در مكتب فاطمه

على قائمى

- ۱۷ -


آمادگى براى مرگ

شرايطى كه براى او پديد آمده بود زمينه را براى مرگ او فراهم كرده بود و اين مسأله اى بود كه او انتظارش را مى كشيد. اما اينكه فاطمه عليهاالسلام براى تسريع در مرگ خود دعا كند و يا زودتر مردن خود را از خدا بخواهد بنظر بعيد مى رسد، زيرا با مبانى اعتقادى، چندان سازگارى ندارد.

آرى در مواردى ممكن است زندگى به گونه اى باشد كه ديگر ارزش زنده ماندن را نداشته باشد، اميرالمؤمنين عليه السلام خود در رابطه با ستمى كه به ناحق درباره دختركى يهودى واقع شده بود فرمود: اگر در اين شرايط مردى از اين فاجعه رغبت مرگ كند و بر او ملامتى نيست [نهج البلاغه.] و يا حسين بن على عليه السلام مؤمنان را در لقاى خداى خود محق مى داند و آن زمانى است كه مردم به حق عمل نكنند و از نسبت به معروف روى گردان باشند... (الا تَرونَ اِلَى الحَقِ لا يُعْمَلُ به اِلى المَعروُفِ لا يُتناهى عَنْه

- لِيَرغب المُؤمن فِى لقاء رَبِّه محقاً فَانّى لا اَرَى المَوْتَ الاسعادةَ، وَالحياة مَعَ الطالمين اِلَّا بَرَماً. [بررسى تاريخ عاشورا.]

تقاضاى فاطمه عليهاالسلام از خدا براى تسريع مرگ و يا رغبت او به مردن اگر درست باشد از اين نوع سخنان است البته فاطمه عليهاالسلام از كسانى نيست كه درباره نفس مرگ احساس كراهتى داشته باشد. او هم مرگ را چون پلى مى داند و بدن را چون جسدى براى انتقال از اين سراى به سراى ديگر. ضمن اينكه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هم در حين وفات او را مژده داد نخستين كسى است كه به او ملحق مى شود [ج 3 مناقب ص 362.]

بدين سان فاطمه عليهاالسلام درمانده اسيرى نيست كه براى خلاصى خود تقاضاى مرگ كند و يا از زحمت زندگى به زجر افتاده، از همسرش نارضائى داشته و خواستار آن باشد. اگر هم در جائى تقاضاى مرگ دارد از همان نوع است.

اخبار مرگ خود

او داراى بصيرت است و تقواى او چراغ راه اوست و با اين چراغ مى تواند آينده اش را ببيند و اخبار كند روزى خبر مرگش را به على عليه السلام گفت على عليه السلام پرسيد از كجا مى گوئى؟ گفت ساعتى بخواب رفتم. حبيبم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را در خواب ديدم. به هنگامى كه مرا ديد گفت: دخترم، زود به سويم بشتاب زيرا كه مشتاق ديدار توام

- گفتم بخدا قسم شوقم به ديدار تو بيشتر است

- فرمود تو امشب نزد منى

- و او راست گفته و وفاى به عهد دارد.

روايات در اين زمينه متعدد و از نظر محتوا مختلف است. ولى در كل همه آنها يك مسأله را اعلام مى دارند. و آن مسأله اخبار از مرگ است. از جمله سخنى است كه در روضةالواعظين آمده كه فرمود اى پسر عم دل تمناى مرگ دارد. و ساعتى بعد بايد به پدرم ملحق گردم (فقالَتْ يابن عَم، اِنَّه قُدْ نُعيتُ اِلى نَفسى و اِنّنى لاحِقة يا بى ساعةُ بُعْدَ ساعة [روضه الواعظين.]..

وصيتهاى على

فاطمه عليهاالسلام روى به على عليه السلام كرد و گفت وصيتهائى است كه من مدتها آن را در دل نهفته داشتم

- على عليه السلام فرمود اى دختر پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله آنچه دوست دارى وصيت كن و آنگاه در بالاى سرش نشست اطاق را از اغيار خالى كرد.

فاطمه عليهاالسلام گفت اى پسر عم در دوران ازدواج هرگز مرا دروغگو و خائن نيافتى و از آغاز زندگى مشترك و معاشرتم با تو جز طريق وفا و صفا نپيمودم على عليه السلام فرمود: پناه بر خدا

- راست مى گوئى، به خدا سوگند تو داناتر و نيكوتر و پرهيزكارتر از آن بودى (اَنْتَ اَعْلَمَ بِاللَّه وَ اَبّرو اَتْقى) تو گرامى تر از هركس بودى من نيز در مخالفت با توبيخ تو بيمناك بودم. فقدان و جدائى تو بر من سنگين است چون چاره اى جز تسليم ندارم آن را تحمل مى كنم بخدا سوگند مصيبت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بر من تجديد شد...

آنگاه ساعتى با هم گريستند وَ اَخَذ رأسها وَ ضَمَّها عَلى صَدرِه (على عليه السلام سر فاطمه عليهاالسلام را به سينه اش چسبانيد و فرمود فاطمه عليهاالسلام جان، هر وصيتى كه دارى بكن و من در اجراى وصيت تو كوشايم و كار تو را بر خود مقدم مى دارم [روضه الواعظين

- و نيز ناسخ ج 4 ص 1609.] فاطمه عليهاالسلام را دعا كرد و وصيت نمود پس از او با امامه ازدواج كند كه به فرزندان او مأنوس ترند. و صيت كرد كه نعش او را در تابوت خاص كه طرح آن را داده بود قرار دهد

- احدى از آنها كه بر او ستم كرده اند در سر جنازه اش حاضر نشوند و بر او نماز نگذارند... آنگاه فرمود مرا شب غسل ده، شب كفن كن و شب دفن كن (غسلّنى بالليل، فاكفنّى فى الليل و ادفنّى فى الليل [ص

59- احتجاج.]..) در سخنى آمده است كه درباره فرزندان سفارش كرد: على جان فرزندانم يتيم مى شوند

- با آنها مدارا كن و از آنها دلجوئى فرما [ص 178 بحار ج 43.] و نمونه اينگونه مباحث بسيار و از نظر محتوا با مختصر تفاوتى در كتب روائى موجود است.

وصيتنامه او

بر اساس پاره اى از اسناد وصيتنامه اى بصورت مكتوب از فاطمه عليهاالسلام نقل شده كه متن آن را از كتاب بحارالانوار مجلسى نقل مى كنيم: هذا ما اَوصَت به فاطمه بنتَ رسول الله صلى اللَّه عليه و آله

- اَوصَت وَ هِىَ تَشْهَدُ اَنْ لا اِلاهَ اِلَّا اللَّه و انّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَنّ الجَنَة حَقُّ وَالنَّارَ حَقَّ وَ اَنَّ الساعَة آتِيَة لا رَيْبَ فيها وَ اَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مِن فِى الْقُبُورِ.

يا على عليه السلام انا فاطمة عليهاالسلام بِنْتِ مُحَمّدِ ص زَوَّجنى اللَّه مِنْكَ لِاَكْوَنَ لَكَ فى الدُنيا وَالآخِره

- اَنتَ اَولى لى مِنْ غَيْرى حَفِظَنى وَ غَسَلّنى وَ كَفّنى بِالْليلِ و لا تعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتودِعُكَ اللّه وَ اقرء على عليه السلام وَلَدِى السَلامُ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ [بحار 43 ص 214.]

ترجمه ساده آن اين است: اين وصيت فاطمه عليهاالسلام دختر رسول الله است. و او شهادت به وحدانيت خدا و رسالت محمد صلى اللَّه عليه و آله مى دهد و گواهى مى دهد كه بهشت و دوزخ حق است و قيامت آمدنى است در آن شك نيست و خداوند همه آنها را كه روزى در قبر مى خوابند مبعوث مى گرداند.

اى على عليه السلام من فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبرم خداى مرا به همسرى تو در دنيا و آخرت مفتخر گردانيده

- تو به من سزاوارتر از ديگرانى مرا شب غسل ده و كفن و دفن كن و احدى را بر آن مطلع مساز

- با تو خداحافظى كرده و به فرزندانم تا روز قيامت سلام مى فرستم.

ساعت قبل از مرگ

قبل از مرگ خود را نظافت و شستشو كرد. به اسماء گفت آبى بياور كه غسل كنم، كمكم كن كه لباسم را عوض كنم غسل كرد و لباس تازه ترى پوشيده و به سوى قبله خوابيده و پارچه اى بر روى خود كشيد. به اسماء گفت مدتى درنگ و آنگاه مرا صدا كن. اگر جواب ندادم بدان از دنيا رفته ام و برو على عليه السلام را خبر كن [كشف الغمه.]

در وسط اطاق، او در بستر بود و در انديشه فرزندان خردسال، تنهائى على، دورنماى آينده نسل و ذريه خود در شهادت و مسموميت و سرگرم دعا كه خداوندا: مرگ را براى من چنان كن كه وقتى بر من وارد مى شود گوئى محبوب من است كه از سفر برگشته و من ديده براهش داشته ام... خداوندا آنگاه كه بخانه قبر درافتادم و تنها و بيچاره و محتاج رحمت تو شدم رحمت و عنايت خويش بر من فرست روشنائى در قبر و ثباتى كه بر مؤمنين وعده فرموده اى بر من نازل گردان، روح مرا در كنار ارواح پاك و جان مرا همدم جانهاى صالح و جسد مرا در كنار اجساد مطهر و اعمال مرا در رديف اعمال مقبوله قرار ده...

كلماتش را در حين مرگ چنين ضبط كرده اند: اَلسَلامُ عَلَيْكَ يا جبرائيل اَلسَلام عَلَيْكَ يا ملائكة رَبّى اِلَيْكَ رَبى لا اِلَى النار، اِلى رَحْمَتِكَ لا اِلى غَضَبِكَ، رِضاك رِضاكَ...

فاصله اش با وفات پيامبر

در فاطمه زمانى مرگ او با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله اين فاصله ها ذكر شده: 40 روز، 45 روز، 2 ماه، 6 روز، 72 روز، 75 روز نوشته اند و اين فاصله اخير مورد تأكيد مورخان شيعه است مثل ابن شهر آشوب و كلينى در اصول كافى گروهى 83 روز، 90 روز، شهيد اول در كتاب الدروس 100 روز، صحيح بخارى 6 ماه، و برخى هم 8 ماه نوشته اند در كل كمترين مدت 40 روز [بحار 43 ص 191] و بيشترين مدت 8 ماه است [ص 749 الاستيعاب.]

به همين علت درباره تاريخ وفات او هم اختلاف نظر است برخى آن را سيزدهم جمادى الاولى، گروهى سوم جمادى الاخر نوشته اند، تاريخهاى ديگر سوم ماه رمضان، بيستم جمادى الثانى، سيزدهم ربيع الاول و... نوشته اند كه دو سند اول مهمتر است.

اما سنش در حسن وفات به صورت مشهور 18 سال و 2 ماه نوشته اند در حالى كه كلينى و طبرى 29 سال، مجلسى و زبير بن بكار 30 سال، برخى از علماى عامه 28 سال، يعقوبى 23 سال و... نوشته اند در كل هيچكس از 18 سال كمتر [مناقب ابن شهر آشوب] و از 30 سال بيشتر ذكر نكرده است [مجلسى در بحار.]

غسل و كفن

اسماء بنت عميس گويد فاطمه عليهاالسلام سفارش كرده بود كه چون درگذشت كسى جز من و على عليه السلام او را غسل ندهد. در برخى از روايات آمده است كه ام سلمه هم با او همكارى داشت. اسنادها گويند كه حتى عايشه را اجازه نداد كه كنار جنازه اش باشد [ج 8 طبقات ص 18.]

على عليه السلام به ام سلمه گفت آب بريزد و آب ريخت و على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را غسل داد و او را در وسط اطاق رو به قبله قرار داده و كفنش كرد [و فاة فاطمه عليهاالسلام الزهرا ص 77] و على عليه السلام فرمايد بخدا قسم او را شستم و كفن كردم در حالى كه بدنش پاك و مطهر بود. او پاك بدنيا آمد و پاك از دنيا رفت.

او فرمايد به هنگامى كه خواستم سر كفن را ببندم فرزندان را صدا كردم كه بيايند و با مادر وداع كنند. زمان فراق رسيده و ديدار بعدى در بهشت خواهد بود. فرزندان بر جنازه مادر حاضر شدند و هر كدام سخنى و مرثيه اى گفتند:

- حسن آمد كه اى مادر پيش از اينكه جان از تنم بيرون رود با من سخنگوى. (كَلِّمْنى قَبْلَ اَنْ تُفارِقَ رُوحى بَدَنى)

- حسين آمد كه اى مادر پيش از آنكه قلبم از كار بايستد با من حرف بزن (كلمتى قبل ان يَنْصَدِعَ قَلْبى فَاَمَوْتُ)

- زينب آمد كه يا رسول الله هنوز لباس عزاى تو بر تن داريم و...

- على عليه السلام فرمود اى دختر پيامبر چگونه خود را تسلى دهم

- و هم او فرمود خداى را شاهد مى گيرم كه دستهاى فاطمه عليهاالسلام از كفن بيرون آمد بچه ها را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد (الى اُشهِدُ اله

- انها قد حَنَّت وَ اَنَّتْ وَ مَدَّتْ يَدَيْها وَ ضَمَتها اِلى صَدْرِها بكيا)

- در اين هنگام ندائى از آسمان برخاست كه يا على عليه السلام فرزندان را از روى سينه مادر بردار، بخدا سوگند كه فرشتگان آسمان را به گريه انداختند (و اذا بِهاتِفٍ مِنَ السّماءِ يُنادى يا اَبَاالْحَسن اِرفَعْهُما فَلَقدْ لَبْكِيا وَاللَّهِ مَلائِكَةُ السّماواتِ فَقد اِشْتِياقَ الْحَبيبِ اِلى الْمحبُوبِ). [فاطمه عليهاالسلام الزهرا رحمانى ص 538.]

دفن فاطمه

مردم در كنار خانه فاطمه عليهاالسلام منتظر جنازه بودند

- ابوذر به آنان اعلام كرد كه حركت جنازه به تأخير افتاد. مردم پراكنده شدند و ابوبكر خبر نيافت تا بر جنازه اش حاضر شود [صحيح بخارى ج 5 ص 177] در تشيع او عمار، مقداد، عقيل، زبير، سلمان، ابوذر، حذيفه و... بودند [ص 151 روضةالواعظين ج 1] و فاطمه عليهاالسلام در تاريكى شب و در سكوت دفن كردند [مناقب ج 3 ص 363.]

در دفنش غوغائى برخاست. همه مى گريستند، على عليه السلام فرمود فاطمه عليهاالسلام جان راحت شدى، سلام ما را به پدرت برسان...، در حين دفن خواست فاطمه عليهاالسلام را داخل قبر كند، خطاب به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله السَلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّه عِنّى وَ عَنْ اِبْتَكِ النازِلَةِ بِكَ وَ السَريعةِ اللِّحاقِ اِلَيْكَ... سلام من و دخترت را كه بر تو مهمان مى شود بپذير كه چه زود به تو ملحق شد... لَقَدِ اسْتُرجِعَتِ الوَديعَةِ وَ اُخِذَت الرضينَةِ، [نهج البلاغه.].. وديعه اى كه در نزد من داشتى برگردانده شد، و گروئى و امانت تو پس داده شد...

اَمَّا حُزْنى فَسَرمَدٌ، وَ اَما لَيْلى فَمُستَّهَدُ..... اندوهم پايان ندارد، شبم هرگز صبح شدنى نيست... تا روزى كه مرگم فرارسد و در كنار تو قرار گيرم... على عليه السلام از دفن فارغ شد، برخاست كه برود، اما احساس كرد توان قلبى آن را ندارد كه اى واى من خود فاطمه عليهاالسلام را بدست خويش به خاك سپردم؟ يكباره دچار اندوه شد و به كمك دو ركعت نماز خود را آرامش و سكون بخشيد كه قرآن فرمود: وَاْسَتعينُوا بِالْصَبْرِ وَالصّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلَّا عَلَى الْخاشِعينَ [آيه 45 سوره بقره.]

اما قبرش

اينكه قبر او در كجاست نظرات مختلفى در اين زمينه وجود دارد، حق اين است كه فاطمه عليهاالسلام خود خواسته بود كه قبرش مخفى باشد تا سندى براى اعتراض او در عرصه جهان باقى بماند. اما مجلسى و صدوق قبر او را در خانه اش مى دانند و آن را صحيح ترين خبر مى شناسند: (اِنَّ الاصَّحَ اَنّها مَدْفُونَة فى بَيْتِها [بحار ج 43 ص 188]) بسيارى از اهل سنت باستناد اين سخن پيامبر كه فرمود بين قبر و منبرم باغى از باغهاى بهشت است ما بَيْنَ بَيْتى وَ مَنْبَرى رَوْضَةُ مِنْ رِياضِ الْجَنَةِ [صحيح مسلم.]

مى گويند قبر او در همان محل است. گروهى قبر او را در بقيع مى دانند و ابن جوزى آن را در كنار خانه عقيل... و حق اين است كه به هيچكدام از آنها نمى توان اعتماد كرد، آنچه كه عرصه مى شود در حد يك استحسان عقلى است.

على بر سر مزارش

و ضع حال على عليه السلام و زمزمه صاحبش در كنار مزار مشخص است از چه قبيل خواهد بود. زيرا تاريخ انس و صفائى را بمانند انس و صفاى على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام نمى شناسد جز در رابطه با پيامبر و خديجه. و طبيعى است كه از دست دادن فاطمه عليهاالسلام براى او گران است روزى از مشتى خاك برداشت و گريان شد، اندوهى شديد بر او غالب آمد، روى به مرقد پيامبر كرد و چنين زمزمه نمود:

- جانم فداى جگرگوشه پيامبر كه ميراثش تباه شد، بعد از رحلت پيامبر حرمت او را درهم شكستند، او به خواسته خود نائل آمد، اما نزار و خسته، فقدان پدر توانش را كاست و اشك از ديدگانش جارى ساخت شبانه به خاك سپرده شد و هيچكس ديگر او را نديد... [ص 188 الزهراء.]

اى كاش اين جان دردمند همراه با نفسهايم از سينه برون مى رفت (نَفْسى عَلى زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ

- يا لَيْتَها لَخَرَجْتَ مَعَ الزَفَراتِى) پس از تو چيزى براى زندگى نيست گريه ام براى اين است كه زندگيم پس از تو طولانى شد لاخَيْرَ بَعْدَكَ فِى الْحَيوة وَ اِنَمَّا

- اَبْكى مَخُافَةَ اَنْ تَطُوْلَ حَياتى. و فرمود اگر از سر كويت برمى خيزم بدان خاطر نيست كه از ماندن در كنارت خسته و ملول شده ام و اگر مى مانم بدان خاطر نيست كه بوعده خدا به صابران بدگمانم.. (فَاِنْ اَنْصَرِفُ فَلا عَنْ مَلالة، فَاِنْ اَقُمْ فَلا عَنْ سُو ظّنِ بِما وَ عدالّه الصابِرين) [ص 127 كشف الغمه.]

گويند على عليه السلام شبى بر سر قبر فاطمه عليهاالسلام گريست. با او سخن گفت و به خواب رفت. فاطمه عليهاالسلام بخوابش آمد كه على عليه السلام، در اينجا مى گريى و مى گريى، برخيز و به خانه رو، فرزندانم از خواب بيدار شدند و بهانه مادر مى گيرند... سلام بر پيكر نحيف تو اى فاطمه عليهاالسلام، سلام بر بدن كبود و تازيانه خورده ات. سلام بر جنازه ات كه رسواگر شكنجه خصم است و سلام بر قبر پنهانت كه سند اعتراض است.

ما و فاطمه

اين بخش با رعايت اختصار و در دو فصل مطرح مى كنيم: فصلى درباره محبوبيت فاطمه عليهاالسلام و فصلى ديگر در مورد درس ها از فاطمه عليهاالسلام از فصل اول پس از ذكر مقدمه اى از نوع شناخت هايى كه به صورت ناصواب درباره فاطمه عليهاالسلام مطرح است ياد كرده و نياز زنان ما را با توجه به بمباران تبليغاتى روز خصم عليه جامعه و نظام ما بيان كرده و گناه جوامع اسلامى را در عدم معرفى درست از فاطمه عليهاالسلام و نويسندگان و گويندگان و سرانجام اقدامات و كوشش لازم را در اين قسمت عرضه خواهيم كرد.

فصل دوم ما در مورد درس هائى است كه درباره فاطمه عليهاالسلام مطرح بوده و بهترين درس عملى را در اين قسمت عرضه خواهيم كرد و هم متذكر مى شويم كه حيات فاطمه عليهاالسلام درس آموز است و از آن بايد درسى تاريخى و عبرت آموز داشت. و نيز بيان خواهيم كرد كه وجود فاطمه عليهاالسلام محور درسها در همه زمينه هاست و مرزهاى درس آموزى از فاطمه عليهاالسلام را در جنبه هاى مختلف حيات فردى و جمعيش بيان خواهيم كرد.

محجوبيت فاطمه

مقدمه

باور ما اين است كه در عرصه جهان چهره فاطمه عليهاالسلام محجوب است، نه تنها در جوامع منهاى اسلام، بلكه در جامعه اسلامى، واى واى كه چه مى گويم، حتى در جامعه شيعى ما، بيش از چهارده قرن از تاريخ حيات و ممات فاطمه عليهاالسلام مى گذرد، با اين همه آثار و نوشته ها در شأن و موقعيت او به اين همه بحث و سخنرانى و مرثيه سرائى درباره او، هنوز تصويرى درست از چهره حيات فاطمه عليهاالسلام در اذهان وجود ندارد. آنچه كه دوستدارانش در اذهان دارند شبح هائى نامفهوم و مبهم از فاطمه عليهاالسلام است و نه چيزى بيشتر.

او حتى در ميان طرفدارانش نيز غريب و ناشناخته است بگفته محقق، چهره اى است كه در پشت مدح و ثنا و گريه دوستان محجوب مانده و فرصتى نيافته اند كه از حركات و سكنات رفتار و مواضع او سر درآورند. بحثها اغلب در مورد مصيبت هاى وارده بر فاطمه عليهاالسلام دور مى زند، و كمتر از حقايق و جهات زندگى او.

نوع شناخت ها از فاطمه

- دوستدارانش او را زنى مظلومه و معصومه مى شناسند، كه البته فاطمه عليهاالسلام چنين بود.

- از گريه هاى ممتد و طولانى او پس از مرگ پدرش خبر دارند كه البته او را گريه اى بسيار بود.

- و از ناشناخته بودن قبر او سخن دارند كه البته قبرش هنوز شناخته شده و معلوم نيست. و لى از اين نكته غافلند آنچه را كه بيشتر سازنده شناخت رمز و راز مظلومه و مغضوبه بودن است، شناخت علل گريه هاى ممتد و طولانى اوست و دريافت راز مخفى بودن قبر اوست. از مبارزات فاطمه عليهاالسلام، از حق طلبى هاى او از مشى سياسى و اقتصادى او، از حيات احساسى و تعقلى او، از مقام معاونت او در رابطه با على عليه السلام، از شيوه كيفيت تربيت فرزندش، از خانه دارى او، از همت و پشتكار او، از بى ترسى و بى واهمگى او، از فرياد اعتراضش عليه ستمگرى ها، تجاوزها و ناحقى ها، از تلاش او در هدايت زنان و... كمتر سخن به ميان مى آيد در حالى كه زمان ما به آگاهى از اين مسائلى بيشتر نياز دارند تا به مسائل ديگر.

نياز زنان ما

زنان ما نياز دارند دريابند چگونه بايد پيوندى بين عبادت و لذت ايجاد كرد، و چگونه در عين حضور اجتماعى بايد به پوشش و عفاف خود عنايت داشت و چگونه مى توان در جوّ زمانى نامناسب هدف و هويت خود را فراموش نكرد. بحثها بايد در اين حدود دور زند.

جامعه زنان ما بايد دريابند كه ارزش تلاش مبارزاتى فاطمه عليهاالسلام كمتر از ارزش صلح حسن عليه السلام و كم بهاتر از قيام حسين عليه السلام نيست و اگر تصويرى در اذهان خلاف چنين باور است بدان خاطر است كه هنوز ما در فاطمه شناسى ضعيفيم و هنوز ما را توان ارزيابى و تحليل و مقايسه و بررسى ريشه ها و عوامل پديد آورنده يك نهضت و حركت نيست.

ما و بمباران تبليغاتى

در عين وجود نارسائى هائى اين چنين، و با مواجهه با مشكلات و دشواريهائى كه ما را در رساندن پيام فاطمه عليهاالسلام و مكتب او در عرصه ملى و بين المللى است، ما با سد راهها و حايل سازيهاى متعددى مواجهيم كه از جمله آنها بمباران تبليغاتى دشمنان اسلام است، تبلغاتى كه خصم درباره آن از سالهاى سال قبل، بويژه پس از جنگهاى صليبى درباره آن حساب شده برنامه ريزى كرده است.

برنامه ريزى ها به گونه اى بوده است كه در آن حذف نام فاطمه عليهاالسلام از صحنه هاى علم و عمل مطرح و مورد نظر بوده است. در دانشكده هاى معارف و الهيات جهان و در محافلى كه از خدمت ناچيز زن در عرصه جهان ياد مى شود از فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر اسم و خبرى نيست و اگر هم باشد بگونه اى مبهم و مسخ شده است.

ما امروز با دنيائى مواجهيم كه از جرقه زنان عربى نورافكن هايى ساخته اند و از زنى بنام ژاندارك بتى پديد آورده اند و كوشيدند با حماسه سازى ها و شورآفرينى ها، نام و ياد آن را زنده داشته و محبت آنها را در دل ها بيفكنند

- در قبال چنين وضعى در دنياى اسلام چه خبر است؟ از فاطمه عليهاالسلام چه سخنى در ميان است؟ از زينب و كلثوم و سكينه چه حرف و بحث مطلبى؟

گناه جوامع اسلامى

در اين گناه نارسائى جوامع اسلامى تا چه حد شركت دارند؟ سهم آنها در اين كوتاهى و نارسائى به چه ميزان است؟ آيا دستگاه تبليغاتى و وسايل ارتباط جمعى آنها را در اين جنبه گناهى نيست؟ آيا آنها به وظيفه اسلامى خود در اين زمينه عمل كرده اند؟ كوتاهى هاى آنان در اين زمينه بگونه اى است كه گوئى آنان دستگاه ارتباط جمعى و وسايل راديو تلويزيون خود با شرط همگامى با شيوه غرب از آنان خريدارى كرده اند. و شايد به همين نظر است كه در آنان جرأتى و همتى براى معرفى زنان نمونه به چشم نمى خورد و يا بايد گفت افكار مسئولان و گروندگان آنها در حدى نيست كه براى چنين اقداماتى ارزش قائل باشند و يا در سطحى نيستند كه از حيات فاطمه عليهاالسلام و ابعاد زندگى او سر درآورده باشند.

سيده زنان بودن فاطمه عليهاالسلام و جنبه الگوئى او مورد قبول همه فرق مسلمين است، تنها مورد بحث شيعيان نيست، حال بايد پرسيد با چنين زمينه و اعتقادى درباره معرفى فاطمه عليهاالسلام چه كرده اند؟ چه بررسى و تحليلى؟ چه ارائه تصويرى از او؟ و كدام شيوه براى جا انداختن او به عنوان يك الگو و مدل؟ در دنيائى كه غرب مى كوشد هنرپيشه اى معروف الحال را مدل و الگو معرفى كند و با سخن گفتن از وقار و حياء زيبائى راه و مشيش دلها را واله و حيران او بسازد از فاطمه عليهاالسلام چه خبر؟ براى استقرار محبتش در دلها چه برنامه ريزى هائى شد؟

تلاش نويسندگان

نويسندگان در شأن و مدح فاطمه عليهاالسلام سخن ها گفتند، آثار و نوشته هايى از خود بر جاى گذاردند كه الحق بايد گفت شكرالله ساعيهم. ولى جنبه تحليل و نتيجه گيرى ها و درس آموزى ها از بحث را بر عهده خوانندگان گذارده اند و اين مسأله اى است كه براى افراد نوپائى چون ما دشوارى مى آفريند، ما در آن درجه از فرصت و تعمق و تفكر نيستيم كه بتوانيم در سايه و بررسيها از حقايق سر درآوريم، عادت كرده ايم كه ديگران به ما درس بدهند و يا تصويرهائى درس آموز به ما ارائه دهند. و البته كوتاهى عمر فاطمه عليهاالسلام، عدم ثبت همه وقايع حياتش توسط تاريخ نگاران، و به دست نرسيدن همه آنچه را كه تازه در مورد زندگيش ثبت شده سبب شدند كه شناخت او كامل نباشد و نويسندگان تا حدودى از اين بابت معذور باشند.

البته اين نكته هم قابل ذكر است كه دوستى هاى نينديشيده و سعى افراطى در جا انداختن مسأله اى كه متكى به سند و استدلالى نيست، ذكر حقايق و مسلمات با تكيه به تعصب ورزى ها، و بد و ناسزاگوئى به خصم و نه تنها اثرى مثبت بر جاى نمى گذارد بلكه در مواردى نوعى سرخوردگى و وازدگى نسبت به گوينده و نويسنده پديد مى آورد كه حاصل آن مهجور ماندن از آشنائى با فاطمه عليهاالسلام است.

كوشش هاى لازم

اعتقاد ما بر اين است تلاشى كمل و همه جانبه براى شناخت فاطمه عليهاالسلام و ابعاد حيات او لازم است، كارى كه ديگران آن را عرضه و ارائه كرده و بيش و كم از عهده آن برآمده اند. اما آنچه مهم است بيرون آوردن جنبه هاى حيات فاطمه عليهاالسلام از صورت تاريخى و قرار دادن آن در مقابل يك مكتب است، كارى كه ما را شوق انجام دادن آن بود ولى عرضه و توان كافى براى آن نبود.

بايد خطوط فكرى فاطمه عليهاالسلام را از لابلاى تاريخ، از احاديث و سخنان حضرات معصومين، از گفته ها و سروده ها و مواضع او استخراج كرد و به صورت يك طرح و يك دستورالعمل درآورد در آورد تا زنان ما بدانند چگونه بايد عمل كرده در شرايط گوناگون چگونه بايد موضع بگيرند.

گام به گام زندگى را بايد مورد بررسى و تحليل قرار داد و يافته ها را به صورت درس عرضه كرد اين واقعاً جاى تأسف است كه با وجود اين همه مجالس و فاطميه ها و عزادارى ها تلاش گويندگان و سرايندگان متوجه برانگيختن عواطف و گريستن و گرياندن باشد. اين خواسته اى معقول براى همه دوستداران فاطمه عليهاالسلام است كه بدانند براى چگونه فردى گريه مى كنند و چرا؟ فاطمه عليهاالسلام براى بشريت چه ره آورد ارزنده اى داشت كه اينك براى فقدانش آنهمه اشك بريزيم. از خداوند براى وصول به چنين هدف تمناى توفيق و براى تلاشگران در اين راه دعا مى كنيم.

درسها از فاطمه

مقدمه

فاطمه عليهاالسلام آن بانوى بزرگ ما شهيد شد و نه تنها شيعيان جهان بلكه همه حق دوستان و آزادمنشان را عزادار ساخت. او زنى در خور احترام و بانويى و نمونه اى بى مانند در جهان بشريت بود. عمرى كوتاه داشت، ولى از همه ساعات و ايام آن در راه بندگى خدا نجات انسانها از قيود و انحرافات استفاده كرد.

اينك مائيم و خاطرات فاطمه عليهاالسلام، مائيم و روح جهاد و تلاش قرآنى فاطمه عليهاالسلام كه براى زنده داشتن آن خاطرات سالانه هزاران مجلس وعظ سخنرانى برپا مى سازيم و به ياد عظمت و بزرگواريهاى او احساس غرور مى كنيم و جهت رنجها و مصيبت هاى وارده بر او اشكها مى ريزيم و يا او را وسيله گرانقدرى در پيشگاه خدا قرار داده و به عرض حاجت مى نشينيم.

اين تلاشها و برنامه ها خوب و ارزنده اند ولى جهت دهنده به سوى مقصود نيستند و نقش سازندگى و تحول انگيزى آنها اندك است. فاطمه عليهاالسلام براى اين كار و تلاش نداشت كه به او احسنت و مرحبا مى گوئيم و بدان خاطر به شهادت نرسيد كه اشك ما را بدرقه راه كند و با مجالس عزاى او صرفاً براى عزادارى و توبه نيست كه مقصدى فوق آن مطرح است.

بهترين توسل

بهترين توسل براى نجات از مشكلات و همّ و غمى كه در سر راه ماست توسل به راه و رسم حيات فاطمه عليهاالسلام است فاطمه عليهاالسلام قافله سالار زنان جهان و مايه افتخار و دنياى اسلام است. زندگى او بر اساس ايمان و اعتقاد و باور راستين است. واحد و عرضه كننده بهترين ايده ها و سنت هاست و راه او راه نجات است. و از رمز پيروزى ها و انحطاطها در پيروى با عدم تبعيت از راه و رسم اوست. را ه فاطمه عليهاالسلام تنها راه ديروز نبوده و نيست كه راه امروز است و هر روز. و تنها راه شريعت خاص و آئينى ويژه نيست كه راه فطرت است و بدين سان در همه جاى جهان قابل اجرا و عملى است. اگر ما راه فاطمه عليهاالسلام را راه اسلام مى خوانيم بدان خاطر است كه در باور ما اسلام آئين فطرت است. تعاليم آن با زمينه هاى فطرى سازگارى است و فاطمه عليهاالسلام آنچه را كه دارد از عطاياى الهى است كه در سايه تطابق خود با انديشه هاى اسلامى آن را بدست آورده است. و ذكر اين هشدار در اين مورد بجاست كه گمان نرود نجات بخشى انسان تنها در سايه گريه بر فاطمه عليهاالسلام حاصل است و يا با گريه تنها مى توان آلودگى ها را از خود زدود. گريه عاطفى و ناشى از دلسوزيها و بخاطر تصوير مصائب جانكاه و دردهاى انسانى ستمديده نمى تواند گرهى از مشكل بگشايد و عامل نجات گردد كه اگر چنين بود عمر سعد نجات يافته است. زيرا در عصر عاشورا از ديدن مصائب بازماندگان حسين دلش برقت آمد و سوخت و قطرات اشك هم نثار كرد.

گريه بر فاطمه عليهاالسلام بايد گريه معرفت باشد و گريه ندامت از اينكه من گنهكارم كه مى توانستم پاك و سالم باشم چرا گنه كرده ام و گريه حسرت كه چرا از كاروان فاطمه عليهاالسلام عقب افتاده ام. و در پس اين گريه تصميم گيرى بر اين امر كه ديگر به راه خطا نروم، و حق خدا و خلق را كه بر ذمه دارم ادا كنم. و سختگيرى بر خود از طريق عبادتى چون عبادت فاطمه عليهاالسلام لذت گناه را فراموش كنم و حتى گوشت روئيده از گناه را ذوب نمايم و حال و عملم خلاف آن باشد كه بوده است.

ياد فاطمه

فاطمه عليهاالسلام را بايد هميشه به ياد داشت و ياد او بايد ياد عشق در ايمان باشد و ياد عاطفه و احساس توأم با تعقل او در خور ياد كردن و ذكر است بدان خاطر كه تصوير آزادگى او به ما درس آزادى مى دهد، خاطره حق طلبيش به ما درس وظيفه و جرأت و شهامت مى دهد و يا مبارزه اش در ما روح مبارزات حق طلبانه را احيا مى كند.

ما با ياد فاطمه عليهاالسلام و موضعگيريهايش بايد اين درس را داشته باشيم كه به موضع گيرى انديشه در شرايط گوناگون و متفاوت زندگى دست يابيم و در هر مسأله و مشكل از خود سؤال كنيم اگر فاطمه عليهاالسلام با اين مشكل مواجه مى شد چه مى كرد؟ و هم با مطالعه تاريخ زندگيش از او و از راه و روش او الهام مى گيريم و طريق خود را روشن و هموار كرده و به پيش رويم.

او ولى خدا بود، داراى ايمان و عصمت، على عليه السلام او را كه از دو ركن جهان اسلام معرفى كرد كه ركن اول آن شخص پيامبر بود. آن روز كه فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت على عليه السلام با تأثر و اندوه فرموده بود اين همان ركن دومى بود كه از دست رفت (هذا رُكْن الآخَر) و چنانچه در فاطمه عليهاالسلام پيامبر فرموده بود هذا اَحَدُ الرُّكْنَيْنِ [ذخائرالعقبى ص 56] و آدمى براى استوارى نيايش ناگزير به ستون و ركنى دارد. هر قدر آن ركن مهمتر و سنگين تر استحكام بنا و اعتماد ما بدان بيشتر و زيادتر است و اين خود نيز اسوه آموزى و الگوپذيرى است كه آيات قرآن و روايات ما را بدان توصيه مى كنند.

درس آموزى از فاطمه

براى فاطمه عليهاالسلام رمز و رازى الهى و مقصدى لاهوتى

- معرفى كرده اند و در خور اسوه بودن براى بشريت. اسناد و روايت ما نشان مى دهند او ولى خداست، معصومه و محصوره از گناه است، آزاده است و آزاد از قيود بشر ساخته، داراى تقوائى بى نظير و ادبى كم نظيرتر از دنياى زنان. داراى رقت قلب، ايمان آميخته با اركان وجود، صبر و مقاوت در امور، حلم و متانت در كارها، علو روح، داراى سرعت در ادراك و تعقل جهت دار كه به سوى بى نهايت است، داراى شجاعت گرفته از ايمان، تنها و تنها در جهان بشريت و نمونه عالى حب خدا و اسوه در پرستش و نيايش، شرافت و جدال و برگزيده خدا و... و بدين سان همه عملكردها، مواضع، حالات و حركاتش درس است. زندگى او خود يك راه است و راه اسلام، مسلمانى و راه فطرت با درس آموزى از فاطمه عليهاالسلام است كه مى توانيم دريابيم راه خدا چيست؟ راه ايمان و تقوا كدام است؟ راه حق طلبى، و مبارزه و تلاش در راه هدف الهى كدام است.

فاطمه عليهاالسلام به زنان ما درس مى دهد درس زندگى، درس جهاد و مبارزه درس مرزدارى ايدئولوژى و درس حضور اجتماعى در عين رعايت موازين شرعى و او آموزگار مسلم راهى است كه بشريت از ابتداى پيدايش خود تا امروز خواستار و متوقع شناخت آن راه و طى طريق در آن مسير بوده است.

فاطمه تاريخ و عبرت آموزى

ما در مطالعه حيات فاطمه عليهاالسلام درسهائى مى آموزيم كه از يك سو درس عبرتند و از سوى ديگر در خور ثبت در تاريخ براى راه آموزى ما و در ضمن اين مطالعه با كسانى آشنا شديم كه براى دستيابى به رقبت و مقامى ظاهر همه بزرگى و جلال و شكوه فاطمه عليهاالسلام را ناديده گرفته و خواستند از اين راه به نوائى برسند ولى خدا آن را براى هميشه شان پذيرا نشد.

شكوه فاطمه عليهاالسلام را فراموش كردند، به خاطر نانى به دريوزگى درآمدند و به خاطر مقامى با دستگاه ظلم همدست شدند، آزادگى خود، و حتى شرافت خويش را فروختند و مجرى فرمان خائنانه اى شدند كه در سايه آن فاطمه عليهاالسلام مجروح و زخمين به بستر افتاد و بر اثر همان صدمات جسمش ناتوان شد و از دنيا رفت. و لى امروز نه آن دونان حضور دارند و نه فاطمه عليهاالسلام هر دو از جهان رخت بربستند و چه درس عبرتى از اين بالاتر كه مى بينيم ظالمان با خريد آن همه ننگ ها طرفى نبستند و ظلم و تجاوز و غصبشان براى آنها آبروئى نساخت و راه و روش شرم انگيزشان راهى و وسيله اى براى سعادتشان فراهم نكرد.

آنان كه در آن روز جز بخود و پست خود نمى انديشيدند اينك در كجايند و فاطمه عليهاالسلام در كجاست؟ آنها كه در زير پوششهاى تبليغاتى خود خواستند نور خدا را خاموش كنند آيا به هدف خود رسيدند؟ آيا آنها عزت دارند يا فاطمه عليهاالسلام؟ ديديد كه اشك مظلوم چه ها كرد؟ و قطرات سرشك صاف و روان چگونه ريشه آنها را بريد؟ فاطمه عليهاالسلام جان داد ولى آبرومندانه، زندگى كرد ولى مدبرانه، مبارزه كرد ولى انديشمندانه

- تسليم نشد حتى در بستر مرگ، رأى خود را عوض نكرد حتى به بهاى جان، دست از دفاع از مقام ولايت على عليه السلام برنداشت حتى به بهاى سقط فرزندان، و از دامن على عليه السلام دست نكشيد مگر به ضرب تازيانه، و تازه آنگاه كه بى هوش شد. و اينها همه درس است براى آنكس كه حسرت جلال و شكوه فاطمه عليهاالسلام را در دل دارد.

فاطمه محور درس ها

او محور درسهاست و در حيات شخصى، در عبادت و نيايش در كار و تلاش و كدح، در احساس تعهد در انجام مسؤوليت، در تكليف نسبت به خود و خدا و جامعه در هدفدارى و در برنامه ريزى، در اعمال روش معين در امور، در نظارت اجتماعى، در امر معروف نهى از منكر و در مبارزه و حق طلبى.

او با عمل درس داد، درس تولا و تبرا، درس همرزمى با همسر در تعقيب هدف مشترك درس صفا و اخلاص در كارها، درس انجام وظيفه هدايت براى زنان، درس كمك كارى براى مردم، درس زير بازو گيرى، درس بيان حق، درس از خودگذشتگى و ايثار، درس ثبات قدم در برابر متجاوزان و غاصبان، درس حجاب و پوشش، درس پرچم افرازى و گاهى پرچم ساختن مظلوميت حتى جنازه و قبر خود براى هشيار كردن

- او دخترى براى پدر است و در احترام پدر، رعايت حال او، دفاع از او مهرورزى به پدر، رعايت شئون ا و

- او همسرى است براى شوهر همشأن او، كفو او، دوستى با شوهر، همرزمى با او، همگامى با ا و

- او مادرى است براى فرزندان، مادرى متعهد، درس آموز، مهربان صميم و همراه، القاءكننده ايمان و اخلاق

- او عضوى است براى جامعه، خود اهل احسان و خير، اهل هدايت و ارشاد تمام كننده حجت.

- و او الگوى مكتب محمد صلى اللَّه عليه و آله است.

مرزهاى درس آموزى

براى آنكه طالب راه فاطمه عليهاالسلام و در مسير سعادت آموزى است مرزهاى مطالعه و تحقيق در حياتش از اين ديدها و جنبه ها مى توانند مفيد باشند

1- فاطمه عليهاالسلام در رابطه با خود: تلاش او در خداشناسى، خودسازى، پرورش ابعاد وجودى، حيات شخصى، رشد خود و...

2- فاطمه عليهاالسلام در رابطه با خداى خود در شناخت او از خدا در عبادت، اطاعت، تسليم، استمداد، توكل، هدف و خشيت از خدا، اميدواريها...

3- فاطمه عليهاالسلام در رابطه با انسانها: پدر، مادر، اعضاى خانواده، همسر، فرزندان، خادمان، دوست، دشمن، مؤمن، كافر، مشرك، منافق و...

4- فاطمه عليهاالسلام در رابطه با جهان: دنيا ارزش آن، تلقى از آن، وظيفه اش در جهان، موضعگيرى ها، نگرش ها...

5- فاطمه عليهاالسلام در رابطه با پديده هاى اين جهان: از نعمت ها، آب و خاك، حيوان، حق، باطل و عوامل و موانع رشد، پديده هاى مرئى و نامرئى...

6- فاطمه عليهاالسلام در رابطه با واقعيت هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، فقر و غنا و ديگر جنبه هائى كه از آن مى زايند. و در سايه اين مطالعه و تحقيق راه ها روشن مى شوند. و آنگاه عزم و اراده اى نيرومند لازم است تا حيات خود را بر پايه اين شناخت ها استوار سازد. قدم در جاى قدم او بگذارد خوشبختى و بدبختى را بر اساس اين چارچوب ها تنظيم نمايد.

سنديت فاطمه

فاطمه عليهاالسلام سند حق است در برابر باطل، سند زن اسلامى در برابر غير آن است. او سندى است براى معرفى زن و ارزش او و رشد او، و كمال او، و نمونه اى از يك همسر ايده آل، مادر ارزنده و عضوى براى جامعه، هادى زنان، الگوى نيايش، اسوه پوشش... و هم او سند مظلوميت است، سند حق طلبى است كه كبودى بدنش خط روشنى بر سيه روزى خصم است و ورم بازويش نشانه بدستيزى دشمن براى كوتاه كردن دست او از دامن حق و اين خود يك سند است. اثر ضربه هاى تازيانه بر بدن خطوط كبودى در آن پديد آوردند كه هر كدام خطوط روشنى است بر بى منطقى دشمن.

فاطمه عليهاالسلام امروز در ميان ما نيست ولى خاطره ناله هاى دردمندانه اش كه بخاطر نجات امت و اصلاح شوؤن آنها برمى آمد هنوز در گوشها طنين انداز است. و شهادت مظلومانه اش حاكى از مقاومت و خطبه جانانه اش پرچمى افراخته بر قلب تاريخ براى اعلام حق و قبر پنهانش اعلام نوعى ناامنى پديد آمده از غاصبان حق، سلام بر فاطمه عليهاالسلام و پدرش سلام بر فاطمه عليهاالسلام و همسرش، سلام بر فاطمه عليهاالسلام و فرزندان و ذريّه اش. و الحمد الله رب العالمين والسلام 19/ 1/ 71 4 شوال 1412