اما دخترم فاطمه
مناقب و مصائب حضرت زهرا (عليها السلام) از زبان پيامبر اکرم (ص)

- ۲ -


تسبيح فاطمه

فضائل تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام بسيار است از جمله:

1. اگر چيزى بهتر از اين تسبيح بود پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به فاطمه عليهاالسلام مى آموخت.

2. تسبيح فاطمه عليهاالسلام هر روز بعد از نماز بهتر است از هزار ركعت نماز در روز.

3. ما كودكانمان را به تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام امر مى كنيم همانطور كه آنان را به نماز امر مى كنيم.

4. عبادت با تسبيح حضرت زهرا عليهاالسلام مانند لباس آراسته با زيورى در مقابل لباس بى زيور است.

5. گوينده ى آن از بسيار ذكر كنندگان محسوب مى شود كه در قرآن مى فرمايد: «الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات». و مستحب است بعد از اتمام تسبيح «لا اله الا الله» و «استغفر الله» بگويد. شيخ بهائى مى گويد: بايد اول «الله اكبر»، بعد «الحمد لله»، بعد «سبحان الله» گفته شود.

اكسير دعا

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا فاطمه، آيا تو را دعايى بياموزم كه هر كس با آن خدا را بخواند دعايش مستجاب مى شود، و به خواننده آن سمّ و سحر اثر نمى كند و شيطانى متعرض او نمى شود، و دعاى او رد نمى شود، و همه ى دعاهايى كه در آن ميل و رغبت به خدا باشد چه فورى و چه مدت دار برآورده مى شود.

گفتم: بلى پدر جان، به خدا قسم اين دعا نزد من محبوب تر است از دنيا و آنچه در آن است. دعا اين است:

يا الله، يا اعز مذكور و اقدامه قدما فى العزه و الجبروت.

يا الله، يا رحيم كل مسترحم، و مفزع كل ملهوف.

يا الله، يا راحم كل حزين يشكو بثه و حزنه اليه.

يا الله، يا خير من طلب المعروف منه و اسر فى العطاء.

يا الله، يا من تخاف الملائكه المتوقده بالنوره منه.

اسئلك بالاسماء التى تدعو بها حمله عرشك و من حول عرشك يسبحون بها شفقه من خوف عذابك و بالاسماء التى يدعوك بها جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل، الا اجبتنى و كشفت يا الهى كربتى و سترت ذنوبى.

يا من يامر بالصيحه فى خلقه فاذا هم بالساهره، اسئلك بذلك الاسم الذى تحيى به العظام و هى رميم، ان تحيى قلبى و تشرح صدرى، و تصلح شانى.

يا من خص نفسه بالبقاء، و خلق لبريته لاموت والحياه. يا من فعله قول و قوله امر و امره ماض على ما يشاء، اسئلك بالاسم الذى دعاك به خليلك حين القى فى النار فاستجبت له و قلت: يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم، و بالاسم الذى دعاك به موسى من جانب الطور الايمن فاستجبت له دعائه، و بالاسم الذى كشفت به عن ايوب الضر و تبت به على داود و سخرت به سليمان الريح تجرى بامره والشياطين و علمته منطق الطير، و بالاسم الذى وهبت به لزكريا يحيى و خلقت عيسى من روح القدس من غير اب، و بالاسم الذى خلقت به العرش والكرسى، و بالاسم الذى خلقت به الروحانيين و بالاسم الذى خلقت به الجن والانس، و بالاسم الذى خلقت به جميع الخلق و جميع ما اردت من شى ء، و بالاسم الذى قدرت به على كل شى، اسئلك بهذه الاسماء لما اعطيتنى سولى و قضيت بها حوائجى.

يا فاطمه، وقتى خدا را به اين كلمات خواندى به تو گفته مى شود: لبيك لبيك! [ دلائل الامامه طبرى امامى: ص 5.]

صلوات بر زهرا

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا فاطمه، هر كس به تو صلوات فرستد خداوند او را مى آمرزد، و من هر جاى بهشت باشم او را به من مى رساند.

در روايات صلوات بر فاطمه عليهاالسلام چنين آمده است:

اللهم صل على الصديقه فاطمه الزكيه حبيبه حبيبك و نبيك و ام احبائك و اصفيائك التى انتجبتها و فضلتها و اخترتها على نساء العالمين. اللهم كن الطالب لها ممن ظلمها و استخف بحقها و كن الثائر اللهم بدم اولادها. اللهم و كما جعلته ام ائمه الهدى و حليله صاحب اللواء و الكريمه عند الملأ الاعلى، فصل عليها و على امها صلوه تكرم بها وجه محمد صلى الله عليه و آله و تقر بها اعين ذريتها و ابلغ عنى فى هذه الساعه افضل التحيه والسلام.

دو زيارت ماثور نيز براى حضرت آمده است:

يا ممتحنه، امتحنك الذى خلقك قبل ان يخلقك فوجدك لما امتحنك صابره و زعمنا انا لك اولياء و مصدقون و صابرون لكل ما اتانا به ابوك و اتى به وصيه فانا نسئلك ان كنا صدقناك الا الحقتنا بتصديقنا لهما لنبشر انفسنا بانا قد طهرنا بولايتك.

السلام عليك يا رسول الله، صلى الله عليك و على ابنتك الصديقه الطاهره. السلام عليك يا فاطمه، يا سيده نساء العالمين، السلام عليك ايتها البتول الشهيده. لعن الله مانعك ارثك و رافعك عن حقك و الراد عليك قولك. لعن الله اشياعهم و اتباعهم و الحقهم بدرك الجحيم. صلى الله عليك و على ابيك و بعلك و ولدك الائمه الراشدين و عليهم السلام و رحمه الله و بركاته. [ كشف الغمه فى معرفه الائمه عليهم السلام: ج 1 ص 472.]

پنج كلمه ى زهرا

فاطمه عليهاالسلام خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و عرض كرد: يا رسول الله، طعام فرشتگان تهليل و تسبيح و تحميد است، پس طعام ما چيست؟ فرمود: قسم به خدايى كه مرا به حق مبعوث كرده، سى روز است كه در خانه ى آل محمد آتشى روشن نشده. اگر بخواهى دستور دهم پنج رأس بز بدهند، و اگر مى خواهى پنج كلمه اى كه جبرئيل آنها را به من آموخته به تو بياموزم.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: آن پنج كلمه اى كه جبرئيل آنها را به تو آموخته به من بياموز. فرمود: يا فاطمه، بگو:

يا اول الاولين و يا آخر الآخرين و يا ذا القوه المتين و يا راحم المساكين و يا ارحم الراحمين. [ مسند فاطمة عليهاالسلام سيوطى: ص 25 ح 7.]

چهار عمل فاطمه

فاطمه عليهاالسلام مى گويد: هنگامى كه رختخواب را براى خوابيدن پهن كرده بودم پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ى من آمد و فرمود: يا فاطمه، تا چهار عمل را بجا نياورده اى مخواب: قرآن ختم كن، و پيامبران را شفيعان خود گردان، و مؤمنين را از خود راضى كن، و حج و عمره بجا بياور.

پيامبر صلى الله عليه و آله اين را گفت و مشغول نماز شد. من صبر كردم تا نماز آنحضرت تمام شد. عرض كردم: يا رسول الله، به چهار چيزى امر كردى كه در هنگام خواب نمى توانم آنها را انجام دهم!

حضرت تبسم كرد و فرمود: وقتى «قل هو الله احد» را سه بار بخوانى گويا ختم قرآن كرده اى، و وقتى بر من و پيامبران قبل از من صلوات بفرستى روز قيامت شفيعان تو مى شويم، و وقتى براى مؤمنين استغفار و طلب آمرزش كنى همه ى آنان از تو راضى مى شوند، و وقتى بگوئى «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر» مثل اينكه حج و عمره بحا آورده اى. [ عوالم العلوم: ج 11/ 2 ص 857 ح 12 از خلاصه الاذكار فيض كاشانى.]

دعاى على و فاطمه

جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله اين دعا را به على و فاطمه عليهاالسلام آموخت و به آنان گفت: اگر مصيبتى به شما رسيد يا از ستم سلطان ترسيديد يا چيزى از شما گم شد وضوى خوب بگيريد و دو ركعت نماز بخوانيد، و دستهايتان را به سوى آسمان بلند كنيد و بگوئيد:

يا عالم الغيب و السرائر، يا مطاع يا عليم، يا الله يا الله يا الله، يا هازم الاحزاب لمحمد صلى الله عليه و آله، يا كائد فرعون لموسى، يا منجى عيسى من الظلمه، يا مخلص قوم نوح من الغرق، يا راحم عبده يعقوب، يا كاشف ضر ايوب، يا منجى ذى النون من الظلمات، يا فاعل كل خير، يا هاديا الى كل خير، دالا على كل خير، يا آمرا بكل خير، يا خالق الخير، يا اهل الخيرات، انت الله، رغبت اليك فيما قد علمت، و انت علام الغيوب، اسئلك ان تصلى على محمد و آل محمد.

بعد پيامبر صلى الله عليه و آله به على و فاطمه عليهاالسلام فرمود: سپس حاجت را بخواهيد كه انشاءالله اجابت مى شويد. [ عوالم العلوم: ج 11/ 1 ص 328 ح 1 از مكارم الاخلاق.]

حرز فاطمه

اين حرز را پيامبر صلى الله عليه و آله براى فاطمه و هر مؤمنى كه اقرار بحق كند دستور داده است: و له ما سكن فى الليل والنهار و هو السميع العليم، يا ام ملدم، ان كنت آمنت بالله العظيم و رسوله الكريم، فلا تهشمى العظم، و لا تاكلى اللحم، و لا تشربى الدم. اخرجى من حامل كتابى هذا الى من لا يومن بالله العظيم و رسوله الكريم و آله محمد و على و فاطمه والحسن والحسين عليهم السلام. [ عوالم العلوم: ج 11/ 1 ص 298 از مكارم الاخلاق.]

بى خوابى زهرا

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: فاطمه عليهاالسلام از بى خوابى به پيامبر صلى الله عليه و آله شكوه كرد. حضرت فرمود: دخترم اين ذكر را بگو:

يا مشبع البطون الجائعه و يا كاسى الجسوم العاريه و يا مسكن العروق الضاريه و يا منوم العيون الساهره، سكن عروقى الضاريه و اذن لعينى نوما عاجلا.

على عليه السلام مى فرمايد: فاطمه عليهاالسلام اين ذكر را گفت، و آن بيخوابى كه داشت برطرف شد. [ فلاح السائل: ص 284.]

خواب ناگوار زهرا

امام صادق عليه السلام فرمود: فاطمه عليهاالسلام از چيزهايى كه در خواب مى ديد به پيامبر صلى الله عليه و آله شكوه كرد. حضرت به او فرمود: وقتى از آن خوابها ديدى بگو:

اعوذ بما عاذت به ملائكه الله المقربون و انبياء الله المرسلون و عباد الله الصالحون من شر روءياى ان تضرنى فى دينى و دنياى. و بعد از خواندن اين دعا سه بار به طرف چپ آب دهان بينداز. [ فلاح السائل: ص 289.]

ملاقات پدر

ابوذر مى گويد: در بيمارى پيامبر صلى الله عليه و آله كه در آن رحلت كرد خدمت آن حضرت شرفياب شدم. فرمود: اى ابوذر، دخترم فاطمه عليهاالسلام را بياور.

من برخاستم و خدمت فاطمه عليهاالسلام رسيدم و گفتم: يا سيدة النسوان، دعوت پدرت را اجابت كن. فاطمه عليهاالسلام لباس بلند به تن كرد و با پوشش سراسرى خود را پوشانيد و بيرون آمد و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.

با ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله خود را در آغوش آنحضرت انداخت و گريه كرد، و حضرت هم با گريه ى فاطمه عليهاالسلام گريست و او را به سينه چسبانيد.

بعد فرمود: يا فاطمه، مبادا گريه كنى پدر به قربانت. تو اول كسى هستى كه مظلومانه و با حق غصب شده به من ملحق مى شوى. بزودى بعد از من كينه ى نفاق و باقميانده لباس پاره دين ظاهر مى شود، و تو اول كسى هستى كه بر سر حوض بر من وارد مى شوى.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، تو را كجا ملاقات كنم؟ فرمود: در كنار حوض كه من شيعيان و دوستانت را سيراب مى كنم و دشمنانت را كنار مى زنم.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، اگر تو را در كنار حوض ملاقات نكردم؟ فرمود: نزد ميزان اعمال مرا ملاقات مى كنى.

فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: پدر جان، اگر در كنار ميزان تو را ملاقات نكردم؟ فرمود: نزد صراط- كه من خواهم گفت: «با شيعه ى على صلح و صفا هستم»- مرا ملاقات مى كنى.

ابوذر مى گويد: با اين بشارت قلب زهرا عليهاالسلام آرام گرفت. بعد پيامبر صلى الله عليه و آله رو به من كرد و فرمود: اى اباذر، فاطمه پاره ى تن من است. كسى كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده است. آگاه باش كه او بانو و سرور زنان عالم، و همسرش آقا و سرور وصيين، و دو پسرش حسن و حسين دو آقا و سروران جوانان اهل بهشت و دو امام هستند، قيام كنند يا سكوت اختيار كنند. پدر آنان افضل از آنان است، و در آينده از صلب حسين نه تن از امامان معصوم بدنيا مى آيند كه قائم به عدل و داد هستند، و مهدى اين امت از ماست. ابوذر مى گويد: عرض كردم: يا رسول الله، امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقباء بنى اسرائيل. [ كفايه الاثر: ص 36.]

برترين بانوان بهشتى

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: برترين بانوان اهل بهشت عبارتند از خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمد، و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون، و مريم دختر عمران.

همچنين فرمود: بهترين زنهاى عالم چهارنفرند: مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم، خديجه دختر خويلد، فاطمه عليهاالسلام دختر محمد صلى الله عليه و آله. [ فاطمه الزهراء عليهاالسلام من المهد الى اللحد: ص 268 از مسند احمد و الاستيعاب.]

نيكان از ما هستند

در بيمارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن از دنيا رفت، فاطمه عليهاالسلام بالاى سرش بود و چنان مى گريست كه صدايش بلند شد. حضرت نگاهى به او كرد و فرمود: حبيبه ام فاطمه، براى چه گريه مى كنى؟ عرض كرد: مى ترسم بعد از تو حرمت مرا مراعات نكنند.

فرمود: اى حبيبه ى من، گريه مكن! ما خانواده اى هستيم كه خداوند هفت خصلت به ما داده كه پيش از ما به هيچكس نداده و بعد از ما به كسى نمى دهد. خاتم پيامبران محبوب ترين مخلوقات در پيشگاه خداى عزوجل از ما خانواده است و آن من پدر توام. وصى ما بهترين اوصيا و محبوب ترين مخلوقات در پيشگاه خداست و آن همسر توست. شهيد ما بهترين شهدا و محبوب ترين مخلوقات در پيشگاه خداست و آن عموى توست. از ما است كسى كه دو بال دارد و در بهشت همراه فرشتگان با آنها پرواز مى كند و آن پسر عموى توست. دو سبط اين امت از ماست و آنان دو پسر تو حسن و حسين اند، كه خداوند از صلب حسين نه امام كه امين و معصوم اند بوجود مى آورد.

مهدى اين امت از ماست وقتى دنيا هرج و مرج گردد و فتنه هاى پى در پى بروز كند و راهها بسته شود و مردم يكديگر را مورد تعدى قرار دهند، و بزرگ به كوچك رحم نكند، و كوچك به بزرگ احترام قائل نشود، در آن هنگام خداوند مهدى ما را كه از صلب نهم حسين است مى فرستد، و قلعه هاى گمراهى را فتح مى كند و قلبهاى غفلت زده را باز مى كند، و در آخرالزمان براى دين قيام مى كند همانگونه كه من در اول زمان براى دين قيام كردم، و روى زمين را با عدل پر مى كند همانطور كه با جور و ستم پر شده باشد.

فاطمه جان، محزون مباش و گريه مكن كه خداوند از من به تو مهربان تر و رئوف تر است، و اين به خاطر مقامى است كه نزد من دارى و جايگاهى كه در قلب من دارى. خداوند تو را با همسرى تزويج كرد كه از حيث حسب شريف ترين و از نظر منصب گرامى ترين خانواده است و به رعيت مهربان ترين، و در تقسيم مساوى عادل ترين و در قضاوت بيناترين است. من از خدا خواسته ام تو اول كسى از خاندانم باشى كه به من ملحق مى شوى. بدان كه تو پاره ى تن من هستى، كسى كه تو را بيازارد مرا آزرده است.

جابر گفت: زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت، دو تن از صحابه خدمت فاطمه عليهاالسلام وارد شدند و گفتند: چگونه است حال تو اى دختر رسول خدا؟ فرمود: به من راست بگوئيد آيا از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديد: «فاطمه پاره ى تن من است، كسى كه او را بيازارد مرا آزرده»؟ آن دو گفتند: اين كلام را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم.

حضرت دستهايش را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: بارالها، من تو را گواه مى گيرم كه اين دو نفر مرا اذيت كردند و حق مرا غصب نمودند. سپس از آنان رو گرداند و بعد از آن با آنان سخن نگفت، و بعد از پدر هفتاد و پنج روز زنده بود كه خداوند او را به پدرش ملحق كرد. [ كفايه الاثر: ص 62.]

حرمت فاطمه

و قتى وفات پيامبر صلى الله عليه و آله فرا رسيد انصار را خواست و فرمود: اى گروه انصار، وقت جدايى رسيده، آگاه باشيد و كسانى كه حاضرند بشنوند: بدانيد كه در خانه ى فاطمه عليهاالسلام در خانه ى من، و خانه ى فاطمه عليهاالسلام خانه ى من است. كسى كه هتك حرمت خانه ى فاطمه عليهاالسلام نمايد حجاب خدا را هتك كرده است.

امام كاظم عليه السلام هنگام ذكر اين مطلب گريه ى طولانى كرد و بقيه ى كلامش را قطع نمود و گفت: به خدا قسم حجاب خدا را هتك كردند، به خدا قسم به حجاب خدا بى حرمتى كردند، به خدا قسم هتك حجاب خداوند كردند. سپس حضرت زهرا عليهاالسلام را با كلمه ى «اى مادر جان، اى مادر» صدا زدند. [ بحار الانوار: ج 22 ص 476 ح 27 از كتاب الطرف سيد بن طاووس.]

فاطمه بعد از پدر

بعد از آنكه ملائكه از خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمدند، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را خواست، و به كسانى كه در حجره بودند فرمود: از نزد من بيرون رويد، و به ام سلمه دستور داد كنار درب حجره قرار گيرد تا كسى نزديك نيايد، و ام سلمه همين كار را كرد. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: يا على، نزديك من بيا. على عليه السلام نزديك آمد.

بعد دست فاطمه عليهاالسلام را گرفت و به مدت طولانى بر سينه اش گذارد، و با دست ديگر دست على عليه السلام را گرفت. وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله خواست سخن بگويد گريه بر او غلبه كرد و نتوانست سخن بگويد و با گريه ى پيامبر صلى الله عليه و آله سخت گريه كرد و همچنين على و حسن و حسين عليهماالسلام گريستند.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: يا رسول الله، با گريه قلب مرا پاره كردى و جگرم را سوزاندى. اى سرور و سيد پيامبران از اولين و آخرين و اى امين و پيامبر و حبيب و نبى پروردگار. بعد از تو حال فرزندانم چگونه خواهد شد با آن ذلت و خوارى كه بعد از تو به من مى رسد؟ چه كسى به حال برادرت و ناصر دينت على عليه السلام مى رسد؟ چه كسى وحى خدا را يارى مى كند؟

سپس فاطمه عليهاالسلام گريست و خود را روى پيامبر صلى الله عليه و آله انداخت و او را بوسيد. بعد على و حسن و حسين عليهم السلام خودشان را روى پيامبر صلى الله عليه و آله انداختند.

حضرت سرش را به سوى آنان بلند كرد، در حاليكه دست فاطمه عليهاالسلام در دستش بود، پيامبر صلى الله عليه و آله دست فاطمه عليهاالسلام را در دست على عليه السلام گذارد، و فرمود: يا اباالحسن، اين امانت خدا و امانت رسول خدا نزد توست. درباره او خدا را و مرا در نظر داشته باش. و تو اين كار را مى كنى.

يا على، اين فاطمه به خدا قسم سرور و بانوى زنان اهل بهشت از اولين و آخرين است. به خدا قسم اين مريم كبرى است. بدان به خدا قسم تا جانم به اينجا (يعنى حلقومم) برسد براى او و تو دعا مى كنم، و آنچه از خدا خواسته ام به من عطا كرده است.

يا على، آنچه فاطمه به تو امر مى كند انجام بده چون من چيزهايى را به او دستور داده ام كه جبرئيل به آنها دستور داده بود. بدان يا على من راضى هستم از كسى كه دخترم فاطمه از او راضى باشد و نيز پروردگارم و فرشتگان از او راضى باشند.

يا على، واى بر كسى كه به او ستم كند. واى بر كسى كه حق او را از بين ببرد. واى بر كسى كه حرمت او را هتك كند. واى بر كسى كه در خانه ى او را بسوزاند. واى بر كسى كه همسر او را آزار دهد واى بر كسى كه به او سخت بگيرد و او را از خانه بيرون آورد. بارالها، من از آنان بيزارم و آنان از من بيزارند.

سپس پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را نام برد، و فاطمه و على و حسن و حسين عليهم السلام را به خود چسبانيد، و فرمود: بارالها، من با آنان و با كسانى كه پيرو آنانند سلم و صفا هستم، و اذعان دارم كه آنان داخل بهشت مى شوند، و در جنگ هستم با كسانى كه آنان را دشمن بدارند و به آنها ستم كنند و از آنان جلو بيفتند و يا از آنان و شيعيانشان عقب بمانند.

اذعان دارم كه آنان داخل آتش جهنم مى شوند. والله يا فاطمه من را ضى نمى شوم تا تو راضى شوى. نه بخدا قسم من راضى نمى شوم تا تو راضى شوى. نه بخدا قسم راضى نمى شوم تا تو راضى شوى. [ بحار الانوار: ج 22 ص 484 از كتاب الطرف.]

فاطمه و زيور دنيا

پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى از سفر مى آمد، از ديدار فاطمه عليهاالسلام شروع مى كرد، و به منزل فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد و در نزد فاطمه عليهاالسلام مدتى طولانى مى ماند.

يكبار كه از سفر رسيد، فاطمه عليهاالسلام براى خود دو بازوبند و گردنبند و دو گوشواره از نقره و پرده اى براى درب خانه بخاطر آنكه پدرش و همسرش از سفر مى آيند تهيه كرده بود. و قتى پيامبر صلى الله عليه و آله از سفر آمد وارد منزل فاطمه عليهاالسلام شد، و اصحاب كنار در منزل ايستادند و نمى دانستند كه بايستند يا پيامبر صلى الله عليه و آله نزد فاطمه عليهاالسلام زياد مى ماند و بروند. در اين هنگام ديدند حضرت از حجره بيرون آمد، در حاليكه ناراحتى در چهره اش ديده مى شود، و آمد تا كنار منبر نشست.

فاطمه عليهاالسلام گمان كرد پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر بازوبند و گردنبند و گوشواره و پرده چنان كرد. لذا آنها را باز كرد و پرده را برداشت و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله فرستاد و گفت: به پيامبر صلى الله عليه و آله بگو: دخترت سلام مى رساند و مى گويد: اينها را در راه خدا انفاق كن. و قتى آنها را آورد حضرت فرمود: آنچه مى خواستم انجام داد. پدرش به قربانش. و اين جمله را سه بار فرمود. بعد فرمود: دنيا براى محمد و آل محمد نيست. اگر دنيا در پيشگاه خداوند به قدر بال مگس ارزش داست به كافر يك جرعه آب نمى نوشانيد.

سپس حضرت برخاست و وارد منزل فاطمه عليهاالسلام گرديد. [ بحار الانوار: ج 43 ص 20 ح 7 از امالى صدوق.]

مناقب فاطمه

ابن عباس مى گويد: روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودند و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نيز در خدمت حضرت بودند، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بارالها، تو مى دانى كه اينان اهل بيت من و گرامى ترين مردم نزد من هستند. خدايا به كسانى كه به آنان محبت دارند محبت كن و به كسانى كه با آنان عداوت دارند عداوت كن. دوست بدار كسانى را كه آنان را دوست دارند، و دشمن بدار كسانى را كه آنان را دشمن دارند. يارى كن كسانى كه آنان را يارى مى كنند و آنان را از هر پليدى پاك و از هر گناهى مصعوم گردان، و با روح القدس آنان را از سوى خود تاييد كن.

سپس فرمود: يا على، تو امام امت من و خليفه ى بعد از من بر آنانى و تو پيشواى مؤمنين بسوى بهشت هستى. گويا مى بينم دخترم فاطمه را روز قيامت سوار بر مركبى از نور است در حاليكه در طرف راست او هفتاد هزار فرشته و در طرف چپ او نيز هفتاد هزار و در پيش رويش هفتاد هزار و در پشت سر او هفتاد هزار فرشته مى آيند و او زنان مؤمنه ى امتم را به سوى بهشت راهنمايى مى كند. هر زنى كه در شبانه روز نمازهاى پنجگانه را بخواند و ماه رمضان را روزه بگيرد، و حج خانه ى خدا را بجا آورد، و زكات مالش را بدهد، و شوهرش را اطاعت كند و بعد از من ولايت على عليه السلام را قبول كند، به شفاعت دخترم فاطمه كه او سيده نساءالعالمين است وارد بهشت مى شود.

به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كردند: يا رسول الله، آيا او سيده ى زنان زمان خود است؟ فرمود: سيده ى زنان زمان خودش مريم دختر عمران بود، و اما دخترم فاطمه سيده ى زنان عالميان از اولين و آخرين است، و او وقتى در محراب خود مى ايستد هفتاد هزار ملائكه ى مقربين بر او سلام

مى كنند و او را ندا مى كنند با همان ندايى كه ملائكه مريم را ندا كردند، و مى گويند: يا فاطمه، خداوند تو را انتخاب كرده و پاك گردانيده و تو را بر زنان عالميان برگزيده است.

بعد پيامبر صلى الله عليه و آله رو به على عليه السلام كرد و فرمود: يا على، فاطمه پاره ى تن من و نور چشم من و ميوه ى قلب من است. آنچه او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده، و آنچه او را خوشحال كند مرا خوشحال كرده، و اول كسى از اهل بيتم است كه به من ملحق مى شود. بعد از من به او نيكى كن.

امام حسن و حسين، آنان دو پسران و دو ريحانه ى من و آنان دو آقا و سرور جوانان بهشت هستند، مانند گوش و چشمت آنان را گرامى بدار.

سپس دستش را به آسمان بالا برد و گفت: بارالها، تو را شاهد مى گيرم كه محبت مى كنم كسى را كه به آنان محبت كند و بغض و كينه دارم نسبت به كسى كه به آنان بغض و كينه دارد و سلم و صفا هستم با كسى كه با آنان در سلم و صفاست و در جنگ و ستيز هستم با كسى كه با آنان در جنگ و ستيز است و دشمن هستم با كسى كه با آنان دشمنى مى كند، و دوست هستم با كسى كه با آنان دوستى كند. [ بحار الانوار: ج 43 ص 24 ح 20 از امالى صدوق.]

يارى فرشتگان

ابوذر مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله مرا فرستاد كه على عليه السلام را دعوت كنم. به خانه ى على عليه السلام آمدم و او را صدا زدم ولى كسى جواب مرا نداد. ديدم در خانه على عليه السلام آسياب مى گردد و آرد مى كند، ولى كسى در كنار آن نيست. على عليه السلام را صدا زدم و بيرون آمد، و پيامبر صلى الله عليه و آله چيزى به او گفت كه من نفهميدم.

گفتم: عجب است از آسيابى كه در خانه ى على عليه السلام مى گردد و هيچكس در كنار آن نيست. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمه را پر از ايمان و يقين كرده، و خداوند ضعف جسم او را مى دانسته و او را در زندگى يارى نموده و كفايت كرده است.

مگر نمى دانى خداوند فرشتگانى دارد كه آنان را به يارى آل محمد عليهم السلام مامور كرده است. [ بحار الانوار: ج 43 ص 29 ح 34 از الخرائج و الجرائح.]

گردنبند با بركت

پيامبر صلى الله عليه و آله نماز عصر را با ما خواند و صورت برگردانيده در جايگاه قبله اش نشست و مردم اطراف او را گرفتند. پير مردى از مهاجرين عرب با لباس كهنه و پاره وارد شد در حاليكه از پيرى و ضعف نمى توانست خود را نگاه دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله رو به او كرد و حال او را جويا شد. پير مرد گفت: اى پيامبر خدا، گرسنه هستم مرا اطعام كن، و برهنه ام مرا بپوشان، و فقيرم عطايم كن.

حضرت فرمود: چيزى ندارم به تو بدهم، ولى كسى كه به خير راهنمايى كند مانند كسى است كه آن را انجام داده است. به منزل كسى برو كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسول نيز او را دوست دارند و او خدا را بر خود مقدم مى دارد. به خانه ى فاطمه برو.

حجره ى فاطمه عليهاالسلام به حجره ى پيامبر صلى الله عليه و آله چسبيده بود كه غير از حجره ى همسرانش بود و اختصاص به آنحضرت داشت. فرمود: اى بلال، برخيز و او را به منزل فاطمه برسان. پير مرد اعرابى همراه بلال آمد، و بر در خانه ى فاطمه عليهاالسلام ايستاد و با صداى بلند صدا زد: سلام بر شما اى خاندان نبوت، و محل رفت و آمد فرشتگان، و محل آمدن جبرئيل روح الامين براى نزول وحى از سوى پروردگار عالم.

فاطمه عليهاالسلام فرمود: سلام بر تو، كيستى؟ اعرابى گفت: سالخورده اى از عرب هستم كه از سختى و تنگدستى خدمت پدرت آقاى بشر آمدم. اى دختر محمد، من برهنه و گرسنه ام. با من احسان و مواسات كن، خدا تو را رحمت كند.

آن روز سومين روزى بود كه فاطمه و على و پيامبر صلوات الله عليهم روزه بودند و هيچ طعام و غذايى نخورده بودند، و پيامبر صلى الله عليه و آله اين را مى دانست.

فاطمه عليهاالسلام پوست گوسفندى را كه دباغى شده بود و حسن و حسين بر روى آن مى خوابيدند برداشت و فرمود: اى كسى كه بر در خانه ى من آمده اى، اين را بگير كه شايد خداوند چيزى كه بهتر از آن است براى تو پيش آورد. اعرابى گفت: اى دختر محمد، من از گرسنگى به تو شكوه كردم، تو پوست گوسفند به من مى دهى!! با اين گرسنگى كه من دارم آن را چه كنم؟!

فاطمه عليهاالسلام وقتى اين سخن را شنيد، گردنبندى كه در گردن داشت، و دختر عمويش حمزه بن عبدالمطلب به او هديه كرده بود، گشود و به اعرابى داد و فرمود: آن را بگير و بفروش كه شايد خداوند چيزى كه بهتر از آن باشد به تو عوض دهد.

اعرابى گردنبند را گرفت و به طرف مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، در حاليكه پيامبر صلى الله عليه و آله با اصحابش نشسته بودند. عرض كرد: يا رسول الله، فاطمه دختر محمد اين گردنبند را به من عطا كرد و گفت: آن را بفروش شايد خدا كار تو را درست كند. پيامبر صلى الله عليه و آله گريست و فرمود: چگونه خداوند كار تو را درست نكند در حاليكه فاطمه دختر محمد سيده و سرور دختران آدم به تو عطا كرده است.

در اين هنگام عمار بن ياسر برخاست و گفت: يا رسول الله، آيا به من اجازه مى دهى اين گردنبند را بخرم؟ فرمود: اى عمار، آن را بخر، كه اگر در خريد آن جن و انس با تو شركت كنند خداوند آنان را به آتش عذاب نمى كند.

عمار گفت: اى اعرابى، آن را چند مى فروشى؟ اعرابى گفت: قدرى نان و گوشت كه سير بشوم، و يك بُرد يمانى كه با آن خود را بپوشانم، و نماز پروردگارم را در آن بخوانم و دينارى كه مرا به خانواده ام برساند.

عمار سهمى كه از خيبر به او رسيده بود فروخته بود، و مقدار زيادى باقى نمانده بود. لذا به اعرابى گفت: بيست دينار و دويست درهم به تو مى دهم و يك بُرد يمانى و سوارى خودم كه تو را به خانواده ات برساند، و تو را از نان گندم و گوشت سير مى كنم.

اعرابى گفت: اى مرد، در دادن مال چقدر سخاوت دارى؟! بعد عمار به همراه اعرابى رفت و آنچه قول داده بود به او داد، و اعرابى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: آيا سير شدى و خود را پوشانيدى؟ اعرابى گفت: بلى، پدر و مادرم فدايت، بى نياز شدم.

حضرت فرمود: براى اين كار فاطمه از خدا پاداشى بخواه. اعرابى گفت: بارالها تو خداى آن عملى هستى كه ما انجام داديم، و ما جز تو خدايى نداريم كه او را بپرستيم، و روزى دهنده ى ما در هر جهت تو هستى. بارالها، به فاطمه چيزى عطا كن كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده باشد.

پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به دعاى او آمين گفت، و رو به اصحابش كرد و فرمود: خداوند دعاى اعرابى را در دنيا به فاطمه داده است: من پدرش هستم و در عالم هيچكس مثل من نيست، و على شوهر اوست كه اگر على نبود هرگز براى او كفو و همتايى نبود، و خداوند حسن و حسين را به او داده كه مثل آنان در عالم نيست، و آنان دو آقاى جوانان سبطهاى انبيا و دو آقاى جوانان اهل بهشتند كه مقداد و عمار و سلمان نيز از آنان هستند.

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بيشتر بگويم؟ عرض كردند: بلى: يا رسول الله. فرمود: روح يعنى جبرئيل نزد من آمد و گفت: وقتى فاطمه عليهاالسلام قبض روح و دفن مى شود، دو ملك در قبرش از او مى پرسند: پروردگارت كيست؟ مى گويد: پدرم. مى گويند: ولى تو كيست؟ مى گويد: همين كه در كنار قبرم ايستاده على بن ابى طالب است.

بعد حضرت فرمود: آيا از فضيلت فاطمه بيشتر بگويم؟! خداوند گروهى از فرشتگان را بر او موكل كرد كه او را از پيش رو و از پشت سر و از راست و چپ محافظت كنند. و آنان در حيات و در قبر و هنگام مردن با او هستند، و بر او و بر پدر و شوهرش و پسرانش درود مى فرستند. كسى كه مرا بعد از وفاتم زيارت كند مثل آنست كه مرا در حياتم زيارت كند، و كسى كه فاطمه را زيارت كند مثل آنست كه مرا زيارت كرده، و كسى كه على بن ابى طالب را زيارت كند مثل آنست كه فاطمه را زيارت كرده، و كسى كه حسن و حسين را زيارت كند مثل آنست كه على را زيارت كرده و كسى كه ذريه ى على و فاطمه را زيارت كند مثل آنست كه آنان را زيارت كرده است.

سپس عمار گردنبند را برداشت و با مشك خوشبو كرد و آن را به بُرد يمانى پيچيد، و به غلامى داد كه از سهم خيبر به او رسيده بود و گفت: اين گردنبند را بگير و به پيامبر بده و تو را نيز به پيامبر بخشيدم.

آن غلام گردنبند را گرفت، و خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و آنچه عمار گفته بود به او گفت. حضرت فرمود: برو به منزل فاطمه و گردنبند را به او بده و تو را نيز به فاطمه بخشيدم!

غلام گردنبند را آورد، و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را به فاطمه رساند. فاطمه عليهاالسلام گردنبند را گرفت و آن بنده را آزاد كرد. غلام خنديد. فاطمه عليهاالسلام فرمود: اى غلام چرا خنديدى؟ عرض كرد: بركت اين گردنبند مرا به خنده درآورد، كه گرسنه اى را سير كرد و برهنه اى را پوشانيد و فقيرى را بى نياز كرد و بنده اى را آزاد نمود، و دوباره به صاحبش بازگشت. [ بحار الانوار: ج 43 ص 56 ح 50 از بشاره المصطفى صلى الله عليه و آله.]