردند و افطار خود را به فقير دادند و با آب افطار نمودند. شب دوم يتيمى در زد و آن ها دو مرتبه افطار خود را به او دادند. شب سوم اسيرى آمد و درخواست چيزى نمود. آن ها باز غذاى خود را دادند، آن گاه از طرف خداوند سوره (( هل اءتى على الانسان )) نازل شد (108) .
در آن آيه (( و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا )) اشاره به ايثار و انفاق آن بزرگوار دارد. برخى از علماء فرموده اند كه در اين سوره مباركه كه همه گونه نعمت هاى بهشتى ذكر و وعده شده اما از حورى ها و زنان بهشتى ذكرى نشده و اين به احترام حضرت زهرا (عليها السلام ) است (109) .
شركت در مباهله
اكثر راويان و مورخان و مفسران گفته اند: حضرت زهرا يكى از پنج نفرى است كه در مباهله پيامبر با مسيحيان نجران شركت داشته است و اين موضوع علاوه بر اين كه فضيلت بزرگى محسوب مى شود، از قوى ترين دلايل مى باشد كه روشن مى سازد (( اهل بيت معصوم )) پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهما السلام ) مى باشند و ديگر بستگان و زوجات پيامبر در اين خصوصيت شركتى ندارند. گروهى از مسيحيان نجران نزد پيامبر آمدند و در مورد عيسى با حضرت گفتگو كردند. پيامبر اين آيه را براى آنان تلاوت فرمود:
ان عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ؛ (110) مثل خلقت عيسى كه بدون پدر خلق شده ، نزد خدا همچون مثل (خلقت ) آدم است كه خدا او را (بدون پدر و مادر) از خاك آفريد.
مسيحيان قانع نشدند و اعتراض كردند و آيه مباهله بر پيامبر نازل گرديد:
فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع اءبنائنا و اءبنائكم و نسائكم و اءنفسنا و اءنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين ؛ (111) هر كس پس از آنچه از علم به تو رسيده ، در مورد عيسى با تو محاجه كرد، بگو: بياييد فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و جانهايمان را و جان هايتان را، آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم .
مباهله آن است كه دو طرفى كه با هم در موضوعى اختلاف و تخاصم دارند، عليه يكديگر نفرين كنند و از خدا بخواهند لعنت و عذاب را بر طرفى كه باطل است ، فرود آورد. اين كار فقط از پيامبران راستين كه ارتباط واقعى با خدا دارند بر مى آيد. مسيحيان نجران ابتدا قبول نمودند و قرار شد فرداى آن روز مباهله شود. وقتى از نزد پيامبر رفتند، بين خود به گفتگو نشستند و اسقف به آنان گفت : اگر فردا با فرزندان و اهل بيتش آمد، از مباهله با او بر حذر باشيد.
اگر با اصحابش آمد، چيزى نيست و پيامبر واقعى نخواهد بود. فرداى آن روز پيامبر همراه با امير مومنان على و فاطمه و حسن و حسين آمد و در برابر مسيحيان بر خاك نشست و به اهل بيت فرمود: هنگامى كه من دعا كردم ، شما آمين بگوييد.
مسيحيان از مشاهده هيات او بيمناك شدند و اعتراف كردند كه روش او مانند ساير انبياى راستين است و از خدا خواستند از مباهله منصرف گردد و با آنان مصالحه نمايد. اينان با پرداخت اموالى به عنوان مصالحه برگشتند (112) .
3. سفارش رسول اكرم در همسر دارى
رسول اكرم به فاطمه (عليها السلام ) فرمود: اى فاطمه ! به حق آن كس كه مرا به عنوان مژده و بيم دهنده برانگيخته ، اگر شوهر از تو ناخشنود باشد و به همين حال از دنيا بروى ، بر جنازه ات نماز نخواهم خواند (113) .
آيا نمى دانى خشم و خشنودى شوهر موجب غضب و خشنودى خداوند است (114) . يك شبانه روز رضايت شوهر برابر با عبادت يك سال همراه با روزه و قيام در شب است (115) . ساعتى در كنار شوهر نشستن از يك سال عبادت و طواف كعبه برتر است (116) . زن چون باردار شود، فرشتگان آسمان و ماهيان دريا برايش طلب مغفرت كنند و هر روز خداوند براى او هزار حسنه مى نويسد و هزار گناه محو مى كند. چون وضع حمل نمايد، از همه گناهان بيرون رود، همانند لحظه اى كه از مادر متولد شده است . خداوند پاداش مجاهدان و شهيدان و صالحان و ثواب هفتاد حج براى او بنويسد. چون به فرزندش شير دهد، به شمار هر قطره شير، حسنه اى عطا فرمايد و لغزشى محو نمايد و پريان در بهشت برايش آمرزش خواهند كرد (117) .
دستورهايى كه رسول خدا درباره شوهر دارى به فاطمه مى دهد، بايد سرلوحه زندگى زنان مسلمان باشد، زيرا بزرگترين وظيفه يك زن ، خوب شوهر دارى كردن است كه آن را جهاد براى زنان بر شمرده اند: (( جهاد المرئه حسن التبعل ؛ جهاد زن ، خوب شوهر دارى نمودن است )) . اگر اين وظيفه خطير را درست به انجام نرساند، خطراتى كه از اين ناحيه متوجه خانواده و جامعه مى شود، جبران ناپذير است . متاسفانه اين وظيفه در جامعه ما به دليل رسوخ فرهنگ غربى در كشور كم رنگ گرديده ، از اين رو شاهد زندگى هاى پر تنش و احيانا جدايى هستيم ، در صورتى كه اگر طبق موازين شرعى و دستورهاى اسلام عمل شود و زن و مرد خانواده هر كدام به وظيفه اصلى خود عمل نمايند، زندگى آرام و شيرينى خواهند داشت و ثمره زناشويى ، فرزندان سالم و صالح و شايسته خواهد بود، علاوه بر اين ها پاداش و حسنه اى كه خداوند براى آنان مقرر مى دارد، قابل توجه مى باشد.
اگر انسان مواظب اعمال خود به طور شايسته باشد و با گناهان آن ها را تباه نسازد، در دنيا و آخرت سعادتمند خواهد گرديد.
مقام و جايگاه حضرت زهرا (عليها السلام )
حضرت زهرا با انجام تمام دستورهاى الهى راجع به همسر دارى به چنان مقام و فضيلتى مى رسد كه رسول خدا درباره اش مى فرمايد:
خداى عزوجل فرمود: اى احمد! اگر نبودى آسمان و افلاك را نمى آفريدم . و اگر على نبود، تو را خلق نمى كردم . و اگر فاطمه نبود تو و على را خلق نمى نمودم .
همچنين روايت است از على (عليه السلام ) كه از رسول الله نقل فرمود:
زمانى كه قيامت شود، منادى از عرش ندا دهد: اى گروه مردم ! چشم هايتان را پايين بيندازيد تا فاطمه دختر محمد عبور كند (118) !
رسول الله فرمود:
اذا كان يوم القيامه نادى منادى من بطنان العرض يا اهل الجمع ! نكسوا رؤ سكم و غضوا اءبصاركم حتى تجوز فاطمه (عليها السلام ) على الصراط فتمر معها سبعون الف جاريه من الحور العين ؛ (119) زمانى كه روز قيامت شود، منادى ندا دهد: اى جماعت ! بزير اندازيد سرهاى خود را پايين بيندازيد چشمانتان را تا فاطمه (عليها السلام ) بر صراط عبور كند، پس مى گذرد و با او هفتاد هزار كنيز از حوريان هست .
عظمت و شرافت فاطمه به گونه اى است كه در قيامت كه تكليفى بر بندگان نيست ، باز بايد چشم ها بسته شود و سرها زير بيفتد تا دختر رسول خدا گذر نمايد. مسلم است كه عرشيان هم براى اين بانوى بزرگوار احترام خاصى قائلند. اين شخصيت و عزت براى زهرا (عليها السلام ) در سايه بندگى و اطاعت از پروردگار حاصل شد. دانش و معرفت حضرت زهرا بر همه مردم آن زمان روشن بود. زهد و تقوا، صبر و استقامت ، پارسايى و سلوك دختر رسول خدا زبانزد دوست و دشمن بود. دخترى كه بارها رسول خدا درباره او فرمود:
فاطمه بضعه منى و هى قلبى الذى بين جبنى فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله ؛ (120) فاطمه پاره تن من و قلب من است كه بين دو پهلويم هست . هر كسى او را اذيت كند، مرا اذيت كرده و كسى كه مرا اذيت كند، خدا را اذيت كرده است .
در اين روايت ملاحظه مى شود كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) ناخشنودى حضرت زهرا را با نارضايتى خداوند برابر دانسته است . اين نكته عظمت و عزت و كرامت زهرا (عليها السلام ) را ثابت مى نمايد. زنى كه اطاعت از پروردگار را (چه عبادى و چه در امور زندگى و چه همسر دارى ، نيز در مسائل اجتماعى ) سرمشق خود قرار داده ، تنها رضايت پروردگار را در نظر دارد و در اثر اطاعت از بارى تعالى به اين مقام والا دست يافته است . عايشه مى گويد: چون رسول خدا مريض گرديد، دخترش فاطمه را خواست و چيزى به او گفت فاطمه گريان شد، سپس حرفى زد كه فاطمه خنديد. از عمل او سوال كردند، جواب داد: زمانى كه گريه كردم ، به من خبر داد كه از دنيا مى رود، سپس به من خبر داد اولين كسى كه از اهل بيت ام به من ملحق مى شود، تو هستى . سپس خنديدم (121) . از پيامبر گرامى روايت شده كه به اميرمومنان فرمود:
اءتدرين لم سميت فاطمه ، قال على : يا رسول الله ! لم سميت ، قال لاءنها فطمت هى و شيعتها من النار؛ رسول خدا به على فرمود: آيا مى دانى براى چه فاطمه ناميده شد، على عرض كرد: براى چه ناميده شد، فرمود: براى اين كه او و شيعيانش از آتش باز گرفته شده اند (122) .
شيعيان كه به معنى پيروان آمده ، يعنى پيرو راه و مرام و مكتب آن حضرت ، يعنى پيروان فاطمه (عليها السلام ) تلاش و كوشش نمايند در زندگى خود، حضرت را الگو قرار دهند كه چگونه اطاعت و عبادت پروردگار را مى نمود؛ چگونه شوهر دارى و بچه دارى مى كرد؛ با مردم و مراجعان چه نوع برخوردى داشت ؛ اگر سائلى براى درخواست كمك به منزل او مراجعه مى كرد، چگونه جواب او را داده و خواسته او را عملى مى نمود. تنها ما ارادتمند دختر رسول خدا هستيم . كافى نيست و ما را به فلاح و رستگارى نمى رساند.

نابرده رنج گنج ميسر نمى شود   مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
بهشت را به بهانه نمى دهند، بلكه به بها مى دهند. بايد از خود گذشت ، من را فراموش نموده ، منيت را رها كرده ، فناء فى الله گرديد تا به رستگارى رسيد.
عايشه مى گويد:
اقبلت فاطمه تمشى كان مشيتها مشيه رسول الله فقال : مرحبا يا بنتى ثم اءجلسها عن يمينه اءو عن شماله ثم اءنه اءسر اليها حديثا فبكت . فقلت : استحضك رسول الله بحديثه ثم تبكين . ثم انه اءسر اليها حديثا فضحكت ، فقلت : ما رايت كاليوم و فرحا اءقرب من حزن ! فساءلتها عما قال ، فقالت : ما كنت لا فشى سر رسول الله ، حتى قبض رسول الله ساءلتها، فقالت : اءسر الى ، فقال : ان جبرئيل كان يعارضنى بالقرآن فى كل عام مره و انه عارضنى به العام مرتين و لا اراه الا قد حضرت اءجلى و انك اءول اهل بيتى لحوقا بى و نعم السيف انا لك فبكيت لذلك ، فقال : الا ترضين ان تكون سيده نساء اءهل الاءمه اءو نساء المؤ منين ، قالت : فضحكت لذلك ؛ روزى فاطمه نزد پدرش آمد. راه رفتنش درست مانند راه رفتن او بود. پيامبر فرمود: خوش آمدى دخترم ! سپس او را طرف راست يا چپ خود نشاند، بعد رازى در گوش او گفت و فاطمه گريان شد، من گفتم چرا گريه مى كنى . بار ديگر پيامبر رازى در گوش او گفت ، فاطمه خندان شد. گفتم : من تا امروز شادى كه اين طور به غم نزديك باشد نديدم ! از او علت را پرسيدم ، فاطمه گفت : من سر رسول خدا را فاش نمى كنم . تا رسول خدا از دنيا رحلت فرمود، آن گاه سؤ ال كردم ، گفت : مرتبه اول پيامبر به من فرمود: جبرئيل هر سال يكبار قرآن را بر من عرضه داشت اما امسال دو بار عرضه داشت . فكر مى كنم فقط به اين دليل است كه اجل من نزديك شده است و تو اولين كسى هستى كه به من ملحق مى شوى . هنگامى كه اين سخن را شنيدم ، گريه كردم .
سپس فرمود: آيا راضى نمى شوى كه بانوى زنان اهل بهشت يا زنان با ايمان باشى . هنگامى كه اين سخن را شنيدم ، شادمان و خندان شدم (123).
از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه اگر در يك جا فاطمه (عليه السلام ) يكى از چهار زن بزرگ جهان معرفى شده ، هيچ منافاتى ندارد كه از ميان آن چهار زن ، برترين آنها باشد. در كتاب ذخائر العقبى آمده كه : چهار زن ، بانوى بانوان جهان بودند: مريم دختر عمران ، آسيه دختر مزاحم ، خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه وآله ) كه از همه آنها برتر بود (124) .
فصل چهارم : شهادت حضرت زهرا (عليها السلام )
1. زهرا (عليها السلام ) پس از رحلت پدر
سال دهم هجرى است و پيامبر از حجه الوداع بازگشتند. كم كم آثار كسالت بر رسول خدا ظاهر مى شد. لشكرى را به فرماندهى (( اسامه )) ترتيب داد و فرمود: بايد به سوى كشور روم حركت كنيد. افراد معينى به ويژه نام برد و فرمود: بايد در اين جنگ شركت نمايند. منظورش اين بود كه منافقان از مدينه روند و موضوع خلافت على (عليه السلام ) از كارشكنى و مخالفت در امان بماند.
كسالت رسول خدا شدت پيدا كرده و ايشان در خانه بسترى گرديد. بيمارى پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فاطمه را در وحشت فرود برد. گاهى به صورت رنگ پريده و زرد پدر را نگاه مى كرد و اشك مى ريخت . گاهى براى سلامتى بابا دعا مى نمود: بارالها! پدرم با هزاران رنج و زحمت نهال اسلام را در زمين نشانده و تازه بارور گرديده است و آثار پيروزى نمايان مى گردد. اميدوار بودم به واسطه پدرم دين اسلام غالب گرديده و كفر و ستم و بت پرستى ريشه كن گردد اما افسوس كه حال پدرم وخيم است . خداوندا! شفاى او را از تو مى خواهم :
حال رسول خدا بسيار سخت گرديد و از شدت بيمارى بيهوش شد. هنگامى كه به هوش آمد، ديد ابوبكر و عمر و جماعتى ديگر كه بنا بود در لشكر اسامه شركت كنند، تمرد كرده اند!